وجوه تمایز تفاسیر معروف
آرشیو
چکیده
متن
در آن هنگام که کتاب خدا برای راهنمای بشر فرو فرستاده شد، وجود ذی جود رسول خدا صلی الله علیه و آله دستیابی به معانی نامتناهی این کتاب آسمانی را تا حدود طاقت فکری بشر ممکن و میسر میساخت.اما چون پیامبر بزرگوار«رفیق اعلی»را برگزید، مسلمانان در دریافت مفاهیم قرآن با مشکل مواجه شدند، به خصوص که عترت یعنی مفسرین حقیق کتاب خدا رابه فراموشی سپرده بودند.ولی چون نمیشد قرآن را نیز کنار نهند، ناچار برخی مطابق سلیقه خود آیات این کتاب پر بار را تفسیر نمودند.گروهی با استفاده از عقل خود، و دستهای با روایات پیامبر(ص)به تشریح و تبیین معانی کتاب پرداختند.عدهای بدون توجه به«من فسر القرآن برأیه فلیتبؤ...» کلام خدا را تأویل کرده، آن را مطابق افکار و عقاید خویش تفسیر مینمودند.
در این مقال سعی شده است که برای دستیابی به ممیزات تفاسیر نخست هر تفسیر از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گرفته، سپس طریقه و روش تفسیری آن مشخص میگردد.
البته این شیوههای تفسیری را میتوان در تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر به احادیث و اخبار، تفسیر ادبی، تفسیر کلامی، تفسیر فقهی، تفسیر فلسفی، و تفسیر عرفانی، خلاصه نمود.
که ما دریان مختصر از میان انبوه تفاسیر موجود، تنها چندی از آنها را که از شهرت بیشتری برخوردار بودهاند بر گزیدهایم:
آراء فقهی و دقایق روائی در جامع البیان
محمد بن جریر طبری(224-301)در تفسیرش آیات قرآن را معنی کرده، سپس به عنوان شاهد بر مدعای خود، روایات مربوطه را با کلیه سلسله سند ذکر میکند.
مثلا در تفسیر آیه«انی اعلم ما لا تعلمون» اقوال را می آورد و آن آراء را با سند به صحابه و تابعین منسوب میکند.وی معمولاا بحثی در سلسله سند نمیکند ولی گاهی رجال روایت را به بررسی نشسته احادیث غیر موثق را رد میکند. اقوال صحابه و تابعین را در تفسیر میپذیرد، مگر اینکه با روایات«مجاهد»و«ضحاک»در بسیاری موارد به مناقشه میپردازد.قابل ذکر است که طبری در تفسیر برای اجماع منزلتی والا قائل است.چنانکه در تفسیر آیه 230 سوره بقره می نویسد مراد از نکاح عقد و جماع است و اگر سئوال شود که در آیه به عمل مذکور تصریح نشده پس چگونه میگوئی هر دو مرادند؟میگویم.زیرا جماع امت بر این معنی منعقد شده است.
از آنجا که طبری تفسیر به مأثور را قبول کرده، به آنان که به مجرد معنی لغت و ظواهر الفاظ قرآن را معنی میکنند حمله میکند، ولی در عین حال خود بر این است که با استفاده از قواعد لغوی می توان معانی گروهی از آیات را استخراج کرد.به علاوه مذاهب نحویان را نقل و بررسی کرده است. طبری در جامع البیان روش تفسیر فلسفی را نپیموده، ولی سرشار از مطالب کلامی است.وی در این تفسیر نظرات موافق با عقیده خویش را پذیرفته و آنها را با قرآن تطبیق میدهد و در آراء مخالف خود مناقشه مینماید.از این مطالب بر میآید که طبری در علم کلام نیز متبحر بوده است.
او در تفسیرش به نقد دیدگاههای«معتزله» و«قدریه»پرداخته و ادله آنان را مخدوش نموده است.مثلا در تفسیر آیه«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»نظر مخالفین و نافین رؤیت ا مورد بحص قرار میدهد.
طبری در تفسیر خود اقوال فقها را نقل و سپس بررسی نموده، و با تکیه بر ادله علمی خویش رأی و قول برتر را انتخاب میکند.به طور نمونه در تفسیر آیه:«ان الصفا و المروة من شعائر الله»میگوید:«اختلاف در سعی صفا و مروه وجوهی دارد، گروهی گفتهاند:تارک سعی صفا و مروه تارک یکی از مناسک حج است، به طوری که تا قضاء آن را بجا نیاورد، حج وی تمام نیست. دستهای دیگر برآنند که فدیه جایگزی سعی صفا و مروه میشود، و نیز عدهای برآنند که اصلا سعی مستحب و تطوع است».پس از این ادله همه گروهها را ذکر کرده خود میگوید:«و الصواب من القول فی ذلک عندنا:ان الطوف بهما فرض واجب و ان علی من ترکه العود لقضائه ناسیا کان او عامدا، لتظاهر الاخبار عن رسول الله(ص)(ج 1، صفحه 50 چاپ مصطفی البابی الحلبی).
جامع البیان طبری با حدود چهار میلیون کلمه اولین و مهمترین کتاب تفسیری به مأثور است و ظاهرا تنها تفسیری مأثوری است که تمامی سلسله سند را نقل میکند.
وی تنها به مأثور کفایت نکرده، قائل است: گروهی از آیات را میتوان با تکیه بر قواعد ادبی تفسیر کرد.این تفسیر در عین حال که مرجعی برای تفسیر اثری است، نزد مفسرین عقلی نیز از اهمیتی خاص برخوردار است.زیرا طبری اقوال مختلف را نقل کرده و با استفاده از روشهای عقلی آنان را تجزیه و تحلیل نموده، یکی را بر دیگری ترجیح میدهد و نیز از آنجا که مناقشات کلامی و فقهی در آن نگاشته شدهاند، برای مباحث کلامی و فقهی تفسیر نیز مرجعی قابل توجه میباشد.
ظرائف ادبی در تبیان شیخ طوسی
شیخ طوسی(460-385)در تفسیرش فقط نقل متواتر و واحد محفوف به قرائن قطعی را در این باب حجت میداند، لذا روش تفسیر بر حدیث در تبیان کمتر به چشم میخورد و اگر هم دیده شود، در عرض بقیه معانی و بدون ترجیح بر دیگر اقوال مذکور افتاده است.مثلا در آیه 26 سوره یونس«للذین احسنوا الحسنی و زیادة و لا یرهق وجوهم قترولا ذلة...»در معنی«زیاده»چنین مینویسد:معناه ان لهم زیادة التفضل علی قدر المستحق علی طاعاتهم من الثواب»و سپس مینویسد«و قال ابو جعفر»(ع)معناه ما اعطا هم الله فی الدنیا لا یحاسبهم فی الاخرة».
شیخ طوسی در تفسیرش لغت و صرف و نحو آیات را به دقت بررسی میکند و برای روشن شدن معنی آیه یا دقایق آن، از این بررسیها کمک میگیرد و نکات ظریف معنی را آشکا میسازد. چنانچه در آیه 27 سوره توبه«...و رضوان من الله الکبر...»درباره«رضوان»میگوید.«و انما رفع رضوان لانه استأنفه للتعظیم».
یا در آیه 57 سوره انفال«الذین عاهدت منهم ثم ینقضون...»میگوید:و قوله تعالی«ثم ینقضون» عطف المستقبل علی الماضی، لان الغرض ان من شأنهم نقض العهد مرة بعد اخزی فی مستقبل اوقاته بعد العهد الیهم».
در تبیان روش تفسیر فلسفی به کار گرفته نشده ولی در بعد کلامی شبهات و مطاعن ملحدان و مبطلان پاسخ داده شده است و شیخ در این تفسیر با گروههایی مانند:«مجیرة»، «مشبهه»، «مجسمه»به بحث پرداخته نظریات این گروهها را پس از بررسی، نقد ورد نموده است.
مثلا بعد از تفسر آیه 54 سوره انفعال«ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم»میگوید: «و فی الآیة دلالة علی بطلان مذهب المجبرة، لأنها تدل علی انه لا یکون العقاب الابتغییر النفس الی ما لا یجوزان یغیر الیه و هذا یبین انه لا بواجب و ذلک یبطل قول من قال، یجوزان یعاقب الله البری بجرم السقیم».
شیخ طوسی آیات الاحکام را به صورت گسترده تفسیر نکرده، تفصیل مطلب را به کتب فقهیاش ارجاع میدهد.ولی اقوال فقهی دیگر مذاهب را نقل میکند.مثلا در تفسیر آیه«فاعلموا انما غنمتم من شیئ»...مینویسد«قال ابن عباس و ابراهیم و قتاده و عطاء:الخمس تقسیم خمسة اقسام فسهم الله و سهم الرسول واحد و قال قوم.یقسم اربعة اقسام سهم لبنی هاشم و ثلاثة للذین ذکرو بعد ذلک من سائر المسلمین ذهب الیه الشافعی و قال اهل العراق..»(ج 5، ص 144)
تبیان شیخ طوسی با حدود یک میلیون و هفتصد هزار کلمه ظاهرا اولین تفسیر بزرگان شیعه است که تفسیر تمامی قرآن را در بردارد و در آن هر دو روش عقلی و نقلی تفسیر به کار گرفته شده است، اما واقعیت این است که طریق عقلی تفسیر لغوی بیش از تفسیر به مأثور پیموده شده است.در این تفسیر مسائل ادبی -لغت و صرف و نحو و غیره-به بحث گذاشته شده و مطالب کلامی نیز در آن فراوان است.
جلوهای از اعجاز بیانی قرآن در کشاف زمخشری
محمود بن عمر زمخشری(467-538)در حالی که روایت«ان القرآن یفسر بعضه بعضا»را قبول دارد، در صفحه 193 جلد دوم کشاف مینویسد:«اسد المعانی ما دل علیه القرآن»، از این روش کمتر استفاده میکند و گای به عنوان مؤید معنی آیه دیگری را همان معنی را در بر دارد، ذکر میکند.
مثلا در تفسیر آیه«فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة»میگوید: قال اللّه تعالی«انکم و ما تعبدون حصب جهنم» و این آیه مفسر«وقودها الناس و الحجارة»است و قسمت«انکم و ما تعبدون»مطابق«الناس و الحجارة»است و«حصب جهنم»مطابق«وقود.» (ج 1، ص 103).
کشاف در تفسیر خود گاهی از احادیث کمک میگیرد و چون آیه را با حدیث معنی کرد، نظریه خود را مطرح نمیکند و در مقابل تفسیری که از حدیث استخراج شده موضع گیری نکرده، آن را قبول میکند.به طور نمونه در تفسیر«لائم» در آیه 150 سوره بقره می گوید:«در حدیث آمده که«تمام النعمة دخول الجنة»است و از علی(رض) آمده است:«تمام النعمة الموت علی الاسلام».
زمخشری گاهی برای تأیید معنای مورد نظرش یک یا چند روایت ذکر میکند.مثلا در آیه «تتجافی جنوبهم عن المضاجع»مینویسد:« و هم المتجهدون»و از رسول خدا صلی اللّه علیه و سلم در تفسیرش آمد است«قیام العبد بمن اللیل»و از حسن رضی الله عنه«انه التهجد و هم المتهجدون».
زمخشری آیات را با استفاده از ظواهرشان معنی کرده، گاهی کلام خدا را از نظر صرف و نحو و لغت مورد بررسی دقیق قرار میدهد.مثلا در آیه 26 سوره بقره میگوید:فسق خروج از قصد است و رؤ به گفته:فواسقا عن قصدها جوائرا.
وی چون ادیبی پر ذوق است نکات دقیق و ظریف آیه را استخراج کرده بر میشمرد و از معجزه این کتاب عظیم پرده برمیدارد.مثلا در تفسیر آیه«ان هولاء الشرذمة قلیلون»مینویسد: این آیه حاوی چند تأکید بر کم بودن عده بنی اسرئیل میباشد:1-شرذمه به معنای عده قلیل است2-صفت قلیل را هم آورده است3-قلیل را جمع بسته یعنی افراد هر گروهشان هم کماند.4- آن را جمع مذکر سالم بسته که جمع قلد است.»
باید دانست که آیه تأکیداتی دیگر نیز دارد که چون معلوم بوده زمخشری آنان را بیان نکرده است که از آن جمله است:1-جمله اسمیه2-لام ابتداء3-ان.
زمخشری، استطراداتی را که در تفسیر آیه کمک میکند، ذکر کرده است.برای نمونه در تفسیر آیه«ان اللّه لا یستحیی ان یضرب مثلا» نخست هشت صفحه مطلب ادبی عرفی ذکر کرده، سپس وارد تفسیر آیه میشود.
تفسیر زمخشری فلسفی نیست، اما چون خود معتزلی است، از عقل به عنوان ابزار اصلی تفسیر استفاده کرده و طبعا آیاتی را که ظاهرشان مخالف عقیدهاش بوده، تأویل برده است.
در کشاف، آراء فقهی نیز ارائه شده، احیانا اعتراضاتی هم از مفسر بر آنان وارد آمده است. مثلا در ذیل آیه«الحج اشهر المعلومات»میگوید: و اشهر معلومات نزد ابو حنیفه شوال و ذا القعده و 10 روز اول ذی الحجه است و نزد شافعی 9 روز از ذی الحجه و شب نحرو در نظر مالک، همه ذی الحجه میباشد.
وی گاهی آیه را تحلیل فقهی کرده، بعضا از حکمت تشریح نیز سخنی به میان آورده است. زمخشری، تفسیر را درس تربیت روحی میداند و گاهی به ندرت مطالب و مواعظ مفیدی را ذکر میکند و از اوضاع و احوال اجتماعی عصر خود انتقاد میکند.
مثلا در تفسیر آیه«یوم تکوی بها...» میگوید:اگر بپرسی چرا این اعضاء را مختص به «تکوی بها»کرده؟میگویم:زیرا آنها از اموالشان جز اغراض دنیوی مانند وجاهت نزد مردم و... استفاده نمیکنند چنانچه ثروتمندان زمان خودت را میبینی که عادتشان این است و اغراض و طلباتشان از اموالشان چیزی جز این نیست»(ج 2، ص 268).
کشاف با حدود هشتصد هزار کلمه از شمار تقاسیر کمعتزله است که از گزند حوادث مصون مانده است.زمخشری جز مواردی نادر طریق تفسیر به مأثور در تفسیرش نپیموده است.
وی در استخراج و نشان دادن اعجاز بیانی قرآن منتهای کوشش خود را به کار گرفته است و بدین خاطر تفسیر کشاف برای پی بردن به این بعد از اعجاز قرآن مرجعی مهم بشمار میرود.و چون از معتزله است برای دستیابی به عقاید این فرقه و استخراج نظریات این گروه در تفسیر، میتوان از آه بهره فراوان گرفت.
حدیث و لغت د مجمع البیان طبرسی
فضل بن حسن طبرسی(م حدود 550)در مجمع البیان روش تفسیر قرآن به قرآن را کمتر بکار بسته است و فقط گاهی آیهای را برای تأیید معنای آیه مورد تفسیر یادآور میشود.مثلا در تفسیر آیه 48 سوره نساء«ان اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک..»آیات 56 سوره حجر و 99 سوره اعراف را به عنوان مؤید معنا ذکر میکند.
طبرسی در تفسیر آیه 78 سوره بقره«و ان هم الا یظنون»میگوید:در این آیه دلالتی است بر عدم از تقلید در معانی کتاب و دیگر چیزهایی که برای فراگیریشان طریقه علمی موجود است و همین که ظن انسان به جائی رسید در دیانات عمل بر طبق آن جائز نیست.
مشاهده میشود که طبرسی نیز مانند شیخ طوسی اخبار آحاد بدون قرینه قطعی را در تفسیر حجت نمیداند و بنابر این طبرسی باید روایاتی را نقل کند که قطع به صدورشان دارد.
البته طبرسی گاه هم از حدیثی معنای آیه را استخراج میکند، مثلا در تفسیر«لا نذرکم و من بلغ»یکی از وجوهی که نقل میکند از ابن عباس است و مینویسد:«قال ابو جعفر و ابو عبد اللّه(ع):«من بلغ ان یکون اماما من آل محمد فهو ینذر بالقرآن کما انذر به رسول اللّه (ص)»و علی هذا فیکون قوله و من بلغ فی موضع رفع عطفا علی الضمیر فی«انذر»(ج 2، ص 282)
در مجمع البیان روش تفسیر لغوی پیموده شده، به طور نسبتا کاملی از لغت و اشتقاق و صرف و نحو سخن به میان آمده است و میتوان گفت مجمع البیان بیش از همه ابعاد تفسیر جنبه ادبی دارد، اگر چه در قسمت بلاغت و اعجاز بیانی قرآن در آن بحثی به میان نیامده است.
طبرسی نخست به تبیین و تشریح مفردات آیه میپردازد.و بعضا برای تأیید به شعری نیز استشهاد میکند.مثلا در آیه 28 سوره توبه«انما المشرکون نجس..فان خفتم علیه...» مینویسد:و العیلة، تقول عال یعیل اذا افتقر. قال الشاعر:
و ما یدری الفقیر متی غناه
و ما یدری الغنی متی یعیل
سپس جمله را از نظر اعراب درست کرده و به بررسی معانی آیات میپردازد.
طبرسی منهج فلسفی را نپیموده، قرآن را تأویل فلسفی نکرده است، ولی در مجمع البیان مباحث کلامی و اعتقادی را مطرح کرده، پس از آنکه نظریات مختلف را ذکر میکندمذهب صحیح را به اثبات میرساند.
او در آیات الاحکام نظریات همه فرق را مطرح کرده، رأی شیعه را هم میگوید.مثلا در آیه «و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة...»میگوید:«ان تقصروا من الصلوه»فیه اقوال واحدها، ان تقصر و امن عدد الرباعیات رکعتین، عن مجاهد و جماعة من المفسرین و هو قول اکثر الفقهاء و هو مذهب ائمة اهل البیت... و ثانیها ان معناه القصر من حدود الصلوة، عن ابن عباس و طاووس و..و ثالثها ان المراد بالقصر الجمع بین الصلاتین و الصحیح الاول»و سپس نظریه فقهای همه مذاه را نقل کرده نقد و بررسی نماید.
مجمع البیان با حدود یک میلیون و هفتصد هزار کلمه تفسیری عقلی با منهج لغوی است که در آن از روش تفسیر به مأثور نیز استفاده شده است.در مأثور از روات شیعه و سنی نقل حدیث دارد.
این تفسیر از نظر لغوی شایان توجه است، چرا که لغت و صرف و اشتقاق و نحو آیات و قراءات مختلف را بررسی میکند.آیات الاحکام را هم تفسیر نموده و مباحث کلامی را نیز به مقدار لازم مورد توجه قرار داده است.چنانچه خود وی در مقدمه در تعریف از تفسیرش میگوید:«و للمتکلم حجة».
بالاخره مهمترین خصوصیتی که مجمع البیان نسبت به سایر تفاسیر دارد دستهبندی مطالب آن است که تحت عنوان«القراءة»اختلاف قراءات و «الحجة»دلیل قراءات مختلف و«اللغة»شرح مفردات آیه و«الاعراب»به نحوی بررسی آیه و «النزول»اسباب نزول و«المعنی»تفسیر آیه و «النظم»رابطه آیه را با آیات قبل از آن تشریح میکند.
کلام و فلسفه در مفاتیح الغیب فخر رازی
فخر رازی(4/543-606)روش تفسیری قرآن به قرآن را بهترین طرق میداند و آن را مستقیمترین راهها بر میشمرد و گاهی أیش را در مورد معنای آیه با ذکر آیهای تأیید میکند.مثلا در آیه:«و اذا قیل له اتق الله اخذته العزة بالاثم...» میگوید:
«اخذته العزة بالاثم»فیه وجوه: احدها:...ثانیها:اخذته العزدای لزمتة...فمعنی آلایة اذا قیل له اتق الله لزمته العزة الحاصلة بالاثم الذی فی قلبه..و نظیره قوله تعالی«بل الذین کفروا فی عزة و شقاق»و الباء ههنا فی معنی الکلام...»(ج 5، ص 222 مطبعه البهیه)
فخر رازی در تفسیر، اعتمادیش بر حدیث کم بوده است ولی در صورت صحت روایت و موافقت با ظاهر آیه و ثبوت نقل، تفسیر به مأثور را رد نمیکند.
وی به روایاتی که صحتشان نزد وی ثابت نشده اعتماد ندارد.بعضی گفتهاند چون فخر رازی فیلسوف و حکمی بوده، به مسائل حدیث نپرداخته، به همین جهت در حدیث مهارتی نداشته، در تفسیرش مرتکب اشتباهاتی شده است، آراء صحابه و تابعین را تا آنجا که با منهج عقلیاش متفق باشند میپذیرد.
در مفاتیح الغیب از لغت و صرف و نحو بگونه گسترده چیزی به چشم نمیخورد، ولی در عین حال، گاهی در معنای کلمهای اطاله کلام میکند. و گاهی برای تبیین معنای آیه به شعری استشهاد مینماید، وی بین معانی دقیق شده اختلافات و فروق لغات را ذکر میکند و به مقدار لازم مطالب نحوی را یاد کرده و گاهی نحو را با معانی و بیان خلط میکند و بعضا با نحویان به مناقشه بر میخیزد و در جایی که اقوال نحات مختلف است، آراء را مطرح کرده، سپس آن را که موافق منهج خودش است بر میگزیند.
رازی تا آنجا که میتواند تقدیرهای نحات را مردود شمرده و میگوید این اقوال مستلزم این است که ترتیب ظاهری که در قرآن آمده، صحیح نیست.
مثلا در«لا اله الا اللّه»میگوید:«اگر جز«لا اله» را«لنا»بگیریم، اشکال دارد و اگر«موجود» بگیریم، هم اشکال دارد، ولی اگر بدون تقدیر بگیریم، نفی ماهیت است.وی در این باره میگوید:«لو لم یضمر هذا الاضمار، کان قولک لا اله الا اللّه نفیا لما هیة الا له الثانی و معلوم ان نفی الماهیة اقوی فی التوحید الصرف من نفی الوجوه فکان اجراء الکلام علی ظاهره و الاعراض عن هذا الاضمار اولی».
از جمله آراء فخر رازی، عدم وجود الفاظ غیر عربی در قرآن است وی بر این مدعا«قرآنا عربیا» را شاهد میآورد و گوید، شافعی و باقلانی و ابن فارس نیز بر این عقیده بودهاند.
مفاتیح الغیب سرشار از مطالب کلام و فلسفه است و آراء حکماء و فلاسفه را ذکر کرده، سپس آنها را بررسی نموده است.فخر رازی چنان در این قسمت قلمفرسایی نموده که بعضی از او انتقاد کردهاند در این باره صاحب کشف الظنون میگوید:«ان الامام فخر الدین رازی ملأ تفسیره باقوال الحکماء و الفلاسف»(کشف الظنون، ج 1 ص 230) فخر رازی در تفسیر آیات الاحکام، اقوال مذابه را نقل کرده، با ادله خود مذهب شافعی را تقویت میکند.مثلا در تفسیر آیه«لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام و اذکروه کما هداکم»اعمال عرفات و مشعر را مفصلا به بررسی فقهی نشسته است.
فخر رازی اکثرا روش عقلی را به کار گرفته و طریق تفسیر به مأثور را نپیموده است.وی مسائل فلسفی و کلام را به صورت گسترده در تفسیرش بررسی کرده، آنان را رد یا تأیید نموده است وی از منهج لغوی بهره وافر برده بعلاوه دقائق و فروق لغات را بحث میکند از آیات الاحکام نیز مفصلا سخن به میان میآورد.ریاضیات و علوم طبیعی را در تفسیرش گنجانیده است و خلاصه مقال اینکه مطالب متفرقه بسیاری را در تفسیرش ذکر میکند.
در این باره ذهبی، در جلد اول کتاب «التفسیر و المفسرون»میگوید:«فالکتاب اشبه ما یکون بموسوعة فی علم الکلام و فی علوم الکون و الطبیعة».
و نیز کشف الظنون در صفحه 231 جلد اول از بحر المحیط ابو حیان چنین نقل کرده است: «جمع الامام الرازی فی تفسیره اشیاء کثیرة طویلة لا حاجة بها فی علم التفسیر و لذلک قال بعض العلماء، فیه کل شئ الا التفسیر.»
و بالاخره قابل ذکر اینکه مفاتیح الغیب را خود رازی به اتمام نرسانده، بلکه بزرگانی پس از وی این کار را به انجام رساندهاند که تحقیق این مطالب این مختصر را نشاید.
فقه و لغت در روح المعانی آلوسی
شهاب الدین محمود آلوسی (1217-1270)در روح المعانی از احادیث در استخراج معنای آیه استفاده کرده، زیرا وی تفسیر را متکی بر منقول و مترتب بر آن نمیداند، او در صفحه هفتم جلد او تفسیرش آورده است: «و العجب کل العجب ممن یزعم ان علم التفسیر مضطر الی النقل فی فهم معانی التراکیب».ولی با این همه گاهی روایتی را نیز در تفسیر آیهای نقل میکند.
مثلا در تفسیر آیه«لا تدرکه الابصار»در رد معتزله که میگویند:لا تدرکه سالبه کلیه دائمه است، میگوید:«جواب آن به چند وجه ممکن است...سوم آنکه اگر تسلیم شویم که ادراک به معنی رؤیت مطلق است و الف و لام«الابصار» برای استفراق است و کلام برای عموم سلب، اما تسلیم نمیشویم که این عموم شامل همه اوقات است و دائمی، زیرا ممکن است نفی رؤیت مربوط به دنیا باشد و مؤید آن نیز روایت حکیم ترمذی درنوارد الاصول و ابو نعیم در حلیه است.
از ابن عباس نقل شده:قال تلا رسول الله صلی الله علیه و سلم هذه الایه«رب ارنی انظر الیک»فقال(ص)قال الله تعالی یا موسی انه لا یرانی حی الامات و لا یابس الا تدهده و لا رطب الا تفرق و انما یرانی اهل الجنة الذین لا تموت اعینهم و لا تبلی اجسادهم».
مشاهده میشود که آلوسی که تفسیر را مضطر به نقل و محتاج بدان نمیداند، چگونه با روایت، آیه را مقید میکند.
آلوسی روش لغوی را بسیار به کار بسته و معانی آیات را با استفاده از ظواهر الفاظ آن استخراج نموده است.وی در مطالب نحوی زیادهروی میکند و چندان سخن را گسترش میدهد که از تفسیر خارج میگردد.
مثلا در تفسیر آیه«کیف تکفرون بالله...»سوره بقره مینویسد:«کیف اسم اما ظرف و عزی الی سیبویه فمحلها نصب دائما او غیر ظرف و عزی الی الاخفش فمحلها رفع مع المبتدا و نصب مع غیره و ادعی ابن مالک ان احدا لم یقل بظرفیتها اذلیست زمانا و لا مکانا لکن لکونها تفسیر بقولک علی ای حال احلق اسم الظرف علیه مجازا...»و تازه این مقدار که نقل شده کمتر از نصف مطالبی است که در مورد بررسی نحوی کلمه«کیف»در تفسیر روح المعانی آورده شده است.و یا در صفحه 163 جلد اول قریب به دو صفحه در مورد«لو»به بحث نحوی پرداخته است.
از خطبه کتاب روح المعانی چنین برمیآید که روش فلسفی را در تفسیر نه تنها تأیید نمیکند، بلکه با آن مخالف هم بوده است.چنانچه خود گوید:«و اما من صرف عمره بوساوس ارسطاطالیس و اختار.شوک القنافذ علی ریش الطواویس فهو بمعزل عن فهم غوامض الکتاب و ادراک ما تضمنه من العجب العجاب».
وی گاهی مباحث کلامی و مطالب حکما را مطرح کرده، سپس بحث و بررسی میکند، به طور نمونه در صفحه 171 جلد اول مینویسد:«مطلب فی التعلیل»یا در صفحه 62 جلد دوم میگوید: «اذا تعارضت اقوال الشارع مع اقوال الفلاسفه فینبغی الاعتماد علی اقوال الشارع و حملها علی احسن معانیها».
آلوسی درباره آیات الاحکام به طور گسترده به بحث مینشیند و ادله مذاهب را نیز نقل کرده، سپس جرح و تعدیل میکند، مثلا در تفسیر«و لا عاد» سوره بقره مینویسد:
«ای متجاوز ما یسد الرمق و الجوع و هو ظاهر فی تحریم الشبع و هو مذهب الاکثرین فعن الامام ابی حنیفه و الشافعی رضی ا...تعالی عنهما»لا یأکل المضطر من المیته الا قدر ما یمسک رمقهلان االاباحة للاضطرار»و قد اندفع به و قال عبد اللّه بن الحسن العبری«یأکل منها قدر ما یسد جوعته» و خالف فی ذلک الامام ما لک فقال....و نقل عن الشافعی-فالعاصی فی سفره لا یباح له الأکل من هذه المحرمات و هو المروی عن الامام احمد ایضا و هو خلاف مذهبنا و یحتاج حکم الرخصة علی هذا الی التقیید بان لا یکون زائدا علی القدر الضرورة من خارج و استدل بعموم الایه علی جواز اکل المضطر میته الخنزیر و الادمی خلافا لمن منع ذلک»(ج 2، ص 37)
آلوسی در خطبه تفسیرش در صفحه هفتم جلد اول مینویسد:«اما کلام بزرگان صوفیه در قرآن از باب اشاره به دقائقی است که بر ارباب سلوک منکشف میشوند و تطبیق بین این دقائق و ظواهر مراده آیات نیز امری ممکن است، از کمال ایمان است و عرفان محض.نه آنکه صوفیه معتقدند که اصلا ظواهر قرآن مراد نبوده، باطن مراد است و بس».
به همین سبب، آلوسی در تفسیرش بعد از بحث پیرامون چند آیه، مطالبی عرفانی را تحت عنوان «من باب الاشارة فی الایات»ذکر کرده است.
آلوسی در روح المعانی طریق تفسیر به مأثور را به جز در موارد معدودی نپیموده و اکثرا بلکه غالبا از روش عقلی لغوی در تفسیر آیات استفاده کرده است.وی از نحو آیات به طور گسترده بحث میکند و تا بدانجا پیش میرود که از تفسیر خارج میشود، آیات الاحکام را مفصلا مورد بررسی قرار میدهد.
او مطالب کلامی و گفتار حکما را مطرح نموده و سپس آنها را به بحث مینشیند.با مخالفان به سختی برخورد میکند، از مفسرین بسیاری مطلب نقل میکند.وی معمولا هنگامی از فخر رای نقل مطلب کند، عبارت«قال الامام»و آنگاه که از ابی السعود کلامی آورد عبارت«قال شیخ الاسلام»را میآورد و زمانی که از بیضاوی نقل مطلب میکند، غالبا«قال القاضی»را بکار میگیرد.
علوم طبیعی و تجربی در الجواهر طنطاوی
طنطاوی(1287-1358)در این کتاب کمتر از روش قرآن به قرآن استفاده نموده و به ندرت میتوان کلمه یا آیهای را پیدا کرد که با استفاده از آیات دیگر قرآن معنی نموده باشد، یکی از یان موارد نادر در صفحه 105 جلد دوم آمده است که در تفسیر«اقنتی»مینویسد: ادیمی للطاعة، کما فی قوله تعالی«امن هو قانت آناء اللیل ساجدا و قائما».
در الجواهر در استخراج معانی آیات از روش تفسیر قرآن به حدیث نیز به ندرت استفاده شده است و به طور مثال در تفیسر آیه«...و یقتلون الذین یامرون بالقسط فبشرهم بعذاب الیم»پس از ذکر معنای آیه روایتی از ابو عبیده بن جراح نقل میکند که از پیمغبر(ص)میپرسد«ای الناس اشد عذابا»میفرماید:«رجل قتل نبیا او رجلا امر بالمعروف و نهی عن المنکر»و سپس خود حضرت(ص)این آیه و آیه بعد را تلاوت میفرماید.(ج 2 ص 74).
طنطاوی، روش استفاده از لغت را به کار گرفته، از ظواهر الفاظ برای پی بردن به معانی بهره جسته است وی گاهی معنای مفردات آیه را نیز ذکر میکند.مثلا در تفسیر؛«قاتل معه ربیون کثیر»میگوید:«جماعاتو الربی من الربة و هی الجماعة».
به علاوه اعراب نسبتا مشکل را نیز ذکر میکند، به طور نمونه میتوان به تفسیر آیه:«.... یقولون هل لنامن الامر من شئ قل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک»نظر افکند که مینویسد:«و هذه الجملة المعترضة»[مراد جمله «ان الامر کله لله»است]بین صاحب الحال فی یقولون و بین الجملة الحالیة و هی«یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک».
طنطاوی اقوال مختلف فقهی را پس از تفسیر آیه ذکر کرده، بعضا ادله را نیز متذکر میشود. مثلا در تفسیر آیه«فان احصرتم...»مینویسد: «ای منعکم العدو....و لیس عاما لکل مرض او غیره کما عند الحنفیه، لقول ابن عباس رضی الله عنهما «لا حصر الاحصر العدو»و علیه الشافعی و مالک و..»(ج 1 ص 178).
طنطاوی بر آن بوده تا با استفاده از قرآن تحرکی در مسلمین ایجاد کرده، آنان را از خواب غفلت بیدار نماید، به همین سبب تفسیرش سرشار از مطالب اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد.
وی در این باره در مقدمه مینویسد:«چون در تعالیم اسلام به دقت نظر افکندم و اکثر عقلا و بعضی دانشمندان را از این معانی و مطالب رویگردان دیدم، بر آن شدم که کتبی در این موارد مانند نظام عالم و امتها، اسلام و نظام اجتماعی، نهضت و حیات امت اسلامی و غیره بنگارم و آیات قرآن را نیز در خلال آنها متذکر شوم....آن کتب نگاشته شده به زبانهائی چند نیز ترجمه گشت.پس از آن بر این شدم که اگر خداوند مرا موفق بگرداند، قرآن را به تفسیر نشسته، این علوم را در خلال آن تفسیر قرار دهم»(ص 1-ج 1)
و از اینجاست که میبینیم الجواهر پر از مطالب اجتماعی بوده، حکومتها را برشمرده علل انحطاط هر یک را بررسی میکند، نظامات اسلام را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار داده علل سقوط مسلمین را روشن میکند. طنطاوی قصد آن داشته که اضافه بر نهضت سیاسی اجتماعی که مذکور افتاد، حرکت علمی هم در مسلمان ایجاد کند، وی در مقدمه چنین آورده است:«و لیکونن هذا الکتاب داعیا حثیثا الی درس العلوم العلویه و السفلیه و لیقومن من هذه الامة من یفوقون الفرنجة فی الزراعة و الطب و المعادن و الحساب و الهندسه و الفکل و غیرها من العلوم و الصناعات».
از اینجاست که میبینیم به اندک مناسبتی مطالب علمی و کشفیات قرون جدید را به میان میکشد.مثلا در صفحه سوم جلد اول میگوید: «عجائب النمل و النحل و العنکبوت فی توضیح معنی الرحمة».یا در صفحه 9 همان جلد مینویسد: «عجائب الذرة و القمح و التمر، و کیف ربیّت له خولها فی قوله»«رب العلمین»، تربیة الله اللؤلؤ فی البحر، تربیة الجنین فی بطن امه..»
طنطاوی در تفسیر برای عقل امیتی خاص قائل میباشد، وی تفسیر به مأثور را جز در مواردی معدود به کار نگرفته است.او به پیروی از مفسرین جدید مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره را به بررسی نشسته، به علاوه علوم طبیعی را نیز در تفسیرش به اندک مناسبتی به صورت گسترده ذکر نموده، و آیات الاحکام را تفسیر کرده، نظرات مختلف را نیز ذکر میکند و به علاوه فلسفه احکام و نیز اقوال دانشمندان را به عنوان مؤید ذکر میکند.
طنطاوی هر سوره به مقاصدی مختلف که هر یک اتحاد موضوعی دارند، تقسیم میکند و پس از شرح و تفسیر مقاصد سوره، نکات مهم هر سوره را تحت عنوان«لطائف هذه السوره»برگزیده راجع به آنها مفصلا بحث مینماید و پس از اتمام این قسمت، تحت عنوان«بهجة العلم فی قوله تعالی...»مطالبی علمی و اجتماعی را مطرح میکند،
برای نمونه میتوان از صفحه 130 جزء 21 نام برد که میگوید:«بهجة العلم فی قوله تعالی»و یوم یعرض...کذلک نجزی القوم المجرمین»و فی هذا المقام فصلان:الفصل الاول فی قوله تعالی «اذهبتم طیباتکم»، الفصل الثانی فی تحقیق الکلام فی امر عاد و این مساکنهم»پس از شرح این دو فصل طنطاوی حکومتهای اموی و عباسی را به بررسی نشسته علل انحراف و انحطاط مسلمانان را برمیشمرد.
عقل و نقل در المیزان علامه طباطبائی
مرحوم علامه در المیزان به صورت گسترده از روش تفسیر قرآن به قرآن بهره گرفته، در تفسیر بسیاری از آیات خود قرآن استفاده کرده است و در صورت وجود تفسیری مخالف آن را مردود میشمرد.مثلا در آیه«و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه»مینویسد:«مراد از خلیفه فقط شخص آدم علیه السلام نیست بلکه بنی آدم را هم شامل میشود، چنانچه در خود قرآن فرموده:«اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح»و «ثم جعلناکم خلائف فی الارض»و«یجعلکم خلفاء الارض».
نکته قابل ذکر در اینجا اهمیتی است که علامه برای سیاق قائل است.به طوری که بسیاری از آیات را با استفاده از سیاق تفسیر کرده است.
علامه طباطبائی در تفسیر خبر متواتر و واحد همراه باقرائن قطعی را حجت میداند و به همین سبب ایشان سعی میکند تنافی بین روایات مقطوعه و قرآن را از بین ببرد(ج 4، ص 221). ولی در مورد اخبار آحاد عقیده دارد که مؤید معانی مستفاد از آیهاند و آیات نیز مؤید مدالیل اخبار آحادند.به همین جهت ایشان نخست معانی آیه را از ظاهر لفظ و سیاق و غیره استخراج میکند و سپس برای تأیید معنی، روایتی را ذکر میکند.
به طور نمونه در آیه«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته»مینویسد:تقوی نوعی احتراز است و تقوای خذا تجنب از عذاب اوست.چنانچه میفرماید«فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة»و این متحقق نمیشود مگر با سیر در مسلکی که خداوند خواهان آناست.بنابراین تقوی امتثال اوامر و انتهاء از نواهی اوست».سپس این معنی را با روایتی تأیید میکند که:پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرموده:«اتقوا اللّه حق تقاته ان یطاع فلا یعصی و یذکر فلا ینسی».
در المیزان از صرف و نحو آیات به طور گسترده سخن نرفته، ولی اگر مطلبی نحوی یا بیان نکتهای بلاغی برای رساندن معنای آیه لازم بوده، آن را ذکر کرده و از آن نکته در بیان مطلب بهره برده است.مثلا در تفسیر آیه 18 سوره نساء «و لیست التوبة للذین یعملون السیئات»میگوید: «در عدم اعاده قول«علی الله»با آنکه مقصود است، اشاره تلویحی است به انقطاع رحمت خاصه و عنایت الهی از آنان چنانچه ذکر سیئات به لفظ جمع بر حساب کردن گناهانشان و نوشتن آنها دلالت دارد.
علامه با آنکه خود فلسوفی زبردست است، این طریق را نپیموده و بر این نوع تفسیر اصلا اتکاء نکرده است.
بلکه بر عکس قرآن را برای رد نظریات فلسفی مخالف قرآن به کار بسته است، به طور نمونه میتوان به تفسیر آیه«و بالاخرة هم یوقنون»اشاره کرد، که ایشان قول فلاسفه را که عدم جواز تعویل بر غیر محسوسات در علم است، رد کرده و پنج دلیل نقضی در رد این قول اقامه کرده است و نیز علامه بعضا از فلسفه به عنوان مؤیدی برای معنای ظاهرا آیه استفاده میکند علامه از طرح مناقشات فقهی همواره دوری. جسته و فقط به چگونگی افاده حکم فقهی پرداخته است و برای آنکه مطلب گسترده نشده از مقصود اصلی باز ماند، به کتب فقهی یا احادیث ارجاع میدهد.مثلا پس از روشن کردن معنای آیه «اهل لکم صید البحر»مینویسد:در این آیات بحثهای فقهی زیادی است که در کتب فقهیه ذکر میشود.
در المیزان مسائل روز و نظریات اجتماعی موجود به بحث گذاشته شده و دقیقا مورد بررسی قرار گرفته است.علامه مسائل جامعه اسلامی را به طور گسترده پی جو شده، آنها را مطرح میکند. مثلا ذیل آیه«یا ایها الذین اصبروا و صابروا و رابطوا...»گفتاری در مورد«مرابطه»در جامعه اسلامی دارد.
یا در جلد هفتم حدود بیست صفحه در مورد بندگی و بردهداری در اسلام و سائر ملل بحث نموده و قبل از آن حدود هشتاد صفحه تحت عنوان«کلام فی العدد»عددی که خداوند انبیاء و رسل را آموخته سخن به میان آورده است.
المیزان طریق وسطی و جاده اصلی را در تفسیر پیموده، از عقل و نقل در تفسیر استفاده برده و شبهات مخالفین را تحلیل و رد کرده است.مسائل مجمتع اسلامی را مورد بحث قرار داده، از مسائل ادبی و فقهی به جز مواردی اندک و مختصر در آن سخن نرفته است و جالبتر اینکه با وجودی که علامه فیلسوفی والا مقام بوده طریق فلسفی را نپیموده است.