آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

1 . چکیده آزادى از مفاهیم پایه‏اى انسان‏شناسى است . مفاهیم پایه مزبور، مفاهیمى‏اند که به هنگام تعریف و تبیین آنها، ارجاعشان به مفاهیم دیگرى نظیر دموکراسى، جامعه مدنى و کثرت‏گرایى اجتماعى، بر دشوارى و صعوبت تعریف آنها خواهد افزود . «آزادى‏» در تبیین عینى و خارجى آن در نهاد انسانى «امکان کنش متاملانه مبتنى بر انگیزه و اراده درونى کنش‏گر» است .
2 . بنا به تعریف و تبیین فوق، کنش‏هاى غیر متاملانه، کنش‏هاى مبتنى بر انگیزه‏هاى تحمیلى و یا انگیزه‏هاى ناخودآگاه انتقالى، کنش‏هاى مبتنى بر نوعى از مقدمات اجبارکننده طبیعى و واکنش‏هاى تحت تاثیر محرک‏هاى شدید و اجبارکننده، هیچ یک، کنش‏هاى آزادانه تلقى نمى‏شوند . کنش‏هاى غیرمتاملانه انسان را به حد حیوان تنزل مى‏دهد و سایر کنش‏هاى مزبور، با عدم انگیزه و اراده جدى کنش‏گر، همراه و در نتیجه، غیر آزادانه‏اند .
3 . آزادى، به چهار سطح: «آزادى فکر و اندیشه‏» ، «آزادى عقیده و آیین‏» ، «آزادى بیان‏» و «آزادى رفتار» قابل تقسیم است . از میان چهار سطح مذکور، تنها آزادى فکر و اندیشه است که مى‏تواند صد در صد فردى تلقى شود و با پنهان ماندن در ذهن فرد، از تاثیر اجتماعى دور بماند . اما سه سطح دیگر، هر یک، نوعى از آثار مستقیم یا غیر مستقیم اجتماعى را در پى مى‏آورند و با مرزهاى آزادى دیگر افراد جامعه، مواجهه و برخورد مى‏نمایند . آزادى عقیده و آیین، آزادى فردى - اجتماعى است و عقیده، مبناى عمل قرار مى‏گیرد و بر جامعه اثر مى‏گذارد . آزادى رفتار غالبا و عموما اجتماعى است و آزادى بیان صد در صد اجتماعى است .
4 . آزادى، دست کم از هشت زاویه، قابل بررسى و تبیین است: فلسفى، فلسفه سیاسى، حقوق اساسى، فلسفه اخلاق، کلام، فقه، علوم تجربى و نظام نهادینه اجتماعى . تبیین مى‏کنند .
5 . این سخن که «آزادى، آزاد بودن است و لذا هیچ گونه قید و شرطى را نمى‏پذیرد» ، مغالطه است . آزادى‏هاى عقیده، بیان و رفتار، موجب تماس و ارتباط و برخورد مرزهاى عقیدتى، گفتارى و رفتارى انسان‏ها با یکدیگر مى‏شود و از این رو، استفاده از آزادى‏هاى مزبور، نیازمند الگوهاى تنظیم‏کننده مرزهاى برخورد و مزاحمت است . آزادى در میان انسان‏ها، دریاى بى‏کران نیست که همگان به یکباره هر قدر که دوست دارند، از آن بنوشند; بلکه حقیقت کمیابى است که نیازمند سهمیه‏بندى میان انسان‏هاست و عدم سهمیه‏بندى، موجب زوال اصل آزادى مى‏شود . 
6 . از زاویه نگرش عقلانى، تبیین اصل وجود یا عدم وجود آزادى در نهاد انسان در علم فلسفه، چیستى و چگونگى آزادى اجتماعى و سیاسى در فلسفه سیاسى، آزادى به عنوان حقى انسانى در حقوق اساسى و نسبت آزادى با اخلاق در فلسفه اخلاق مورد بحث قرار مى‏گیرد .
7 . از زاویه نگرش وحیانى (معرفت دینى)، نسبت آزادى با دین و دیندارى، در علم کلام و نسبت آزادى با آموزه‏هاى رفتارى دین، در علم فقه، مورد بحث و بررسى قرار مى‏گیرد . بدیهى است تنظیم این نسبت، باید با معرفت درون‏دینى موافق و سازگار شود .
8 . از زاویه نگرش تجربى، نسبت آزادى با تجربه‏گرایى علمى، در مباحث مبادى علوم تجربى و نسبت آزادى با نظام نهادینه و قانونى، در مباحث مربوط به نظام نهادینه اجتماعى، باید مورد بحث و بررسى قرار گیرد .
9 . در تبیین آزادى و جوانب آن، بسیارى مرتکب خطاهاى روش‏شناختى ناظر به خلط منابع استدلالى و سطوح آزادى شده‏اند که باید از این خطاها بپرهیزیم .
10 . نخست‏باید بررسى عقلانى صورت گیرد; سپس بررسى وحیانى با استمداد از نتایج‏بررسى عقلانى، انجام و پایان پذیرد و در نهایت، با استمداد از اصول و مبانى به دست آمده در بررسى عقلانى و وحیانى بررسى تجربى را پیش گرفت .
مفهوم آزادى
«آزادى‏» (حریة Liberty) از مفاهیم پایه انسان‏شناسى است . مفاهیم پایه مزبور، مفاهیمى‏اند که به هنگام تعریف و تبیین (1) آنها، ارجاعشان به مفاهیم دیگرى که خود نیازمند تبیین انسان‏شناختى و اجتماعى‏اند، نه تنها موجب وضوح و روشنى معناى آنها نخواهد شد بلکه چه بسا بر دشوارى و صعوبت تعریف این مفاهیم خواهد افزود . در نتیجه، تعریف «آزادى‏» ، مبتنى بر مفاهیمى نظیر مردم‏سالارى (یا متناظر آن در فرهنگ غرب، یعنى دموکراسى)، جامعه مدنى، کرامت و حقوق اساسى انسانى و مفاهیم مشابه این مفاهیم، گره از ابعاد دقیق و ناپیداى مفهوم «آزادى‏» نخواهد گشود; چنان که تبیین مبتنى بر این گونه مفاهیم، همواره موجب دشوارى افزون‏ترى در تعریف و تبیین آزادى گشته است و محققان و نویسندگان بسیارى در ورطه این روش واژگان‏شناسى نادرست، درغلتیده‏اند .
مفاهیم پایه انسان‏شناسى، به ابعاد و ویژگى‏هاى عینى و خارجى انسان نظر دارند و در حقیقت، وجود و ظواهر ماهیت انسان را، در واژگان لفظى خود بازنمود مى‏کنند . براى تعریف و تبیین این مفاهیم، به گونه‏اى که منطبق با ابعاد عینى و خارجى انسان باشند، منطقى‏ترین و ممکن‏ترین راه، بازنمود ابعاد و کلیت ماهیت انسان در الفاظى گویا و واضح است; بازنمودى که تبیین را به عرصه مفاهیم فلسفى نکشاند و در درون فلسفه محض نیز غرق ننماید، بلکه هر لفظى از الفاظ تبیین، بخشى از عینیت و اقعیت‏خارجى را نشان دهد و در مجموع ترکیب الفاظ به کار برده شده، موجب نیل به ابعاد عینى مندرج در مفهوم مورد نظر گردد . از این روست که تعریف «انسان‏» به «حیوان ناطق‏» نزد فلاسفه قدیم، تلاشى براى تجنیس، تنویع و تفصیل موجودى واقعى و خارجى به نام «انسان‏» و سپس بازنمود حقیقت این موجود در جنس و فصلى فیلسوفانه است که به هیچ روى گره از ماهیت‏به غایت مبهم و دشوار فهم انسان باز نمى‏کند; زیرا به همان اندازه که «انسان‏» نیازمند تعریف و تبیین است، «حیوان‏» و «ناطق‏» نیز نیازمند تعریف و تبیین‏اند و چه بسا مفهوم «ناطق‏» ، تبیینى بیشتر از تبیین مفاهیم «انسان‏» و «حیوان‏» مى‏طلبد .
بر این مبنا، در مقام تعریف و تبیین آزادى، کوشش براى یافتن جنس و فصل را وامى‏گذارم و در جست‏وجوى الفاظى برمى‏آیم که هر یک بازنمود بخشى از واقعیت‏حاضر موجود در انسان تحت عنوان «آزادى‏» باشند . بنابراین، با چشم‏پوشى از تعاریف فراوان و متغایرى که درباره آزادى داده شده و بسیارى به جنس و فصل منطقى روى کرده و بسیارى دیگر، این مفهوم پایه انسان‏شناسى را به مفاهیم دشوارترى مثل دموکراسى و نظایر آن ارجاع داده‏اند . حقیقت موجود در درون انسان تحت عنوان «آزادى‏» را «امکان کنش متاملانه مبتنى بر انگیزه و اراده درونى و خودجوش انسان کنش‏گر» تعریف مى‏کنم; تعریفى که تبیین‏گر و بازنمود واقعیت عینى و تجربى «آزادى‏» در انسان‏هاست و ابعاد روان‏شناختى و اجتماعى آن را نیز نشان مى‏دهد .
بنا به تعریف و تبیین فوق، نتایج و لوازم زیر قابل استخراج است:
1 . «آزادى‏» ، «امکان‏کنش‏» است و نه همان «کنش‏» . انسانى که براى وى این امکان وجود دارد که اقدام به کنش نماید، داراى آزادى است . چنین انسانى، اگر به دلیل بررسى و تامل و یا عدم حصول انگیزه یا اراده لازم، دست‏به کنش نزند، همچنان آزادى کنش را دارد و آزادى از وى سلب نشده است . حالت آزادى در انسان، بدین معناست که او هم مى‏تواند اقدام به کنش نماید و هم مى‏تواند اقدام به کنش ننماید . بنابراین، عدم مبادرت به کنش و فعل، به خودى خود، دلالت‏بر عدم وجود آزادى ندارد . عدم وجود آزادى، به آن حالتى اطلاق مى‏شود که کنش‏گر مى‏کوشد از امکان کنش استفاده نموده، دست‏به عمل بزند; اما موانع بیرونى مانع از عمل وى مى‏شوند . در مجموعه رفتار اجتماعى و سیاسى، بسیار اتفاق مى‏افتد که عدم مبادرت عموم و اکثریت مردم به رفتارهایى خاص، به معنى عدم وجود آزادى در اقدام به آن رفتارها تلقى مى‏شود; در حالى که ممکن است رویگردانى عموم از رفتارهاى مزبور، مبتنى بر مبانى و اصول فرهنگ اجتماعى آنان باشد و آنان، در عین برخوردارى از آزادى، نسبت‏به آن رفتارها غالبا و یا هرگز، روى خوش نشان ندهند و به آنها مبادرت ننمایند . بنابراین، استنتاج عدم وجود آزادى، از حالت عدم اقدام به کنش، خطایى بزرگ و استنتاجى فریبنده است .
2 . «آزادى‏» ، امکان کنش «متاملانه‏» است . کنش متاملانه به آن کنشى اطلاق مى‏شود که کنش‏گر درباره اقدام یا عدم اقدام به کنش، به بررسى و تامل مى‏پردازد و با رجوع به منابع ادراکى خود (اعم از عقل، وحى و تجربه) و یافتن مرجحى تاکیدکننده بر ضرورت یا حسن یا جواز و یا عدم جواز کنش مورد نظر، با استناد به نوع مرجح اثبات شده، مبادرت به کنش و یا عدم کنش مى‏نماید . قابل انکار نیست که براى انسان‏ها، کنش‏هاى غیرمتاملانه در پاسخ ناخودآگاه به محرک‏هاى بیرونى و غرایز اجبارکننده، فراوان اتفاق مى‏افتد; چنین کنش‏هایى، نمى‏توانند به سهولت در شمول کنش‏هاى آزاد قرار گیرند; مگر این که حداقلى از تامل و بررسى، نزد کنش‏گر انجام شده باشد . در غیر این صورت، این گونه کنش‏ها باید غیر آزادانه تلقى شوند . یادآورى این نکته ضرورت دارد که در صورت تصمیم پیشین کنش‏گر، مبنى بر عدم بررسى و تامل و اقدام سریع در پاسخ به محرک‏هاى بیرونى و غرایز، موجب غیرآزادانه شدن کنش نمى‏شود، زیرا در این حالت، کنش‏گر اولا امکان تامل و بررسى داشته و ثانیا از این امکان استفاده کرده و بررسى‏اى سریع و برق‏آسا را پشت‏سر گذارده و از پیش خود، به مرجحى آنى و فورى گردن گذاشته است . به عنوان نمونه، کنش‏گرى که به محرک‏هاى غیراخلاقى فورا پاسخ مثبت مى‏دهد، اگر این پاسخ، مبتنى بر تصمیم پیشین وى براى تبعیت از محرک‏هاى مزبور باشد، پاسخى آزادانه است .
کنش متاملانه، میان انسان و جامعه انسانى با حیوان و جنگل حیوانى مرزبندى مى‏کند . حیوانات، اگرچه اندک تامل غریزى دارند، اما تامل به معناى فوق، یعنى رجوع به منابع و اخذ مرجح و دلیل براى عمل را ندارند . اگر آزادى انسان و جامعه انسانى به معنى امکان هرگونه کنشى باشد، این امکان، انسان را به رتبه حیوان و جامعه انسانى را به جنگل حیوانى تنزل خواهد داد . لزوم بررسى و تامل در کنش آزادانه انسانى، بدین معناست که حتى اگر انسان‏ها در درون محدوده‏هاى منحصر به فرد خود که مزاحمتى با محدوده‏هاى منحصر به فرد دیگران ندارد، دست‏به کنش و عمل غیرمتاملانه بزنند و بر وفق غریزه و احساس کور عمل نمایند، چنین کنش‏ها و اعمالى حیوانى‏اند و کنش و عمل آزادانه انسانى به شمار نمى‏آیند . در این حالت، انسان بدون تزاحم با دیگر افراد جامعه انسانى، به رتبه حیوان تنزل مى‏کند و جامعه انسانى به جنگلى عارى از تزاحم و خشونت، اما بى‏منطق و بى‏مبنا در رفتار و عمل اجتماعى، تبدیل خواهد شد .
بنابراین، تبیین آزادى به گونه‏اى که امکان هرگونه کنشى را بپذیرد و تنها قید و شرط آن را «عدم مزاحمت‏با کنش دیگران‏» قرار دهد، با کنش مسالمت‏آمیز حیوانى و جنگل حیوانى منطبق مى‏شود و مرز میان حیوان و انسان را برمى‏دارد و در نتیجه، مورد پذیرش و قبول ما نیست . آنچه ما از حالت آزادى انسان در نهاد و باطن او مى‏یابیم، کنش همراه با بررسى و تامل است و کنش غیرمتاملانه به خودى خود از مجموعه رفتار آزادانه انسانى خارج است .
3 . «آزادى‏» امکان کنش متاملانه مبتنى بر «انگیزه درونى و خودجوش کنش‏گر» است . بنابراین، کنش‏هایى که مبتنى بر انگیزه‏هاى درونى و خودجوش کنش‏گر انجام نمى‏شود، کنش‏هاى غیرآزادانه‏اند . این گونه کنش‏ها، یا مبتنى بر انگیزه‏هاى تحمیلى‏اند و یا برپایه انگیزه‏هاى انتقالى ناخودآگاه از دیگران شکل مى‏گیرند و در هر حال، انگیزه خودجوش و مستقل کنش‏گر پایه و مبناى کنش او نیست; اگر چه کنش‏گر حداقلى از بررسى و تامل نسبت‏به کنش مورد نظر خود را انجام داده باشد . در موارد فراوانى، کنش‏گر سریعا خود را نسبت‏به انگیزه‏هاى تحمیلى، قانع و راضى مى‏نماید و با تامل و بررسى سطحى و زودگذر به این توهم مى‏رسد که گویا کنش او مبتنى بر انگیزه درونى خود وى بوده است; اما چنین توهمى، در حقیقت‏شکل‏دهنده فرآیند «خود اقناعى‏» است و چنین کنشى واقعا آزادانه انجام نشده است; زیرا پنهان نیست که این گونه کنش‏ها، در حالت عدم وجود انگیزه‏هاى تحمیلى و یا انگیزه‏هاى ناخودآگاه انتقالى، نه مورد توجه و بررسى کنش‏گر قرار مى‏گیرند و نه به وقوع مى‏پیوندند .
در نتیجه، مقایسه کنش‏هاى مورد نظر کنش‏گر، یک بار با حالت وجود انگیزه‏هاى تحمیلى و یا انگیزه‏هاى ناخودآگاه انتقالى و بار دیگر با حالت عدم وجود انگیزه‏هاى مزبور و اثبات وجود این کنش‏ها در حالت اول و عدم وجود آنها در حالت دوم، این نکته را اثبات مى‏کند که کنش‏هاى مبتنى بر انگیزه‏هاى تحمیلى و یا انگیزه‏هاى ناخودآگاه انتقالى، اگرچه توجیه شوند و کنش‏گر با استمداد از فرآیند «خود اقناعى‏» روانى خویش، آنها را خودجوش توهم کند، باز هم کنش‏هایى غیرآزادانه و تبعى‏اند . به عنوان نمونه، کنش‏هاى انسان‏هایى را که در زیر بمباران دائم تبلیغاتى و یا براى همرنگ شدن با جماعت انجام مى‏دهند، نمى‏توان کنش‏هاى آزادانه نامید; چون این کنش‏ها مبتنى بر انگیزه خودجوش کنش‏گران نیستند .
4 . «آزادى‏» امکان کنش متاملانه مبتنى بر انگیزه و اراده درونى و خودجوش کنش‏گر است . در نتیجه، کنش‏هایى که مبتنى بر اراده کنش‏گر نیستند و بر پایه نوعى از مقدمات اجبارکننده طبیعى به وقوع مى‏پیوندند، کنش‏هایى غیرآزادانه‏اند . در این کنش‏ها، اگر چه گزینش مقدمات طبیعى مزبور اختیارى انجام شود و ارادى باشد، اما از آنجا که آثار بعدى مقدمات گزینش شده، آثارى جبرى و طبیعى است، پس از تحقق خارجى و عینیت‏یافتن مقدمات، کنش‏ها جبرا به وقوع مى‏پیوندند و در این فرآیند کنش‏گر نسبت‏به کنش خود آزاد نیست . قبل از ورود به عرصه کنش و در مقام گزینش مقدمات، از آزادى لازم براى گزینش یا عدم گزینش مقدمات برخودار است، اما هنگامى که مقدمات مزبور را برگزید، نتایج و آثار به خودى خود و جبرا محقق مى‏شوند .
به عنوان نمونه، کسى که خود را از روى بام به پایین پرتاب مى‏کند، اگرچه نسبت‏به بالا رفتن و قدم بر فضاى خالى کنار بام گذاردن آزاد است، اما پس از گام نهادن در فضاى خالى و آغاز سقوط، نسبت‏به سقوط و پیامدهاى آن، کنش غیرآزادانه دارد . همچنین، کسى که در محیطى از عوامل و محرک‏هاى شدید و اجبارکننده حضور دارد، اگرچه نسبت‏به اصل ورود به آن محیط و مواجهه با هر یک از عوامل و محرک‏ها آزاد است، اما پس از ورود و تاثیرپذیرى از عوامل و محرک‏هاى محیطى، نسبت‏به کنش‏هاى بعدى خود از اراده و آزادى لازم برخوردار نیست و چه بسا در موقعیت‏هاى جبرى، نظیر آثار جبرى سقوط از بام قرار مى‏گیرد .
این موضوع از دیر زمان مورد توجه اصولیان و فقیهان بوده و براى آن که حکم شرعى مقدمات اختیارى و کنش‏هاى جبرى تابع آن را مشخص نمایند، به بحث و بررسى درباره این موارد پرداخته‏اند . در آینده به آن اشاره خواهیم کرد .
5 . واکنش‏هایى که مبتنى بر انگیزه و اراده خودجوش واکنش‏گر نیستند، کنش‏هاى آزادانه به شمار نمى‏آیند (هر واکنش، خود نوعى کنش است). اگر چه انسان، در اصل نشان دادن واکنش آزاد و مختار است، اما واکنش‏هایى که عکس‏العمل‏هایى ناخودآگاه در برابر کنش‏هاى دیگرانند، کنش‏هاى غیرآزادانه‏اند . این حالت نیز بسیار اتفاق مى‏افتد که کنش‏گر به اندازه‏اى طرف مقابل خود را تحریک مى‏کند که واکنش‏گر، بخش عمده‏اى از فرصت‏بررسى و تامل و ایجاد انگیزه و اراده خودجوش در انتخاب واکنش را از دست مى‏دهد و به واکنشى غیرارادى کشانده مى‏شود . در این حالت نیز، اگرچه واکنش‏گر احتمالا در اصل نشان دادن واکنش آزاد است، اما در صورت تشدید تحریک کنش‏گر، نوع واکنش او ارادى و آزادانه نیست . به عنوان نمونه، کسى که در زیر فشار مضاعف اتهامات قرار مى‏گیرد و یا کسى که پیاپى با رفتارهایى از دیگران نسبت‏به خود مواجه مى‏شود که هیچ دلیل و توجیهى براى آنها نمى‏تواند بیابد و یا حتى کسى که با ناملایمات پیاپى محیطى و طبیعى روبرو مى‏شود، چه بسا عکس‏العمل‏هایى از خود نشان بدهد که بسیارى از آنها را نتوان عکس‏العمل‏هاى آزادانه و ارادى تلقى نمود .
کنش آزادانه; اولا کنش است; یعنى کنش‏گر با اعضاى ظاهرى و باطنى خود اثرى خارجى را محقق مى‏کند، نه این که دیگران اعضاى وى را به حرکت درمى‏آورند و اثرى بر آن مترتب مى‏سازند . ثانیا متاملانه است; یعنى از کانون بررسى و تامل موجود در انسان‏ها برمى‏خیزد . انسان در مواجهه با امور دیگر، با مراجعه به منابع ادراکى خود، امر مورد نظر را تصور و مفید بودن یا عدم مفید بودن آن را تصدیق مى‏کند; سپس انگیزه و شوق حرکت‏به سوى آن امر در وى به وجود مى‏آید و در نهایت اراده و اقدام مى‏کند . کنش‏هاى بدون بررسى و تامل و مبتنى بر انگیزه‏هاى غیرقابل فهم و ادراک براى کنش‏گر، کنش‏هایى مقلدانه، تبعى و یا حیوانى‏اند . ثالثا، مبتنى بر انگیزه درونى و خودجوش است و انگیزه‏هاى تحمیلى و یا تقلیدى کورکورانه را نفى مى‏کند . رابعا، مبتنى بر اراده درونى کنش‏گر است و همین اراده، سبب و علت اصلى کنش مى‏شود .
این تبیین از آزادى، با «اختیار» تکوینى انسان، گره مى‏خورد و آزادى را همزاد «اختیار» تکوینى انسان مى‏کند و منشا مطالعه و بررسى درباره آزادى را، وجود نهاد تکوینى «اراده‏» و «اختیار» در باطن و درون انسان قرار مى‏دهد . بدیهى است کسانى که معتقد به عدم وجود چنین نهاد تکوینى‏اى در درون انسان‏ها هستند، انسان را موجودى مجبور در هستى و چگونگى حیات خود تلقى مى‏کنند و مطالعه و بررسى درباره «آزادى‏» را بخشى از مسیر حیات جبرى انسان مى‏دانند; انسانى که به توهم آزادى دچار شده است، در همان حالى که حقیقت این بعد از ابعاد وجودى او چیزى جز «جبر محض‏» نیست!
ادامه دارد.

تبلیغات