مبانى حکومت مردمسالار دینى
آرشیو
چکیده
متن
مقاله ذیل به تبیین نظریه «حکومت مردم سالار دینى» مىپردازد . نویسنده آن را معادل نظریه «جمهورى اسلامى» تفسیر مىکند و در مقدمه، در تبیین اصل نظریه، دو مؤلفه ذیل را براى آن ذکر مىکند:
1 . اعتبار و لحاظ راى شهروندان در تعیین شکل حکومت و حاکم .
2 . رعایت و التزام به آموزههاى دینى .
در بحث مشروعیت، «مشروعیت الهى - مردمى» ، براى حکومت مردم سالار دینى رقم مىخورد . بیشترین مطالب مقاله به تقریر مبانى نظرى تئورى اختصاص یافته است . نویسنده با تقسیم مبانى به دو قسم نقلى (کتاب و سنت) و عقلى کوشیده استبا تکیه بر آموزههاى موجود در قرآن و روایات (مانند خلافت، بیعت، شورا و عدالت) و تقریرات مختلف دلیل عقلى، به اثبات مؤلفه اول نظریه حکومت مردم سالار دینى بپردازد .
پگاه
مقدمه
حکومتها از یک منظر به دو قسم کلى مردمگرا (دموکراسى) یا دیکتاتورى و غیرمردمى تقسیم مىشوند .
مؤلفه اساسى قسم اول، مردمگرایى است که در عرصههاى ذیل نقش مردم و آراى آنان را دخیل و مؤثر مىداند:
1 . انتخاب حکومت و رهبر;
2 . مشارکت در اداره حکومت .
3 . حق نظارت، انتقاد و عزل تئورى «حکومت دینى» که از سوى دینداران ارائه مىشود، مورد تحلیل و کالبد شکافى فلاسفه سیاسى قرار گرفته است . سابقه تاریخى این نوع حکومت، به حکومت آباى کلیسا در قرون وسطى برمىگردد . آباى کلیسا با درهم آمیختن حکومتخود به استبداد و اختناق و حمایت معنوى از حاکمان، خاطره بد و ناگوارى را در اذهان فلاسفه سیاسى و دین پژوهان از خود به جاى گذاشتهاند که آن خود یکى از عوامل مهم سکولاریزم در مغرب زمین است که نگارنده در جاى دیگر به تفصیل به تحلیل آن پرداخته است . (1)
تشکیل حکومت «جمهورى اسلامى» در ایران چه بسا براى مورخان و فلاسفه سیاسى، یادآور تکرار حکومت دینى کلیسا در قرون وسطى باشد; لکن مؤسس و معمار این حکومتیعنى امام خمینى، در طلوع و تاسیس حکومت اسلامى بارها با تاکید بر آزادى و حقوق طبیعى و فطرى بشر در عرصههاى سیاسى و اجتماعى، نشان داد که تئورى حکومت اسلامى، تفاوتهاى جوهرى با حکومت کلیسا و قرابتهاى بیشترى با دموکراسى دارد . با این وجود بعضى تحلیلها و قرائتهاى ارائه شده از حکومت اسلامى و نقش مردم در آن، نقش و مشارکت مردم را در حکومت اسلامى کمرنگ نشان مىدهد که در قالب نظریه «انقلاب» عرضه مىشود . در مقابل این قرائت، قرائت دیگر در جمهوریت افراط کرده، نقش دین را نادیده مىگیرد . قرائتسوم و معتدل از حکومت دینى، نظریه «جمهورى اسلامى» است که امام (قدس سره) آن را در تاسیس حکومت مطرح کرده و به رفراندم گذاشتند . این تئورى از اوائل ظهور خود و امروزه مورد نقدهاى فراوانى قرار گرفته و بعضى آن را پارادیسکال توصیف مىکنند . (2)
تئورى «جمهورى اسلامى» امروزه از سوى برخى اندیشوران در قالب «مردم سالارى دینى» طرح و تبلیغ مىشود که مقام معظم رهبرى از جانبداران آن است .
این مقاله بعد از تبیین نظریه «مردم سالارى دینى» به صورت مختصر، مبانى فقهى آن را در عرصه تعیین حکومت و رهبر برمىرسد; اما مبانى فقهى تئورى در دو عرصه دیگر، یعنى مشارکت در اداره حکومت، نظارت و عزل را به فرصتى دیگر حواله مىدهد .
تبیین نظریه
تئورى حکومت «مردم سالارى دینى» از دو مؤلفه «مردم سالارى» و «دینى» ترکیب یافته است . مؤلفه اول آن همانند قید «جمهوریت» در نظریه «جمهورى اسلامى» به حقوق و آراى مردم و شهروندان در تعیین نوع حکومت و حاکم تاکید مىکند . به تعبیر دیگر این قید، شکل و چگونگى حکومت و تعیین دولتمردان را به عهده مردم مىگذارد . استاد مطهرى در تبیین قید جمهوریت [که تعبیر دیگرى از مردمسالارى است] مىگوید: «مسئله جمهورى مربوط استبه شکل حکومت که مستلزم نوع دموکراسى است; یعنى این که مردم حق دارند، سرنوشتخود را خودشان در دستبگیرند . . . به این ترتیب جمهورى اسلامى، یعنى حکومتى که شکل آن، انتخاب رئیس حکومت، از سوى عامه مردم استبراى مدت موقت» . (3) امام خمینى در مواضع متعدد تاکید مىکرد که مقصود از قید «جمهوریت» همان معناى شایع آن در دیگر کشور ماست .
اما مؤلفه دوم یعنى قید «دینى» ، اشاره به محتوا، برنامه و سویه حکومت مىدارد و به این نکته تاکید مىکند که حکومت مردم و حاکمان (مردم سالار)، باید در جهت تقویت آموزههاى دینى و عمل به آنها باشد . طبیعى است که هر حکومتى مبتنى بر یک سرى مبانى نظرى است که حفظ و تقویت آنها را براى خود مقدس و ملزم مىشمارد . قید «دینى» که حکومت مردم سالار را مقید به مبانى دینى و متعهد به آنها مىکند . شهید مطهرى در توضیح «اسلامى» در نظریه «جمهورى اسلامى» مىگوید:
«کلمه اسلامى - همان طور که گفتیم - محتواى این حکومت را بیان مىکند; یعنى پیشنهاد مىکند که این حکومتبا اصول و مقررات اسلامى اداره شود، و در مدار اصول اسلامى حرکت کند . چون مىدانیم که اسلام به عنوان یک دین، در عین حال یک مکتب و یک ایدئولوژى است; طرحى استبراى زندگى بشر در همه ابعاد و شئون آن .» (4)
خاستگاه مشروعیت
حق حاکمیت در جامعه از آن چه کسى و کدام طبقه و طیفى است؟ آیا حق حکومتبه عهده شخص یا قشر خاصى واگذار شده است؟ این که بالاخره حکومت و حاکمان، افراد معدودى خواهند بود که بر اکثریتحکومتخواهند کرد، منطقى است; اما عقل و عقلا از دلیل و ملاک حاکمیت و حقانیتحکومت اقلیتبر اکثریتسؤال مىکند؟ چرا مردم اخلاقا و قانونا باید مطیع حکومت و قوانین آن باشند؟ آیا حاکمان براى حکمرانى خود، توجیه و دلیل عقلانى و اخلاقى دارند؟
فلاسفه سیاسى از این بحث و سؤالات آن، به مسئله «مشروعیت» - (Legitimacy) که به معناى قانونیت و حقانیت است - تعبیر مىکنند . در مقابل حکومت مشروع، غصب (Usurpation) قرار دارد که به حکومتهاى فاقد پارامترهاى مشروعیت اطلاق مىشود . در اینجا به تحلیل ملاکهاى مشروعیت نمىپردازیم، (5) بلکه تنها به مصدر و خاستگاه حکومت دینى اشاره مىکنیم .
درباره مشروعیتحکومت دینى، سه پاسخ وجود دارد:
1 . مشروعیت صرف الهى، (نظریه انتصاب)
2 . مشروعیت مردمى (6) (نظریه انتخاب)
3 . مشروعیت الهى - مردمى (نظریه مردمسالارى دینى).
نظریهسوم بر این اصل تاکید دارد که حق حاکمیت و حکومت، در مرحله نخست از آن آفریدگار متعال است، لکن خداوند این حق خویش را به بندگان خود تفویض کرده است; اما در موارد خاص، حق حاکمیت را به اشخاص معینى سپرده است که پیامبران و امامان - در اعتقاد شیعه - در راس آنهاست . اما در عصر غیبت، خداوند و اسلام مسئله حکومت را نادیده ننگاشته است، بلکه مردم مؤمن را ملزم به تشکیل حکومت دینى و حراست از آن کرده است . در این عصر، نخست اسلام از شهروندان مؤمن مىخواهد که حکومت دینى را به عنوان حکومتخویش انتخاب کنند و در مرحله، بعد دولتمردان مىبایست از میان افرادى باشند که آموزههاى دینى را پاس مىدارند . براى عملى نمودن این خواسته، متخصصان دین و شریعت مىبایستبه عنوان مرجع و نهاد ناظر بر چگونگى حکومت در هرم حکومت قرار گیرند . انتخاب این متخصص یا متخصصان به عهده مردم واگذار شده است; اما ویژگىها و صفات آن به صورت کلى از سوى دین مشخص شده است . بنابراین انتخاب مردم باید از میان واجدان شرایط باشد و اگر مردم، حکومتیا رهبرى را بر خود نپذیرند، آن حکومت و رهبر - هر چند ملاک و عنصر اول مشروعیت (الهى) را داراست - اما حق حکومت و حاکمیت ندارد و با زور و غلبه نمىتوانند خود را بر مردم تحمیل کند; چرا که چنین رهبرى و حکومتى فاقد مشروعیت دوم یعنى «مردمى» است . به تعبیر دیگر، شرط حاکمیت در فقه شیعه - بنابر نظریه مردمسالارى دینى - دارا بودن دو عنصر و ملاک، یعنى صفات و شرایط خاص دینى و پذیرش مردم است . شهید مطهرى درباره حکومت امام معصوم (ع) مىگوید:
«اگر امام به حق [معصوم] را مردم از روى جهالت و عدم تشخیص نمىخواهند، او به زور نباید و نمىتواند خود را به امر خدا تحمیل کند . لزوم بیعت هم براى این است» . (7)
آیتالله خامنهاى که امروزه از مبلغان نظریه حکومت مردمسالارى دینى است، درباره دو رکن دخیل در این نظریه مىگوید:
«بعد از این دوران [حضور معصوم] آن جایى که یک شخص معینى به عنوان حاکم از طرف خداى متعال معین نشده است، در این جا حاکم داراى دو پایه و دو رکن است: رکن اول آمیخته بودن و آراسته بودن با ملاکها و صفاتى که اسلام بر حاکم اسلامى معین کرده است . رکن دوم قبول و پذیرش مردم است . اگر مردم آن حاکمى را، آن شخصى را که داراى ملاکهاى حکومت است نشناختند و او را به حکومت نپذیرفتند، او حاکم نیست; اگر دو نفر که هر دو داراى این ملاکها هستند، یکى از نظر مردم شناخته و پذیرفته شده، او حاکم است . پس قبول و پذیرش مردم شرط [حقیقى] در حاکمیت است . (8)
ایشان در جاى دیگر، ذکر مىکند: «آن کسى که این معیارها را دارد و از تقوا و صیانت نفس و دیندارى کامل و آگاهى لازم برخوردار است، آن وقت نوبت مىرسد به قبول ما . اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نکردند، باز مشروعیت ندارد . چیزى به نام حکومت زور در اسلام نداریم» . (9)
حاصل آن که مقصود از «مشروعیت الهى - مردمى» توقف اعمال حاکمیت دینى بر پذیرش مردم است; به گونهاى که در صورت عدم پذیرش اکثریت اعمال حکومت دینى، فاقد مشروعیتخواهد شد . به این معنى که خود دین اجازه و حق تحمیل چنین حکومتى را به متولیان حکومت دینى نداده است .
مقام معظم رهبرى این تفسیر از مشروعیت را تفسیر حداقل از مشروعیت مىداند و در تبیین مواضع اخیر خود، مىگوید:
«بعضى راى مردم را پایه مشروعیت مىدانند، لااقل پایه اعمال مشروعیت است» . (10)
مبانى نظرى تئورى
بعد از آشنایى و تبیین تئورى «حکومت مردمسالارى دینى» اینک به تقریر و تحلیل مبانى نظرى مؤلفه اول تئورى مىپردازیم . نگارنده مؤلفه دوم آن (اسلامیت)، را به تفصیل در جاى دیگر بحث کرده است . (11)
دلیل نخست، دلیل نقلى است که از قرآن و روایات استنتاج شده است . نکته قابل اشاره این که از آنجا که بحثحکومت و ولایت فقیه هم در علم کلام و هم در فقه قابل طرح است، بالتبع ادله و مبانى آن نیز کلامى و فقهى خواهد بود; مثلا بحث عدالتیک بحث کلامى است; اما از آنجا که در قرآن و سنتبه عنوان دو منبع فقهى مورد تاکید قرار گرفته و در افعال مکلفین دخیل است، به علم فقه مرتبط مىشود . دومین دلیل نظریه حکومت مردمسالارى دینى، دلیل عقلى است که با تقریرات مختلف تبیین شده است .
الف . ادله نقلى (قرآن و روایات)
با نگاهى به این دو منبع نورانى، ما آموزههایى از آن دو را مىیابیم که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، مردم را در تعیین حکومت و حاکم و همچنین مشارکت آنان در اداره کشور، دخیل و مؤثر مىداند که اینک به تقریر آن مىپردازیم .
1 . انسان خلیفه الهى
از منظر قرآن و روایات، انسان مقام ارجمند و والایى دارد که تقریر آن مجال دیگرى مىطلبد . یکى از مقامات و صفات کمالى انسان مقام جانشینى خداوند در زمین است:
انى جاعل فى الارض خلیفة . (12)
در جاى خود روشن شده است که مقام خلافت الهى، اختصاص به حضرت آدم ندارد; بلکه فراگیر و شامل جنس انسان است . (13) چنان که آیه دیگر مسئله خلافت را به همه انسانها تعمیم مىدهد: هو الذى جعلکم خلائف فى الارض . (14)
لازمه مقام جانشینى از خداوند، انتقال شئون و وظائف مربوط به خلافتبه خلیفه یعنى انسان است . یکى از شئون الهى مسئله حق حاکمیت است که این شان به خلیفه الهى منتقل مىشود; چنان که آیه ذیل بعد از تصریح به مقام خلافتحضرت داود، حکمرانى را براى آن مترتب مىکند: یا داود انا جعلناک فى الارض خلیفة فاحکم بین الناس . (15)
شهید صدر با اشاره به آیات فوق مىگوید: «این که خداوند انسان را در زمین خلیفه قرار داد، به این معناست که آن چه براى خداوند ثابت است، از جمله حق حاکمیت و اداره جامعه به انسان انتقال یافته است . از این رو بنیان حکومت در قرآن بر اصل خلافت استوار است و از آن برمىآید که خداوند، حکمرانى و به دست گرفتن زمام جامعه و تصرف بر طبیعت را به انسان اعطا کرده است» . (16)
آیةالله سبحانى با تفسیر و تقسیم خلافتبه دو بعد خلافت در اسماء و صفات کمالى و امور اجتماعى مىگوید:
«خلیفه بودن انسان در زمین منحصر به این موارد نیست; بلکه شامل خلافت در حکم و حاکمیت هم مىشود» . (17)
در دو آیه ذیل، ارتباط مقام خلافتبا مقام حاکمیتبه صورت شفاف بیان شده است: وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا . (18) «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعده مىدهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد; همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید، و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده، پا برجا و ریشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مىکند» .
آیه فوق، گزینش انسانهاى مؤمن و صالح را براى تصدى مقام خلافت، به معناى تشکیل حکومت مقتدر مىداند; چرا که سخن از استخلاف مجدد انسانهاى مؤمن و صالح و تمکین دینشان و بازگشت امنیت و برچیده شدن فضاى ناامنى و خوف بدون حکومت صالح تحقق نمىیابد .
آیه دوم، تصریح به امامت و حکومت مستضعفان مىکند:
و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین . (19)
«ما خواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم» .
برخى دیگر از فقهاى معاصر از این دیدگاه جانبدارى کردند . (20)
حاصل آن که از آنجا که انسانها جانشین خداوند در زمین هستند، خداوند حق حاکمیتخویش را به جانشینان خویش تفویض کرده و مردم حق تعیین حکومت و حاکم خود را دارند . مگر این که ثابتشود خداوند انسانها را به پذیرش یک حکومتخاص، ملزم کرده و براى متخلفان آن کیفر دنیوى ملحوظ داشته است . اما نه تنها نصى بر آن نیست، بلکه بسیارى از نصوص بر آزادى مردم در انتخاب دلالت مىکنند .
«ادامه دارد»
پى نوشتها:
1 . ر . ک: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و غرب، ص 54 به بعد، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم .
2 . ر . ک: روزنامه بامداد، 7 مهر 58; دکتر حائرى یزدى، حکمت و حکومت، ص 212 .
3 . پیرامون انقلاب اسلامى، ص 63 .
4 . همان ص 63 .
5 . براى توضیح بیشتر، ر . ک: نگارنده، حکومت دینى از منظر شهید مطهرى، ص 30 به بعد .
6 . دیدگاه فوق منکر مشروعیت معصومان و حتى خداوند نیز است، بنگرید: على عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص 171; دکتر صمدى، حائرى یزدى، حکمت و حکومت، ص 143، 159 و 170; صمدى بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ص 229، براى آشنایى با ادله این دیدگاه و نقد آن رجوع شود: نگارنده، پیشین، ص 38 به بعد، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، ص 173 ببعد .
7 . حماسه حسینى، ج 3، ص 207 .
8 . در مکتب جمعه، ج 7، ص 3 و 4 و نیز: الحکومة فى الاسلام، ترجمه رعد هادى، ص 49 و 52 .
9 . مقاله جمهورى اسلامى الگوى نهضتهاى جهانى، مندرج در: حکومت در اسلام، ج 1، ص 33، امیرکبیر، تهران، 1367 .
10 . خطبههاى نماز جمعه، 14 خرداد 1378; نقل از روزنامه جمهورى اسلامى، 16 خرداد، 1378، ص 15 .
11 . ر . ک: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش دوم .
12 . بقره: 30 .
13 . یکى از ادله این ادعا اعتراض ملائکه بر خداوند است که گفتند خلیفه تو در زمین موجب خونریزى و فساد خواهد شد . روشن است اگر مقصود از خلیفه تنها آدم و دیگر انبیاء و معصومان بود، جایى براى اعتراض نبود .
14 . فاطر: 39
15 . ص: 26 .
16 . «شیمل هذا الاستخلاف کل ماللمستخلف سبحانه و تعالى من اشیاء تعود الیه و الله هو رب الارض و خیرات الارض و رب الانسان و الحیوان و کل دابة تنشر فى ارجاء الکون الفسیح و هذا یعنى ان خلیفة الله فى الارض مستخلف على کل هذه الاشیاء و من هنا کانت الخلافة فى القرآن اساسا للحکم و کان الحکم بین الناس متضرعا على جعل الخلافة . . . و على هذا الاساس تقوم نظریة حکم الناس لانفسهم و شرعیة ممارسة الجماعة البشریة حکم نفسها بوصفها خلیفة عن الله» الاسلام یقود الحیاة، ص 134 . ترجمه متن فوق با تلخیص بود).
17 . معالم الحکومة الاسلامیة، ص 211; مبانى حکومت اسلامى، ص .
18 . نور: 55 .
19 . قصص: 5 .
20 . ر . ک: دراسات فى ولایة الفقیه، ج 1، ص 501; سیدمحمد حسین شیرازى، الفقه، کتاب الحکم فى الاسلام، ص 204 .
2 . رعایت و التزام به آموزههاى دینى .
در بحث مشروعیت، «مشروعیت الهى - مردمى» ، براى حکومت مردم سالار دینى رقم مىخورد . بیشترین مطالب مقاله به تقریر مبانى نظرى تئورى اختصاص یافته است . نویسنده با تقسیم مبانى به دو قسم نقلى (کتاب و سنت) و عقلى کوشیده استبا تکیه بر آموزههاى موجود در قرآن و روایات (مانند خلافت، بیعت، شورا و عدالت) و تقریرات مختلف دلیل عقلى، به اثبات مؤلفه اول نظریه حکومت مردم سالار دینى بپردازد .
پگاه
مقدمه
حکومتها از یک منظر به دو قسم کلى مردمگرا (دموکراسى) یا دیکتاتورى و غیرمردمى تقسیم مىشوند .
مؤلفه اساسى قسم اول، مردمگرایى است که در عرصههاى ذیل نقش مردم و آراى آنان را دخیل و مؤثر مىداند:
1 . انتخاب حکومت و رهبر;
2 . مشارکت در اداره حکومت .
3 . حق نظارت، انتقاد و عزل تئورى «حکومت دینى» که از سوى دینداران ارائه مىشود، مورد تحلیل و کالبد شکافى فلاسفه سیاسى قرار گرفته است . سابقه تاریخى این نوع حکومت، به حکومت آباى کلیسا در قرون وسطى برمىگردد . آباى کلیسا با درهم آمیختن حکومتخود به استبداد و اختناق و حمایت معنوى از حاکمان، خاطره بد و ناگوارى را در اذهان فلاسفه سیاسى و دین پژوهان از خود به جاى گذاشتهاند که آن خود یکى از عوامل مهم سکولاریزم در مغرب زمین است که نگارنده در جاى دیگر به تفصیل به تحلیل آن پرداخته است . (1)
تشکیل حکومت «جمهورى اسلامى» در ایران چه بسا براى مورخان و فلاسفه سیاسى، یادآور تکرار حکومت دینى کلیسا در قرون وسطى باشد; لکن مؤسس و معمار این حکومتیعنى امام خمینى، در طلوع و تاسیس حکومت اسلامى بارها با تاکید بر آزادى و حقوق طبیعى و فطرى بشر در عرصههاى سیاسى و اجتماعى، نشان داد که تئورى حکومت اسلامى، تفاوتهاى جوهرى با حکومت کلیسا و قرابتهاى بیشترى با دموکراسى دارد . با این وجود بعضى تحلیلها و قرائتهاى ارائه شده از حکومت اسلامى و نقش مردم در آن، نقش و مشارکت مردم را در حکومت اسلامى کمرنگ نشان مىدهد که در قالب نظریه «انقلاب» عرضه مىشود . در مقابل این قرائت، قرائت دیگر در جمهوریت افراط کرده، نقش دین را نادیده مىگیرد . قرائتسوم و معتدل از حکومت دینى، نظریه «جمهورى اسلامى» است که امام (قدس سره) آن را در تاسیس حکومت مطرح کرده و به رفراندم گذاشتند . این تئورى از اوائل ظهور خود و امروزه مورد نقدهاى فراوانى قرار گرفته و بعضى آن را پارادیسکال توصیف مىکنند . (2)
تئورى «جمهورى اسلامى» امروزه از سوى برخى اندیشوران در قالب «مردم سالارى دینى» طرح و تبلیغ مىشود که مقام معظم رهبرى از جانبداران آن است .
این مقاله بعد از تبیین نظریه «مردم سالارى دینى» به صورت مختصر، مبانى فقهى آن را در عرصه تعیین حکومت و رهبر برمىرسد; اما مبانى فقهى تئورى در دو عرصه دیگر، یعنى مشارکت در اداره حکومت، نظارت و عزل را به فرصتى دیگر حواله مىدهد .
تبیین نظریه
تئورى حکومت «مردم سالارى دینى» از دو مؤلفه «مردم سالارى» و «دینى» ترکیب یافته است . مؤلفه اول آن همانند قید «جمهوریت» در نظریه «جمهورى اسلامى» به حقوق و آراى مردم و شهروندان در تعیین نوع حکومت و حاکم تاکید مىکند . به تعبیر دیگر این قید، شکل و چگونگى حکومت و تعیین دولتمردان را به عهده مردم مىگذارد . استاد مطهرى در تبیین قید جمهوریت [که تعبیر دیگرى از مردمسالارى است] مىگوید: «مسئله جمهورى مربوط استبه شکل حکومت که مستلزم نوع دموکراسى است; یعنى این که مردم حق دارند، سرنوشتخود را خودشان در دستبگیرند . . . به این ترتیب جمهورى اسلامى، یعنى حکومتى که شکل آن، انتخاب رئیس حکومت، از سوى عامه مردم استبراى مدت موقت» . (3) امام خمینى در مواضع متعدد تاکید مىکرد که مقصود از قید «جمهوریت» همان معناى شایع آن در دیگر کشور ماست .
اما مؤلفه دوم یعنى قید «دینى» ، اشاره به محتوا، برنامه و سویه حکومت مىدارد و به این نکته تاکید مىکند که حکومت مردم و حاکمان (مردم سالار)، باید در جهت تقویت آموزههاى دینى و عمل به آنها باشد . طبیعى است که هر حکومتى مبتنى بر یک سرى مبانى نظرى است که حفظ و تقویت آنها را براى خود مقدس و ملزم مىشمارد . قید «دینى» که حکومت مردم سالار را مقید به مبانى دینى و متعهد به آنها مىکند . شهید مطهرى در توضیح «اسلامى» در نظریه «جمهورى اسلامى» مىگوید:
«کلمه اسلامى - همان طور که گفتیم - محتواى این حکومت را بیان مىکند; یعنى پیشنهاد مىکند که این حکومتبا اصول و مقررات اسلامى اداره شود، و در مدار اصول اسلامى حرکت کند . چون مىدانیم که اسلام به عنوان یک دین، در عین حال یک مکتب و یک ایدئولوژى است; طرحى استبراى زندگى بشر در همه ابعاد و شئون آن .» (4)
خاستگاه مشروعیت
حق حاکمیت در جامعه از آن چه کسى و کدام طبقه و طیفى است؟ آیا حق حکومتبه عهده شخص یا قشر خاصى واگذار شده است؟ این که بالاخره حکومت و حاکمان، افراد معدودى خواهند بود که بر اکثریتحکومتخواهند کرد، منطقى است; اما عقل و عقلا از دلیل و ملاک حاکمیت و حقانیتحکومت اقلیتبر اکثریتسؤال مىکند؟ چرا مردم اخلاقا و قانونا باید مطیع حکومت و قوانین آن باشند؟ آیا حاکمان براى حکمرانى خود، توجیه و دلیل عقلانى و اخلاقى دارند؟
فلاسفه سیاسى از این بحث و سؤالات آن، به مسئله «مشروعیت» - (Legitimacy) که به معناى قانونیت و حقانیت است - تعبیر مىکنند . در مقابل حکومت مشروع، غصب (Usurpation) قرار دارد که به حکومتهاى فاقد پارامترهاى مشروعیت اطلاق مىشود . در اینجا به تحلیل ملاکهاى مشروعیت نمىپردازیم، (5) بلکه تنها به مصدر و خاستگاه حکومت دینى اشاره مىکنیم .
درباره مشروعیتحکومت دینى، سه پاسخ وجود دارد:
1 . مشروعیت صرف الهى، (نظریه انتصاب)
2 . مشروعیت مردمى (6) (نظریه انتخاب)
3 . مشروعیت الهى - مردمى (نظریه مردمسالارى دینى).
نظریهسوم بر این اصل تاکید دارد که حق حاکمیت و حکومت، در مرحله نخست از آن آفریدگار متعال است، لکن خداوند این حق خویش را به بندگان خود تفویض کرده است; اما در موارد خاص، حق حاکمیت را به اشخاص معینى سپرده است که پیامبران و امامان - در اعتقاد شیعه - در راس آنهاست . اما در عصر غیبت، خداوند و اسلام مسئله حکومت را نادیده ننگاشته است، بلکه مردم مؤمن را ملزم به تشکیل حکومت دینى و حراست از آن کرده است . در این عصر، نخست اسلام از شهروندان مؤمن مىخواهد که حکومت دینى را به عنوان حکومتخویش انتخاب کنند و در مرحله، بعد دولتمردان مىبایست از میان افرادى باشند که آموزههاى دینى را پاس مىدارند . براى عملى نمودن این خواسته، متخصصان دین و شریعت مىبایستبه عنوان مرجع و نهاد ناظر بر چگونگى حکومت در هرم حکومت قرار گیرند . انتخاب این متخصص یا متخصصان به عهده مردم واگذار شده است; اما ویژگىها و صفات آن به صورت کلى از سوى دین مشخص شده است . بنابراین انتخاب مردم باید از میان واجدان شرایط باشد و اگر مردم، حکومتیا رهبرى را بر خود نپذیرند، آن حکومت و رهبر - هر چند ملاک و عنصر اول مشروعیت (الهى) را داراست - اما حق حکومت و حاکمیت ندارد و با زور و غلبه نمىتوانند خود را بر مردم تحمیل کند; چرا که چنین رهبرى و حکومتى فاقد مشروعیت دوم یعنى «مردمى» است . به تعبیر دیگر، شرط حاکمیت در فقه شیعه - بنابر نظریه مردمسالارى دینى - دارا بودن دو عنصر و ملاک، یعنى صفات و شرایط خاص دینى و پذیرش مردم است . شهید مطهرى درباره حکومت امام معصوم (ع) مىگوید:
«اگر امام به حق [معصوم] را مردم از روى جهالت و عدم تشخیص نمىخواهند، او به زور نباید و نمىتواند خود را به امر خدا تحمیل کند . لزوم بیعت هم براى این است» . (7)
آیتالله خامنهاى که امروزه از مبلغان نظریه حکومت مردمسالارى دینى است، درباره دو رکن دخیل در این نظریه مىگوید:
«بعد از این دوران [حضور معصوم] آن جایى که یک شخص معینى به عنوان حاکم از طرف خداى متعال معین نشده است، در این جا حاکم داراى دو پایه و دو رکن است: رکن اول آمیخته بودن و آراسته بودن با ملاکها و صفاتى که اسلام بر حاکم اسلامى معین کرده است . رکن دوم قبول و پذیرش مردم است . اگر مردم آن حاکمى را، آن شخصى را که داراى ملاکهاى حکومت است نشناختند و او را به حکومت نپذیرفتند، او حاکم نیست; اگر دو نفر که هر دو داراى این ملاکها هستند، یکى از نظر مردم شناخته و پذیرفته شده، او حاکم است . پس قبول و پذیرش مردم شرط [حقیقى] در حاکمیت است . (8)
ایشان در جاى دیگر، ذکر مىکند: «آن کسى که این معیارها را دارد و از تقوا و صیانت نفس و دیندارى کامل و آگاهى لازم برخوردار است، آن وقت نوبت مىرسد به قبول ما . اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نکردند، باز مشروعیت ندارد . چیزى به نام حکومت زور در اسلام نداریم» . (9)
حاصل آن که مقصود از «مشروعیت الهى - مردمى» توقف اعمال حاکمیت دینى بر پذیرش مردم است; به گونهاى که در صورت عدم پذیرش اکثریت اعمال حکومت دینى، فاقد مشروعیتخواهد شد . به این معنى که خود دین اجازه و حق تحمیل چنین حکومتى را به متولیان حکومت دینى نداده است .
مقام معظم رهبرى این تفسیر از مشروعیت را تفسیر حداقل از مشروعیت مىداند و در تبیین مواضع اخیر خود، مىگوید:
«بعضى راى مردم را پایه مشروعیت مىدانند، لااقل پایه اعمال مشروعیت است» . (10)
مبانى نظرى تئورى
بعد از آشنایى و تبیین تئورى «حکومت مردمسالارى دینى» اینک به تقریر و تحلیل مبانى نظرى مؤلفه اول تئورى مىپردازیم . نگارنده مؤلفه دوم آن (اسلامیت)، را به تفصیل در جاى دیگر بحث کرده است . (11)
دلیل نخست، دلیل نقلى است که از قرآن و روایات استنتاج شده است . نکته قابل اشاره این که از آنجا که بحثحکومت و ولایت فقیه هم در علم کلام و هم در فقه قابل طرح است، بالتبع ادله و مبانى آن نیز کلامى و فقهى خواهد بود; مثلا بحث عدالتیک بحث کلامى است; اما از آنجا که در قرآن و سنتبه عنوان دو منبع فقهى مورد تاکید قرار گرفته و در افعال مکلفین دخیل است، به علم فقه مرتبط مىشود . دومین دلیل نظریه حکومت مردمسالارى دینى، دلیل عقلى است که با تقریرات مختلف تبیین شده است .
الف . ادله نقلى (قرآن و روایات)
با نگاهى به این دو منبع نورانى، ما آموزههایى از آن دو را مىیابیم که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، مردم را در تعیین حکومت و حاکم و همچنین مشارکت آنان در اداره کشور، دخیل و مؤثر مىداند که اینک به تقریر آن مىپردازیم .
1 . انسان خلیفه الهى
از منظر قرآن و روایات، انسان مقام ارجمند و والایى دارد که تقریر آن مجال دیگرى مىطلبد . یکى از مقامات و صفات کمالى انسان مقام جانشینى خداوند در زمین است:
انى جاعل فى الارض خلیفة . (12)
در جاى خود روشن شده است که مقام خلافت الهى، اختصاص به حضرت آدم ندارد; بلکه فراگیر و شامل جنس انسان است . (13) چنان که آیه دیگر مسئله خلافت را به همه انسانها تعمیم مىدهد: هو الذى جعلکم خلائف فى الارض . (14)
لازمه مقام جانشینى از خداوند، انتقال شئون و وظائف مربوط به خلافتبه خلیفه یعنى انسان است . یکى از شئون الهى مسئله حق حاکمیت است که این شان به خلیفه الهى منتقل مىشود; چنان که آیه ذیل بعد از تصریح به مقام خلافتحضرت داود، حکمرانى را براى آن مترتب مىکند: یا داود انا جعلناک فى الارض خلیفة فاحکم بین الناس . (15)
شهید صدر با اشاره به آیات فوق مىگوید: «این که خداوند انسان را در زمین خلیفه قرار داد، به این معناست که آن چه براى خداوند ثابت است، از جمله حق حاکمیت و اداره جامعه به انسان انتقال یافته است . از این رو بنیان حکومت در قرآن بر اصل خلافت استوار است و از آن برمىآید که خداوند، حکمرانى و به دست گرفتن زمام جامعه و تصرف بر طبیعت را به انسان اعطا کرده است» . (16)
آیةالله سبحانى با تفسیر و تقسیم خلافتبه دو بعد خلافت در اسماء و صفات کمالى و امور اجتماعى مىگوید:
«خلیفه بودن انسان در زمین منحصر به این موارد نیست; بلکه شامل خلافت در حکم و حاکمیت هم مىشود» . (17)
در دو آیه ذیل، ارتباط مقام خلافتبا مقام حاکمیتبه صورت شفاف بیان شده است: وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا . (18) «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعده مىدهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد; همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید، و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده، پا برجا و ریشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مىکند» .
آیه فوق، گزینش انسانهاى مؤمن و صالح را براى تصدى مقام خلافت، به معناى تشکیل حکومت مقتدر مىداند; چرا که سخن از استخلاف مجدد انسانهاى مؤمن و صالح و تمکین دینشان و بازگشت امنیت و برچیده شدن فضاى ناامنى و خوف بدون حکومت صالح تحقق نمىیابد .
آیه دوم، تصریح به امامت و حکومت مستضعفان مىکند:
و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین . (19)
«ما خواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم» .
برخى دیگر از فقهاى معاصر از این دیدگاه جانبدارى کردند . (20)
حاصل آن که از آنجا که انسانها جانشین خداوند در زمین هستند، خداوند حق حاکمیتخویش را به جانشینان خویش تفویض کرده و مردم حق تعیین حکومت و حاکم خود را دارند . مگر این که ثابتشود خداوند انسانها را به پذیرش یک حکومتخاص، ملزم کرده و براى متخلفان آن کیفر دنیوى ملحوظ داشته است . اما نه تنها نصى بر آن نیست، بلکه بسیارى از نصوص بر آزادى مردم در انتخاب دلالت مىکنند .
«ادامه دارد»
پى نوشتها:
1 . ر . ک: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و غرب، ص 54 به بعد، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم .
2 . ر . ک: روزنامه بامداد، 7 مهر 58; دکتر حائرى یزدى، حکمت و حکومت، ص 212 .
3 . پیرامون انقلاب اسلامى، ص 63 .
4 . همان ص 63 .
5 . براى توضیح بیشتر، ر . ک: نگارنده، حکومت دینى از منظر شهید مطهرى، ص 30 به بعد .
6 . دیدگاه فوق منکر مشروعیت معصومان و حتى خداوند نیز است، بنگرید: على عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص 171; دکتر صمدى، حائرى یزدى، حکمت و حکومت، ص 143، 159 و 170; صمدى بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ص 229، براى آشنایى با ادله این دیدگاه و نقد آن رجوع شود: نگارنده، پیشین، ص 38 به بعد، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، ص 173 ببعد .
7 . حماسه حسینى، ج 3، ص 207 .
8 . در مکتب جمعه، ج 7، ص 3 و 4 و نیز: الحکومة فى الاسلام، ترجمه رعد هادى، ص 49 و 52 .
9 . مقاله جمهورى اسلامى الگوى نهضتهاى جهانى، مندرج در: حکومت در اسلام، ج 1، ص 33، امیرکبیر، تهران، 1367 .
10 . خطبههاى نماز جمعه، 14 خرداد 1378; نقل از روزنامه جمهورى اسلامى، 16 خرداد، 1378، ص 15 .
11 . ر . ک: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش دوم .
12 . بقره: 30 .
13 . یکى از ادله این ادعا اعتراض ملائکه بر خداوند است که گفتند خلیفه تو در زمین موجب خونریزى و فساد خواهد شد . روشن است اگر مقصود از خلیفه تنها آدم و دیگر انبیاء و معصومان بود، جایى براى اعتراض نبود .
14 . فاطر: 39
15 . ص: 26 .
16 . «شیمل هذا الاستخلاف کل ماللمستخلف سبحانه و تعالى من اشیاء تعود الیه و الله هو رب الارض و خیرات الارض و رب الانسان و الحیوان و کل دابة تنشر فى ارجاء الکون الفسیح و هذا یعنى ان خلیفة الله فى الارض مستخلف على کل هذه الاشیاء و من هنا کانت الخلافة فى القرآن اساسا للحکم و کان الحکم بین الناس متضرعا على جعل الخلافة . . . و على هذا الاساس تقوم نظریة حکم الناس لانفسهم و شرعیة ممارسة الجماعة البشریة حکم نفسها بوصفها خلیفة عن الله» الاسلام یقود الحیاة، ص 134 . ترجمه متن فوق با تلخیص بود).
17 . معالم الحکومة الاسلامیة، ص 211; مبانى حکومت اسلامى، ص .
18 . نور: 55 .
19 . قصص: 5 .
20 . ر . ک: دراسات فى ولایة الفقیه، ج 1، ص 501; سیدمحمد حسین شیرازى، الفقه، کتاب الحکم فى الاسلام، ص 204 .