آزادی عقیده و دستاویزی به نام ارتداد (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکی از مباحث مهمّ مطبوعات و رسانههای معاصر، مسألهی آزادی عقیده است. گروهی از نویسندگان، عقیده را در حدّ گزینش شغل، همسر، مسکن، لباس، و آرایش و عضویت در حزب قرار داده و میگویند: همانطور که انسان در انتخاب این امور حرّ و آزاد است، همچنین در انتخاب عقیده نیز آزاد میباشد.
آنان، برای تأیید گفتار خود، هیجدهمین مادّهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر را پیش میکشند که میگوید:
«هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. این حق متضمّن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمّن آزادی اظهار عقیده و ایمان میباشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس میتواند از این حقوق، منفرداً و مجتمعاً به طور خصوصی یا عمومی برخوردار باشد.»
از آنجا که بحث ما یک بحث علمی و حقوقی است، و دور از مسایل جاری سیاسی میباشد، از پرداختن به مسایل جانبی خودداری میکنیم؛ ولی از بازگویی نکتهای ناگزیریم و آن اینکه این مادّه، و مادّههای مشابه آن که در اعلامیهی حقوق بشر آمده است، بر فرض صحّت، مرکبی بر روی کاغذ است، و پایهگذاران حقوق بشر، هرگز به این مادّه عمل نکرده، بلکه پیوسته در حدّ مصالح خود از آن استفادهی ابزاری میکنند. در همین مهد آزادی دینی کشور فرانسه، همگان دیدیم و شنیدیم در مورد یک روسری بر سر چند دختربچهی مسلمان چه جنجالی به پا کردند، و آنان را در مهد آزادی از آزادی در نحوهی پوشش محروم و از مدرسه اخراج نمودند.
آیا آزادی به طور مطلق مقدس است؟
اصولاً باید دید آیا آزادی به طور مطلق امر مقدّسی است و هیچ نوع قید و بندی برای آن نیست؟ یا قداست آن با چارچوبی همراه است و در همان موارد یاد شده در اعلامیه حقوق بشر در هیچ نقطهی دنیا آزادی مطلق وجود ندارد، مثلاً در مورد آزادی شغل، برای تجارت مواد مخدر، و سلاح و خرید و فروش کالاهای قاچاق و اموری که مصالح عمومی را تهدید میکند، آزادی وجود ندارد.
دربارهی آزادی مسکن، مسلماً هر شهروندی در کشور خود در گزینش محل سکونت آزاد است، ولی هرگز حق اسکان در دیگر کشور، بدون مجوّز ندارد، و حتی در کشور خود در مراکز ممنوع مانند مناطق نظامی یا املاک ملّی نمیتواند سکنی گزیند.
شگفت اینجاست که آزادی عقیده، در حدّ آزادی در آرایش سر و صورت تنزّل داده شده در حالی که خوشبختی و بدبختی انسان در گرو اصل آرایش و نوع آن نیست.
بر فرض اینکه در این امور برای آزادی، حدّ و مرزی نباشد، ولی نباید مسألهی عقیده را با این امور یکسان گرفت و در هر دو موارد بر آزادی مطلق صحّه نهاد، زیرا آزادی در عمل دو مورد دارد:
1. کارهایی که مربوط به سلیقه و زندگی مادّی اوست. به طور مسلّم هر انسانی برای خود ذوق و سلیقهای دارد مثلاً نوع معیّنی از لباس و آرایش و تحصیل و کار را میپسندد. در این صورت نباید مزاحم او شد، زیرا این نوع امور به هر نحوی صورت پذیرد در خوشبختی و بدبختی انسان موءثّر نیست.
2. کارهایی که با سعادت و خوشبختی او ارتباط دارد و جز یک راه معیّن، دیگر راهها مایهی بدبختی او است. آزادی مطلق در این قسمت خردمندانه نیست و نمیتوان دست افراد جاهل و نادان را در این قسمت بازگذارد؛ مثلاً در مسایلی مانند اعتیاد به مواد مخدّر از هروئین و ال.اس.دی و شراب که از سعادت بشر جلوگیری میکنند؛ آزادی در عقیده و عمل مایه بدبختی است و نباید انسان را به حال خود رها ساخت و لذا در جامعهای که میکرب «وبا» پیدا شود مجبور ساختن گروههای نادان به واکسینه شدن، نه تنها بد نیست، بلکه یک عمل زیبا و صددرصد انسانی است و در جهان هیچ مأمور بهداشتی را به خاطر چنین عملی متجاوز به حریم آزادی افراد، نمیشناسند.
امروزه نیز بیماری «سارس» که در شرق آسیا پدید آمده و بیماری مهلک و مسری اعلام شده، تمام کشورهای جهان، را به وحشت انداخته و لذا برای جلوگیری از سرایت این بیماری هر نوع مسافرت به نقاطی که در آنجا شایع است ممنوع گردیده، و مسافران آن مناطق را بالاجبار راهی قرنطینه میکنند، تا از گسترش این بیماری جلوگیری کنند.
عقیده مایه سعادت است، نه یک مسلک
اکنون باید دید عقیده چیست؟ اگر مقصود از عقیده مسلکی است که ارتباطی با خدا و جهان فراتر ندارد، و در زندگی دنیوی و اخروی انسان هیچ نوع تأثیری نمیگذارد، آزادی چنین مسلکی بلامانع است و اصولاً نباید نام آنرا عقیده نهاد، بلکه باید آنرا مسلک خواند، ولی بحث در عقیدهای است که سعادت انسان در دو جهان به آن بستگی دارد. و فرض این است که فقط یک عقیده میتواند سعادتآفرین و کارساز باشد. در این مورد، چگونه میشود به آزادی عقیده صحّه نهاد در حالی که همهی افراد در اتخاذ عقیدهی صحیح، شرایط لازم را ندارند و از طرفی تبلیغات زهرآگین بر ضدّ حق و حقیقت فراوان است. آیا در چنین شرایطی بگوییم بشر در انتخاب عقیده آزاد است و نمیتوان فردی را به خاطر عقیدهاش نکوهش کرد؟
فرض کنید گروهی در فکر احیای نازیسم، نژادپرستی، یا تبعیض نژادی در جامعه هستند، و به این اصل، اعتقاد راسخ دارند، آیا نویسندگان اعلامیهی حقوق بشر بر چنین عقیدهای نیز صحّه میگذارند در حالی که عقیده در درون انسان پنهان نمیماند، و در رفتار اثر میگذارد، و حرکتهایی بر ضدّ مصالح عمومی پشت سر میآورد.
تروریسم نیز برای خود مکتبی است. این گروه که خود را فدای عقیده و اندیشه میکنند نیز خواهان آزادی هستند. آیا میتوان چنین عقایدی را نیز آزاد گذاشت؟
گاهی تصوّر میشود هر نوع عقیدهای گرچه به صورت خطرناک آزاد است مادامی که صاحب آن دست به اقدام عملی نزند و شورش نکند. ولی این نوع تبعیض در تصحیح آزادی، خیالی بیش نیست، عقیده هیچگاه بیواکنش نبوده و اثر خود را در شرایط لازم نشان میدهد.
گروههای گانگستر و جانیان بالفطره و مافیا که بر اثر یک رشته آموزشهای حرفهای به صور عنصرخطرناکی درمیآیند،آیا اینگونه آزادی عقیده، برای آنها نیز مقدّس است؟
از این بیان نتیجه میگیریم که آزادی یکی از مواهب الهی است، و بشر به صورت فطری، به آن گرایش دارد، و هر نوع قید و بند را برخلاف آفرینش خود میاندیشد، ولی آزادیِ مطلق، مقدّس نیست، باید در حدّ سعادت فرد و جامعه محدود شود، و اگر با این دو، در تزاحم شد، عقل و خردهای بزرگ، این نوع آزادی را مقدّس نمیشمارند.
فرض کنید ملّتی، نظامی را پدید آورده و در سایه یک قانون اساسی که اکثریت ملّت بر آن صحّه نهاده، مشغول خدمت به کشور و ملت میباشند، ولی گروهی در دل این جامعه روی عقاید خاصّی، با نظام مخالفند و پیوسته علیه نظام تبلیغ لفظی و قلمی میکنند؛ آیا نظامهای جهان که طرفدار اعلامیهی حقوق بشرند، این نوع گروهها و اجتماعات را میپذیرند که سرانجام کار به براندازی بیانجامد؟
سخن گفتن دربارهی آزادی بسیار آسان و شیوا و جذّاب است، ولی پیاده کردن آن، بسیار مشکل و با محدودیّتهای فراوان همراه میباشد. محدودیّتهایی که عقل و خرد آنها را تصویب کرده، و آزادی فراتر آن را نمیپذیرد.
دستاویزی به نام مرتد
یکی از شبهات و پرسشها دربارهی آزادی عقیده، مسألهی مرتد است. میگویند: مرتد کسی است که از عقیدهی اسلامی خود بازگردد یا دین دیگری را انتخاب کند، چنین فردی اگر از پدر یا مادر مسلمانی متولّد شده باشد، محکوم به اعدام است، و اگر پدر و مادر او مسلمان نباشند و خود او اسلام را برگزیند و سپس به آن پشت کرده باشد، محکوم به حبس میگردد.
در هر حال، امروز بیشتر روی این مسأله سخن میگویند و یادآور میشوند که اگر اسلام طرفدار آزادی است و شعار آن «لاإکراه فی الدین» است، چرا با مرتد چنین معاملهی خشنی را انجام میدهد؟
ما قبل از آنکه به تبیین فلسفهی حکم مرتد بپردازیم، نکاتی را یادآور میشویم:
1. شکی نیست که در آیین اسلام، آزادیهای فردی و اجتماعی بیش از آن است که در این برگ بازگو شود. مطالعهی یک دوره فقه نمایانگر آزادیهای فزون از حدّ انسان در زندگی است، البته مشروط به آنکه بر سعادت او لطمهای وارد نکند یا حقوق دیگران را پایمال نسازد.
2. عقیده و مذهب چیزی نیست که با زور و فشار پدید آید، زیرا باید بین تسلیم ظاهری و تسلیم باطنی فرق نهاد، تسلیم ظاهری با جبر و زور صورت میپذیرد و دشمن خونی در مقابل دشمن خود، سر فرود میآورد، ولی دین، تسلیم قلبی است، و تسلیم قلبی برای خود مبادی و مقدّماتی دارد. تا آن مبادی فراهم نشود، تسلیم باطنی تحقق نمیپذیرد. حتی شما با دادن میلیاردها دلار به یک فرد، نمیتوانید از او بخواهید که در دل شب معتقد شود که روز روشن است و بالعکس. و آیهی مبارکهی «لاإکراه فی الدین»(1) ناظر به همین است. یعنی دین، اکراهپذیر نیست، و باید از طریق تبلیغ و ترویج و روشنگری مردم را به آیین حق دعوت کرد تا با آگاهی کامل به آن دل ببندند.
3. تفتیش عقاید در اسلام ممنوع است، و لذا هر فردی شهادتین را بر زبان جاری میکرد، جزیی از جامعهی اسلامی میشد. دیگر در این فکر نباید بود که او حقیقتاً نیز به اسلام روی آورده است یا نه؟
4. ابزار مهم برای پیشرفت اسلام، کتاب آسمانی و گفتارهای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و دیگر پیشوایان بود، و در جهان امروز نقاط عظیمی در پوشش آیین اسلام قرار گرفته که هرگز پای سربازان اسلام به آنجا نرسیده است. کشورهای شرق آسیا و اندونزی با آن عظمت، بر اثر تبلیغ بازرگانان مسلمان، به آیین اسلام گرویدهاند.
امروز وجود میلیونها مسلمان در آمریکا نتیجهی تبلیغ مردی به نام «فرات» است که در سال 1929 که از یکی از کشورهای عربی به آن سرزمین سفر کرده و با منطق گرم مردم را به آیین اسلام کرده است. و شعار او آیهای بود که اکنون یادآور میشویم «ادْعُ إلَی سَبِیلِ رَبَّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالتی هِیَ أَحْسَنُ إنَّ رَبَّکَ هُوَ أعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(2)
(با حکمت و اندرز نیکو به سوی پروردگارت دعوت کن و با آنان به نیکوترین شیوه مناظره کن، پروردگار تو از هر کسی بهتر میکند که چه کسانی از راه منحرف شدهاند و چه کسانی هدایت یافتهاند).
5. در طول تاریخ اسلام، هرگز دادگاههایی شبیه دادگاههای انگیزیسیون وجود نداشته است، و حدیث پیشین روشنترین گواه بر گفتار ماست.
با توجه به این اصول، دربارهی مرتد، که به شدّت با عمل او برخورد شده،
_______________________________
1. سورهی بقره، آیهی 256.
2. سورهی النحل، آیهی 125.
_______________________________
جهتی دارد که یادآور میشویم:
هر نظامی با عوامل براندازی خود، با شدّت عمل برخورد میکند، خواه جامعههای باز و نظامهای آزادیخواه باشند، و خواه جامعههای بسته و نظامهای استبدادی.
هرگاه نظامی روی اصول غیر دینی تأسیس شود، و اکثریت مردم، آن را بپذیرند، هر نوع عملی که سبب فروپاشی نظام و براندازی آن بشود به شدّت با آن مقابله میشود و این مسألهای نیست که بر کسی پنهان باشد.
تفاوتی که هست اینکه نظامهای غیرالهی براساس اصول مادّی تنظیم میشوند، و «سکولاریسم» یکی از اصول مهم عقیدتی نظام است، در حالی که در نظام دینی، عقیدهی به خدا اساس نظام سیاسی را تشکیل میدهد. حالا اگر در نظامهای مادی گروهی با ترویج بنیادگرایی، اساس نظام را متزلزل کنند، هرگز آنها را به حال خود رها نمیکنند و با شدّت با آنها برخورد میشود، و سکولاریسم برای آنها به قدری ارزشمند است که کشتن افراد و ویران کردن لانهها و خانهها در مقابل آن چیز مهمّی نیست.
در همین کشور همسایه، ترکیه، در حالی که بدنهی جامعه، مسلمانِ متعهد است، امّا نظام آن «سکولار» (لائیک) است، و دین نباید در نظام، دخالت کند. حال، اگر گروهی بنیادگرا از طریق عقل و منطق، افکاری را پدید آورند که سکولاریسم را به خطر بیفکند، مسلّماً دولت نگران میشود و ارتش با یورش، هستهی مرکزی را از بین میبرد، زیرا نظام، برای آنان از همه چیز مهمتر است.
تظاهر به ارتداد، توطئهای بر ضد نظام است
حال اگر فرض کنیم نظامی براساس دین و اعتقاد به خدا و ماورای طبیعت پدید آمده باشد و مردم نیز روی عقیده به این نظام رأی دهند، ولی گروهی با ترویج سکولاریسم در صدد متزلزل کردن و نابودی نظام برآیند، آیا در این صورت، مسألهی آزادی عقیده کارساز است؟ یا اینکه آزادی عقیده بهانهای برای واژگون کردن نظام به شمار میآید؟
مسألهی مرتدّ، نمونهای از این کارهای براندازانه است، هرگاه فردی، در عقیدهی دینی خود، متزلزل گردد، یا آن را نپذیرد، در این مورد مشکلی برای او پیش نمیآید، تنها چیزی که هست، افراد آشنا با این فرد، باید سعی کنند که شبهات و مشکلات او را حل کنند، هر چند بحث و گفتگو به طول انجامد، و اگر هم قانع نشد، تا وقتی که در دادگاه، ارتداد او ثابت نشود، کیفر و پیگردی برای او نیست.
ولی هرگاه اَوگام از این فراتر نهاده و با افراد و یا در مجامع عمومی از بازگشت خود از اسلام و گرایش به آیین دیگر سخن بگوید، به طور مسلّم، نظام در برابر آن ساکت نخواهد بود، زیرا چنین عملی، مایهی ایجاد فتنه و اغتشاش در جامعهی اسلامی میگردد و چه بسا، پیروانی هم پیدا کند، و قهراً کار به درگیری و فتنه میانجامد. آیا صحیح است، نظام در برابر چنین فردی که نتیجهی کارش، درگیریها و فتنهها و چه بسا خونریزیهای بسیار خواهد بود، ساکت بنشیند؟
مسألهی بابیگری و بهاییگری که در قرن سیزدهم از سالهای 1260 آغاز شد، در اثر ارتداد فردی بود که با بیان و ترفندهای خاصّ خود، گروهی را فریب داد و جنگها و خونریزیهایی پدید آورد که هنوز هم جامعهی اسلامی با مشکلات آن، دست به گریبان است.
یکی از ترفندهای دشمنان در صدر اسلام این بود که به عوامل خود میگفتند: شما بامدادان تظاهر به اسلام کنید، و شامگاهان، از اسلام بازگردید و با این عمل، شک و تردید را در دل دیگر مسلمانان پدید آورید، قرآن میفرماید:
«وقَالتْ طائِفةُ مِنْ اهلِ الکتابِ ءَامنوا بالّذی أُنزل علَی الذین ءَامنوا وجه النهار واکفروا ءَاخره لعلّهم یرجعون»(1)
گروهی از اهل کتاب، گفتند: بامدادان به حضور پیامبر برسید و ایمان
_______________________________
1. سورهی آل عمران، آیهی 72.
_______________________________
بیاورید و شامگاهان از اسلام دست بردارید، تا از این طریق، مسلمانان دچار شک و تردید شوند و از آیین حق بازگردند.
مرحوم علاّمه طباطبایی در تفسیر آیه مینویسد:
آنان برای توجیه کار خودشان میگفتند ما فکر میکردیم اسلام، بر حقانیت و درستی خود دلایلی دارد، ولی وقتی مسلمان شدیم، مشاهده کردیم که چنین نیست و شواهدی بر بطلان آن برای ما آشکار گشت و به همین خاطر از اسلام، دست کشیدیم و این توطئهای بود برای ایجاد تردید در موءمنان.(1)
مسلّماً پیامدهای ارتداد در ایجاد شک و تردید خلاصه نمیشد، بلکه پشت سر آن، اغتشاشات، فتنهگریها و جنگ و نبرد پیش میآمد که هزینهی آن بیش از آن میباشد که یک فرد کشته شود و چنین خونریزیهای عظیمی به راه نیفتد.
اصولاً کسانی که مسألهی مرتد را بزرگ میشمارند، از پیامدهای این ارتداد کاملاً غافلند، که این ارتداد به دنبال خود فرقهبازیها و جنگهای فرقهای که خواستهی دشمنان هر ملّتی است، پدید میآورد، در حقیقت ارتداد، یک نوع توطئه براندازی نظامی است که هر نوع مدارا و نرمش و تسامح در حق آن زمینهساز توطئههای بزرگتر و ضربات سنگینتر است.
تظاهر به ارتداد تجاوز به حقوق عمومی است
مسألهی ارتداد یک مسألهی مربوط به محیط کتاب و درس و اندیشه و فکر تنها نیست، بلکه مرحلهی تظاهر بر عقیدهای است که، امنیّت و استقلال جامعه و حفظ جانها و اموال مردمی به آن بستگی دارد.
کسانی که حکم اسلام را دربارهی مرتدّ به دور از آزادی میدانند، به مرتد از دیدگاه یک فرد مینگرند، که فرد باید آزاد باشد، ولی هرگاه محل این فرد را در ضمن حقوق جامعه بنگریم، مسلّماً ارتداد با آن شرایطی که یادآور شدیم نوعی خیانت به جامعه و سبب سلب حقوق افراد بسیار و
_______________________________
1. تفسیر المیزان، ج3، ص257.
_______________________________
سلب حقوق جامعه میگردد، و در چنین جایی باید فرد، فدای مصالح عمومی گردد.
و در اینجا مسألهی تعارض حقوق فرد با مصالح جامعه پیش میآید که در همهی مکاتب حقوقی، دومی بر اوّلی مقدّم است.
بازگشت یک فرد از دین به سان تغییر عقیده در یک فرضیهی علمی نیست. فرض کنید گالیله روزگاری زمین را ساکن میدانست، ولی بعداً به دلایلی به حرکت زمین معتقد شد. این نوع بازگشت از عقیدهی دیرین، ضرر به جایی نمیزند، و اگر جلوی این نوع دگراندیشیها را بگیریم، علم از پویایی میایستد، و نظیر این مطلب، بازگشت یک فرد از عقیدهی دینی در محیط کتابخانه و اندیشهی فردی است. این نوع ارتداد، محکوم به حکمی نیست، ولی سخن در جایی است که فرد مرتد پس از جدایی از گروه دینداران، کمکم به سمت مخالفان دین و اپوزیسیون میرود و از این طریق، گروهی را تضعیف و گروه دیگر را تقویت میکند. چیزی نمیگذرد که مخالفان دین از این فرد به عنوان ابزار بهره میگیرند. ستون پنجم از همین افراد تشکیل میشود، و جنگ میان دو ملّت آغاز میگردد.
نویسندهای برای انتقاد از حکم ارتداد، پیشفرضهایی را تصور کرده و همه را به باد انتقاد گرفته، ولی غافل از آنکه هیچ یک از آن پیشفرضها مورد نظر اسلام نبوده، و نظام اسلامی مانند نظامهای مادّی نیست که در آن، دگرگونیهایی ایجاد شود، و ایجاد حساسیت نکند، بلکه نظام مقدّسی است که آفرینندهی جهان، اساس آن را پیریزی نموده و فرد مرتد در درون این نظام، پایهها را متزلزل میکند و گرایشهای ضدّ دینی و ضدّ نظام را اشاعه میدهد، تا نظام را فرو ریزد. و به حقوق عمومی تجاوز مینماید.
تفاوت ارتدادهای امروز با گذشته
آنچه گفته شد مربوط به ارتدادهای دوران گذشته بود که غالباً از یک رشته مسایل جانبی پیراسته بودند، ولی ارتداد رایج در این قرن، حسابش، با ارتدادهای پیشین، جداست، ارتدادهای امروز دارای ویژگیهایی است که هیچ لیبرالیستی بر آن صحّه نمیگذارد:
1 ارتدادهای امروز با به کار گرفتن ادبیات خاص، عقاید دینی را مورد هتاکی قرار داده و در نتیجه پیروان آنها را تحقیر و بیشخصیت میکنند. آیا معنی آزادی در عقیده این است که فردی به هر علّتی باشد، به تودههای عظیم انسانها اهانت کرده، و در سایهی اصل آزادی عقیده، به ارزشهای دیگران احترام نمیگذارد.
2 ارتدادهای امروز یک ارتداد ساده نیست که فردی کتابی را خوانده و شبهه و یا شبهههایی برایش رخ داده است، بلکه غالباً قدرتهای بزرگ از این افراد به عنوان وسیلهای برای تفرقهافکنی و ایجاد جبهه روانی داخلی، برای ملّتها استفاده نموده و آنها را پیشقراول حملات نظامی و اشغالگرایهای متجاوزانه قرار میدهند.
3 غالباً ارتدادهای امروز در پوشش تبلیغات خارجی قرار گرفته و هرگز اجازه نمیدهند در فضای علمی و فکری محض و به دور از خیال و بهرهبرداری سیاسی مشکلات آنان، حل و فصل شود.
4 امروزه در غالب نقاط جهان مظلومان و ستمدیدگان با سرنیزهی مستبدان کشته شده و روی زمین با خون پاک مظلومان رنگین است، با وجود این، دولتهایی که از فتوای امام دربارهی سلمانرشدی انتقاد میکردند، یکبارهم دربارهی آن خونریزیها سخنی نگفتند و انتقادی نکردند. این گواه بر آن است که مسأله، مسأله شخص سلمان رشدی نیست، بلکه به خاطر آن است که از آن ارتداد، بهرهی سیاسی ببرند و مسلمانان را به گروههایی تقسیم کنند تا در سایهی ضعف و تفرقهها به آنها حکومت کنند.
همانطور که یادآور شدیم خردهگیران به موضوع ارتداد و سنگینی مجازات، از زاویهی مصلحت فردی نگریستهاند، نه از دیدگاه مصالح عمومی که یکی از آنها حفظ عقاید و مقدّسات مردم است، و در حال تعارض، حفظ مصالح همگانی مقدّم بر مصلحت فردی است.
ما این موضوع را با مثالی روشنتر میسازیم. در تمام کشورها جاسوس را به سختترین مجازات محکوم میکنند. چرا؟ در این مورد فکر کردهاید؟ علّت آن این است که وی به حقوق عمومی ملّت، تجاوز نموده و مصالح جامعه را به خطر افکنده است.
اگر جاسوس، اسناد طبقهبندی شده را در اختیار دشمن بگذارد، مصالح ملّی را زیرپا میگذارد. در حالی که مرتدّ با تظاهر به ارتداد، خرمن ایمان و معنویت ملّت را آتش میزند.
گاهی گفته میشود اگر حفظ عقیدهی مردم یکی از حقوق آنهاست، ولی مردم حقوق دیگری نیز دارند، و آن حق تحقیق و انتقاد و اتخاذ عقیده یا تغییر عقیده است.
یادآور میشویم هیچگاه اسلام، حق تحقیق و انتخاب را از کسی سلب نکرده، و پیوسته به تفکّر و تعقّل دعوت نموده است، ولی در کنار آن از خرافهگرایی، جلوگیری کرده و اجازه نمیدهد بشر که گل سرسبد جهان آفرینش است، در برابر سنگ و گل یا گاو و آتش زبون و خوار گردد. جلوگیری از خرافهگرایی به معنی منع تفکّر و تعقل نیست، بلکه نوعی گشودن راه بر تفکّر صحیح است.
هرگاه فرد مرتدّ از حق انتخاب بهرهگیری کند، ولی عملاً به عقیدهی عمومی احترام نهاده و باورهای مردم را ویران نسازد، نظام اسلامی با او کاری ندارد.
سخن در یک جامعهی اسلامی است که اکثریت آن با کمال آزادی به اسلام و مقدّسات رأی مثبت داده و خواهان حفظ آن هستند، ولی مرتدّ، با تظاهر به بازگشت از اصول به نوعی به ملت دهنکجی میکند.
حاصل سخن اینکه، نظام اسلامی، در سایهی دو اصل عقلایی با انحرافات فکری مبارزه کرده و اجازهی تظاهر برخلاف نظام را نمیدهد به دودلیل:
1. ارتداد، نوعی تجاوز به حقوق عمومی ملّت است، باورها را به تدریج میسوزاند و زمینهی براندازی را فراهم میسازد.
2. بسیاری از ارتدادها نوعی از رویکرد به سوی خرافهپرستی است، زیرا در نتیجه، مرتد به بتپرستی و مادهپرستی گرویده و یا لااقل یکی از آیینهایی که از نظر کمال در درجهی پایینتر است، را جایگزین عقاید اسلامی میسازد.
و احیاناً به خلأ فکری و عقیدتی دچار شده و برای جهان و آفرینش انسان مبدأ و معادی معتقد نبوده، و هیچ نوع حساب و کتابی برای آفرینش قایل نمیشود.
همهی اینها نوعی رویکرد به جاهلیّت است، و عقبگردی است از کمال.
آنان، برای تأیید گفتار خود، هیجدهمین مادّهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر را پیش میکشند که میگوید:
«هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. این حق متضمّن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمّن آزادی اظهار عقیده و ایمان میباشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس میتواند از این حقوق، منفرداً و مجتمعاً به طور خصوصی یا عمومی برخوردار باشد.»
از آنجا که بحث ما یک بحث علمی و حقوقی است، و دور از مسایل جاری سیاسی میباشد، از پرداختن به مسایل جانبی خودداری میکنیم؛ ولی از بازگویی نکتهای ناگزیریم و آن اینکه این مادّه، و مادّههای مشابه آن که در اعلامیهی حقوق بشر آمده است، بر فرض صحّت، مرکبی بر روی کاغذ است، و پایهگذاران حقوق بشر، هرگز به این مادّه عمل نکرده، بلکه پیوسته در حدّ مصالح خود از آن استفادهی ابزاری میکنند. در همین مهد آزادی دینی کشور فرانسه، همگان دیدیم و شنیدیم در مورد یک روسری بر سر چند دختربچهی مسلمان چه جنجالی به پا کردند، و آنان را در مهد آزادی از آزادی در نحوهی پوشش محروم و از مدرسه اخراج نمودند.
آیا آزادی به طور مطلق مقدس است؟
اصولاً باید دید آیا آزادی به طور مطلق امر مقدّسی است و هیچ نوع قید و بندی برای آن نیست؟ یا قداست آن با چارچوبی همراه است و در همان موارد یاد شده در اعلامیه حقوق بشر در هیچ نقطهی دنیا آزادی مطلق وجود ندارد، مثلاً در مورد آزادی شغل، برای تجارت مواد مخدر، و سلاح و خرید و فروش کالاهای قاچاق و اموری که مصالح عمومی را تهدید میکند، آزادی وجود ندارد.
دربارهی آزادی مسکن، مسلماً هر شهروندی در کشور خود در گزینش محل سکونت آزاد است، ولی هرگز حق اسکان در دیگر کشور، بدون مجوّز ندارد، و حتی در کشور خود در مراکز ممنوع مانند مناطق نظامی یا املاک ملّی نمیتواند سکنی گزیند.
شگفت اینجاست که آزادی عقیده، در حدّ آزادی در آرایش سر و صورت تنزّل داده شده در حالی که خوشبختی و بدبختی انسان در گرو اصل آرایش و نوع آن نیست.
بر فرض اینکه در این امور برای آزادی، حدّ و مرزی نباشد، ولی نباید مسألهی عقیده را با این امور یکسان گرفت و در هر دو موارد بر آزادی مطلق صحّه نهاد، زیرا آزادی در عمل دو مورد دارد:
1. کارهایی که مربوط به سلیقه و زندگی مادّی اوست. به طور مسلّم هر انسانی برای خود ذوق و سلیقهای دارد مثلاً نوع معیّنی از لباس و آرایش و تحصیل و کار را میپسندد. در این صورت نباید مزاحم او شد، زیرا این نوع امور به هر نحوی صورت پذیرد در خوشبختی و بدبختی انسان موءثّر نیست.
2. کارهایی که با سعادت و خوشبختی او ارتباط دارد و جز یک راه معیّن، دیگر راهها مایهی بدبختی او است. آزادی مطلق در این قسمت خردمندانه نیست و نمیتوان دست افراد جاهل و نادان را در این قسمت بازگذارد؛ مثلاً در مسایلی مانند اعتیاد به مواد مخدّر از هروئین و ال.اس.دی و شراب که از سعادت بشر جلوگیری میکنند؛ آزادی در عقیده و عمل مایه بدبختی است و نباید انسان را به حال خود رها ساخت و لذا در جامعهای که میکرب «وبا» پیدا شود مجبور ساختن گروههای نادان به واکسینه شدن، نه تنها بد نیست، بلکه یک عمل زیبا و صددرصد انسانی است و در جهان هیچ مأمور بهداشتی را به خاطر چنین عملی متجاوز به حریم آزادی افراد، نمیشناسند.
امروزه نیز بیماری «سارس» که در شرق آسیا پدید آمده و بیماری مهلک و مسری اعلام شده، تمام کشورهای جهان، را به وحشت انداخته و لذا برای جلوگیری از سرایت این بیماری هر نوع مسافرت به نقاطی که در آنجا شایع است ممنوع گردیده، و مسافران آن مناطق را بالاجبار راهی قرنطینه میکنند، تا از گسترش این بیماری جلوگیری کنند.
عقیده مایه سعادت است، نه یک مسلک
اکنون باید دید عقیده چیست؟ اگر مقصود از عقیده مسلکی است که ارتباطی با خدا و جهان فراتر ندارد، و در زندگی دنیوی و اخروی انسان هیچ نوع تأثیری نمیگذارد، آزادی چنین مسلکی بلامانع است و اصولاً نباید نام آنرا عقیده نهاد، بلکه باید آنرا مسلک خواند، ولی بحث در عقیدهای است که سعادت انسان در دو جهان به آن بستگی دارد. و فرض این است که فقط یک عقیده میتواند سعادتآفرین و کارساز باشد. در این مورد، چگونه میشود به آزادی عقیده صحّه نهاد در حالی که همهی افراد در اتخاذ عقیدهی صحیح، شرایط لازم را ندارند و از طرفی تبلیغات زهرآگین بر ضدّ حق و حقیقت فراوان است. آیا در چنین شرایطی بگوییم بشر در انتخاب عقیده آزاد است و نمیتوان فردی را به خاطر عقیدهاش نکوهش کرد؟
فرض کنید گروهی در فکر احیای نازیسم، نژادپرستی، یا تبعیض نژادی در جامعه هستند، و به این اصل، اعتقاد راسخ دارند، آیا نویسندگان اعلامیهی حقوق بشر بر چنین عقیدهای نیز صحّه میگذارند در حالی که عقیده در درون انسان پنهان نمیماند، و در رفتار اثر میگذارد، و حرکتهایی بر ضدّ مصالح عمومی پشت سر میآورد.
تروریسم نیز برای خود مکتبی است. این گروه که خود را فدای عقیده و اندیشه میکنند نیز خواهان آزادی هستند. آیا میتوان چنین عقایدی را نیز آزاد گذاشت؟
گاهی تصوّر میشود هر نوع عقیدهای گرچه به صورت خطرناک آزاد است مادامی که صاحب آن دست به اقدام عملی نزند و شورش نکند. ولی این نوع تبعیض در تصحیح آزادی، خیالی بیش نیست، عقیده هیچگاه بیواکنش نبوده و اثر خود را در شرایط لازم نشان میدهد.
گروههای گانگستر و جانیان بالفطره و مافیا که بر اثر یک رشته آموزشهای حرفهای به صور عنصرخطرناکی درمیآیند،آیا اینگونه آزادی عقیده، برای آنها نیز مقدّس است؟
از این بیان نتیجه میگیریم که آزادی یکی از مواهب الهی است، و بشر به صورت فطری، به آن گرایش دارد، و هر نوع قید و بند را برخلاف آفرینش خود میاندیشد، ولی آزادیِ مطلق، مقدّس نیست، باید در حدّ سعادت فرد و جامعه محدود شود، و اگر با این دو، در تزاحم شد، عقل و خردهای بزرگ، این نوع آزادی را مقدّس نمیشمارند.
فرض کنید ملّتی، نظامی را پدید آورده و در سایه یک قانون اساسی که اکثریت ملّت بر آن صحّه نهاده، مشغول خدمت به کشور و ملت میباشند، ولی گروهی در دل این جامعه روی عقاید خاصّی، با نظام مخالفند و پیوسته علیه نظام تبلیغ لفظی و قلمی میکنند؛ آیا نظامهای جهان که طرفدار اعلامیهی حقوق بشرند، این نوع گروهها و اجتماعات را میپذیرند که سرانجام کار به براندازی بیانجامد؟
سخن گفتن دربارهی آزادی بسیار آسان و شیوا و جذّاب است، ولی پیاده کردن آن، بسیار مشکل و با محدودیّتهای فراوان همراه میباشد. محدودیّتهایی که عقل و خرد آنها را تصویب کرده، و آزادی فراتر آن را نمیپذیرد.
دستاویزی به نام مرتد
یکی از شبهات و پرسشها دربارهی آزادی عقیده، مسألهی مرتد است. میگویند: مرتد کسی است که از عقیدهی اسلامی خود بازگردد یا دین دیگری را انتخاب کند، چنین فردی اگر از پدر یا مادر مسلمانی متولّد شده باشد، محکوم به اعدام است، و اگر پدر و مادر او مسلمان نباشند و خود او اسلام را برگزیند و سپس به آن پشت کرده باشد، محکوم به حبس میگردد.
در هر حال، امروز بیشتر روی این مسأله سخن میگویند و یادآور میشوند که اگر اسلام طرفدار آزادی است و شعار آن «لاإکراه فی الدین» است، چرا با مرتد چنین معاملهی خشنی را انجام میدهد؟
ما قبل از آنکه به تبیین فلسفهی حکم مرتد بپردازیم، نکاتی را یادآور میشویم:
1. شکی نیست که در آیین اسلام، آزادیهای فردی و اجتماعی بیش از آن است که در این برگ بازگو شود. مطالعهی یک دوره فقه نمایانگر آزادیهای فزون از حدّ انسان در زندگی است، البته مشروط به آنکه بر سعادت او لطمهای وارد نکند یا حقوق دیگران را پایمال نسازد.
2. عقیده و مذهب چیزی نیست که با زور و فشار پدید آید، زیرا باید بین تسلیم ظاهری و تسلیم باطنی فرق نهاد، تسلیم ظاهری با جبر و زور صورت میپذیرد و دشمن خونی در مقابل دشمن خود، سر فرود میآورد، ولی دین، تسلیم قلبی است، و تسلیم قلبی برای خود مبادی و مقدّماتی دارد. تا آن مبادی فراهم نشود، تسلیم باطنی تحقق نمیپذیرد. حتی شما با دادن میلیاردها دلار به یک فرد، نمیتوانید از او بخواهید که در دل شب معتقد شود که روز روشن است و بالعکس. و آیهی مبارکهی «لاإکراه فی الدین»(1) ناظر به همین است. یعنی دین، اکراهپذیر نیست، و باید از طریق تبلیغ و ترویج و روشنگری مردم را به آیین حق دعوت کرد تا با آگاهی کامل به آن دل ببندند.
3. تفتیش عقاید در اسلام ممنوع است، و لذا هر فردی شهادتین را بر زبان جاری میکرد، جزیی از جامعهی اسلامی میشد. دیگر در این فکر نباید بود که او حقیقتاً نیز به اسلام روی آورده است یا نه؟
4. ابزار مهم برای پیشرفت اسلام، کتاب آسمانی و گفتارهای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و دیگر پیشوایان بود، و در جهان امروز نقاط عظیمی در پوشش آیین اسلام قرار گرفته که هرگز پای سربازان اسلام به آنجا نرسیده است. کشورهای شرق آسیا و اندونزی با آن عظمت، بر اثر تبلیغ بازرگانان مسلمان، به آیین اسلام گرویدهاند.
امروز وجود میلیونها مسلمان در آمریکا نتیجهی تبلیغ مردی به نام «فرات» است که در سال 1929 که از یکی از کشورهای عربی به آن سرزمین سفر کرده و با منطق گرم مردم را به آیین اسلام کرده است. و شعار او آیهای بود که اکنون یادآور میشویم «ادْعُ إلَی سَبِیلِ رَبَّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالتی هِیَ أَحْسَنُ إنَّ رَبَّکَ هُوَ أعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(2)
(با حکمت و اندرز نیکو به سوی پروردگارت دعوت کن و با آنان به نیکوترین شیوه مناظره کن، پروردگار تو از هر کسی بهتر میکند که چه کسانی از راه منحرف شدهاند و چه کسانی هدایت یافتهاند).
5. در طول تاریخ اسلام، هرگز دادگاههایی شبیه دادگاههای انگیزیسیون وجود نداشته است، و حدیث پیشین روشنترین گواه بر گفتار ماست.
با توجه به این اصول، دربارهی مرتد، که به شدّت با عمل او برخورد شده،
_______________________________
1. سورهی بقره، آیهی 256.
2. سورهی النحل، آیهی 125.
_______________________________
جهتی دارد که یادآور میشویم:
هر نظامی با عوامل براندازی خود، با شدّت عمل برخورد میکند، خواه جامعههای باز و نظامهای آزادیخواه باشند، و خواه جامعههای بسته و نظامهای استبدادی.
هرگاه نظامی روی اصول غیر دینی تأسیس شود، و اکثریت مردم، آن را بپذیرند، هر نوع عملی که سبب فروپاشی نظام و براندازی آن بشود به شدّت با آن مقابله میشود و این مسألهای نیست که بر کسی پنهان باشد.
تفاوتی که هست اینکه نظامهای غیرالهی براساس اصول مادّی تنظیم میشوند، و «سکولاریسم» یکی از اصول مهم عقیدتی نظام است، در حالی که در نظام دینی، عقیدهی به خدا اساس نظام سیاسی را تشکیل میدهد. حالا اگر در نظامهای مادی گروهی با ترویج بنیادگرایی، اساس نظام را متزلزل کنند، هرگز آنها را به حال خود رها نمیکنند و با شدّت با آنها برخورد میشود، و سکولاریسم برای آنها به قدری ارزشمند است که کشتن افراد و ویران کردن لانهها و خانهها در مقابل آن چیز مهمّی نیست.
در همین کشور همسایه، ترکیه، در حالی که بدنهی جامعه، مسلمانِ متعهد است، امّا نظام آن «سکولار» (لائیک) است، و دین نباید در نظام، دخالت کند. حال، اگر گروهی بنیادگرا از طریق عقل و منطق، افکاری را پدید آورند که سکولاریسم را به خطر بیفکند، مسلّماً دولت نگران میشود و ارتش با یورش، هستهی مرکزی را از بین میبرد، زیرا نظام، برای آنان از همه چیز مهمتر است.
تظاهر به ارتداد، توطئهای بر ضد نظام است
حال اگر فرض کنیم نظامی براساس دین و اعتقاد به خدا و ماورای طبیعت پدید آمده باشد و مردم نیز روی عقیده به این نظام رأی دهند، ولی گروهی با ترویج سکولاریسم در صدد متزلزل کردن و نابودی نظام برآیند، آیا در این صورت، مسألهی آزادی عقیده کارساز است؟ یا اینکه آزادی عقیده بهانهای برای واژگون کردن نظام به شمار میآید؟
مسألهی مرتدّ، نمونهای از این کارهای براندازانه است، هرگاه فردی، در عقیدهی دینی خود، متزلزل گردد، یا آن را نپذیرد، در این مورد مشکلی برای او پیش نمیآید، تنها چیزی که هست، افراد آشنا با این فرد، باید سعی کنند که شبهات و مشکلات او را حل کنند، هر چند بحث و گفتگو به طول انجامد، و اگر هم قانع نشد، تا وقتی که در دادگاه، ارتداد او ثابت نشود، کیفر و پیگردی برای او نیست.
ولی هرگاه اَوگام از این فراتر نهاده و با افراد و یا در مجامع عمومی از بازگشت خود از اسلام و گرایش به آیین دیگر سخن بگوید، به طور مسلّم، نظام در برابر آن ساکت نخواهد بود، زیرا چنین عملی، مایهی ایجاد فتنه و اغتشاش در جامعهی اسلامی میگردد و چه بسا، پیروانی هم پیدا کند، و قهراً کار به درگیری و فتنه میانجامد. آیا صحیح است، نظام در برابر چنین فردی که نتیجهی کارش، درگیریها و فتنهها و چه بسا خونریزیهای بسیار خواهد بود، ساکت بنشیند؟
مسألهی بابیگری و بهاییگری که در قرن سیزدهم از سالهای 1260 آغاز شد، در اثر ارتداد فردی بود که با بیان و ترفندهای خاصّ خود، گروهی را فریب داد و جنگها و خونریزیهایی پدید آورد که هنوز هم جامعهی اسلامی با مشکلات آن، دست به گریبان است.
یکی از ترفندهای دشمنان در صدر اسلام این بود که به عوامل خود میگفتند: شما بامدادان تظاهر به اسلام کنید، و شامگاهان، از اسلام بازگردید و با این عمل، شک و تردید را در دل دیگر مسلمانان پدید آورید، قرآن میفرماید:
«وقَالتْ طائِفةُ مِنْ اهلِ الکتابِ ءَامنوا بالّذی أُنزل علَی الذین ءَامنوا وجه النهار واکفروا ءَاخره لعلّهم یرجعون»(1)
گروهی از اهل کتاب، گفتند: بامدادان به حضور پیامبر برسید و ایمان
_______________________________
1. سورهی آل عمران، آیهی 72.
_______________________________
بیاورید و شامگاهان از اسلام دست بردارید، تا از این طریق، مسلمانان دچار شک و تردید شوند و از آیین حق بازگردند.
مرحوم علاّمه طباطبایی در تفسیر آیه مینویسد:
آنان برای توجیه کار خودشان میگفتند ما فکر میکردیم اسلام، بر حقانیت و درستی خود دلایلی دارد، ولی وقتی مسلمان شدیم، مشاهده کردیم که چنین نیست و شواهدی بر بطلان آن برای ما آشکار گشت و به همین خاطر از اسلام، دست کشیدیم و این توطئهای بود برای ایجاد تردید در موءمنان.(1)
مسلّماً پیامدهای ارتداد در ایجاد شک و تردید خلاصه نمیشد، بلکه پشت سر آن، اغتشاشات، فتنهگریها و جنگ و نبرد پیش میآمد که هزینهی آن بیش از آن میباشد که یک فرد کشته شود و چنین خونریزیهای عظیمی به راه نیفتد.
اصولاً کسانی که مسألهی مرتد را بزرگ میشمارند، از پیامدهای این ارتداد کاملاً غافلند، که این ارتداد به دنبال خود فرقهبازیها و جنگهای فرقهای که خواستهی دشمنان هر ملّتی است، پدید میآورد، در حقیقت ارتداد، یک نوع توطئه براندازی نظامی است که هر نوع مدارا و نرمش و تسامح در حق آن زمینهساز توطئههای بزرگتر و ضربات سنگینتر است.
تظاهر به ارتداد تجاوز به حقوق عمومی است
مسألهی ارتداد یک مسألهی مربوط به محیط کتاب و درس و اندیشه و فکر تنها نیست، بلکه مرحلهی تظاهر بر عقیدهای است که، امنیّت و استقلال جامعه و حفظ جانها و اموال مردمی به آن بستگی دارد.
کسانی که حکم اسلام را دربارهی مرتدّ به دور از آزادی میدانند، به مرتد از دیدگاه یک فرد مینگرند، که فرد باید آزاد باشد، ولی هرگاه محل این فرد را در ضمن حقوق جامعه بنگریم، مسلّماً ارتداد با آن شرایطی که یادآور شدیم نوعی خیانت به جامعه و سبب سلب حقوق افراد بسیار و
_______________________________
1. تفسیر المیزان، ج3، ص257.
_______________________________
سلب حقوق جامعه میگردد، و در چنین جایی باید فرد، فدای مصالح عمومی گردد.
و در اینجا مسألهی تعارض حقوق فرد با مصالح جامعه پیش میآید که در همهی مکاتب حقوقی، دومی بر اوّلی مقدّم است.
بازگشت یک فرد از دین به سان تغییر عقیده در یک فرضیهی علمی نیست. فرض کنید گالیله روزگاری زمین را ساکن میدانست، ولی بعداً به دلایلی به حرکت زمین معتقد شد. این نوع بازگشت از عقیدهی دیرین، ضرر به جایی نمیزند، و اگر جلوی این نوع دگراندیشیها را بگیریم، علم از پویایی میایستد، و نظیر این مطلب، بازگشت یک فرد از عقیدهی دینی در محیط کتابخانه و اندیشهی فردی است. این نوع ارتداد، محکوم به حکمی نیست، ولی سخن در جایی است که فرد مرتد پس از جدایی از گروه دینداران، کمکم به سمت مخالفان دین و اپوزیسیون میرود و از این طریق، گروهی را تضعیف و گروه دیگر را تقویت میکند. چیزی نمیگذرد که مخالفان دین از این فرد به عنوان ابزار بهره میگیرند. ستون پنجم از همین افراد تشکیل میشود، و جنگ میان دو ملّت آغاز میگردد.
نویسندهای برای انتقاد از حکم ارتداد، پیشفرضهایی را تصور کرده و همه را به باد انتقاد گرفته، ولی غافل از آنکه هیچ یک از آن پیشفرضها مورد نظر اسلام نبوده، و نظام اسلامی مانند نظامهای مادّی نیست که در آن، دگرگونیهایی ایجاد شود، و ایجاد حساسیت نکند، بلکه نظام مقدّسی است که آفرینندهی جهان، اساس آن را پیریزی نموده و فرد مرتد در درون این نظام، پایهها را متزلزل میکند و گرایشهای ضدّ دینی و ضدّ نظام را اشاعه میدهد، تا نظام را فرو ریزد. و به حقوق عمومی تجاوز مینماید.
تفاوت ارتدادهای امروز با گذشته
آنچه گفته شد مربوط به ارتدادهای دوران گذشته بود که غالباً از یک رشته مسایل جانبی پیراسته بودند، ولی ارتداد رایج در این قرن، حسابش، با ارتدادهای پیشین، جداست، ارتدادهای امروز دارای ویژگیهایی است که هیچ لیبرالیستی بر آن صحّه نمیگذارد:
1 ارتدادهای امروز با به کار گرفتن ادبیات خاص، عقاید دینی را مورد هتاکی قرار داده و در نتیجه پیروان آنها را تحقیر و بیشخصیت میکنند. آیا معنی آزادی در عقیده این است که فردی به هر علّتی باشد، به تودههای عظیم انسانها اهانت کرده، و در سایهی اصل آزادی عقیده، به ارزشهای دیگران احترام نمیگذارد.
2 ارتدادهای امروز یک ارتداد ساده نیست که فردی کتابی را خوانده و شبهه و یا شبهههایی برایش رخ داده است، بلکه غالباً قدرتهای بزرگ از این افراد به عنوان وسیلهای برای تفرقهافکنی و ایجاد جبهه روانی داخلی، برای ملّتها استفاده نموده و آنها را پیشقراول حملات نظامی و اشغالگرایهای متجاوزانه قرار میدهند.
3 غالباً ارتدادهای امروز در پوشش تبلیغات خارجی قرار گرفته و هرگز اجازه نمیدهند در فضای علمی و فکری محض و به دور از خیال و بهرهبرداری سیاسی مشکلات آنان، حل و فصل شود.
4 امروزه در غالب نقاط جهان مظلومان و ستمدیدگان با سرنیزهی مستبدان کشته شده و روی زمین با خون پاک مظلومان رنگین است، با وجود این، دولتهایی که از فتوای امام دربارهی سلمانرشدی انتقاد میکردند، یکبارهم دربارهی آن خونریزیها سخنی نگفتند و انتقادی نکردند. این گواه بر آن است که مسأله، مسأله شخص سلمان رشدی نیست، بلکه به خاطر آن است که از آن ارتداد، بهرهی سیاسی ببرند و مسلمانان را به گروههایی تقسیم کنند تا در سایهی ضعف و تفرقهها به آنها حکومت کنند.
همانطور که یادآور شدیم خردهگیران به موضوع ارتداد و سنگینی مجازات، از زاویهی مصلحت فردی نگریستهاند، نه از دیدگاه مصالح عمومی که یکی از آنها حفظ عقاید و مقدّسات مردم است، و در حال تعارض، حفظ مصالح همگانی مقدّم بر مصلحت فردی است.
ما این موضوع را با مثالی روشنتر میسازیم. در تمام کشورها جاسوس را به سختترین مجازات محکوم میکنند. چرا؟ در این مورد فکر کردهاید؟ علّت آن این است که وی به حقوق عمومی ملّت، تجاوز نموده و مصالح جامعه را به خطر افکنده است.
اگر جاسوس، اسناد طبقهبندی شده را در اختیار دشمن بگذارد، مصالح ملّی را زیرپا میگذارد. در حالی که مرتدّ با تظاهر به ارتداد، خرمن ایمان و معنویت ملّت را آتش میزند.
گاهی گفته میشود اگر حفظ عقیدهی مردم یکی از حقوق آنهاست، ولی مردم حقوق دیگری نیز دارند، و آن حق تحقیق و انتقاد و اتخاذ عقیده یا تغییر عقیده است.
یادآور میشویم هیچگاه اسلام، حق تحقیق و انتخاب را از کسی سلب نکرده، و پیوسته به تفکّر و تعقّل دعوت نموده است، ولی در کنار آن از خرافهگرایی، جلوگیری کرده و اجازه نمیدهد بشر که گل سرسبد جهان آفرینش است، در برابر سنگ و گل یا گاو و آتش زبون و خوار گردد. جلوگیری از خرافهگرایی به معنی منع تفکّر و تعقل نیست، بلکه نوعی گشودن راه بر تفکّر صحیح است.
هرگاه فرد مرتدّ از حق انتخاب بهرهگیری کند، ولی عملاً به عقیدهی عمومی احترام نهاده و باورهای مردم را ویران نسازد، نظام اسلامی با او کاری ندارد.
سخن در یک جامعهی اسلامی است که اکثریت آن با کمال آزادی به اسلام و مقدّسات رأی مثبت داده و خواهان حفظ آن هستند، ولی مرتدّ، با تظاهر به بازگشت از اصول به نوعی به ملت دهنکجی میکند.
حاصل سخن اینکه، نظام اسلامی، در سایهی دو اصل عقلایی با انحرافات فکری مبارزه کرده و اجازهی تظاهر برخلاف نظام را نمیدهد به دودلیل:
1. ارتداد، نوعی تجاوز به حقوق عمومی ملّت است، باورها را به تدریج میسوزاند و زمینهی براندازی را فراهم میسازد.
2. بسیاری از ارتدادها نوعی از رویکرد به سوی خرافهپرستی است، زیرا در نتیجه، مرتد به بتپرستی و مادهپرستی گرویده و یا لااقل یکی از آیینهایی که از نظر کمال در درجهی پایینتر است، را جایگزین عقاید اسلامی میسازد.
و احیاناً به خلأ فکری و عقیدتی دچار شده و برای جهان و آفرینش انسان مبدأ و معادی معتقد نبوده، و هیچ نوع حساب و کتابی برای آفرینش قایل نمیشود.
همهی اینها نوعی رویکرد به جاهلیّت است، و عقبگردی است از کمال.