پاسخ به سه پرسش جبرگرایان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
انگیزههای جبرگرایی
شارح مواقف انگیزههای مختلفی برای جبرگرایی بیان کرده است که عبارتند از:
1. انجام هر عملی هنگام تحقق یافتن داعی آن، حالت وجوب، و در صورت عدم تحقق داعی آن، رنگ امتناع به خود میگیرد، و در این صورت برای اختیار مجالی باقی نمیماند.
2. مسألهی ایمان ابولهب، که خداوند از ایمان نیاوردن او خبر داده و در عین حال او را مکلّف به ایمان میکند. بنابراین، او باید به آنچه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از آن خبر داده ایمان بیاورد و یکی از آن مطالب، ایمان نیاوردن او است، پس او هم باید ایمان بیاورد و هم ایمان نیاورد، و این جمع میان دو نقیض است که امری است محال، و بیرون از قلمرو اختیار انسان میباشد.
3. تکلیف انسانها به تحصیل «معرفة الله» ؛ در یک صورت تحصیل حاصل است (اگر آنها به خدا معرفت و شناخت داشته باشند) و در صورت دیگر تکلیف به محال. (اگر هیچ گونه شناختی نسبت به خدا نداشته باشند و از وجود و صفات تکلیف کننده غافل و بیخبر باشند و تکلیف انسان غافل، تکلیف به محال است).(1)
***
اینک ما به تبیین و پاسخ هر یک از این شبهات میپردازیم:
تبیین شبههی نخست: داعی خارج از اختیار
شکی نیست که انسان در کارهای خود نیاز به داعی و انگیزه دارد . اگر انتخاب فعل بر ترک، مزیّت و رجحانی نداشته باشد و هر دو طرف (فعل و ترک) از نسبت مساوی برخوردار باشند، انجام آن کار به صورت یک پدیدهی «اتفاقی» و (نه انتخابی) قلمداد میگردد و این برخلاف فرض است. بنابراین در انتخاب و اختیار هر کاری اصل وجود داعی و مرجّح امری قطعی و مسلّم است.
ولی مرجّح و داعی مزبور خود از قلمرو اختیار انسان بیرون است، زیرا اگر مرجّح و داعی بر کار یک پدیدهی انتخابی و اختیاری باشد، او نیز به نوبهی خود داعی و مرجّح دیگری لازم دارد و لازمهی آن تسلسل دواعی و مرجّحات غیر متناهی است. که امری نامعقول و برخلاف درک وجدانی است(در هر کاری یک مرجّح و داعی تام) و بدون شک کاری که مرجّح و داعی آن غیر اختیاری باشد، خود او نیز غیر اختیاری خواهد بود.
از سوی دیگر، پس از تحقق مرجح و داعی کاری، صدور آن کار از انسان امری قطعی و ضروری است، زیرا در غیر این صورت ترک آن کار جایز و ممکن خواهد بود و در این صورت کار مزبور از نظر شدن و نشدن یکسان میباشد و در نتیجه داعی مفروض، مرجّح تام نبوده و این بر خلاف فرض است.(2)
نقد و ارزیابی
دلیل فوق بر سه اصل استوار است:
1. لزوم مرجح و داعی در کارهای انسان.
2. غیر اختیاری بودن مرجّح و داعی.
3. واجب و ضروری بودن صدور فعل به هنگام تحقق مرجّح و داعی آن.
از سه اصل یاد شده اصل اوّل و سوم مورد قبول ما است و هیچگونه منافاتی با اصل «آزادی و اختیار» انسان ندارد. عدم منافات اصل اوّل، آشکار است و امّا عدم منافات اصل سوم بدین خاطر است که وجوب و حتمیت فعل پس از ظهور اراده و اختیار، خواهد بود وچنین حتمیتی به خاطر مسبوق بودن به اراده و اختیار، نشانهی جبر نیست؛ و در محل خود ثابت شده که انسان موجودی است «مختار بالذات» .نفس انسان از نظر آگاهی و اختیار و ... مثال و نمونهی خوبی برای آفریدگار یکتا میباشد(البته با رعایت مرز میان واجب الوجود و ممکن الوجود) و همانگونه که اختیار الهی عین ذات او است، اختیار انسان نیز از نهاد و ذات او سرچشمه میگیرد. اگر چه نهاد و ذات او عین وابستگی و نیازمندی به خدا است.
بنابراین، انسان با ویژگی ذاتی (اختیار و آزادی) در انجام کارها به جرح و تعدیل میپردازد، سود و زیان آن را از جهات گوناگون و بر اساس معیارهای مورد قبول خود میسنجد، و پس از آن که رجحان و داعی قطعی بر انجام آن را به دست آورد بر انجام آن مبادرت میورزد. در نتیجه، وجوب و قطعیت یاد شده، نسبت به انجام فعل، برخاسته از اختیار ذاتی انسان است نه منافی و متضاد با آن.
از این جا نادرستی اصل دوم (غیر اختیاری بودن مرجّح و داعی) نیز روشن شد؛ زیرا ما در عین این که دواعی و مرجّحات غیر متناهی را قبول نداریم و در هر کاری قایل به یک مرجّح و داعی (از نظر طولی نه از نظر عرضی) میباشیم ولی لازمهی آن غیر اختیاری بودن آن مرجّح و داعی نیست زیرا مرجح و داعی مزبور به نفس انسان و اختیار ذاتی او منتهی میگردد.
در این جا یادآوری این نکته(3) لازم است که دلیل یاد شده از جانب صاحب مواقف جنبهی جدلی داشته و برهانی نیست، زیرا آنان نه به اصل «امتناع ترجیح بلا مرجّح» معتقدند و نه به اصل «الشیء ما لم یجب لم یوجد». در حالی که همان گونه که بیان گردید دو اصل یاد شده به عنوان برخی از مقدمات استدلال به کار گرفته شدهاند. در هر حال دو اصل یاد شده منافاتی با اصل اختیار و آزادی انسان ندارند.
شبههی دوم و پاسخ آن
دربارهی ایمان نیاوردن ابولهب که صاحب مواقف آن را دلیلی بر اختیاری نبودن افعال انسان آورده است یادآور میشویم که آنچه ابولهب به آن مکلّف است این است که به احکام و دستورهایی که رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم از جانب خدا آورده است، ایمان آورد و بدیهی است که ایمان نیاوردن او در شمار این احکام نیست؛ بنابراین آنچه ابولهب مکلّف به پذیرش و ایمان به آن است، اختیاری بوده و همان مطالبی است که غیر او نیز مکلّف به آن بودهاند. و امّا اخبار پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از این که وی ایمان نمیآورد در مرحلهی بعد است، یعنی پس از آن که ابولهب لجاجت خصمانه خود را در مقابل دستورهای الهی نشان داد، قرآن کریم او را مورد لعن و نکوهش قرار داده و سورهی «تبّت» در شأن وی نازل میگردد و در این صورت او مکلّف نیست که به این خبر ایمان بیاورد و این خبر تنها بیانگر شقاوت و انحراف او است که خداوند علم دارد که وی با اختیار خود و به خاطر دواعی نفسانی و مادی از پذیرش مقررات اسلامی سرباز میزند و علم پیشین خدا هم، مایهی سلب اختیار و آزادی، انسان نمیباشد.
شبههی سوم و پاسخ آن
سومین دلیل صاحب مواقف از همه شبهههای گذشته او بیپایهتر است، زیرا تکلیف به «معرفة الله» قطعاً در صورت غفلت و بیتوجّهی مطلق، ممکن نبوده و محال است، لیکن ما صورت نخست را برمیگزینیم و آن این که: تکلیف با وجود توجه و معرفت به خدا است ولی نه معرفت تفصیلی، بلکه مرتبهی نازلهی معرفت، که همان شناخت و معرفت فطری است که به صورت مجمل و کمرنگ در وجود انسان نهفته است و انسان مکلّف است تا این معرفت مجمل را رنگ تفصیل داده و از طریق برهان یا کشف عرفانی محکم و استوار سازد.
اصولاً لزوم شناخت خدا یک تکلیف شرعی نیست، بلکه یک حکم عقلی است و آنچه در این حکم عقلی دخالت دارد، همان احتمال است، احتمال این که نشناختن آفریدگار هستی، موجب آن شود که قوانین او شناخته نشود و نعمتهای او شکرگزاری نگردد و سرانجام بر این دو، مستوجب عقاب و کیفر شود.
شارح مواقف انگیزههای مختلفی برای جبرگرایی بیان کرده است که عبارتند از:
1. انجام هر عملی هنگام تحقق یافتن داعی آن، حالت وجوب، و در صورت عدم تحقق داعی آن، رنگ امتناع به خود میگیرد، و در این صورت برای اختیار مجالی باقی نمیماند.
2. مسألهی ایمان ابولهب، که خداوند از ایمان نیاوردن او خبر داده و در عین حال او را مکلّف به ایمان میکند. بنابراین، او باید به آنچه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از آن خبر داده ایمان بیاورد و یکی از آن مطالب، ایمان نیاوردن او است، پس او هم باید ایمان بیاورد و هم ایمان نیاورد، و این جمع میان دو نقیض است که امری است محال، و بیرون از قلمرو اختیار انسان میباشد.
3. تکلیف انسانها به تحصیل «معرفة الله» ؛ در یک صورت تحصیل حاصل است (اگر آنها به خدا معرفت و شناخت داشته باشند) و در صورت دیگر تکلیف به محال. (اگر هیچ گونه شناختی نسبت به خدا نداشته باشند و از وجود و صفات تکلیف کننده غافل و بیخبر باشند و تکلیف انسان غافل، تکلیف به محال است).(1)
***
اینک ما به تبیین و پاسخ هر یک از این شبهات میپردازیم:
تبیین شبههی نخست: داعی خارج از اختیار
شکی نیست که انسان در کارهای خود نیاز به داعی و انگیزه دارد . اگر انتخاب فعل بر ترک، مزیّت و رجحانی نداشته باشد و هر دو طرف (فعل و ترک) از نسبت مساوی برخوردار باشند، انجام آن کار به صورت یک پدیدهی «اتفاقی» و (نه انتخابی) قلمداد میگردد و این برخلاف فرض است. بنابراین در انتخاب و اختیار هر کاری اصل وجود داعی و مرجّح امری قطعی و مسلّم است.
ولی مرجّح و داعی مزبور خود از قلمرو اختیار انسان بیرون است، زیرا اگر مرجّح و داعی بر کار یک پدیدهی انتخابی و اختیاری باشد، او نیز به نوبهی خود داعی و مرجّح دیگری لازم دارد و لازمهی آن تسلسل دواعی و مرجّحات غیر متناهی است. که امری نامعقول و برخلاف درک وجدانی است(در هر کاری یک مرجّح و داعی تام) و بدون شک کاری که مرجّح و داعی آن غیر اختیاری باشد، خود او نیز غیر اختیاری خواهد بود.
از سوی دیگر، پس از تحقق مرجح و داعی کاری، صدور آن کار از انسان امری قطعی و ضروری است، زیرا در غیر این صورت ترک آن کار جایز و ممکن خواهد بود و در این صورت کار مزبور از نظر شدن و نشدن یکسان میباشد و در نتیجه داعی مفروض، مرجّح تام نبوده و این بر خلاف فرض است.(2)
نقد و ارزیابی
دلیل فوق بر سه اصل استوار است:
1. لزوم مرجح و داعی در کارهای انسان.
2. غیر اختیاری بودن مرجّح و داعی.
3. واجب و ضروری بودن صدور فعل به هنگام تحقق مرجّح و داعی آن.
از سه اصل یاد شده اصل اوّل و سوم مورد قبول ما است و هیچگونه منافاتی با اصل «آزادی و اختیار» انسان ندارد. عدم منافات اصل اوّل، آشکار است و امّا عدم منافات اصل سوم بدین خاطر است که وجوب و حتمیت فعل پس از ظهور اراده و اختیار، خواهد بود وچنین حتمیتی به خاطر مسبوق بودن به اراده و اختیار، نشانهی جبر نیست؛ و در محل خود ثابت شده که انسان موجودی است «مختار بالذات» .نفس انسان از نظر آگاهی و اختیار و ... مثال و نمونهی خوبی برای آفریدگار یکتا میباشد(البته با رعایت مرز میان واجب الوجود و ممکن الوجود) و همانگونه که اختیار الهی عین ذات او است، اختیار انسان نیز از نهاد و ذات او سرچشمه میگیرد. اگر چه نهاد و ذات او عین وابستگی و نیازمندی به خدا است.
بنابراین، انسان با ویژگی ذاتی (اختیار و آزادی) در انجام کارها به جرح و تعدیل میپردازد، سود و زیان آن را از جهات گوناگون و بر اساس معیارهای مورد قبول خود میسنجد، و پس از آن که رجحان و داعی قطعی بر انجام آن را به دست آورد بر انجام آن مبادرت میورزد. در نتیجه، وجوب و قطعیت یاد شده، نسبت به انجام فعل، برخاسته از اختیار ذاتی انسان است نه منافی و متضاد با آن.
از این جا نادرستی اصل دوم (غیر اختیاری بودن مرجّح و داعی) نیز روشن شد؛ زیرا ما در عین این که دواعی و مرجّحات غیر متناهی را قبول نداریم و در هر کاری قایل به یک مرجّح و داعی (از نظر طولی نه از نظر عرضی) میباشیم ولی لازمهی آن غیر اختیاری بودن آن مرجّح و داعی نیست زیرا مرجح و داعی مزبور به نفس انسان و اختیار ذاتی او منتهی میگردد.
در این جا یادآوری این نکته(3) لازم است که دلیل یاد شده از جانب صاحب مواقف جنبهی جدلی داشته و برهانی نیست، زیرا آنان نه به اصل «امتناع ترجیح بلا مرجّح» معتقدند و نه به اصل «الشیء ما لم یجب لم یوجد». در حالی که همان گونه که بیان گردید دو اصل یاد شده به عنوان برخی از مقدمات استدلال به کار گرفته شدهاند. در هر حال دو اصل یاد شده منافاتی با اصل اختیار و آزادی انسان ندارند.
شبههی دوم و پاسخ آن
دربارهی ایمان نیاوردن ابولهب که صاحب مواقف آن را دلیلی بر اختیاری نبودن افعال انسان آورده است یادآور میشویم که آنچه ابولهب به آن مکلّف است این است که به احکام و دستورهایی که رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم از جانب خدا آورده است، ایمان آورد و بدیهی است که ایمان نیاوردن او در شمار این احکام نیست؛ بنابراین آنچه ابولهب مکلّف به پذیرش و ایمان به آن است، اختیاری بوده و همان مطالبی است که غیر او نیز مکلّف به آن بودهاند. و امّا اخبار پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از این که وی ایمان نمیآورد در مرحلهی بعد است، یعنی پس از آن که ابولهب لجاجت خصمانه خود را در مقابل دستورهای الهی نشان داد، قرآن کریم او را مورد لعن و نکوهش قرار داده و سورهی «تبّت» در شأن وی نازل میگردد و در این صورت او مکلّف نیست که به این خبر ایمان بیاورد و این خبر تنها بیانگر شقاوت و انحراف او است که خداوند علم دارد که وی با اختیار خود و به خاطر دواعی نفسانی و مادی از پذیرش مقررات اسلامی سرباز میزند و علم پیشین خدا هم، مایهی سلب اختیار و آزادی، انسان نمیباشد.
شبههی سوم و پاسخ آن
سومین دلیل صاحب مواقف از همه شبهههای گذشته او بیپایهتر است، زیرا تکلیف به «معرفة الله» قطعاً در صورت غفلت و بیتوجّهی مطلق، ممکن نبوده و محال است، لیکن ما صورت نخست را برمیگزینیم و آن این که: تکلیف با وجود توجه و معرفت به خدا است ولی نه معرفت تفصیلی، بلکه مرتبهی نازلهی معرفت، که همان شناخت و معرفت فطری است که به صورت مجمل و کمرنگ در وجود انسان نهفته است و انسان مکلّف است تا این معرفت مجمل را رنگ تفصیل داده و از طریق برهان یا کشف عرفانی محکم و استوار سازد.
اصولاً لزوم شناخت خدا یک تکلیف شرعی نیست، بلکه یک حکم عقلی است و آنچه در این حکم عقلی دخالت دارد، همان احتمال است، احتمال این که نشناختن آفریدگار هستی، موجب آن شود که قوانین او شناخته نشود و نعمتهای او شکرگزاری نگردد و سرانجام بر این دو، مستوجب عقاب و کیفر شود.