آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

1 . حکومت اسلامى ایران، شکل خاصى از حکومت است که در تاریخ حکومت (از نظر زمان و مکان) بى‏نظیر است . کشورى که پادشاهى سنت تاریخى آن بوده است، امروزه به نوعى مردم‏گرایى سیاسى تبدیل شده است; مردم‏گرایى‏اى براساس ولایت فقیه که فقیه در روش خود براى استنباط حکمت عملى، از عرف روزمره استفاده مى‏کند و در معرفت‏شناسى خود از نظریه انسان کامل استفاده مى‏کند; انسان کامل خادم خلق خدا .
2 . تعقیب نظریه نخبه‏گرایى سیاسى در قالب استبداد فردى و یا استبداد تک حزبى (مانند حکومت کمونیستى)، استبداد دو حزبى (مثل امریکا) و یا استبداد چند حزبى است که در این اشکال نخبه‏گرایى، مفهومى به نام «ظلم اجماعى‏» وجود دارد; ظلمى که در سطوح مختلف آزادى موجود در جوامع گوناگون، بر آن اجماع صورت گرفته است; براى مثال در دموکراسى چند حزبى، گاهى بر یک ظلم اجماع مى‏شود و این اجماع گاه رسمى و گاهى غیر رسمى است، مانند تحمیل جنگ داخلى یا خارجى بر ملت‏ها .
3 . همین مردم‏گرایى بود که دو نهاد متضاد معرفتى ایران، یعنى حوزه و دانشگاه را به هم نزدیک کرد . نهاد علمى سنتى ایران که حوزه علمیه نام دارد و دانشگاه‏ها که در ابتدا براى معارضه با این نهاد سنتى به وجود آمده بودند و بعدها بر جدایى این دو، به صورت تعریف از یکى و تحقیر دیگرى به شدت تاکید مى‏شد .
این مسئله تاریخ معرفتى - فرهنگى صد ساله اخیر ایران را تشکیل مى‏دهد و علت آن نیز نخبه‏گرایى حاکم بر دانشگاه و حوزه بوده است که هر چند به شدت متفاوت و گاهى هم متضاد بوده، ولى نخبه‏گرایى در هر دو از نوع معرفت آنها برخاسته است که ساختار نخبه‏گرایى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى کشور نیز بر آن مهر تایید و تاکید زده است .
4 . در پانزده خرداد 1342 که شروع انقلاب اسلامى مردم‏گراى ایران است، یک انقلاب معرفتى نیز رخ داد که همان مردم‏گرایى معرفتى بود و حوزه‏ها و دانشگاه‏ها را پیمود; این مردم‏گرایى معرفتى سخن گفتن با مردم به زبان آنها، توسط متفکران مردم‏گراى دانشگاه و حوزه، در سایه نزدیک کردن هرمنوتیکى تفکر خود به مردم و زاویه فکرى آنها بود .
در سایه همین پارادایم وحدت حوزه و دانشگاه شکل گرفت و تفکر سنتزى و ترکیبى وحدت حوزه و دانشگاه در بستر مردم‏گرایى معرفتى و ساختارى به وجود آمد . هرگاه نخبه‏گرایى در هر کدام از این دو نهاد به وجود آید و یا جامعه دچار نخبه‏گرایى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى شود، این وحدت به تفرقه و تضاد مى‏شود .
5 . براى وحدت حوزه و دانشگاه، هم در حوزه و هم در دانشگاه باید انقلاب معرفتى رخ دهد; انقلابى که به وسیله رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران ترسیم شده است; یعنى ورود زمان و مکان به معرفت‏شناسى که فقط در موضوع‏شناسى و یا حکم‏شناسى فقه نیست، بلکه این مسئله در معرفت‏شناسى فلسفه اسلامى و حتى منطق و اصول فقه نیز جارى مى‏شود . ورود زمان و مکان به معرفت‏شناسى حوزه، به معناى ورود علوم تجربى و به طور خاص علوم انسانى است; بدین‏ترتیب معرفت‏شناسى فلسفى بى‏زمان و بى‏مکان حوزه ما به حوزه معرفت‏شناسى زمان‏دار و مکان‏دار دانشگاه نزدیک مى‏شود .
6 . انقلاب معرفتى در دانشگاه، همان بومى ساختن دانشگاه یا ایرانى ساختن آن و یا در بعد ارزشى و آرمانى آن، به معناى اسلامى ساختن دانشگاه است . دانشگاه‏هاى ایران چون وارداتى است، پس باید به خویشتن خویش برگردد و این مسئله از راه بومى‏سازى معرفتى و ساختارى رخ مى‏دهد; از همین جاست که دانشگاه، به حوزه که حافظ سنت‏هاى معرفتى و ساختارى ایران است، نزدیک مى‏شود تا سرانجام به وحدت حوزه و دانشگاه منتهى شود .
7 . وحدت حوزه و دانشگاه موجب به وجود آمدن انقلاب اسلامى و حکومت اسلامى شد و استحکام وحدت حوزه و دانشگاه نیز موجب استحکام حکومت اسلامى مى‏شود . از طرف دیگر، وحدت حوزه و دانشگاه فقط در قالب مردم‏گرایى رخ مى‏دهد که این مردم‏گرایى در حوزه، نزدیک شدن به حوزه زمان و مکان است، چون مردم در قالب زمان و مکان فکر و عمل مى‏کنند . مردم‏گرایى در دانشگاه نیز به معناى بازگشت‏به بوم و فرهنگ ایرانى است، چون مردم داراى بوم و فرهنگ خاص خود مى‏باشند .
8 . حکومت اسلامى براى استحکام خود، باید داراى نقطه مرکزى سیاستگزارى در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه باشد و هرگونه سیاستگزارى اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى، باید در این جهت وضع شود، در غیر این صورت تیشه‏اى به ریشه خواهد بود .
بحران 18 تیر در دانشگاه‏ها و ادامه بحران‏هاى بعدى، نشانه عدم موفقیت‏سیاستگزارى فوق است . متاسفانه سیاستگزارى منتهى به بحران در دانشگاه و حوزه، هنوز هم ادامه دارد و در آینده مى‏تواند در دانشگاه‏ها و حوزه‏ها بحران‏ساز شود .
9 . سرمایه‏دارى بعد از جنگ و ادامه آن، موجب غیربومى شدن دانشگاه و فرو رفتن حوزه در لاک خود و دورى از زمان و مکان، و در نتیجه سبب دورى این دو نهاد از هم شده است . همین دور شدن نیز به وحشت میان آن دو تبدیل شده و سایه توهمات و ابهامات، به صورتى روزافزون در حال افزایش است .
10 . غرب نیز با تعریفى که از کلیسا، به عنوان یک حوزه علمى کرده، رابطه آن را با دانشگاه‏هاى سکولار روشن کرده است و ارتباط کلیسا با دانشگاه‏ها در غرب، یک ارتباط تعریف شده و نهادینه است تا تمدن غرب دچار بحران نشود . پس از رنسانس هیچ کتاب کلاسیکى وجود ندارد که در آن، به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم به کلیسا اشاره نشده باشد; حتى کتاب‏هاى ماتریالیستى مانند «لویاتان هابس‏» .
11 . وحدت دانشگاه و حوزه به معناى خدشه‏دار شدن استقلال این دو نهاد نسبت‏به حکومت نیست، بلکه به معناى راهیابى آن دو به یک هویتى است که سبب رشد معرفتى و سپس رشد فرهنگى ایران شود; چرا که اگر این دو به نام استقلال از حکومت، راه جدایى از حکومت را در پیش بگیرند، سبب انحطاط درازمدت علمى، فکرى و ساختارى خواهند شد، در نتیجه به دو نهاد پرخاشگر تبدیل مى‏شوند . پس مشارکت فعال این دو نهاد با حکومت، به یک سیاستگزارى جدى و دقیق نیاز دارد که حکومت و این دو نهاد تا به حال به آن نائل نشده‏اند .
12 . مشارکت نهادینه این دو نهاد با حکومت، کشور را به نوعى تمدن‏سازى نزدیک خواهد کرد . آرمان‏سازى در جهان امروز با مقتضیات فرهنگى خاص آن، وظیفه‏اى است که بر عهده حوزه است که در قالب فلسفه اخلاق و فلسفه زندگى و ... تجلى مى‏یابد و این وظیفه از عهده دانشگاه بر نمى‏آید، چون آرمان‏گزارى توسط دانشگاه به ظهور فاشیسم و گرفتن بایدها از هست‏ها خواهد انجامید که تاریخ خشونت، جنگ‏ها و کشتارهاى وحشتناک غرب ناشى از آرمان‏گزارى توسط دانشگاه است .
فلسفه جهان‏شناسى و ترسیم جهان حاکم بر انسان و زندگى انسانى نیز وظیفه دانشگاه‏ها است، ولى در بعد سیاستگزارى، هر دو نهاد در انجام وظیفه مشارکت‏خواهند داشت; چنین سیاستگزارى‏اى، هم حامل آرمان‏هاى عملى است و هم واقع‏گرایانه و آرمان‏گرا خواهد بود; از این رو موجب بحران نخواهد شد، بلکه این فرایند پویایى همراه با ثبات و تمدن‏سازى خواهد شد .

تبلیغات