مکتب تاریخنگاری طبری
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
قبل از شروع لازم است در باب مباحثی که در منجر به تکامل فرضیات تاریخی اسلامی و تحول آن از«اخباری»به«تاریخی»و پیدایش مکاتب تاریخی شد، مقدمهای به اجمال گفته آید.و آنگاه در چهار مقوله، منابع، روش تألیف، نقاط قوت و ضعف و مقبولیت کار طبری در نزد مورخان اسلامی، به بحث و مکتب تاریخنگاری او را پژوهش کنیم.
در فرهنگ تاریخنگاری اسلامی در روش، بیش از همه مورد اتفاق قرار گرفته است:
1-نگارش تاریخ، بر حسب موضوعات.
2-نگارش تاریخ، بر حسب حولیات.
هر دسته از مورخان اسلامی که یکی از شیوههای فوق را برگزیده، قطعا برای دفاع و ترویج روش خود، استدلال کرده و به نکاتی اشاره و عنایت داشتهاند.
ولی بهتر است، پیش از بیان نگرشهای تاریخی که خود زمینهساز نگارشهای تاریخی هر مورخ است، به زمینههای موجود در قرون اولیه پیدایش مکاتب تاریخنگاری اسلامی که خود موجد این مکاتب است، اشارهای بکنیم.
آنگاه که تاریخ از علم شریف«حدیث»به تدریج جدا میشد و مقدمات اولیه را برای کسب استقلال فراهم میآورد، ورود بینشها و نگرشهای عقلی یونانی و مباحث عمدهای که فلاسفه و متکلمین در افکنده بودند، به گونه مشخص دو بینش را در تاریخنگاری اسلامی به دنبال آورد.
الف-عدهای که به«اخباریون»متکی به سنت و حدیث، معروفاند و معتقدند که تاریخ هیچگاه نباید رسالت دینی خود را در طرح فرضیات، رها کند، بلکه هر لحظه به عنوان علمی مفید باید مددساز علوم تفسیر و حدیث باشد.
ب-دسته دیگر بر آن بودند که تاریخ سلسله تجاربی است که برای آیندگان سودمند است.و به عنوان ابزاری برای اندیشه و تدبیر و جزئی از علوم مادی باید بکار گرفته شود.
باید درباره تأثیر فلسفه و علم کلام اسلامی در تاریخ نیز تأمل کنیم.فلاسفه و متکلمین ضمن ترتیب علوم و به ویژه ضمن بحث از علوم عملی، تاریخ را در نظر میگرفتند.و درباره علمی بودن تاریخ و ماهیت معلوماتی که بدست میدهد، داوری میکردند.عقاید آنها در کار مورخان اسلامی اثر داشت، از این رو افکار تاریخی به موازات فلسفه اسلامی تکامل یافت. (1)
فلاسفه به پیروی از ارسطو، تاریخ را علم نمیشمردند و در طبقهبندی خود از علوم آن را به عنوان علم ذکر نمیکردند.ارسطو در کتاب «اخلاق نیقوماخسی»nicomachean ethics که بعدا ماخذ فلاسفه اسلامی برای طبقهبندی علوم قرار گرفت، علوم را به سه دسته تقسیم میکند:1-علوم نظری، 2-علوم عملی، 3 علوم مثمر.
تاریخ چون با حوادث منفردی سر و کار دارد که در زمان و مکان خاصی روی میدهد، از این رو درست نقطه مقابل علوم است، زیرا بر طبق فرضیه ارسطو درباره علوم، علم فقط در صورتی بدست میآید که یک تصدیق کلی حاصل شود و طبیعت و علل یک طبقه از اشیاء را توضیح دهد.تاریخ، علم نظری نیست، زیرا موضوع آن متغیر است، سوابقی را تحقیق و گردآوری و طبقهبندی میکند، از این حیث نزدیکتر به یک فن یا علم خلاقه است. (2)
از میان مورخان اسلامی، شاید«سخاوی» بیش از همه به تبع از سلف خود«طبری»به حدیث و میزان همبستگی و پیوستگی تاریخ بدان، پایبند است.او در کتاب«الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ»که در آن تعریضا«ابن خلدون»را که بر مورخان سنت ومتکی به حدیث تاخت آورده است، به انتقاد میگیرد و چنین گوید:تاریخ فنی است که در آن از وقایع زمان و آنچه در عالم است، از حیث تعیین و توقیت، بحث میشود.و موضوع آن«انسان»و«زمان»، و فایده آن، معرفت عمومی به امور است، و از اجل فواید آن، آن است که تاریخ یکی از راههای شناسایی نسخ در دو خبر متعارض و متعذر الجمع میباشد.
تا آنجا که میافزاید:تاریخ فنی از فنون علم حدیث نبوی است. (3)
دیدگاه مقابل، یعنی نظر مورخان دسته دوم را میتوان در تعریف موضوع علم تاریخ که ابن خلدون در مقدمه بدست میدهد، یافت:
باید دانست که حقیقت تاریخ خبر دادن از اجتماع انسانی، یعنی اجتماع جهان و کیفیاتی است که بر طبیعت این اجتماع عارض میشود، همچون توحش و همزیستی، عصبیتها و انواع جهانگشاییهای بشر و چیرگی گروهی بر گروه دیگر و آنچه از این اجتماع ایجاد میشود، مانند:تشکیل سلطنت و دولت و مراتب و درجات آن و آنچه بشر در پرتو کوشش و کار خویش بدست میآورد، چون پیشهها و معاش و دانشها و هنرها و دیگر عادات و احوالی که در نتیجه طبیعت این اجتماع روی میدهد. (4)
در بحبوحه اوج علوم عقلی عصر عباسی، و در بازار داغ روشگرایی حاصل از ترجمه آثار یونان، معتزله نخستین کسانی بودند که به مکتب تاریخنگاری نقلی یا سنتی متکی به حدیث، حمله کردند.
آنها لزوم درک عقلانی و پیجویی طبیعت و علت اشیاء را تأکید میکردند، و از پذیرفتن اخباری که یگانه حجت برای درستی آنها، زنجیره راویانی بود که نامشان پیش از هر خبر ذکر میشد، خودداری میکردند و میگفتند:«همه امت ممکن است یک چیز دروغ را تصدیق کنند و امکان دارد که گروه بسیاری از مردم دروغ گویند». (5)
بنا به رأی اینها، یقین، میبایست بر دلایل عقلی مبتنی باشد نه روایت محض. (6)
مشکل دیگر در روش نگارش تاریخ، ماهیت منابع نقل و رخدادهای تاریخی بود.دنبال کردن همه وقایع تاریخی از طریق یک زنجیره موثق تا زمان وقوع آنها، محال بود-خاصه وقایع پیش از اسلام-در آن صورت چه کسی میتوانست برای اینگونه وقایع حجت باشد؟ (7)
با عنایت به آنچه که بیان شد، و شرایط فکری و ذهنی مسلمین و طرفداران هر دسته که در جامعه آن روزگار کم نبودند، طبری کار بزرگ تاریخنگاری را با تکیه بر روش خاص خود که بعدها سرمشق اکثریت مورخین شد، آغاز کرد.اکنون به ذکر منابع کار و کیفیت تألیف و تصنیف طبری پرداخته میشود:
منابع طبری در تدوین تاریخ
طبری، بیشتر از آثار مکتوب نیمه اول قرن نخست تا نیمه اول قرن سوم(50-250 ه.)سود جسته است و از تألیفات معاصرینش بهره برنگرفته است. (8)
منابع کار طبری بر حسب موضوعات به شرح زیر است:
1-در تاریخ پیامبران و فرستادگان الهی، کتب تفسیر و سیره«ابن اسحاق»و کتابهای «وهب بن منبه».
2-در تاریخ ایران، ترجمه کتب ایرانی به عربی، به ویژه کتابهای«ابن مقفع»و«هشام کلبی»و آنچه از معلومات و اطلاعات تدوین شده و اسناد«حیره»که به دست او رسیده است.
3-در تاریخ روم، آنچه از کتابهای«نصاری» که به عربی نقل شده است.
4-در تاریخ«یهود»، تکیه بر کتب و قصص تورات.
5-در تاریخ«عرب پیش از اسلام»، از آنچه «عبید بن شریه»و«محمد بن کعب قرظی» و«وهب بن منبه»و به ویژه«هشام کلبی»و«ابن اسحاق»نگاشتهاند، سود برده است.
6-در«سیره نبوی»به تألیفات«ابان بن عثمان»و«عروة بن زبیر»و«شرحبیل بن سعد»و«موسی بن عقبه»و«عاصم بن عمر»و«ابن شهاب زهری»و«ابن اسحاق»، تکیه داشته است.
7-در تدوین جنگهای ارتداد«حرب الردة» و فتوحات اسلامی، از سیف بن عمر اسدی * و مدائنی، بهره جسته است.
8-در نگارش جنگهای«جمل»و«صفین» *آقای سید مرتضی عسکری در کتاب«عبد اللّه بن سبأ»، «اسیدی»را صحیح میدانند، نه«اسدی»(رک:عبد اللّه بن سبأ، ج 1، ص 61.) به نوشتههای«ابو مخنف»و«مدائنی»و«سیف بن عمر»اعتماد کرده است.
9-تاریخ«امویان»را از«عوانة بن حکم» و«ابو مخنف»و«مدائنی»و«واقدی»و«عمر بن شبه»و«هشام کلبی»، گرفته است.
10-در نگارش تاریخ«عباسیان»از نوشتههای«احمد بن ابی خیثمه»و«احمد بن زهیر»و«مدائنی»و«عمر بن راشد»و«هیثم بن عدی»و«واقدی»و«ابن طیفور»، استفاده کرده است. (9)
منابع طبری، بیشتر از«عراق»است، زیرا او بیشتر در عراق میزیست.باید افزود که«بغداد» به سبب حادثه آفرینی نقش مهمی را در جهان اسلام بازی کرد، چه در عصر اموی کانون معارضه و مبارزه بود.
سه تن از اخباریانی که طبری از آنها بهره جسته است، اینهایند:
1-«ابو مخنف»(م 157 ه.)، او کوفی و شیعی است.گر چه اخبار مربوط به حجاز منقول از ابو مخنف، در نزد طبری اندک است.و تنها به «قضیه شورا»و«انقلاب مدینه»اکتفاء میشود، ولی در همین اندک سخن گزنده و بیپروای ابو مخنلف درباره امویها، پدیدار است.
2-اخباری دیگری که طبری از او اقتباس کرده، یعنی«عوانة بن حکم»(م 147 ه.)، چون همپیمان کلبیهاست و یزید هم از بنی کلب است، جانب حال امویها را مرعی داشته است.
3-اخباری عراقی سوم که طبری از او نقل تاریخ میکند، «سیف بن عمر»(م 200 ه.)است، که طبری بیشتر اخبار مربوط به انقلاب علیه عثمان را از او برمیگیرد.او از آنجا که به قبیله «تمیم»منسوب است و بیشتر سران نخستین خوارج از این قبیله بودهاند، نسبت به شیعه بیعلاقه است، لیکن چون به تز«قرشی بودن خلافت»پایبند است(موضع و نظر معاویه که در سال 33 هجری در مقابل عدهای از کوفیان که بر او وارد شده بودند، ارائه شد)و نیز مراعات موضع سلطه حاکم را مد نظر دارد، تقریبا جزء اخباریهای موالی بنی امیه محسوب میگردد. (10)
طبری آنچه را که از«ابو مخنف»، «عمر بن شبه»، «سیف بن عمر»و«ابن طیفور»و جز آنها نقل میکند، پس از گردآوری، دستهبندی کرده و گاهی هم به انتخاب دست میزند.
تاریخ طبری، گر چه در اصل به اخبار تاریخی مربوط میشود، ولی خواننده آن با ثروت انبوهی از ادب مواجه میگردد.او روایات گوناگون را در زبانی استوار و بلیغ و در متنی در نهایت استحکام گرد آورده است.
وی در نگارش تاریخ عمومی خود از ابتدای خلقت تا پایان زندگیاش، از نوشتههای«محمد بن اسحاق»عالم سیره و مغازی بهره برده و نیز به «عبری»ها، همانند وهب بن منبه، اعتماد کرده است.از سیره«ابان عثمان»و«عاصم بن عمر بن قتاده»و«ابن شهاب زهری»و غیر آن، سود گرفت. همینسان باید گفت که حضور او در عراق باعث شد تا از فرهنگ غنی آن کاملا استفاده کند. (11)
وی از چهار ت ن، به نامهای«وهب بن منبه»، «کعب الاحبار»، «عبد الله سلاّم»، و«محمد بن کعب قرظی»، نقل تاریخ میکند و اخبار اهل کتاب و معظم اسرائیلیات را از اینها میگیرد.
در تاریخ طبری، قطعاتی از«تورات»که در نهایت استحکام به عربی بلیغ ترجمه شده است، مییابیم، همینگونه قطعاتی از«مزامیر»و«تلمود» یافت میشود. (12)
طبری اخبار حجاز را از مکتب تاریخنگاری مدینه، که بیشتر در اواخر خلافت اموی پدیدار شد، و بنا بر طبیعت خود غالبا به تدوین اخبار خلفای راشدی میپرداخت تا اموی، برگرفته است.
در طلیعه نامداران این مکتب باید از «واقدی»(م 206 ه.)نام برد که یک مورخ است تا اخباری.طبری اکثر اخبار معروف حجاز، همانند «مقتل عثمان»، «انقلاب مدینه»، و«شورش ابن زبیر»-که باید گفت طبری نسبت بدان اهتمام خاص دارد و بدان تعاطف میورزد-را از او نقل میکند.
بر رغم این همه، میدانیم که«واقدی»با اینکه به محیطی منسوب است که دشمن بنی امیه است اما نسبت به مدیریت اجرایی آنان در حجاز، اولویت قائل شده و نام اکثر والیان و امیران حج را در تاریخ خود ذکر کرده است. (13)
باید گفت طبری چه بخواهد و چه نخواهد، از جو متشنج به سود امویها متأثر است، زیرا او کتاب خود را در نیمه دوم قرن سوم هجری مینگارد.
وی بنا بر فرهنگ متأثر از آن، و نیز به سبب دیدگاه فقهی سیاسیاش، همیشه جانب سلطه حاکم را داشته است.و این سلطه از نظر او فرقی نمیکرده که«راشدی»باشد یا«اموی»و یا عباسی.
اما، با این همه که برشمردیم، چون او فقیهی صاحب مکتب بوده و از مذاهب و مکاتب فقهی منتسب به سلطه حاکم، مستقل بوده، تقریبا از افراط و جانبداری ناپسند که آفت هر مورخ است، برکنار مانده است.
روش تألیف تاریخ طبری
اندام تألیفی تاریخ طبری«تاریخ الرسل و الملوک»، چنین است.این تاریخ دو بخش است.
1-پیش از اسلام، که از مباحثی نظیر ابتدای خلقت، هبوط آدم، داستان هابیل و قابیل در آن سخن به میان میآید.پس از آن از پیامبران-درود خدا بر آنان باد-همانند، نوح(ع)، ابراهیم(ع)، لوط(ع)، اسماعیل(ع)، ایوب(ع)، شعیب(ع)، یعقوب(ع)، یوسف(ع)، موسی(ع)، الیاس(ع)، داود(ع)، سلیمان(ع)، هود(ع)، صالح(ع)، یونس(ع)، عیسی(ع)، و محمد(ص) سخن گفته است.
آنگاه به نگارش تاریخ امتها پرداخته و به ذکر تاریخ ایران، از آغاز، یعنی ایام منوچهر تا خسرو پرویز روی آورده است.سپس واقعه ذی قار و یزدگرد بن شهریار را نقل میکند.از بنی اسرائیل یاد کرده و از شاهان روم، از آغاز مسیحیت سخن رانده است.پس از آن به ذکر اخبار عاد، ثمود، طسم، جدیس و جرهم و شاهان یمن و پارهای از مشاهیر عرب«زباء»پرداخته است.
و در آخر از نیاکان پیامبر گرامی-درود خدا بر او و خاندانش باد-به عنوان درآمدی بر عصر نبوت سخن رانده است.ولی در این بخش ترتیب سال را رعایت نکرده بلکه محور کار او بر اساس جایگاه تاریخی است.
2-اسلام، در این بخش به مباحث تاریخ اسلام از عصر پیامبر گرامی تا سال 302 هجری پرداخته میآید، با تکیه بر«حولیات».
در مورد حولیات و اینکه آیا طبری در تاریخنگاری اسلامی در این کار پیشگام است یا نه، نظریاتی ارائه شده است.قبل از پرداختن به ذکر آن نظریات، بد نیست که بدانیم طبری چه در این کار پیشگام باشد و چه نباشد، کار او به عنوان یک اثر نمونه و جامع و مدون سرمشق کار کسانی واقع شد که بعدها بر این شیوه گام نهادند و آن را به عنوان یک روش در تاریخنگاری برگزیدند.
روزنتال، با استناد به حجم فراوان کار طبری، و نیز اخباری که درباره استعمال تاریخنگاری حولیات از مورخین نخستین به ما رسیده است، ابتکار او را در این اکر نفی میکند.
باید دانست از کسانی که در این روش دست به تألیف زدهاند، باید از این افراد نام برد:
1-ابوعیسی بن المنجم(م 279 ه.)که پیش از طبری کتابی به نام، «تاریخ سنی العالم»نگاشته است.این کتاب همانگونه که از عنوانش برمیآید، باید بر اساس سالیانی که حوادث در آنها رخ داده است تألیف شده باشد.
2-محمد بن یزداد که بنابر نقل ابن ندیم، کتابی در این شیوه تألیف کرده است.این کتاب بعدا توسط فرزندش عبد الله تا سال 300 هجری تکمیل شده است.از آنچه بدست آمده، بر میآید که این کتاب نیز بر اساس روش حولیات نگارش یافته است.
روزنتال، چنین عقیده دارد که تاریخ حمزه اصفهانی و تاریخ الیاس نصیبی هر دو متضمن برگرفتههایی از تاریخ محمد بن موسی خوارزمی است که در نیمه اول قرن چهارم هجری میزیسته است.این امر خود میرساند که کتاب خوارزمی بر حسب سنین تألیف یافته است. (14)
از آنچه بدست میآید، ثابت میشود که طبری نخستین کس نیست که در این زمینه تاریخ نوشته باشد، بلکه هیثم بن عدی(م 206 ه.)کتابی در تاریخ نوشته که بر اساس روش حولیات است، به نام، «کتاب التاریخ علی السنین».این امر خود میرساند که نگارش تاریخ بر اساس حولیات در نیمه دوم قرن دوم هجری، در عراق معروف بوده است.
نیز در الفهرست ابن ندیم آمده است که جعفر بن محمد بن الازهر(م 276 ه.)کتابی در تاریخ نگاشته که بر اساس سنوات مرتب بوده است. (15)
پیشتر اشاره کردیم که روش نگارش کتب تاریخ عمومی در اسلام، بر دو دسته تقسیم میشود: 1-بر اساس موضوعات، 2-بر اساس حولیات.
حولیات، تواریخی هستند که حوادث را بر اساس تسلسل سنوات پی میگیرند.نخستین کس که بر این شیوه نگاشت، هیثم بن عدی و پس از او طبری، مسکویه، ابن اثیر، ابن طقطقی، ابن عبری و ابوالفداء، بر این شیوه تاریخ نوشتند. (16)
طبری در تنظیم تاریخش، تسلسل حوادث را رعایت کرده و آن را بر حسب وقوع سال بعد از سال، از آغاز هجرت نبوی تا سال 302 هجری تألیف کرده است.
او در هر سال، حوادثی را که ارزش نقل داشته اورده است.ولی اگر حادثه طولانی است، وی آن را بر حسب سنواتی که واقعه در آن رخ داده ذکر کرده است، سپس در مکان مناسب به تفصیل از آن یاد کرده است.
او در گردآوری و تألیف روایات تاریخی، ابتدا و پس از تدوین، آن را به منبع اصلی اسناد میدهد.این منبع اصلی، گاهی شیخ موثق اوست، گاه عادلی است که در واقعه شرکت داشته، یا عالم بدان است، و نیز گاه کتابی است که آن را با سند متصل، قرائت و استماع کرده و اجازه روایت دارد، گاه گروهی از اهل بادیهاند و گاه کسانی هستند که از شهرها و سرزمینهای دیگر آمده و مورد اعتماد اویند. (17)
ما امروز با عنایت به کتب اصول حدیث و منابعی که بدست ما رسیده است، میتوانیم حقیقت این سخن را که طبری معلومات تاریخی خود را از کتبی بدست آورده است که در پارهای از آنها اجازه روایت داشته و در پاره دیگر چنین اجازهای نداشته است، در یابیم.
سلسله اسنادی که طبری در نقل آنها، اجازه روایت داشته، با عبارات:«حدّثنا»، «اخبرنا»یا «کتب»، شروع میشود.ولی در کتبی که طبری اجازه نقل روایت از آنها نداشته است، با عبارات زیر آغاز میشود:«قال»، «ذکر»، «روی» و«حدثت». (18) .
روشی که طبری در تدوین تاریخ بر میگزیند، روش محدثین است.و آن چنین است که حوادث تاریخی از طرق موجود روایت میشود و سند را ذکر کرده تا به صاحب اصلی میرساند.
وی در اکثر مواضع، اظهار رأی و نظر نمیکند، این روشی است که طبری در بیشتر کتاب پیموده است.او از کتابهایی نقل میکند و گاه به نام کتاب نیز تصریح میکند و یا از مؤلفین بدون نام کتاب، نقل قول میکند.
طبری چون بر طریقه اصحاب حدیث، تکیه بر سند دارد، حوادث تاریخی را با ذکر سند، شروع میکند، و چون در مکتب تاریخنگاری او روایت، مورد عنایت است و روایت نیز نیازمند به ذکر کتب نیست، نام راوی جای کتاب را میگیرد.
او در تاریخ خود حتی قصد تکمیل تفسیر هم دارد.اساس صحت روایت در نظر طبری اعتماد به روات از حیث«عدالت»، «ضبط»و«صحت سند»است.و این همان شیوهای است که طبری در کتاب خود آن را با«امانت»و«دقت»رعایت کرده است.وی حتی در روش خود با انبوهی از روایات که گاه با عقل هم سازگار نیست، مواجه میشود، ولی هیچگاه دست به نقد پارهای از مضامین آنها نمیزند.زیرا برای او، صرف صحیح بودن سند کفایت میکند، گر چه با عقل و منطق سازگار نباشد.
بیشتر این اخبار به انبیاء مربوط است و جزء اخبار دینی است و از غیبیات سخن میراند و عقل را در آن راهی نیست.وی برای بیان این قضیه در مقدمه تاریخش میآورد: (19)
«...و لیعلم الناظر فی کتابنا هذا انّ اعتمادی فی کل ما احضرت ذکره فیه مما شرطت انی راسمه فیه، انما هو علی ما رویت من الاخبار التی أنا ذاکرها فیه، و الآثار التی انا مسندها الی رواتها فیه، دون ما ادرک بحجج العقول، و استنبط بفکر النفوس، الا الیسیر القلیل منه، اذا کان العلم بما کان من اخبار الماضین، و ما هو کائن من انباء الحادثین، غیر و اصل الی من لم یشاهد هم و لم یدرک زمانهم، الا باخبار المخبرین، و نقل الناقلین، دون الاستخراج بالعقول، و الاستنباط بفکر النفوس.
فما یکن کتابی هذا من خبر ذکرناه عن بعض الماضیین مما یستنکره قارئه، او یستشنعه سامعه، من اجل انه لم یعرف له وجها فی الصحه و لا معنی فی الحقیقة، فلیعلم انه لم یؤت فی ذلک من قبلنا.و انما اتی من قبل بعض ناقلیه الینا، و انا انما ادینا ذلک علی نحو ما ادی الینا.» (20)
«...آنکه در این کتاب مینگرد، باید بداند که اعتماد من در آنچه فراهم آوردهام، بر این شرط بوده است که تنها نگارنده باشم، آنچه آوردهام و از اخبار نقل کردهام و از آثار بر شمرده و به راویان استناد جستهام، تنها نقل بوده است و عقل را در آن ره ندادهام.و نیز از استنباط رأی، جز در موارد اندک بهره نبردهام.
آگاه شدن از حوادث گذشتگان و آنچه از اخبار که در بستر زمان جاری میشود، برای آنانکه آن را درک نکرده و یا ناظر نبودهاند، بدست نمیآید، مگر از طریق خبر د ادن مخبران و نقل ناقلان، و در این راه نباید از عقل و استنباط ذهنی کمک گرفت.
این کتاب که من فراهم آوردهام از گذشتگان است، که ممکن است شنونده را به سبب آنکه در درستی آن شک دارد و آن را عاری از حقیقت میداند، خوش نیاید یا آن اخبار را ناپسند شمارد. خواننده باید بداند که این اخبار را ما برنساختهایم، بلکه از طریق ناقلان به ما رسیده است.ما نیز آن را همانسان که به ما رساندهاند، در کتاب آوردیم.»
اتخاذ این شیوه از سوی طبری، زمینه را برای نقد پژوهشگران تاریخی فراهم آورد، و گفتهاند: آوردن اخبار، بدون دقت و تفحص، کاری در خور یک مورخ بصیر نیست.اگر روش روایت خبر با ذکر سند-در حالی که رجال اسناد نزد علمای جرح و تعدیل مشهورند-متضمن صحت خبر و دقت در اخباری که در اسلام رخ داده است، باشد، ولی نمیتواند نسبت به اخبار پیش از اسلام تضمین صحت کند.
به ویژه که در این وادی اخبار واهی و داستانهای بیارزش، همانند اسرائیلیات و احادیث موضوعه فراوان آمده است.و این امری است که مورد تأیید محدثان نیست. (21)
همین امر، کاوشگران تاریخ طبری را، به دو دسته تقسیم نموده است که ما در بحث بررسی نقاط قوت و ضعف طبری، بیان خواهیم کرد.
نقاط قوت و ضعف طبری
نگاه طبری به تاریخ و روش او در نگارش تاریخ، متأثر از پژوهشها و فرهنگ اوست، به عنوان محدثی فقیه.او در نگارش تاریخ خود بر دو اندیشه اساسی در تاریخ تکیه دارد:
الف-وحدت رسالتهای آسمانی(انبیاء)از سویی.
ب-اهتمام به آزمودههای امت و اتصال آن به زمان از سوی دیگر.
ارزش حادثهها در نظر طبری به میزان قوت اسناد آن بستگی دارد، هر چه سند به حادثه نزدیکتر باشد، از اهمیت بیشتری برخوردار است.از این طریق، ما از خلال نوشتههای او، به روایات تاریخی تازهای دست مییابیم که تنها در کتاب اوست.
روایات در مسیر نقل و دست بدست شدن، تحت تأثیر عوامل گوناگون، همانند حافظه، امیال شخصی، انگیزهها و جز آن، دستخوش تغییر میشود.از اینرو نمیتوان حتی پس از نقد و بررسی آنها7بطور جزم، حکم به سلامت و دقت در آنها کرد.
چون پای«رأی»یا نظر شخصی غیر مصون از لغزش به میان آید-و این خود ابتدای اشتباه است-برای احتراز بهتر است که تنها به ذکر روایات کسانی از مورخین که مؤثقاند، اکتفاء شود.مسئولیت صحت آن هم به عهده خود آنهاست.
طبری پیوسته از اظهار رأی و نظر خودداری کرده و به ندرت اتفاق میافتد که روایتی را بر دیگری ترجیح دهد، بلکه پس از ذکر روایات مقبوله(از نظر خود او)، بیطرفی آشکار بر میگزیند.
نگاه طبری به تاریخ، به واقع، نگاه به بیان مشیت الهی است و تاریخ از دید او مخزن و یا امانتکده آزمودههای امتها است.
امتیازات تاریخنگاری طبری:
از ممیزات این شیوه از نگارش، آن است که چون او میخواسته است، همانند سلف محدث خود، همه روایات تاریخی اسلامی را یکجا در کتابش کنار هم چیند، از این رهآورد خدمتی ارزنده به تاریخ اسلام کرده است.
وی در بررسی کلیه مصادر و منابع سخت اهتمام داشته و ما به وضوح در مییابیم که او سیر تطور نگارش تاریخی عصر اول را به پایان آورده است. (22)
امتیازات عمده دیگر تاریخنگاری طبری اینهاست:
1-مواد تاریخی او نسبتا از اعتبار و وثاقت بیشتر و بهتری برخوردار است.
2-بیشتر به ذکر امور و شئون سیاسی میپردازد، نه فرهنگ و تمدن.
3-درباره تاریخ ایران حقایقی آورده است که در هیچ متن معتبر عربی دیگری دیده نمیشود.
4-در مورد تاریخ روم، دقت بکار برده با اینکه از نظر منبع فقیر بوده است.
5-از آوردن اخبار حوادث تاریخی خسته نشده بلکه تا حدودی بیطرفی را رعایت کرده است.
6-حوادث عصر خود را فرو گذاشته و بدان نپرداخته است.(چون اگر به نگارش این حوادث میپرداخت، بعدا مورد پیروی و نقل دیگران میشد و در مسخ وقایع و تحریف آن، مؤثر میافتاد).
ایرادهایی که بر او گرفتهاند:
این موارد را به طور خلاصه در ذیل نقل میکنیم:
1-اجتناب از نقد تاریخی و تکیه بیاندازه به روات و خارج از حوادث تاریخی زیستن.همین امر باعث شد تا مورخانی همانند، ابن اثیر و ابن خلدون، بر او ایراد وارد کنند.او میتوانست همانند محدثین به توثیق و جرح روات بپردازد. ولی این کار را نکرده و از کعب الاحبار و سیف بن عمر و دیگران که غیر موثقاند، بهره برده است.
2-منابع را نقل نمیکند.مثلا وقتی از مدائنی نقل قول میکند، ما نمیدانیم از کدام یک از 240 کتاب او نقل میکند.
3-رشته حوادث تاریخی را با اتکاء به سال و بیان روایات متعدد و مختلف از هم میگسلد و با ذکر اخبار معارض با خبر محور و اصلی، عملا ارتباط و سیاق و وحدت تاریخی خود را از هم میپاشد.
4-بین فترت تاریخی پیش و بعد از اسلام توازن موجود نیست.
5-در نقل و قبول اسرائیلیات و اوهام و خرافات، خاصه در امور خلقت و داستان پیامبران عظام، بدون دقت زیادهروی میکند.
6-تکیه بیش از حد او به اسناد گذشته، عملا او را از عنایت به عصر و زمان خود بازداشته و چهره عصر و حوادث آن در تاریخ او بیرنگ و مبهم است. او معتقد بود که:«التاریخ مستودع خبرات الاجیال السابقه فقط».
7-فهم و دریافت او از تاریخ جهان کمتر از اقران و پیشینیان مورخ خود، همانند یعقوبی و ابن قتیبه است.
8-توجه او بیشتر به امور سیاسی و مشکلات داخلی حکومت معطوف است.از اینرو عنایتی به فتوح و ارتباط با دولتها و سرزمینهایی همانند، اندلس، بیزانس، فرنگ و حالات داخلی آنها ندارد. (23)
مقبولیت کار او در نزد مورخان:
طبری به عنوان شیخ المورخین و بنیانگذار مکتب سنتی تاریخنگاری بر شیوه حدیث، مورد استقبال مورخین پس از خود قرار گرفت.شاید بتوان گفت تنها مورخ اسلامی که بیش از دیگران مورد استقبال و تقلید مورخان پس از خود واقع شد، اوست.
این ادعا را میتوان از خلال گفتار مورخان بزرگی همانند مسعودی و ابن اثیر و ابن خلدون، دریافت.
مسعودی در مقدمه کتاب«مروج الذهب و معدن الجوهر»گوید:«...و اما تاریخ ابو جعفر طبری که بر کتب دیگر تاریخ برتری دارد و افزونتر از آنهاست، و جامع انواع خبرها و آثار و حاوث اقسام فنون و علوم میباشد.این کتاب دارای محسنات و فواید زیاد است و نفعش به تمام طالبان و پژوهندگان تاریخ و آثار گذشتگان میرسد.
مؤلف این کتاب فقیه عصر و زاهد و پرهیزگار زمان خود بوده است و علوم فقهاء و دانشمندان شهرها و اخبار محققان سیر و آثار، به وی منتهی گردیده بوده است.»
نیز ابن اثیر جزری در مقدمه«کامل التواریخ» خود نوشته است:«...و ابتدا کردم به تاریخ بزرگ، تالیف امام ابوجعفر طبری، زیرا کتاب مذکور در نزد عموم محققان مورد اعتماد و در موارد اختلاف محل رجوع میباشد...و من از میان همگی مورخان به طبری اعتماد کردم زیرا وی از روی حق و صواب در این فن پیشوا و از روی حقیقت و واقع جامع علوم و فنون میباشد.» (24)
ابن خلدون، او را«مورخ و محدث امت»مینامد و به تیمور میگوید:«من به استناد قول طبری با شما صحبت میکنم.» (25)
یادداشتها:
1-فلسفه تاریخ ابن خلدون، محسن مهدی، ترجمه مجید مسعودی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1352 ص 176.
2-همان منبع، ص 177 و 178.
3-علم تاریخ در اسلام، صادق آئینهوند، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 1364، ص 36 و 37.
4-مقدمه، ابن خلدون، ج 1، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1336، ص 64.
5-رک:اصول الدین بغدادی و الملل و النحل شهرستانی.
6-فلسفه تاریخ ابن خلدون، ص 176 و 177.
7-همان منبع، ص 174.
8-تاریخ التراث العربی، فؤاد سزگین، نقله الی العربیة د. محمود فهمی حجازی، المملکة العربیة السعودیة، 1983، المجلد الاول، الجزء الثانی، ص 160.
9-التاریخ العربی و المورخون، شاکر مصطفی، بیروت، دارالعلم للملایین 1978، ج 1، ص 255.
10-الحجاز و الدولة الاسلامیة، الدکتور ابراهیم بیضون، بیروت 1983، ص 20 و 21.
11-التاریخ و الجغرافیه فی العصور الاسلامیه، عمر رضا کحاله، دمشق، المطبعة التعاونیه 1972، ص 39.
12-همان منبع، ص 44 و 45.
13-الحجاز و الدولة الاسلامیة، ص 21.
14-علم التاریخ عند المسلمین، فرانتز روزنتال، ترجمه الدکتور صالح احمد العلی، بغداد 1963، ص 102-104.
15-التاریخ و المورخون العرب، دکتر السید عبد العزیز سالم، بیروت دار النهضة العربیة 1981، ص 87 و 88.
16-مجلة الفکر العربی، ش 27، السنة الرابعة، 143، بیروت 1982.
17-التاریخ و الجغرافیه فی العصور الاسلامیة، ص 40.
18-تاریخ التراث العربی، ص 160.
19-منهج النقد التاریخی، الدکتور عثمان موافی، الاسکندریه، مؤسسة الثقافة الجامعیه 1976، ص 229 و 230.
20-تاریخ الرسل و الملوک، ابو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دارالمعارف، 1960، ج 1، ص 7 و 8.
21-مقدمه محمد ابوالفضل ابراهیم بر تاریخ طبری، ص 25.
22-علم التاریخ عند العرب، الدکتور عبد العزیز الدوری، بیروت، دار المشرق 1983، ص 56.
23-التاریخ العربی و المورخون، ج 1، ص 259-261.
24-احوال و آثار محمد بن جریر طبری، علی اکبر شهابی، تهران، انتشارات اساطیر 1363، ص 47.
25-فلسفه تاریخ ابن خلدون، ص 173.