جهان پسایهودیسم
آرشیو
چکیده
متن
1 . تمدن غربى، داراى یک چارچوب جهان شناختى برگرفته از نوعى جهانبینى خاص است که هم به گذشته دور نگریسته است و هم وضعیت فعلى خود را در آن مىبیند و حتى آینده خود را نیز در این چارچوب ترسیم مىکند .
به عبارت دیگر این جهانبینى ریشه در دین یهود دارد که هم گذشته تمدن غرب، یعنى یونان و روم و هم وضعیت فعلى و حتى آینده غرب در این جهانبینى تفسیر شده است .
2 . نقطه آغاز این جریان به اواخر قرون وسطى و اوائل رنسانس برمىگردد که نوعى تفسیر یهودى از مسیحیت، تحت عنوان پروتستان انجام گرفت و انجیل از آیینه تورات تفسیر شد و تکیه گاه تفسیرهاى بعدى در تمام ابعاد سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و از همه مهمتر فرهنگى واقع شد . 3 . از نکتههاى اساسى جهانبینى یهود، اومانیسم یا پیروزى انسان بر خدا است که به برخى نکات مذکور در تورات برمىگردد:
اول اینکه انسان شبیه خداوند خلق شده است (تورات باب پنجم از سفر پیدایش). دوم اینکه انسان در مبارزه با خدا پیروز مىگردد . در این جهانبینى قصه کشتى گرفتن یعقوب با خدا و پیروزى نهایى یعقوب بر خدا (سفر پیدایش باب 27) به اومانیسم انجامیده و در درون رنسانس هدایتشده و از همین طریق، به زندگى و رفاه مادى راه یافته است .(همان ماخذ)
4 . تورات یک کتاب تاریخى است که سرگذشت انسان را از آغاز پیدایش روایت مىکند; ولى انجیل یک کتاب روانشناختى با رهیافت تاریخى - اجتماعى است که ریشه این رهیافتبه روح القدس برمىگردد .(انجیل لوقاباب چهارم)
این رهیافت روانشناختى همواره با رهیافت پرداختى تورات در رقابتبوده که نهایتا در عصر مدرنیسم یک رهیافت تاریخى - اجتماعى پیروز مىشود .(توسط مارکس یهودى و فروید یهودى)
5 . دولتگرایى که اساس سکولاریسم است، ناشى از تاریخ اجتماعى یهود است که پس از آن نیز جدایى دین از جامعه و سیاست مطرح مىشود . چرا که پادشاهان بنىاسرائیل اول پیامبر بودند (داود و سلیمان) ولى در مرحله بعدى پادشاهانى بر این قوم حاکم شدند که پیامبر نبودند و به این ترتیب پادشاهى به صورت یک اصل در بین قوم بنىاسرائیل درآمد که در تورات (باب پادشاهان) هم از آنان سخن بسیار رفته است .
این جریان برعکس مسیحیت است که دورى از سیاست را پیشه کرده و یک مبارزه منفى با حکومت رومیان را پیشه خود ساخته بود .
6 . یکى از ابعاد تمدن غرب، حسگرایى، تجربهگرایى و یا اثباتگرایى است که سبب حاکمیت علم تجربى بر دیگر دانشهاى بشرى (خصوصا در دوره مدرنیسم) شد و این ناشى از فرهنگ حسگرایى یهودیان بوده است . به طور مثال در قصه ذبح گاو، تمامى مشخصات ریز حسى گاو را از موسى مىخواستند و یا اینکه مىخواستند خداوند را آشکارا ببینند و یا گوساله سامرى را گرفتند تا به عنوان مظهر خدا بپرستند . در تورات هم خدا یک امر حسى است که بر انسان ظاهر مىشود و با او سخن مىگوید .
7 . بعد دیگر تمدن غرب، ناسیونالیسم یا ملتگرایى است که بعد از دولتگرایى و حسگرایى به وجود مىآید (حس ملیت در قالب یک دولت) این نیز نقطه مقابل مذهب است . چون در مذهب وسیله پیوند همان عقیده است نه چارچوب قومى و جغرافیایى .
در حالىکه دین یهود یک ملت است و به عبارتى هر که جزو ملتیهود است، متدین به دین یهود است، به همین دلیل اسم دین را اسم قوم خود، یعنى یهود گذاشتهاند . اوج افراطىگرى در این دین، نژادپرستى است که در تمدن غرب نیز به وجود آمده و هنوز هم وجود دارد که این هم ریشه در نژادگرایى یهود دارد .
8 . لائیسم در ظاهر با آزادى جنسى ارتباطى ندارد; ولى در مقابل، لائیسم جز با آزادى بىحدوحصر جنسى محقق نمىشود . نمود لائیسم و آزادى جنسى، فرانسه و ترکیه است . لائیکها مستقیم به طرف حجاب مىروند، چون حجاب مانع آزادى جنسى مىباشد و این باز ریشه در تورات و یهود و قصه رابطه نامشروع جنسى با محارم یا رابطه جنسى دختران لوط با پدر پیامبرشان دارد که اول پدر را مست و لایعقل کردند و سپس با او همبستر شدند و از طریق همین رابطه جنسى با محارم نسل لوط رواج یافت! (باب نوزدهم سفر پیدایش)
بدترین رابطه جنسى، رابطه با محارم و آزادى در بالاترین حد آزادى جنسى است که در کتاب تورات بر آن صحه گذاشته شده است; چرا که پیامبر خدا و دختران آن، تن به آن دادهاند (هرچند ناسیونالیسم شدید قومى راهم مىرساند).
9 . اگر خوب به اومانیسم و تاریخىنگرى و سکولاریسم و حسىگرایى و ناسیونالیسم و لائیسم بنگریم، ابعاد بسیار اساسى تمدن غرب است که از دل دین یهود و جهانبینى آن بیرون آمده و همه با تفسیر یهودى از دین مسیحیتیعنى پروتستانیتزم آمیخته شده و تمدن غرب را به وجود آورده است . به همین دلیل گفته شده است که تمدن غرب بیشتر هلنى و رومى و یهودى است، تا مسیحى .
10 . در انتهاى تمدن غرب و اوج آن دولت اسرائیل یا دولتیهود به وجود مىآید که تجسم اعلا و آیینه فکرى تمدن غرب است . به همین دلیل کل دولتهاى تمدن غربى در خدمت آن مىباشند . مگر دولتهایى که متمایل به کاتولیسم محافظهکار هستند . از ابعاد فوق این نتیجه به دست مىآید که هر کسى تجددگرا و یا مدرنیستباشد، نمىتواند با اسرائیل مخالفتى داشته باشد . چون مخالفتبا اسرائیل مخالفتبا تجسم اندیشه خود است . به همین دلیل اکثر متفکران مدرنیسم غربى یا پروتستان بودهاند یا یهودى (مثل مارکس و فروید، دو پدر مدرنیسم).
11 . به همین دلیل رهبران مدرن و یا دولتهاى مدرن عرب، هرگز نتوانستند با اسرائیل مبارزه کنند; بلکه فقط توانستند با دولتهاى عظیم غربى به عنوان واسطه براى محدودیت اسرائیل مذاکره کنند و دست آخر به صلح یا پرداخت غرامتبه اسرائیل انجامید .
12 . برهمین مبنا رهبران فلسطین که تجددگرا بودند، در مقابل مدرنیسم راستیعنى غرب به مدرنیسم چپ یعنى شرق پناه بردند و زمانى که مدرنیسم عقبکشید، به آغوش مدرنیسم راست چرخیدند و صلح و غرامتپردازى به اسرائیل را انتخاب کردند تا جایى که نقش پلیس اسرائیل را عهده دار شده و مبارزان فلسطینى را دستگیر یا تبعید و یا حتى آنها را به قتل رساندند .
13 . در این میان فقط مبارزانى توانستند پیروز شوند که بر سنتهاى خود تکیه داشتند و در مقابل مدرنیسم چپ و راست قد علم کردند و براى اولین بار اسرائیل با زبان روز مبتنى بر سنت مجبور به عقبنشینى از لبنان و کوتاه آمدن در مقابل انتفاضه فلسطین شد . به همین دلیل گروههاى مبتنى بر سنت از درون توسط تجددگرایان و از برون توسط دول غربى مورد تهدید قرار مىگیرند . ولى جهان امروز، جهان پسامدرنیسم یا پساسکولاریسم است (و در مورد اسرائیل پساصهیونیسم یا پسایهودیسم). پس اسرائیل ماندنى نیست; چرا که آن فضایى که اسرائیل توانستبر اساس آن به وجود آید، دیگر وجود ندارد و به عبارت دیگر، همیشه علت ایجادى، علت ابقایى است . بنابراین آنچه از اسرائیل مىماند، یک تاریخ جنایت و کشتار است و بس .
2 . نقطه آغاز این جریان به اواخر قرون وسطى و اوائل رنسانس برمىگردد که نوعى تفسیر یهودى از مسیحیت، تحت عنوان پروتستان انجام گرفت و انجیل از آیینه تورات تفسیر شد و تکیه گاه تفسیرهاى بعدى در تمام ابعاد سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و از همه مهمتر فرهنگى واقع شد . 3 . از نکتههاى اساسى جهانبینى یهود، اومانیسم یا پیروزى انسان بر خدا است که به برخى نکات مذکور در تورات برمىگردد:
اول اینکه انسان شبیه خداوند خلق شده است (تورات باب پنجم از سفر پیدایش). دوم اینکه انسان در مبارزه با خدا پیروز مىگردد . در این جهانبینى قصه کشتى گرفتن یعقوب با خدا و پیروزى نهایى یعقوب بر خدا (سفر پیدایش باب 27) به اومانیسم انجامیده و در درون رنسانس هدایتشده و از همین طریق، به زندگى و رفاه مادى راه یافته است .(همان ماخذ)
4 . تورات یک کتاب تاریخى است که سرگذشت انسان را از آغاز پیدایش روایت مىکند; ولى انجیل یک کتاب روانشناختى با رهیافت تاریخى - اجتماعى است که ریشه این رهیافتبه روح القدس برمىگردد .(انجیل لوقاباب چهارم)
این رهیافت روانشناختى همواره با رهیافت پرداختى تورات در رقابتبوده که نهایتا در عصر مدرنیسم یک رهیافت تاریخى - اجتماعى پیروز مىشود .(توسط مارکس یهودى و فروید یهودى)
5 . دولتگرایى که اساس سکولاریسم است، ناشى از تاریخ اجتماعى یهود است که پس از آن نیز جدایى دین از جامعه و سیاست مطرح مىشود . چرا که پادشاهان بنىاسرائیل اول پیامبر بودند (داود و سلیمان) ولى در مرحله بعدى پادشاهانى بر این قوم حاکم شدند که پیامبر نبودند و به این ترتیب پادشاهى به صورت یک اصل در بین قوم بنىاسرائیل درآمد که در تورات (باب پادشاهان) هم از آنان سخن بسیار رفته است .
این جریان برعکس مسیحیت است که دورى از سیاست را پیشه کرده و یک مبارزه منفى با حکومت رومیان را پیشه خود ساخته بود .
6 . یکى از ابعاد تمدن غرب، حسگرایى، تجربهگرایى و یا اثباتگرایى است که سبب حاکمیت علم تجربى بر دیگر دانشهاى بشرى (خصوصا در دوره مدرنیسم) شد و این ناشى از فرهنگ حسگرایى یهودیان بوده است . به طور مثال در قصه ذبح گاو، تمامى مشخصات ریز حسى گاو را از موسى مىخواستند و یا اینکه مىخواستند خداوند را آشکارا ببینند و یا گوساله سامرى را گرفتند تا به عنوان مظهر خدا بپرستند . در تورات هم خدا یک امر حسى است که بر انسان ظاهر مىشود و با او سخن مىگوید .
7 . بعد دیگر تمدن غرب، ناسیونالیسم یا ملتگرایى است که بعد از دولتگرایى و حسگرایى به وجود مىآید (حس ملیت در قالب یک دولت) این نیز نقطه مقابل مذهب است . چون در مذهب وسیله پیوند همان عقیده است نه چارچوب قومى و جغرافیایى .
در حالىکه دین یهود یک ملت است و به عبارتى هر که جزو ملتیهود است، متدین به دین یهود است، به همین دلیل اسم دین را اسم قوم خود، یعنى یهود گذاشتهاند . اوج افراطىگرى در این دین، نژادپرستى است که در تمدن غرب نیز به وجود آمده و هنوز هم وجود دارد که این هم ریشه در نژادگرایى یهود دارد .
8 . لائیسم در ظاهر با آزادى جنسى ارتباطى ندارد; ولى در مقابل، لائیسم جز با آزادى بىحدوحصر جنسى محقق نمىشود . نمود لائیسم و آزادى جنسى، فرانسه و ترکیه است . لائیکها مستقیم به طرف حجاب مىروند، چون حجاب مانع آزادى جنسى مىباشد و این باز ریشه در تورات و یهود و قصه رابطه نامشروع جنسى با محارم یا رابطه جنسى دختران لوط با پدر پیامبرشان دارد که اول پدر را مست و لایعقل کردند و سپس با او همبستر شدند و از طریق همین رابطه جنسى با محارم نسل لوط رواج یافت! (باب نوزدهم سفر پیدایش)
بدترین رابطه جنسى، رابطه با محارم و آزادى در بالاترین حد آزادى جنسى است که در کتاب تورات بر آن صحه گذاشته شده است; چرا که پیامبر خدا و دختران آن، تن به آن دادهاند (هرچند ناسیونالیسم شدید قومى راهم مىرساند).
9 . اگر خوب به اومانیسم و تاریخىنگرى و سکولاریسم و حسىگرایى و ناسیونالیسم و لائیسم بنگریم، ابعاد بسیار اساسى تمدن غرب است که از دل دین یهود و جهانبینى آن بیرون آمده و همه با تفسیر یهودى از دین مسیحیتیعنى پروتستانیتزم آمیخته شده و تمدن غرب را به وجود آورده است . به همین دلیل گفته شده است که تمدن غرب بیشتر هلنى و رومى و یهودى است، تا مسیحى .
10 . در انتهاى تمدن غرب و اوج آن دولت اسرائیل یا دولتیهود به وجود مىآید که تجسم اعلا و آیینه فکرى تمدن غرب است . به همین دلیل کل دولتهاى تمدن غربى در خدمت آن مىباشند . مگر دولتهایى که متمایل به کاتولیسم محافظهکار هستند . از ابعاد فوق این نتیجه به دست مىآید که هر کسى تجددگرا و یا مدرنیستباشد، نمىتواند با اسرائیل مخالفتى داشته باشد . چون مخالفتبا اسرائیل مخالفتبا تجسم اندیشه خود است . به همین دلیل اکثر متفکران مدرنیسم غربى یا پروتستان بودهاند یا یهودى (مثل مارکس و فروید، دو پدر مدرنیسم).
11 . به همین دلیل رهبران مدرن و یا دولتهاى مدرن عرب، هرگز نتوانستند با اسرائیل مبارزه کنند; بلکه فقط توانستند با دولتهاى عظیم غربى به عنوان واسطه براى محدودیت اسرائیل مذاکره کنند و دست آخر به صلح یا پرداخت غرامتبه اسرائیل انجامید .
12 . برهمین مبنا رهبران فلسطین که تجددگرا بودند، در مقابل مدرنیسم راستیعنى غرب به مدرنیسم چپ یعنى شرق پناه بردند و زمانى که مدرنیسم عقبکشید، به آغوش مدرنیسم راست چرخیدند و صلح و غرامتپردازى به اسرائیل را انتخاب کردند تا جایى که نقش پلیس اسرائیل را عهده دار شده و مبارزان فلسطینى را دستگیر یا تبعید و یا حتى آنها را به قتل رساندند .
13 . در این میان فقط مبارزانى توانستند پیروز شوند که بر سنتهاى خود تکیه داشتند و در مقابل مدرنیسم چپ و راست قد علم کردند و براى اولین بار اسرائیل با زبان روز مبتنى بر سنت مجبور به عقبنشینى از لبنان و کوتاه آمدن در مقابل انتفاضه فلسطین شد . به همین دلیل گروههاى مبتنى بر سنت از درون توسط تجددگرایان و از برون توسط دول غربى مورد تهدید قرار مىگیرند . ولى جهان امروز، جهان پسامدرنیسم یا پساسکولاریسم است (و در مورد اسرائیل پساصهیونیسم یا پسایهودیسم). پس اسرائیل ماندنى نیست; چرا که آن فضایى که اسرائیل توانستبر اساس آن به وجود آید، دیگر وجود ندارد و به عبارت دیگر، همیشه علت ایجادى، علت ابقایى است . بنابراین آنچه از اسرائیل مىماند، یک تاریخ جنایت و کشتار است و بس .