طبری و تاریخ نهضتهای اسلامی
آرشیو
چکیده
متن
جریانات فکری و فرهنگی و روش تاریخنگاری عصر طبری
چون بدون آشنایی با جریانات فکری و فرهنگی و سیاق تاریخ نویسی عصر طبری نمیتوان به اندیشهها و برداشتهای تاریخی وی در ارتباط با نهضتها و قیامهای سیاسی سخن گفت، از اینرو به ویژگیهای عصری که طبری در آن میزیست اشاره میکنیم که اهم آنها بدین قرار است.
1-تبیین فقهی حکومت و دولت توسط فقها و اندیشمندان.
2-جنبشهای شیعی و قیامهای سیاسی.
3-مبارزه ایرانیان جهت کسب استقلال.
از اندیشهها و جریانات مهمی که در عصر طبری در شرف گسترش بود همان نظریه سنتی حکومت و قدرت در اسلام و مطرح شدن موضوعی به نام کیان اسلامی بود.فی الواقع بحث در زمینه مبانی قدرت و مشروعیت حکومت در اسلام مورد بحث و بررسی فقیهان و متکلمان بود.لذا بحث دولت و اینکه حکومت موجود ادامه سنتی حکومت در اسلام است و با تأکید بر این اصل که خلافت اسلامی و خلیفه هم از نظر دینی و هم از جهات سیاسی کاملا مشروعیت دارد مورد قبول بسیاری از علما و متفکران بود.
همین مسأله مشروعیت حکومت و خصوصا خلافت، سبب شد تا در دورهای بعدی، غزونویان و سلاجقه، خلافت بغداد را تجسم واقعی دولت در اسلام تلقی نموده و مبارزه با خلیفه را به مثابه مبارزه با اسلام تصور نمایند.
اگرچه تاریخ دقیق تکوین این اندیشه را نمیتوان بدرستی بازیافت، اما از قرن سوم هجری این اندیشه هماره با مسائل دیگر سیاسی مورد بحث و مناظره مدرسان و فقیهان بود تا آنجا که هر فرقهای برای اثبات آراء و افکار خویش، به تدوین رسائل میپرداخت و نباید از یاد برد که تفکر دینی، تفکر غالب این عصر بود.
حدیث گرایی و تفسیر، محور اصلی این تفکر را تبیین مینمود.و طبری با آنکه در تاریخ اثری گران و پرآوازه از خویش بر جای نهاده ولی به جهت حضور تفکر دینی در آثارش و همچنین تدوین کتابهای چند در علوم قرآنی، وی را بیشتر مفسر و محدث میشناختهاند تا مورخ.این اندیشه به وضوح در روش تاریخ نگاری طبری هم تأثیر گذاشته است.
مسأله دیگر نهضتها و قیامهایی بود که در عصر طبری وقوع یافته و وی شاهد وقوع این قیامها بوده است.این نهضتها و قیامها دارای چند ویژگی بود:
الف:قیامهایی که علیه خلافت عباسی بوقوع میپیوست و هدف آن مبارزه و رهایی از ستم حکام بنی عباس بود.
ب:قیامهای دینی که توسط سادات حسنی و حسینی رهبری میشد.
ج:قیامهایی که رنگ تشیع داشت.
قابل ذکر است که ائمه شیعه هرگز عنایتی به این قیامها نشان ندادند زیرا این قیامها فقط رنگ تشیع داشت محتوای آنها صد در صد با تعالیم تشیع هماهنگ نبود که نمونه بارز آن قیام طرفداران آل عباس و نهضت ابو مسلم خراسانی بود.اگرچه این نهضت به عنوان رهایی از حکومت جائرانه بنی امیه شکل گرفت اما اهداف آن مبهم بود، لذا امام ششم شیعیان، به آینده این نهضت خوشبین نبود و همچنین نهضت صاحب الزنج و قیام قرامطه گرچه از نظر مبارزه با خلافت عباسی قابل احتراماند و ارجدار، اما این نهضتها مورد تأیید ائمه دین قرار نگرفت.
طبری با این نهضتها هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی برخوردی گونهگون داشته است که توضیح آن در ذیل مقال خواهد آمد.
عصر طبری، دوره گسترش اندیشهها و مذاهب مختلف بود.گذشته از شیعیان اثنی عشری، زیدیه، اسماعیلیه و فرق دیگر اسلامی مانند حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی هم در بغداد و دیگر نواحی حضور فعال داشتهاند.و در حقیقت رقابت این فرق در بغداد کار را به نبرد و مجابهه کشانده بود (1) حتی فرقههایی مانند مرجئه، قدریه، مجبره، معتزله، حلولیه نیز در شهرهای مختلف طرفدارانی داشتندت.و شهرستانی در کتاب الملل و النحل به احوال بسیاری از فرقهها اشاره نموده است.لذا طبری در عصری میزیست که رقابت فرقههای دینی شدت یافته بود.حتی گاهی این رقابتها تا حد عناد و قتال هم کشیده میشد.
این جریانات نه فقط در امور سیاسی تأثیر میگذاشت بلکه در اندیشه و آراء عالمان دین هم بیتأثیر نبود و به همین سبب بود که اندیشههای فقهی طبری در بغداد مخالفانی چند پیدا کرد و معارضان حتی از تعرض به خانه وی و غارت کتابخانهاش خودداری ننمودند.
طبری و نهضتهای اسلامی
1)سیاق تاریخ نگاری طبری:روشی که طبری در تاریخنگاری پیروی مینمود تفکر غالب بر سیاق تاریخ نویسی عراق بود که بیشتر در مدینه، کوفه و بصره انکشاف یافته بود.این روش عبارت بود از ادامه خط حدیث، خط انساب شناسی و استماع حدیث که فی الواقع سبک حدیث گرایی ادامه خط مغازی و سیره نویسی بود، لذا مفسران و محدثان مجبور بودند جهت استماع و املاء حدیث به اطراف و اکناف بلاد اسلامی مسافرت نمایند، تا صحیحترین و دقیقترین روایات را دریابند.
بنابراین تاریخنگاری در قرن سوم هجری، تحت تأثیر علم حدیث بود و روش استدراک تاریخی هم بر وثوق، امانت و اتقان بنا نهاده شده بود و تفکر دینی یعنی تأکید بر امر و مشیت الهی بر سیر حوادث و تبیین وقایع از ویژگیهای تاریخنگاری مکتب بغداد بود.
اگرچه مورخان سندها را تا اتصال به راوی دنبال میکنند و گهگاه از منابعی که استفاده شده یاد میگردد، اما این روش روایی، هرگونه سمئولیتی را در برابر صحت و اصالت روایات از مورخ سلب میکند.
تاریخ نگاری عصر طبری بر سه محور بنیان نهاده شده بود:شیوه اصحاب اخبار-شیوه اصحاب انساب-شیوه اصحاب حدیث، که طبری از همه این شیوهها در تدوین کتاب خویش بهره جسته است.
نباید از یاد برد که طبری پیش از آنکه مورخ و یا تاریخنگار باشد، فقیه، حقوقدان و مفسر بوده است.و سبک تاریخنگاری وی تلفیقی از تاریخنگاری دینی و سیاسی است.
تفکر و اندیشههای غالب بر بغداد، تفسیر و تبیین دینی حوادث و همچنین تأثیر حدیث گرایی بر تاریخ نویسی، همه و همه در سبک و سیاق کار طبری بیتأثیر نبوده است.
حوزه پیش از اسلام کتاب طبری مربوط به تاریخ ایران و جزیرة العرب در عصر جاهلیت است و کتاب فاقد انعکاس جریانات فکری، فرهنگی و دینی است.و شیوه ارائه روایات بصورت خبر است بدون هیچگونه تفسیری و یا جهت گیری خاص.
هرچند کتاب تاریخ طبری را بیمبالغت باید دائرة المعارف تاریخی نامید که از مراجع عمده تاریخ ایران تا اوائل قرن چهارم هجری است (2) اما نباید از یاد برد که روایات و اخباری که طبری آورده است باید با تردید و تأمل نگریست، زیرا وی توجه چندانی به صحت نسبی روایات ننموده و همچنین نسبت به تعین زمان وقوع حوادث دقت کافی مبذول نداشته و از روایات شفاهی هم در تدوین مطالب تاریخی استفاده نموده است. (3)
2)طبری و نهضتهای اسلامی
تصوری که اکنون در زمینه مفهوم تاریخی- سیاسی اصطلاح نهضتها میرود قابل تبین و یا انطباق با دورههای متقدم اسلامی نیست، اصولا تطور و جهت تاریخ نگاری بگونهای بود که وقتی سخن از قیام و یا نهضتی به میان میآمد با فقر معلومات تاریخی مواجه بودهایم.لذا ارزیابی دقیق قیامها و نهضتهایی که در عصر طبری یا قبل از آن روی داده آسان نیست.
از آنجا که روش طبری، روشی است روایی، نقلی و حدیثی، و گذشته از آن طبری از نظر سیاسی و یا اجتماعی هیچگونه معارضهای با حکومت زمان نداشته، او فی الواقع مشروعیت حکومت عباسیان را به جهت تعلقات فکری و عقیدتی، به عنوان یک دولت اسلامی مورد تأیید قرار داده است.لذا بیان او از نهضتها.بیان تأییدی و یا اثباتی نیست.
طبری در فروع از شافعیان پیروی میکرد و هرچند در واپسین لحظات حیات و سالیان آخر عمر، عنایت چندانی به مذهب شافعیها نداشت، اما در اصول مؤید نظامی است که مدعی حافظ کیان اسلامی است و شگفت اینجاست عصری که طبری در آن میزیست یکی از اعصار خونبار تاریخ اسلام و ایران است، زیرا قیامها و نهضتهای شیعی و ضد حکومتی بسیاری در اطراف و اکناف عالم آن روز روی داده بود.
از جمله آن قیامها، نهضت استقلال طلبان ایران که منجر به حکومت طاهریان گردید و قیام سادات علوی در طبرستان پیروزی سیاسی بزرگی برای شیعیان تلقی میشد و گذشته از آن، شهرهایی که طبری در آنها به تحصیل و تعلیم پرداخته بود همه کانون و مرکز قیامهای سیاسی و حرکتهای دینی بوده است.
در این میان بغداد هم یکی از مراکز فعالیت شیعیان و مخالفان بشمار میآمد، حتی در ایام اقامت طبری در بغداد، قیام صاحب الزنج در بصره و واسط به وقوع پیوست که این قیامها کیان خلافت را در بغداد به مخاطره انداخته بود.
متأسفانه باید گفت دیدگاه طبری نسبت به این قیامها منفی بوده است، اگرچه طبری اطلاعات گسترهای در پیرامون این قیامها بدست میدهد، اما این آگاهیها فاقد هرگونه تحلیل و ژرف نگری است.
با آنکه عصر طبری عصر جریانات و محادثات فکری و فرهنگی است و از سویی سراسر بلاد اسلامی را نهضتهای مردمی فرا گرفته بود، اما متأسفانه این انقلابها و ملاحم، تأثیری در روند تاریخ نگاری طبری بر جای ننهاده و این نشان میدهد که آموزش و تعلیمات فکری و سیاسی مدارس در آن زمان فوق العاده بسته و محدود بوده است.
در بیتوجهی سیاسی طبری نسبت به جریانات و نهضتها انگیزههایی وجود داشته است، بعد از تأسیس بیت الحکمة و رواج فلسفه یونانی و گسترش مباحثات مربوط به جهان خلقت و عالم قدیم و حدیث که خشم دولتمردان عباسی را هم برانگیخته بود، سبب گردید تا تعلق خاطر به علوم تشریعی دو چندان گردد.
در حقیقت با حمایت خلافت عباسی و پیروی اشعریان و ایذاء اصحاب فلسفه، زمینه برای رواج اخبار و احادیث آمادهتر شد، تا آنجا که شیوه اصحاب اخبار و احادیث بر تاریخ نگاری آن دوره هم تأثیر گذاشته است.
بنابراین بیان طبری در شرح نهضتها و قیامها، یک بیان روایی و نقلی و انفعالی است و مسئولیت نقل روایات و یا تبین حوادث را به عهده نمیگیرد.و حتی از روش و سیاق خود به مدافعه هم میپردازد و میگوید تنا راه آگاهی از گذشته و اخباری که زمان آن را درنیافتهایم فقط از راه اخبار مخبران ناقلان امکانپذیر است و استنباط عقلی نباید در آن مداخلتی داشته باشد لذا وی مسئولیت نقل روایات را برعهده نمیگیرد. (4)
بنابراین چند جریان در روند تاریخنگاری و اندیشه طبری تأثیر داشته است:
اول:توجیه و تأیید سیاسی و فکری حکومت بر اساس مشروعیت د ینی.
دوم:مخالفت با نهضتها و قیامها به عنوان تزلزل کننده ارکان حکومت وقت.
سوم:تأثیر تفکر دینی بر اندیشههای طبری.
چهارم:پیروی از اندیشه حدیث گرایی و روایت نویسی در نقل حوادث و نپذیرفتن مسئولیت صحت و سقم مطالب.
باید گفت روش تاریخنگاری طبری بر اساس سنوات هجری است و حوادث تاریخ اسلام از سال اول هجری تا سال 302 را دربر میگیرد و حوادث هر سال بر حسب وقوع تا حد امکان ذکر شده است.و لذا تاریخ طبری از نظر سال شمار تاریخی، از منزلت والایی برخوردار است و همه حوادث و وقایع مهم را کتاب دربر میگیرد و طبری هم توقیقعات تاریخی را بیان میدارد و از این لحاظ آگاهیهای مفیدی بدست میدهد.اما این آگاهیها زمانی مفید فایده است که با نوشتههای مورخان دیگر هم مقایسه و منطبق گردد.از آنجا که طبری خود صحت و سقم روایات و اخبار وارده را برعهده نمیگیرد، لذا تنها راه استدراک صحیح، مطابقت آن وقایع با منابع دیگر آن عصر است
طبری در اثر تاریخیاش، بر حسب همان ترتب تاریخی، به نهضتها و قیامهایی چند اشاره میکند و هر چه زمان این قیامها به دوران وی نزدیکتر میشود، اطلاعات گسترده ژتری ارائه میدهد.بعضی از قیامها و حرکتهایی که طبری به آنها اشاره نموده عبارتند از:
«سخن از حوادث سال شصت و یکم، جنبش شیعیان برای خونخواهی حسین(امام حسین علیه السلام).آمدن مختار به کوفه و غیره، البته اطلاعات کوتاه و مختصر و در بعضی موارد همراه با جستجوگری است.
وی از نهضت عباسیان به عنوان«دعوتگری عباسیان»یاد میکند و نیز از ابومسلم خراسانی به تفصیل سخن میدارد.
دیگر نهضتهای شیعی که طبری یاد میکند عبارتند از:قیام حسین بن علی طالبی، قیام یحیی بن عبد اللّه، قیام رافع بن لیث.
وی در بکار بردن اصطلاح قیام، روش خاص سیاسی را دنبال میکند، او نهضت سادات طالبیه را یا عصیان رافع بن لیث در خراسان را با عنوان قیام یاد میکند.یعنی مفهوم سیاسی و تاریخی قیام برای طبری روشن نیست و با آنکه عصر طبری با نهضت شیعیان و مبارزان خاندان امام علی(علیه السلام)معاصر بوده و از اصالت سیادت و صداقت راهشان آگاهی داشته، اما متأسفانه در باب شهادت امام رضا علیه السلام نهایت غفلت و بیتوجهی تاریخی را بکار برده و علنا شهادت آن بزرگوار را انکار نموده است.
عین روایت طبری در این باره چنین است: «مأمون وقتی آنجا رسید چند روزی نزد قبر پدرش بماند.و آنگاه علی بن موسی انگوری خورد و بسیار بخورد و ناگهان درگذشت». (5) و شگفتی اینجاست که این روایت طبری را مورخان دیگر اهل سنت نه اینکه تأیید ننمودهاند بلکه علنا شهادت و مسمومیت امام رضا را ذکر کردهاند. (6)
و یا در حوادث سال 199 هجری، طبری به قیامهای زیر اشارت دارد:
قیام محمد بن ابراهیم طباطبا.
قیام ابراهیم بن موسی.
قیام حسین بن حسن افطس.
قیام برادر ابو السرایا در کوفه.
قیام عبد الرحمن بن احمد طالبی.
و همچنین از جنبش بابک خرمدین و آغاز کار وی هم سخن داشته است. (7)
اصطلاحاتی که طبری پیرامون حرکتها و قیامها بکار برده چندان دقیق نیست، یعنی قلمرو سیاسی و تاریخی قیام را بیان نداشته، لذا کلیه جریاناتی را که در دوران خلفای عباسی روی داده به عنوان قیام یاد میکند، البته با دید و جنبه مخالف بدانها نگریسته است.
با آنکه دید طبری نسبت به نهضتهای اسلامی عصر خود منفی است اما روحیه جستجوگری و کاوش در نوشتههای وی مشهود است.مثلا وقتی از قیام حسن بن زید طالبی یاد میکند، به انگیزه قیام وی، اشارت دارد. (8)
از جمله قیامهایی که در عصر طبری روی داده و خود او شاهد وقوع آن بوده است، قیام صاحب الزنج به سال 255 میباشد.طبری اطلاعات مبسوط و گستردهای درباره این قیام بیان میدارد ولی از سابقه و پیشینه نهضت صحبت نمیکند و مطلبی بدست نمیدهد، اگرچه جزئیات درگیری طرفداران صاحب الزنج را با سپاه خلیفه ذکر میکند اما فاقد هرگونه تحلیل است و حتی از صاحب الزنج به عنوان«دشمن خدا»و«خائن» نام میبرد.و دیگر اصطلاحاتی که در وصف صاحب الزنج بیان میدارد تقریبا متأثر از اندیشه سیاسی حاکم بر بغداد بوده است که طرفداران صاحب الزنج را به«فسق»و«فساد»یاد کرده و در جایی وی را«مخذول»مینامد.
اطلاعاتی که طبری در رابطه با نهضت صاحب الزنج در پیرامون اوضاع و احوال فکری و اجتماعی خوزستان در قرون اولیه اسلامی بدست میدهد فوق العاده ارزشمند است.اگرچه طبری در بیان نهضت صاحب الزنج سعی دارد وی را «مخذول»، «فاسق»و«خائن»بداند اما گهگاه از نفوذ وی در میان مردم سخن میدارد و در جایی مینویسد که ترس صاحب الزنج در دل مردم بصره جای گرفت. (9)
طبری حتی سال و روز نهضت صاحب الزنج را یاد میکند:«قیام سالار زنگیان به روز چهارشنبه بود چهار روز مانده از ماه رمضان سال دویست و پنجاه و پنجم روز شنبه و دو روز رفته از صفر سال دویست و هفتادم کشته شد». (10)
نهضت صاحب الزنج که طبری از آن به نام قیام سالار زنگیان یاد میکند فصل مهمی از کتاب تاریخ طبری را بخود اختصاص داده و پارهای از حوادث مربوط به صاحب الزنج را به وضوح و بدون هیچگونه تحلیلی بیان مینماید.
وی در این باره آورده است:«سخن از کار جعدان و سالار زنگیان در بصره، جز از سوخته شدن أبّله و چگونگی ورود زنگیان به آنجا، انگیزه تسلیم مردم عبادان به سالار زنگیان، چگونگی ورود سالار زنگیان به اهواز».
و در ذیل حوادث سال 264 مینویسد: چگونگی ورود نمایندگان سالار زنگیان به واسط (11)
طبری همچنین درباره جنبش محمد بن زید علوی در طبرستان مطالبی را به اختصار آورده است البته بدون هیچگونه توضیحی.وی در محاربه محمد بن زید با محمد بن هارون مینویسد:«ابن زید چند ضربت خورد و پسرش اسیر شد و محمد بن هارون اردوگاه وی را به تصرف آورد و چند روز پس از این نبرد محمد بن زید از ضربتهایی که بدو رسیده بود درگذشت به در گرگان بگور شد.» (12)
طبری در پارهای موارد آن هم بطور محدود در ضمن بررسی نهضتها از اعتراض مخالفتهای مردم سخن میدارد، مثلا پیرامون قیام یحیی بن عمر علوی مینویسد:«مردم برای آن فراهم آمدند و بسیار شدند و خشم آوردند.» (13)
و همچنین در نبرد یعقوب لیث با حسن بن زید علوی از انگیزه حرکت یعقوب به طبرستان بحث میدارد. (14)
اواخر حیات طبری مصادف بود با جنبش قرامطه که وی بطور اختصار از حوادثی که در ارتباط با قرامطه در مکه و دیگر نواحی روی داده یاد کرده است. (15) و حتی جایی سخن از آغاز کار قرامطه به میان میآورد، اما معلوم نیست منظور وی قرامطه بحرین و لحسا است یا قرامطه نواحی دیگر.
طبری و مورخان دیگر اسلامی
از مورخان دیگری که معاصر با طبری و یا کمی پس از حیات وی بودهاند میتوان از یعقوبی و مسعودی نام برد.اندیشههای تاریخنگاری یعقوبی با روشی که طبری بکار گرفته بود تفاوت آشکار دارد، یعقوبی خود سالیانی چند در دفاتر دیوانی و دولتی به کار اداری مشغول بود و بر محتویات بسیاری از اسناد و مدارک دیوانی و تاریخی آگاهی داشته.و گذشته از آن، برخلاف طبری که در بکار بردن اصطلاحات تاریخی فوق العاده متردد و محتاط است.
یعقوبی تمایلات شیعی دارد، و در اثرش به احوال ائمه شیعه عنایت نشان داده، هرچند نوشتههای وی بیمسامحه و یا تساهل نبوده سات. مثلا در حوادث مربوط به دوران عمر بن عبد العزیز اموی اشاره به زندگانی امام چهارم شیعیان دارد. (16) و از قیام و شهادت یحیی بن زید و قیام ابو مسلم یاد نموده است. (17)
بدرستی معلوم نیست چرا یعقوبی فقط از شهادت امام علی علیه السلام و شهادت امام حسین علیه السلام یاد میکند و در ذکر احوال بقیه پیشوایان شیعه کلمه«وفات»را قید نموده است. و احتمال اینکه یعقوبی شیعی زیدی باشد زیاد است و یا اینکه تقیه مینموده است.
اما روش مسعودی در بیان حوادث تاریخی، روشی است سنتی و کلاسیک، لذا به حرکتها و نهضتهای سیاسی و دینی قرون اولیه اسلامی عنایت چندانی نشان نداده است.
با آنکه طبری در ذکر حوادث سالها به احوال و قیام برخی از سادات اشاره دارد، اما مسعودی در ذیل زندگانی خلفای عباسی به چنین کاری دست یازیده و حتی در بعضی موارد شرح مفصلی از زندگانی خلفای عباسی را ارائه داده است. (18) فقط در ذیل احوال هشام بن عبد الملک اموی، اشارتی گذرا به خروج زید بن علی دارد و حتی وقتی سخن از فرق مختلف زیدیه دارد تأکید مینماید که کتاب وی«کتاب خبر»یعنی کتاباخبار و تاریخ است وگرنه در این زمینه بیشتر از این سخن میتوان گفت. (19)
طبری از جنبشها و حرکتهای شیعیان زمان خویش سخت بیاطلاع است و اگر آگاهی دارد عنایت چندانی نشان نمیدهد.و اصولا طبری کلیه نهضتها را چه آنها که توسط شیعیان بوقوع پیوسته و غیره را عصیان و مخالفتی علیه حکومت وقت میداند و کلیه حرکتها و قیامها و جنبشها را مردود میشمارد.
یادداشتها:
1-دکتر محمد جواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم، تهران، انتشارات اشراقی، 1355 ص 37 به بعد.
2-فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ترجمه اسد الله آزاد، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1365، ص 157، مقایسه شود با عبد الحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، 1355، صفحات 86-90، و همچنین مقدمه محمد ابوالفضل ابراهیم بر جلد 1، تاریخ طبری، وژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ترجمه نوشآفرین انصاری(محقق)، تهران مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول 1366، ص 228-227.
3(-franz rosental,a history of moslim historiography)second revised edition(,leiden e.j.brill,1968
4-محسن مهدی، فلسفه تاریخ ابن خلدون، ترجمه مجید مسعودی، تهران ص 174.
5-محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران بنیاد فرهنگ ایران سابق، 1354، ج 13 ص 5765.
6-ابن اثیر، الکامل، بیروت، 1385، ج 6، ص 203، ابن حجر تهذیب التهذیب، حیدرآباد هندوستان، ج 7، ص 387. و روایت سمعانی در الانساب این است که امام رضا(ع)را با آب انگور مسموم نمودهاند.
7-ترجمه تاریخ طبری، ج 13، ص 5804 و صفحات دیگر.
8-مأخذ پیشین، ج 14، ص 6335.
9-مأخذ پیشین، ج 15، ص 6343.
10-مأخذ یاد شده، ج 15، ص 6618.
11-مأخذ یاد شده، ص 6397، و دیگر صفحات.
12-همانجا، ص 6708.
13-همانجا، ج 14، ص 6132.
14-رک:همانجا، ج 15، ص 6441.
15-رک:همانجا، ج 16، ص 6921.
16-ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343، ج 2، ص 261 به بعد.
17-مأخذ یاد شده، ص 316 و 306.
18-ابو الحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، 1347، ج 2، ص 53-255.
19-مأخذ یاد شده، ص 212.