آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

دانشمندان علم کلام، در فلسفه لزوم وجود امام و رهبر معصوم پس از پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم سخنان سودمندى را بیان کرده‏اند و غالبا درباره لزوم وجود امام معصوم بر «قاعده لطف‏» تکیه نموده و مى‏گویند، وجود امام معصوم در جامعه،از «الطاف الهى‏» است و مقصود از «لطف‏» این است که وجود او مایه هدایت مردم و سبب گرایش به انجام تکالیف و دورى از گناهان است. از آن جا که خداوند خواهان چنین کمالى براى بندگان مى‏باشد، طبعا باید سبب آن را فراهم سازد تا هدف مطلوب به دست آید، از این جهت معرفى امام معصوم را بر پیغمبر لازم دانسته تا از این طریق بندگان به کمال مطلوب برسند.
علماى کلام درباره قاعده لطف بحث و بررسى‏هاى فراوانى انجام داده‏اند که فعلا براى ما مطرح نیست و در کتاب «الهیات‏» (1) و همچنین تلخیص (2) آن نظرات مختلف مطرح شده است.
چیزى که ما در این مقاله به تعقیب آن هستیم، ملموس ساختن این قاعده در مورد هدایت و رهبرى است، و با سیرى در تاریخ و نقش ائمه اهل بیت علیهم السلام در هدایتگرى و برطرف ساختن نزاعها و درگیرى‏ها، این مطلب کاملا روشن مى‏گردد و ما، با بازگویى دو نمونه، این واقعیت را روشن مى‏سازیم.
امام صادق علیه السلام در مسجد الحرام
شیخ طوسى در کتاب تهذیب الاحکام (3) حدیثى را به شرح زیر نقل مى‏کند:
در ایام حج‏یعنى روزهایى که مسلمانان از هر نقطه جهان به زیارت خانه خدا روى مى‏آورند مردى که از کیفیت‏سخن گفتنش برمى‏آمد که عرب نیست، وارد مسجد شد درحالى که «تلبیه‏» را بر زبان داشت و پیوسته مى‏گفت‏«لبیک، اللهم لبیک...» و لباس احرام بر تن کرده، زیر آن پیراهن دوخته پوشیده بود. گروهى از شاگردان «ابى‏حنیفه‏» دور اورا احاطه کرده و به او گفتند: باید پیراهن خود را بشکافى و آن را از طرف پا درآورى، زیرا سر «محرم‏» باید باز باشد و درآوردن پیراهن از طرف سر، مایه پوشش آن است; نه تنها باید این کار را انجام دهى بلکه باید شترى را نیز به عنوان کفاره، قربانى کنى و سال آینده نیز از نو، اعمال حج را انجام دهى زیرا به خاطر پوشیدن پیراهن دوخته - زیر لباس احرام - حج تو فاسد است.
شاگردان ابى‏حنیفه در حال گفتگو با این مرد بودند ناگهان امام صادق علیه السلام از در مسجد نمایان گشت در حالى‏که رو به کعبه ایستاده بود، تکبیر گفت و وارد مسجد شد.
چشم این مرد به امام صادق علیه السلام افتاد و حلقه این گروه را شکافت و به طرف امام صادق علیه السلام رفت و پیوسته خود را مى‏زد و موى خود را مى‏کشید.
امام علیه السلام فرمود: بنده خدا آرام باش.
آن مرد رو به حضرت کرد و گفت: آقا من انسان فقیر و ناتوانى هستم که با دست‏خود کار مى‏کنم و مختصر مالى گرد آورده‏ام تا به زیارت خانه خدا بیایم و مساله را نیز از کسى نپرسیدم; این گروه (اشاره به شاگردان ابى حنیفه) مى‏گویند باید پیراهن خود را بشکافى، و آن را از جانب پا بیرون بیاورى فزون بر آن، حج تو فاسد و غیر صحیح است‏باید شترى را قربانى کنى وبار دیگر حج‏خود را در سال آینده تجدید کنى.
امام صادق علیه السلام وى را دلدارى داد و به او گفت: پیراهن را پیش از احرام پوشیدى یا پس از آن؟ گفت: قبل از احرام بستن، پیراهن بر تنم بود و لباس احرام را بر روى آن، و در حال تلبیه گفتن پوشیدم.
امام علیه السلام فرمود: وظیفه تو این است که پیراهن را از طرف سر بیرون بیاورى و کفاره‏اى بر گردن تو نیست وحج تو صحیح است و نیازى به تجدید ندارد.
آنگاه ضابطه‏اى را یادآور شد«ای رجل رکب امرا بجهالة فلا شی‏ء علیه‏» (4) : هر انسانى کارى را از روى نادانى انجام دهد، چیزى بر او نیست.
باز حضرت به آن مرد در حالى که کمى حالش بجا آمده بود خطاب کرد و گفت: خانه خدا را هفت‏بار طواف کن، نزد مقام ابراهیمعلیه السلام دو رکعت نماز بجا بیاور، و میان صفا و مروه سعى بنما، و از مویت کوتاه کن و در روز هشتم ذیحجة(یوم الترویه) غسل کن، آهنگ حج‏بنما و اعمال حج را آن چنان که مردم انجام مى‏دهند، انجام بده.
این جریان حاکى از آن است که یک فرد رهبر آن هم آگاه بالاخص معصوم از گناه و محیط بر احکام، تا چه اندازه مى‏تواند مفید و سودمند باشد، نه تنها انسانى را نجات مى‏دهد بلکه مفتیان خطاکار را که از روى تقلید نسنجیده، سخنان غیر حق را بازگو مى‏نمایند هدایت مى‏کند.
اسحاق کندى و گردآورى تناقض‏ها
یکى از دلایل اعجاز قرآن این است که کوچکترین اختلاف در مضمون آیات آن مشاهده نمى‏شود، با این که این کتاب در مدت 23 سال در شرایط گوناگون بر پیامبر گرامى نازل شده است، مع الوصف یک نواختى آن در بیان معارف و عقاید و قصص و سرگذشتها، تقنین وتشریع، کاملا مشهود است. و اگر این کتاب اثر اندیشه و خرد یک انسان عادى مى‏بود در بخشهاى مختلف آن، تناقض و دوگانگى به چشم مى‏خورد بالاخص که کتاب در شرایط گوناگونى مانند صلح و جنگ، ضعف و قدرت نازل گردید و طبعا اختلاف محیط در مضامین آن، دگرکونى پدید خواهد آورد.
قرآن به این بخش از اعجاز قرآن اشاره کرده و مى‏فرماید: ««افلا یتدبرون القرآن ولوکان من عندغیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»» . (5)
«آیا به قرآن نمى‏اندیشند که اگر از ناحیه غیر خدا بود اختلاف بسیارى در آن مى‏یافتند».
در طول تاریخ مخالفان در صدد اشکال تراشى در اعجاز قرآن برآمده و خواسته‏اند معجزه بودن آن را به صورتهاى گوناگونى منکر شوند ویکى از صورتهاى آن، نبودن اختلاف در مضامین آن است.
در عصر امام حسن عسکرى علیه السلام یعقوب بن اسحاق کندى (6) که فیلسوف عراق بشمار مى‏رفت تصمیم گرفت کتابى درباره تناقض‏هاى قرآن بنویسد. از این جهت دست‏به این کار یازید و در منزل خود دور از هر نوع غوغا بر این کار همت گماشت. روزى یکى از شاگردان او بر امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شد، حضرت رو به آن شاگرد کرد و چنین گفت:
«آیا در میان شما یک انسان شجاع و آگاهى نیست که استاد خود را از تصمیمى که گرفته است‏باز دارند. او تصمیم گرفته است اختلافات قرآن را در کتابى گرد آورد».
شاگرد: ما از شاگردان او هستیم و هرگز بر ما میسر نیست که به استاد چنین اعتراضى کنیم.
امام عسکریعلیه السلام : «آیا آماده‏اى آنچه که به تو مى‏گویم به او برسانى؟».
شاگرد : بله!
امام : «برو از در دوستى و نرمش در سخن، وارد شو، و به او چنین بگو:
به نظرم سؤالى رسیده که باید او را با شما در میان بگذارم . آیا این احتمال وجود ندارد آورنده این کتاب که شما الآن در صدد گرد آورى تناقضات آن هستید بیاید و به شما بگوید که مراد من از این آیات غیر از آن است که تو فهمیده‏اى - در این موقع کندى به شما خواهد گفت: این احتمال وجود دارد زیرا او (کندى) مرد فهمیده‏اى است - هرگاه به چنین احتمالى پى برد و پذیرفت که ممکن است، میان آنچه که از قرآن فهمیده و آنچه مقصود آورنده آن است اختلاف باشد به او بگو تو چه مى‏دانى او(آورنده قرآن غیر آنچه را که تو برگزیده‏اى اراده کرده است‏».
شاگرد کندى این پیام را به ذهن خود سپرد به همان روشى که امام به وى آموخته بود، با استاد سخن گفت و وقتى سخنش به پایان رسید، کندى گفت: بار دیگر سخنت را تکرار کن، او بار دیگر سخنانش را تکرار کرد; استاد به اندیشیدن در آن سخن فرو رفت.
ولى ناگهان رو به شاگرد خود کرد و گفت: ترا سوگند مى‏دهم این سخن از کیست؟ او در پاسخ گفت: این سخن بر قلبم وارد شده خواستم تو را از آن آگاه سازم. کندى در پاسخ گفت: این سخن شبیه سخن تو نیست و هرگز به این سخن، تو وامثال تو پى نمى‏برند، طراح واقعى آن را به من معرفى کن، شاگرد یادآور شد که این پیام از امام عسکریعلیه السلام است و من مامور بودم آن را به شما برسانم.
در این موقع فیلسوف عراق کمى اندیشید، گفت: این سخن فقط شایسته این بیت رفیع است، آنگاه آتشى خواست و آنچه را نوشته بود طعمه حریق ساخت. (7)
در اینجا وجود امام به صورت لطف ملموس بر همگان روشن مى‏گردد، اگر این عنایت نبود چه بسا کتاب او گروههاى بسیارى را گمراه کرده و گروهى را نیز به زحمت مى‏انداخت تا پاسخگوى نتیجه‏گیرى‏هاى شخصى او باشند اما امام با تدبیرى، این فتنه را خاموش ساخت و در وجود او به صورت لطف ملموس تجلى نمود.
خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب گرانسگ خود ژتجریدالاعتقاد» در مورد نصب امام از جانب خدا، جمله‏اى بس جامع دارند که به نقل آن مى‏پردازیم:
«وجوده لطف; و تصرفه لطف آخر و غیبته منا» (8)
پى‏نوشت‏ها:
1. الالهیات‏3/51-52.
2. تلخیص الالهیات:187.
3. تهذیب الاحکام:5/73; بحار الانوار:10/392; 46/310.
4.وسائل الشیعة:9/289، کتاب حج ، بخش محرمات احرام.
5. نساء/82.
6. یعقوب بن اسحاق کندى (متوفاى 260 ه- 873م) ملقب به ابویوسف فیلسوف مسلمان در عصر خویش بشمار مى‏رفت، پس از هجرت از زادگاه خویش «کنده‏» به بغداد رفت و در آن سامان به فراگیرى علومى از قبیل طب ، فلسفه، موسیقى، هندسه، نجوم پرداخت. تالیفات وى افزون بر 300 جلد مى‏باشد. از جمله کتب وى مى‏توان از رسالة فی التنجیم ، اختیارات الایام، تحاویل السنین والهیات ارسطو نام برد.(الاعلام ، زرکلی:8/ 195). در مصدر: اسحاق کندى است و صحیح آن یعقوب بن اسحاق کندى است که با امام عسکرى علیه السلام معاصر بوده است.
7. مناقب ابن شهر آشوب:4/424.
8. کشف المراد، ص 182، ط مؤسسه امام صادقعلیه السلام ، در برخى از نسخه‏ها «و عدمه‏» به جاى «غیبته‏» آمده است، ولى صحیح‏تر همان

تبلیغات