مطالب مرتبط با کلیدواژه

طبیعی گرایی فلسفی


۱.

نگاهی به متافیزیک رابطه «برساختن اجتماعی» و نسبت آن با طبیعی گرایی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:
تعداد بازدید : ۱۷۵ تعداد دانلود : ۱۵۴
برساخت گرایی اجتماعی نظریه ای است که طبق آن بسیاری از وجوه واقعیت و معرفت ما به آن برساخته تعامل های بینافردی و اجتماعی است. اگرچه در سال های اخیر انواع و اقسام هویت ها و بازنمایی ها برساخته اجتماع دانسته شده اند، اما در باره اینکه رابطه «برساختن اجتماعی» به لحاظ فلسفی و متافیزیکی چگونه رابطه ای است تحقیقات نسبتاً اندکی انجام شده و توافق نظری ای بر سر آن وجود ندارد. نخستین هدف این نوشته ایضاح مفهومیِ رابطه برساختن اجتماعی و مرور چهار گزارش مختلف در باره متافیزیک این رابطه است. هر یک از این گزارش ها به لحاظ کفایت متافیزیکی ارزیابی شده اند تا روشن شود آیا با آنچه کاربران مفهوم برساختن اجتماعی در ذهن دارند انطباق دارد یا خیر. در بخش پایانی مقاله، پس از به دست دادن تعریفی از طبیعی گرایی فلسفی، به بررسی این نکته پرداخته شده است که آیا می توان گزارشی طبیعی شده از برساختن اجتماعی به دست داد یا نه. استدلال شده است که چنانچه موضوع و متعلَق برساختن اجتماعی را بازنمایی ها در نظر بگیریم، تعارضی با طبیعی گرایی نخواهد داشت. اما اگر موضوع و متعلَق آن را هویات خود جهان لحاظ کنیم، تنها یکی از صورت بندی های برساخت گرایی هستی شناختی با طبیعی گرایی فلسفی سازگار نیست، اما درخصوص سایر صورت بندی ها، باید منتظر تعیین تکلیف مفاهیمی مانند نوپدیدی و اصل بستار علّی در علوم تجربی بود. در حال حاضر، دلیلی پیشینی/فلسفی دال بر تعارض میان این نسخه های برساخت گرایی هستی شناختی و طبیعی گرایی فلسفی در دست نیست.
۲.

آیا علم می تواند طبیعی گرایی فلسفی را به چالش بکشد؟ تأمّلی بر رابطه طبیعی گرایی فلسفی و طبیعی گرایی روش شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:
تعداد بازدید : ۱۰۸ تعداد دانلود : ۹۷
طبیعی گرایی فلسفی شامل این ادعا است که در جهان تنها هویات طبیعی وجود دارند. این دیدگاه، با فراطبیعی گرایی که وجود هویاتی همچون خداوند، روح و ... را فرض می گیرد در تعارض بوده و اختلاف بین آنها موضوع مناقشات فلسفی گوناگونی بوده است. در مناقشات اخیر، علاوه بر ادلّه فلسفی، علم نیز به عنوان زاویه ورود مورد استفاده قرار گرفته و چارچوب بحث را از برهان های صرفاً فلسفی، به برهان های علمی-فلسفی تغییر داده است. در این مقاله به این پرسش می پردازیم که در چنین چارچوبی، نظریه های علمی علی الاصول می توانند طبیعی گرایی فلسفی را به چالش بکشند یا نه؟ ادعا این است که این پرسش مدافعین طبیعی گرایی فلسفی را بر سر یک دوراهی قرار می دهد. اگر به این پرسش پاسخی منفی بدهند، علم دیگر نمی تواند داوری مشروع و منبعی قابل قبول برای داوری میان طبیعی گرایی و فرا طبیعی گرایی باشد. در عین حال پاسخ مثبت و پذیرش چالش برانگیزی نیز برای طبیعی گرایان هزینه ای دارد، چرا که مستلزم آن است که از تعهد به طبیعی گرایی روش شناختی دست بردارند. زیرا تعهد طبیعی گرایی ایجاب می کند یافته های علمی همواره مویّد طبیعی گرایی فلسفی بوده و هرگز مویّد فراطبیعی گرایی نباشند. بنابراین طبیعی گرای فلسفی برای آن که از علم در دفاع از دیدگاه خود بهره ببرد و در عین حال متهم به جزمی گری نشود، ناچار است طبیعی گرایی روش شناختی را به عنوان اصلی ضروری برای فعالیت علمی قرار ندهد.