آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

کیهان اندیشه:چه تمهیداتی در متن قرآن بگار گرفته شده تا این کتاب آسمانی در عصر نزول و نیز در طول قرنها مورد دستبرد و تحریف قرار نگیرد؟
-پرسشی که طرح گردید بسیار ظریف و قابل دقت است و پاسخی عمیق و پژوهشی گسترده را می‏طلبد ولی در این گفتگوی کوتاه ناگزیریم که تنها اشاره‏ای به بخشی از آن تمهیدات داشته باشیم:
1-یکی از علل تحریف کتب آسمانی پیشین که بر امم قبل از اسلام نازل شده، تعارض محتوای پیام وحی با منافع زورمندان و سلطه جویان بوده است.از این رو گروهی از آنان به کتمان حقایق کتب آسمانی روی آورده و گروهی دیگر به حریف آن کمر می‏بسته‏اند.و اما قرآن که کتاب جاوید الهی برای بشر است و هیچ کتابی پس از آن جای گزین نخواهد شد، بدیهی است که باید تمهیداتی را در این راستا تدارک دیده باشد تا از این طریق جاودانگی آن را تضمین کرده و نیز از تحریف و دستبرد مغرضان مصونیت بخشیده باشد.
یکی از تمهیدات الهی در این جهت، عبارت است از بیان کلیات و اصول در قرآن و واگذاری شرح و تفسیر آن به سنت پیامبر(ص).از جمله اینکه در قرآن هرجا نام برگزیدگان الهی و انسانهای شایسته زمان نزول وحی به میان آمده، به نام تصریح نشده است، چنانکه هر جا فرد یا جریانی مورد مذمت و لعنت قرار گرفته، نام آن فرد یا جریات آفرینان درمتن قرآن ذکر نشده است.
این شیوه عمومی قرآن است، و البته فقط در مورد مذمت ابو لهب و همسرش، استثناءا این شیوه بکار گرفته نشده و این خود حکمتی دارد، و نقض آن قانون کلی بشمار نمی‏آید زیرا عداوت خاص ابو لهب و همسرش نسبت به اسلام و موقعیت او در میان عرب و وابستگی او به قریش که قبیله خود پیامبر بود، بسیاری از موانع را از میان برداشته و تصریح به نام شخص او، خطری را به دنبال نداشت، بکله خود تذکر و هشداری بود به دیگر آتش افروزان کفر و عناد.
خداوند، توضیح و تفسر و شرح کلیات و اصول قرآنی را بر عهده رسولش نهاده است.بدین جهت می‏بینیم که در آیه‏«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» نام یکایک اهل البیت مشخص نشده، ولی وقتی به سنت مراجعه می‏کنیم، می‏بینیم که رسول‏ خدا(ص)به روشنی، مصداق این آیه را تعیین و تبیین فرموده است.
در حدیث کساء رسول اکرم(ص)با مقدماتی کساء را بر سر خویش و علی(ع)و فاطمه(ع)و حسن(ع) و حسین(ع)افکنده و با تلاوت این آیه مشخص می‏سازد که آیه در شأن آنان نازل شده است. رسول خدا(ص)به هنگام پنج وقت نماز به در خانه فاطمه(ع)و علی(ع)می‏رفت و می‏فرمود: «السلام علیکم یا اهل البیت».
یا در داستان مباهله‏«قل تعالوا ندعوا ابنائنا و ابائکم...»قرآن نفرمود:قل تعالوا ندعوا ابنائنا الحسن و الحسین و نسائنا فاطمه و انفسنا علیا...زیرا اگر این نامها در قرآن می‏آمد، زورمندان بنی امیه و معاویه بر ایشان قابل تحمل نبود.
و اگر در آیه‏«یا ایها لرسول بلغ ما انزل الیک»کلمه«فی علی»مورد تصریح قرار می‏گرفت آنان که چشم به حکومت آینده دوخته بودند، با قرآن چه می‏کردند؟!
در سوره‏«انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هو الابتر»نام توهین کنندگان به پیامبر نیامده است.کسانی که پس از وفات آخرین پسر پیامبر(ص)وی را ابتر و مقطوع النسل می‏خواندند و هدفشان آزار و اذیت رسول خدا(ص)بود کیانند؟خداوند نفرمود:«عاص بن وائل -پدر عمر و عاص-هو الابتر»یا نفرمود«امیة ابن الخلف هو الابتر»نام این کینه توز بد زبان را پیامبر معرفی می‏کند.
اگر در قرآن ذکر می‏شد«و الشجرة الملعونه»بنی امیه است، طبیعی بود که وقتی آنان حکومت را در دست می‏گرفتند، کمر به حذف و نابودی این بخش از قرآن می‏بستند.
همچنین آیه‏«اذا جاء کم فاسق بنبأ فتبینوا»درباره ولید برادر رضاعی عثمان نازل شده که در زمان حکومت عثمان حاکم کوفه گردید.و نیز در سوره منافقین نام عبد الله بن ابی که سوره درباره او نازل شده، نیامده است.در آیه‏«ان الذین ینادونک من وراء الحجرات»نیز نام ندا کنندگان ذکر نشده است.و نیز در دهها آیه دیگر.
ولی با این حال خود قرآن، راه را برای شناخت چهره مدح شدگان و نیز نکوهش شدگان نمایانده و فرموده است:«هو الذی انزل الیک الذکر لتبین للناس ما نزل لهم...»
2-از دیگر تمهیدات الهی برای مصون ماندن قرآن از تحریف، نزول تدریجی قرآن، آنهم با سبک و برنامه‏ای ویژه است.در مدت بیست و سه سال آیات قرآن به دو شکل نازل شده. آیاتی که در آغاز بعثت در مکه نازل گردیده، آیاتش کوتاه و موزون است مانند«و الضحی، و اللیل اذا سجی، ما ودعک ربک و ما قلی، للاخرة خیر لک من الاولی...»و یا:«الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علمه البیان...»
این مقاطع کوتاه و موزن در حفظ آیات، تأثیر بی‏شائبه‏ای داشته است، آنهم در میان مردم روزگاری که امی بوده و با سوادی که بتواند آیات را بنویسید به ندرت یافت می‏شده است-البته با گسترش اسلامن وتشویق به کسب دانش و بکارگیری شیوه تعلیم و تعلم قرآن با مرور زمان این کمبود رفع گردید و افراد زیادی به کتابت قرآن اشتغال ورزیدند-و این است که می‏بینیم در سالهای بعد آیات و سور بزرگتری در مدینه نازل شده است، زیرا در مدینه، هم‏ آرامش بیشتری برای مسلمانان بود و هم امکانات نوشتن و ثبت آیات.
کسانی را که رسول خدا، می‏خواست به منطقه‏ای اعزام کند، ملاک را«اقرء هم للقرآن» معین می‏فرمود.و نیز از آنان که در غزوه احد شهید شدند، چند شهید را ککککه در برابر پیامبر می‏گذاشتند تا بر آنها نماز بخواند آن حضرت می‏فرمود:«اقرء هم للقرآن»را قبله ایشان قرار دهید.دو تا که در یک قبر دفن می‏کردند، می‏فرمود:«اقرء هم للقرآن»را...بدینجهت جامعه آن روز فضیلت بزرگی برای حفظ قرآن قائل بود، مؤمن و منافق در این جهت بر یکدیگر سبقت می‏گرفتند.
به نظر من موضوع«کتاب وحی»به این عنوان که افراد معدودی به کار کتابت وحی اشتغال داشته‏اند درست نیست زیرا همه مسلمانها کاتب وحی و حافظ آن بوده و سعی می‏کردندذ قرآن را بیشتر حفظ کنند و بنویسد.بر هرچه در اختیار داشتند، چوب، سنگ، چوبهای درخت خرما، استخوانت کتف گوسفند، پوست، پارچه و...قرآن را می‏نوشتند و این کار به گونه‏ای گسترش داشت که اصولا تحریف قرآن را غیر ممکن می‏نمود.
نزول تدریجی قرآن، این نتیجه را داشت که وقتی دو سه آیه نازل می‏شد، پیامبر(ص)برای مسلمانها می‏خواند، آنها حفظ می‏کردند، بعد آیه‏ای دیگر نازل می‏گشت.
در روایات آمده است که پیامبر(ص)در شبهای ماه مبارک قرآن را-آن مقدار که بر او نازل شده بود-با جبرئیل مقابله می‏فرمود.همانطور که مسلمانها با هم مقابله می‏کردند و برای هم بازمی‏خواندند.
*کیهان اندیشه:مسأله تحریف قرآن، در عالم اسلام، در چه زمانی و توسط چه کسانی مطرح گردید؟
-بهتر است به جای اینکه بگوییم مسأله تحریف، گفته شود:کوشش برای تحریف قرآن را چه کسانی و در چه زمانی آغاز کردند.
زنادقه در اواخر خلافت بنی امیه این گمان خائنانه را در سر پروراندند و تلاشهای بی‏نتیجه‏ای را بکار بستند.این ادعایی است که نیاز به اثبات دارد و من در کتابی که مشغول تحریر آنم، به تفصیل بیان کرده‏ام.اگر درگذشته گفته می‏شد که در میان نام صحابی رسول خدا(ص)، صدها«صحابه ساختگی»وجود دارد، کمتر کسی می‏توانست باور کند، ولی در تحقیقی که نموده‏ام و چاپ شده در آن نام نود و سه صحابی آمده و ساختگی بودن آنها اثبات شده است.چه کسی این نامها را ساخته است؟زنادقه!
همانند صحابی ساختگی، راویان ساختگی هم وجود دارند که هفتاد و سه نفرشان را نام برده‏ام و علاوه بر اینها سی و چهار شهر و سرزمین، جعلی و بی اصل.احادیث تحریف قرآن نیز ساخته و پرداخته زنادقه است.
این زمزمه‏های، اول درمکتب خلفا آغاز شد و بعد به مکتب اهل البیت(از طریق راویان)راه یافته است.اولین کس در این طرف، ابو مخنف است که وفاتش 157 یا 175 می‏باشد.
بر حسب مطالعه‏ای که نموده‏ام، در حدود سال 120 هجری، زنادقه این احادیث را ساخته‏اند.یعنی اوائل قرن دوم، آنان تاریخ اسلام را واژگون کرده‏اند، ابوذر را مخرف، خرافه پرداز و معاویه را مترقی نمایانده است.این کار زنادقه است و بعد به مدارک ما هم راه یافته است.بعد از ابو مخنف، مرحوم شیخ روایات را از او گرفته است و...تا امروز در مکتب اهل البیت، غلات و افراط گران خرابکاری کرده‏اند، همچنانکه در مکتب خلفا، زنادقه خرابکاری نموده‏اند.
البته بعضی از این روایات و مطالب ساختگی زنادقه، سوء استفاده از بعضی کلمات و روایاتی است که برخی از روی غفلت و عدم توجه به غایت آن گفته‏اند.و بعضی کلا ساخته و پرداخته زنادقه است، بی هیچ اساس، مانند«داستان قرانیق»، زیرا این داستان را نه اصحاب و نه تابعین هیچکدام بدان اشاره نکرده‏اند.
و اما آنچه در کلمات و روایات سبب سوء استفاده زنادقه شده، روایاتی از این گونه است که:عثمان، ام المؤمنین عایشه و ظاهرا ابی بن کعب گفته‏اند آیه«ان هذ ان لساحران»باید «ان هذین لساحران»باشد.به عثمان گفتند، پس قرآن را تغییر بده، گفت خیر:«ان العرب ستقیم بالسنتها فی القرآن لحن...».
عثمان فقط حرفش را زده و بس، ولی همین حرف موجب سوء استفاده زنادقه شده است.از جمله روایاتی که به دروغ از پیامبر نقل کرده‏اند این است که قرآن را تا هفت لفظ می‏توان خواند عجل را بگویید اسرع، اسرع را بگویید هلم...!
این روایت را به عمر بن خاطا نسبت داده‏اند، ول ما اثبات کرده‏ایم که او از این حدیث خبر نداشته است.ا در مقام کشف حقیقت هستیم و در این وادی عمر و علی(ع)نداریم ما هستیم و قرآن، برای ما غلات و زنادقه یکسانند.
از جمله احادیثی که جعل کرده‏اند و در مصاحف ابن ابی داود سجستانی(در حدود صال 330)آمده، این است که حجاج افزوده است!این حدیث جعل زنادقه است.و اگر در روایاتی از ائمه(ع)نقل شده که اینان قرآن را تحرف کردند منظور این قرآن موجود نیست بلکه نظر آنان به همین اقوالی است که می‏گوید«ان هذان»باید«ان هذین»باشد یا«و لا الضالین»باید«غیر الضالین»باشد.که این نظریه‏ها قطعا در قرآن وارد نشده و صرفا یک نظریه بوده و منظور ائمه تخطئه این نظریات بوده است(که متأسفانه این نظریات با آنکه از سوی ائمه(ع)تخطئه هم شد باز راه سوء استفاده و شایعه تحریف را برای زنادقه هموار کرد.) کسانی که می‏خواستند فضیلتی برای خلفا بیان کنند-اگر نگویم بتراشند-گفتند پیامبر قرآن را جمع نکرده، بلکه ابو بکر جمع کرده است، و برخی گفتند عمر جمع کرده و دسته‏ای گفتند عثمان!ولی همه اتفاق دارند که عثمان قرآن را نوشت.
یکی از درغهای که در اینجا آورده‏اند این است که عثمان برای ثبت هر آنیه در قرآن در شاهد می‏خواست.آیه‏ای نزد خذیمه بود ککه9 شاهددیگری نداشت ولی چون گفته بودند که پیامبر وی را«ذو الشهادتین»نایده، شهادت او را به جای دو شهادت پذیرفتند.
در روزگاری که هزاران نفر قاری و حافظ قرآن بودند، آیا این گونه گزافه‏های قابل پذیرش است؟!برخی متعصبان برای نفی فضیلت عثمان(که ما گفتتیم اساسا این فضیلت برای شخص خاصی نمی‏توان ثبت شود زیرا کتاب وح یمحدود نبوده‏اند)گفته‏اند که چون عثمان معصوم نبود، پس گرد آوری او قابل اعتماد نمی‏باشد.
اینان متعصبانی هستند که از عشق حقیقت گرفتار کوری شده و با حقیقتی بزرگتر به ستیزی ناخود آگاهانه برخاسته‏اند، و«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»را نادیده گرفتند.
اگر بنا بود حفظ قرآن نزد حضرت حجت صاحب الزمان(عج)باشدو بس، پس این فضیلتی برای قرآن نست چرا ککه تورات و انجیل واقعی نیز نزد حضرت حجت(ع)وجود دارد! قرآن خود می‏گوید:«ان علینا جمعه»ولی عده‏ای برای نقل فضیلت عثمان، جمع آوری قرآن را به او نسبت داده‏اند و برخی در توجیه این سخن گفته‏اند که در«واقعه یمامه»چهار صد قاری کشته شد و بیم آن می‏رفت که قرآن از بین برود، بدینجهت عثمان به گرد آوری قرآن همت گماشت.من مطالعه کردم و دیدم که در غزوه یمامه سه هزار قاری قرآن حضرور داشته و اگر چهار صد نفرشان هم کشته شده باشد، باز با وجود بقیه این بیم جا نداشته است و لازم نبود قرآن را از فلان عرب صحرایی بگیرند و این تعدادی است که در جنگ حضور داشته‏اند و اما دیگرانی که در مدینه بوده‏اند چه؟!
در میان احادیث، چه تفسیری و چه غیر آن روایات مخدوش و غیر صحیح زیاد است متأسفانه پیروان مکتب اصول، فقط بررسی متن و سند احادیث را در محدوده احادیث فقهی پیاده کردند و در ورد سایر احادیث، ابزار علمی‏شان را فرو گذاردند و با احادیث تفسیری، همانند اخباریها عمل کردند!
هیچ بررسی نکردند و نمی‏کنند که آیا این حدیث صحیح است یا خیر، معارض با قرآن است یا خیر!با کمال تأسف علم قرآن و علم سیره تا به امروز در حوزه‏های علمیه اعتبار علم فقه را ندارد!علم سیره در حوزه بی‏آبرو است، سیره نویسان و داستان نویسان، بی‏سواد معرفی و تلقی می‏شوند.این بینش بس غلط و نارواست.
احادیث فقهی از زمان شیخ صدوق تا زمان آیت الله بروجردی جمع آوری گردید و بر اساس آن فقه استدلالی بسیار خوبی نو.شته شد ولی این کارها نست به احادیث قرآن عمخلی نگردید. این کار در ورد قرآن نه اهمیتش کمتر از فقه است و نه آسان‏تر از آن است، بله نیاز به تبحر و آشنایی کامل به ابعاد معارف قرآنی دارد.
*کیهان اندیشه:از مباحثی درباره قرآن تا کنون داشته‏اید آیا چیزی را مورد تجدید نظر و تکمیل بیشتر قرار داده‏اید.
-حدود چهل سال است که مطالعات خود را در سنت پیامبر و حدیث و سیره به منظور تنقیح متون مذکور را از آشفتگی‏ها و اسرائیلیات، متمرکز کرده‏ام.و مشغول بررسی احادیث‏ ساختگی وارد شده هستم و اینها را بررسی می‏کنم که در اصطلاح گفته میشود:«تمحیص سنت الرسول»و آنچه بحث تا به امروز داشته‏ام گزارش گوشه‏هایی از این کار بوده است.
پس از پیروزی انقلاب و برپائی جمهوری مبارک اسلامی در ایران، معتاندان در پی خدشه دار کردن آن بودند و می‏خواستند ضربت فکری وارد بیاورند، قرآن را مطرح کردند و نسبت دروغ به تشیع دادند که قرآن را شیعه تحریف کرده و اینها به قرآن دیگری قائلند غیر از قرآنی که در بین همه مسلمانها است، این خلاصه بحث است، من در جزء اول«معالم المدرستین»جواب آن را محکم فشرده دادم و خیال می‏کردم کافی است، ولی بعد دیدم به قول آن عالم که در هند است به من گفت:دتویست کتاب به زبانهای مختلف فقط در هند علیه نظریه شیعه در تحریف قرآن چاپ کرده‏اند.
دولت سعودی قسمتی مهم از درآمد صادرات نفت را برای مبارزه فکری و اینکه اینها مسلمانان نیستند خرج می‏کند تا اثبات کند که اسلام فقط نزد سعودیها و وهابیهاست که مردم ایران در جمهوری اسلامی اسلام ندارند.در این باره کتابهای زیادی نوشته‏اند ولی کسی مانند «احسان ظهیر الهی»این جهت را تعقیب نکرده است، او کتابی نوشته به نام الشیعة و القرآن که من چاپ پنجم آن را دیدم، در آن کتاب از«فصل الخطاب»حاجی نوری(که اسم کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب»است و خود این اسم برای شکستن شیعه کافی است)نقل کرده، و قسمتی از کتاب فصل الخطاب را گرداور کرده و در کتابش آورده، یک باب این کتاب که نزدیک به نصف کتاب را شامل میشود به این عنوان آغاز میشود:
«الف دلیل شیعی علی تحریف القرآن»!
با دیدن این کتاب متوجه شدم که آنچه در جلد اول معالم المدرستین آورده‏ام کافی نیست.بنابراین من بایستی به دو کتاب رسیدگی کنم، یکی«فصل الخطاب»و دیگری«الشیعة و القرآن»و در دو باب پاسخ گویم.
در باب اول به بررسی احادیثی بپردازم که«فصل الخطاب»از احادیث اهل سنت آورده-و خواسته است نتیجه بگیرد که قرآن پیامبر مورد دست برد قرار گرفته و کم و زیاد شده-و در باب دوم احادیثی را که احسان ظهیر، از شیعه نقل کرده مورد بررسی و نقد قرار دهم. در باب اول و دوم احادیثی بوده که حاجی نوری یا بدانها دسترسی نداشته و یا به جمال از آنها گذشته است مثل حدیث«سبعة احرف»و نیز برخی احادیث را که احسان ظهیر در «الشیعه القرآن»نیاورده بنا داشتم منهم یادآور نشوم و یرای اینکه دستاویز برای دشمنان اسلام نشود از آنا چشم پوشیدم و کار را در یک جلد خواشتم تمام کنم ولی بعد که رفتم به دنبال بحثهای مستشررقان دیدم هیچ حدیثی از مکتب خلفا نمانده است مگر اینکه دستاویز برای دشمنان اسلام نشود از آنها چشم پوشیدم هیچگونه تحریف و دستبرد قرار نگرفته است، در خاتمه نظر داشتم که آنچه مستشرقان و خاور شناسان در این بابت نوشته‏اند مورد بررسی و نقد قرار دهم. در اب اول و دوم احادیثی بوده که حاجی نوری یا بدانها دسترسی نداشته و یا به اجمال از آنها گذشه است مثل حدیث«سبعة احرف»و نیز برخی احادیث را که احسان ظهیر در «الشیعه و القرآن»نیاوده بنا داشتم منهم یادآور نشوم و برای اینکه دستاویز برای دشمنان اسلام نشود از آنها چشم پوشیدم و کار را در یک جلد خواستم تمام کنم ولی بعد که رفتم به دنبال بحثهای مستشرقان دیدم هیچ حدیثی از مکتب خلفا نمانده است مگر اینکه آنها آورده‏اند و به استدلال کرده‏اند!با این فرق که در کتابهای حدیث اهل سنت به عنوان حدیث فلان عن فلان آمده ولی مستشرقین آن را به سبک تجزیه و تحلیل درآورده‏اند نمی‏گویند چنین‏ روایت شده است می‏گویند در«سبعة احرف»پیامبر اجازه داد، خدا اجازه داد، قرآن را تا هفت و با هفت لفظ خودت بیاوری!بعد هم تجزیه عقلیش هم می‏کنند!
بدینجهت لازم دیدم که برگردم و آن احادیثی را که از کنار آن رد شده‏ام و بیان نکرده‏ام یادآور شوم ولی دریافتم که این پژوهش نیاز به ساختن یک زیر بنا دارد و عصر نزول و آیات مکی و مدنی با توجه به محیط مکه و مدینه و جو فرهنگی حاکم بر آن باید مورد بررسی قرار گیرد.و این موضوعی است که تحت عنوان«المجتمع الذی فیه القرآن و انتشر منه» مورد بررسی قرار داده‏ام.
در تاریخ قرآن باید کیفیت تعلیم پیامبر به مسلمانها تبیین شود، چگونه آیات را می‏خوانده وء چگونه تعلیم می‏داده است؟آیا هیچ قرآنی در عصر پیامبر به صورت کامل یا غیر کامل وجود داشته است؟
در روایتی دیدم که راوی می‏گوید پیامبر در مدینه هر بار ده آیه به ما آموخت ده آیه را یاد می‏گرفتیم، سپس ده آیه دیگر و...
برای مثال، یکی از صحابه در مسجد دمشق 1600 شاگرد را تعلیم قرآن می‏داده است به این شکل که آنها را به گروههای ده نفری تقسیم کرده و هر ده نفر یک عریف(ناظر)داشته‏اند که مجموع این ناظران و سرگروها 160 نفر می‏شده‏اند.
اینها مطلبی است که تحت عنوان«من تاریخ القرآن»مورد بررسی قرار داده‏ام و سپس به بحث روایات«مدرسة الخلفا حول القرآن»پرداخته‏ام که در این بخش روایاتی که قبلا یادآور نشده بودم، مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

تبلیغات