ارتداد؛ آزادی اندیشه و آزادی بیان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در بخش نخست این مقال، در پی اشکالات و سوءالاتی که پیرامون حکم مرتد در اسلام مطرح شده است، به عنوان پیش درآمد با معنای لغوی و اصطلاحی ارتداد، اقسام مرتد و حکم هر یک در فقه امامیه و عامه آشنا شدیم. آنگاه از ماهیت ارتداد سخن گفتیم که ماهیت ارتداد نه از سنخ سوءال و تردید است و نه از نوع توقف و سکوت، بلکه از نوع انکار است، آن هم انکار اصول سهگانهی دین (توحید، نبوت،معاد) و ضروریات دینی با شرایط خاص.
در بخش دوم این مقال، به دنبال طرح سوءالی در مورد تنافی و تعارض حکم ارتداد با آزادی اندیشه، به تحصیل این سوءال پرءاختیم. آنگاه در بیان سیر تحقیق، از سه مرحلهی جستجوی حقیقت، فهم حقیقت و پذیرش حقیقت نام بردیم.
در توضیح مرحلهی «جستجوی حقیقت» از لزوم تحقیق روشمندانه و منطقی و تکیه بر مواد یقینی و صورتهای منتج منطقی سخن راندیم و از رهزنان مسیر تحقیق مانند تکیه بر حدس و گمان، مغالطه، پیروی از امیال و گرایشها و... محقق را برحذر داشتیم.
اینک در ادامهی گفتار، از مرحلهی دوم «تحقیق» که فهم حقیقت است، سخن خواهیم گفت تا به تدریج به پاسخ سوءال مذکور دست یابیم:
2. فهم حقیقت
اکنون معمّای بزرگ آن است که آیا هر رهنوردی به مقصد میرسد؟ آیا هر جویندهای یابنده است؟ و آیا هر حقیقت خواهی حقیقت یاب است؟
چه بسا پژوهنده تمام توان و تلاش خود را به کار ببندد و نصایح خیرخواهانهی ما را با جان و دل بپذیرد و به کار اندازد، امّا به منزل مقصود نرسد و در بیابان تردید و شک باقی بماند؛ و یا نه، به گمان خود به منزل رسیده است و حقیقت را دریافته است، امّا در واقع گمان باطلی کرده و سراب را آب دیده است. با این کسان چه معاملهای کنیم؟ آیا چنین شاک و مردّدی هم مرتد است؟ و آیا چنین جاهل مرکّبی که نادیده را دیده انگاشته و ندانسته را دانسته پنداشته، مرتد و سزاوار قتل است؟
در مورد فرد شاک و مردّد باید گفت: چنین فردی قطعاً مرتد نیست. در بخش پیشین مقاله، آنجا که در مورد ماهیت ارتداد سخن گفتیم به تفصیل بیان کردیم که ارتداد از نوع «عدم اعتقاد» نیست، بلکه از نوع «اعتقاد به عدم» یا انکار است و فرد شاک منکر نیست و مرتد شمرده نمیشود.
امّا در مورد جاهل مرکّب که نهایت تلاش علمی خود را به کار برده و روشمندانه و عالمانه طیّ طریق کرده، امّا از رسیدن به هدف «قاصر» بوده است، چنین فردی گرچه در فضای اندیشهی خود «مرتد» شده و به لحاظ کلامی (علم کلام) مرتد محسوب میشود، امّا عقوبت و مجازات مرتد شامل او نخواهد شد، نه عقوبت دنیوی که مجازات اعدام است و نه عقوبت اخروی که عذاب دوزخ است.
امّا عقوبت دنیوی نه، چون او به ابراز و اظهار عقیدهی خود نپرداخته است و فقط در فضای اندیشهی خود مرتد شده است. چنین فردی به لحاظ فقهی مرتد شمرده نمیشود. چرا که قبلاً اظهار اسلام کرده و هنوز هم در ظاهر، اظهار انکار اسلام ننموده است. لذا این فرد در جامعهی مسلمانان هنوز مسلمان خوانده میشود گرچه در واقع دیگر مسلمان نیست. امّا عقوبت اخروی شامل حال او نیست، چون تکلیف ما آدمیان سعی و تلاش علمی و عملی در حدّ امکان است و خداوند جهان تکلیفی بیش از تحمّل علمی و عملی، بر کسی روا نمیدارد.«لا یکلّف الله نفساً إلاّ وسعها».(1)
بر همین اساس است که در فقه ما، بین جاهل قاصر و مقصّر فرق گذاشته شده است. جاهل قاصر و مقصّر ، هر دو در این نقطه مشترکاند که «باید بدانند و نمیدانند»، امّا یکی در حدّ امکان و طاقت خود تلاش کرده و ندانسته است، و دیگری بی زحمت و بدون تلاش نمیداند. آن که
_______________________________
1. بقره/281.________________________________________
تلاش کرده و ندانسته و نرسیده است، قاصر است ولی مقصّر نیست. و چون مقصّر نیست شایستهی عقوبت نیست. امّا آن که تلاش نکرده ندانسته و نرسیده، مقصّر و مجرم است و مستحق عقوبت به جرم کوتاهی و سستی است.(2)
از خدای عادل و حکیم فرسنگها به دور است که ناتوانان و مستضعفان و کوتاه خردان غیر مقصّر را به چوب عذاب برگیرد: «یا معشر الجنّ والإنس ألم یأتکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا قالوا شهدنا علی أنفسنا و غرّتهم الحیاة الدنیا وشهدوا علی أنفسهم انّهم کانوا کافرین* ذلک أن لم یکن ربّک مهلک القری بظلمٍ وأهلها غافلون».(3)
«ای گروه جنّ وانس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو میکردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم میدادند؟! آنها میگویند: «بر ضد خودمان گواهی میدهیم»، و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد، و به زیان خود گواهی میدهند که کافر بودند این به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادیها را به خاطر ستمهایشان در حال غفلت و بیخبری هلاک نمیکند.(بلکه قبلاً رسولانی برای آنها میفرستد)».
محقّقِ مباحث عقیدتی و کلامی که به نتیجهای خلاف واقع و ناصواب میرسد، نظیر فقیهی است که در مباحث فقهی و فروعات دینی پس از تحقیق و فحص کافی به فتوایی خلاف واقع و اشتباه نایل میگردد. آیا چنین فقیهی مستحق عقوبت الهی است؟ هرگز! نه تنها فقیهی که با تمام توان خود تلاش کرده و به واقع نرسیده است مستحق مجازات نیست، بلکه حتّی شایستهی دریافت اجر و پاداش الهی نیز هست.
این قاعده در فقه امامیه معروف است که: «للمصیب أجران وللمخطیء أجر واحد» یعنی: پژوهندهای که به صواب و واقعیت برسد دو اجر دریافت میکند( رسیدن به واقعیت و پاداش الهی) و پژوهندهای که خطا کند، تنها یک اجر
_______________________________
2. ر.ک: آشنایی با قرآن، شهید مرتضی مطهری، ج4، ص 144.
3.انعام/130 و 131.________________________________________
دریافت میکند. (فقط پاداش الهی). از یاد نبریم که این پاداش، مخصوص خطاکارانی است که تمام تلاش خود را روشمندانه به کار بستهاند، امّا به دلایلی که «خارج از اختیار» آنها بوده است به واقعیت و حقیقت نرسیدهاند. بر همین منوال میتوان گفت که پژوهندهی کوشایی که در مباحث کلامی و عقیدتی تلاشی روشمندانه مصروف داشته امّا از دریافت حقیقت قاصر بوده است، نه تنها عقوبتی در انتظار او نیست، بلکه حتّی پاداش الهی را نیز دریافت خواهد نمود. از یاد نبریم. که پژوهندهی مورد نظر ما، پیرامون سه اصل اساسی توحید و نبوت و معاد به پژوهش پرداخته است و این اصول چندان مبرهن و مستدلّاند که هر عالم مجاهد و منصفی به وجود این اصول پی خواهد بود و به دلیل صداقت و انصاف او قطعاً توفیق الهی رفیق او خواهد گشت. چرا که: «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنین».(4)
«و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد. و خداوند با نیکوکاران است».
بسیار بعید و دور از ذهن است که محققی با صداقت و با تلاشی متوسط نتواند به حقیقتی در این سه اصل اساسی که شیرازهی تمام ادیان آسمانی است، دست یابد. امّا بنا به فرض بعید، مرتدی با خصایص مذکور، دارای حکم یاد شده است.
در مورد کسی که با شرایط فوق مرتد شده است و علاوه بر ارتداد کلامی، (انکار اصول سهگانه بدون ابراز) به ارتداد فقهی مبتلا شده و به ابراز عقاید الحادی خود میپردازد، در مقالهی آینده که به بحث «آزادی بیان» مربوط است خواهیم پرداخت.
3. پذیرش حقیقت
پژوهندهی مورد نظر ما، پس از تلاش در مسیر یافتن حقیقت و سپس فهم و درک آن، اکنون گام در سومین مرحلهی تحقیق خود میگذارد که همانا پذیرش حقیقت و تسلیم در مقابل آن است. در واقع دو
_______________________________
4. عنکبوت/69.________________________________________
مرحلهی پیشین، مقدمهی این مرحله است و فایدهی تحقیق و مترتب شدن آثار عملی بر آن، در این مرحله نمودار میشود. پژوهندهای که در تحقیق خود به وجود مبدأ و معاد و حلقهی وصل بین این دو یعنی نبوت و رسالت رسید، اکنون نوبت آن است که حرمت مبدأ را نگاه دارد و به دستورات حیات بخش او عمل کند تا در فردای معاد، در حیات جاویدان خود در امان و آسایش باشد.
درست در همین نقطه است که ایمان و کفر معنا مییابد. موءمن کسی است که در مقابل مبدأ و خالق جهان سر تسلیم و خضوع به زیر میآورد و نتیجهی تحقیق علمی خود را در عمل تحقق میبخشد، و کافر کسی است که حقِ فهمیده شده و یافته را، میپوشاند و بر خلاف علم خود قدم برمیدارد.
امام علیعلیه السلام در جملهای کوتاه اسلام را، تسلیم در مقابل حقیقت معرّفی میکند: الإسلام هو التسلیم.(5)
و هم ایشان هدف از بعثت پیامبران را، بروز و ظهور معدن اندیشهها میداند:
فبعث فیهم رسله وواتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته ویحتجّوا علیهم بالتبیلغ ویثیروا لهم دفائن العقول.(6)
«پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنان آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند...».
گنجهای پنهانی عقلها را آشکار سازند».
بر اساس این جملهی پر مایه، پیامبران بسان مهندسان زمینی، مهندسی معدن اندیشهها را برعهده دارند و با تعلیم و تربیت پیامبرانهی خود چنان میکنند که انسانهای ناآگاه از گنجینههای نهفتهی خویش، به خود میآیند و به تماشای محصولات بدیع عقل و اندیشهی خود مینشینند. در واقع هدف از بعثت، شوراندن اندیشهها است تا انسانها از هر
_______________________________
5.نهج البلاغه، حکمت 125 ، ص 491.
6. نهج البلاغه، خطبه اوّل.35 فیض الإسلام.________________________________________
آنچه فتوای غیر اندیشه است سربتابند، و فقط به حکم عقل و اندیشه سر فرود آورند.
قرآن کریم از گروهی مغرور حکایت دارد که علیرغم فهم حق و حقیقت، از روی گردنکشی و غرور، حقیقت را انکار میکنند تا چند روزی منافع مادی خود را حفظ کنند:
«وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها اگنفسهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً».(7)
«و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند».
و نیز از گروهی حکایت دارد که به خاطر تن دادن به هوسها و میلها، عالمانه و آگاهانه گمراه میشوند و هوس خود را خدای خود میکنند:
«اگفَرَاگیْت مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَاگضلّهُ الله عَلی عِلْم».(8)
«آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته».
در حوزهی سلامت تن وجسم، کم نیستند کسانی که با علم به زیانهای دخانیات، به سیگار و مواد مخدّر معتاد شدهاند و یا با علم به منافع نرمش و ورزش، از تن دادن به زحمت آن خودداری کردهاند.
در حوزهی بهداشت روح و روان نیز داستان از همین قرار است. عدّهای با علم به وجود مبدأ و معاد، از سر خود خواهی و رهاشدگی، تن به ایمان نمیدهند و به انکار و سرکشی رو میآورند:
«الّذین یکذّبون بیوم الدین وما یُکذّب به اِلاّ کُلّ معتدٍ اگثیم».(9)
«همانها که روز جزا را انکار میکنند. و تنها کسی آن را انکار میکند که متجاوز و گنهکار است».
«بَلْ یُرید الاِنسان لیفجُر اگمامه* یَسئلُ اگیّان یَوم القِیامة»؟(10)
«بلکه او میخواهد (آزاد باشد و بدون ترس) در تمام عمر گناه کند، از این رو میپرسد: قیامت کی خواهد بود؟!».
تکلیف به ایمان و برحذر بودن از
_______________________________
7. نمل/14.
8. جاثیه/33.
9. مطففین/12.
10. قیامت/5.________________________________________
کفر درست در همین نقطه معنا مییابد؛ کسی که به وجود مبدأ و معاد پی برد، باید خود را ملزم به پذیرش آثار و تبعات فهم خود کند و پیش از آن که چنین فردی را خدا و رسول او مکلّف کنند، این اندیشه و خرد اوست که چنین الزامی را بر او روا میشمارد.
آیهی شریفه«لا اِکراه فِی الدِّین قَدْ تَبَیَّنَ الرشْدُ مِنَ الْغَیّ» خبر از همین نکته میدهد. در جایی که رشد از غیّ، راه از بیراهه، حق از باطل، سره از ناسره به خوبی باز شناخته شدهاند و تفاوت این دو «روشن» شده است، دیگر چه تکلیفی روشنتر از پیمودن راه و پیروی از حق و رسیدن به رشد وجود دارد. قرآن کریم در این آیه و آیات بسیار دیگر، از کلمهی «تبیّن و بیّنه» به معنی روشن و آفتابی بودن استفاده کرده است تا بیان دارد وقتی با چراغ عقل درونی(اندیشه) و تابشهای عقل بیرونی (=انبیاء و کتب آسمانی) حق روشن و واضح شد، باید حق را پذیرفت و به لوازم این پذیرش تن داد.
حاصل آن که: این آیه شریفه خبر از این واقعیت تکوینی میدهد که اموری درونی و قلبی از قبیل پذیرش، باور، قبول و تسلیم، اکراه و اجبار بردار نیستند و این خودِ فرد است که با روشن شدن حقیقت میتواند آن را بپذیرد یا بر خلاف فتوای عقل و اندیشهی خود، آن را به کناری افکند.
کار عقل درونی (اندیشه) وعقل بیرونی (انبیاء) آن است که دست به دست هم دهند تا راه و چاه را به انسان نشان دهند و در این میان هر دو گونه عقل، کاری جز توصیه و تأکید و یادآوری ندارند و این خود انسان است که باید تصمیم بگیرد آیا از آرای این دو پیروی کند یا نه؟ همچنان که انسان میتواند در مقابل رأی عقل خود و نصایح او بایستد و بر خلاف آن عمل کند، میتواند در مقابل نصایح و اوامر عقل بیرونی انبیاء نیز مقاومت کرده، بر خلاف آنها عمل کند. آیه شریفهی:
«اِنّما اگنْتَ مُذَکِّر لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر».(11)
که در ابتدای بحث و در خلال بیان اشکال به آن اشاره شد، از همین واقعیت خبر میدهد. در واقع عقل و انبیاء، هر دو
_______________________________
11. غاشیه/21.________________________________________
« تصمیمْ سازَنْد»، و این خود انسان است که «تصمیمگیر» است. این دو، زمینه سازِ تصمیماند، امّا تصمیم انسان که همان ایمان و کفر است، جز از خود انسان برنمیآید. ارادهی الهی نیز بر آن است که انسانها «آزادانه» به تصمیمگیری بپردازند، و گرنه خود خداوند میتوانست همه را یکجا به ایمان وادارد:
«لَوْ شاءَ الله لاعلیها السلاممن مَنْ فِی الاءرض کلّهم جَمیعاً اگفاگنْت تُکره الناس حتّی یَکُونُوا مُوءْمِنین».(12)
«و اگر خدا میخواست تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی (به اجبار) ایمان میآوردند؛ آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند».
آزادی اندیشه یا آزادی عقیده؟
امّا در مورد اعلامیهی جهانی حقوق بشر و درج آزادی عقیده در آن، باید گفت: بجا است عبارت «آزادی اندیشه» را جایگزین «آزادی عقیده» کنیم.
توضیح آن که کلمه «عقیده» از لغت «عقد» به معنی گره خوردن، مشتق شده است و عقیده به باوری گفته میشود که با جان و روح انسان گره خورده و عجین شده است. گاه عقیده از مسیری صحیح و به طور روشمندانه و عالمانه به دست میآید و گاه به طرزی غیر روشمندانه و غیر عالمانه. عقایدی که از راه تفکر و اندیشه و تحقیق روشمندانه به دست آمدهاند و از رهزنهای فهم درست خلاصی یافتهاند، به شرحی که گذشت البته که قیمتی و ارج نهادنی است؛ امّا عقایدی که از راه تقلید کورکورانه، پیروی از هوسها، خواستهها، گمانها، حدسها و خرافهها به دست آمدهاند فاقد هر گونه ارج و ارزشی هستند. به همین دلیل است که انبیای الهی با عقاید خرافی و جاهلی که فاقد هر گونه پشتوانهی عقلی و اندیشهای بودهاند به مبارزه برمیخاستند و از حریفان خود «برهان» مطالبه میکردند.
«اگ اِله مع الله قُلْ هاتُوا بُرهانکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقین».(13)
«آیا معبودی با خداست؟! بگو: دلیلتان را بیاورید اگر راست میگویید».
_______________________________
12. یونس/99.
13.نمل/64.________________________________________
بت شکنی حضرت ابراهیم و آویختن تبر بر دوش بت بزرگ و به اندیشه وا داشتن بتپرستان، و بت شکنی علیعلیه السلام به دستور پیامبر به هنگام فتح مکه، بر همین اساس صورت گرفت:
«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً اِلاّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلیه یرجعُون...قالُوا أ اگنْت فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتنا یا اِبراهیم قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ اِنْ کانُوا یَنْطِقُون».
«سرانجام( با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آنها جز بت بزرگشان را قطعه قطعه کرده تا به سراغ او بیایند... (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: تو این کار را با خدایان ما کردهای، ای ابراهیم؟! گفت: بلکه بزرگشان کرده باشد! از آنها سوءال کنید، اگر سخن میگویند!!».
«فَرَجعُوا اِلی اگنْفُسِهِمْ فَقالُوا انّکُمْ اگنْتُمُ الظالِمُون».(14)
«آنها به وجدان خویش باز گشتند و (به خود) گفتند: حقا که شما ستمگرید!».
بنابراین، چون که گاهی پشتوانه عقاید، عقل و اندیشه نیست، نمیتوان حکم به آزادی هر عقیدهای داد. بسیاری از عقاید، غل و زنجیرهایی بر دست و دیدهی عقلند. باید از «آزادی فکر و اندیشه»ای سخن گفت که به طور روشمندانه و صادقانه در پی کشف حقیقتاند، ولو آن که گاه «قاصرانه» از کشف آن ناتوان میمانند.
اعلامیهی حقوق بشر، آنجا که از تعلیم و آموزش سخن میگوید، آموزش همگانی را در حدّ تعلیمات ابتدایی اجباری میداند و به طور غیر مستقیم آزادی عقیدهی فرد بیسوادی که معتقد به ضروری نبودن سواد آموزی است محدود میکند و به عقیدهی او ارجی نمیگذارد.
در مقاله آینده پیرامون ارتداد و آزادی بیان سخن خواهیم گفت.
14.انبیاء/64 58.
در بخش دوم این مقال، به دنبال طرح سوءالی در مورد تنافی و تعارض حکم ارتداد با آزادی اندیشه، به تحصیل این سوءال پرءاختیم. آنگاه در بیان سیر تحقیق، از سه مرحلهی جستجوی حقیقت، فهم حقیقت و پذیرش حقیقت نام بردیم.
در توضیح مرحلهی «جستجوی حقیقت» از لزوم تحقیق روشمندانه و منطقی و تکیه بر مواد یقینی و صورتهای منتج منطقی سخن راندیم و از رهزنان مسیر تحقیق مانند تکیه بر حدس و گمان، مغالطه، پیروی از امیال و گرایشها و... محقق را برحذر داشتیم.
اینک در ادامهی گفتار، از مرحلهی دوم «تحقیق» که فهم حقیقت است، سخن خواهیم گفت تا به تدریج به پاسخ سوءال مذکور دست یابیم:
2. فهم حقیقت
اکنون معمّای بزرگ آن است که آیا هر رهنوردی به مقصد میرسد؟ آیا هر جویندهای یابنده است؟ و آیا هر حقیقت خواهی حقیقت یاب است؟
چه بسا پژوهنده تمام توان و تلاش خود را به کار ببندد و نصایح خیرخواهانهی ما را با جان و دل بپذیرد و به کار اندازد، امّا به منزل مقصود نرسد و در بیابان تردید و شک باقی بماند؛ و یا نه، به گمان خود به منزل رسیده است و حقیقت را دریافته است، امّا در واقع گمان باطلی کرده و سراب را آب دیده است. با این کسان چه معاملهای کنیم؟ آیا چنین شاک و مردّدی هم مرتد است؟ و آیا چنین جاهل مرکّبی که نادیده را دیده انگاشته و ندانسته را دانسته پنداشته، مرتد و سزاوار قتل است؟
در مورد فرد شاک و مردّد باید گفت: چنین فردی قطعاً مرتد نیست. در بخش پیشین مقاله، آنجا که در مورد ماهیت ارتداد سخن گفتیم به تفصیل بیان کردیم که ارتداد از نوع «عدم اعتقاد» نیست، بلکه از نوع «اعتقاد به عدم» یا انکار است و فرد شاک منکر نیست و مرتد شمرده نمیشود.
امّا در مورد جاهل مرکّب که نهایت تلاش علمی خود را به کار برده و روشمندانه و عالمانه طیّ طریق کرده، امّا از رسیدن به هدف «قاصر» بوده است، چنین فردی گرچه در فضای اندیشهی خود «مرتد» شده و به لحاظ کلامی (علم کلام) مرتد محسوب میشود، امّا عقوبت و مجازات مرتد شامل او نخواهد شد، نه عقوبت دنیوی که مجازات اعدام است و نه عقوبت اخروی که عذاب دوزخ است.
امّا عقوبت دنیوی نه، چون او به ابراز و اظهار عقیدهی خود نپرداخته است و فقط در فضای اندیشهی خود مرتد شده است. چنین فردی به لحاظ فقهی مرتد شمرده نمیشود. چرا که قبلاً اظهار اسلام کرده و هنوز هم در ظاهر، اظهار انکار اسلام ننموده است. لذا این فرد در جامعهی مسلمانان هنوز مسلمان خوانده میشود گرچه در واقع دیگر مسلمان نیست. امّا عقوبت اخروی شامل حال او نیست، چون تکلیف ما آدمیان سعی و تلاش علمی و عملی در حدّ امکان است و خداوند جهان تکلیفی بیش از تحمّل علمی و عملی، بر کسی روا نمیدارد.«لا یکلّف الله نفساً إلاّ وسعها».(1)
بر همین اساس است که در فقه ما، بین جاهل قاصر و مقصّر فرق گذاشته شده است. جاهل قاصر و مقصّر ، هر دو در این نقطه مشترکاند که «باید بدانند و نمیدانند»، امّا یکی در حدّ امکان و طاقت خود تلاش کرده و ندانسته است، و دیگری بی زحمت و بدون تلاش نمیداند. آن که
_______________________________
1. بقره/281.________________________________________
تلاش کرده و ندانسته و نرسیده است، قاصر است ولی مقصّر نیست. و چون مقصّر نیست شایستهی عقوبت نیست. امّا آن که تلاش نکرده ندانسته و نرسیده، مقصّر و مجرم است و مستحق عقوبت به جرم کوتاهی و سستی است.(2)
از خدای عادل و حکیم فرسنگها به دور است که ناتوانان و مستضعفان و کوتاه خردان غیر مقصّر را به چوب عذاب برگیرد: «یا معشر الجنّ والإنس ألم یأتکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا قالوا شهدنا علی أنفسنا و غرّتهم الحیاة الدنیا وشهدوا علی أنفسهم انّهم کانوا کافرین* ذلک أن لم یکن ربّک مهلک القری بظلمٍ وأهلها غافلون».(3)
«ای گروه جنّ وانس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو میکردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم میدادند؟! آنها میگویند: «بر ضد خودمان گواهی میدهیم»، و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد، و به زیان خود گواهی میدهند که کافر بودند این به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادیها را به خاطر ستمهایشان در حال غفلت و بیخبری هلاک نمیکند.(بلکه قبلاً رسولانی برای آنها میفرستد)».
محقّقِ مباحث عقیدتی و کلامی که به نتیجهای خلاف واقع و ناصواب میرسد، نظیر فقیهی است که در مباحث فقهی و فروعات دینی پس از تحقیق و فحص کافی به فتوایی خلاف واقع و اشتباه نایل میگردد. آیا چنین فقیهی مستحق عقوبت الهی است؟ هرگز! نه تنها فقیهی که با تمام توان خود تلاش کرده و به واقع نرسیده است مستحق مجازات نیست، بلکه حتّی شایستهی دریافت اجر و پاداش الهی نیز هست.
این قاعده در فقه امامیه معروف است که: «للمصیب أجران وللمخطیء أجر واحد» یعنی: پژوهندهای که به صواب و واقعیت برسد دو اجر دریافت میکند( رسیدن به واقعیت و پاداش الهی) و پژوهندهای که خطا کند، تنها یک اجر
_______________________________
2. ر.ک: آشنایی با قرآن، شهید مرتضی مطهری، ج4، ص 144.
3.انعام/130 و 131.________________________________________
دریافت میکند. (فقط پاداش الهی). از یاد نبریم که این پاداش، مخصوص خطاکارانی است که تمام تلاش خود را روشمندانه به کار بستهاند، امّا به دلایلی که «خارج از اختیار» آنها بوده است به واقعیت و حقیقت نرسیدهاند. بر همین منوال میتوان گفت که پژوهندهی کوشایی که در مباحث کلامی و عقیدتی تلاشی روشمندانه مصروف داشته امّا از دریافت حقیقت قاصر بوده است، نه تنها عقوبتی در انتظار او نیست، بلکه حتّی پاداش الهی را نیز دریافت خواهد نمود. از یاد نبریم. که پژوهندهی مورد نظر ما، پیرامون سه اصل اساسی توحید و نبوت و معاد به پژوهش پرداخته است و این اصول چندان مبرهن و مستدلّاند که هر عالم مجاهد و منصفی به وجود این اصول پی خواهد بود و به دلیل صداقت و انصاف او قطعاً توفیق الهی رفیق او خواهد گشت. چرا که: «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنین».(4)
«و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد. و خداوند با نیکوکاران است».
بسیار بعید و دور از ذهن است که محققی با صداقت و با تلاشی متوسط نتواند به حقیقتی در این سه اصل اساسی که شیرازهی تمام ادیان آسمانی است، دست یابد. امّا بنا به فرض بعید، مرتدی با خصایص مذکور، دارای حکم یاد شده است.
در مورد کسی که با شرایط فوق مرتد شده است و علاوه بر ارتداد کلامی، (انکار اصول سهگانه بدون ابراز) به ارتداد فقهی مبتلا شده و به ابراز عقاید الحادی خود میپردازد، در مقالهی آینده که به بحث «آزادی بیان» مربوط است خواهیم پرداخت.
3. پذیرش حقیقت
پژوهندهی مورد نظر ما، پس از تلاش در مسیر یافتن حقیقت و سپس فهم و درک آن، اکنون گام در سومین مرحلهی تحقیق خود میگذارد که همانا پذیرش حقیقت و تسلیم در مقابل آن است. در واقع دو
_______________________________
4. عنکبوت/69.________________________________________
مرحلهی پیشین، مقدمهی این مرحله است و فایدهی تحقیق و مترتب شدن آثار عملی بر آن، در این مرحله نمودار میشود. پژوهندهای که در تحقیق خود به وجود مبدأ و معاد و حلقهی وصل بین این دو یعنی نبوت و رسالت رسید، اکنون نوبت آن است که حرمت مبدأ را نگاه دارد و به دستورات حیات بخش او عمل کند تا در فردای معاد، در حیات جاویدان خود در امان و آسایش باشد.
درست در همین نقطه است که ایمان و کفر معنا مییابد. موءمن کسی است که در مقابل مبدأ و خالق جهان سر تسلیم و خضوع به زیر میآورد و نتیجهی تحقیق علمی خود را در عمل تحقق میبخشد، و کافر کسی است که حقِ فهمیده شده و یافته را، میپوشاند و بر خلاف علم خود قدم برمیدارد.
امام علیعلیه السلام در جملهای کوتاه اسلام را، تسلیم در مقابل حقیقت معرّفی میکند: الإسلام هو التسلیم.(5)
و هم ایشان هدف از بعثت پیامبران را، بروز و ظهور معدن اندیشهها میداند:
فبعث فیهم رسله وواتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته ویحتجّوا علیهم بالتبیلغ ویثیروا لهم دفائن العقول.(6)
«پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنان آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند...».
گنجهای پنهانی عقلها را آشکار سازند».
بر اساس این جملهی پر مایه، پیامبران بسان مهندسان زمینی، مهندسی معدن اندیشهها را برعهده دارند و با تعلیم و تربیت پیامبرانهی خود چنان میکنند که انسانهای ناآگاه از گنجینههای نهفتهی خویش، به خود میآیند و به تماشای محصولات بدیع عقل و اندیشهی خود مینشینند. در واقع هدف از بعثت، شوراندن اندیشهها است تا انسانها از هر
_______________________________
5.نهج البلاغه، حکمت 125 ، ص 491.
6. نهج البلاغه، خطبه اوّل.35 فیض الإسلام.________________________________________
آنچه فتوای غیر اندیشه است سربتابند، و فقط به حکم عقل و اندیشه سر فرود آورند.
قرآن کریم از گروهی مغرور حکایت دارد که علیرغم فهم حق و حقیقت، از روی گردنکشی و غرور، حقیقت را انکار میکنند تا چند روزی منافع مادی خود را حفظ کنند:
«وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها اگنفسهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً».(7)
«و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند».
و نیز از گروهی حکایت دارد که به خاطر تن دادن به هوسها و میلها، عالمانه و آگاهانه گمراه میشوند و هوس خود را خدای خود میکنند:
«اگفَرَاگیْت مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَاگضلّهُ الله عَلی عِلْم».(8)
«آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته».
در حوزهی سلامت تن وجسم، کم نیستند کسانی که با علم به زیانهای دخانیات، به سیگار و مواد مخدّر معتاد شدهاند و یا با علم به منافع نرمش و ورزش، از تن دادن به زحمت آن خودداری کردهاند.
در حوزهی بهداشت روح و روان نیز داستان از همین قرار است. عدّهای با علم به وجود مبدأ و معاد، از سر خود خواهی و رهاشدگی، تن به ایمان نمیدهند و به انکار و سرکشی رو میآورند:
«الّذین یکذّبون بیوم الدین وما یُکذّب به اِلاّ کُلّ معتدٍ اگثیم».(9)
«همانها که روز جزا را انکار میکنند. و تنها کسی آن را انکار میکند که متجاوز و گنهکار است».
«بَلْ یُرید الاِنسان لیفجُر اگمامه* یَسئلُ اگیّان یَوم القِیامة»؟(10)
«بلکه او میخواهد (آزاد باشد و بدون ترس) در تمام عمر گناه کند، از این رو میپرسد: قیامت کی خواهد بود؟!».
تکلیف به ایمان و برحذر بودن از
_______________________________
7. نمل/14.
8. جاثیه/33.
9. مطففین/12.
10. قیامت/5.________________________________________
کفر درست در همین نقطه معنا مییابد؛ کسی که به وجود مبدأ و معاد پی برد، باید خود را ملزم به پذیرش آثار و تبعات فهم خود کند و پیش از آن که چنین فردی را خدا و رسول او مکلّف کنند، این اندیشه و خرد اوست که چنین الزامی را بر او روا میشمارد.
آیهی شریفه«لا اِکراه فِی الدِّین قَدْ تَبَیَّنَ الرشْدُ مِنَ الْغَیّ» خبر از همین نکته میدهد. در جایی که رشد از غیّ، راه از بیراهه، حق از باطل، سره از ناسره به خوبی باز شناخته شدهاند و تفاوت این دو «روشن» شده است، دیگر چه تکلیفی روشنتر از پیمودن راه و پیروی از حق و رسیدن به رشد وجود دارد. قرآن کریم در این آیه و آیات بسیار دیگر، از کلمهی «تبیّن و بیّنه» به معنی روشن و آفتابی بودن استفاده کرده است تا بیان دارد وقتی با چراغ عقل درونی(اندیشه) و تابشهای عقل بیرونی (=انبیاء و کتب آسمانی) حق روشن و واضح شد، باید حق را پذیرفت و به لوازم این پذیرش تن داد.
حاصل آن که: این آیه شریفه خبر از این واقعیت تکوینی میدهد که اموری درونی و قلبی از قبیل پذیرش، باور، قبول و تسلیم، اکراه و اجبار بردار نیستند و این خودِ فرد است که با روشن شدن حقیقت میتواند آن را بپذیرد یا بر خلاف فتوای عقل و اندیشهی خود، آن را به کناری افکند.
کار عقل درونی (اندیشه) وعقل بیرونی (انبیاء) آن است که دست به دست هم دهند تا راه و چاه را به انسان نشان دهند و در این میان هر دو گونه عقل، کاری جز توصیه و تأکید و یادآوری ندارند و این خود انسان است که باید تصمیم بگیرد آیا از آرای این دو پیروی کند یا نه؟ همچنان که انسان میتواند در مقابل رأی عقل خود و نصایح او بایستد و بر خلاف آن عمل کند، میتواند در مقابل نصایح و اوامر عقل بیرونی انبیاء نیز مقاومت کرده، بر خلاف آنها عمل کند. آیه شریفهی:
«اِنّما اگنْتَ مُذَکِّر لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر».(11)
که در ابتدای بحث و در خلال بیان اشکال به آن اشاره شد، از همین واقعیت خبر میدهد. در واقع عقل و انبیاء، هر دو
_______________________________
11. غاشیه/21.________________________________________
« تصمیمْ سازَنْد»، و این خود انسان است که «تصمیمگیر» است. این دو، زمینه سازِ تصمیماند، امّا تصمیم انسان که همان ایمان و کفر است، جز از خود انسان برنمیآید. ارادهی الهی نیز بر آن است که انسانها «آزادانه» به تصمیمگیری بپردازند، و گرنه خود خداوند میتوانست همه را یکجا به ایمان وادارد:
«لَوْ شاءَ الله لاعلیها السلاممن مَنْ فِی الاءرض کلّهم جَمیعاً اگفاگنْت تُکره الناس حتّی یَکُونُوا مُوءْمِنین».(12)
«و اگر خدا میخواست تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی (به اجبار) ایمان میآوردند؛ آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند».
آزادی اندیشه یا آزادی عقیده؟
امّا در مورد اعلامیهی جهانی حقوق بشر و درج آزادی عقیده در آن، باید گفت: بجا است عبارت «آزادی اندیشه» را جایگزین «آزادی عقیده» کنیم.
توضیح آن که کلمه «عقیده» از لغت «عقد» به معنی گره خوردن، مشتق شده است و عقیده به باوری گفته میشود که با جان و روح انسان گره خورده و عجین شده است. گاه عقیده از مسیری صحیح و به طور روشمندانه و عالمانه به دست میآید و گاه به طرزی غیر روشمندانه و غیر عالمانه. عقایدی که از راه تفکر و اندیشه و تحقیق روشمندانه به دست آمدهاند و از رهزنهای فهم درست خلاصی یافتهاند، به شرحی که گذشت البته که قیمتی و ارج نهادنی است؛ امّا عقایدی که از راه تقلید کورکورانه، پیروی از هوسها، خواستهها، گمانها، حدسها و خرافهها به دست آمدهاند فاقد هر گونه ارج و ارزشی هستند. به همین دلیل است که انبیای الهی با عقاید خرافی و جاهلی که فاقد هر گونه پشتوانهی عقلی و اندیشهای بودهاند به مبارزه برمیخاستند و از حریفان خود «برهان» مطالبه میکردند.
«اگ اِله مع الله قُلْ هاتُوا بُرهانکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقین».(13)
«آیا معبودی با خداست؟! بگو: دلیلتان را بیاورید اگر راست میگویید».
_______________________________
12. یونس/99.
13.نمل/64.________________________________________
بت شکنی حضرت ابراهیم و آویختن تبر بر دوش بت بزرگ و به اندیشه وا داشتن بتپرستان، و بت شکنی علیعلیه السلام به دستور پیامبر به هنگام فتح مکه، بر همین اساس صورت گرفت:
«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً اِلاّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلیه یرجعُون...قالُوا أ اگنْت فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتنا یا اِبراهیم قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ اِنْ کانُوا یَنْطِقُون».
«سرانجام( با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آنها جز بت بزرگشان را قطعه قطعه کرده تا به سراغ او بیایند... (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: تو این کار را با خدایان ما کردهای، ای ابراهیم؟! گفت: بلکه بزرگشان کرده باشد! از آنها سوءال کنید، اگر سخن میگویند!!».
«فَرَجعُوا اِلی اگنْفُسِهِمْ فَقالُوا انّکُمْ اگنْتُمُ الظالِمُون».(14)
«آنها به وجدان خویش باز گشتند و (به خود) گفتند: حقا که شما ستمگرید!».
بنابراین، چون که گاهی پشتوانه عقاید، عقل و اندیشه نیست، نمیتوان حکم به آزادی هر عقیدهای داد. بسیاری از عقاید، غل و زنجیرهایی بر دست و دیدهی عقلند. باید از «آزادی فکر و اندیشه»ای سخن گفت که به طور روشمندانه و صادقانه در پی کشف حقیقتاند، ولو آن که گاه «قاصرانه» از کشف آن ناتوان میمانند.
اعلامیهی حقوق بشر، آنجا که از تعلیم و آموزش سخن میگوید، آموزش همگانی را در حدّ تعلیمات ابتدایی اجباری میداند و به طور غیر مستقیم آزادی عقیدهی فرد بیسوادی که معتقد به ضروری نبودن سواد آموزی است محدود میکند و به عقیدهی او ارجی نمیگذارد.
در مقاله آینده پیرامون ارتداد و آزادی بیان سخن خواهیم گفت.
14.انبیاء/64 58.