آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

با جنبش تنباکو، پایه‏هاى حکومت استبدادى ناصرالدین به لرزه درآمد و هیبت دولت مطلقه شکست. روشنفکران و عالمان دینى به صورت غیررسمى ائتلاف نمودند و مردم وارد عرصه تحولات سیاسى و اجتماعى شدند.
با مرگ ناصرالدین‏شاه و آغاز حکومت مظفرالدین‏شاه که مردى نرم‏خو بود، نسیم آزادى وزیدن گرفت و تکاپوى عالمان دینى و روشنفکران بیشتر شد. زمینه‏هاى انقلاب از هر جهت فراهم بود؛ چوب زدن به پاى بازرگانان تهران، به دلیل گران شدن قند توسط علاءالدوله حاکم تهران، بهانه‏اى بود تا عقده‏هاى فروخفته عالمان دینى، روشنفکران و مردم، از حکومت قاجاریه سر باز کند و به قول آیت‏الله طباطبایى، حال که کار به این جا رسید، کار را یکسره و تمام نمایند و آنچه سه ماه دیگر در پى انجام‏اش بودند، به جلو بیندازند.(1)
بدین ترتیب، با مهاجرت رهبران دینى و مردم ـ معروف به مهاجرت صغرى ـ به حرم حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) در شهر رى، انقلاب مشروطه آغاز شد. مهم‏ترین درخواست آنان در آن مرحله، عزل علاءالدوله و تأسیس عدالت‏خانه بود؛(2) هر چند حکومت، ابتدا با تقاضاى مهاجران موافقت کرد، اما طولى نکشید که رهبران دینى دریافتند که دولت قصد عمل به درخواست‏هاى آنان را ندارند؛ لذا در 23 جمادى‏الاولى 1324ق (15 ژوئیه 1905م) راهى قم شدند و بسیارى نیز در سفارت انگلستان تحصن نمودند؛ برخى فقط «تعداد طلاب متحصن در سفارت انگلیس را ... هزاران نفر»(3) دانسته‏اند. سرانجام با مجاهدت رهبران دینى و روشنفکران، و پایدارى مردم، انقلاب مشروطه به پیروزى رسید و در 14 جمادى‏الثانى 1324ق (14 مرداد 1285ش، 1906م) فرمان پذیرش مشروطیت و تأسیس مجلس شورا صادر گردید.
از مدت‏ها پیش، تحولات سیاسى ـ اجتماعى تهران به گونه‏اى پیش مى‏رفت که بین شیخ فضل‏الله نورى از یک سو و سیدعبدالله بهبهانى و سیدمحمد طباطبایى از سوى دیگر، اختلاف ایجاد شده؛(4) با این همه، شیخ فضل‏الله نورى، در مهاجرت کبرى، به دیگر عالمان دینى تهران پیوست، اما وقتى سیدمحمد طباطبایى در قم فواید مشروطه را بیان مى‏کرد، شیخ فضل‏الله نورى، به مخالفت برخاست و گفت:
«فوایدى که براى مشروطه برشمردید، همه به جاى خود خوب و کسى را حرفى نیست،...[اما] آزادى تامّه و حریّت مطلقه... این حرف از اصل غلط و این سخن در اسلام کلیتا کفر است... . اما قانونى [که]... وضع خواهد شد، اولاً قانون ما در هزار و سیصد و اندى سال قبل... به ما داده شده، بر فرض که امروز بخواهند قانونى بنویسند، باید مطابقت بر قرآن محمد و شریعت احمدى داشته باشد...».(5)
به هر حال، طولى نکشید که در مسائلى مانند معنى و مفهوم مشروطه، آزادى، قانونگذارى، تشکیل مجلس شورا و...، اختلاف میان دو جناح عمده رهبران مذهبى گسترش یافت. گروهى که به مشروطه‏خواه معروف شدند ـ ولو از باب دفع افسد به فاسد ـ مشروطه را به سود اسلام و مسلمانان معرفى کردند و مخالفت با مشروطه را در حکم محاربه با امام زمان(عج)، و افرادى مانند شیخ فضل‏الله نورى را زیان‏کار و منحرف خواندند و دخالت او در امور مسلمین را نادرست اعلام نمودند؛(6) از سوى دیگر، مخالفان مشروطه یا مشروعه‏خواهان که به وسیله شیخ‏فضل الله نورى رهبرى مى‏شدند، «متذکر به این کلام [بودند که] ما دین نبى خواهیم، مشروطه نمى‏خواهیم... مسلمانان مشروطه کفر است، منافى مسلمانى است، مشروطه‏خواهان بابى هستند»(7) و حکم مراجعى چون مرحوم آخوند خراسانى، مازندرانى و... را صادر کردند و مال آنها را مباح و خونشان را هدر شناختند.(8)
در سطح مرجعیت، آیت‏الله آخوند خراسانى، شیخ عبدالله مازندرانى و علماى درجه دوم، همانند علامه نائینى، سیدمحمد طباطبایى، سیدعبدالله بهبهانى و... از رهبران مشروطه‏خواهان و آیت‏الله سیدمحمد کاظم یزدى صاحب کتاب «العروة‏الوثقى» در سطح مرجعیت و شیخ فضل الله نورى، شیخ عبدالنبى نورى، میرزا ابوطالب زنجانى و... از علماى درجه دوم، مشروعه‏خواهان را رهبرى مى‏کردند.
هر چند درباره موارد اختلاف میان عالمان دینى در انقلاب مشروطه، پژوهش‏هاى تاریخى و تحلیلى زیادى صورت گرفته است، اما در مورد علل اختلاف، کمتر بحث شده است.
دلایل اختلاف علما در انقلاب مشروطه
درباره علل موافقت برخى از عالمان دینى با مشروطیت و بحث‏هاى مربوط به آن و موافقت ابتدایى و سپس مخالفت عده‏اى دیگر که به مشروطه‏طلبان و مشروعه‏خواهان معروف شدند، تحلیل‏هاى زیادى صورت گرفته است؛ گروهى اختلاف نظرها را به برداشت‏هاى متفاوت از دین از یک سو و مشروطه از سوى دیگر ارجاع داده‏اند؛(9) برخى «تنها به تحلیلى صورى شالوده‏هاى مخالفت مشروعه‏خواهان با نظام مشروطه و ارجاع مسئله به رقابت‏هاى صنفى علما با یک‏دیگر بسنده نموده‏اند»؛(10) بعضى هم معتقدند که برداشت‏هاى علما از هر دو جناح، عوامل سیاسى داشت.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بیشتر تحلیل‏گران، تفاوت برداشت از دین را عامل اختلاف دانسته‏اند، در حالى که پیش از پیروزى انقلاب، علت اختلاف را به رقابت‏هاى صنفى و مادى نسبت مى‏دادند(11) و معتقد بودند که دعوا بر سر قالیچه بوده است.(12) گروه بسیار کمى هم مجموعه‏اى از عوامل، مانند اختلاف در برداشت از دین، شناخت از مشروطه و غرب (موضوع‏شناسى)، بینش سیاسى، سابقه زندگى علمى و مبارزاتى، و... را مؤثر مى‏دانند.(13)
1. تشخیص بحران و اختلاف در علل بحران و ارائه راه حل (با توجه به برداشت‏هاى دینى متفاوت و اختلاف در هدف از انقلاب)
همان‏طور که «اسپریگنز» ادعا مى‏نماید که اندیشمندان کار خود را از مشاهده بحران شروع مى‏نمایند،(14) عالمان شیعه ایرانى نیز کشور خود را در بحران و نابسامانى شدید مى‏دیدند. آنان در «وجود» بحران و لزوم مهار قانونى حکومت اتفاق نظر داشتند، اما در تشخیص علل بحران و نوع راه حل، دچار اختلاف نظر شدید شدند.
الف. علماى مشروطه‏طلب
گروهى از عالمان که به مشروطه‏طلب معروف شدند، درک کرده بودند که سیل عظیم تمدن بشرى با جذابیت و گیرایى به سمت کشورهاى اسلامى سرازیر شده است، اگر عالمان دینى، نتوانند آن را خوب بشناسند و عناصر مطلوب آن را با اسلام سازگارى دهند و از سوى دیگر، اسلام را به مرحله اجرایى نرسانند، اسلام و مسلمین به تدریج آسیب خواهند دید و چه بسا که تمدن اسلامى محو و نابود گردد.(15)
رهبران دینى مشروطه‏طلب فهمیده بودند که ایران در معرض اضمحلال و نابودى است؛ ایران در جهان اسلام تنها کشورى بود که اکثریت قریب به اتفاق ساکنان آن اهل تشیع بودند و مهم‏ترین پایگاه رهبران دینى شیعه قلمداد مى‏گردید. در ایرانِ دوره قاجاریه، هجوم استعمارگران از یک سو و پریشانى‏هاى داخلى از سوى دیگر، مردم را در معرض نابودى، فقر، بى‏عدالتى و... قرار داده بود. دادگرى وجود نداشت و زندگى مردم در دست نیرومندان بود؛ منافع مشروع حامیان اسلام و به طور کلى مردم ایران مورد تهدید جدى قرار گرفته بود.(16)
هر چند شیعه به حکومت جهانى حضرت مهدى(عج) معتقد است و در عصر غیبت، حکومت باید به دست مجتهد باشد، اما ظاهرا امکان عملى آن وجود نداشت؛ لذا باید «حکومتى که مطابق با شرع اسلام باشد و عدالت و مساوات را بگستراند»،(17) به وجود آید. در واقع همه عالمان تشخیص داده بودند که ایران دچار بحران است و دنبال علت بحران بودند، امّا درباره علت بحران (فقر، ذلت، ضعف و...) دیدگاه‏هاى متفاوتى ارائه مى‏شد. عده‏اى که به مشروطه‏طلب معروف شدند «دیدند، اصل العلة و عمدة السبب در این باب... استیلاى سلطنت خودخواه شهوت‏ران خودپرست است بر تمامى حقوق ملى، و مسلوب الحق بودن آنها در تمام مصالح و مفاسد مملکتى که وسیله تحصیل عزّت و شرف آنها است».(18) آنان «مبارزه با استبداد را اصلى‏ترین آرمان خود دانستند».(19)
عالمان دینى مى‏گفتند: در یک سرزمین اسلامى، چرا باید از استبداد که بدترین نوع حکومت است، متابعت کرد؟ شیخ اسماعیل غروى محلاتى از عالمان مشروطه‏خواه نجف، در کتاب خود «ارشاد العباد الى عمارة البلاد»، سه نوع حکومت را تصور کرده بود:
1. حکومت امام معصوم(ع)؛ 2. حکومت سلطنت مشروطه محدوده؛ 3. سلطنت مطلقه مستبده.
1. نوع اول در این زمان ناممکن است؛ سلطنت مطلقه مستبده، خلاف اسلام است؛ بنابراین هیچ عاقلى شک و شبهه‏اى در ترجیح حکومت سلطنت مشروطه محدوده، بر سلطنت مطلقه مستبده ندارد.(20) در نتیجه از نگاه عالمان دینى مشروطه‏خواه، استبداد از عمده‏ترین علل بحران و نابسامانى در ایران بود.
ثانیا از بُعد خارجى، «آنان احساس کرده بودند که استقلال و بقاى ایران در معرض خطر قرار دارد».(21) براى حمایت از استقلال ایران و دین اسلام که فقها از آن به «حفظ بیضه اسلام» تعبیر مى‏نمایند، باید حکومت غیروابسته به بیگانگان و مورد حمایت مردم حاکم شود. از نظر عالمان دینى، «مداخله بیگانگان در کشور [که حکومت قاجاریه با اعطاى امتیازهاى اقتصادى و... سلطه آنان را در کشور تحکیم کرده بود] مداخله بى‏دینان در سرزمین اسلامى قلمداد»(22) مى‏شد و از نظر اسلام مردود بود. آنان حاضر به هر نوع زحمتى بودند تا «حفظ و وقایه بلاد اسلام از تطاول کفار» حاصل شود.(23)
شاهان قاجار با از دست دادن یک سوم نواحى ایران در شمال غربى، شمال شرقى، شرق و...، و دادن ده‏ها امتیاز اقتصادى و... ایران را دچار بحران کرده بودند. علاوه بر آن، محمدعلى شاه «با کفار متحد شد و مسلمانان را به توپ بست و کشتار فراوانى کرد».(24) عالمان دینى مشروطه‏طلب معتقد بودند «استبدادى که در حکومت محمدعلى شاه وجود دارد، برضد اسلام، منافع ملى و اقتصادى مسلمانان ایران» است و باید از بین برود.(25)
عالمان مشروطه‏خواه پس از تشخیص بحران پریشانى ملت و خطر نابودى استقلال کشور و...، در پى چاره‏جویى و ارائه راه حل برآمدند. محمد تقى نجفى معروف به آقا نجفى، از عالمان بلند پایه اصفهان و حامى مشروطیت، درباره علت شرکت رهبران دینى در انقلاب و حمایت آنان از مشروطه، سه علت را ذکر مى‏نماید:
1. پریشانى مسلمین و خرابى مملکت.
2. مداخلات کشورهاى استعمار گر در ایران.
3. تقویت اسلام و مسلمین(26).
«بنابراین، ما علت خیزش مشروطه‏خواهى علماى نجف [و ایران] را مى‏توانیم بدین ترتیب خلاصه کنیم که چون آن سه مرجع بزرگ تقلید، یعنى طهرانى، خراسانى و مازندرانى و همکاران و هم‏قطاران آنان، مانند نائینى و دیگران، دلبستگى به خوشبختى و رفاه مردم مسلمان ایران داشته و رفاه و آسایش طبقه متوسط جامعه ایران را سبب پیشرفت نفوذ علما و در نتیجه حفظ اهمیت آداب و احکام مذهبى مى‏دانستند و چون همان‏گونه که مى‏دانیم، در دوره قاجار، دادگرى وجود نداشت و زندگى مردم در دست نیرومندان بود و منافع مشروع حامیان اسلام، یعنى بازرگانان، کاسبان و صاحبان حرفه‏ها مورد تهدید قرار مى‏گرفت. این علما از نظر مذهبى احساس مسئولیت کردند که جنبش را که آرمانش از میان برداشتن چنین رژیم ضدمردم و ضداسلام بود، حمایت و رهبرى کنند، و به همین دلیل، پشتیبانى از انقلاب مشروطه را با جهاد در راه خدا به امر امام غایب یکسان و مخالفت با آن را به منزله جنگ بر ضد امام دانستند».(27)
محلاتى معتقد بود که ایران دچار بحران است، و علت بحران هم وجود حکومت استبدادى و مطلقه است و باید از مشروطه حمایت کرد، چون اولاً مخالف استبداد است، ثانیا اسلام را حفظ مى‏کند و ثالثا کفار و بیگانگان را دفع مى‏کند.
مسئله لزوم امر به معروف و نهى از منکر و وجوب دفع بیگانگان اقتضا مى‏کند که از مشروطه حمایت شود.(28) همان‏طور که نظریه تفسیر معتقد است، انسان‏ها «بر وفق درک و حاجت خویش عمل مى‏کنند»، و درک و حاجت هم محصول تصویر دنیاى پیرامون خود، آمال و ارزش‏هایى که مبین خواسته‏ها است، دسته‏اى از هنجارها که دایره فعالیت را مشخص مى‏کند، توانایى‏ها و قابلیت خویش است.(29)
عالمان دینى «احساس کرده بودند که استقلال و بقاى ایران در معرض خطر است».(30) (تصویر دنیاى پیرامون خود)، عشق و علاقه آنها به ایران، اسلام و مردم ایران (آمال و ارزش‏هاى عالمان دینى) اقتضا مى‏کرد تا حکومت مناسب برپا شود و حکومت مطلوب که حکومت معصوم(ع) باشد، در عصر غیبت محال است و توانایى بر پایى حکومت مجتهد را هم ندارند (توانایى‏ها و قابلیت خویش) و نمى‏توانند از حکومت استبدادى که عامل بحران است، حمایت نمایند (هنجارهاى دینى این حکومت را نمى‏پذیرد) ؛ در نتیجه باید از سلطنت مشروطه حمایت شود. «آنها فکر مى‏کردند که این اقدام براى حفظ و حمایت اسلام لازم است».(31) آنها براساس درک خود (که ایران دچار بحران است) و حاجت خویش (حفظ و حمایت اسلام و ایران) عمل مى‏کردند.
«مشروطه خواهان... مدعى شدند که عصاره مشروطیت، بیشتر با جهت کلى شریعت هم ارز و هم معنى بوده است...؛ مشروعیت و مشروطیت یکسانند. مشروطیت حکومتى است، مطابق شرع اسلام، عدالت و مساوات، یا حکومتى است بر طبق علم و تمدن».(32)
به طور کلى گروهى از رهبران مذهبى که به مشروطه‏طلب معروف شدند، از مشروطیت و مجلس شوراى ملى حمایت کردند، زیرا رژیم جدید، چه از نظر سیاسى و اقتصادى و چه از حیث دینى، به سود مردم، ایران و اسلام بود. ستم و ظلم محدود مى‏شد، تا جان و مال مردم در امنیت باشد و «بیضه اسلام» حفظ گردد(33)؛ در نتیجه عالمان مشروطه‏طلب، مشروطیت را به سود ایران و مردم مسلمان آن تشخیص دادند و رسالت مذهبى و ملى خود را در آن یافتند که با عدم یک نظام آرمانى ـ حکومت امام معصوم(ع) یا ولى فقیه ـ از رژیم ملى پارلمانى و ضد استبدادى مبتنى بر یک قانون اساسى پشتیبانى نمایند و قوانین جارى را با اصلاحات و تغییرهاى مناسب، با اسلام منطبق سازند.(34)
در نظر آنان، حکومت به وسیله عموم مردم، اجراى عدالت، مشاوره در امور، صلاح‏اندیشى براى ملت و وجود قانون اساسى به نفع اسلام بود و چون هدف آنان اجراى قانون اسلام، منع منکرات، اشاعه عدالت، رفع ظلم و جلوگیرى از کارهاى خودسرانه، حفظ بیضه اسلام، صرف بیت المال در مصالح ملت (برقرارى نظم و حفظ مرزهاى کشور) بود و مشروطیت همه این امور را تأمین مى‏کرد، حمایت از آن واجب و در حکم جهاد در رکاب امام زمان(عج) بود.(35)
«مشروطیت و مجلس که «تأسیس آن براى رفع ظلم و اغاثه مظلوم و اعانت ملهوف و امر به معروف و نهى از منکر و تقویت ملت و دولت و ترفیه حال رعیت و حفظ بیضه اسلام است، قطعا و عقلاً و شرعا و عرفا راجح، بلکه واجب است».(36)
ب. علماى مشروعه‏خواه
گروهى از عالمان شیعه در ایران و نجف، به مخالفت با مشروطیت برخاستند؛ بیشتر آنان، ابتدا با انقلاب همراهى کردند، سپس خواهان تعدیل مشروطیت شدند و در نهایت به نفى مشروطه حکم دادند. به همین دلیل، مورخان اندیشه و انقلاب مشروطه، در تعبیر و تفسیر نقش روحانیان در انقلاب مشروطه، دچار تشتت آرا شده‏اند. «براون آنها را مشروطه‏خواه و الگار ضدشاه مى‏داند، اما ارجمند معتقد است روحانیان در آغاز مشروطه‏خواه و ضدشاه بودند، اما در نهایت، بسیارى از آنها طرفدارشاه و ضدمشروطه شدند».(37)
در هر حال، اغلب عالمان دینى، انگیزه مخالفت با حکومت قاجاریه را داشتند؛ به همین دلیل، با شروع انقلاب مشروطه به هوادارى از آن پرداختند. عالمان دینى که به «مشروعه‏خواهان» معروف شدند، در تشخیص بحران، با «مشروطه‏طلبان» هم‏سو بودند، اما در علل بحران اختلاف نظر داشتند؛ از نظر آنان احکام اسلامى در جامعه اجرا نمى‏شد و استعمار با پنجه‏هاى قوى خود، آخرین رمق‏هاى استقلال ایران را از بین مى‏برد؛ لذا باید با اجراى شریعت اسلامى و مبارزه با استعمار، به علاج بحران پرداخت؛
«جریان (مشروطه‏طلبان) بر خلاف شعائر جریان دیگر، در جناح مذهبى (مشروعه‏خواهان) عمیقا طرفدار مشروطه و پارلمان بوده و مبارزه با استبداد را اصلى‏ترین آرمان خود مى‏دانسته‏اند...؛ در حالى که جریان مشروعه غیرمشروطه، بیشترین خطر را متوجه روشنفکران و جریان نفوذ استعمار مى‏دانسته و در مقابل برخى شعارهاى تند مشروطه خواهان غرب‏گرا موضع‏گیرى مى‏کرده است؛ به هر حال، در اینکه بزرگ‏ترین خطرى که جامعه شیعه ایران را تهدید مى‏کند، کدام خطر است؟ بین علما از نظر اولویت‏ها اختلاف بوده است. گروهى استبداد داخلى، دسته‏اى روشنفکران، و جمعى جریان استعمار خارجى را در اولویت نخست قرار مى‏دادند».(38)
به طور کلى، اگر مخالفت رهبران دینى مشروعه‏خواه با مشروطیت را براساس نظریه بحران (تشخیص بحران، علل بحران و ارائه راه حل)، تحلیل کنیم، باید گفت که مشروعه‏خواهان و به خصوص شیخ فضل الله نورى، مى‏پنداشتند که استعمار و روشنفکران بى‏دین، بزرگ‏ترین خطر براى ایران هستند،(39) آنان که با مشروطیت و مفاهیم نو و برخاسته از غرب آشنایى کافى نداشتند،(40) تصور مى‏کردند که تضعیف هرکدام از دو نهاد دین و دولت به نفع دیگرى خواهد بود؛ لذا با هدف تقویت نهاد دین و تضعیف دولت وقت و تأسیس دولتى که به ترویج شریعت بپردازد، به انقلاب مشروطه پیوستند، اما از میانه راه دریافتند که مشروطیت تأمین کننده هدف آنان نیست و از انقلاب جدا شدند؛(41) آنان حتى آنچه به وجود آمده بود و به نام نظام مشروطه قلمداد مى‏شد، «مخالف دین اسلام تشخیص داده بودند»(42) و «بى‏محابا به ستیز با آن برخاستند»(43) و «مشروطه‏خواهى را کفر و مشروطه‏طلب را کافر و مرتد» اعلام نمودند.(44)
پى نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشد.

تبلیغات