تجدید فضای اجتماعی /نقد و نظرى در کتاب «نگاهى موشکافانه به جهانى شدن
آرشیو
چکیده
متن
جهانى شدن از واژگانى است که در چند سال اخیر همواره ذهن بسیارى از متفکران و اندیشمندان اجتماعى را به خود مشغول کرده است. هر کس از جنبهاى به آن نگریسته است؛ یکى آن را روندى مطلوب و آرزوى دیرینه بشرى مىداند و دیگرى از آن به پروژه و نقشهاى از پیش طراحى شده از سوى جهانخواران یاد مىکند. هر دیدگاهى که درست باشد، مهم این است که به نظر مىرسد «جهانى شدن همه را در کام خود فرو خواهد برد».(1)
هر روز در نوشتههاى بسیارى از آن بحث و تحلیل مىشود. از دیگر سو به دلیل نو بودن بحث و همه جانبه بودن آن، نوعى شتابزدگى و تزلزل نیز در مفاهیم وجود دارد و کسى به تعریفى ثابت از واژهها دست نیافته است.
از میان آن همه مطالبى که نوشته مىشود، یافتن نوشتههاى دقیق و سنجیده البته کار سادهاى نیست. به تازگى کتابى در باره از «یان آرت شولت» استاد علوم سیاسى در دانشگاه وارویک انگلستان به بازار کتاب عرضه شده است که مسعود کرباسیان آن را ترجمه کرده است. این نوشته نگاهى نسبتا فراگیر دارد و به زوایاى گوناگون جهانى شدن پرداخته است. در نگاه و درنگى در این نوشته به برخى از جنبههاى آن خواهیم پرداخت:
الف. موضوع کتاب
این کتاب در پى تبیین روندى است که در جهان در حال رخ دادن است. نویسنده موضوعات اصلى کتاب را چند پرسش مىداند، سئوالهایى چون جهانى شدن چیست؟چه زمانى رخ داد و گسترش یافت؟چگونه موجب تغییرات اجتماعى شده است؟مزایا و معایب آن کدام است؟چگونه مىتوان از پیامدهاى منفى آن رهایى یافت؟وى در تلاش است تا با بهرهگیرى از منابع و برداشتهاى بسیار به این سؤالها پاسخى در خور دهد.
ب. اهداف کتاب:
نویسنده خود در پیشگفتار اهداف کتاب را به خلاصه بیان کرده است که از آن جمله ارائه مفهومى روشن از جهانى شدن، ارائه برداشتى چند بعدى از آن، رسیدگى منصفانه به پرسشها و پیامدها، بها دادن به تاثیر متقابل جهانى شدن، غنى سازى بحث با شواهد کمى و کیفى، بررسى دقیق پرسشهاى ارزشى مثل امنیت، عدالت، و دموکراسى و... است، به طور خلاصه هدف کتاب تعریف، توصیف، زمانبندى، تبیین، قضاوت و عرضه توصیههاى احتیاط آمیز بیان شده است. در جایى دیگر وى بیان مىکند که تلاش براى درک این پدیده، آگاه شدن بر پیامدهاى منفى آن، و حساسیت به امکانات سیاسى تغییرات از اهداف این کتاب است.
ج. معرفى محتوا
نویسنده مقدمه را با سؤال از چیستى جهانى شدن آغاز مىکند. وى به این امر اشاره مىکند که هنوز از این مفهوم استنباطهاى مبهم و نقیض و آشفته مىشود. نویسنده بر آن است تا با نگارش این کتاب اندکى از این آشفتگى بکاهد. بنابراین وى کتابش را در سه مرحله و بخش تنظیم کرده است. مرحله نخست (فصلهاى یک تا چهار) در تلاش است تا چارچوبى براى تحلیل جهانى شدن ارائه کند، در بخش دوم(فصل پنج تا هشت)تاثیر آن بر ساختارهاى اجتماعى بررسى مىشود و بخش سوم(فصل نه تا دوازده)به مسائل ارزشى مربوط به سیاستگذارى مىپردازد.
1. فصل اول «آنچه در حال رخ دادن است» نام دارد. در این نوشته به جنبههاى فراگیر شدن ترکیب جهانى شدن در همه جهان و زبانهاى گوناگون اشاره شده است. وى مىنویسد که تعداد مدخلهاى مربوطه به جهانى شدن، در فهرست کتابخانه کنگره آمریکا از 34مورد در سال 1994به 693مورد در سال 1999افزایش یافته است(ص5).
معانى جهانى شدن
نویسنده در معناى شدن بر این باور است که باید از تعریفهاى چرخشى که جهانى شدن را به پدیدهاى جهانى تعریف مىکنند، گذر کرد. لذا وى براى این مفهوم پنج تعریف ذکر مىکند و سپس تعریف و نقد خود را بیان مىکند:
الف. جهانى شدن به معناى بین اللملى شدن2.
ب. جهانى شدن به معناى آزادسازى (3)؛برداشته شدن محدودیتهاى دولت.
ج. جهانى شدن به معناى جهان گسترى (4)؛ادغام فرهنگهاى روى زمین در انسانگرایى.
د. جهانى شدن به معناى غربى کردن(5) یا نوگرایى(6)، که بعضى از آن به امریکایى کردن نام مىبرند.
ه. جهانى شدن به معناى فوق قلمروزدایى(7)، تجدید شکل بندى جغرافیایى به گونهاى که فضاى اجتماعى به طور کامل بر حسب مرزهاى سرزمین شناسایى نمىشود. نویسنده کتاب این تعریف را برگزیده است که مىتوان از آن به دگرگونى جغرافیاى اجتماعى یاد کرد.
در ادامه نویسنده اشاره مىکند که به هر حال این روند منتقدان شدید و حامیان افراطى خاص خود را دارد اما به هر حال این پدیده یکى از مهمترین رویدادهاى تاریخ معاصر است. وى اشاره مىکند که هر چند برخى سابقه این بحث را تا روزگاران دور به پیش مىبرند اما وى با برگرفتن تعریف مذکور، بر آن است که جهانى شدن پدیدهاى کاملا نو است و این روابط پس از سالهاى 1960 شکل گرفته است. آنتونى گیدنز مىگوید: «ظاهر شدن نظم جهانى به معنایى است که دنیایى که در آن زندگى مىکنیم متفاوت از زمانهاى گذشته است.»(ص13)
تغییرات اجتماعى این دوران را مىتوان در چهار مرحله از هم بازشناخت:
الف. تولید، در این دوران ماهیت کارهاى اقتصادى دگرگون شده است. و این بیشتر با تحولات تکنولوژى در فن آورى ارتباطات مىباشد.
ب. حکومت، جهانى شدن دوران تغییرات سرنوشت دولت است. برخى مىگویند که این روند مانع اقتدار دولت است و برخى خلاف آن را باور دارند. دولتها در این روند به حیات خود ادامه مىدهند اما شیوه حکومت دگرگون خواهد شد.
ج. فرهنگ، بحث در این مقوله آن است که آیا جهانى شدن به همگنى یا ناهمگنى فرهنگى خواهد رسید یا نه.
د. نوگرایى یا پسا نوگرایى، گیدنز مىگوید: «مدرنیته ذاتا جنبه جهانى شدن دارد». برخى معتقدند که جهانى شدن بر ظهور عصر پسامدرن تاثیر داشته است.
از دیگر سو درباره تغییرات اجتماعى، سومین بحث مربوط به مسائل ارزشى مىشود. و در این مجموعه سه مقوله امنیت، عدالت و دموکراسى، بررسى شده است. آیا جهانى شدن موجب گسترش امنیت یا ناامنى مىشود؟جهانى شدن بحث امنیت را به فراسوى امور نظامى دولتها گسترش مىدهد. اما برخى دیگر، نابسامانى جهانى را پیش بینى مىکنند و آن را موجب فاجعه زیست محیطى مىدانند. همچنین عدالت اجتماعى نیز بحثى فراگیر در این دوران است. بیشتر صاحب نظران بر آنند که جهانى شدن موجب گسترش بى عدالتى مىگردد. دموکراسى به عنوان دیگر ارزش، به معناى فراهم شدن امکانات برابر و همگانى براى همه اعضاى نظام سیاسى براى شکل دادن سرنوشت خود است. در این باره برخى برآنند که جهانى شدن فرصتى بى سابقه براى دموکراتیک سازى است. و برخى دیگر برآنند که نیروهاى جهانى شدن موجب تضعیف امکانات دموکراتیک دولتهاى ملى مىشود.
از دیگر سو در برابر جهانى شدن، دیدگاههاى گوناگونى از سوى مکاتب ارائه شده است. نولیبرالها مىگویند که روند جهانى شدن را باید نیروهاى بازار هدایت کنند. اصلاح طلبان یا هواداران دموکراسى اجتماعى جهانى، بر این باورند که این فرآیند باید به آرامى با سیاستهاى عمومى هدایت شود. و سنت گرایان در برابر، «جهانى زدایى» 8 و بازگشت به وضعیت پیشین را مطرح مىکنند.
2. نویسنده در فصل دوم با این عنوان که «چه چیز جهانى شدن «جهانى» است، در پى آن است تا از تصویرآشفته فصل اول به نگاهى روشن در این فصل برسد. وى چهار تعریف پیشین را ناقص مىداند و معتقد است که این تعاریف بازتاب دهنده شرایط تاریخى جدید نیستند. لذا وى همان گونه که گذشت قلمروزدایى و فراروندگى فزاینده فضاى سرزمین، را طرح مىکند.
جهانى شدن اول بار در سال 1961در فرهنگ وبستر نمایان شد. و بعدها به نحوى وارد همه زبانها گردید.
شولت مىگوید که مفهوم «فوق قلمروگرایى» را پژوهشگران معاصر طرح کردهاند هر چند که به این واژه را به کار نبردهاند. وى به بحث مارتین هایدگر اشاره مىکند که ظهور «بى فاصلگى» و «از بین رفتن هر گونه امکان دور گزینى» را نظر دارد. وى سپس خلاصه فعالیتهاى جهانى را در ارتباطات، بازارها، تولید زنجیرهاى جهانى، پول، سرمایه گذارى، سازمانها، بوم شناسى اجتماعى و هشیارى مىداند.
نویسنده مىگوید که باید از «قلمروگرایى روش شناختى» که به معناى شیوه در دنیاى اجتماعى و اجراى بررسىهایى درباره آن از دیدگاه جغرافیاى قلمروى است، خداحافظى کرد. از همین دیدگاه است که وى بر این باور است که جهانى شدن تا جایى که با بسیارى از فرایندهاى تجدید سازمان قلمروگرایى رابطه داشته باشد، با قلمروگرایى ناسازگار نیست. در دوران فوق قلمروگرایى است که دیگر در دنیاى قلمروگرا زندگى نمىکنیم.
3. در تاریخچه جهانى شدن، که عنوان فصل سوم است، بر سه مرحله تاکید شده، نخست، هشیارى جهانى از حدود پانصد سال پیش، دوم از اواسط قرن نوزدهم و سوم گسترش این روند از دهه 1960. روشن است که این مرحله بندىها قطعى نیست و ذاتا جنبه خطى ندارد. نویسنده مرحله آغاز جهانى شدن، را دهه 1850تا دهه 1950مىداند. از این زمان امکانات و فرایندهایى چون ارتباطات، بازارهاى جهانى، پول و امور مالى، سازمانها و هشیارى جهانى به وجود آمد. وى دهه 1960تا امروز را جهانى شدن کامل مىداند و عوامل را در روندى شتابندهتر یاریگر این جریان مىداند.
4. نویسنده در فصل چهارم، به علل جهانى شدن پرداخته است و آن را معلول این علل مىداند:
الف. گسترش عقلگرایى به عنوان چارچوب دانش غالب، که در بردارنده برداشتهاى سکولار از هستى و توجه انسان مدارانه به زمین است.
ب. گسترش چرخشها در تحول سرمایهدارى، که براى افزایش حجم فروش و منبع یابى جهانى براى کاهش هزینههاى تولید، بوده است.
ج. نوآورىهاى فنآورانه در دادهپردازى، که به حمل و نقل هوایى، ارتباطات الکتریکى و داده پردازى دیجیتالى منجر شد.
د. تشکیل چارچوبهاى نظارتى توانمند، که پیامدهایى چون استاندارد کردن روشهاى اجرایى، آزاد سازى جابه جایى پولى، تضمین حقوق مالکیت براى سرمایه جهانى و قانونى شدن سازمانها را به همراه داشته است، عواملى که همه به روند جهانى شدن کمک مىکند.
وى بر آن است که هیچ از این علل بر دیگرى برترى ندارد و چون این جنبهها زندگى اجتماعى به یکدیگر وابستهاند جهانى شدن هم علت است و هم معلول.
بخش دوم کتاب با تغییر و تداوم آغاز مىشود. نویسنده معتقد است که جهانى شدن عامل نیرومندى براى تغییر اجتماعى است، و تغییراتى که تا کنون رخ داده دوران ساز نبوده است، دنیا همچنان سرمایه دار، دیوان سالار، اجتماع گرا و عقل گرا باقى مانده است.
5. وى در فصل پنجم(جهانى شدن و تولید) مىگوید که اگر چه جهانى شدن ساختار اصلى تولید را دگرگون نکرده است و ما به دوران بعد از سرمایهدارى نرسیدهایم، اما موجب تغییرات مهمى در سرمایهدارى شده است. سرمایهدارى جهانى شونده معاصر، موجب مصرف گرایى شتابنده، گسترش تصاعدى سرمایه و ظهور سرمایه ارتباطى شده است، و کالاهاى مادى به کالاهاى غیرمادى تبدیل شده است. از دیگر سو، تحول سازمانى، موجب ایجاد امکانات برون ساحلى سودآور، گسترش شبکههاى شرکتهاى فرامرزى و ظهور انحصارهاى چند قطبى جهانى شده است. نویسنده تاکید دارد که در وضعیت کنونى نباید توجه خود را به خطرهایى که شاید براى سرمایهدارى به وجود آید، متمرکز کرد، بلکه باید به زیانهایى که ممکن است، فرایندهاى جهانى شونده انباشت مازاد، براى اقشار آسیبپذیر جامعه پدید آورند، توجه کرد.
6. نویسنده در فصلى جداگانه به جهانى شدن و حکومت(فصل شش)مىپردازد و بر این باور است که این روند نقش اصلى در ظهور حکومت پسا خودمختار را بازى کرده است و از دیگر سو اظهار مىکند که به هر حال دولتها همچنان به عنوان بخش اصلى نظم نوین جهانى باقى مانده است، دلیل آن فراوانى کارهایى است که هنوز دولتها آنها را انجام مىدهند. هر چند که دولتها از نظر حکومتها بسیار مهم تلقى مىشوند لیکن جهانى شدن موجب دگرگونىهاى گوناگون در ویژگىهاى اصلى آنها شده است. و لذا مىتوان از پایان حق حاکمیت به معناى سنتى آن سخن گفت. محور بود حاکمیت دولتها از دوران سنت است و در زمان جهانى شدن دیگر چندان نمىتوان از معناى سنتى خودمختارى دولتها دم زد، حتى از حیث روانى نیز مبانى روانى حاکمیت کم رنگ شده است. از این دیدگاه است که حرکت به سوى مولفههاى فوق قلمروى آغاز شده، و موجب حرکتهایى در جهت حکومت چند قشرى شده که در آنها توانایى قانونى و نظارتى بیشتر در میان سازمان هاى نیمه دولتى و دولتى وفوق دولتى پخش شده است. در واقع در حکومت دولتى چند قشرى، اختیارات دولت مرکزى به دولتهاى فرعى واگذار شده و موجب افزایش حکومتهاى منطقهاى چند جانبه ودر پى آن گسترش نقش سازمانهاى فراجهانى مثل سازمان ملل، موسسات برتون وودز و سازمان تجارت جهانى شده است. با این وصف در واقع، ما به سوى خصوصى سازى حکومت در حرکتیم و نوعى دستگاههاى قانونگذارى و نظارتى به طور غیررسمى شکل گرفته است.
7. محور بعدى را نویسنده جهانى شدن و جامعه(فصل هفتم) برگزیده است. در این فصل وى معتقد است که در دوران جهانى شدن، جایگاه ملیت9 به عنوان چارچوب اصلى همبستگى جمعى، به طور بنیادى، تضعیف نشده است، اما برخى از پیوندهاى میان ملتها و دولت سست شده است. البته بقاى ملتها به معناى بى تاثیرى جهانى شدن بر الگوهاى همبستگى اجتماعى نیست. و مىتوان چهار دگرگونى را بازشناسى کرد، اول آن که جهانى شدن، موجب تجدید جهت گیرى سرمایهدارى شده است؛ لذاموجب تقویت برخى دگرگونىها در شکل ملتها، گردیده است. دوم، این روند، چارچوبهاى هویت جمعى غیرملى را تقویت کرده است. سوم، با جهانى شدن، علایق جهان وطنى افزایش یافته است. چهارم، با جهانى شدن، هویتهاى دورگه و جوامع متداخل، رشد یافتهاند. با این وضع است که برخى دم از جوامع بى قلمرو بر اساس طبقه جنسیت، نژاد و مذهب مىزنند. گسترش ملتها، موجب تقویت و تداوم دولت-ملتها، ملى گرایى قومى، ظهور تدریجى ملتهاى منطقهاى و تقویت درونى ملتهاى پراکنده در جهان شده است. از نگاهى دیگر، با جهانى شدن، جوامع بى قلمرو نیز گسترش مىیابند، که اشاره شد. و موجبات تقویت جهان وطن گرایى همگانى شده است که خود را در مظاهر مختلفى چون کمکهاى انسان دوستانه، رشد حقوق بشر، ظهور جنبش جهانى نگهدارى از محیط زیست و افزایش فعالیتهاى صلحطلبانه، نشان مىدهد.
8. فصل هشتم را با عنوان جهانى شدن ودانش مىخوانیم. نگارنده مىگوید که جهانى شدن اساسا موجب تضعیف اعتبار عقل گرایى در ساختار اجتماعى دانش نشده است. چند محور در این قسمت مورد تاکید قرار گرفته است. در مباحث معرفت شناسى وى معتقد است که روابط عصر جهانى شدن، عمدتا دانش عقلگرا را بازتاب مىدهد .هر چند که در برخى موارد این روند موجب ضد عقل گرایى مثل محیط زیستگرایى و پسامدرنیسم شده است. اما کلیت روند به گونهاى است که عقلگرایى بازتابى10 شکل گرفته است و بر اعتقادات ریشهدار و امتحان شده سکولاریسم، انسان محور، علمگرا و ابزارگرایى متکى است. در حوزه هستى شناسى، جهانى شدن موجب دگرگونى تصورات مربوط به فضا شده و کیفیتهاى گوناگون زمان را دگرگون کرده است. در روش شناسى، اندیشمندان را به سوى بررسى شیوههاى بررسىهاى میان رشتهاى و پسا رشتهاى رفتهاند. برنامههاى آموزشى انتشار فراجهانى پیدا کرده، سواد دیدارى، اهمیت یافته، زبان انگلیسى ابزار فرامرزى براى ارتباطات گردیده است. در گستره زیبایى شناسى نیز که رویى دیگر از زیبایى شناسى است، شکلهاى خاص هنر در جهان به راحتى منتشر مىشوند، و فضاهاى جدید به ایجاد مقولههاى جدید در هنر کمک کردهاند. با این نگاه نویسنده بر آن است که به یقیق جهانى شدن معاصر حاکى از پایان تاریخ نیست.
بخش سوم در این کتاب مربوط به مسائل سیاستگذارى است.
9. نویسنده در این بخش به سه شاخص اصلى جامعه خوب یعنى امنیت، عدالت اجتماعى ودموکراسى مىپردازد. در فصل نهم به جهانى شدن و امنیت پرداخته است. فضاى جدید امروزى، پیامدهاى مهمى براى ابعاد گوناگون امنیت نظامى، بوم شناختى، اقتصادى، فرهنگى و روان شناختى انسان داشته است. پیامدهاى جهانى شدن هم منفى وهم مثبت برآورد شده است. از سویى وابستگى متقابل جهانى موجب عدم تمایل به جنگ شده و امکان کنترل تسلیحات و حل تعارض ها را افزایش داده است، اما از دیگر سو، فنآورى به توانایىهاى تخریبى جنگ یارى رسانده، و این امکانات روند دخالت شمال در امور جنوب را افزایش داده است. آنسان که جهانى شدن موجب تقویت خشونت در بافت احیاى قومى و مذهبى شده است.
جهان گسترى موجب افزایش آگاهى بوم شناختى شده است و نگهدارى از محیط زیست گردیده است، اما بسیارى از فعالیتها به شدت آلوده کنندهاند. در امرار معاش، هر چند که سرمایه دارى جهانى به رشد رفاه در کشورهاى صنعتى منجر شده، اما تعداد کمى از کشورها به این رفاه دست یافتهاند. اوضاع به گونهاى است که بازسازى اقتصادى در مواجهه با جهانى شدن، اغلب فقر را افزایش داده است. بحران بدهىها فقر کشورهاى جنوب را بیشتر کرده است. در حوزه ثبات مالى نیز ناپایدارىها موجب احساس عدم امنیت اقتصادى مىشود. یا براى نمونه جهانى شدن و صنایع جهانى میلیونها شغل جدید را به وجود مىآورد اما جابه جایى شرکتها موجب بىکارى و نگرانى در امنیت شغلى مىشود. یا درباره هویت، هر چند روابط جهانى به افزایش جنبههاى چند گانه خویشتن منجر شده، اما این روابط معمولا فرهنگهاى سنتى را سرکوب کرده است. یا در انسجام اجتماعى، موجبات همبستگىهاى فراجهانى فراهم شده، اما گاهى نیز موجب تضعیف انسجام ملى و محلى شده است. در دانش نیز جهانى شدن گاهى بنیادگرایى را تقویت کرده است که حقایق مسلم را عرضه مىکند، اما دانش غیر سنتى و مبهم پسا مدرن در کمتر کسى احساس امنیت ایجاد مىکند. با این وضعیت ناپایدار و با توجه به پیامدهاى منفى جهانى شدن است که اولریخ بک، دوران ما را «جامعه مخاطرهآمیز» مىنامد.
10. فصل دهم، به موضوع جهانى شدن، عدالت و بى عدالتى مىپردازد. وى معتقد است که این روند تاثیر بسیارى بر انواع قشربندىهاى اجتماعى چون کشورها(شمال و جنوب)، جنسیت، نژاد و... گذاشته است. وى مىگوید: «اگر در جامعهاى عدالت نباشد، بعید است که در آن صلح، مراقبت از محیط زیست، ریشه کنى فقر، حمایت از کار، رشد آزادانه هویت و دانش، یا انسجام اجتماعى تحقق یابد»(ص291). امورى چون تمرکز ارتباطات جهانى در کشورهاى شمال، دسترسى نابرابر قشرهاى مرفه به پول، تمرکز سرمایهگذارىهاى جهانى در کشورهاى شمال در انواع بى عدالتى است که در قشربندى فضاهاى جهانى رخ مىنماید. در حوزه اقتصادى، زوال سیاستهاى توزیع مجدد دولتى، لغو مالیاتهاى تصاعدى، کاهش خدمات اجتماعى دولتى وکاهش کمکهاى توسعه رسمى، جنبه دیگر این روند را مشخص مىکند. نوع دیگر بى عدالتىهادر عرصه اجتماعى، خود را اصل «جریان آزاد اطلاعات» که به نفع گروههاى مسلط اجتماعى نشان مىدهد و کنترل بحرانها در تامین مالى جهانى به طور کلى به نفع طلبکاران است تا بدهکاران که کشورهاى جنوب را شامل مىشود. به هر حال جهانى شدن، به خودى خود مشکل آفرین نیست، بلکه شیوههایى که براى تحقق آن به کار مىبندیم ممکن است مشکلاتى را موجب شود. بىعدالتى عمدتا از تغییر گسترده در سیاستها از رفاه گرایى به سوى نولیبرالیسم ناشى شده است.
11. فصل یازدهم به بحث جهانى شدن و رابطه آن با دموکراسى یا عدم آن مىپردازد. نویسنده کتاب بر این باور است که جهانى شدن موجب تضعیف دموکراسى سنتى شده که بر خودمختارى ملى از راه دولت کشورى تاکید دارد. وى از سویى مىگوید که فعالیتهاى مدنى فراملى، رسانههاى گروهى جهانى و سازمانهاى حکومت فوق دولتى، موجب ارتقاى دموکراتیک سازى در برخى کشورها شده است اما، روابط دولتى با عاملان و جریانات جهانى اغلب فاقد نظارت دموکراتیک کافى است. در وضعیت «حکومت چند قشرى»، گر چه فعالیتهاى نظارتى مىتواند از راه عدم تمرکز قدرت به پیشبرد دموکراسى منجر شود، اما صرف انتقال قدرت به مراجع نیمه دولتى، دموکراتیک کننده نیست. در «مجارى غیر رسمى» نیز جهانى شدن موجب گشایش بیشتر فضا براى فعالیتهاى دموکراتیک در بیرون از فضاى سازمانهاى دولتى شده است اما «دموکراسى مصرفى» از طریق بازارهاى جهانى در عمل به تناسب دارایىها اقدام به تخصیص راى مىکنند، و «دموکراسى سهامدارى» با ابزار شرکتهاى جهانى در عمل، حق راى را به سوى هیئت مدیرهها هدایت مىکنند، و «دموکراسى شبکهاى» با ارتباطات جهانى در عمل بیشتر مردم دنیا را نادیده گرفته است. و «دموکراسى مدنى» نیز از راه جامعه مدنى جهانى عملاً نارسایىهاى گوناگونى در مشارکت، مشورت، شفافیت، و پاسخگویى در برابر عموم بروز داده است.
با لحاظ این جریان نویسنده معتقد است که مانمىدانیم که دموکراسى فوق قلمروگرایى چگونه باید عمل کند؛ گر چه این مجارى گاهى به تقویتدموکراسى منتهى مىشود، اما غالبا تضعیف دموکراسى را در پىداشته است.
12. فصل دوازده به موضوع حساس آینده جهانى انسان مىپردازد. تا کنون دو دیدگاه کلى را پى گرفته بود اول آنکه جهانى شدن تا کنون پیامدهاى گوناگونى براى امنیت انسان، عدالت اجتماعى و دموکراسى داشته است که برخى از آنها منفى بوده است. دوم آنکه این پیامدهاى منفى ناشى از جهانى شدن به معناى مورد نظر نویسنده یعنى فوق قلمروگرایى نیست، بلکه به دلیل جهتگیرىهاى سیاسى است که به طور عمده نولیبرالى هستند.
در این روند نویسنده جهتگیرىهاى گوناگون از جمله نولیبرالیسم، اصلاح طلبى، و رادیکالیسم را طرح مىکند و سپس اصلاحات گسترده را راهکار ترجیحى معرفى مىکند و این رویکرد را در حوزههاى گوناگون بررسى مىکند. وى در بر این باور است که در نگرشهاى اصلاح طلبانه، جهت گیرى نولیبرالى متمرکز بر بازار به سوى جهانى شدن رد مىشود. در حوزه امنیت، وى بر بهبود رژیمهاى جهانى براى کنترل جنگ افزارها، تقویت سازوکارهاى فوق دولتى براى حل و فصل درگیرىها، تقویت قوانین زیست محیطى، تاکید بر بعد اجتماعى بازسازى اقتصادى جهانى، بخشودگى بدهىهاى کشورهاى فقیر، گسترش نظارت فوق دولتى بر بازارهاى مالى جهانى، حمایت آگاهانه از تنوع فرهنگى، تاکید دارد. در عرصه عدالت اجتماعى، وى معتقد به مقابله با گرایشهاى انحصارطلبانه در سرمایهدارى جهانى، اعمال مالیاتهاى جهانى تصاعدى، پىگیرى توزیع مجدد میان شمال و جنوب، توجه به عدالت جنسى و توجه براى برداشتن و کم کردن تبعیضهاى نژادى، است. نویسنده همچنین بر تقویت دموکراسى با راهکارهایى چون افزایش مشارکت دولت محلى، و نظرات مردمى، در سیاستهاى جهانى، افزایش ساز و کار براى نمایندگى راىدهندگان بدون قلمرو، افزایش شفافیت حکومت فوق دولتى و افزایش صلاحیتهاى دموکراتیک جامعه مدنى تاکید دارد. در نهایت براى غلبه بر مشکلات، نویسنده مقابله با نیروهاى سرمایه دار که از جهانى شدن نولیبرالى حمایت مىکنند، فراروى از نگرش حق حاکمیت تقویت توانایىهاى سازمانى براى سیاستهاى عمومى جهان و محترم شدن تنوع فرهنگى را پیشنهاد مىکند.
د. نقد و بررسى
1. مزیتها و برترىهاى کتاب
این کتاب نسبت به دیگر آثار مربوط به جهانى شدن از جهات گوناگونى داراى مزیت و برترى است که به چند مورد آن اشاره مىشود:
-نویسنده در جاى جاى کتاب سعى کرده است تا به جنبههاى مختلف جهانى شدن بپردازد و تنها به جنبهاى نپردازد. نگاه کتاب به این پدیده که امروزه غالبا یا طرفداران متعصب یا مخالفان تندرو دارد، نگاهى واقع بینانه است که حتى مىتواند براى خواننده کم اطلاع از موضوع جهانى شدن نیز زوایاى گونه گون و در عین حال متضادى را باز گشاید.
ـ از همین دیدگاه است که نویسنده به جنبهها و پیامدهاى مثبت و منفى جهانى شدن مىپردازد و خواننده از هر دو سوى جریان آگاه مىکند، به ویژه آن که وى به پیامدهاى منفى پدیده بیشتر مىپردازد.
ـ این کتاب از معدود کتابهایى است که هم در برابر جهانى شدن و فضاى حاکم بر این بحث در دنیا نوشته شده است و هم نوشته به سطحى اندیشى و ساده انگارى مسئله در نیفتاده است.
ـ نویسنده کتاب سعى کرده است تا با ارائه تعریفى دیگرگون از جهانى شدن آن را از زاویه و نگاهى متفاوت بررسى کند که در معرفى آمد.
ـ نویسنده در موارد گوناگون به بحث نولیبرالیسم مىپردازد و ویژگىهاى آن را بیان مىکند. و خود آشکارا مىگوید که بخش کتابش را طرح ادعانامهاى علیه جهانى شدن نولیبرالى مىداند. وى همچنین بیشترین آثار منفى جهانى شدن را که در ناامنى، بىعدالتى، و نارسایى دموکراتیک مىداند، ناشى از تسلط این نگرش بر روندهاى این بحث مىداند به گونهاى که این مکتب و این خوانش از جهانى شدن، آن پیامدهاى ناخوشایند را به وجود آورده است. در کنار همه این مطالب نویسنده در تلاش است تا سیاستهاى جایگزین را نیز در برابر رویکرد نولیبرالى ارائه دهد.
ـ آوردن جدولها و خلاصه مطالب در پایان هر فصل و نکات اصلى در آغاز هر فصل به بهتر فهمیده شدن مفاهیم طرح شده بسیار کمک مىکند و کتاب را شکلى آکادمیک بخشیده است.
ـ بهره گیرى ازمنابع مختلف و پرداختن به دیدگاههاى موافق و مخالف از جنبههاى گوناگون، کتاب را از کتب مشابه برتر نشانده است.
ب. معایب و نواقص کتاب
با این همه کتاب داراى نواقصى است که به چند مورد آن اشاره مىشود:
-اولین نکتهاى که به نظر مىرسد این است که نویسنده در مواردى به تکرار مطالب مىپردازد، مثلا نویسنده در فصل اول به معانى جهانى شدن مىپردازد و در فصل دوم بار دیگر به طرح آن معانى و نقد آنها مىپردازد، در حالى که مىتوانست در همان فصل اول به نقد و در نهایت اعلام نظر خویش بپردازد.
-نویسنده در جاى جاى کتاب تلاش دارد تا با نقادى تعاریف مختلف جهانى شدن، به تعریفى جدید دست یابد که وى آن را «فوق قلمروگرایى» مىنامد. سپس در تبیین آن مىگوید انتشار و گسترش ارتباطات فوق قلمروى، موجب پایان یافتن «قلمروگرایى»، یعنى وضعیتى که در آن جغرافیاى اجتماعى کاملا مربوط به یک سرزمین است، خواهد شد. نویسنده بر این باور است که این مفهوم در مباحث متفکران معاصر به کار رفته است، هر چند لفظ مورد استفاده وى را به کار نبردهاند و از «بىفاصلگى» هایدگر یا «جامعه شبکهاى» کاستنر نام مىبرد، با این وصف مىتوان در یافت که این ترکیب و تعریف آقاى شولت، آن گونه که ادعا مىشود، چندان جدید نیست و پیش از وى نیز به این وضعیت اشاره شده است، از دیگر سو به نظر مىرسد که مفاهیم طرح شده در تعریف وى در دیگر تعاریف از جهانى شدن نیز به کار رفته است، اگر منظور وى از «فوق قلمروگرایى» همان باشد که ذکر شد و از دیگران نیز براى خود تایید آورد، این نکته همان است که براى نمونه آنتونى گیدنز نیز در تعریف جهانى شدن آورده است، او نیز به برچیده شدن فاصلههاى زمانى و مکانى در تعریف خود از جهانى شدن اشاره دارد. شایان یادآورى است که واژه مورد استفاده وى در تعریف جهانى شدن از دیگر تعاریفى که در فصل اول آمده، بهتر و رساتر است.
ـ نوشتههایى که درباره جهانى شدن نوشته شده است، معمولا حالتى انتزاعى، دور از تحلیل وقایع جارى و ارائه عملى دارد، این کتاب تلاش کرده است تا از این وضعیت رهایى یابد و در موارد گوناگون شواهدى خوب و راهکارهایى پیشنهاد مىکند، با این همه در برخى موارد، راهکارهاى ارائه شده، چنین ویژگى ندارند، براى نمونه وى براى فائق آمدن بر مشکلات در اصلاحات جهانى شدن، راهکارهایى چون «فراروى از نگرش حق حاکمیت» و «مقابله با نیروهاى متمول نولیبرال» را ارائه مىکند که در واقع پیشنهادهایى صرفا نظرى و انتزاعى است، کیست که نداند مقابله با نیروهاى سرمایهدار نولیبرال و هوادار جهانى شدن، کار سادهاى نیست. یا راهکارهایى چون بهبود رژیمهاى جهانى براى کنترل جنگ افزارها یا گسترش نظارت فوق دولتى بر بازارهاى مالى جهانى، تقویت تبلیغ فوق دولتى براى استانداردهاى کار و... از دیگر این موارد است.
ـ نویسنده در موارد گوناگونى از بىعدالتىها و پیامدهاى منفى جهانى شدن و واکنشهاى مخالف جهانى شدن سخن مىگوید و در این میان به مواردى چون جنبش زنان یا جنبش حمایت از محیط زیست که کیت نش از آنها به «جنبشهاى جدید اجتماعى» یاد مىکند، اشاره دارد، به نظر مىرسد که یکى از واکنشهاى عمیق و مخالف روند جهانى شدن به نحو نولیبرالى یا غربى سازى، از سوى جنبشهاى مذهبى باشد که نویسنده چندان به آن نپرداخته است. اسلام گرایى و تقویت اندیشههاى اجتماعى ادیان گوشهایى از این روند است. بارى نویسنده در فصل «جهانى شدن و جامعه» تنها در حدود یک صفحه به «همبستگىهاى دینى اشاره مىکند و معتقد است که امروزه شاهد گسترش جوامع مذهبى فرامرزى هستیم. در این روند از سازمان کنفرانس اسلامى یاد مىکند و آن را در حکومت جهانى داراى نقش مىداند.
ـ ترجمه کتاب در نگاه کلى، مطلوب است. نوشته از منطق زبان انگلیسى دور و نسبتا به دستور و فضاى زبان فارسى نزدیک شده است، هر چند در برخى موارد توالى اضافات و صفات دیده مىشود براى نمونه مىتوان به «تخصیص عملى تامین مالى برون ساحلى به طبقات ثروتمند» (ص325) اشاره کرد. از این موارد در کتاب باز هم قابل جستوجو است.
پى نوشتها:
1.شولت، یان آرت: «نگاهى موشکافانه بر پدیده جهانى شدن» مترجم: مسعود کرباسیان، انتشارات علمى و فرهنگى، اول1382، ص نوزده
. 2Internationalization.
. 3liberalization.
. 4universalization.
.5 westernization
. 6modernization.
. 7supraterritoriality.
. 8De-globalization.
.9 Nationhood
. 01reflexive rationality.
هر روز در نوشتههاى بسیارى از آن بحث و تحلیل مىشود. از دیگر سو به دلیل نو بودن بحث و همه جانبه بودن آن، نوعى شتابزدگى و تزلزل نیز در مفاهیم وجود دارد و کسى به تعریفى ثابت از واژهها دست نیافته است.
از میان آن همه مطالبى که نوشته مىشود، یافتن نوشتههاى دقیق و سنجیده البته کار سادهاى نیست. به تازگى کتابى در باره از «یان آرت شولت» استاد علوم سیاسى در دانشگاه وارویک انگلستان به بازار کتاب عرضه شده است که مسعود کرباسیان آن را ترجمه کرده است. این نوشته نگاهى نسبتا فراگیر دارد و به زوایاى گوناگون جهانى شدن پرداخته است. در نگاه و درنگى در این نوشته به برخى از جنبههاى آن خواهیم پرداخت:
الف. موضوع کتاب
این کتاب در پى تبیین روندى است که در جهان در حال رخ دادن است. نویسنده موضوعات اصلى کتاب را چند پرسش مىداند، سئوالهایى چون جهانى شدن چیست؟چه زمانى رخ داد و گسترش یافت؟چگونه موجب تغییرات اجتماعى شده است؟مزایا و معایب آن کدام است؟چگونه مىتوان از پیامدهاى منفى آن رهایى یافت؟وى در تلاش است تا با بهرهگیرى از منابع و برداشتهاى بسیار به این سؤالها پاسخى در خور دهد.
ب. اهداف کتاب:
نویسنده خود در پیشگفتار اهداف کتاب را به خلاصه بیان کرده است که از آن جمله ارائه مفهومى روشن از جهانى شدن، ارائه برداشتى چند بعدى از آن، رسیدگى منصفانه به پرسشها و پیامدها، بها دادن به تاثیر متقابل جهانى شدن، غنى سازى بحث با شواهد کمى و کیفى، بررسى دقیق پرسشهاى ارزشى مثل امنیت، عدالت، و دموکراسى و... است، به طور خلاصه هدف کتاب تعریف، توصیف، زمانبندى، تبیین، قضاوت و عرضه توصیههاى احتیاط آمیز بیان شده است. در جایى دیگر وى بیان مىکند که تلاش براى درک این پدیده، آگاه شدن بر پیامدهاى منفى آن، و حساسیت به امکانات سیاسى تغییرات از اهداف این کتاب است.
ج. معرفى محتوا
نویسنده مقدمه را با سؤال از چیستى جهانى شدن آغاز مىکند. وى به این امر اشاره مىکند که هنوز از این مفهوم استنباطهاى مبهم و نقیض و آشفته مىشود. نویسنده بر آن است تا با نگارش این کتاب اندکى از این آشفتگى بکاهد. بنابراین وى کتابش را در سه مرحله و بخش تنظیم کرده است. مرحله نخست (فصلهاى یک تا چهار) در تلاش است تا چارچوبى براى تحلیل جهانى شدن ارائه کند، در بخش دوم(فصل پنج تا هشت)تاثیر آن بر ساختارهاى اجتماعى بررسى مىشود و بخش سوم(فصل نه تا دوازده)به مسائل ارزشى مربوط به سیاستگذارى مىپردازد.
1. فصل اول «آنچه در حال رخ دادن است» نام دارد. در این نوشته به جنبههاى فراگیر شدن ترکیب جهانى شدن در همه جهان و زبانهاى گوناگون اشاره شده است. وى مىنویسد که تعداد مدخلهاى مربوطه به جهانى شدن، در فهرست کتابخانه کنگره آمریکا از 34مورد در سال 1994به 693مورد در سال 1999افزایش یافته است(ص5).
معانى جهانى شدن
نویسنده در معناى شدن بر این باور است که باید از تعریفهاى چرخشى که جهانى شدن را به پدیدهاى جهانى تعریف مىکنند، گذر کرد. لذا وى براى این مفهوم پنج تعریف ذکر مىکند و سپس تعریف و نقد خود را بیان مىکند:
الف. جهانى شدن به معناى بین اللملى شدن2.
ب. جهانى شدن به معناى آزادسازى (3)؛برداشته شدن محدودیتهاى دولت.
ج. جهانى شدن به معناى جهان گسترى (4)؛ادغام فرهنگهاى روى زمین در انسانگرایى.
د. جهانى شدن به معناى غربى کردن(5) یا نوگرایى(6)، که بعضى از آن به امریکایى کردن نام مىبرند.
ه. جهانى شدن به معناى فوق قلمروزدایى(7)، تجدید شکل بندى جغرافیایى به گونهاى که فضاى اجتماعى به طور کامل بر حسب مرزهاى سرزمین شناسایى نمىشود. نویسنده کتاب این تعریف را برگزیده است که مىتوان از آن به دگرگونى جغرافیاى اجتماعى یاد کرد.
در ادامه نویسنده اشاره مىکند که به هر حال این روند منتقدان شدید و حامیان افراطى خاص خود را دارد اما به هر حال این پدیده یکى از مهمترین رویدادهاى تاریخ معاصر است. وى اشاره مىکند که هر چند برخى سابقه این بحث را تا روزگاران دور به پیش مىبرند اما وى با برگرفتن تعریف مذکور، بر آن است که جهانى شدن پدیدهاى کاملا نو است و این روابط پس از سالهاى 1960 شکل گرفته است. آنتونى گیدنز مىگوید: «ظاهر شدن نظم جهانى به معنایى است که دنیایى که در آن زندگى مىکنیم متفاوت از زمانهاى گذشته است.»(ص13)
تغییرات اجتماعى این دوران را مىتوان در چهار مرحله از هم بازشناخت:
الف. تولید، در این دوران ماهیت کارهاى اقتصادى دگرگون شده است. و این بیشتر با تحولات تکنولوژى در فن آورى ارتباطات مىباشد.
ب. حکومت، جهانى شدن دوران تغییرات سرنوشت دولت است. برخى مىگویند که این روند مانع اقتدار دولت است و برخى خلاف آن را باور دارند. دولتها در این روند به حیات خود ادامه مىدهند اما شیوه حکومت دگرگون خواهد شد.
ج. فرهنگ، بحث در این مقوله آن است که آیا جهانى شدن به همگنى یا ناهمگنى فرهنگى خواهد رسید یا نه.
د. نوگرایى یا پسا نوگرایى، گیدنز مىگوید: «مدرنیته ذاتا جنبه جهانى شدن دارد». برخى معتقدند که جهانى شدن بر ظهور عصر پسامدرن تاثیر داشته است.
از دیگر سو درباره تغییرات اجتماعى، سومین بحث مربوط به مسائل ارزشى مىشود. و در این مجموعه سه مقوله امنیت، عدالت و دموکراسى، بررسى شده است. آیا جهانى شدن موجب گسترش امنیت یا ناامنى مىشود؟جهانى شدن بحث امنیت را به فراسوى امور نظامى دولتها گسترش مىدهد. اما برخى دیگر، نابسامانى جهانى را پیش بینى مىکنند و آن را موجب فاجعه زیست محیطى مىدانند. همچنین عدالت اجتماعى نیز بحثى فراگیر در این دوران است. بیشتر صاحب نظران بر آنند که جهانى شدن موجب گسترش بى عدالتى مىگردد. دموکراسى به عنوان دیگر ارزش، به معناى فراهم شدن امکانات برابر و همگانى براى همه اعضاى نظام سیاسى براى شکل دادن سرنوشت خود است. در این باره برخى برآنند که جهانى شدن فرصتى بى سابقه براى دموکراتیک سازى است. و برخى دیگر برآنند که نیروهاى جهانى شدن موجب تضعیف امکانات دموکراتیک دولتهاى ملى مىشود.
از دیگر سو در برابر جهانى شدن، دیدگاههاى گوناگونى از سوى مکاتب ارائه شده است. نولیبرالها مىگویند که روند جهانى شدن را باید نیروهاى بازار هدایت کنند. اصلاح طلبان یا هواداران دموکراسى اجتماعى جهانى، بر این باورند که این فرآیند باید به آرامى با سیاستهاى عمومى هدایت شود. و سنت گرایان در برابر، «جهانى زدایى» 8 و بازگشت به وضعیت پیشین را مطرح مىکنند.
2. نویسنده در فصل دوم با این عنوان که «چه چیز جهانى شدن «جهانى» است، در پى آن است تا از تصویرآشفته فصل اول به نگاهى روشن در این فصل برسد. وى چهار تعریف پیشین را ناقص مىداند و معتقد است که این تعاریف بازتاب دهنده شرایط تاریخى جدید نیستند. لذا وى همان گونه که گذشت قلمروزدایى و فراروندگى فزاینده فضاى سرزمین، را طرح مىکند.
جهانى شدن اول بار در سال 1961در فرهنگ وبستر نمایان شد. و بعدها به نحوى وارد همه زبانها گردید.
شولت مىگوید که مفهوم «فوق قلمروگرایى» را پژوهشگران معاصر طرح کردهاند هر چند که به این واژه را به کار نبردهاند. وى به بحث مارتین هایدگر اشاره مىکند که ظهور «بى فاصلگى» و «از بین رفتن هر گونه امکان دور گزینى» را نظر دارد. وى سپس خلاصه فعالیتهاى جهانى را در ارتباطات، بازارها، تولید زنجیرهاى جهانى، پول، سرمایه گذارى، سازمانها، بوم شناسى اجتماعى و هشیارى مىداند.
نویسنده مىگوید که باید از «قلمروگرایى روش شناختى» که به معناى شیوه در دنیاى اجتماعى و اجراى بررسىهایى درباره آن از دیدگاه جغرافیاى قلمروى است، خداحافظى کرد. از همین دیدگاه است که وى بر این باور است که جهانى شدن تا جایى که با بسیارى از فرایندهاى تجدید سازمان قلمروگرایى رابطه داشته باشد، با قلمروگرایى ناسازگار نیست. در دوران فوق قلمروگرایى است که دیگر در دنیاى قلمروگرا زندگى نمىکنیم.
3. در تاریخچه جهانى شدن، که عنوان فصل سوم است، بر سه مرحله تاکید شده، نخست، هشیارى جهانى از حدود پانصد سال پیش، دوم از اواسط قرن نوزدهم و سوم گسترش این روند از دهه 1960. روشن است که این مرحله بندىها قطعى نیست و ذاتا جنبه خطى ندارد. نویسنده مرحله آغاز جهانى شدن، را دهه 1850تا دهه 1950مىداند. از این زمان امکانات و فرایندهایى چون ارتباطات، بازارهاى جهانى، پول و امور مالى، سازمانها و هشیارى جهانى به وجود آمد. وى دهه 1960تا امروز را جهانى شدن کامل مىداند و عوامل را در روندى شتابندهتر یاریگر این جریان مىداند.
4. نویسنده در فصل چهارم، به علل جهانى شدن پرداخته است و آن را معلول این علل مىداند:
الف. گسترش عقلگرایى به عنوان چارچوب دانش غالب، که در بردارنده برداشتهاى سکولار از هستى و توجه انسان مدارانه به زمین است.
ب. گسترش چرخشها در تحول سرمایهدارى، که براى افزایش حجم فروش و منبع یابى جهانى براى کاهش هزینههاى تولید، بوده است.
ج. نوآورىهاى فنآورانه در دادهپردازى، که به حمل و نقل هوایى، ارتباطات الکتریکى و داده پردازى دیجیتالى منجر شد.
د. تشکیل چارچوبهاى نظارتى توانمند، که پیامدهایى چون استاندارد کردن روشهاى اجرایى، آزاد سازى جابه جایى پولى، تضمین حقوق مالکیت براى سرمایه جهانى و قانونى شدن سازمانها را به همراه داشته است، عواملى که همه به روند جهانى شدن کمک مىکند.
وى بر آن است که هیچ از این علل بر دیگرى برترى ندارد و چون این جنبهها زندگى اجتماعى به یکدیگر وابستهاند جهانى شدن هم علت است و هم معلول.
بخش دوم کتاب با تغییر و تداوم آغاز مىشود. نویسنده معتقد است که جهانى شدن عامل نیرومندى براى تغییر اجتماعى است، و تغییراتى که تا کنون رخ داده دوران ساز نبوده است، دنیا همچنان سرمایه دار، دیوان سالار، اجتماع گرا و عقل گرا باقى مانده است.
5. وى در فصل پنجم(جهانى شدن و تولید) مىگوید که اگر چه جهانى شدن ساختار اصلى تولید را دگرگون نکرده است و ما به دوران بعد از سرمایهدارى نرسیدهایم، اما موجب تغییرات مهمى در سرمایهدارى شده است. سرمایهدارى جهانى شونده معاصر، موجب مصرف گرایى شتابنده، گسترش تصاعدى سرمایه و ظهور سرمایه ارتباطى شده است، و کالاهاى مادى به کالاهاى غیرمادى تبدیل شده است. از دیگر سو، تحول سازمانى، موجب ایجاد امکانات برون ساحلى سودآور، گسترش شبکههاى شرکتهاى فرامرزى و ظهور انحصارهاى چند قطبى جهانى شده است. نویسنده تاکید دارد که در وضعیت کنونى نباید توجه خود را به خطرهایى که شاید براى سرمایهدارى به وجود آید، متمرکز کرد، بلکه باید به زیانهایى که ممکن است، فرایندهاى جهانى شونده انباشت مازاد، براى اقشار آسیبپذیر جامعه پدید آورند، توجه کرد.
6. نویسنده در فصلى جداگانه به جهانى شدن و حکومت(فصل شش)مىپردازد و بر این باور است که این روند نقش اصلى در ظهور حکومت پسا خودمختار را بازى کرده است و از دیگر سو اظهار مىکند که به هر حال دولتها همچنان به عنوان بخش اصلى نظم نوین جهانى باقى مانده است، دلیل آن فراوانى کارهایى است که هنوز دولتها آنها را انجام مىدهند. هر چند که دولتها از نظر حکومتها بسیار مهم تلقى مىشوند لیکن جهانى شدن موجب دگرگونىهاى گوناگون در ویژگىهاى اصلى آنها شده است. و لذا مىتوان از پایان حق حاکمیت به معناى سنتى آن سخن گفت. محور بود حاکمیت دولتها از دوران سنت است و در زمان جهانى شدن دیگر چندان نمىتوان از معناى سنتى خودمختارى دولتها دم زد، حتى از حیث روانى نیز مبانى روانى حاکمیت کم رنگ شده است. از این دیدگاه است که حرکت به سوى مولفههاى فوق قلمروى آغاز شده، و موجب حرکتهایى در جهت حکومت چند قشرى شده که در آنها توانایى قانونى و نظارتى بیشتر در میان سازمان هاى نیمه دولتى و دولتى وفوق دولتى پخش شده است. در واقع در حکومت دولتى چند قشرى، اختیارات دولت مرکزى به دولتهاى فرعى واگذار شده و موجب افزایش حکومتهاى منطقهاى چند جانبه ودر پى آن گسترش نقش سازمانهاى فراجهانى مثل سازمان ملل، موسسات برتون وودز و سازمان تجارت جهانى شده است. با این وصف در واقع، ما به سوى خصوصى سازى حکومت در حرکتیم و نوعى دستگاههاى قانونگذارى و نظارتى به طور غیررسمى شکل گرفته است.
7. محور بعدى را نویسنده جهانى شدن و جامعه(فصل هفتم) برگزیده است. در این فصل وى معتقد است که در دوران جهانى شدن، جایگاه ملیت9 به عنوان چارچوب اصلى همبستگى جمعى، به طور بنیادى، تضعیف نشده است، اما برخى از پیوندهاى میان ملتها و دولت سست شده است. البته بقاى ملتها به معناى بى تاثیرى جهانى شدن بر الگوهاى همبستگى اجتماعى نیست. و مىتوان چهار دگرگونى را بازشناسى کرد، اول آن که جهانى شدن، موجب تجدید جهت گیرى سرمایهدارى شده است؛ لذاموجب تقویت برخى دگرگونىها در شکل ملتها، گردیده است. دوم، این روند، چارچوبهاى هویت جمعى غیرملى را تقویت کرده است. سوم، با جهانى شدن، علایق جهان وطنى افزایش یافته است. چهارم، با جهانى شدن، هویتهاى دورگه و جوامع متداخل، رشد یافتهاند. با این وضع است که برخى دم از جوامع بى قلمرو بر اساس طبقه جنسیت، نژاد و مذهب مىزنند. گسترش ملتها، موجب تقویت و تداوم دولت-ملتها، ملى گرایى قومى، ظهور تدریجى ملتهاى منطقهاى و تقویت درونى ملتهاى پراکنده در جهان شده است. از نگاهى دیگر، با جهانى شدن، جوامع بى قلمرو نیز گسترش مىیابند، که اشاره شد. و موجبات تقویت جهان وطن گرایى همگانى شده است که خود را در مظاهر مختلفى چون کمکهاى انسان دوستانه، رشد حقوق بشر، ظهور جنبش جهانى نگهدارى از محیط زیست و افزایش فعالیتهاى صلحطلبانه، نشان مىدهد.
8. فصل هشتم را با عنوان جهانى شدن ودانش مىخوانیم. نگارنده مىگوید که جهانى شدن اساسا موجب تضعیف اعتبار عقل گرایى در ساختار اجتماعى دانش نشده است. چند محور در این قسمت مورد تاکید قرار گرفته است. در مباحث معرفت شناسى وى معتقد است که روابط عصر جهانى شدن، عمدتا دانش عقلگرا را بازتاب مىدهد .هر چند که در برخى موارد این روند موجب ضد عقل گرایى مثل محیط زیستگرایى و پسامدرنیسم شده است. اما کلیت روند به گونهاى است که عقلگرایى بازتابى10 شکل گرفته است و بر اعتقادات ریشهدار و امتحان شده سکولاریسم، انسان محور، علمگرا و ابزارگرایى متکى است. در حوزه هستى شناسى، جهانى شدن موجب دگرگونى تصورات مربوط به فضا شده و کیفیتهاى گوناگون زمان را دگرگون کرده است. در روش شناسى، اندیشمندان را به سوى بررسى شیوههاى بررسىهاى میان رشتهاى و پسا رشتهاى رفتهاند. برنامههاى آموزشى انتشار فراجهانى پیدا کرده، سواد دیدارى، اهمیت یافته، زبان انگلیسى ابزار فرامرزى براى ارتباطات گردیده است. در گستره زیبایى شناسى نیز که رویى دیگر از زیبایى شناسى است، شکلهاى خاص هنر در جهان به راحتى منتشر مىشوند، و فضاهاى جدید به ایجاد مقولههاى جدید در هنر کمک کردهاند. با این نگاه نویسنده بر آن است که به یقیق جهانى شدن معاصر حاکى از پایان تاریخ نیست.
بخش سوم در این کتاب مربوط به مسائل سیاستگذارى است.
9. نویسنده در این بخش به سه شاخص اصلى جامعه خوب یعنى امنیت، عدالت اجتماعى ودموکراسى مىپردازد. در فصل نهم به جهانى شدن و امنیت پرداخته است. فضاى جدید امروزى، پیامدهاى مهمى براى ابعاد گوناگون امنیت نظامى، بوم شناختى، اقتصادى، فرهنگى و روان شناختى انسان داشته است. پیامدهاى جهانى شدن هم منفى وهم مثبت برآورد شده است. از سویى وابستگى متقابل جهانى موجب عدم تمایل به جنگ شده و امکان کنترل تسلیحات و حل تعارض ها را افزایش داده است، اما از دیگر سو، فنآورى به توانایىهاى تخریبى جنگ یارى رسانده، و این امکانات روند دخالت شمال در امور جنوب را افزایش داده است. آنسان که جهانى شدن موجب تقویت خشونت در بافت احیاى قومى و مذهبى شده است.
جهان گسترى موجب افزایش آگاهى بوم شناختى شده است و نگهدارى از محیط زیست گردیده است، اما بسیارى از فعالیتها به شدت آلوده کنندهاند. در امرار معاش، هر چند که سرمایه دارى جهانى به رشد رفاه در کشورهاى صنعتى منجر شده، اما تعداد کمى از کشورها به این رفاه دست یافتهاند. اوضاع به گونهاى است که بازسازى اقتصادى در مواجهه با جهانى شدن، اغلب فقر را افزایش داده است. بحران بدهىها فقر کشورهاى جنوب را بیشتر کرده است. در حوزه ثبات مالى نیز ناپایدارىها موجب احساس عدم امنیت اقتصادى مىشود. یا براى نمونه جهانى شدن و صنایع جهانى میلیونها شغل جدید را به وجود مىآورد اما جابه جایى شرکتها موجب بىکارى و نگرانى در امنیت شغلى مىشود. یا درباره هویت، هر چند روابط جهانى به افزایش جنبههاى چند گانه خویشتن منجر شده، اما این روابط معمولا فرهنگهاى سنتى را سرکوب کرده است. یا در انسجام اجتماعى، موجبات همبستگىهاى فراجهانى فراهم شده، اما گاهى نیز موجب تضعیف انسجام ملى و محلى شده است. در دانش نیز جهانى شدن گاهى بنیادگرایى را تقویت کرده است که حقایق مسلم را عرضه مىکند، اما دانش غیر سنتى و مبهم پسا مدرن در کمتر کسى احساس امنیت ایجاد مىکند. با این وضعیت ناپایدار و با توجه به پیامدهاى منفى جهانى شدن است که اولریخ بک، دوران ما را «جامعه مخاطرهآمیز» مىنامد.
10. فصل دهم، به موضوع جهانى شدن، عدالت و بى عدالتى مىپردازد. وى معتقد است که این روند تاثیر بسیارى بر انواع قشربندىهاى اجتماعى چون کشورها(شمال و جنوب)، جنسیت، نژاد و... گذاشته است. وى مىگوید: «اگر در جامعهاى عدالت نباشد، بعید است که در آن صلح، مراقبت از محیط زیست، ریشه کنى فقر، حمایت از کار، رشد آزادانه هویت و دانش، یا انسجام اجتماعى تحقق یابد»(ص291). امورى چون تمرکز ارتباطات جهانى در کشورهاى شمال، دسترسى نابرابر قشرهاى مرفه به پول، تمرکز سرمایهگذارىهاى جهانى در کشورهاى شمال در انواع بى عدالتى است که در قشربندى فضاهاى جهانى رخ مىنماید. در حوزه اقتصادى، زوال سیاستهاى توزیع مجدد دولتى، لغو مالیاتهاى تصاعدى، کاهش خدمات اجتماعى دولتى وکاهش کمکهاى توسعه رسمى، جنبه دیگر این روند را مشخص مىکند. نوع دیگر بى عدالتىهادر عرصه اجتماعى، خود را اصل «جریان آزاد اطلاعات» که به نفع گروههاى مسلط اجتماعى نشان مىدهد و کنترل بحرانها در تامین مالى جهانى به طور کلى به نفع طلبکاران است تا بدهکاران که کشورهاى جنوب را شامل مىشود. به هر حال جهانى شدن، به خودى خود مشکل آفرین نیست، بلکه شیوههایى که براى تحقق آن به کار مىبندیم ممکن است مشکلاتى را موجب شود. بىعدالتى عمدتا از تغییر گسترده در سیاستها از رفاه گرایى به سوى نولیبرالیسم ناشى شده است.
11. فصل یازدهم به بحث جهانى شدن و رابطه آن با دموکراسى یا عدم آن مىپردازد. نویسنده کتاب بر این باور است که جهانى شدن موجب تضعیف دموکراسى سنتى شده که بر خودمختارى ملى از راه دولت کشورى تاکید دارد. وى از سویى مىگوید که فعالیتهاى مدنى فراملى، رسانههاى گروهى جهانى و سازمانهاى حکومت فوق دولتى، موجب ارتقاى دموکراتیک سازى در برخى کشورها شده است اما، روابط دولتى با عاملان و جریانات جهانى اغلب فاقد نظارت دموکراتیک کافى است. در وضعیت «حکومت چند قشرى»، گر چه فعالیتهاى نظارتى مىتواند از راه عدم تمرکز قدرت به پیشبرد دموکراسى منجر شود، اما صرف انتقال قدرت به مراجع نیمه دولتى، دموکراتیک کننده نیست. در «مجارى غیر رسمى» نیز جهانى شدن موجب گشایش بیشتر فضا براى فعالیتهاى دموکراتیک در بیرون از فضاى سازمانهاى دولتى شده است اما «دموکراسى مصرفى» از طریق بازارهاى جهانى در عمل به تناسب دارایىها اقدام به تخصیص راى مىکنند، و «دموکراسى سهامدارى» با ابزار شرکتهاى جهانى در عمل، حق راى را به سوى هیئت مدیرهها هدایت مىکنند، و «دموکراسى شبکهاى» با ارتباطات جهانى در عمل بیشتر مردم دنیا را نادیده گرفته است. و «دموکراسى مدنى» نیز از راه جامعه مدنى جهانى عملاً نارسایىهاى گوناگونى در مشارکت، مشورت، شفافیت، و پاسخگویى در برابر عموم بروز داده است.
با لحاظ این جریان نویسنده معتقد است که مانمىدانیم که دموکراسى فوق قلمروگرایى چگونه باید عمل کند؛ گر چه این مجارى گاهى به تقویتدموکراسى منتهى مىشود، اما غالبا تضعیف دموکراسى را در پىداشته است.
12. فصل دوازده به موضوع حساس آینده جهانى انسان مىپردازد. تا کنون دو دیدگاه کلى را پى گرفته بود اول آنکه جهانى شدن تا کنون پیامدهاى گوناگونى براى امنیت انسان، عدالت اجتماعى و دموکراسى داشته است که برخى از آنها منفى بوده است. دوم آنکه این پیامدهاى منفى ناشى از جهانى شدن به معناى مورد نظر نویسنده یعنى فوق قلمروگرایى نیست، بلکه به دلیل جهتگیرىهاى سیاسى است که به طور عمده نولیبرالى هستند.
در این روند نویسنده جهتگیرىهاى گوناگون از جمله نولیبرالیسم، اصلاح طلبى، و رادیکالیسم را طرح مىکند و سپس اصلاحات گسترده را راهکار ترجیحى معرفى مىکند و این رویکرد را در حوزههاى گوناگون بررسى مىکند. وى در بر این باور است که در نگرشهاى اصلاح طلبانه، جهت گیرى نولیبرالى متمرکز بر بازار به سوى جهانى شدن رد مىشود. در حوزه امنیت، وى بر بهبود رژیمهاى جهانى براى کنترل جنگ افزارها، تقویت سازوکارهاى فوق دولتى براى حل و فصل درگیرىها، تقویت قوانین زیست محیطى، تاکید بر بعد اجتماعى بازسازى اقتصادى جهانى، بخشودگى بدهىهاى کشورهاى فقیر، گسترش نظارت فوق دولتى بر بازارهاى مالى جهانى، حمایت آگاهانه از تنوع فرهنگى، تاکید دارد. در عرصه عدالت اجتماعى، وى معتقد به مقابله با گرایشهاى انحصارطلبانه در سرمایهدارى جهانى، اعمال مالیاتهاى جهانى تصاعدى، پىگیرى توزیع مجدد میان شمال و جنوب، توجه به عدالت جنسى و توجه براى برداشتن و کم کردن تبعیضهاى نژادى، است. نویسنده همچنین بر تقویت دموکراسى با راهکارهایى چون افزایش مشارکت دولت محلى، و نظرات مردمى، در سیاستهاى جهانى، افزایش ساز و کار براى نمایندگى راىدهندگان بدون قلمرو، افزایش شفافیت حکومت فوق دولتى و افزایش صلاحیتهاى دموکراتیک جامعه مدنى تاکید دارد. در نهایت براى غلبه بر مشکلات، نویسنده مقابله با نیروهاى سرمایه دار که از جهانى شدن نولیبرالى حمایت مىکنند، فراروى از نگرش حق حاکمیت تقویت توانایىهاى سازمانى براى سیاستهاى عمومى جهان و محترم شدن تنوع فرهنگى را پیشنهاد مىکند.
د. نقد و بررسى
1. مزیتها و برترىهاى کتاب
این کتاب نسبت به دیگر آثار مربوط به جهانى شدن از جهات گوناگونى داراى مزیت و برترى است که به چند مورد آن اشاره مىشود:
-نویسنده در جاى جاى کتاب سعى کرده است تا به جنبههاى مختلف جهانى شدن بپردازد و تنها به جنبهاى نپردازد. نگاه کتاب به این پدیده که امروزه غالبا یا طرفداران متعصب یا مخالفان تندرو دارد، نگاهى واقع بینانه است که حتى مىتواند براى خواننده کم اطلاع از موضوع جهانى شدن نیز زوایاى گونه گون و در عین حال متضادى را باز گشاید.
ـ از همین دیدگاه است که نویسنده به جنبهها و پیامدهاى مثبت و منفى جهانى شدن مىپردازد و خواننده از هر دو سوى جریان آگاه مىکند، به ویژه آن که وى به پیامدهاى منفى پدیده بیشتر مىپردازد.
ـ این کتاب از معدود کتابهایى است که هم در برابر جهانى شدن و فضاى حاکم بر این بحث در دنیا نوشته شده است و هم نوشته به سطحى اندیشى و ساده انگارى مسئله در نیفتاده است.
ـ نویسنده کتاب سعى کرده است تا با ارائه تعریفى دیگرگون از جهانى شدن آن را از زاویه و نگاهى متفاوت بررسى کند که در معرفى آمد.
ـ نویسنده در موارد گوناگون به بحث نولیبرالیسم مىپردازد و ویژگىهاى آن را بیان مىکند. و خود آشکارا مىگوید که بخش کتابش را طرح ادعانامهاى علیه جهانى شدن نولیبرالى مىداند. وى همچنین بیشترین آثار منفى جهانى شدن را که در ناامنى، بىعدالتى، و نارسایى دموکراتیک مىداند، ناشى از تسلط این نگرش بر روندهاى این بحث مىداند به گونهاى که این مکتب و این خوانش از جهانى شدن، آن پیامدهاى ناخوشایند را به وجود آورده است. در کنار همه این مطالب نویسنده در تلاش است تا سیاستهاى جایگزین را نیز در برابر رویکرد نولیبرالى ارائه دهد.
ـ آوردن جدولها و خلاصه مطالب در پایان هر فصل و نکات اصلى در آغاز هر فصل به بهتر فهمیده شدن مفاهیم طرح شده بسیار کمک مىکند و کتاب را شکلى آکادمیک بخشیده است.
ـ بهره گیرى ازمنابع مختلف و پرداختن به دیدگاههاى موافق و مخالف از جنبههاى گوناگون، کتاب را از کتب مشابه برتر نشانده است.
ب. معایب و نواقص کتاب
با این همه کتاب داراى نواقصى است که به چند مورد آن اشاره مىشود:
-اولین نکتهاى که به نظر مىرسد این است که نویسنده در مواردى به تکرار مطالب مىپردازد، مثلا نویسنده در فصل اول به معانى جهانى شدن مىپردازد و در فصل دوم بار دیگر به طرح آن معانى و نقد آنها مىپردازد، در حالى که مىتوانست در همان فصل اول به نقد و در نهایت اعلام نظر خویش بپردازد.
-نویسنده در جاى جاى کتاب تلاش دارد تا با نقادى تعاریف مختلف جهانى شدن، به تعریفى جدید دست یابد که وى آن را «فوق قلمروگرایى» مىنامد. سپس در تبیین آن مىگوید انتشار و گسترش ارتباطات فوق قلمروى، موجب پایان یافتن «قلمروگرایى»، یعنى وضعیتى که در آن جغرافیاى اجتماعى کاملا مربوط به یک سرزمین است، خواهد شد. نویسنده بر این باور است که این مفهوم در مباحث متفکران معاصر به کار رفته است، هر چند لفظ مورد استفاده وى را به کار نبردهاند و از «بىفاصلگى» هایدگر یا «جامعه شبکهاى» کاستنر نام مىبرد، با این وصف مىتوان در یافت که این ترکیب و تعریف آقاى شولت، آن گونه که ادعا مىشود، چندان جدید نیست و پیش از وى نیز به این وضعیت اشاره شده است، از دیگر سو به نظر مىرسد که مفاهیم طرح شده در تعریف وى در دیگر تعاریف از جهانى شدن نیز به کار رفته است، اگر منظور وى از «فوق قلمروگرایى» همان باشد که ذکر شد و از دیگران نیز براى خود تایید آورد، این نکته همان است که براى نمونه آنتونى گیدنز نیز در تعریف جهانى شدن آورده است، او نیز به برچیده شدن فاصلههاى زمانى و مکانى در تعریف خود از جهانى شدن اشاره دارد. شایان یادآورى است که واژه مورد استفاده وى در تعریف جهانى شدن از دیگر تعاریفى که در فصل اول آمده، بهتر و رساتر است.
ـ نوشتههایى که درباره جهانى شدن نوشته شده است، معمولا حالتى انتزاعى، دور از تحلیل وقایع جارى و ارائه عملى دارد، این کتاب تلاش کرده است تا از این وضعیت رهایى یابد و در موارد گوناگون شواهدى خوب و راهکارهایى پیشنهاد مىکند، با این همه در برخى موارد، راهکارهاى ارائه شده، چنین ویژگى ندارند، براى نمونه وى براى فائق آمدن بر مشکلات در اصلاحات جهانى شدن، راهکارهایى چون «فراروى از نگرش حق حاکمیت» و «مقابله با نیروهاى متمول نولیبرال» را ارائه مىکند که در واقع پیشنهادهایى صرفا نظرى و انتزاعى است، کیست که نداند مقابله با نیروهاى سرمایهدار نولیبرال و هوادار جهانى شدن، کار سادهاى نیست. یا راهکارهایى چون بهبود رژیمهاى جهانى براى کنترل جنگ افزارها یا گسترش نظارت فوق دولتى بر بازارهاى مالى جهانى، تقویت تبلیغ فوق دولتى براى استانداردهاى کار و... از دیگر این موارد است.
ـ نویسنده در موارد گوناگونى از بىعدالتىها و پیامدهاى منفى جهانى شدن و واکنشهاى مخالف جهانى شدن سخن مىگوید و در این میان به مواردى چون جنبش زنان یا جنبش حمایت از محیط زیست که کیت نش از آنها به «جنبشهاى جدید اجتماعى» یاد مىکند، اشاره دارد، به نظر مىرسد که یکى از واکنشهاى عمیق و مخالف روند جهانى شدن به نحو نولیبرالى یا غربى سازى، از سوى جنبشهاى مذهبى باشد که نویسنده چندان به آن نپرداخته است. اسلام گرایى و تقویت اندیشههاى اجتماعى ادیان گوشهایى از این روند است. بارى نویسنده در فصل «جهانى شدن و جامعه» تنها در حدود یک صفحه به «همبستگىهاى دینى اشاره مىکند و معتقد است که امروزه شاهد گسترش جوامع مذهبى فرامرزى هستیم. در این روند از سازمان کنفرانس اسلامى یاد مىکند و آن را در حکومت جهانى داراى نقش مىداند.
ـ ترجمه کتاب در نگاه کلى، مطلوب است. نوشته از منطق زبان انگلیسى دور و نسبتا به دستور و فضاى زبان فارسى نزدیک شده است، هر چند در برخى موارد توالى اضافات و صفات دیده مىشود براى نمونه مىتوان به «تخصیص عملى تامین مالى برون ساحلى به طبقات ثروتمند» (ص325) اشاره کرد. از این موارد در کتاب باز هم قابل جستوجو است.
پى نوشتها:
1.شولت، یان آرت: «نگاهى موشکافانه بر پدیده جهانى شدن» مترجم: مسعود کرباسیان، انتشارات علمى و فرهنگى، اول1382، ص نوزده
. 2Internationalization.
. 3liberalization.
. 4universalization.
.5 westernization
. 6modernization.
. 7supraterritoriality.
. 8De-globalization.
.9 Nationhood
. 01reflexive rationality.