انسان، تربیت و روانشناسی اخلاق
آرشیو
چکیده
متن
واژه اخلاق جمع خُلق به معنای خوی و ملکه است. ملکه صفت راسخی نهفته در جان انسان است که موجب می گردد عمل از او به سهولت صادر شود. بنابراین تعریف که در میراث کهن اسلامی و حوزه های علمیه رایج بوده و با ریشه لغوی کلمه سازگار است «دانش اخلاق» علمی است که از احوال و احکام این خوی ها و خلق ها سخن می گوید. البته در این دانش سخن از پاره ای رفتار ها مانند غیبت و دروغ نیز آمده است. اما بحث در باره رفتار نیز اصالتا به هدف بررسی احکام ملکات نفسانی بوده است. مثلا تأثیر ملکات در پیدایش رفتارهای متناسب و نیز نقش رفتارها در ایجاد ملکات (تأثیر دو سویه عمل و ملکه) بررسی می شده است.
در دانش غربی اخلاق به گزاره ارزشی گفته می شود، هر گزاره اخلاقی از موضوعی و محمولی تشکیل شده است. موضوع گزاره اخلاقی امری اختیاری است. زیرا ارزش اخلاقی مبتنی بر اختیار است و بدون فرض اختیار، امکان داوری اخلاقی وجود ندارد. گاهی از این امور اختیاری به «هستی های مقدور» یاد می شود. این امر اختیاری یا مستقیما متعلق اختیار قرار می گیرد (عمل، رفتار) و یا بالمآل اختیاری است (صفات، ملکات، هیآت نفسانی و منش). محمول گزاره اخلاقی هم یکی از مفاهیم ارزشگذارانه زیر است: خوب، بد، درست، نادرست، باید و نباید.
بنابر این قالب یک گزاره اخلاقی این گونه خواهد شد.
(فعل اختیاری/ صفت اختیاری)، (خوب / بد / درست / نادرست / بایسته / نابایسته) است.
بنابراین مراد از اخلاق مجموعه هنجارها و ارزش های ـ رفتاری یا منشی ـ است که آدمی باید با اختیار و اراده در جان خویش ایجاد کند. قله ای که باید به سمت آن حرکت نماید و با تلاش و کوشش به آن برسد. مجموعه بایدها و نباید ها، خوب ها و بدها، درست و نادرست ها و وظایفی که به کمال و سعادت او مربوط می شود. مثلا سخن از خوبی، بدی و درجه ارزش افعالی مانند صدق، کذب، توریه و علم آموزی و نیز هیآت و ملکاتی مانند شجاعت و غیرت و اخلاص و شفقت در حوزه اخلاق قرار می گیرد.
هرگاه فهرستی از افعال خوب و بد و نیز فضایل و رذایل (هیآت و ملکات شایسته و ناشایست) فراهم اید سیمای انسان مطلوب مشخص شده است. در واقع مجموعه گزاره های اخلاقی نظام مطلوبیت ها و قله نهایی حرکت انسان را مشخص می گرداند.
آقای میرباقری در این باره می گوید:
اخلاقیات هر فرد وجامعه مجموعه ای از خوب ها و بدها ویا پسند ها و ناپسندهای مورد قبول آن فرد یا جامعه است. یعنی اخلاقی بودن هر عمل به آن است که آن عمل نیکو شمرده شود و غیر اخلاقی بودن آن نیز به اینکه آن عمل زشت و قبیح است. یعنی طبیعتا هر جامعه ای یک زیبا شناسی، نظام ارزشی و نظام تجزیه و تحلیل دارد که متناسب با آن برای امور ارزش گذاری می کند و اخلاقی بودن یک فعل در جامعه متناسب با نظام زیبا شناسی آن جامعه تبیین می شود. معنای فعل اخلاقی هم فعلی است که از منظر یک جامعه خوب با بد شمرده می شود.
پایگاه اصلی خوب وبد گرایشات وامیال انسانی است. یعنی آنچه مطابق میل انسانی است اخلاقی به شمار می رود و خلاف میل غیر اخلاقی.
حال این نکته مطرح می شود که اگر تمایلات انسان ملاک خوبی ها و بدی هاست چرا انسان گاهی فعلی را که بر خلاق میلش هست پسندیده می داند ویا فعلی را که می پسندد ناپسند می شمارد اگر پایگاه حسن و قبح به تمایلات انسان بر می گردد، چرا بعضی اوقات بعضی از انسان ها ابعادی را که انسان متمایل به سمت آن است غیر اخلاقی میدانند و یا بالعکس.
پاسخ این است که امیال انسان دارای نظامند و بعضی امیال ممکن است در برخی دیگر قید بزنند و آن را محدود و یا در مواردی مصداق های آن را منتفی کنند. پس این که گاهی شخص عملی را بر خلاف میل و کششی که نسبت به آن عمل دارد ناپسند می داند منافات با این گفته ندارد که آنچه مطابق میل است اخلاقی است و منافی آن غیر اخلاقی. چون همین عمل که مطابق میل خاصی د ر انسان است و قاعدتا باید اخلاقی باشد با کلیت نظام تمایلات هماهنگی ندارد و غیر اخلاقی است. پس خاستگاه اخلاق در عبارتی دقیق تر نظام تمایلات انسان است که توسط دستگاه سنجشی انسان بهینه می شود. یعنی انسان منظومه ای از تمایلات دارد که برآیند این منظومه اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن فعل را در منظر انسان معین می کند کما اینکه جامعه یک نظام تمایلات و یک نظام حساسیت های اجتماعی دارد که این نظام حساسیت ها در نهایت اخلاقی بودن و غیر اخلاقی بودن افعال را معین می کند.
این امر به نسبیت اخلاق نمی انجامد زیرا پایگاه اخلاق با پایگاه حقانیت اخلاق متفاوت است. به تعبیر دیگر یک بار سخن از اخلاق توصیفی می کنیم یک بار اخلاق حق را می خواهیم کشف کنیم اخلاق حق اخلاقی برآمده از تمایلات فطری انسان است که در آن اراده انسانی بر اراده ربوبی هماهنگ است.
ذکر این نکته شایسته است که به دست آوردن و یا داشتن اعتقاد صحیح هم یکی از اعمال یا صفات اختیاری انسان است و قضاوت اخلاقی در باره آن روا است. زیرا اعتقادات را به دو گونه می توان مورد لحاظ قرار داد. هرگاه بحث از صدق و کذب و درستی و نادرستی گزاره از جهت مطابقت و عدم مطابقت با واقع مد نظر باشد کاوشی اعتقادی صورت پذیرفته است. اما اگر درستی و نادرستی اخلاقی این اعتقاد به عنوان یک فعل اختیاری یا یک صورت راسخ نفسانی بررسی شود و اقتضا یا مانعیت آن نسبت به کمال و سعادت (خوبی و بدی آن) مورد نظر قرار گیرد، کاوشی اخلاقی صورت گرفته است. به همین جهت ملاحظه می کنیم که در کتب اخلاقی به ارزش ایمان به خدا، یقین و اعتقاد به آخرت پرداخته شده است.
(فرق این باید ها و نباید ها با هنجارهای قراردادی و حقوقی چیست؟)
مقایسه نسبت میان اصطلاح اسلامی و غربی: بدین ترتیب دو اصطلاح برای اخلاق آشکار گشت یکی دانش ملکات نفسانی و خوی های درونی. دیگر دانش ارزش های مربوط به حیات اختیاری انسان. . . . .
گستره دانش اخلاق
گستره علم اخلاق در صورت مطلوب خود، باید مشتمل بر چند حوزه باشد؛ اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی، اخلاق خانواده، اخلاق محیط زیست و اخلاق صنفی ـ حرفه ای.
مراد از اخلاق بندگی هنجارها و ناهنجارهایی مانند ایمان، تعبد، خوف و توکل است که مربوط به رابطه انسان و خداست. منظور از اخلاق فردی ارزش های اخلاقی مربوط به حیات فردی انسان ها است و انسان را فارغ از رابطه با غیر در نظر می گیرد. مانند فضیلت های صبر، حکمت، و حزم و رذیلت های پرخوری، شتاب زدگی و سفاهت. مراد از اخلاق اجتماعی، ارزش های حاکم بر رابطه فرد با سایر انسان ها است؛ مانند عدل و احسان یا حسد و تکبر. مراد از اخلاق خانواده ارزش ها و احکام اخلاقی مربوط به حوزه روابط خانوادگی است. واژه اخلاق اجتماعی در اطلاق عرفی خود به ارتباط فرد با فرد دیگر انصراف دارد و علی القاعده روابط انسان با اعضای خانواده را نیز در بر می گیرد اما از آنجا که خانواده محل تلاقی فرد و اجتماع و مهم ترین کانون رشد اخلاقی انسان است و نیز بستر پیدایش روابط منحصر به فرد همسری، فرزندی، پدری و مادری است که هر یک، اخلاقیات ویژه خود را تولید و مطالبه می کند و در واقع خانواده کارکرد منحصر به فردی در شکل گیری شاکله اخلاقی فرد دارد که جدا از شوون فرد و روابط وی با دیگر عناصر اجتماعی است. به همین جهت از اخلاق اجتماعی جدا شده است.
همچنین از آنجا که انسان اختیار تأثیرگذاری بر روابط کلان حاکم بر جامعه و نیز توان نقش آفرینی در تاریخ را دارد سخن از وظایف اخلاقی انسان نسبت به ساخت جامعه و مناسبات میان نهاد های مدنی و نیز نسبت به تاریخ بشری و تمدن آینده ناروا نیست و در قلمرو مباحث اخلاقی می گنجد از این رو توجه تفصیلی به این حوزه و جدا کردن آن تحت یک عنوان مستقل مناسب است.
از سوی دیگر انسان در قبال خدمات فراوانی که از جامعه دریافت می کند موظف به ارائه واکنشی مناسب است. نظام تقسیم کار اجتماعی چگونگی این واکنش را به عنوان وظایف صنفی برای ما مشخص کرده است. انجام وظایف صنفی نیز دارای هنجارها و بایسته هایی است که از آن به اخلاق صنفی و حرفه ای یاد می شود. این حوزه نیز در اخلاقیات اجتماعی قرار می گیرد. اما به جهت خصوصیت و اهمیت ویژه شایسته است مستقلا به آن پرداخته شود.
بنابراین حوزه های اصلی دانش اخلاق به قرار زیر خواهد بود:
1.اخلاق بندگی
2.اخلاق فردی
3.اخلاق خانواده
4.اخلاق اجتماعی به معنای احکام و ارزش های حاکم بر روابط انسان با دیگران به عنوان افراد
5.اخلاق اجتماعی به معنای احکام و ارزش های حاکم بر روابط انسان با جامعه و تاریخ
6.اخلاق محیط زیست
7.اخلاق حرفه ای، صنفی
در میان اندیشمندان اسلامی توجه به حوزه های اخلاق اجتماعی به معنای دوم (جامعه و تاریخ)، اخلاق محیط زیست و اخلاق حرفه ای کمتر از سایر حوزه ها به چشم می خورد. گرچه در حوزه اخلاق حرفه ای و صنفی نسبت به خصوص دانشوری و نیز پادشاهی اهتمام درخوری صورت گرفته و کتب فراوانی نگاشته شده است.
به نظر می رسد که در میان اندیشمندان غربی اخلاق بیشتر به حوزه های اجتماعی یعنی رابطه فرد با دیگران ناظر است. اخلاق بندگی در آثار غربیان نمودی ندارد و اخلاقیات فردی نیز تحت عنوان بهداشت روانی در دانش روان شناسی جای می گیرد. در عین حال توجه به اخلاق محیط زیست به عنوان یکی از شاخه های اخلاق کاربردی بسیار بیش از آنچه میان ما رایج است صورت پذیرفته است.
مکاتب اخلاق اسلامی
این دانش با رویکردهای متفاوتی رو به رو بوده است و این اختلاف رویکردها به پیدایش دستگاه های اخلاقی ـ تربیتی چندی منتهی شده که بر اساس آن می توان آثار اخلاقی موجود را در نگاه نخست در چهار عنوان زیر طبقه بندی کرد: فلسفی (عقلی)، عرفانی (سلوکی)، نقلی (ماثور)، و تلفیقی. عمده ترین منشا اختلاف این مکاتب تفاوت در منابع معرفتی است که از دیگرگونی مبانی این نگاه ها برخاسته است. مکتب اخلاق فلسفی برای توجیه گزاره اخلاقی یا تربیتی به منبع عقل متوسل شده و با قیاس و استدلال عقلانی و بیان آثار و لوازمِ عمل یا منش به ارزش داوری در باره آن می پردازد این در حالی است که در مکتب اخلاق عرفانی عمده ترین منبع توجیه گزاره ها شهود عارفان است. در مکتب نقلی نیز برای مدلل ساختن گزاره ها به منابع نقلی دین (آیات و روایات) استناد می شود. ویژگی مکتب تلفیقی در اخلاق و تربیت، استفاده از ظرفیت هر سه منبع پیش گفته و توجیه گزاره ها به روش عقلی، نقلی و شهودی است. تفصیل این موضوع در مقدمه «کتاب شناخت اخلاق اسلامی» آمده است.
تربیت
تربیت در لغت از ماده «رب و» به معنای ایجاد رشد و زیادت یا از ماده «ر ب ب» به معنای سوق دادن به سمت کمال است . در این معنای عام، تربیت شامل انسان و گیاه و حیوان می شود. مثلا رسیدگی به گل و گیاه یا ماهی و دام تربیت آن به شمار می رود. در انسان نیز اصطلاحا فرایند زمینه سازی و به کار گیری شیوه هایی جهت ایجاد، تقویت و شکوفاسازی صفات، رفتارها و آداب، و اصلاح و از بین بردن صفات، رفتار و آداب ناشایست در خود و دیگران را تربیت نامیده اند . در این معنای عام تربیت بر حسب غایت و متعلق خود شامل تربیت بدنی، علمی، اعتقادی، دینی، سیاسی، اخلاقی، ذهنی، اجتماعی، حرفه ای و صنفی (مانند تربیت مدیر، مربی، نظامی، صنعتگر) و.. . می شود.
در باره مفهوم تربیت اختلاف نظرها و تردیدهایی وجود دارد. به برخی از این موارد اشاره می کنیم:
1.تربیت بدون تردید به فرایند تأثیرگذاری بر دیگران و تلاش برای تغییر آنان گفته می شود. اما آیا تلاش برای تغییر خود نیز مشمول اصطلاح تربیت می گردد و قواعد دانش تربیت شامل آن نیز هست؟ برخی برآنند که تربیت تنها شامل دیگرسازی می شود و فرایند خودسازی در علم اخلاق جای می گیرد
2.تربیت بدون تردید شامل ایجاد تغییرات مثبت و متعالی در وجود انسان می شود. آیا به ایجاد تغییرات منفی، انحطاطی و تنازلی نیز می توان تربیت نام نهاد. مثلا آماده سازی کسی برای انجام جرم و جنایت و پرورش شکنجه گر نیز آیا تربیت است؟
3.آیا تربیت تنها به تأثیرات عمدی، آگاهانه، اختیاری و هدفدار گفته می شود یا تأثیرات پایداری که توسط عوامل دیگر نیز ایجاد می شود تربیت نام دارد؟ مثلا آیا می توان از مشکلات و بلایا یا تجارب شخصی به عنوان مربی انسان نام برد؟ عوامل فراوانی بر رشد اخلاقی انسان اثر دارد؛ از جمله روابط با دیگران، نوع پوشش، رژیم غذایی، قوانین جاری، نوع رفتار و برخورد دیگران، آیا همه اینها دست به کار تربیت انسان هستند؟
4.ایجاد تغییرات پایدار در غیر انسان (به عنوان موجود صاحب اختیار و اراده) مثلا در حیوانات و گیاهان آیا تربیت نام می گیرد؟
5.آیا اطلاق عنوان تربیت بر ایجاد تغییرات ناپایدار مانند رفتارهای خاص یا حالات عارضی و گذرا نیز صحیح است؟ یا تربیت حقیقتا تنها بر ایجاد صور پایدار و ماندگار اطلاق می گردد؟ مفهوم روان شناختی شخصیت و مفهوم اخلاقی ملکه و مفهوم قرآنی شاکله به همین پایداری اشاره دارد.
6.توسعه طبیعی ظرفیت های انسانی ـ یا موجودات دیگر ـ که به اقتضای طبیعت آن موجود حاصل می شود معمولا رشد نامیده می شود. آیا فرایند طبیعی رشد که به مقتضای ذات انسان رخ می دهد و عامل خارجی در آن دخالت ندارد نیز تربیت نام می گیرد؟ یعنی حرکتی که از درون وجود انسان نشأت می گیرد و تنها بر فرض عدم مانع تحقق می یابد و نیاز به تلاش یا دخالت نیروی دیگر ندارد.
گویا عنوان تربیت در لغت اطلاق دارد و نمی توان آن را به گونه ای انحصاری، به حالات ویژه اختصاص داد. اما روشن است که در این کتاب از معنای عام تربیت، تربیت اخلاقی انسان یعنی ایجاد تغییرات پایدار اخلاقی در وجود او اراده شده است.
-تربیت گاهی به معنای فاعلی ـ تربیت کردن ـ و گاهی به معنای مفعولی ـ تربیت شدن ـ استعمال می شود. در اینجا مراد ما از این واژه معنای فاعلی آن است.
تربیت اخلاقی
«تربیت اخلاقی»، فرایند درونی شدن ارزش های اخلاقی و شکلگیری پایدار شخصیت انسان براساس ویژگیهای انسان کامل اخلاقی است. «تربیت اخلاقی» مسیر گذار از وضعیت موجود (دامنه ای که مبدا حرکت انسان است) به سوی قله مطلوب هنجارهای اخلاقی را مینمایاند و آدمی را مدد میکند تا سیمای آرمانی و صورت ایدآل انسان اخلاقی را در وجود خویش پدید آورد. «تربیت اخلاقی» تحقق عینی مکارم اخلاق و تجلی بارز همه آموزههایی است که دانش «اخلاق» بدان فرامیخواند. می توان گفت که «اخلاق» صورتی ایستا از غایت حرکت انسان ارایه می دهد در حالی که «تربیت اخلاقی» احکام جریان و قواعد حرکت انسان را می نمایاند. به تعبیر دیگر اخلاق پرسش از ماهیت و تربیت پرسش از کیفیت دست یابی ارزش ها را پاسخ می گوید.
در مباحث تربیتی کاری به مصادیق خوب و بد نداریم و به مباحث اخلاقی یا فلسفه اخلاقی وارد نمی شویم. خوب ها و بدها، هنجارها و ناهنجارها و بایسته ها و نابایسته ها را از اخلاق به صورت اصل موضوع و پیش فرض دریافت می کنیم و هدف حرکت قرار می دهیم. پس از آن علم تربیت چگونگی دست یابی به آن اهداف را بررسی می کند. بنابر این می توان بسیاری از مباحث تربیتی را نسبت به اخلاق لا بشرط و بی جهت دانست بدین معنا که هر نظام اخلاقی که پذیرفته شود نظام تربیتی به حال خود برقرار باشد. (گرچه پاره ای از مباحث تربیتی با توجه به غایت اخلاقی متفاوت خواهد شد. نیاز به مثال و تبیین دارد.)
در مباحث تربیت اخلاقی نظر به غایات اخلاقی نیست اینکه چه چیزی ارزش یا ضد ارزش است مورد نظر نیست. مهم چگونه رفتن است نه به کجا رفتن؟
ممکن است فرایند تربیت با غایات خاصی نسبت ویژه داشته باشد. مثلا تربیت اجتماعی یا تربیت بندگی در اصول مشترک ولی در راهکار ها و. . . مختلف باشند. لذا حوزه های اخلاق هنجاری را معلوم می کنیم تا بعد از آن در تربیت وارد شویم.
اخلاق هنجاری مجموعه رذایل و فضایلی را معرفی می کند که وارستگی از آنها و آراستگی به آنها اهداف خرد تربیت را تشکیل می دهد. تربیت از شدن، تغییر وحرکت سخن می گوید و نیل به این غایات یعنی سعادتمند شدن، کامل شدن و.. . غایات تربیت است.
شناختن غایات با این وصف که ارزش و مطلوب بوده و لذا غایات شأن تربیت نیست بلکه تعریف و توصیف آنها از رسالت های اخلاق است. در حقیقت عقلانیت ابزاری غیر از عقلانیت ارزشی است. تربیت موظف به بیان چگونگی پیمودن راهی است که اخلاق از آغاز تا انجام نشان داده است.
بنابراین پرسش اساسی اخلاق «ما المسیر و المقصود» و مسأله اساسی تربیت «کیفیه طی المسیر و الوصول الی المقصود» است یعنی عقلانیت اخلاقی ارزشی و عقلانیت تربیتی ابزاری است. یکی دغدغه راه یابی دارد و دیگری دغدغه راه پیمایی. اخلاق مقاصد را تا سر منزل نهایی ترسیم و از آن دفاع می کند و تربیت اخلاقی نقشه رسیدن به مقاصد و غایات اخلاق را ترسیم می کند.
اخلاق سلسله مراتبی از غایات خرد تا غایات کلان اخلاقی را جستجو می کند و تربیت سلسله مراتبی از پیش نیازهای نیل به غایات اخلاقی و راه تحصیل آنها را نشان می دهد. بنابراین غایات خرد در سلسله پیش نیازهای تربیتی غایات کلان قرار می گیرد.
پیش نیازها «بایدهای تربیتی» هستند که «الزام غیری» دارند به این معنا که برای دست یابی به غایتی، ضرورت و طریقیت دارند اما سلسله مراتب غایات اخلاقی «بایدهای اخلاقی» را پدید می آورند که «الزام نفسی» داشته و دارای «ارزش ذاتی اخلاقی» هستند.
سلسله مراتب غایات خرد اخلاقی که از منظر تربیتی در سلسله پیش نیازهای غایات کلان اخلاقی قرار می گیرند با رویکرد به غایات کلان تربیت اخلاقی ارزش غیری پیدا کرده و الزام ذاتی آنها نیز به الزام غیری تبدیل می گردد و از منظر تربیتی با رویکرد به غایات کلان اخلاقی به صورت بایدهای تربیتی در سلسله پیش نیازهای غایات کلان در می آیند.
پس در سلسله جبال ارزش های اخلاقی که هر کدام ارتفاع و موقعیت ویژه ای دارند کارکرد اخلاق، شناسایی این قلل و کارویژه تربیت بیان چگونگی پیمودن آنها است واگر از قله های کوتاه تر بحث کند به این عنوان است که راه رسیدن به قلل بلندتر هستند و چگونگی فتح و گذر از آنها باید در تربیت بیان شود.
با این تمثیل معلوم می شود که بایدهای تربیتی معطوف به بایدهای اخلاقی است و از این غایات کلان و عالی تربیت اخلاقی در قلمرو اخلاق بحث و بررسی می شود.
نتایج این تفکیک میان اخلاق و تربیت
دسته ای از مباحث اخلاقی که در کتب اخلاقی موجود در شمار فضایل اخلاقی شمرده شده اند مثل توبه محاسبه موعظه استغفار امر به معروف و نهی از منکر تغافل تکریم عبرت اراده و.. . به نظر دقی تربیتی اند نه اخلاقی
مبانی تربیت
1.انسان پوینده و پیوسته پو است. تبدل پذیر است. قابلیت انحطاط و ارتقا دارد.
2.فرایند تربیت انسان قانونمند و دارای فرایند است. تحولات انسانی تابع نظم و قواعد خاصی است.
3.این نظم و قواعد قابل کشف، شناسایی و تحلیل است
4.این شناسایی به پیش بینی منجر می شود. مهندسی اخلاقی ـ تربیتی رویکردی آینده نگرانه و درجستجوی آینده اخلاقی ـ تربیتی مطلوب در میان آینده های محتمل فراروی یک انسان است.
یک سوال: حد نصاب اخلاقی بودن انسان چیست؟ اگر یک نفر شناخت اخلاقی داشته باشد اخلاقی شمرده می شود؟ رفتار اخلاقی هم لازم است؟ یا. . . . . این سوال پیش از حرکت تربیت باید حل شود.
تربیت اخلاقی: یک علم یا یک فن؟ علم دو گونه است علم نظری و علم عملی حکمت عملی دانش باید ها و نباید ها و دانش عمل است. (دانش کار) از سوی دیگر فن مهارت انجام کار یا دانش برآمده از تجربه عملی است فن از سنخ آگاهی است نه توانایی انسان ها دارای مشترکاتی هستند. اما امتیازات فراوانی هم از یکدیگر دارند؛ امتیازات نوعی و شخصی
در باره تربیت اخلاقی تا نقاط مشخصی می توان به صورت علمی و نظری و پشت درهای بسته بحث کرد. تا آنجا که به نقاط مشترک میان انسان ها (انسان بما هو انسان) مربوط می شود مربوط به علم تربیت است. دانش تربیت همچنین سخن از امتیازات نوعی فراگیر نیز دارد. اما از جایی که پای مشخصات فردی باز می شود قضایای حقیقیه علمی به کار نمی آید و باید سراغ قضایای شخصیه و خارجیه رفت از این به بعد نوبت به فن تربیت می رسد. هرچه از جزئیات حقیقی فاصله بگیریم به سمت علم تربیت پیش می رویم و هرچه به جزئیات نزدیک شویم به حوزه فن تربیت نزدیک شده ایم. تفاوت مربی با عالم تربیت دقیقا در همین نکته نهفته است. فن تربیت قدرت تطبیق همان احکام کلی در مصادیق و موارد جزئی است.
رشد اخلاقی، تربیت اخلاقی و تکنیک های تربیتی
در مباحث تربیت اخلاقی سه موضوع مورد نظر قرار می گیرد. توصیف، توصیه و تکنیک.
گاهی سوال این است که رشد اخلاقی به صورت طبیعی چگونه صورت می پذیرد؟ در این مرحله گزارشی از فرایند طبیعی رشد که به صورت یک قانون و فراتر از اختیار انسان صورت می پذیرد ارائه می شود و به نوعی جبرهای حاکم بر رشد اخلاقی انسان بیان می شود. (نوعی انسان شناسی و یا روان شناسی اخلاق و روان شناسی رشد اخلاقی)
گاهی سوال این است که این فرایند چگونه باید انجام گیرد؟ یعنی پدران و مادران و مربیان، برای تربیت اخلاقی مربیان خود چه اموری را به عنوان بایدهای کلان در نظر گیرند؟ هنجارهای حاکم بر رشد اخلاقی چیست؟ یعنی با استفاده از اراده و تدبیر و اختیار چگونه می توان فرایند طبیعی پیش گفته را بهبود بخشید و چه تأثیراتی در آن می توان گذارد؟
گاهی نیز سوال از روش ها، تکنیک ها و برنامه هایی است که به تربیت اخلاقی منتهی می شود.
صورت اول که در آن به توصیف فرایند غیر اختیاری می پردازیم رشد نام دارد. در صورتی که فرایند اختیاری نوع دوم تربیت نامیده می شود.
دانش تربیت اخلاقی در صورت مطلوب
مفهوم تربیت که در آغاز به فعالیت رسمی و مستقیم آموزشگاه ها در رشد شناختی کودکان اطلاق می شد به مرور در چهار بُعد گسترش یافت؛
1.سن مربی؛ گسترش معنای تربیت به همه ادوار زندگی از آغاز تولد به صورت مستمر تا پایان عمر.
2.متولی؛ گسترش مفهوم تربیت از محیط آموزشگاهی به تمام عوامل شکل دهی تغییر در جان انسان مانند محیط اجتماع.
3.ابعاد؛ گسترش از تربیت شناختی به تربیت اخلاقی، اجتماعی، بدنی و. . . .
4.گونه ها؛ گسترش از تربیت مستقیم به تربیت غیر مستقیم.
بدین ترتیب دانش تربیت باید به همه این موارد توجه تفصیلی کند. برای آنکه دایره این دانش پوشش کامل داشته باشد لازم است دانشوران این رشته، حوزه دید خود را به موضوعات زیر گسترش دهند.
-بر حسب موضوع: تربیت خود، تربیت دیگران، تربیت جامعه (روابط اجتماعی و فرهنگ عمومی، امت اسلامی، فرهنگ سازی، جامعه سازی، تمدن سازی)
-بر حسب نوع غایت: تربیت اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق خانوادگی، اخلاق اجتماعی، اخلاق تمدن گرا، اخلاق صنفی و حرفه ای، اخلاق محیط زیست.
-بر حسب متعلق: تربیت قوه عاقله، شهویه، غضبیه.
-بر اساس آناتومی کامل شخصیت اخلاقی: تربیت رفتار اخلاقی، شناخت اخلاقی، حساسیت اخلاقی، استدلال اخلاقی، منش اخلاقی، هویت اخلاقی، هیجان اخلاقی، قضاوت اخلاقی، و ویژگی های فرا اخلاقی.
-بر حسب گونه ها و مراحل: عام (بسیط و فراگیر)، خاص، اخص (پیچیده و عمیق)
-تربیت: مستقیم و غیر مستقیم (آشکار و غیر آشکار ـ رسمی و غیر رسمی)
-تربیت در باره صفات مثبت (ایجاد و تقویت): در باره صفات منفی (پیش گیری، تضعیف و درمان)
-علم تربیت (نظری): فن و هنر تربیت (عملی)
-تربیت خردنگر و کلان نگر: یعنی بدون در نظر گرفتن کلیت اجتماع که با فرض حضور تنها یک نفر هم قابل پی جویی باشد، یا با فرض وجود روابط کلان و پیچیده اجتماعی
-تربیت یک حرکت است: از این رو باید در بررسی علمی آن به عناصر زیر عنایت نشان داد:
متحرک (مربی)، محرک (مربی، عامل حرکت و تربیت)، موانع، هدف، مبدا، مسیر، نوع حرکت، منازل، مقدار حرکت، شتاب حرکت، سرعت و زمان
انسان شناسی
انسان پیش از حرکت اختیاری به سمت هدف خود، به صورت اولیه و فطری دارای ویژگی ها، استعدادها، برخورداری ها، محدودیت ها و ضعف هایی است. آگاهی از این ویژگی ها برای پژوهشگران علوم انسانی، خصوصا دانش اخلاق و تربیت ضروری است. انسان با همه آن ویژگی ها موضوع احکام این علوم است و برای صدور یک حکم، شناخت موضوع لازم است. هرچه این شناخت و آگاهی کامل تر باشد، درصد اعتماد به آن احکام بالاتر می رود. دانشی که در آن احکام انسان پیش از حرکت و تحول اختیاری بیان می شود انسان شناسی نام دارد. مراد از انسان پیش از حرکت تنها کودک نوزاد نیست. زیرا پاره ای از ویژگی های فطری پس از دوره سنی خاصی بروز می کند. عمده آن است که وجود این ویژگی به اختیار و اکتساب نبوده و مقتضای طبع اولی انسان است. اگر چنین باشد در حوزه معارف انسان شناختی از آن بحث می شود. در میان علوم اسلامی هنوز دانش انسان شناسی به صورت کامل تکوین نیافته است.
می توان گفت که اخلاق و تربیت هر دو به نوعی دانش شناخت انسان است. اما اخلاق از انسان کامل و بایسته که در مقصد قرار گرفته سخن می گوید، تربیت نیز انسان در حال گذار و احکام این گذر را روشن می سازد اما انسان شناسی از احکام انسان مبدا پیش از هر گونه تغییر و تحول آن گونه که به طبع اولیه خود بوده است، بحث می کند.
انسان شناسی: احوال انسانِ در مبدأ و پیش از حرکت اختیاری
تربیت: احوال انسانِ در حال حرکت، احکام دوره گذار
اخلاق: احوال انسانِ به مقصد رسیده
سیمای انسان اخلاقی
از آنجا که تربیت اخلاقی به معنی ایجاد انسان اخلاقی است لازم است پیش از ورود به مباحث آن سیمای انسان اخلاقی معلوم گردد.
بدون آگاهی از ویژگی ها و مطلوبیت های انسان اخلاقی نمی توان برای حرکت به سوی آن برنامه ریزی کرد. تربیت ایجاد نوعی تغییر و تحول است. چگونه تغییر و تحولی مطلوب است که ایجاد شود؟
در دامنه مباحث تربیتی سخن از غایت نیست. این که چه چیزی ارزش است و چه چیزی ارزش نیست در حوزه دانش اخلاق روشن می شود. در این جا تنها به نوع حرکت و انواع آن توجه داریم اما حوزه های مختلف حیات اخلاقی باید به تفکیک ملحوظ باشد تا حرکت به سوی آن در همه حوزه ها و به صورت جامع پدید اید.
صرف نظر از ملاک و مفهوم خوبی و بدی و مصادیق آن، انسان اخلاقی طبعا واجد مختصات متنوع شخصیتی و تاسیسات روحی و روانی فراگیری است که ذیلا بدان می پردازیم:
آناتومی شخص اخلاقی
هویت و شخصیت اخلاقی مشتمل بر امور زیر است:
1.عمل اخلاقی
•کنش، رفتار اخلاقی، انجام عمل خوب و ترک عمل بد.
•مهارت و توانایی عمل اخلاقی
•عادات اخلاقی
2.شناخت و آگاهی اخلاقی
•تصور خوبی و بدی و خوب ها و بدها، دانش، اطلاعات
•تصدیق و پذیرش ذهنی گزاره های اخلاقی،
•اعتقاد، باور قلبی، ارزشگذاری اخلاقی
•استدلال اخلاقی، تفکر اخلاقی
•خودپنداره اخلاقی
•قضاوت اخلاقی
•معرفت، بصیرت، نگاه اخلاقی
3.گرایش اخلاقی
•حساسیت اخلاقی
•التزام و تعهد اخلاقی
•صفات، فضایل، ملکات، هیآت نفسانی اخلاقی
•شخصیت، منش (گرایش پایدار به عمل بر اساس صداقت، مسوولیت و نوع دوستی و ارزش های اخلاقی)
•اراده اخلاقی وانتخاب اخلاقی
•انگیزه اخلاقی
•اشتیاق به نیکیها
•هیجان و عواطف اخلاقی مثل هم دردی، هم دلی، احساس گناه و شرم، شفقت
4.ویژگی های فرااخلاقی
طبعا هریک از این ابعاد در حوزه های اخلاقی بندگی، فردی و.. . . . راه می یابد.
جایگاه این گرایش در قلمرو روان شناسی
اخلاق یک پدیده انسانی است. این پدیده اگر مورد کاوش های روان شناختی قرار گیرد، روان شناسی اخلاق پدید می آید. همان گونه که اگر مورد کاوش های جامعه شناختی قرار گیرد جامعه شناسی اخلاق پدید می آید.
بدین ترتیب برای ترسیم ارزش های اخلاقی در سطح روان شناسی کار نمی شود. در روان شناسی تعریف انسان اخلاقی را پسینی یعنی از نگاه مردم مطرح می کنند. و مخرج مشترک از کسانی که ارتکازا و عرفا به این عنوان متصف هستند گرفته می شود. اگر در میان مردم همجنس گرایی یا هر وصف دیگری ارزش اخلاقی شد بیان این مساله روان شناسی اخلاق است اگر بخواهیم انسانِ مقصد را معلوم کنیم و بدانیم که انسان اخلاقی کیست به روان شناسی نباید مراجعه شود. مگر ناظر به موارد موجود.
به بیان دیگر موضوع باید روشن باشد تا روان شناس کارش را شروع کند. یک پدیده روانی داریم آن را مورد بررسی روان شناختی قرار می دهیم. تعریف آن پدیده خارج از روان شناسی است. در روان شناسی به آن توافق می شود. اگر گفته می شود هم دردی یا نوع دوستی ارزش است این کاملا استطرادی و اشاره به فهم نوعی است.
تفاوت روان شناسی شخصیت با روان شناسی اخلاق
در روان شناسی شخصیت تمام ویژگی های انسان مورد بررسی قرار می گیرد. از جمله درون گرایی ـ برون گرایی؛ سازگاری ـ ستیزه جویی؛ وظیفه شناسی ـ بی مسوولیتی؛ کم هوشی ـ باهوشی؛ واقع بینی ـ خیال پردازی؛ نظم و بی نظمی در حالی که در روان شناسی اخلاق تنها ویژگی های اخلاقی بررسی می شود.
پرسش عمده در این باب این است که ملاک اخلاقی بودن یک ویژگی چیست؟ مثلا آیا وصف شجاعت و ترس یا متانت و خفت وصفی اخلاقی است؟ به نظر می رسد عنصر اراده و اختیار در انتساب ارزش اخلاقی به فعل دخالت تام دارد. اگر فرض کنیم هریک از صفات مذکور صرفا به وسیله عوامل ژنتیک یا فیزیولوژیک انتقال یافته باشد نمی توان آن را اخلاقی دانست گرچه ویژگی شخصیت است.
تغییر شخصیت اخلاقی (منش) چیست؟ تغییر در آگاهی ها (نظام ارزش ها و درک مفاهیم اخلاقی و هنجارها) یا تغییر در انگیزه ها (مبدا میل و نظام حساسیت ها) یا تغییر در رفتار یا جمع همه این ها؟
در دانش غربی اخلاق به گزاره ارزشی گفته می شود، هر گزاره اخلاقی از موضوعی و محمولی تشکیل شده است. موضوع گزاره اخلاقی امری اختیاری است. زیرا ارزش اخلاقی مبتنی بر اختیار است و بدون فرض اختیار، امکان داوری اخلاقی وجود ندارد. گاهی از این امور اختیاری به «هستی های مقدور» یاد می شود. این امر اختیاری یا مستقیما متعلق اختیار قرار می گیرد (عمل، رفتار) و یا بالمآل اختیاری است (صفات، ملکات، هیآت نفسانی و منش). محمول گزاره اخلاقی هم یکی از مفاهیم ارزشگذارانه زیر است: خوب، بد، درست، نادرست، باید و نباید.
بنابر این قالب یک گزاره اخلاقی این گونه خواهد شد.
(فعل اختیاری/ صفت اختیاری)، (خوب / بد / درست / نادرست / بایسته / نابایسته) است.
بنابراین مراد از اخلاق مجموعه هنجارها و ارزش های ـ رفتاری یا منشی ـ است که آدمی باید با اختیار و اراده در جان خویش ایجاد کند. قله ای که باید به سمت آن حرکت نماید و با تلاش و کوشش به آن برسد. مجموعه بایدها و نباید ها، خوب ها و بدها، درست و نادرست ها و وظایفی که به کمال و سعادت او مربوط می شود. مثلا سخن از خوبی، بدی و درجه ارزش افعالی مانند صدق، کذب، توریه و علم آموزی و نیز هیآت و ملکاتی مانند شجاعت و غیرت و اخلاص و شفقت در حوزه اخلاق قرار می گیرد.
هرگاه فهرستی از افعال خوب و بد و نیز فضایل و رذایل (هیآت و ملکات شایسته و ناشایست) فراهم اید سیمای انسان مطلوب مشخص شده است. در واقع مجموعه گزاره های اخلاقی نظام مطلوبیت ها و قله نهایی حرکت انسان را مشخص می گرداند.
آقای میرباقری در این باره می گوید:
اخلاقیات هر فرد وجامعه مجموعه ای از خوب ها و بدها ویا پسند ها و ناپسندهای مورد قبول آن فرد یا جامعه است. یعنی اخلاقی بودن هر عمل به آن است که آن عمل نیکو شمرده شود و غیر اخلاقی بودن آن نیز به اینکه آن عمل زشت و قبیح است. یعنی طبیعتا هر جامعه ای یک زیبا شناسی، نظام ارزشی و نظام تجزیه و تحلیل دارد که متناسب با آن برای امور ارزش گذاری می کند و اخلاقی بودن یک فعل در جامعه متناسب با نظام زیبا شناسی آن جامعه تبیین می شود. معنای فعل اخلاقی هم فعلی است که از منظر یک جامعه خوب با بد شمرده می شود.
پایگاه اصلی خوب وبد گرایشات وامیال انسانی است. یعنی آنچه مطابق میل انسانی است اخلاقی به شمار می رود و خلاف میل غیر اخلاقی.
حال این نکته مطرح می شود که اگر تمایلات انسان ملاک خوبی ها و بدی هاست چرا انسان گاهی فعلی را که بر خلاق میلش هست پسندیده می داند ویا فعلی را که می پسندد ناپسند می شمارد اگر پایگاه حسن و قبح به تمایلات انسان بر می گردد، چرا بعضی اوقات بعضی از انسان ها ابعادی را که انسان متمایل به سمت آن است غیر اخلاقی میدانند و یا بالعکس.
پاسخ این است که امیال انسان دارای نظامند و بعضی امیال ممکن است در برخی دیگر قید بزنند و آن را محدود و یا در مواردی مصداق های آن را منتفی کنند. پس این که گاهی شخص عملی را بر خلاف میل و کششی که نسبت به آن عمل دارد ناپسند می داند منافات با این گفته ندارد که آنچه مطابق میل است اخلاقی است و منافی آن غیر اخلاقی. چون همین عمل که مطابق میل خاصی د ر انسان است و قاعدتا باید اخلاقی باشد با کلیت نظام تمایلات هماهنگی ندارد و غیر اخلاقی است. پس خاستگاه اخلاق در عبارتی دقیق تر نظام تمایلات انسان است که توسط دستگاه سنجشی انسان بهینه می شود. یعنی انسان منظومه ای از تمایلات دارد که برآیند این منظومه اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن فعل را در منظر انسان معین می کند کما اینکه جامعه یک نظام تمایلات و یک نظام حساسیت های اجتماعی دارد که این نظام حساسیت ها در نهایت اخلاقی بودن و غیر اخلاقی بودن افعال را معین می کند.
این امر به نسبیت اخلاق نمی انجامد زیرا پایگاه اخلاق با پایگاه حقانیت اخلاق متفاوت است. به تعبیر دیگر یک بار سخن از اخلاق توصیفی می کنیم یک بار اخلاق حق را می خواهیم کشف کنیم اخلاق حق اخلاقی برآمده از تمایلات فطری انسان است که در آن اراده انسانی بر اراده ربوبی هماهنگ است.
ذکر این نکته شایسته است که به دست آوردن و یا داشتن اعتقاد صحیح هم یکی از اعمال یا صفات اختیاری انسان است و قضاوت اخلاقی در باره آن روا است. زیرا اعتقادات را به دو گونه می توان مورد لحاظ قرار داد. هرگاه بحث از صدق و کذب و درستی و نادرستی گزاره از جهت مطابقت و عدم مطابقت با واقع مد نظر باشد کاوشی اعتقادی صورت پذیرفته است. اما اگر درستی و نادرستی اخلاقی این اعتقاد به عنوان یک فعل اختیاری یا یک صورت راسخ نفسانی بررسی شود و اقتضا یا مانعیت آن نسبت به کمال و سعادت (خوبی و بدی آن) مورد نظر قرار گیرد، کاوشی اخلاقی صورت گرفته است. به همین جهت ملاحظه می کنیم که در کتب اخلاقی به ارزش ایمان به خدا، یقین و اعتقاد به آخرت پرداخته شده است.
(فرق این باید ها و نباید ها با هنجارهای قراردادی و حقوقی چیست؟)
مقایسه نسبت میان اصطلاح اسلامی و غربی: بدین ترتیب دو اصطلاح برای اخلاق آشکار گشت یکی دانش ملکات نفسانی و خوی های درونی. دیگر دانش ارزش های مربوط به حیات اختیاری انسان. . . . .
گستره دانش اخلاق
گستره علم اخلاق در صورت مطلوب خود، باید مشتمل بر چند حوزه باشد؛ اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی، اخلاق خانواده، اخلاق محیط زیست و اخلاق صنفی ـ حرفه ای.
مراد از اخلاق بندگی هنجارها و ناهنجارهایی مانند ایمان، تعبد، خوف و توکل است که مربوط به رابطه انسان و خداست. منظور از اخلاق فردی ارزش های اخلاقی مربوط به حیات فردی انسان ها است و انسان را فارغ از رابطه با غیر در نظر می گیرد. مانند فضیلت های صبر، حکمت، و حزم و رذیلت های پرخوری، شتاب زدگی و سفاهت. مراد از اخلاق اجتماعی، ارزش های حاکم بر رابطه فرد با سایر انسان ها است؛ مانند عدل و احسان یا حسد و تکبر. مراد از اخلاق خانواده ارزش ها و احکام اخلاقی مربوط به حوزه روابط خانوادگی است. واژه اخلاق اجتماعی در اطلاق عرفی خود به ارتباط فرد با فرد دیگر انصراف دارد و علی القاعده روابط انسان با اعضای خانواده را نیز در بر می گیرد اما از آنجا که خانواده محل تلاقی فرد و اجتماع و مهم ترین کانون رشد اخلاقی انسان است و نیز بستر پیدایش روابط منحصر به فرد همسری، فرزندی، پدری و مادری است که هر یک، اخلاقیات ویژه خود را تولید و مطالبه می کند و در واقع خانواده کارکرد منحصر به فردی در شکل گیری شاکله اخلاقی فرد دارد که جدا از شوون فرد و روابط وی با دیگر عناصر اجتماعی است. به همین جهت از اخلاق اجتماعی جدا شده است.
همچنین از آنجا که انسان اختیار تأثیرگذاری بر روابط کلان حاکم بر جامعه و نیز توان نقش آفرینی در تاریخ را دارد سخن از وظایف اخلاقی انسان نسبت به ساخت جامعه و مناسبات میان نهاد های مدنی و نیز نسبت به تاریخ بشری و تمدن آینده ناروا نیست و در قلمرو مباحث اخلاقی می گنجد از این رو توجه تفصیلی به این حوزه و جدا کردن آن تحت یک عنوان مستقل مناسب است.
از سوی دیگر انسان در قبال خدمات فراوانی که از جامعه دریافت می کند موظف به ارائه واکنشی مناسب است. نظام تقسیم کار اجتماعی چگونگی این واکنش را به عنوان وظایف صنفی برای ما مشخص کرده است. انجام وظایف صنفی نیز دارای هنجارها و بایسته هایی است که از آن به اخلاق صنفی و حرفه ای یاد می شود. این حوزه نیز در اخلاقیات اجتماعی قرار می گیرد. اما به جهت خصوصیت و اهمیت ویژه شایسته است مستقلا به آن پرداخته شود.
بنابراین حوزه های اصلی دانش اخلاق به قرار زیر خواهد بود:
1.اخلاق بندگی
2.اخلاق فردی
3.اخلاق خانواده
4.اخلاق اجتماعی به معنای احکام و ارزش های حاکم بر روابط انسان با دیگران به عنوان افراد
5.اخلاق اجتماعی به معنای احکام و ارزش های حاکم بر روابط انسان با جامعه و تاریخ
6.اخلاق محیط زیست
7.اخلاق حرفه ای، صنفی
در میان اندیشمندان اسلامی توجه به حوزه های اخلاق اجتماعی به معنای دوم (جامعه و تاریخ)، اخلاق محیط زیست و اخلاق حرفه ای کمتر از سایر حوزه ها به چشم می خورد. گرچه در حوزه اخلاق حرفه ای و صنفی نسبت به خصوص دانشوری و نیز پادشاهی اهتمام درخوری صورت گرفته و کتب فراوانی نگاشته شده است.
به نظر می رسد که در میان اندیشمندان غربی اخلاق بیشتر به حوزه های اجتماعی یعنی رابطه فرد با دیگران ناظر است. اخلاق بندگی در آثار غربیان نمودی ندارد و اخلاقیات فردی نیز تحت عنوان بهداشت روانی در دانش روان شناسی جای می گیرد. در عین حال توجه به اخلاق محیط زیست به عنوان یکی از شاخه های اخلاق کاربردی بسیار بیش از آنچه میان ما رایج است صورت پذیرفته است.
مکاتب اخلاق اسلامی
این دانش با رویکردهای متفاوتی رو به رو بوده است و این اختلاف رویکردها به پیدایش دستگاه های اخلاقی ـ تربیتی چندی منتهی شده که بر اساس آن می توان آثار اخلاقی موجود را در نگاه نخست در چهار عنوان زیر طبقه بندی کرد: فلسفی (عقلی)، عرفانی (سلوکی)، نقلی (ماثور)، و تلفیقی. عمده ترین منشا اختلاف این مکاتب تفاوت در منابع معرفتی است که از دیگرگونی مبانی این نگاه ها برخاسته است. مکتب اخلاق فلسفی برای توجیه گزاره اخلاقی یا تربیتی به منبع عقل متوسل شده و با قیاس و استدلال عقلانی و بیان آثار و لوازمِ عمل یا منش به ارزش داوری در باره آن می پردازد این در حالی است که در مکتب اخلاق عرفانی عمده ترین منبع توجیه گزاره ها شهود عارفان است. در مکتب نقلی نیز برای مدلل ساختن گزاره ها به منابع نقلی دین (آیات و روایات) استناد می شود. ویژگی مکتب تلفیقی در اخلاق و تربیت، استفاده از ظرفیت هر سه منبع پیش گفته و توجیه گزاره ها به روش عقلی، نقلی و شهودی است. تفصیل این موضوع در مقدمه «کتاب شناخت اخلاق اسلامی» آمده است.
تربیت
تربیت در لغت از ماده «رب و» به معنای ایجاد رشد و زیادت یا از ماده «ر ب ب» به معنای سوق دادن به سمت کمال است . در این معنای عام، تربیت شامل انسان و گیاه و حیوان می شود. مثلا رسیدگی به گل و گیاه یا ماهی و دام تربیت آن به شمار می رود. در انسان نیز اصطلاحا فرایند زمینه سازی و به کار گیری شیوه هایی جهت ایجاد، تقویت و شکوفاسازی صفات، رفتارها و آداب، و اصلاح و از بین بردن صفات، رفتار و آداب ناشایست در خود و دیگران را تربیت نامیده اند . در این معنای عام تربیت بر حسب غایت و متعلق خود شامل تربیت بدنی، علمی، اعتقادی، دینی، سیاسی، اخلاقی، ذهنی، اجتماعی، حرفه ای و صنفی (مانند تربیت مدیر، مربی، نظامی، صنعتگر) و.. . می شود.
در باره مفهوم تربیت اختلاف نظرها و تردیدهایی وجود دارد. به برخی از این موارد اشاره می کنیم:
1.تربیت بدون تردید به فرایند تأثیرگذاری بر دیگران و تلاش برای تغییر آنان گفته می شود. اما آیا تلاش برای تغییر خود نیز مشمول اصطلاح تربیت می گردد و قواعد دانش تربیت شامل آن نیز هست؟ برخی برآنند که تربیت تنها شامل دیگرسازی می شود و فرایند خودسازی در علم اخلاق جای می گیرد
2.تربیت بدون تردید شامل ایجاد تغییرات مثبت و متعالی در وجود انسان می شود. آیا به ایجاد تغییرات منفی، انحطاطی و تنازلی نیز می توان تربیت نام نهاد. مثلا آماده سازی کسی برای انجام جرم و جنایت و پرورش شکنجه گر نیز آیا تربیت است؟
3.آیا تربیت تنها به تأثیرات عمدی، آگاهانه، اختیاری و هدفدار گفته می شود یا تأثیرات پایداری که توسط عوامل دیگر نیز ایجاد می شود تربیت نام دارد؟ مثلا آیا می توان از مشکلات و بلایا یا تجارب شخصی به عنوان مربی انسان نام برد؟ عوامل فراوانی بر رشد اخلاقی انسان اثر دارد؛ از جمله روابط با دیگران، نوع پوشش، رژیم غذایی، قوانین جاری، نوع رفتار و برخورد دیگران، آیا همه اینها دست به کار تربیت انسان هستند؟
4.ایجاد تغییرات پایدار در غیر انسان (به عنوان موجود صاحب اختیار و اراده) مثلا در حیوانات و گیاهان آیا تربیت نام می گیرد؟
5.آیا اطلاق عنوان تربیت بر ایجاد تغییرات ناپایدار مانند رفتارهای خاص یا حالات عارضی و گذرا نیز صحیح است؟ یا تربیت حقیقتا تنها بر ایجاد صور پایدار و ماندگار اطلاق می گردد؟ مفهوم روان شناختی شخصیت و مفهوم اخلاقی ملکه و مفهوم قرآنی شاکله به همین پایداری اشاره دارد.
6.توسعه طبیعی ظرفیت های انسانی ـ یا موجودات دیگر ـ که به اقتضای طبیعت آن موجود حاصل می شود معمولا رشد نامیده می شود. آیا فرایند طبیعی رشد که به مقتضای ذات انسان رخ می دهد و عامل خارجی در آن دخالت ندارد نیز تربیت نام می گیرد؟ یعنی حرکتی که از درون وجود انسان نشأت می گیرد و تنها بر فرض عدم مانع تحقق می یابد و نیاز به تلاش یا دخالت نیروی دیگر ندارد.
گویا عنوان تربیت در لغت اطلاق دارد و نمی توان آن را به گونه ای انحصاری، به حالات ویژه اختصاص داد. اما روشن است که در این کتاب از معنای عام تربیت، تربیت اخلاقی انسان یعنی ایجاد تغییرات پایدار اخلاقی در وجود او اراده شده است.
-تربیت گاهی به معنای فاعلی ـ تربیت کردن ـ و گاهی به معنای مفعولی ـ تربیت شدن ـ استعمال می شود. در اینجا مراد ما از این واژه معنای فاعلی آن است.
تربیت اخلاقی
«تربیت اخلاقی»، فرایند درونی شدن ارزش های اخلاقی و شکلگیری پایدار شخصیت انسان براساس ویژگیهای انسان کامل اخلاقی است. «تربیت اخلاقی» مسیر گذار از وضعیت موجود (دامنه ای که مبدا حرکت انسان است) به سوی قله مطلوب هنجارهای اخلاقی را مینمایاند و آدمی را مدد میکند تا سیمای آرمانی و صورت ایدآل انسان اخلاقی را در وجود خویش پدید آورد. «تربیت اخلاقی» تحقق عینی مکارم اخلاق و تجلی بارز همه آموزههایی است که دانش «اخلاق» بدان فرامیخواند. می توان گفت که «اخلاق» صورتی ایستا از غایت حرکت انسان ارایه می دهد در حالی که «تربیت اخلاقی» احکام جریان و قواعد حرکت انسان را می نمایاند. به تعبیر دیگر اخلاق پرسش از ماهیت و تربیت پرسش از کیفیت دست یابی ارزش ها را پاسخ می گوید.
در مباحث تربیتی کاری به مصادیق خوب و بد نداریم و به مباحث اخلاقی یا فلسفه اخلاقی وارد نمی شویم. خوب ها و بدها، هنجارها و ناهنجارها و بایسته ها و نابایسته ها را از اخلاق به صورت اصل موضوع و پیش فرض دریافت می کنیم و هدف حرکت قرار می دهیم. پس از آن علم تربیت چگونگی دست یابی به آن اهداف را بررسی می کند. بنابر این می توان بسیاری از مباحث تربیتی را نسبت به اخلاق لا بشرط و بی جهت دانست بدین معنا که هر نظام اخلاقی که پذیرفته شود نظام تربیتی به حال خود برقرار باشد. (گرچه پاره ای از مباحث تربیتی با توجه به غایت اخلاقی متفاوت خواهد شد. نیاز به مثال و تبیین دارد.)
در مباحث تربیت اخلاقی نظر به غایات اخلاقی نیست اینکه چه چیزی ارزش یا ضد ارزش است مورد نظر نیست. مهم چگونه رفتن است نه به کجا رفتن؟
ممکن است فرایند تربیت با غایات خاصی نسبت ویژه داشته باشد. مثلا تربیت اجتماعی یا تربیت بندگی در اصول مشترک ولی در راهکار ها و. . . مختلف باشند. لذا حوزه های اخلاق هنجاری را معلوم می کنیم تا بعد از آن در تربیت وارد شویم.
اخلاق هنجاری مجموعه رذایل و فضایلی را معرفی می کند که وارستگی از آنها و آراستگی به آنها اهداف خرد تربیت را تشکیل می دهد. تربیت از شدن، تغییر وحرکت سخن می گوید و نیل به این غایات یعنی سعادتمند شدن، کامل شدن و.. . غایات تربیت است.
شناختن غایات با این وصف که ارزش و مطلوب بوده و لذا غایات شأن تربیت نیست بلکه تعریف و توصیف آنها از رسالت های اخلاق است. در حقیقت عقلانیت ابزاری غیر از عقلانیت ارزشی است. تربیت موظف به بیان چگونگی پیمودن راهی است که اخلاق از آغاز تا انجام نشان داده است.
بنابراین پرسش اساسی اخلاق «ما المسیر و المقصود» و مسأله اساسی تربیت «کیفیه طی المسیر و الوصول الی المقصود» است یعنی عقلانیت اخلاقی ارزشی و عقلانیت تربیتی ابزاری است. یکی دغدغه راه یابی دارد و دیگری دغدغه راه پیمایی. اخلاق مقاصد را تا سر منزل نهایی ترسیم و از آن دفاع می کند و تربیت اخلاقی نقشه رسیدن به مقاصد و غایات اخلاق را ترسیم می کند.
اخلاق سلسله مراتبی از غایات خرد تا غایات کلان اخلاقی را جستجو می کند و تربیت سلسله مراتبی از پیش نیازهای نیل به غایات اخلاقی و راه تحصیل آنها را نشان می دهد. بنابراین غایات خرد در سلسله پیش نیازهای تربیتی غایات کلان قرار می گیرد.
پیش نیازها «بایدهای تربیتی» هستند که «الزام غیری» دارند به این معنا که برای دست یابی به غایتی، ضرورت و طریقیت دارند اما سلسله مراتب غایات اخلاقی «بایدهای اخلاقی» را پدید می آورند که «الزام نفسی» داشته و دارای «ارزش ذاتی اخلاقی» هستند.
سلسله مراتب غایات خرد اخلاقی که از منظر تربیتی در سلسله پیش نیازهای غایات کلان اخلاقی قرار می گیرند با رویکرد به غایات کلان تربیت اخلاقی ارزش غیری پیدا کرده و الزام ذاتی آنها نیز به الزام غیری تبدیل می گردد و از منظر تربیتی با رویکرد به غایات کلان اخلاقی به صورت بایدهای تربیتی در سلسله پیش نیازهای غایات کلان در می آیند.
پس در سلسله جبال ارزش های اخلاقی که هر کدام ارتفاع و موقعیت ویژه ای دارند کارکرد اخلاق، شناسایی این قلل و کارویژه تربیت بیان چگونگی پیمودن آنها است واگر از قله های کوتاه تر بحث کند به این عنوان است که راه رسیدن به قلل بلندتر هستند و چگونگی فتح و گذر از آنها باید در تربیت بیان شود.
با این تمثیل معلوم می شود که بایدهای تربیتی معطوف به بایدهای اخلاقی است و از این غایات کلان و عالی تربیت اخلاقی در قلمرو اخلاق بحث و بررسی می شود.
نتایج این تفکیک میان اخلاق و تربیت
دسته ای از مباحث اخلاقی که در کتب اخلاقی موجود در شمار فضایل اخلاقی شمرده شده اند مثل توبه محاسبه موعظه استغفار امر به معروف و نهی از منکر تغافل تکریم عبرت اراده و.. . به نظر دقی تربیتی اند نه اخلاقی
مبانی تربیت
1.انسان پوینده و پیوسته پو است. تبدل پذیر است. قابلیت انحطاط و ارتقا دارد.
2.فرایند تربیت انسان قانونمند و دارای فرایند است. تحولات انسانی تابع نظم و قواعد خاصی است.
3.این نظم و قواعد قابل کشف، شناسایی و تحلیل است
4.این شناسایی به پیش بینی منجر می شود. مهندسی اخلاقی ـ تربیتی رویکردی آینده نگرانه و درجستجوی آینده اخلاقی ـ تربیتی مطلوب در میان آینده های محتمل فراروی یک انسان است.
یک سوال: حد نصاب اخلاقی بودن انسان چیست؟ اگر یک نفر شناخت اخلاقی داشته باشد اخلاقی شمرده می شود؟ رفتار اخلاقی هم لازم است؟ یا. . . . . این سوال پیش از حرکت تربیت باید حل شود.
تربیت اخلاقی: یک علم یا یک فن؟ علم دو گونه است علم نظری و علم عملی حکمت عملی دانش باید ها و نباید ها و دانش عمل است. (دانش کار) از سوی دیگر فن مهارت انجام کار یا دانش برآمده از تجربه عملی است فن از سنخ آگاهی است نه توانایی انسان ها دارای مشترکاتی هستند. اما امتیازات فراوانی هم از یکدیگر دارند؛ امتیازات نوعی و شخصی
در باره تربیت اخلاقی تا نقاط مشخصی می توان به صورت علمی و نظری و پشت درهای بسته بحث کرد. تا آنجا که به نقاط مشترک میان انسان ها (انسان بما هو انسان) مربوط می شود مربوط به علم تربیت است. دانش تربیت همچنین سخن از امتیازات نوعی فراگیر نیز دارد. اما از جایی که پای مشخصات فردی باز می شود قضایای حقیقیه علمی به کار نمی آید و باید سراغ قضایای شخصیه و خارجیه رفت از این به بعد نوبت به فن تربیت می رسد. هرچه از جزئیات حقیقی فاصله بگیریم به سمت علم تربیت پیش می رویم و هرچه به جزئیات نزدیک شویم به حوزه فن تربیت نزدیک شده ایم. تفاوت مربی با عالم تربیت دقیقا در همین نکته نهفته است. فن تربیت قدرت تطبیق همان احکام کلی در مصادیق و موارد جزئی است.
رشد اخلاقی، تربیت اخلاقی و تکنیک های تربیتی
در مباحث تربیت اخلاقی سه موضوع مورد نظر قرار می گیرد. توصیف، توصیه و تکنیک.
گاهی سوال این است که رشد اخلاقی به صورت طبیعی چگونه صورت می پذیرد؟ در این مرحله گزارشی از فرایند طبیعی رشد که به صورت یک قانون و فراتر از اختیار انسان صورت می پذیرد ارائه می شود و به نوعی جبرهای حاکم بر رشد اخلاقی انسان بیان می شود. (نوعی انسان شناسی و یا روان شناسی اخلاق و روان شناسی رشد اخلاقی)
گاهی سوال این است که این فرایند چگونه باید انجام گیرد؟ یعنی پدران و مادران و مربیان، برای تربیت اخلاقی مربیان خود چه اموری را به عنوان بایدهای کلان در نظر گیرند؟ هنجارهای حاکم بر رشد اخلاقی چیست؟ یعنی با استفاده از اراده و تدبیر و اختیار چگونه می توان فرایند طبیعی پیش گفته را بهبود بخشید و چه تأثیراتی در آن می توان گذارد؟
گاهی نیز سوال از روش ها، تکنیک ها و برنامه هایی است که به تربیت اخلاقی منتهی می شود.
صورت اول که در آن به توصیف فرایند غیر اختیاری می پردازیم رشد نام دارد. در صورتی که فرایند اختیاری نوع دوم تربیت نامیده می شود.
دانش تربیت اخلاقی در صورت مطلوب
مفهوم تربیت که در آغاز به فعالیت رسمی و مستقیم آموزشگاه ها در رشد شناختی کودکان اطلاق می شد به مرور در چهار بُعد گسترش یافت؛
1.سن مربی؛ گسترش معنای تربیت به همه ادوار زندگی از آغاز تولد به صورت مستمر تا پایان عمر.
2.متولی؛ گسترش مفهوم تربیت از محیط آموزشگاهی به تمام عوامل شکل دهی تغییر در جان انسان مانند محیط اجتماع.
3.ابعاد؛ گسترش از تربیت شناختی به تربیت اخلاقی، اجتماعی، بدنی و. . . .
4.گونه ها؛ گسترش از تربیت مستقیم به تربیت غیر مستقیم.
بدین ترتیب دانش تربیت باید به همه این موارد توجه تفصیلی کند. برای آنکه دایره این دانش پوشش کامل داشته باشد لازم است دانشوران این رشته، حوزه دید خود را به موضوعات زیر گسترش دهند.
-بر حسب موضوع: تربیت خود، تربیت دیگران، تربیت جامعه (روابط اجتماعی و فرهنگ عمومی، امت اسلامی، فرهنگ سازی، جامعه سازی، تمدن سازی)
-بر حسب نوع غایت: تربیت اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق خانوادگی، اخلاق اجتماعی، اخلاق تمدن گرا، اخلاق صنفی و حرفه ای، اخلاق محیط زیست.
-بر حسب متعلق: تربیت قوه عاقله، شهویه، غضبیه.
-بر اساس آناتومی کامل شخصیت اخلاقی: تربیت رفتار اخلاقی، شناخت اخلاقی، حساسیت اخلاقی، استدلال اخلاقی، منش اخلاقی، هویت اخلاقی، هیجان اخلاقی، قضاوت اخلاقی، و ویژگی های فرا اخلاقی.
-بر حسب گونه ها و مراحل: عام (بسیط و فراگیر)، خاص، اخص (پیچیده و عمیق)
-تربیت: مستقیم و غیر مستقیم (آشکار و غیر آشکار ـ رسمی و غیر رسمی)
-تربیت در باره صفات مثبت (ایجاد و تقویت): در باره صفات منفی (پیش گیری، تضعیف و درمان)
-علم تربیت (نظری): فن و هنر تربیت (عملی)
-تربیت خردنگر و کلان نگر: یعنی بدون در نظر گرفتن کلیت اجتماع که با فرض حضور تنها یک نفر هم قابل پی جویی باشد، یا با فرض وجود روابط کلان و پیچیده اجتماعی
-تربیت یک حرکت است: از این رو باید در بررسی علمی آن به عناصر زیر عنایت نشان داد:
متحرک (مربی)، محرک (مربی، عامل حرکت و تربیت)، موانع، هدف، مبدا، مسیر، نوع حرکت، منازل، مقدار حرکت، شتاب حرکت، سرعت و زمان
انسان شناسی
انسان پیش از حرکت اختیاری به سمت هدف خود، به صورت اولیه و فطری دارای ویژگی ها، استعدادها، برخورداری ها، محدودیت ها و ضعف هایی است. آگاهی از این ویژگی ها برای پژوهشگران علوم انسانی، خصوصا دانش اخلاق و تربیت ضروری است. انسان با همه آن ویژگی ها موضوع احکام این علوم است و برای صدور یک حکم، شناخت موضوع لازم است. هرچه این شناخت و آگاهی کامل تر باشد، درصد اعتماد به آن احکام بالاتر می رود. دانشی که در آن احکام انسان پیش از حرکت و تحول اختیاری بیان می شود انسان شناسی نام دارد. مراد از انسان پیش از حرکت تنها کودک نوزاد نیست. زیرا پاره ای از ویژگی های فطری پس از دوره سنی خاصی بروز می کند. عمده آن است که وجود این ویژگی به اختیار و اکتساب نبوده و مقتضای طبع اولی انسان است. اگر چنین باشد در حوزه معارف انسان شناختی از آن بحث می شود. در میان علوم اسلامی هنوز دانش انسان شناسی به صورت کامل تکوین نیافته است.
می توان گفت که اخلاق و تربیت هر دو به نوعی دانش شناخت انسان است. اما اخلاق از انسان کامل و بایسته که در مقصد قرار گرفته سخن می گوید، تربیت نیز انسان در حال گذار و احکام این گذر را روشن می سازد اما انسان شناسی از احکام انسان مبدا پیش از هر گونه تغییر و تحول آن گونه که به طبع اولیه خود بوده است، بحث می کند.
انسان شناسی: احوال انسانِ در مبدأ و پیش از حرکت اختیاری
تربیت: احوال انسانِ در حال حرکت، احکام دوره گذار
اخلاق: احوال انسانِ به مقصد رسیده
سیمای انسان اخلاقی
از آنجا که تربیت اخلاقی به معنی ایجاد انسان اخلاقی است لازم است پیش از ورود به مباحث آن سیمای انسان اخلاقی معلوم گردد.
بدون آگاهی از ویژگی ها و مطلوبیت های انسان اخلاقی نمی توان برای حرکت به سوی آن برنامه ریزی کرد. تربیت ایجاد نوعی تغییر و تحول است. چگونه تغییر و تحولی مطلوب است که ایجاد شود؟
در دامنه مباحث تربیتی سخن از غایت نیست. این که چه چیزی ارزش است و چه چیزی ارزش نیست در حوزه دانش اخلاق روشن می شود. در این جا تنها به نوع حرکت و انواع آن توجه داریم اما حوزه های مختلف حیات اخلاقی باید به تفکیک ملحوظ باشد تا حرکت به سوی آن در همه حوزه ها و به صورت جامع پدید اید.
صرف نظر از ملاک و مفهوم خوبی و بدی و مصادیق آن، انسان اخلاقی طبعا واجد مختصات متنوع شخصیتی و تاسیسات روحی و روانی فراگیری است که ذیلا بدان می پردازیم:
آناتومی شخص اخلاقی
هویت و شخصیت اخلاقی مشتمل بر امور زیر است:
1.عمل اخلاقی
•کنش، رفتار اخلاقی، انجام عمل خوب و ترک عمل بد.
•مهارت و توانایی عمل اخلاقی
•عادات اخلاقی
2.شناخت و آگاهی اخلاقی
•تصور خوبی و بدی و خوب ها و بدها، دانش، اطلاعات
•تصدیق و پذیرش ذهنی گزاره های اخلاقی،
•اعتقاد، باور قلبی، ارزشگذاری اخلاقی
•استدلال اخلاقی، تفکر اخلاقی
•خودپنداره اخلاقی
•قضاوت اخلاقی
•معرفت، بصیرت، نگاه اخلاقی
3.گرایش اخلاقی
•حساسیت اخلاقی
•التزام و تعهد اخلاقی
•صفات، فضایل، ملکات، هیآت نفسانی اخلاقی
•شخصیت، منش (گرایش پایدار به عمل بر اساس صداقت، مسوولیت و نوع دوستی و ارزش های اخلاقی)
•اراده اخلاقی وانتخاب اخلاقی
•انگیزه اخلاقی
•اشتیاق به نیکیها
•هیجان و عواطف اخلاقی مثل هم دردی، هم دلی، احساس گناه و شرم، شفقت
4.ویژگی های فرااخلاقی
طبعا هریک از این ابعاد در حوزه های اخلاقی بندگی، فردی و.. . . . راه می یابد.
جایگاه این گرایش در قلمرو روان شناسی
اخلاق یک پدیده انسانی است. این پدیده اگر مورد کاوش های روان شناختی قرار گیرد، روان شناسی اخلاق پدید می آید. همان گونه که اگر مورد کاوش های جامعه شناختی قرار گیرد جامعه شناسی اخلاق پدید می آید.
بدین ترتیب برای ترسیم ارزش های اخلاقی در سطح روان شناسی کار نمی شود. در روان شناسی تعریف انسان اخلاقی را پسینی یعنی از نگاه مردم مطرح می کنند. و مخرج مشترک از کسانی که ارتکازا و عرفا به این عنوان متصف هستند گرفته می شود. اگر در میان مردم همجنس گرایی یا هر وصف دیگری ارزش اخلاقی شد بیان این مساله روان شناسی اخلاق است اگر بخواهیم انسانِ مقصد را معلوم کنیم و بدانیم که انسان اخلاقی کیست به روان شناسی نباید مراجعه شود. مگر ناظر به موارد موجود.
به بیان دیگر موضوع باید روشن باشد تا روان شناس کارش را شروع کند. یک پدیده روانی داریم آن را مورد بررسی روان شناختی قرار می دهیم. تعریف آن پدیده خارج از روان شناسی است. در روان شناسی به آن توافق می شود. اگر گفته می شود هم دردی یا نوع دوستی ارزش است این کاملا استطرادی و اشاره به فهم نوعی است.
تفاوت روان شناسی شخصیت با روان شناسی اخلاق
در روان شناسی شخصیت تمام ویژگی های انسان مورد بررسی قرار می گیرد. از جمله درون گرایی ـ برون گرایی؛ سازگاری ـ ستیزه جویی؛ وظیفه شناسی ـ بی مسوولیتی؛ کم هوشی ـ باهوشی؛ واقع بینی ـ خیال پردازی؛ نظم و بی نظمی در حالی که در روان شناسی اخلاق تنها ویژگی های اخلاقی بررسی می شود.
پرسش عمده در این باب این است که ملاک اخلاقی بودن یک ویژگی چیست؟ مثلا آیا وصف شجاعت و ترس یا متانت و خفت وصفی اخلاقی است؟ به نظر می رسد عنصر اراده و اختیار در انتساب ارزش اخلاقی به فعل دخالت تام دارد. اگر فرض کنیم هریک از صفات مذکور صرفا به وسیله عوامل ژنتیک یا فیزیولوژیک انتقال یافته باشد نمی توان آن را اخلاقی دانست گرچه ویژگی شخصیت است.
تغییر شخصیت اخلاقی (منش) چیست؟ تغییر در آگاهی ها (نظام ارزش ها و درک مفاهیم اخلاقی و هنجارها) یا تغییر در انگیزه ها (مبدا میل و نظام حساسیت ها) یا تغییر در رفتار یا جمع همه این ها؟