آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

«قسمت دوم‏»
اگر با شیوه درون دینى سیر کنیم، مى‏توانیم با مراجعه به آیات و احادیث، ویژگى‏هاى مختلفى براى ایمان به دست آوریم و در نهایت از مجموع آنها به تصویر روشنى از ایمان دست‏یابیم و ناشناخته‏هاى این امر سرنوشت‏ساز را از طریق استقراى آیات و احادیث، بشناسانیم .
ویژگى‏هاى ایمان
الف . ایمان و معرفت
از آیات قرآن کریم به‏روشنى مى‏توان استنباط کرد که میان ایمان و عقل، ایمان و علم، و ایمان و معرفت، ارتباطى نزدیک و تنگاتنگى وجود دارد که براى نمونه مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 . لااکراه فى الدین قدتبین الرشد من الغى فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى .(. . بقره/256)، «در دین اجبار نیست . راه هدایت و ضلالت‏بر همه کس روشن گردید . پس هر که از راه کفر و سرکشى برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید، به رشته محکم و استوارى چنگ زده است .»

این آیه نخست، اکراه و اجبار را در دین نفى مى‏کند; سپس ضمن اشاره به تمایز آشکار میان حق و باطل، یا رشد و غى، مسئله کفرو ایمان را مطرح مى‏فرماید . حاصل آن که انسان با تامل و تفکر و به کار بستن عقلانیت در زمینه حق و باطل، مى‏تواند بدون هیچ اکراه و اجبار، یکى را برگزیده، خود را بدان متعهد سازد و به آن ایمان آورد . در این صورت، به امر مقابل، کفر خواهد ورزید . بنابراین کفر و ایمان بعد از حصول معرفت و تعقل است .

2 . در سوره طه، بعد از نقل داستان موسى (ع) به داستان ساحران فرعون مى‏رسد و در پایان چنین مى‏فرماید: فالقى السحرة سجدا قالوا آمنا برب هارون و موسى (طه، 70) ; «ساحران [چون معجزه موسى را دیدند] سر به سجده فرود آورده، گفتند: ما به خداى موسى و هارون ایمان آوردیم‏» .

مى‏دانیم که ساحران فرعون از اطرافیان و نزدیکان فرعون بوده‏اند و سالیان درازى در فضاى فرعونى زندگى مى‏کردند; به ناگاه با دعوت موسى (ع) مواجه شدند و بعد از حوادثى، تمام همت‏خود را براى شکست موسى جمع کردند; اما خداوند به دست پیامبر خود، بینه‏اى آشکار فرستاد، و ساحران فرعون بعد از مشاهده آن، موسى را بر حق دیدند . بنابراین به رغم مخالفت‏ها و تهدیدهاى فرعون، به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردند . این ایمان در آن فضا و اوضاع زمانه فرعون، بدون هیچ شکى، بعد از تامل و قانع شدن عقلانى بوده است که ارزش والایى دارد . 

3 . و اذایتلى علیهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا (قصص، 53) ; «و چون آیات ما بر آنان تلاوت شود، گویند ایمان آوردیم که این قرآن، به حق از جانب پروردگار ما نازل شده است .»

با توجه به این آیه، آیاتى از قرآن براى برخى تلاوت شده و آنان در این آیات، حق و حقیقت را یافتند; پس تن به ایمان دادند و به آن دل‏سپردند . در این آیه، با روشنى آنچه موجب ایمان آوردن ذکر شده است، تامل در آیات و مشاهده حق دانسته شده است . همین معنا و مضمون، در مقام توبیخ و سرزنش کفار بیان شده است: و کیف تکفرون و انتم تتلى علیکم آیات الله (آل عمران، 101) ; «و چگونه کافر خواهید شد، در صورتى که براى شما آیات خدا تلاوت مى‏شود؟»

هر چند علم و معرفت، عامل و دخیل در ایمان است، اما معرفت تمام ایمان نیست . ایمان بدون معرفت‏حاصل نمى‏شود; ولى ظرف آن را تنها علم و دانش پر نمى‏کند . آیه‏اى از قرآن کریم به این امر اشاره‏اى گویا دارد: و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم (نمل/14) ; «با آن که پیش خود به یقین دانستند که معجزه خداست، باز آن را انکار کردند . اینان با وجود این که یقین داشتند، کفر ورزیدند» .

قوم بنى اسرائیل در عین حال که یقین و معرفت داشتند، باز عناد و کفر ورزیدند; پس معرفت، شرط کافى و علت تامه براى ایمان نیست . حق آن است که ایمان به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و خضوع نیز آراسته گردد . اگر اسلام به معناى تسلیم باشد، در متن ایمان حضور جدى دارد و همین امر است که ایمان را از دانش صرف و خشک، متمایز مى‏سازد . به این ترتیب ایمان با وجود آن که عین معرفت و تنها معرفت نیست، با معرفت نسبت و پیوندى ناگسستنى دارد .

همین دیدگاه از کلمات مرحوم علامه طباطبایى نیز به دست مى‏آید . در اوایل سوره مبارکه بقره، قرآن تنها براى متقین، کتاب هدایت معرفى شده است . اهل تقوا ویژگى‏هایى دارند که از آن جمله، ایمان به غیب است . مرحوم علامه ایمان را این گونه تعریف کرده‏اند: «ایمان تمکن یافتن اعتقاد در قلب انسان است . ایمان از ماده امن گرفته شده است . وجه تسمیه آن، این است که گویا شخص مؤمن، با ایمان از ریب و شک که آفت اعتقاد است، ایمن مى‏شود .» (1)

از این عبارت، دو نکته مهم به دست مى‏آید: اول این که ایمان از سنخ اعتقاد و معرفت است; اما صرف معرفت نیست . ایمان معرفتى است که به دل نشیند و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فرا گیرد، و به همین دلیل به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند; زیرا باید معرفت‏به عقد قلب در آید و با هستى انسان گره خورد . دوم این که ایمان از امن است و این تسمیه از آن روى است که انسان از آفات اعتقاد، یعنى شک و تزلزل در امان است . بنابراین ایمان با شک قابل جمع نیست، و این نکته‏اى بس مهم است که به آن باز خواهیم گشت .

4 . در قرآن آیاتى به چشم مى‏خورد که در آنها علم با کفر جمع شده است و این نشان مى‏دهد - چنان که گذشت - ایمان معرفت صرف نیست . مثل وجحدوا بها و استیقنتها انفسهم (نمل، 14) و اضله الله على علم (جاثیه/23) ; «خدا او را پس از اتمام حجت، گمراه ساخته . ان الذین ارتدوا على ادبار هم من بعد ماتبین لهم الهدى (محمد/25)، «آنان که پس از تبیین راه هدایت‏برایشان، باز به دین پشت کرده، مرتد شدند» در تمام این موارد، علم و آگاهى و حتى یقین وجود دارد; اما از ایمان خبرى نیست . دقیقا به همین دلیل باید گفت که ایمان مسبوق به معرفت است، و آگاهى و علم، شرط لازم ایمان . اما شرطى دیگر باید به آن افزود تا ایمان به دست آید . مرحوم علامه، گاهى این شرط دیگر را تمکن عقیده در «قلب‏» معرفى مى‏کند و گاهى «التزام عملى‏» را در مفهوم ایمان دخالت مى‏دهد . «ایمان اذعان و تصدیق به یک چیز است; همراه التزام به لوازم آن‏» . (2) بنابراین ایمانى ایمان است که خاستگاه آن معرفت‏باشد و ایمانى، ایمان است که منشا عمل صالح باشد و عملى، عمل صالح است که در زمین ایمان ریشه دوانده باشد و از آن جا آبیارى شود . همین مضمون در پاره‏اى از روایات نیز آمده است: عن على (ع) لایذوق المرء من حقیقة الایمان حتى یکون فیه ثلاث خصال: الفقه فى الدین و الصبر على المصائب و حسن التقدیر فى المعاش; (3) «حضرت على (ع) فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمى‏چشد، مگر آن که در او سه ویژگى باشد: تفقه در دین و صبر بر مصائب و تقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش .»

ایمان سه ویژگى همراه خود مى‏آورد: 1 . باریک‏بینى و تیزبینى در امور دینى; به عبارت دیگر، شخص مؤمن هم دین و مسایل دینى - اعم از اعتقادات و امور عملى - را خوب مى‏شناسد، و هم در تشخیص مسائلى که در حیات فردى یا اجتماعى او رخ مى‏دهد و تطبیق آنها بر امور دینى، بینا است .

2 . بر مشکلات و مصائب، صبور است; یعنى ناگوارى‏ها و دشوارى‏هاى زندگى را هدفدار مى‏بیند; چرا که مشکلات یا براى تکامل انسان است، یا کاهش بار گناه را به دنبال دارد .

3 . این که مؤمن عاقل است و در معاش خود حساب و کتاب و برنامه دارد و گرفتار به روزمرگى نمى‏شود . در این حدیث مى‏فرماید: نه تنها مؤمن تقدیر و برنامه دارد، بلکه داراى حسن تقدیر و تدبیر است . نکته جالب توجه در این حدیث، تعبیر «ذوق ایمان‏» است که اشاره به این نکته دارد که ایمان چشیدنى و یافتنى است .

حضرت على (ع) در بیانى بسیار واضح، ایمان را از سنخ معرفت، البته معرفت قلبى مفروض مى‏کند که اقرار به زیان و رفتار دینى، دو علامت آن است: و قد سئل عن الایمان، فقال (ع) الایمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان (4) ; «ایمان معرفت قلبى، اقرار لسانى و رفتار جوارحى است .» از مجموع این مباحث‏بر مى‏آید که علم و معرفت، جزء مقوم ایمان است; هر چند در مفهوم ایمان عناصر دیگرى هم دخالت دارند . بنابراین ایمان، آن‏گونه که اشاعره و مرجئه و ماتریدیه مى‏گویند، صرفا «تصدیق‏» نیست . (5)

همچنین ایمان فقط «عمل‏» نیست; آن گونه که معتزله پنداشته‏اند . (6) ایمان حلقه واسطه میان معرفت و عمل است . اگر دل، رنگ ایمان به خود بگیرد، قطعا در رفتار تاثیر خواهد گذاشت . ایمان پذیرفتن با تمام وجود است و «پذیرفتن‏» امرى است غیر از «دانستن‏» و بیش از آن . چه تفاوتى است میان ما و یک غسال، در حالى که هر دو مى‏دانیم مرده آزارى ندارد، ولى ما از یک جسد هراس داریم و یک غسال با کمال آرامش به او دست مى‏زند . تفاوت در «پذیرفتن، باور کردن، به عقد قلب درآوردن و ایمان داشتن‏» است . بنابراین مؤمن و کافر، ممکن است در علم و معرفت مشترک باشند، اما مؤمن دانسته‏هاى خویش را در جان و قلب خود ریخته است و این همان ایمان است . اما کافر، چه بسا به معارف صحیح خود اعتماد و باورى پیدا نکرده است و از این روى فاقد ایمان است .

ب . ایمان و اراده
از آیات متعددى، اختیارى بودن ایمان به‏خوبى برمى‏آید . تصویرى که قرآن از ایمان ارائه مى‏دهد، به گونه‏اى است که ایمان آوردن و کفر ورزیدن را کاملا با اراده و اختیار انسان گره مى‏زند . در برخى آیات، خداوند انسان را به ایمان یا فزونى آن فراخوانده است، و مى‏دانیم که دعوت به امر غیراختیارى، تعلق نمى‏گیرد: و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس (بقره/13) ; «و چون به ایشان گفته مى‏شود که بگروید، همچنان که گرویدند مردمان . . . .» یا ایها الذین آمنوا آمنوا (نساء/136) ; «اى کسانیکه [به زبان] ایمان آورده‏اید [به حقیقت و از عمق دل هم] ایمان آورید .»

قرآن دسته‏اى از گمراهان را که ایمان را به کفر تبدیل کرده‏اند، توبیخ و سرزنش مى‏کند: و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل (بقره/108) ; «هر که ایمان را مبدل به کفر گرداند، بى شک راه راست را گم کرده و راه ضلالت پیموده است .»

تبدیل ایمان به کفر، در صورتى معقول است که هر دو امر، در اختیار انسان باشد و انسان به اراده خود، جاى یکى را به دیگرى دهد . همچنین از این آیه، توبیخ و سرزنش استفاده مى‏شود و مى‏دانیم که ذم و نکوهش، نشان دهنده اختیارى بودن امر مذموم است .

خداوند در سوره مبارکه بقره، به طور مطلق در امر دین و ایمان و کفر، نفى اکراه فرموده است:

لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله .(. . . بقره، 256)

«کار دین به اجبار نیست، راه هدایت و ضلالت‏بر همه کس روشن گردید . پس هر کس که از راه کفر و سرکشى، به راه ایمان و پرستش خدا گراید . . . .» اگر در دین و ایمان، اکراه و اجبارى نیست و اگر رشد و غى آشکار شده است، پس در ایمان، هیچ گونه الزامى - چه از بیرون و چه از درون - وجود ندارد .

غیر از این موارد، خداوند در پاره‏اى مواضع، به‏صراحت از اختیارى بودن ایمان سخن مى‏گوید; براى نمونه آن جا که فرمود: و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر (کهف/29) ; «و بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد; پس هر که مى‏خواهد ایمان آرد و هر که مى‏خواهد کافر شود» .

از جمله نتایجى که از ارادى و اختیارى بودن عمل ایمانى به دست مى‏آید، این است که آغاز ایمان، معرفت است; زیرا هر عمل ارادى در انسان با دانش و معرفت آغاز مى‏شود . هر گونه گزینش و انتخابى در انسان رخ دهد، شروعى جز دانش ندارد، تا چه رسد به انتخاب ایمان که امرى سرنوشت‏ساز و حیاتى است .

ج . موانع ایمان
در قرآن امورى ذکر شده که مانع تحقق یا تشدید ایمان است; از قبیل:

ختم قلب: «ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة‏» (بقره/7- 6)

مرض قلب: «فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» (بقره 10- 9) ;

مرحوم علامه در بخش مستقلى به تحلیل معناى «مرض قلب‏» در قرآن پرداخته‏اند و بعد از بررسى آیات به این نتیجه مى‏رسند که مرض قلب، چیزى جز شک، دو دلى، ریب و تزلزل، که در محدوده درک و معرفت پیدا مى‏شود، نیست: «فالظاهر ان مرض القلب فى عرف القرآن هو الشک و الریب المستولى على ادراک الانسان فیما یتعلق بالله و آیاته و عدم تمکن القلب من العقد على عقیدة دینیه .» (7)

در برابر، سلامت قلب، آن است که دل و جان آدمى از انواع آسیب‏هاى معرفت که «شک و خلا معرفتى‏» در راس آنها است، در امان باشد . درمان قلب مریض، توبه است و توبه او تفکر صحیح و عمل صالح و در نهایت، پدید آمدن شعله‏هاى نورانى ایمان در قلب است: و اما الذین فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا و هم کافرون او لا یرون انهم یفتنون فى کل عام مرة او مرتین ثم لا یتوبون و لا هم یذکرون (توبه/126- 125) ; «و اما آنان که دلهاشان به مرض [شک و نفاق] مبتلاست، هم بر خبث ذاتى آنان خبائث افزوده گردید، تا در حال کفر جان دادند .»

نتیجه‏اى که از این بخش به دست مى‏آید این است که ایمان «امرى معرفتى‏» است; بدین معنا که معرفت، شرط لازم براى ایمان است . از این روى، ایمان با معرفتى هر چند ساده و ناچیز آغاز مى‏شود و معنا ندارد که ایمان با شک و شکاکیت قابل جمع باشد . مگر مى‏شود انسانى که در انتخاب یک دوست‏یا به سامان رساندن یک کار ساده، دقت فراوان به خرج مى‏دهد و تا آن امر براى او وضوح نیابد به آن اقدام نمى‏کند، در مسئله ایمان که با سرنوشت و تمام وجود او گره خورده است، شک روا دارد و کار خود را در یک «خلا معرفتى‏» صورت دهد؟

در کنار تعریفى که از ایمان از دیدگاه قرآن و روایات گذشت، تعریف‏هاى دیگرى هم از ایمان صورت گرفته است که جا دارد به آنها نیز توجه شود و با تعریف پیشین سنجیده و در صورت ناهماهنگى، نقد کرد . در باب ایمان، سه تعریف اظهار شده است:

تعریف اول: کتاب ایمان و آزادى، بعد از آن که دیدگاه‏هاى مختلف معتزله، اشاعره، فلاسفه، عرفا و برخى نگرش‏هاى دیگر را مطرح مى‏کند، در نهایت، ایمان را به «رویارویى مجذوبانه با خداوند» مى‏شناساند . (8) مؤلف، همین طرز تلقى را در مصاحبه‏اى با کیان (ش 52) توسعه مى‏دهد . حاصل سخن این که «انسان با دو شخص مواجهه پیدا مى‏کند: انسان و خداوند . انسان در رویارویى با خداوند و در نیایش، «او» را بلکه «تو» را «تجربه‏» مى‏کند; در حالى که او را با هیچ یک از حواسش نمى‏بیند .»

«ایمان، عقیده نیست، یقین هم نیست، علم به یک سلسله گزاره‏ها هم نیست . ایمان یک عمل است . ایمان مجذوب شدن خود محدود، در مقابل نامحدود است . انسان مؤمن با تمام وجود خود در مسئله ایمان درگیر مى‏شود . شما گاهى این تعبیرها را به کار مى‏برید که من با تمام وجود از فلان موسیقى لذت بردم، با تمام وجود به فلان مطلب گوش کردم . زمانى انسان نگاه مى‏کند و مى‏بیند، و یک وقت‏با تمام وجود به آنچه نگاه مى‏کند، معطوف مى‏شود و وجودش آن جاست .» (9) وجود انسان، با ایمان «تمام مى‏شود» و ایمان همانند عشق، یک امر «ورزیدنى‏» است . «ایمان با یک خطاب آغاز مى‏شود . به نظر بنده ایمان دینى، در جایى پدید مى‏آید که «خطابى‏» - که آن را خطاب خداوند نامیده‏اند - وجود داشته باشد . تا زمانى که انسان سخنى نشنود یا چیزى، خود را بر انسان آشکار نکند و از این طریق توجه و التفات انسان را طلب نکند، ایمان ظهور نمى‏یابد .» (10)

این دیدگاه با اشکالات متعددى مواجه است:

1 . این نگاه به ایمان، نگاهى تجربى است، نه معرفتى، و ما در پیش‏گفتار، این دو نگاه را برابر هم نهادیم و عناصر هم خانواده هر یک را بازگفتیم و دیدیم که اگر ایمان را صرفا یک تجربه درونى و دینى بدانیم، وثاقت کتاب آسمانى تا بدان جا تنزل مى‏کند که باید قرآن را حکایت از فرهنگ شفاهى پیامبر اکرم (ص) شمرد! این نگاه، وحى را نیز امر تجربى مى‏داند، و آن را نوعى انکشاف خدا تلقى مى‏کند . در این صورت، انسان در مقام یک مفسر مى‏تواند از آن تفسیرى خاص ارائه دهد، و به این ترتیب راه «قرائت‏هاى مختلف از دین‏» و «پلورالیسم دینى و معرفتى‏» باز مى‏شود . نگاه تجربى به ایمان، براى گزاره «خدا هست‏» اعتبار نهایى باقى نمى‏گذارد . (11)

در این تلقى، ایمان نا واقع‏گروانه است و تنها به مثابه یک روش مطرح مى‏شود . به بیان دیگر، ایمان خود مطلوب است و نه متعلق آن; زیرا پیامد ایمان، آزادى و آرامش انسان است . (12) البته مراد این نیست که ایمان هیچ ارتباط و پیوندى با تجربه درونى انسان ندارد; بلکه تمام سخن این است که مقوم اصلى ایمان، معرفت است، که البته گاه مى‏تواند به تجربه انسانى هم درآید . از این روى اشکال اصلى، «انحصار» ایمان در تجربه بشرى است .

2 . ایمان را وابسته به «خطاب کردن‏» صحیح نیست; زیرا اگر خطابى در کار نبود، «وظیفه‏» چیست؟ مى‏دانیم که خطاب، در زمان پیامبر اکرم (ص) صورت گرفت; حال در دوره‏هاى سابق که پیامبر صاحب خطابى نبود «وظیفه‏» امت‏ها چه بود؟ آیا ایمان وظیفه آنها نبود؟ اکنون که زمان غیبت کبرا است و خطابى در میان نیست، وظیفه انسان معاصر چیست؟ اگر گفتید خطاب عمومیت دارد، ایمان حادثه‏اى ناظر به زمان پیامبر اکرم (ص) و امرى منحصر به آن فضا و فرهنگ نخواهد بود; در حالى که شما آن را منحصر مى‏دانید: «ایمان نیز حادثه‏اى است که در آن زمان رخ داده است . همان طور که یک مرتبه چشمه‏اى از جایى مى‏جوشد و آبى‏زلال سرازیر مى‏شود، ایمان اسلامى نیز تجربه‏اى بود که با ظهور نبوت پیامبر اکرم (ص) در تاریخ معین آغاز شد و جریان پیدا کرد .» (13) چرا ما ایمان را به امور معرفتى وابسته نکنیم و چرا ایمان را بر معرفت عقلانى که دایمى و در دسترس همه انسان‏هاست، بنانسازیم؟

3 . مؤلف، براى تبیین دیدگاه خود در زمینه ایمان به خدا، در میان تمام آیات قرآنى به این آیه استناد جسته است: ربنا اننا سمعنا منادیا ینادى للایمان ان امنوا بربکم فامنا (آل عمران/193) ; «پروردگارا! ما چون صداى منادى را که مردم را به ایمان مى‏خواند، شنیدیم، اجابت کردیم و ایمان آوردیم .» و آن را چنین توصیف مى‏کند: «من همیشه تحت تاثیر این آیه قرآن بوده‏ام . . . به نظر من، این آیه از آیات بسیار دل‏انگیز قرآن است که امروزه براى ما بسیار معنادار است: خداوندا، ما شنیدیم ندایى را که ما را فرا مى‏خواند . به ایمان و به این فراخوانى پاسخ دادیم .» (14)

اما از مراجعه به تفاسیر بر مى‏آید که این آیه، به ایمان به خدا ربطى ندارد . این آیه درباره ایمان به رسول الله (ص) است . آیه مى‏گوید: بر مؤمنان است که غیر از ایمان به خدا به منادى، یعنى رسول (ص) نیز ایمان داشته باشند، تا آنان را به اخبارى که از جانب پروردگار آمده است، یعنى تفاصیل وحى - مانند ذنوب، سیئات، موت، مغفرت و رحمت - آگاه سازد . (15) از این رو در ادامه آیه مى‏خوانیم: ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار; «پروردگارا، از گناهان ما در گذر و زشتى کردار ما را بپوشان و محوساز و هنگام جان سپردن، ما را با نیکان و صالحان محشور گردان .» به‏خصوص، آن که در آیات قبل با تاکید، سخن از تفکر و تعقل است و این نشان مى‏دهد که ایمان بعد از تفکر و تدبر حاصل مى‏شود: ان فى خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى‏الالباب الذین یذکرون الله فیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار (آل عمران/191- 190) ; «محققا در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز [بر وجود حق و علم و قدرت و حکمتش دلایل روشنى است که براى خردمندان عالم، آنانى که در هر حال، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دایم در خلقت آسمان و زمین تفکر کرده، [گویند:] پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‏اى، پاک و منزهى، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار» .

4 . اگر ایمان را به معناى خطاب خداوند، تلقى کردیم، این تنها شامل ایمان به خدا مى‏شود; در حالى که در فرهنگ اسلامى و قرآنى، ایمان انواع دیگرى نیز دارد; مثل ایمان به ملائک . . . و ماهیت ایمان در تمام این موارد، یکى است; زیرا براى نمونه در آیه ذیل، ایمان با متعلق‏هاى مختلف در یک سیاق آمده است: و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله (بقره/285) ; «و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند .» آیا ایمان به ملائکه یعنى رویارویى مجذوبانه با ملائکه؟ یا مواجهه با خطاب ملائکه؟ آیا ایمان به کتب، یعنى رویارویى مجذوبانه با کتب آسمانى؟ پیداست که چنین تعابیرى معقول نیست . بنابراین باید تفسیرى از ایمان ارائه داد که در تمام موارد قرآنى، صادق باشد، و این چیزى جز ایمان عقلانى و معرفتى نیست . یعنى انسان بپذیرد که خدایى وجود دارد و پیامبرى را براى هدایت انسان فرستاده و کتابى نیز نازل کرده است و ملایکه‏اى که واسطه نزول وحى و دیگر افعال‏اند و . . . .

5 . ایمان را به خطاب الهى وابسته کردن، درست نیست; زیرا این به معناى تقدم ایمان بر فهم و معرفت است; یعنى انسان باید «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ایمان آورد، تا بعد معرفتى پیدا کند . قبل از ایمان، معرفتى نیست و ایمان نقطه آغاز است . این دیدگاه در پاسخ به سؤال ششم، بررسى خواهد شد .

6 . مؤلف کتاب، بیشتر متاثر از اندیشه دو فیلسوف غربى است . (16) یکى برونر، متاله پروتستان، در کتاب، Wahrheit Als Begenung) حقیقت‏به معناى رویارویى با خداوند) و دیگرى پل تیلیش در کتاب‏هاى: تزلزل بنیادها، وجود خدا، اکنون جاودانه، عصر پروتستانتیزم، شجاعت‏بودن، پویایى ایمان، و از همه مهم‏تر کتابى سه جلدى او به نام الهیات نظام یافته .

تیلیش، ایمان را «فرجامین دلبستگى‏» مى‏دانست . براى توضیح بیشتر مى‏توان به داستانى در ادبیات غرب استناد کرد: کشتى‏اى در دریا دچار تلاطم امواج شد . ناخدا دستور داد که مسافران براى سبک شدن کشتى، اموال خود را به دریا بریزند . مسافران چیزهایى را که نمى‏خواستند به آب ریختند . اما وضعیت دشوارتر شد; تا آن که مسافران چیزهاى دیگر را نیز به دریا ریختند . ناخدا اعلام کرد هر مسافر تنها مى‏تواند یک چیز با خود داشته باشد . عالمى در آن کشتى بود و سرانجام یک کتاب براى خود نگه داشت . این امر نشان مى‏دهد که این کتاب ارزشمندترین شى‏ء و آخرین دغدغه خاطر آن دانشمند بوده است . پس در زندگى هر کسى، چیزى وجود دارد که او حاضر است جان خود را بر سر آن بگذارد . آن، فرجامین دلبستگى او است . به عقیده تیلیش، ایمان به خدا، آخرین دلبستگى انسان است .

دیدگاه تیلیش قرین صواب نیست; زیرا نمونه‏هاى فراوانى هست که براى انسان، آخرین دلبستگى وجود ندارد، بلکه دلبستگى‏ها در عرض یکدیگرند و هیچ یک را بر دیگرى ترجیحى نیست . افزون بر این که فرق است میان باید و هست . خدا براى گروهى از مؤمنان، دلبستگى فرجامین نیست; اما نمى‏توان آنان را کافر نامید و دانست، آرى، «باید» خدا غایت قصوى باشد; اما ایمان در توده مردم به صورت آنچه «هست‏» ، اعتقاد، تسلیم و پذیرفتن خدا و آثار او است . نکته سوم این که در اندیشه تیلیش نیز جایى براى تعقل و معرفت ایمانى نیست .

ادامه دارد

پى‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشد

تبلیغات