آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

نوشته حاضر نقدی است مختصر بر مقاله تحقیقی و پژوهشی«ظهور و دوام اسلام در هند»نوشته اسلام شناس معاصر آلمانی خانم پور فسور آن ماری شیمل و ترجمه آقای حسن لاهوتی که در دو شماره کیهان اندیشه(23 و 24)به چاپ رسیده است.
این نقد، در واقع در بطن خود تأکید بر سر آغاز طرح شروع گسترده و جدی تحقیق پیرامون زمان و تاریخ ظهور تشیع در شبه قاره(هندوستان، پاکستان، کشمیر، ماوراء النهر، بنگلادش، افغانستان و...)می‏باشد، که امیدوارم جهت چاپ در نشریه وزین کیهان اندیشه مورد قبول واقع گردد.
چاپ مقاله تحقیقی و پرمحتوای«ظهور و دوام اسلام در هند»بیانگر آن است که مدیر مسئول و سر دبیر دانشمند و معظم نشریه و نیز مسئولین محترم کیهان اندیشه تمایل فراوان و همچنین والایی را برای فعالیتهای پژوهشی در باب تاریخ اسلام و عرفان قائل می‏باشند.
لیکن بسیار بجا و مفید می‏بود اگر چنانچه ویرایشگران و ادیتورهای محترم نشریه از بروز بغضی نارسایی‏های مطبعی جلوگیری می‏نمودند.
اینمقاله در برخی نقاط خود دچار نقصان و ضعف تکنیکی یک پژوهش تاریخی می‏باشد که با توجه به زحمات تحقیقی اسلام‏شناس معاصر آلمانی، حیف است که آن موارد اصلاح نشوند.همچنین است جای خالی یک مبحث مهم دیگر در این مقاله، با نام«تاریخ و ظهور تشیع در شبه قاره».
در ابتدا، توضیح نکته‏ای درباره جنبه‏های باطنی تصوف و عرفان اسلامی، ضروری می‏نماید تا به یک جمع‏بندی صحیح منتج گردد.
همانگونه که مشخص است در سراسر جهان معنوی اسلامی، تعالیم مکاتب عرفانی، بصورت ایده و الگوی تجریدی و سراسری در آمده‏اند که در کلمات و گفتار آنان مضبوط و در آثارشان محفوظ است.
در این روش، می‏توان از تفکرات معین الدین چشتی که گفته است:«بالاترین عبادت چاره کردن درد دردمندان، برآوردن نیاز نیازمندان، و سیر کردن گرسنگان است»و یا این اندیشه سلطان با یزید بسطامی که گفته است:«صوفی را باید سخاوتی چون سخاوت دریا، مهری چون آفتاب و تواضعی چون افتادگی خاک باشد»، نشانه‏های فراوان جست.
در مقاله مورد نظر، مواردی قابل اشاره وجود دارد که به ترتیب عنوان می‏شود:
خانم شیمل ابتداء درباره دو طایفه تصوف در شبه قاره یعنی چشتیه و سپس سهروردیه و همچنین نقاط تمایز و فصل مشترک آنها توضیح داده‏اند، ولی هم ایشان در دنباله تحقیق خود راجع به نحوه تعلیمات این دو گروه، نظریه‏ای غیر از آن ابراز می‏دارند.
نویسنده به هنگام ذکر اسامی پیران و استادان خواجه معین الدین چشتی، از نجم الدین کبری و ابو النجیب سهروردی(مؤلف کتاب آداب المریدین)نام برده و چنین نوشته‏اند:«آداب المریدین او در اندک زمانی رساله‏ای شد برای تعلیمات تصوف در هند و جاهای دیگر»(کیهان اندیشه/شماره 24/صفحه 102).
لیکن در ادامه مطلب درباره خلیفه اصلی فرید الدین گنج شکر از نظام الدین اولیاء نام برده(هر دو از پیران و اقطاب طریفه چشتیه بوده)و اینگونه نوشته‏اند: «فرید الدین بخشهایی از عوارف المعارف سهروردی را به نظام الدین آموخت».(شماره 24/صفحه 105)
حقیر این گونه دانسته است که کتاب مورد بحث حتما می‏بایستی آداب المریدین نجیب سهروردی بوده باشد.چون صوفیه چشتیه و صوفیه سهروردیه هندوستان (سلسله مولتاینه یا پیروان شیخ شهاب الدین ابو حفص عمر سهروردی در هندوستان)از نظر بینشی دارای دو نحله خاص«فلسفی-عرفانی»و نیز از نظر تعلیمات خانقاهی دارای دو مکتب جدای از هم می‏باشند.
علامت بارز بین این دو فرقه تصوف در آراء عرفانی و در پیروی از مکتب خاص صوفیانه آنها می‏باشد.زیرا که صوفیان چشتیه دنباله‏رو تصوف عشق‏آمیز(پیروان سکر یا پیروان بسط)و صوفیان سهروردیه هندوستان پیرو تصوف عملی(پیروان صحو یا پیروان قبض)بوده‏اند.
با توجه به توضیح داده شده، درمی‏یابیم که اساس تعالیم نظری در مکاتب چشتیه و سهروردیه دارای دو روش جدا گانه بوده‏اند و پایه مطالب خانم شیمل فاقد یک تحلیل بینشی و همه‏جانبه می‏باشد.
البته ایشان در قسمت دیگری از مقاله اشارتی هر چند مختصر پیرامون این تفاوت داشته است:«با آنکه سهروردیه اساسا مخالف سماع بودند، بهاء الدین زکریا مولتانی ترانه‏های عاشقانه پر شور و شوق مرید خود یعنی فخر الدین عراقی را نشنیده می‏گرفت»(شماره 24/صفحه 108)این نظر مؤید عرایض این حقیر می‏باشد.
توضیح بیشتر آنکه شیخ شهاب الدین ابو حفص عمر سهروردی(برادر زاده شیخ عبد القاهر ضیاء الدین ابو النجیب سهروردی)در تصوف و عرفان پیرو مکتب «تصوف عملی»بوده و در فلسفه پیرو«آراء امام محمد غزالی».
سهروردی بسان غزالی با آراء غیر اسلامی(تفکرات یونانی و مشائیان)مخالفت می‏نمود، و شدت این مخالف به حدی رسید که او نیز در فلسفه ستیزی و مخالفت با فلاسفه(همچون سلف خود امام محمد غزالی)شهره گشت.
تا حدی که فلسفه را برای عوام خطرناک و انحرافی، و فلاسفه را نیز منحرف محسوب می‏نمود.
آراء شیخ شهاب الدین ابو حفص عمر سهروردی به علت آنکه در محدوده تصوف عملی(پیروان صحو یا پیروان قبض)تدوین یافته بود، نسبت به آراء پیروان تصوف عشق آمیز(پیروان سکر یا پیروان بسط)کمی خشکتر بنظر می‏رسید و بنابراین صوفیان چشتیه که در مجالس خود سماع می‏نمودند چندان میانه خوشی با مرام صوفیان سهروردی هندوستان(ملتانیه)نداشتند.
با توجه به مورد فوق، چگونه بوده که خانم پرفسور آن ماری شیمل نوشته‏اند:«چشتیه کتاب عوارف شیخ شهاب الدین ابو حفص عمر سهروردی را مطالعه می‏نموده‏اند»!
از دیگر موارد غیر صحیح که استناد تاریخی نداشته است و نویسنده مقاله آن را بدون استناد نقل کرده، چنین عبارتی می‏باشد.«هنوز هم می‏توان نغمه‏خوانانی را دید که در برابر آرامگاه پر عظمت سهروردی در مولتان غزلهای عراقی را می‏خوانند».(شماره 24/صفحه 108).
مطلب مورد تصحیح آنکه، مقابر شیخ ابو النجیب عبد القاهر سهروردی(سهروردی بزرگ)در بغداد، شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی(شیخ اشراق)در حلب، و شیخ شهاب الدین ابو حفض عمر سهروردی(سهروردی کوچک)در بغداد است و جمله فوق اساسا فاقد یک اعتبار و استناد تاریخی می‏باشد.
در سراسر مقاله خانم شیمل اغلاطی دیده شد که امیدوارم این اغلاط مطبعی بوده باشند نه از نحوه ترجمه و یا اینکه در متن مقاله.زیرا اگر از ضعف کیفی تحقیق و پژوهش و یا چنانچه از تکنیک ضعیف ترجمه ناشی شده باشند، جای بسی شگفتی و تأسف خواهد بود.
بعنوان نمونه نام«جمال الدین»هانسوی چندین مورد به صورت«جلال الدین»ثبت شده است(صفحه 105/ شماره 24)و یا نام«بهاء الدین»زکریا مولتانی چندین جا به صورت«برهان الدین»درج شده است(صفحه 108/شماره 24).
نویسنده در جایی دیگر از مقاله خود از«نجیب الدین سهروردی»(صفحه 102/شماره 24)و«نجم الدین سهروردی»(صفحه 110/شماره 24)نام می‏برد که صحیح آن«شیخ عبد القاهر بن عبد اللّه بن محمد البکری الصدیقی ضیاء الدین ابو النجیب سهروردی»می‏باشد با نام مشهور و آشنای«شیخ عبد القاهر»و«شیخ ضیاء الدین ابو النجیب».
همچنین ابو النجیب ضیاء الدین عموی شیخ شهاب الدین ابو حفص عمر سهروردی بوده که به سهروردی بزرگ نیز معروف می‏باشد. *
نویسنده محترم، در دنباله مقاله خود، به کلمه‏ای اشاره می‏کند که در واقع چنین کلمه‏ای رواج ندارد«حتی امروز در پایان اقامت خود در عوض پذیرایی و برخورداری از تعالی روحانی، هدیه‏ای می‏دهند که«نذر»گفته می‏شود.»(شماره 24/صفحه 104)
(*)برای اطلاع از نام صحیح و کامل سهروردی بزرگ و آثارش رجوع شود به مقدمه پر نغز و مفید استاد نجیب مایل هروی بر کتاب «آداب المریدین»(انتشارات مولی-چاپ تهران-1365 شمسی)و نیز مقاله«نگاهی دیگر بر رساله اصطلاحات عرفانی»به همین قلم(کیهان اندیشه شماره 18).
بر طبق مدارک موجود در اسناد تاریخی خانقاهی، در قدیم به این عمل«نیاز»می‏گفتند و امروزه لفظ«برگ سبز»هم بکار برده می‏شود.
سعی و تلاش نویسنده در سراسر این مقاله اساسا در مورد تاریخ ظهور و دوام اسلام در شبه قاره هند (هندوستان، پاکستان، کشمیر، ماوراء النهر، افغانستان امروزی و...)می‏باشد و طبیعتا در همین راستا به سلاسل صوفیه که از اولین و مهمترین افراد و گروههای مسلمان در جهت ظهور و گسترش دین مبین اسلام بوده‏اند نام برده شده است.
در این تحقیق فقط به دو سلسله معروف شبه قاره یعنی سلسله چشتیه و طریقت سهروردیه اشاره شده است، در حالی که جا داشت از عارف بزرگ میر سید علی همدانی (که اسلام را در کشمیر رواج داد)و نیز سلسله‏های طریقتی کبرویه و قادریه و نقشبندیه و نیز طریقه نعمت اللهیه(بویژه پس از قرن هفتم به بعد)نام برده می‏شد.خصوصا که شیعیان آنجا(از نظر عرفانی و فلسفی)پیروان طریقه نعمت اللهی در جنوب هندوستان و دکن بودند.
برای صحت این مطالب می‏توان به آثار زیر رجوع نمود:
مجالس المؤمنین(شهید قاضی نور الله شوشتری)، طرایق الحقایق(نایب الصدر شیرازی)، ریاض العارفین (رضا قلی خان هدایت)، رساله در سیر حضرت شاه نعمت الله ولی(عبد العزیز بن شیر ملک واعظی، تصنیف 860 ه ق)، تذکره در مناقب حضرت شاه نعمت الله ولی(عبد الرزاق کرمانی تألیف 911 ه ق)، فصلی از کتاب جامع مفیدی(محمد مفید مستوفی یزدی)، و نیز مندرجات آنها در«مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمت الله ولی کرمانی»(به تصحیح و مقدمه ژان اوبن)، سر چشمه تصوف در ایران(مرحوم استاد سعید نفیسی)، احوال و افکار و آثار شاه نعمت الله ولی(دکتر جواد نور بخش کرمانی)، ارزش میراث صوفیه و دنباله جستجو در تصوف ایران(دکتر عبد الحسین زرین کوب)، و کتاب «سفرهای شاه نعمت الله ولی»که شرح کامل سفرهای ایشان به جنوب هند، پاکستان، افغانستان و...همراه با آخرین سفر وی به هرات و ازدواج با نوه دختری امیر حسینی هروی می‏باشد، و تنها فرزند پسر شاه نعمت الله که شاه خلیل الله نام دارد حاصل همین ازدواج می‏باشد.
فرزندان شاه خلیل الله سالها در شبه قاره زیسته و مورد احترام و تکریم سلاطین بهمنی دکن بوده و در همانجا نیز مدفون می‏باشند.
از جمله مریدان جناب شاه نعمت الله می‏توان از شاه قاسم انوار و شاه داعی شیرازی نام برد که در شبه قاره معروف و مشهور می‏باشند.
اسناد موجود بیانگر و نشانه زنده رنج و زحمتی است که پیران و پیروان این طریقت برای نشر عقاید تشیع و«تصوف شیعه»و کسب موفقیت تحمل کرده‏اند.
هر چند که ساحت وسیع و گسترده عرفان اسلامی از چند و چون و نیز من و مای غیر باطنی بدور است، ولی در این گفتار سعی نگارنده بر آشکار شدن یک مساله مم تاریخی بوده است و آن«زمان ظهور»تشیع در شبه قاره می‏باشد، نه العیاذ بالله تفرقه و جدایی در ارکان دین مبین(که خدایم نبخشاید).
زیرا که اصول عرفان و تصوف اسلامی بطور کلی از من و مائی، انانیت نفسانی وجه تمایز در طرق الی الله، و دامن زدن به گروه گزینی خاص تحت عنوان تسنن و تشیع بدور است.پس رفع ابهام از یک مقوله تحقیق تاریخی، وظیفه است و فریضه، نه تفرقه افکنی دینی و جدایی‏طلبی مذهبی.
حقیر از تمامی روشنفکران شیعی و برادران ایمانی عاجزانه در خواست می‏نماید تا هر گونه اطلاعات و تحقیقات خود را پیرامون تاریخ ظهور تشیع در شبه قاره (هند و پاکستان و کشمیر و حتی افغانستان و...)ارائه نمایند.تا از این ره، یکی دیگر از نقاط و نکات غیر روشن تاریخی را به روشنی بنمایانند.باشد تا«تاریخ تشیع»به دور از هر گونه سلیقه فکری، به درستی در سیر تاریخ اسلام، جای واقعی خود را بیشتر بیابد.
امروزه با وجود معضلی که ناشی از خلأ و یا حذف جریان عظیم فکری تعیین‏کننده و مهم«تشیع»در میان حلقه‏های مستحکم سیر«تاریخ اسلام»دیده می‏شود، یافتن مجموعه حلقه مفقوده، حلقه مفقوده تاریخ ظهور تشیع در شبه قاره، وظیفه تحقیقی پژوهشگران مسلمان (عموما)و فریضه دینی روشنفکران شیعی(خصوصا) می‏باشد.
باشد تا از این رهگذر، بگونه‏ای کامل، صحیح، مستند، معتبر و مطمئن بتوان در تدوین تاریخ تشیع(ظهور تفکرات شیعه در سیر تاریخ اسلام بصورت اصیل و واقعی- بویژه در شبه قاره)اقدام گردد.

تبلیغات