بررسی ارتباط مؤلفه های ژئومورفولوژیک (ارتفاع، شیب و جهت شیب) با ماکزیمم ماندگاری برف- پوش در ارتفاعات تالش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جغرافیا و توسعه زمستان ۱۴۰۲ شماره ۷۳
166 - 198
حوزه های تخصصی:
یکی از متغیرهای مهم محیطی که به شدت تحت تأثیر مؤلفه های ژئومورفولوژیک سطحی قرار می گیرد، ماندگاری پوشش برف در ارتفاعات است. زمان ماندگاری برف در مخازن کوهستانی مستقیماً بر پسخوراندهای دمایی، هیدرولوژیکی، فرسایشی، رویشی و زیستی اثرگذار است. درنتیجه مطالعه تعامل سطح توپوگرافی زمین با ماندگاری پوشش برف، ضرورت می یابد. در این پژوهش ارتباط مؤلفه های ژئومورفولوژیکی ارتفاع، شیب و جهت شیب، با ماکزیمم ماندگاری متوالی برف-پوش براساس داده های ماهواره های ترا و آکوا1 در دوره آماری 2003 تا 2021، در ارتفاعات تالش محاسبه و بررسی شد. در گام نخست داده ها براساس آستانه 50 درصدی باینری سازی و در گام بعدی اثر ابرناکی با استفاده از فیلتر مکانی و زمانی کاهش داده شد. سپس داده ها با یکدیگر تجمیع و بر این اساس ماکزیمم ماندگاری متوالی برف-پوش به ازای هر سلول در شبکه رستری به صورت سالانه محاسبه و نقشه های پهنه ای تهیه و ترسیم شد. ماکزیمم ماندگاری متوالی برف-پوش در طبقات ارتفاعی، شیب و جهت شیب نیز بررسی و همبستگی بین آنها محاسبه شد. همچنین تغییرات مطلق و روند تغییرات نیز بررسی و تحلیل شد. نتایج نهایی نشان می دهد که سال های 2010 و 2018 کمترین و سال های 2008، 2012 و 2017 بیشترین ماندگاری ماکزیمم برف-پوش را به خود اختصاص داده اند. ارتباط ماکزیمم ماندگاری متوالی برف-پوش با ارتفاع قوی بوده و نرخ همبستگی با ارتفاع براساس بررسی های کل دوره آماری به آرامی در حال افزایش است. شیب افزایش نرخ همبستگی ارتفاع با ماکزیمم ماندگاری متوالی برف-پوش خصوصاً از سال 2007 به بعد افزایش می یابد. بیشترین ماندگاری برف-پوش مربوط به جهات با آزیموت 300 تا 350 درجه معادل تقریبی اراضی با شیب شمال غربی تا شمالی و کمترین ماندگاری مربوط به جهات با آزیموت 150 تا 200 درجه معادل تقریبی اراضی با جهت جنوبی می شود. مجموع مطلق تغییرات ماکزیمم ماندگاری متوالی برف-پوش در نیمه غربی تالش بیش از نیمه شرقی است و در ارتفاعات بیش از اراضی پست و جلگه ها است. روند تغییرات ماکزیمم ماندگاری برف نشان می دهد که در دره ها و پیشکوه های کم ارتفاع تر تالش شرقی با شیب بیشتری در حال کاهش است که این وضعیت را می توان به دخالت های انسانی، فعالیت های انسان زاد2 و همچنین واقع شدن این نواحی در منطقه بینابینی3 و اثرپذیری بیشتر از تغییرات محیطی نسبت داد.