معرفی و نقد کتاب اندیشه سیاسی صدرالمتالهین
آرشیو
چکیده
متن
بررسی اندیشه سیاسی صدر المتالهین، از چند نگاه اهمیت دارد؛ ازاین رو بحث از حکمت سیاسی متعالیه، خط بطلانی بر آرا و افکار کسانی است که ملاصدرا را فاقد اندیشه و تأملات سیاسی دانسته اند؛ از همین رواست که به گفته نویسنده، کتاب سهمی عظیم هم در روشن ساختن نهضت امام خمینی و هم در نجات جهان و انسان معاصر از مشکلات ومعضلات و بحران های کنونی دارد.
در نامه ای که امام خمینی برای گوربا چف، صدر هیأت رئیسه اتحادجماهیر شوروی فرستاد که خود نشان از درک ضرورت و اهمیت اندیشه ملاصدرا بود، آمده است :
(... و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألهین ـرضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین ـ مراجعه نمایند تا...)
بنابراین، اندیشه سیاسی ملاصدرا، بخشی از میراث عظیم اسلامی است ؛ میراثی که خیزش و بیداری فکر دینی و سیاسی را در ایران فراهم کرد و شعاع آن پیله های زمانی و مکانی را در نوردید و الهام بخش بسیاری جنبش ها و فلسفه های سیاسی گردید. افزون بر آن، ملاصدراشخصیتی است که دغدغه اصلاح طلبی داشته و از مصلحان اجتماعی ـسیاسی به حساب می آید. اهمیت اندیشه اصلاحی ملاصدرا از این رواست که ایشان، هم وضعیت نا به سامان زمانه اش را آسیب شناسی می کرد در و هم راه حل های قابل قبول برای درمان آسیب های فرهنگی ـ سیاسی و اجتماعی ارائه می داد.
2. معرفی کتاب
این کتاب در پنج فصل سامان یافته است :
فصل یکم، بررسی زمینه های تکوین شخصیت سیاسی ملاصدرا؛فصل دوم، بررسی جایگاه دانش سیاسی در حکمت متعالیه ؛ فصل سوم،تبیین مبادی و مبانی ضرورت زندگانی اجتماعی و سیاسی ملاصدرا؛فصل چهارم، بررسی کار ویژه های حکومت دینی، در مقایسه با سایرحکومت ها از دیدگاه ملاصدرا؛ فصل پنجم، بررسی ساختار حکومت دینی، ولایت سیاسی انبیا، ائمه و مجتهدان از منظر سیاسی ملاصدرا.
در فصل نخست، چگونگی تکوین شخصیت ملاصدرا، به ویژه زندگی سیاسی و اوضاع زمانه وی، به اختصار بررسی شده است. این بررسی به گونه ای است که توانسته است، پرتوی بر تفکر سیاسی ملاصدرا افکنده وزوایای مبهم و تاریک آن را روشن سازد:
الف. زندگی سیاسی و علمی ملاصدرا
ایشان در سال 979 هجری در شیراز متولد شد. وی تنها پسر ابراهیم شیرازی بود. ابراهیم از چهره های قدرتمند سیاسی و اجتماعی آن سامان به شمار می رفت. ملاصد را پس از تکمیل تحصیلات مقدماتی،رهسپار کاشان و اصفهان گردید. در اصفهان علوم نقلی را نزد شیخ بهایی و علوم عقلی را در محضر میرداماد فرا گرفت. وی بنا به دعوت شاه عباس اول، به شیراز رفت و مدرسه خان را کانون اصلی آموزش علوم عقلی و نقلی قرار داد و در نهایت، به هنگام بازگشت از هفتمین سفر حج در سال 1045 هـ. ق، در بصره بدرود حیات گفت و طبق وصیتش او را درکنار مرقد امام علی (ع) دفن کردند.
ب. دوره های حیات علمی ملاصدرا
نویسنده در فصل نخست، زندگی علمی ملاصدرا را به پنج دوره تقسیم کرده که عبارت است از:
1. دوره سیر در افکار فلسفی و کلامی دیگران ؛ اعم از مشائی، اشراقی،اشاعره و معتزله : ملاصدرا این دوره را ارباب (حسنات الابرار سیئات المقربین)، اوقات تلف شده عمر خود دانسته، از آن استغفار می کند.
2. سیر از خلق و به سوی حق و مشاهده مبدأ آفرینش در پایان این سفر، و رسیدن به آغاز ولایت.
3. سیر از حق به سوی حق به همراه حق و مشاهده اسمای حسنای خداوند.
4. سیر از حق به خلق و مشاهده آثار خداوند در مظاهر گوناگون جلال وجمال آن حضرت.
5. سیر از خلق به سوی خلق به همراه حق و رساندن پیام حق، به مظاهر وی در کسوت کثرت ؛ این دوره با بازگشت مجدد وی از کهک به شیراز و تدریس وتألیف وی مقارن است و بالطبع عرصه تفکر سیاسی واجتماعی وی نیز در این دوره شکل گرفته است.
ج. انتقاد از وضعیت زمانه
از نکات مهم این فصل، تبیین انتقادها و ایرادهایی است که ملاصدرااز وضعیت زمانه اش داشت. نقد ملاصدرا بر تصوف و همدم بودن علما باسلاطین دنیا طلب خلاصه نشده، بلکه مفاسد دستگاه صفوی را نیز دربر می گیرد. مسئله مهم دیگر، رد نظریه تکفیر ملاصدرا است. نویسنده می گوید: دلیلی بر تکفیر ملاصدرا در دست نیست، بلکه اگر ایشان به زندگی دور از غوغای بشر رضایت داده، به این دلیل است که حکمای حقیقی کنار گذاشته شده اند و علم ابزار ریاست و شهرت قرار گرفته است.نویسنده معتقد است که دوری ملاصدرا از مردم موجب می شود که رموز واسرار الهی بر او کشف و با کنار قرار دادن فلسفه، عرفان و حکمت مشائی و اشرافی و کلام، مکتب جدیدی به نام حکمت متعالیه تأسیس گردد.
نویسنده در این فصل، انتقاد ملاصدرا از وضعیت زمانه را نوعی آسیب شناسی ویژه دانسته است که وی از اوضاع فرهنگی، مذهبی،اجتماعی و سیاسی زمان خود دارد. این امر موجب شده است که تفکرات اجتماعی و سیاسی ملاصدرا خصلت (اصلاحی) به خود بگیرد. در این فصل، پس از آنکه از قرآن، عرفان و برهان به عنوان ارکان و مبانی نظام تفکر صدرایی یاد می کند، به چهار مسئله بنیادی اشاره می کند که پیش از وی به هیچ وجه مطرح نبوده است :
ـ وجود و تشکیک آن.
ـ حرکت جوهری با صیروت و تفسیر جهان.
ـ علم و ربطه عالم (عقل) و معلوم (معقول).
ـ نفس و قوای نفسانی و تکوین و کمال و معاد آن.
در فصل دوم، نویسنده در جست و جوی پاسخ این پرسش برآمده است که در منظومه فکری ملاصدرا، (دانش سیاسی) از چه جایگاهی برخوردار است ؛ از این رو برای نشان دادن جایگاه سیاست در حکمت متعالیه، آثار متعدد او را بررسی کرده است :
حکمت نظری : 1. علم اعلا
2.علم طبیعی
3. علم ریاضی
4. علم منطق
حکمت علمی : 1.علم اخلاق 2. حکمت مدنی : 2-1. علم سیاست (قلمرو تدبیر بشر) 2-2. علم نوامیس (قلمرو و دستورات الهی)3ـ2.حکمت منزلی
نویسنده از این تقسیم بندی که براساس مکتب مشا صورت گرفته است، نکات ارزنده ای را استخراج می کند:
1. ملاصدرا به علم سیاست توجه دارد و برای آن جایگاه مستقلی درطبقه بندی، تقسیم، تفکیک و تمایز علوم قائل است.
2. در تقسیم بندی یاد شده، به جنبه های دینی و انسانی سیاست توجه، و از یک دیگر تفکیک شده است ؛ بنابراین، دستورات الهی ازجمله فقه سیاسی، ما را از علم سیاست بی نیاز نمی کند.
3. مطالعه عبارات صدر المتألهین نشان می دهد که ایشان به تاریخ وپیشینه مباحث سیاسی در یونان باستان، به ویژه در آثار متفکرانی چون افلاطون و ارسطو و در عالم اسلام و آثار متفکرانی چون فارابی، ابن مسکویه و خواجه نصیر الدین طوسی آگاهی داشته است.
د. جایگاه سیاست در اکسیر العارفین
نویسنده با مطالعه این اثر و نشان دادن طبقه بندی علوم از دیدگاه ملاصدرا، جایگاه مستقلی برای علم سیاست در نظر می گیرد:
علوم اخروی ؛ فرشته شناسی، شناخت جواهر غیر مادی و تمام آنچه عقل عادی نمی تواند به آنها برسد.
علوم دنیوی : 1. علم اقوال ؛ علوم الفبا، صرف، نحو، عروض، معانی وبیان.
2. علم اعمال ؛ فنون، علوم طبیعی، علم خانواده، حقوق، سیاست،تربیت و علم طریقت.
3. علم احوال ؛ علم برهان منطقی، علم ریاضی، علم هندسه.
نویسنده با نشان دادن این تقسیم بندی که از مکتب اشراق متأثراست، نکات زیر را قابل توجه و اهتمام دانسته است :
1. در این تقسیم بندی به دانش سیاسی جایگاه مستقلی داده شده است.
2. در کنار علم سیاست به علم شریعت، نیز توجه شده است.
جایگاه سیاست در المظاهر الهیه
نویسنده با توجه به اثرفوق، نشان داده است که حکمت عملی درنظرملاصدرا سه قسم است که عبارت است از:
اخلاق، تدبیر منزل و علم سیاست.
این طبقه بندی نتایجی به دست می دهد:
1. ملاصدرا دانش سیاست را می شناسد و برای آن جایگاه خاصی قائل است.
2. ملاصدرا معرفت سیاسی و تمام معارف را در شبکه خاص دینی والهی می بیند.
نویسنده در این فصل پس از آنکه جایگاه سیاست را در اندیشه سیاسی ملاصدرا نشان می دهد، این پرسش را مطرح می کند که اگرملاصدرا آن گونه که ادعا شد، دارای اندیشه سیاسی بوده است، چرا به میراث فکری ملاصدرا در بخش سیاست توجهی نشده است ؟ در مقام پاسخ گویی به این پرسش، راز این بی توجهی را این گونه بیان می کند:(وضعیت کلی ایران و جهان پس از عصر ملاصدرا، دلیل این بی توجهی بوده است ؛ یعنی در دوره سلطنت شاه عباس، ایران در عرصه نظام جهانی قرار داشت پس از آن به مدت یک قرن در نزاع بی پایان به سرمی برد. نویسنده اظهار می دارد، در اواخر قرن 17 و سراسر قرن 18 م،اروپا در عصر روشنفکری به سر می برد؛ اما ایران (انحطاط، ناامنی،جهالت و نظامی گری دست و پنجه نرم می کرد. حوزه های علمیه کم فروغ شدند؛ عالمان دینی یا به تیغ ستم سر به نیست شدند یا کنج عزلت اختیار کردند. یکی از شاخه های معرفت که در این دوره بی رونق وفراموش شد، دانش سیاسی بود. نویسنده کم توجهی به دانش سیاسی به طور عموم و اندیشه سیاسی ملاصدرا به خصوص را در این فضاتحلیل و بررسی می کند.
در فصل سوم، نویسنده به بررسی زندگی سیاسی در اندیشه ملاصدرامی پردازد و با افرادی چون دکتر جواد طباطبایی وارد مناظره می شود،زیرا طباطبایی معتقد است که ملاصدرا کوشش خود را به اثبات معادجسمانی معطوف داشته و از تأمل در معاش انسان ها غافل بوده است ؛ درحالی که مدعای نویسنده کتاب این است که ملاصدرا به تأمل در زندگی سیاسی انسان ها یا به تعبیر دیگر، به تأمل در معاش انسان ها پرداخته است. دکتر لک زایی اظهار می دارد، دلیل اینکه آقای طباطبایی به طورقطع حکم کرده است که ملاصدرا از تأمل در معاش انسان ها، به کلی غافل مانده است را باید در پارادایم مورد قبول آقای طباطبایی ردیابی کرد. از آنجا که آقای طباطبایی در سیاست، اصالت را با دنیا و در عرفان امامت را با آخرت می داند، از این رو حکم کرده است که نمی توان اندیشه ای سیاسی مبتنی بر اندیشه عرفانی ارائه داد. نویسنده برای اینکه نشان دهد، در اندیشه سیاسی متعالیه دین و دنیا از هم تفکیک شده نیست، ناگزیر شده است، به بررسی دو مطلب زیر بپردازد:
1. جایگاه دنیا در اندیشه ملاصدرا
در اندیشه ملاصدرا، دنیا هدف نیست، اصل بر آخرت است ؛ از باب مقدمه، چون دنیا وسیله ای برای رسیدن به آخرت است، باید به آن توجه کرد. نویسنده در تبیین جایگاه دنیا در اندیشه ملاصدرا می گوید: دنیالفظی مشترک میان دو محتوا است. در ادبیات اسلامی، هر گاه دنیامذمت شده، مراد دل بستن به ارزش های غیر الهی است و در مواردی که از دنیا به عنوان مزرعه آخرت یاد شده، منظور همین طبیعت محسوسی است که خدا برای انسان ها آفریده است. این تمایز و تفکیک از نگاه آقای طباطبایی پنهان مانده و مشکل ساز شده است.
2. مفهوم سیاست در اندیشه ملاصدرا
از نظر ملاصدرا، سیاست به معنای تدبیر و هدایت جامعه از دنیا به سوی آخرت، به منظور تقرب به خدای متعال است. چنین سیاستی به انبیاء ائمه و علمای واجد شرایط اختصاص دارد. به نظر ملاصدرا،سیاست و شریعت در پارادایم قدرت در تعارض اند؛ اما در مکتب هدایت،سیاست از تربیت جدایی ناپذیر است. به نظر ملاصدرا، سیاست زمانی دینی است که ارکان زیر را در اختیار داشته باشد:
قانون، قانون گذار، مجری قانون و هدف.
در فصل چهارم، حکومت دینی را در اندیشه ملاصدرا بررسی می کند.وی به طور کلی وظایف حکومت اسلامی را در نگاه ملاصدرا، امور زیرمی داند:
ـ تنظیم امور معیشتی مردم.
ـ تنظیم امور معنوی مردم.
ـ یادآوری امور اخرت.
ـ هدایت مردم به صراط مستقیم.
ـ مجازات مجرمان، تأمین امنیت.
نویسنده، غایت حکومت و سیاست را از دیدگاه ملاصدرا سعادت می داند و وظیفه اصلی حکومت، به سعادت رساندن مردم است. به نظرملاصدرا سه چیز مایه شقاوت انسان می گردد:
1. جهل به معرفت نفس که حقیقت آدمی است.
2. حب جاه و مال و امیال به شهوات و لذات و سایر تمتعات.
3. تسویلات نفس اماره.
نویسنده از اندیشه ملاصدرا چنین نتیجه ای را به دست می دهد:پی گیری امر دنیا و آخرت به تنهایی و مجرد از دیگری، انسان را به سعادت نمی رساند، بلکه چنین اقدامی به شقاوت خواهد انجامید.
فصل پنجم، به ساختار حکومت دینی در اندیشه ملاصدرا اختصاص دارد. نویسنده بر خلاف دکتر طباطبایی و دکتر فیرحی که معتقدند، صدرالمتألهین هیچ نکته جدیدی بر مطالب فارابی و ابن سینا نیفزوده است،معتقد است که توجه ملاصدرا به (سیاست) جدی بوده است و آغاز گردوره جدیدی در تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی است که در قالب مکتب متعالیه و حکمت سیاسی متعالیه قابل شناسایی و تعریف است.
نویسنده معتقد است که با وجود ملاصدرا، تدوین مبانی فلسفی وکلامی، ولایت سیاسی مجتهدان به نهایت رسید و روز به روز زمینه برای ولایت سیاسی مجتهدان فراهم گردید. به منظور بسط و تبیین ادعای مذکور، نظام سیاسی را از منظر ملاصدرا تبیین و به طراحی مدل های مختلف نظام های سیاسی در اندیشه ملاصدرا می پردازد:
مدل کلان نظام سیاسی نظام سیاسی نظام سیاسی
نظام سیاسی درعصردر عصردر عصر
حضورپیامبر(ص)حضور امام معصوم (ع)غیبت امام
خداخداخداخدا
واسطه هاملک ملک ملک
نبی نبی امام زمان (عج)
امام معصوم علماء
مردم مردم مردم مردم
نقد و بررسی
این کتاب از محسنات زیادی برخوردار است :
الف. بررسی اندیشه سیاسی ملاصدرا با رویکرد علمی و مطابق با استانداردهای فنی :مطالعه این کتاب خواننده را به این مسئله رهنمون می سازد که اندیشه سیاسی ملاصدرا، به صورت یک مجموعه کامل، با رویکردی علمی ـپژوهشی انجام پذیرفته است و این در حالی است که پیش از آن، نه تنهامجموعه کاملی از آثار ملاصدرا، آن هم در باب اندیشه سیاسی به صورت کامل و علمی وجود نداشته که ایشان را فاقد اندیشه و تأملات سیاسی تلقی می کرده اند، پس این مجموعه، به اندازه خود قابل تقدیر و نوعی قدمت علمی و فرهنگی محسوب می گردد.
ب. روانی متن : در وهله نخست، نام صدر المتألهین، تداعی گر مسائل پیچیده فلسفی است و خواه ناخواه شرح آرا و نظریات ایشان نیز بایدچنین باشد؛ امام علی رغم این زاویه دید، کتاب اندیشه سیاسی، از این امتیاز بهره مند است که در عین علمی بودن، با قلم رسا و روان نگاشته شده است ؛ به گونه ای که مطالب آن به سادگی قابل فهم و درک است.نویسنده به اینکه عمدتا از منابع فلسفی و متون قدیمی استفاده کرده است ؛ لیکن تلاش کرده است که مطالب را با استفاده از ادبیات جدید روزآمد سازد.
ج. ارائه نظر، طرح و نقد نظریه های رقیب ؛ از محسنات و نقاط قوت کتاب این است که تنها به توصیف و بیان اندیشه سیاسی ملاصدرا اکتفا نکرده است، بلکه با نظریه های رقیب وارد مناظره و نزاع شده است. مطالعه کتاب نشان می دهد که اندیشه سیاسی ملاصدرا نقدی بر نظرات دکترسید جواد طباطبایی است، زیرا ایشان در کتاب زوال اندیشه سیاسی درایران ادعا کرده بود که ملاصدرا (سخنی نو) نیاورده است :
صدر الدین شیرازی در بحث مربوط به ماهیت و اقسام مدینه و ریاست آن، مباحث فارابی را در آرای اهل مدینه فاضله، به ویژه الفصول المدنی به اجمال می آورد؛ بی آنکه سخنی نو در این باره گفته باشد. آنچه صدرالدین شیرازی به اختصار درباره سیاست آورده است، فاقد کمترین اهمیت است...1
اندیشه سیاسی ملاصدرا می تواند، نقدی بر نظریه ارائه شده در کتاب دانش، قدرت و مشروعیت نیز باشد، زیرا نویسنده این کتاب، هماننددکتر طباطبایی، معتقد است که صدرالمتألهین در بخش اعظم مباحث خود درباره سیاست، از تکرار و تجدید سنت فارابی و ابن سینا فراتر نرفته است :
صدرالمتألهین، در بخش اعظم مباحث خود درباره سیاست، از تکرار وتجدید سنت فارابی و ابن سینا فراتر نمی رود. وی رأی فارابی را در آرای اهل المدینه الفاضله و در خصوص صفات دوازده گانه رئیس اول برمی شمارد و آن گاه، به اقتضای ابن سینا، و در قالب (الهیات شفا)، به توضیح ضرورت وجود نبی و شریعت در زندگی سیاسی می پردازد.2
نویسنده کتاب اندیشه سیاسی ملاصدرا، بر خلاف معتقدات نویسندگان یاد شده معتقد است که (با حکمت سیاسی متعالیه، دورجدیدی در اندیشه سیاسی شیعه آغاز شد که نشان دهنده چالش و نزاع بیش از پیش میان نظم سلطانی و سیاست دینی بود).3
در مجموع می توان گفت : این کتاب که اندیشه سیاسی صدرالمتألهین را از زوایای گوناگون کنکاش کرده است، می تواند فصل جدیدی برای صدرا شناسی باشد و دارای محسنات زیادی است ؛ لیکن بعضی اشکالات جدی نیز مواجه است. آنچه در پی آمده است، انتقاداتی است که بر این اثر وارد است :
الف. نویسنده معتقد است که مدل صدرایی نظام سیاسی در عصرغیبت، الهی ـ مردمی است ؛ نه اقتدار گرایانه : انتصابی بودن رهبری به این معنا نیست که مدل پیشنهادی ملاصدرا برای نظام سیاسی، مدلی اقتدار گرایانه باشد، به عکس به دلیل اینکه در این مدل از نظام سیاسی،رهبر نیز همچون سایر مردم، موظف است که براساس قوانین الهی اقدام کند و در موارد ما لا نص فیه، بر اساس مشاورت و اجماع عمومی عمل کند. حقوق مردم تأمین شده و رابطه حاکمان و مردم، هیچ گاه رابطه متغلبانه سر در نمی آورد. 4
به نظر می رسد این فراز با تأملات و انتقادات جدی زیر مواجه باشد:
1. در این فراز اولا نظریه اقتدار گرایی و تغلب یکسان انگاشته شده است. نویسنده از یک سو ادعا می کند که نصب الهی حاکم به معنای اقتدار گرایی در اندیشه سیاسی ملاصدرا نیست. از سوی دیگر نتیجه می گیرد، مدلی که ملاصدرا برای نظام سیاسی طراحی می کند، متغلبانه نیست. اشکالی که وجود دارد، این است که حکومت تغلبی با اقتدارگرایانه، از یک قماش نبوده، بلکه دارای تفاوت های اساسی است وکسانی چون دکتر فیرحی که می گوید، اندیشه سیاسی ملاصدرا اقتدارگرایانه است، نمی خواهد بگوید متغلبانه است :
(حکمت متعالیه با طرح نظریه اجتهاد و امتناع فهم عقلی از الهیات احکام شریعت، مقدمات وضعیتی را فراهم کرد که در آن، حکمت سیاسی، بی آنکه بتواند مؤدی به عمل باشد، ناگزیر، به غیبت پر معنای خود از مجموعه دانش های اسلامی رضایت داد؛ اما اقتدار گرایی مکنون خود را همچنان در گفتمان اجتهاد به میراث نهاد).5
شاهد اینکه آقای فیرحی اقتدار گرایی را در اندیشه ملاصدرا مراد کرده است ؛ نه نظم متغلبانه را. ایشان معتقد است، فیلسوفان سیاسی مسلمانان چون فارابی و ملاصدرا، با نظام های سیاسی متغلبانه مخالف بوده اند. 6
2. اشکال دیگر این فراز این است که نویسنده ادعا می کند، در مواردمالانص فیه، حاکم براساس مشورت و اجماع عمومی عمل می کند. اولادر وجود مالانص فیه در اسلام، جای بحث و گفت و گو است، چون روایاتی بر جامعیت اسلام وجود دارد. افزون بر این پذیرش ما لانص فیه ممکن است به دین منجر شود. از این جهت امام خمینی (ره) احکام حکومتی را در حوزه که توسط شهید صدر مطرح شد، نمی پذیرد، یعنی به اعتقاد امام، مالانص فیه وجود ندارد. از این رو حکومتی را در نظر ولایت فقیه مطرح کرد. دوم اینکه استناد مالانص فیه به ملاصدرا محل بحث است. نویسنده آن را به ملاصدرا نسبت داده است ؛ بی اینکه برای این مسئله شاهد و مؤیدی بیاورد. بهتر بود نویسنده کار مستند سازی را که درجای جای این اثر انجام داده است، در اینجا نیز انجام می داد تا از مضان اجتهاد در مقابل نص بری باشد.
ب. نویسنده در آغاز کتاب مدعی است که بی پیش داوری به میدان تحقیق قدم گذاشته است ؛ اما در جای جای این کتاب، با پیش داوری به سراغ بحث رفته است ؛ برای مثال در بحث مبنای مشروعیت نظام سیاسی از دیدگاه ملاصدرا می نویسد: نظام سیاسی مورد نظر ملاصدرادو پایه و دو رکن دارد: (الف. رکن و پایه الهی که به مشروعیت و نصب حاکمان و رهبران از سوی خداوند مربوط است. ب. رکن و پایه مردمی که به تأسیس نظام سیاسی و حکومت اسلامی مربوط است).
انتساب نظریه تلفیقی به ملاصدرا، بی مستندات از گفتار و نوشتارملاصدرا نشان دهنده تأثیر و استیلای پیش فرض بر این اثر است. این در حالی است که ایشان انتخاب قاضی از سوی مردم را در صورت فقدان پادشاه، نه سخن ملاصدرا که سخن ابوبکر راضی در نقد سخن ابو حنیفه دانسته است، پس مشروعیت الهی و رضایت مردمی از کدامین آثارملاصدرا قابل استناد است ؟
ج. به نظر می رسد، در این اثر میان فرضیه اصلی و اثبات مسئله سنخیت برقرار نشده است. فرضیه اصلی نویسنده این است که ملاصدرااندیشه سیاسی منسجمی دارد؛ اما در اثبات مسئله به خطا رفته است ؛یعنی از فارابی نقل قول می کند. فارابی یکی از منابع اندیشه سیاسی ملاصدرا به حساب می آید؛ نه اینکه اثبات کننده اندیشه سیاسی ملاصدرا باشد. نقل قول هایی که از فارابی صورت می گیرد. بیشتر به فرضیه زوال اندیشه نزدیک است تا اثبات اندیشه سیاسی ملاصدرا.
*لک زایی، نجف، اندیشه سیاسی صدر المتألهین، قم، بوستان کتاب،1381.
پی نوشت ها:
1ـ طباطبایی،سید جواد، زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران، کویر،1373، ص 271.
2ـ فیرحی، داود، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، تهران، نشرنی،1378، ص 350 ـ 351.
3ـ لک زایی، نجف، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم، بوستان کتاب،1381، ص 122.
4ـ همان، ص 150.
5ـ فیرحی، همان، ص 353 ـ 354.
6ـ همان، ص 339.
در نامه ای که امام خمینی برای گوربا چف، صدر هیأت رئیسه اتحادجماهیر شوروی فرستاد که خود نشان از درک ضرورت و اهمیت اندیشه ملاصدرا بود، آمده است :
(... و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألهین ـرضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین ـ مراجعه نمایند تا...)
بنابراین، اندیشه سیاسی ملاصدرا، بخشی از میراث عظیم اسلامی است ؛ میراثی که خیزش و بیداری فکر دینی و سیاسی را در ایران فراهم کرد و شعاع آن پیله های زمانی و مکانی را در نوردید و الهام بخش بسیاری جنبش ها و فلسفه های سیاسی گردید. افزون بر آن، ملاصدراشخصیتی است که دغدغه اصلاح طلبی داشته و از مصلحان اجتماعی ـسیاسی به حساب می آید. اهمیت اندیشه اصلاحی ملاصدرا از این رواست که ایشان، هم وضعیت نا به سامان زمانه اش را آسیب شناسی می کرد در و هم راه حل های قابل قبول برای درمان آسیب های فرهنگی ـ سیاسی و اجتماعی ارائه می داد.
2. معرفی کتاب
این کتاب در پنج فصل سامان یافته است :
فصل یکم، بررسی زمینه های تکوین شخصیت سیاسی ملاصدرا؛فصل دوم، بررسی جایگاه دانش سیاسی در حکمت متعالیه ؛ فصل سوم،تبیین مبادی و مبانی ضرورت زندگانی اجتماعی و سیاسی ملاصدرا؛فصل چهارم، بررسی کار ویژه های حکومت دینی، در مقایسه با سایرحکومت ها از دیدگاه ملاصدرا؛ فصل پنجم، بررسی ساختار حکومت دینی، ولایت سیاسی انبیا، ائمه و مجتهدان از منظر سیاسی ملاصدرا.
در فصل نخست، چگونگی تکوین شخصیت ملاصدرا، به ویژه زندگی سیاسی و اوضاع زمانه وی، به اختصار بررسی شده است. این بررسی به گونه ای است که توانسته است، پرتوی بر تفکر سیاسی ملاصدرا افکنده وزوایای مبهم و تاریک آن را روشن سازد:
الف. زندگی سیاسی و علمی ملاصدرا
ایشان در سال 979 هجری در شیراز متولد شد. وی تنها پسر ابراهیم شیرازی بود. ابراهیم از چهره های قدرتمند سیاسی و اجتماعی آن سامان به شمار می رفت. ملاصد را پس از تکمیل تحصیلات مقدماتی،رهسپار کاشان و اصفهان گردید. در اصفهان علوم نقلی را نزد شیخ بهایی و علوم عقلی را در محضر میرداماد فرا گرفت. وی بنا به دعوت شاه عباس اول، به شیراز رفت و مدرسه خان را کانون اصلی آموزش علوم عقلی و نقلی قرار داد و در نهایت، به هنگام بازگشت از هفتمین سفر حج در سال 1045 هـ. ق، در بصره بدرود حیات گفت و طبق وصیتش او را درکنار مرقد امام علی (ع) دفن کردند.
ب. دوره های حیات علمی ملاصدرا
نویسنده در فصل نخست، زندگی علمی ملاصدرا را به پنج دوره تقسیم کرده که عبارت است از:
1. دوره سیر در افکار فلسفی و کلامی دیگران ؛ اعم از مشائی، اشراقی،اشاعره و معتزله : ملاصدرا این دوره را ارباب (حسنات الابرار سیئات المقربین)، اوقات تلف شده عمر خود دانسته، از آن استغفار می کند.
2. سیر از خلق و به سوی حق و مشاهده مبدأ آفرینش در پایان این سفر، و رسیدن به آغاز ولایت.
3. سیر از حق به سوی حق به همراه حق و مشاهده اسمای حسنای خداوند.
4. سیر از حق به خلق و مشاهده آثار خداوند در مظاهر گوناگون جلال وجمال آن حضرت.
5. سیر از خلق به سوی خلق به همراه حق و رساندن پیام حق، به مظاهر وی در کسوت کثرت ؛ این دوره با بازگشت مجدد وی از کهک به شیراز و تدریس وتألیف وی مقارن است و بالطبع عرصه تفکر سیاسی واجتماعی وی نیز در این دوره شکل گرفته است.
ج. انتقاد از وضعیت زمانه
از نکات مهم این فصل، تبیین انتقادها و ایرادهایی است که ملاصدرااز وضعیت زمانه اش داشت. نقد ملاصدرا بر تصوف و همدم بودن علما باسلاطین دنیا طلب خلاصه نشده، بلکه مفاسد دستگاه صفوی را نیز دربر می گیرد. مسئله مهم دیگر، رد نظریه تکفیر ملاصدرا است. نویسنده می گوید: دلیلی بر تکفیر ملاصدرا در دست نیست، بلکه اگر ایشان به زندگی دور از غوغای بشر رضایت داده، به این دلیل است که حکمای حقیقی کنار گذاشته شده اند و علم ابزار ریاست و شهرت قرار گرفته است.نویسنده معتقد است که دوری ملاصدرا از مردم موجب می شود که رموز واسرار الهی بر او کشف و با کنار قرار دادن فلسفه، عرفان و حکمت مشائی و اشرافی و کلام، مکتب جدیدی به نام حکمت متعالیه تأسیس گردد.
نویسنده در این فصل، انتقاد ملاصدرا از وضعیت زمانه را نوعی آسیب شناسی ویژه دانسته است که وی از اوضاع فرهنگی، مذهبی،اجتماعی و سیاسی زمان خود دارد. این امر موجب شده است که تفکرات اجتماعی و سیاسی ملاصدرا خصلت (اصلاحی) به خود بگیرد. در این فصل، پس از آنکه از قرآن، عرفان و برهان به عنوان ارکان و مبانی نظام تفکر صدرایی یاد می کند، به چهار مسئله بنیادی اشاره می کند که پیش از وی به هیچ وجه مطرح نبوده است :
ـ وجود و تشکیک آن.
ـ حرکت جوهری با صیروت و تفسیر جهان.
ـ علم و ربطه عالم (عقل) و معلوم (معقول).
ـ نفس و قوای نفسانی و تکوین و کمال و معاد آن.
در فصل دوم، نویسنده در جست و جوی پاسخ این پرسش برآمده است که در منظومه فکری ملاصدرا، (دانش سیاسی) از چه جایگاهی برخوردار است ؛ از این رو برای نشان دادن جایگاه سیاست در حکمت متعالیه، آثار متعدد او را بررسی کرده است :
حکمت نظری : 1. علم اعلا
2.علم طبیعی
3. علم ریاضی
4. علم منطق
حکمت علمی : 1.علم اخلاق 2. حکمت مدنی : 2-1. علم سیاست (قلمرو تدبیر بشر) 2-2. علم نوامیس (قلمرو و دستورات الهی)3ـ2.حکمت منزلی
نویسنده از این تقسیم بندی که براساس مکتب مشا صورت گرفته است، نکات ارزنده ای را استخراج می کند:
1. ملاصدرا به علم سیاست توجه دارد و برای آن جایگاه مستقلی درطبقه بندی، تقسیم، تفکیک و تمایز علوم قائل است.
2. در تقسیم بندی یاد شده، به جنبه های دینی و انسانی سیاست توجه، و از یک دیگر تفکیک شده است ؛ بنابراین، دستورات الهی ازجمله فقه سیاسی، ما را از علم سیاست بی نیاز نمی کند.
3. مطالعه عبارات صدر المتألهین نشان می دهد که ایشان به تاریخ وپیشینه مباحث سیاسی در یونان باستان، به ویژه در آثار متفکرانی چون افلاطون و ارسطو و در عالم اسلام و آثار متفکرانی چون فارابی، ابن مسکویه و خواجه نصیر الدین طوسی آگاهی داشته است.
د. جایگاه سیاست در اکسیر العارفین
نویسنده با مطالعه این اثر و نشان دادن طبقه بندی علوم از دیدگاه ملاصدرا، جایگاه مستقلی برای علم سیاست در نظر می گیرد:
علوم اخروی ؛ فرشته شناسی، شناخت جواهر غیر مادی و تمام آنچه عقل عادی نمی تواند به آنها برسد.
علوم دنیوی : 1. علم اقوال ؛ علوم الفبا، صرف، نحو، عروض، معانی وبیان.
2. علم اعمال ؛ فنون، علوم طبیعی، علم خانواده، حقوق، سیاست،تربیت و علم طریقت.
3. علم احوال ؛ علم برهان منطقی، علم ریاضی، علم هندسه.
نویسنده با نشان دادن این تقسیم بندی که از مکتب اشراق متأثراست، نکات زیر را قابل توجه و اهتمام دانسته است :
1. در این تقسیم بندی به دانش سیاسی جایگاه مستقلی داده شده است.
2. در کنار علم سیاست به علم شریعت، نیز توجه شده است.
جایگاه سیاست در المظاهر الهیه
نویسنده با توجه به اثرفوق، نشان داده است که حکمت عملی درنظرملاصدرا سه قسم است که عبارت است از:
اخلاق، تدبیر منزل و علم سیاست.
این طبقه بندی نتایجی به دست می دهد:
1. ملاصدرا دانش سیاست را می شناسد و برای آن جایگاه خاصی قائل است.
2. ملاصدرا معرفت سیاسی و تمام معارف را در شبکه خاص دینی والهی می بیند.
نویسنده در این فصل پس از آنکه جایگاه سیاست را در اندیشه سیاسی ملاصدرا نشان می دهد، این پرسش را مطرح می کند که اگرملاصدرا آن گونه که ادعا شد، دارای اندیشه سیاسی بوده است، چرا به میراث فکری ملاصدرا در بخش سیاست توجهی نشده است ؟ در مقام پاسخ گویی به این پرسش، راز این بی توجهی را این گونه بیان می کند:(وضعیت کلی ایران و جهان پس از عصر ملاصدرا، دلیل این بی توجهی بوده است ؛ یعنی در دوره سلطنت شاه عباس، ایران در عرصه نظام جهانی قرار داشت پس از آن به مدت یک قرن در نزاع بی پایان به سرمی برد. نویسنده اظهار می دارد، در اواخر قرن 17 و سراسر قرن 18 م،اروپا در عصر روشنفکری به سر می برد؛ اما ایران (انحطاط، ناامنی،جهالت و نظامی گری دست و پنجه نرم می کرد. حوزه های علمیه کم فروغ شدند؛ عالمان دینی یا به تیغ ستم سر به نیست شدند یا کنج عزلت اختیار کردند. یکی از شاخه های معرفت که در این دوره بی رونق وفراموش شد، دانش سیاسی بود. نویسنده کم توجهی به دانش سیاسی به طور عموم و اندیشه سیاسی ملاصدرا به خصوص را در این فضاتحلیل و بررسی می کند.
در فصل سوم، نویسنده به بررسی زندگی سیاسی در اندیشه ملاصدرامی پردازد و با افرادی چون دکتر جواد طباطبایی وارد مناظره می شود،زیرا طباطبایی معتقد است که ملاصدرا کوشش خود را به اثبات معادجسمانی معطوف داشته و از تأمل در معاش انسان ها غافل بوده است ؛ درحالی که مدعای نویسنده کتاب این است که ملاصدرا به تأمل در زندگی سیاسی انسان ها یا به تعبیر دیگر، به تأمل در معاش انسان ها پرداخته است. دکتر لک زایی اظهار می دارد، دلیل اینکه آقای طباطبایی به طورقطع حکم کرده است که ملاصدرا از تأمل در معاش انسان ها، به کلی غافل مانده است را باید در پارادایم مورد قبول آقای طباطبایی ردیابی کرد. از آنجا که آقای طباطبایی در سیاست، اصالت را با دنیا و در عرفان امامت را با آخرت می داند، از این رو حکم کرده است که نمی توان اندیشه ای سیاسی مبتنی بر اندیشه عرفانی ارائه داد. نویسنده برای اینکه نشان دهد، در اندیشه سیاسی متعالیه دین و دنیا از هم تفکیک شده نیست، ناگزیر شده است، به بررسی دو مطلب زیر بپردازد:
1. جایگاه دنیا در اندیشه ملاصدرا
در اندیشه ملاصدرا، دنیا هدف نیست، اصل بر آخرت است ؛ از باب مقدمه، چون دنیا وسیله ای برای رسیدن به آخرت است، باید به آن توجه کرد. نویسنده در تبیین جایگاه دنیا در اندیشه ملاصدرا می گوید: دنیالفظی مشترک میان دو محتوا است. در ادبیات اسلامی، هر گاه دنیامذمت شده، مراد دل بستن به ارزش های غیر الهی است و در مواردی که از دنیا به عنوان مزرعه آخرت یاد شده، منظور همین طبیعت محسوسی است که خدا برای انسان ها آفریده است. این تمایز و تفکیک از نگاه آقای طباطبایی پنهان مانده و مشکل ساز شده است.
2. مفهوم سیاست در اندیشه ملاصدرا
از نظر ملاصدرا، سیاست به معنای تدبیر و هدایت جامعه از دنیا به سوی آخرت، به منظور تقرب به خدای متعال است. چنین سیاستی به انبیاء ائمه و علمای واجد شرایط اختصاص دارد. به نظر ملاصدرا،سیاست و شریعت در پارادایم قدرت در تعارض اند؛ اما در مکتب هدایت،سیاست از تربیت جدایی ناپذیر است. به نظر ملاصدرا، سیاست زمانی دینی است که ارکان زیر را در اختیار داشته باشد:
قانون، قانون گذار، مجری قانون و هدف.
در فصل چهارم، حکومت دینی را در اندیشه ملاصدرا بررسی می کند.وی به طور کلی وظایف حکومت اسلامی را در نگاه ملاصدرا، امور زیرمی داند:
ـ تنظیم امور معیشتی مردم.
ـ تنظیم امور معنوی مردم.
ـ یادآوری امور اخرت.
ـ هدایت مردم به صراط مستقیم.
ـ مجازات مجرمان، تأمین امنیت.
نویسنده، غایت حکومت و سیاست را از دیدگاه ملاصدرا سعادت می داند و وظیفه اصلی حکومت، به سعادت رساندن مردم است. به نظرملاصدرا سه چیز مایه شقاوت انسان می گردد:
1. جهل به معرفت نفس که حقیقت آدمی است.
2. حب جاه و مال و امیال به شهوات و لذات و سایر تمتعات.
3. تسویلات نفس اماره.
نویسنده از اندیشه ملاصدرا چنین نتیجه ای را به دست می دهد:پی گیری امر دنیا و آخرت به تنهایی و مجرد از دیگری، انسان را به سعادت نمی رساند، بلکه چنین اقدامی به شقاوت خواهد انجامید.
فصل پنجم، به ساختار حکومت دینی در اندیشه ملاصدرا اختصاص دارد. نویسنده بر خلاف دکتر طباطبایی و دکتر فیرحی که معتقدند، صدرالمتألهین هیچ نکته جدیدی بر مطالب فارابی و ابن سینا نیفزوده است،معتقد است که توجه ملاصدرا به (سیاست) جدی بوده است و آغاز گردوره جدیدی در تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی است که در قالب مکتب متعالیه و حکمت سیاسی متعالیه قابل شناسایی و تعریف است.
نویسنده معتقد است که با وجود ملاصدرا، تدوین مبانی فلسفی وکلامی، ولایت سیاسی مجتهدان به نهایت رسید و روز به روز زمینه برای ولایت سیاسی مجتهدان فراهم گردید. به منظور بسط و تبیین ادعای مذکور، نظام سیاسی را از منظر ملاصدرا تبیین و به طراحی مدل های مختلف نظام های سیاسی در اندیشه ملاصدرا می پردازد:
مدل کلان نظام سیاسی نظام سیاسی نظام سیاسی
نظام سیاسی درعصردر عصردر عصر
حضورپیامبر(ص)حضور امام معصوم (ع)غیبت امام
خداخداخداخدا
واسطه هاملک ملک ملک
نبی نبی امام زمان (عج)
امام معصوم علماء
مردم مردم مردم مردم
نقد و بررسی
این کتاب از محسنات زیادی برخوردار است :
الف. بررسی اندیشه سیاسی ملاصدرا با رویکرد علمی و مطابق با استانداردهای فنی :مطالعه این کتاب خواننده را به این مسئله رهنمون می سازد که اندیشه سیاسی ملاصدرا، به صورت یک مجموعه کامل، با رویکردی علمی ـپژوهشی انجام پذیرفته است و این در حالی است که پیش از آن، نه تنهامجموعه کاملی از آثار ملاصدرا، آن هم در باب اندیشه سیاسی به صورت کامل و علمی وجود نداشته که ایشان را فاقد اندیشه و تأملات سیاسی تلقی می کرده اند، پس این مجموعه، به اندازه خود قابل تقدیر و نوعی قدمت علمی و فرهنگی محسوب می گردد.
ب. روانی متن : در وهله نخست، نام صدر المتألهین، تداعی گر مسائل پیچیده فلسفی است و خواه ناخواه شرح آرا و نظریات ایشان نیز بایدچنین باشد؛ امام علی رغم این زاویه دید، کتاب اندیشه سیاسی، از این امتیاز بهره مند است که در عین علمی بودن، با قلم رسا و روان نگاشته شده است ؛ به گونه ای که مطالب آن به سادگی قابل فهم و درک است.نویسنده به اینکه عمدتا از منابع فلسفی و متون قدیمی استفاده کرده است ؛ لیکن تلاش کرده است که مطالب را با استفاده از ادبیات جدید روزآمد سازد.
ج. ارائه نظر، طرح و نقد نظریه های رقیب ؛ از محسنات و نقاط قوت کتاب این است که تنها به توصیف و بیان اندیشه سیاسی ملاصدرا اکتفا نکرده است، بلکه با نظریه های رقیب وارد مناظره و نزاع شده است. مطالعه کتاب نشان می دهد که اندیشه سیاسی ملاصدرا نقدی بر نظرات دکترسید جواد طباطبایی است، زیرا ایشان در کتاب زوال اندیشه سیاسی درایران ادعا کرده بود که ملاصدرا (سخنی نو) نیاورده است :
صدر الدین شیرازی در بحث مربوط به ماهیت و اقسام مدینه و ریاست آن، مباحث فارابی را در آرای اهل مدینه فاضله، به ویژه الفصول المدنی به اجمال می آورد؛ بی آنکه سخنی نو در این باره گفته باشد. آنچه صدرالدین شیرازی به اختصار درباره سیاست آورده است، فاقد کمترین اهمیت است...1
اندیشه سیاسی ملاصدرا می تواند، نقدی بر نظریه ارائه شده در کتاب دانش، قدرت و مشروعیت نیز باشد، زیرا نویسنده این کتاب، هماننددکتر طباطبایی، معتقد است که صدرالمتألهین در بخش اعظم مباحث خود درباره سیاست، از تکرار و تجدید سنت فارابی و ابن سینا فراتر نرفته است :
صدرالمتألهین، در بخش اعظم مباحث خود درباره سیاست، از تکرار وتجدید سنت فارابی و ابن سینا فراتر نمی رود. وی رأی فارابی را در آرای اهل المدینه الفاضله و در خصوص صفات دوازده گانه رئیس اول برمی شمارد و آن گاه، به اقتضای ابن سینا، و در قالب (الهیات شفا)، به توضیح ضرورت وجود نبی و شریعت در زندگی سیاسی می پردازد.2
نویسنده کتاب اندیشه سیاسی ملاصدرا، بر خلاف معتقدات نویسندگان یاد شده معتقد است که (با حکمت سیاسی متعالیه، دورجدیدی در اندیشه سیاسی شیعه آغاز شد که نشان دهنده چالش و نزاع بیش از پیش میان نظم سلطانی و سیاست دینی بود).3
در مجموع می توان گفت : این کتاب که اندیشه سیاسی صدرالمتألهین را از زوایای گوناگون کنکاش کرده است، می تواند فصل جدیدی برای صدرا شناسی باشد و دارای محسنات زیادی است ؛ لیکن بعضی اشکالات جدی نیز مواجه است. آنچه در پی آمده است، انتقاداتی است که بر این اثر وارد است :
الف. نویسنده معتقد است که مدل صدرایی نظام سیاسی در عصرغیبت، الهی ـ مردمی است ؛ نه اقتدار گرایانه : انتصابی بودن رهبری به این معنا نیست که مدل پیشنهادی ملاصدرا برای نظام سیاسی، مدلی اقتدار گرایانه باشد، به عکس به دلیل اینکه در این مدل از نظام سیاسی،رهبر نیز همچون سایر مردم، موظف است که براساس قوانین الهی اقدام کند و در موارد ما لا نص فیه، بر اساس مشاورت و اجماع عمومی عمل کند. حقوق مردم تأمین شده و رابطه حاکمان و مردم، هیچ گاه رابطه متغلبانه سر در نمی آورد. 4
به نظر می رسد این فراز با تأملات و انتقادات جدی زیر مواجه باشد:
1. در این فراز اولا نظریه اقتدار گرایی و تغلب یکسان انگاشته شده است. نویسنده از یک سو ادعا می کند که نصب الهی حاکم به معنای اقتدار گرایی در اندیشه سیاسی ملاصدرا نیست. از سوی دیگر نتیجه می گیرد، مدلی که ملاصدرا برای نظام سیاسی طراحی می کند، متغلبانه نیست. اشکالی که وجود دارد، این است که حکومت تغلبی با اقتدارگرایانه، از یک قماش نبوده، بلکه دارای تفاوت های اساسی است وکسانی چون دکتر فیرحی که می گوید، اندیشه سیاسی ملاصدرا اقتدارگرایانه است، نمی خواهد بگوید متغلبانه است :
(حکمت متعالیه با طرح نظریه اجتهاد و امتناع فهم عقلی از الهیات احکام شریعت، مقدمات وضعیتی را فراهم کرد که در آن، حکمت سیاسی، بی آنکه بتواند مؤدی به عمل باشد، ناگزیر، به غیبت پر معنای خود از مجموعه دانش های اسلامی رضایت داد؛ اما اقتدار گرایی مکنون خود را همچنان در گفتمان اجتهاد به میراث نهاد).5
شاهد اینکه آقای فیرحی اقتدار گرایی را در اندیشه ملاصدرا مراد کرده است ؛ نه نظم متغلبانه را. ایشان معتقد است، فیلسوفان سیاسی مسلمانان چون فارابی و ملاصدرا، با نظام های سیاسی متغلبانه مخالف بوده اند. 6
2. اشکال دیگر این فراز این است که نویسنده ادعا می کند، در مواردمالانص فیه، حاکم براساس مشورت و اجماع عمومی عمل می کند. اولادر وجود مالانص فیه در اسلام، جای بحث و گفت و گو است، چون روایاتی بر جامعیت اسلام وجود دارد. افزون بر این پذیرش ما لانص فیه ممکن است به دین منجر شود. از این جهت امام خمینی (ره) احکام حکومتی را در حوزه که توسط شهید صدر مطرح شد، نمی پذیرد، یعنی به اعتقاد امام، مالانص فیه وجود ندارد. از این رو حکومتی را در نظر ولایت فقیه مطرح کرد. دوم اینکه استناد مالانص فیه به ملاصدرا محل بحث است. نویسنده آن را به ملاصدرا نسبت داده است ؛ بی اینکه برای این مسئله شاهد و مؤیدی بیاورد. بهتر بود نویسنده کار مستند سازی را که درجای جای این اثر انجام داده است، در اینجا نیز انجام می داد تا از مضان اجتهاد در مقابل نص بری باشد.
ب. نویسنده در آغاز کتاب مدعی است که بی پیش داوری به میدان تحقیق قدم گذاشته است ؛ اما در جای جای این کتاب، با پیش داوری به سراغ بحث رفته است ؛ برای مثال در بحث مبنای مشروعیت نظام سیاسی از دیدگاه ملاصدرا می نویسد: نظام سیاسی مورد نظر ملاصدرادو پایه و دو رکن دارد: (الف. رکن و پایه الهی که به مشروعیت و نصب حاکمان و رهبران از سوی خداوند مربوط است. ب. رکن و پایه مردمی که به تأسیس نظام سیاسی و حکومت اسلامی مربوط است).
انتساب نظریه تلفیقی به ملاصدرا، بی مستندات از گفتار و نوشتارملاصدرا نشان دهنده تأثیر و استیلای پیش فرض بر این اثر است. این در حالی است که ایشان انتخاب قاضی از سوی مردم را در صورت فقدان پادشاه، نه سخن ملاصدرا که سخن ابوبکر راضی در نقد سخن ابو حنیفه دانسته است، پس مشروعیت الهی و رضایت مردمی از کدامین آثارملاصدرا قابل استناد است ؟
ج. به نظر می رسد، در این اثر میان فرضیه اصلی و اثبات مسئله سنخیت برقرار نشده است. فرضیه اصلی نویسنده این است که ملاصدرااندیشه سیاسی منسجمی دارد؛ اما در اثبات مسئله به خطا رفته است ؛یعنی از فارابی نقل قول می کند. فارابی یکی از منابع اندیشه سیاسی ملاصدرا به حساب می آید؛ نه اینکه اثبات کننده اندیشه سیاسی ملاصدرا باشد. نقل قول هایی که از فارابی صورت می گیرد. بیشتر به فرضیه زوال اندیشه نزدیک است تا اثبات اندیشه سیاسی ملاصدرا.
*لک زایی، نجف، اندیشه سیاسی صدر المتألهین، قم، بوستان کتاب،1381.
پی نوشت ها:
1ـ طباطبایی،سید جواد، زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران، کویر،1373، ص 271.
2ـ فیرحی، داود، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، تهران، نشرنی،1378، ص 350 ـ 351.
3ـ لک زایی، نجف، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم، بوستان کتاب،1381، ص 122.
4ـ همان، ص 150.
5ـ فیرحی، همان، ص 353 ـ 354.
6ـ همان، ص 339.