آراء و آرایههاى فکرى لیبرالیسم متاخر و پلورالیسم دینى _3
آرشیو
چکیده
متن
بخش دوم:
پرسشها و پاسخهاى بنیادین
فرهنگ و تمدن غرب به دلیل دورماندن از مراتب عالیه عقل به نازلترین افق از سطح معرفتیعنى عقلانیت ابزارى بسنده کرده است و همه امکانات خود را در جهتبارور کردن این بخش از دانش به کار برده است و به همین سبب به رغم محرومیت از دانشهایى که پرسشهاى بنیادین وجود انسان را پاسخ مىدهند ابزارهاى سلطه خود را بر طبیعت تقویت کرده است و پایههاى اقتدار دنیوى خود را تا مرزهاى جهانى شدن گسترانیده است .
دنیاى اسلام در برابر این حرکت پرشتاب بدون آن که خود بخواهد در یک مصاف جهانى قرار گرفته است، در یک سوى این مصاف فرهنگ و تمدنى دنیوى است که اگر به صراحتبه انکار حقیقت متعالى و نامحدود نپردازد، حضور او را به فراسوى فهم و ادراک نظرى و عملى انسانها به تبعید فرستاده است . در این فرهنگ، دیانت در صورتى اجازه حضور پیدا مىکند که به تعبیر هابرماس مرجعیت عرف دنیوى بشر معاصر را بپذیرد . و در سوى دیگر دنیاى اسلام است که از حضور حقیقت نه تنها تا افق فهم و ادراک انسانها بلکه تا متن عمل و رفتار فردى و اجتماعى آنان دفاع مىکند . دنیاى غرب از پذیرش دیانت تا هنگامى که به حاکمیت عرف بى دینان تسلیم نشود و مرجعیت آن را نپذیرد، سرباز مىزند و دنیاى اسلام عرف را تا هنگامى که در تحت پوشش دیانتبه ساحت قداستبار نیابد به رسمیت نمىشناسد . یکى از این دو به دنبال عرفى شدن دین و دیگرى در پى دینى شدن عرف است . صفوف در هم تنیده این دو قطب هم اینک مرزهاى مختلف دنیاى کوچک امروز را در هم نوردیده است .
از کنارههاى کاخ سفید تا دیوارهاى خانه خدا صحنه مواجهه است . فریاد تکبیر به همان آهنگ که حاجیان شیفته و شیدا در مطاف و هروله سر مىدهند، از حلقوم سیاهان معترضى شنیده مىشود که در پشت کاخ سفید گرد مىآیند و جاذبه دعوت اسلام با همان شدت و سرعت که محرومان و یا زندانیان آمریکایى را جذب مىکند در سطح متفکرین و اندیشمندان غربىوار و پایى نفوذ دارد .
سجاده نمازگزاران به همان جهت که در حجر اسماعیل و مقام ابراهیم گسترده مىشود، در حاشیه متروها و یا مساجد لندن و منچستر پهن مىگردد . تولیدات اقتصادى و نظامى غربى نیز در همه جهان به نحوى یکسان حضور به هم رسانیده و عمل مىکند . بلوک غرب مانورهاى نظامى خود را در آسیاى مرکزى برگزار مىکند، و سلاحهاى نوین آمریکایى آزمایشهاى نخستین خود را در مجالس عروسى مردم افغانستان، پس مىدهند، فلسطین اینک قلب مجروح دنیاى اسلام نیست، کانون فعال حیات و زندگى امتى است که تنها با اعتقاد به خداوند و با یقین به حقیقتى که مىشناسد، در برابر همه امکانات و تسلیحات تبلیغى و نظامى دنیاى غرب، مقاومت مىورزد .
تولیدات فکرى غرب نیز محدوده و مرزى را باقى نگذارده و نمىگذارند کانونهاى علمى غرب در پناه اقتدار اجتماعى آن مرجعیتخود را بر سازمانهاى علمى کشورهاى غیر غربى رسمتبخشیدهاند و اندیشههاى متکلمین غربى با استفاده از همین مرجعیت در متون آموزشى کشورهاى اسلامى حضور به هم مىرسانند . دینپژوهىهاى غربى که از افق علم سکولار سازمان مىیابند تا سطح ادبیات ژورنالیستى کشورهاى اسلامى وارد مىشوند و آثار منتشر شده در کشورهاى اروپایى با ترجمههاى ساده و یا بازسازى شده، به طور مستقیم و غیر مستقیم و با زبانها و بیانهاى مختلف، تا کوچهها و خیابانهاى تهران و قم، راه مىیابند .
دنیاى اسلام، در این مصاف گسترده، و فراگیر هنگامى به عنوان یک رقیب کارآمد مىتواند باقى بماند، که مسائل نظرى وعلمى خود را در محدوده امور داخلى خود نبیند . وضعیت فرهنگى و اجتماعى دنیاى امروز چندان درهم تنیده و پیچیده است که نیروها و امکانات هیچ یک از جریانها به محدودهاى خاص مقید نمىگردد . بسیارى از امکانات دنیاى اسلام در بین تشنه گانى است که در دنیاى غرب در جستجوى حقیقت هستند، همانگونه که بسیارى از امکانات تمدن غرب در بین شیفتهگانى است که درتحت جاذبههاى دنیوى غرب، با نفرت و هراس به پیشینه فرهنگى و تمدنى خود مىنگرند . در چنین شرایطى در برابر مسائل و القائات فکرى رقیب، هم باید از اصول و بنیادهاى معرفتى خود در حوزه فرهنگ اسلام پاسدارى و حراست کرد و هم نگاه خود را متوجه مشکلات و مسائل محیطى کرد که نظریههاى رقیب اغلب براى پاسخگویى ازآنها سازمان یافتهاند .
پلورالیسم دینى از جمله نظریههایى است که پرداختن به آن از هر دو بعد لازم است . این نظریه چون ارزش معرفتى گزارهها و قضایاى دینى را در معرض تردید قرار مىدهد براى حراست از بنیانهاى علمى و عملى دیانت ناگزیر نقایص و کاستىهاى ذاتى آن باید روشن شود . و نقدهاى نظرىاى که گذشت این مهم را به انجام مىرساند .
نقد نظرى پلورالیسم مشکل کسانى را حل مىکند، که ازناحیه القائات بیرونى به حیرت و سرگردانى گرفتار مىشوند، و یا آن که با دغدغههاى نظرى و علمى به آن مىنگرند .
جاذبههاى اجتماعى پلورالیسم بیش از آن که مرهون ساختار معرفتى آن باشد، ناشى از عوامل محیطى آن است . پلورالیسم معرفتى نظیر لیبرالیسم وعده حل مشکلاتى را مىدهد که دنیاى غرب در سدهها یا دهههاى مختلف با آن مواجه بوده است . قتلها و خونریزىهایى که در نیمه اول قرن بیستم به صورت دو جنگ اول و دوم رخ داد تحت پوشش ایدئولوژىهاى گوناگون شکل گرفت و لیبرالیسم متاخر به رغم آن که همه خصوصیات یک ایدئولوژى را دارد، از جاذبه عنوان ایدئولوژى ستیزى بهره مىگیرد . پلورالیسم دینى نیز، جاذبههاى اجتماعى خود را در ادعاى پاسخگویى به مشکلاتى به دست مىآورد که بخش عظیمى از تاریخ بشریت و خصوصا جامعه غرب با آنها مواجه بوده است .
جنگهاى مذهبى قرون وسطى و ستیزهاى فرقههاى مختلف مسیحى و تفسیرهاى تنگنظرانهاى که کلیسا از مساله نجات و رستگارى ارائه مىداد، بخشى از مشکلاتى است که پلورالیسم معرفتى با عنوان پاسخگویى از آنها مقبولیت پیدا مىکند . متفکرین مسلمان، به موازات تبیین مشکلات ساختارى پلورالیسم معرفتى راهکارى مناسب خود را نیز جهت این مسائل باید ارائه دهند . و ما در این بخش، به بیان نظریه بدیلى مىپردازیم که براى حل مشکلات یاد شده براساس مبانى فکرى، اسلامى قابل طرح است .
این نظر به جاى آن که بر دو مبناى نسبیت فهم یا نسبیتحقیقت مبتنى باشد بر نسبیتبه معناى محدودیت درک بشر استوار است .
معانى سه گانه نسبیت
تفاوت هر یک از معانى سهگانه نسبیت هنگامى بهتر فهمیده مىشود که معانى مقابل آنها در نظر گرفته شود . نسبیت فهم چون منکر فهمى است که حکایت ازواقع نماید، معناى مقابل آن، فهم مطابق و یا حاکى از واقع است . نسبیتحقیقت، به معناى انکار حقیقت و واقعیتى است که معیار و میزان و یا نفسالامر داوریهاى مختلف بشر مىباشد، معناى مقابل آن حضور نفس الامرى واحد و حقیقى درقبال هر بخش از آگاهى بشرى است . نسبیتبه معناى محدودیت هنگامى که درحوزه معرفت و آگاهى بشر قرار گیرد در قبال آگاهى نامحدد است .
نسبیت فهم فهم مطلق به معناى فهم حاکى ویا مطابق با واقع
نسبیتحقیقتحقیقت مطلق به معناى نفسالامر واحد براى قضایا
نسبتبه معناى محدودیت فهم فهم مطلق به معناى فهم نامحدود
کسى که نسبیتبه معناى سوم را مىپذیرد، به وجود آگاهىهاى محدود و مقید باور دارد . آگاهى و علم چون وصف عالم است، هرگز در شمول و گستردگى نمىتواند وسیعتر از عالم باشد، بنابراین هیچ موجود محدودى داراى آگاهى نامحدودنیست و آگاهى مطلق و نامحدود، تنها ازموجودى است که ذات آن نیز نامحدود و نا متناهى باشد . با این بیان، علم هر موجودى غیر از خداوند سبحان محدود است و بلکه علوم موجودات محدود اگر با یکدیگر جمع شوند همچنان محدود مىباشد . و علم نامحدود تنها مختص به خداوند نامحدود و نامتناهى است .
اذعان به محدودیت آگاهى انسانها مستلزم قبول نسبیت فهم ویا نسبیتحقیقت نیست زیراکسى که به حقیقت ثابت در جهان خارج قائل است و فهم بشر را نیز نسبى نمىداند آگاهى محدود را در محدوده دلالت و حکایت آن صادق و غیرنسبى مىخواند .
کثرت فهم بشرى
برخى از افراد تکثر در عرصه فهم وعلم بشر را براساس نسبیت فهم و یا نسبیتحقیقت توجیه نموهاند و گاه نیز از علوم متکثر و گوناگون به عنوان گواه بر نسبیت فهم یاد کردهاند، و حال آن که به شرحى که پیش از این بیان شد; اولا: نسبیت فهم به تنهایى تکثرگرایى و یا پلورالیسم معرفتى را اثبات نمىکنند . مثلا دیدگاه کانتبا آن که مستلزم نسبیت فهم است پلورالیسم معرفتى را نتیجه نمىدهد و ثانیا: حضور علوم و دانشهاى مختلف گواه بر نسبیت فهم نیست زیرا راههاى دیگرى نیز براى تبیین و تفسیر این واقعیت وجود دارد .
از جمله راههایى که بر آن اساس مىتوان تکثر فهمهاى بشرى را تبیین کرد، بدون آن که مستلزم نسبیت فهم و یا حقیقتباشد راه نسبیتبه معناى محدودیت فهم است .
فهم بشر در اثر محدودیتبا تکثرى سه گانه همراه مىشود . کثرت، عرضى، طولى و رویاروى .
کثرت عرضى مربوط به آگاهىهایى است که در عرض یکدیگر قرار مىگیرند، افراد مختلفى که از زوایاى متفاوت به شى اى واحد مىنگرد براساس چشماندازهاى متفاوت خود تصویرهاى متفاوتى از آن شى به دست مىآورند . این تصاویر در عرض یکدیگر قرار دارند .
فهمهاى متعددى که در عرض یکدیگر پدید مىآیند . در صورتى که قائل به نسبیت فهم نباشیم، هر یک در محدوده خود از واقعیتخارجى حکایت کرده و به آن راه مىبرند، این فهمها هیچ یک نفى کننده یکدیگر نیستند، بلکه همه آنها میتوانند صادق و درستباشند .
کثرت طولى مربوط به وقتى است که مسائل متعددى در طول یکدیگر قرار گرفته باشند . به این صورت که درک هر یک از آنها مقدمه براى درک دیگرى باشد، این نوع از کثرت نیز، منافاتى با صدق همه معلومات و آگاهىها ندارد، و مستلزم نسبیت فهم یا نسبیتحقیقت نمىباشد .
کثرت رویاروى و مقابل در جایى است که دو گزاره متناقض با یکدیگر باشد . در این موارد به دلیل این که اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است . بدون شک یکى از دو گزاره درست و دیگرى غلطى است که به خطا ممکن است، درست پنداشته شود . کثرت رویاروى در اثر شتابزدگى و تصمیمهاى ناصواب و نابجا پدید مىآید .
مثال فیل و تاریکخانه مثالى است که کثرت معلومات و آگاهىهاى بشرى را بر مبناى نسبیتبه معناى محدودیت نشان مىدهد، افرادى که براى اولین بار در یک اتاق تاریک فیل را لمس مىکردند هر کدام ازآنها قسمتى از بدن فیل را احساس کرد . یکى پاى او دیگرى گوش و یا پشت او را لمس کرد، و سپس هر یک از دریافت و گزارش خود خبر داد . نتیجه گزارش فهمهاى متکثرى بود که در عرض یکدیگر قرار داشتند . و هر یک از این فهمها از محدوده خود درست و مطابق با واقع بود .
خطا وقتى پدید مىآید که هر یک از افراد مزبور شناخت درست و اما محدود خود را نسبتبه همه فیل تعمیم داهد، و بگوید فیل حیوانى است که تنها استوانهاى شکل و یا شبیه بادبزن نازک و یا چون تخت پهن و گسترده است .
هر یک از شناختهاى فوق مناقض دیگرى است، زیرا اگر فیل تنها استوانهاى شکل باشد . هر شکل دیگر که براى فیل بیاه مىشود مصداق نقیض آن خواهد بود . یعنى پهن و یا نازک بودن فیل مصداق براى گزارهاى است که مىگوید فیل استوانهاى شکل نیست . و در نتیجه مجموعه این گزارهها نمىتواند درستباشد بلکه، برخى از آنها و یا بعضى ازاجزاء هر یک ازآنها صحیح بوده و بعضى دیگر خطا است .
دلیل راه یافتن خطا در این گزارهها این است که هر یک از لمسکنندگان فیل، به کمک خیال ، و وهم خود ، آنچه را که به حس یافته به خطا تعمیم داده است .
مثال فیل و تاریکخانه درآثار مولوى مورد توجه قرار گرفته است، و جان هیک در مواردى متعدد از این مثال به عنوان یک شاهد بر نسبیت فهم استفاده کرده است . (1) و حال آن که توضیح فوق به خوبى نشان مىدهد که مثال مزبور براى نشان دادن نسبیتبه معناى محدودیت فهم است . براساس نسبیتبه معناى محدودیتبدون آن که ارزش جهانشناختى معرفتبشرى در معرض تردید قرار گیرد، هم تکثر معرفتى بشر را مىتوان تبیین کرد و هم راههاى بدیلى را براى حل مسائل و مشکلاتى مىتوان طى کرد که نظریهپردازان لیبرال به نحوى غیرمنطقى در مسیر آن گام مىگذارند .
امکان مدارا بر مدار محدودیت فهم
محور و مسیر نخستى که در شکل شماره 4 ترسیم شد، از پلورالیسم معرفتى به سوى پلورالیسم اجتماعى بود، در نقد این مسیر دانسته شد که به لحاظ منطقى پلورالیسم معرفتى مبتنى بر نسبیت فهم، هیچ نوع توصیهاى را به دنبال نمىآورد، بلکه زمینه هر توصیهاى را از بین مىبرد .
گزارهاى که مشتمل بر توصیه است . گزارهاى ارزشى است و از سنخ قضایاى ایدئولوژیک است . اگر قرار است توصیهاى برتسامح و تساهل اجتماعى معتبر باشد، باید اولا: راهى براى اعتبار برخى از گزارههاى ایدئولوژیک باقى مانده باشد و ثانیا: حکم بر بى اعتبارى گزارههایى که تسامح و مداراى اجتماعى را به طور مطلق نفى مىکنند، و به بیان دیگر حکم بر بىاعتبارى برخى از گزارههاى ایدئولوژیک امکان داشته باشد . و این همه از طریق توجه به نسبیتبه معناى محدودیتشناختبشر تامین میشود، زیرا بانفى نسبیتحقیقت، نفسالامر و میزان براى گزارههاى مختلف باقى مىماند، و بانفى نسبیت فهم، امکان رسیدن به حقیقت فراهم مىشود و با پذیرش محدودیت دانش بشرى، تکثر معرفتهاى بشرى و همچنین احتمال خطا تایید مىگردد . پس با داشتن مبانى فوق، امکان رسیدن به گزارههایى که مداراى اجتماعى را در ابعاد مختلف توصیه نمایند وجوددارد، و حال آن که با نسبیت فهم این راه به طور مطلق مسدود است . راهى را که از طریق نسبیتبه معناى محدودیت فهم به سوى مدارا و بودن اجتماعى هموار مىشود به صورت زیرمىتوان ترسیم کرد .
نسبتبه معناى محدودیت فهم بشر - مداراى اجتماعى
کثرت در ساحتهاى پنج گانه دین
مسیر دوم: مسیردوم در شکل چهار مسیرى بود که انتقال از پلورالیسم معرفتى به پلورالسم دینى را نشان مىداد و بیش از این دانسته شد که طى این مسیر بر مبناى نسبیت فهم به قیمتحذف دیانت از عرصه آگاهى و فهم بشر تمام مىشود و با این مسیر در حقیقت کثرت ادیان ثابت نمىشود بلکه کثرت پنداشتهها و باورهایى اثبات مىگردد که در حکایت از حقیقت متعالى دیانت در همه ابعاد به نحوى ساختارى مشکوک و مردد هستند . این مسیر را بر مبناى نسبیتبه معناى محدودیت فهم به گونهاى مىتوان طى کرد که باحفظ اصول و بنیادهاى مشترک ادیان کثرت موجود بین آنها را نیز تبیین و توجیه کند .
دین ساحتها و ابعاد و یا مراتب مختلفى دارد، و کثرت در هر یک از آنها بر مبناى نسبیتبه معناى محدودیتبه گونهاى خاص تبیین مىشود .
مرتبه نخستین مربوط به ذات و حقیقت دین درنزد خداوند سبحان است . دومین مرتبه مربوط به انبیاء و اولیائى است که دین را بىواسطه و یا با وساطت فرشتگان از خداوند سبحان دریافت مىنمایند و به دیگران نیز ابلاغ مىکنند . سومین بعد در قلمرو آگاهى علم آدمیانى واقع مىشود که با هدایت عقل، پیام دین را از انبیاء و رسولان خداوند دریافت مىکنند . دو مرتبه اخیر به طور کلى در قلمرو آگاهى و علم انسانها واقع مىشود . چهارمین مرتبه در حوزه عمل و رفتار افراد است دین از طریق فهم و آگاهى به افق عزم، جزم، اراده و عمل افراد وارد مىشود و از این طریق به پنجمین ساحت و سطح یعنى به عرصه حیات و زندگى اجتماعى گام گذارده و در قلمرو و فرهنگ، جامعه و تاریخ، بروز و ظهور مىیابد .
الف: حقیقت دین
دین در نزد خداوند سبحان متن اراده تشریعى او است و این اراده که در قبال اراده تکوینى خداوند است از آن جهت که به حق تعالى منسوب استیک حقیقت واحد است و در آن تکثرى نیست . ان الدین عندالله الاسلام (2) یعنى دین در نزد خداوند سبحان اسلام است . این دین واحد از آن جهت که به موضوعات مختلف تعلق مىگیرد . و مسیر سعادت و تکامل انسان را به حسب آنها تبیین و ترسیم مىگرداند به کثرت منتسب مىگردد .
اراده تشریعى خداوند سبحان از این جهت نظیر علم اوست . علم الهى یک حقیقت نورانى واحد است که به حسب معلومات متکثر و بىنهایتخود و از جهت کثرتى که ارائه مىدهد، به کثرت متصف مىشود .
کثرتى که حقیقت دین به حسب راهبرى و راهنمایى در عرصههاى مختلف حیات و زندگى بشر نظیر عقاید، اخلاق و احکام مربوط به اعمال و رفتار فردى و اجتماعى پیدا مىکند، از این قبیل است . این نوع کثرت در حقیقتبه حقیقت و ذات دین یعنى به اراده تشریعى خداوند باز نمىگردد بلکه به موضوعاتى باز میگردد که دین نظر به آنها میدوزد، مانند کثرتى که نور در اثر تابش به اشیاء مختلف پیدا مىکند، نور در اثر تابش به اشیاءگوناگون به تناسب محل و موضوع خود شکل و شمایل و گاه رنگهاى متفاوتى پیدا مىکند . اراده تشریعى خداوند به حسب اشیایى که متعلق اراده هستند، احکام و صورتهاى متعددى پیدا مىکنند . مردم عصرها و نسلهاى گوناگون به دلیل استعدادها و توانها و شایستگىهاى متفاوتى که دارند . از احکام خاصى بهرهمند مىشوند و این احکام به صورت شرایع متعدد ظهور و بروز مىیابند .
کثرتى که بدین ترتیب در متن اراده و هدایت تشریعى خداوند پدید مىآید . منافاتى با وحدت مستقر در متن اراده الهى ندارد .
ب: آگاهى انبیاء و اولیاء
کثرتى که در دومین ساحتیعنى در محدوده آگاهى انبیاء و اولیاء وجود دارد، کثرتى است از نوع کثرتهاى طولى و عرض است، آگاهى انبیاء از اراده تشریعى خداوند از طریق وحى و الهامات الهى است . وحى در کنار عقل یکى از دو منبع معرفتى دیانت است این دو منبع در طول یکدیگر قرار دارند چندان که وحى را عقل قدسى و یاالهى نیز مىدانند، معرفت و حیانى نوعى متعالى از معرفتى حضورى و شهودى است . در این نوع معرفتبنده دراثر قرب نوافل و فرائض به رغم محدودیتى که دارد، فانى در افعال و صفات الهى مىشود، به گونهاى که از زاویه وجود خود هدایت و ارشاد الهى را ارائه مىدهد . پیام آوران انسانهایى هستند که در نخستین گام با امداد الهى از عالم کثرت به نشئه وحدت سفر مىکنند، آنان پس از ملاقات الهى به سیر در اسماء و صفات او مىپردازند و در سومین حرکتبه اذن و فرمان او سفر مجدد خود را به سوى خلق آغاز مىکنند، و در این سفر سیر آنها بالحق است . چندان که جز کلام و پیام خداوند، چیزى را اظهار نمىدارند . آگاهى، علم، اظهار و بیان و بلکه گفتار و کردار در سفر سوم و همچنین در سیرى که از آن پس در بین خلق در معیتحق انجام مىدهند معصوم و مصون از: خطا است، پیام آوران در همه حالات و سکنات خود اراده و خواست تشریعى خداوند را اظهار مىکنند و به بیان دیگر بین اراده تشریعى و تکوینى خداوند سبحان در اعمال و گفتار انبیاء و اولیاء الهى فاصلهاى نیست . یعنى واقعیت و وجود عینى آنها که به اراده تکوینى خداوند تحقق مىیابد در متن مسیرى است که حق تعالى با اراده تشریعى خود براى انسانها مقرر مىدارد .
کلام مستقیم خداوند
قرآن کریم در آیات فراوان از سیر معنوى انبیاء و یا از ملاقات آنان با خداوند و همچنین از معصوم و مصون بودن آنان از خطا خبر مىدهد، متفکرین مسلمان براساس همین آموزهها معرفت، آگاهى پیام و ابلاغ آنان را مصون از خطا دانستهاند . مولوى درباره قرآن کریم مىگوید:
گر چه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید حق نگفت او کافر است
یعنى قرآن با آن که از زبان و لبان پیامبر شنیده مىشود چیزى جز کلام مستقیم خداوند نیست . به تعبیر قرآن کریم، عبارات آن با آن که عربى مبین و آشکار است از نزد خداوند على حکیم نازل شده است . و نازل کننده نیز خداوند سبحان است؟ و در مسیر نزول فرشتگان و روح آن را مشایعت کردهاند .
اناانزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (3)
به درستى که آن را قرآنى عربى فرستادیم شاید در آن تعقل کنید .
و بالحق انزلناه و بالحق نزل (4)
با حق آن را نازل کردیم و به حق نازل شد .
کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر (5)
کتابى که آیات آن استوار شد وسپس ازنزد خداوند حکیم ودانا تفصیل داده شد،
و انک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم (6)
و به درستى که تو قرآن را از نزد خداوند حکیم علیم دریافت مىدارى .
زبان ولسان عربى، حجابى نیست که بیرون از دروازه اراده و خواستخداى سبحان قرار گرفته باشد وبه عنوان یک عامل خارجى در مسیر نزول اراده الهى واقع شده باشد . کسانى که عبارات و کلمات را مانع و حجابى مىدانند که بر اراده خداوند تحمیل مىشود . اراده خداوند را محدود و مقید مىگرد انند . زیرا آنان نمىتواننداراده حق را در متن کلمات و عبارات نیز ببیند، اراده حق به دلیل گستردگى شمول خود، همه آفاق را در مىنوردد . و در هر جا به هر صورت که مشیت او تعلق گیرد ظهور مىنماید . بنابراین کلمات قرآن، در متن اراده الهى قرار دارند، و همان نورى هستند که تا افق فرهنگ و فهم بشر نازل شده است .
کلام و پیام خداوند هنگامى که از طریق روح فرشتگان و از مسیر قلب به زبان و بیان انبیاء ابلاغ مىستود در قالب و پوشش فهم، آگهى ویا عناصر فرهنگى و قومى آدمیان، پوشیده و پنهان نمىشود . تا آن که نسبیت فهم و مانند آن نتیجه گرفته شود پیام الهى هنگامى که به وساطت رسولان ابلاغ مىشود . عرصه فهم وآگاهى آدمیان را به نور خود روشن کند، یا ایها الناس قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا . اى آدمیان برهانى از ناحیه پروردگار شما آمد و ما به سوى شما نورى آشکار کننده فرو فرستادیم .
مراتب انبیا:
احکام و قواعد فوق مختص به قرآن و یا زبان عربى نیست . خداوند هر رسولى را با زبان قوم او فرستاده است . و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم . (7) ما هیچ رسولى را جز به زبان قوم او نفرستادیم تا براى آنان آشکار کند . آگاهى و علم انبیاء نظیر ذات آنان نامحدود و نامتناهى نیست، و محدود و مقید مىباشد، و به همین دلیل با آن که همه آنان در مراحل تقرب از خود فانى شده و از علم الهى بهره مىبرد . و لکن آگاهى و دانش هر یک به تناسب استعداد و شایستگى اوست . قرآن کریم به تفاوت انبیاء و مراتب و مدارج آنان نیز اشاره کرده است: و تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض، منهم من کلم الیه و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس . (8) برخى از این پیامبران را بر بعضى برترى دادیم . با بعضى از آنان خداى متعالى سخن گفت و بعضى دیگر را مراتبى برترى بخشید و عیسى بن مریم را نشانههاى آشکار کننده دادیم و او را به روح القدس تایید کردیم .
تفاوت و امتیاز وحىها و آگاهىهاى انبیاء که از این طریق پدید مىآید، تفاوتهاى طولى و عرضى است و در آگاهى آنان تکثر مقابل و رو یا روى یافت نمىشود، زیرا تکثر مقابل رویاروى در اثر شتابزدگى، خطا و اشتباه پدید مىآید و دانش انبیاء چیزى جز ظهور علم و آگاهى خداوند نیست، و از خطا مصون و محفوظ مىباشد .
هر یک از انبیاء به تناسب سلوکى که داشته استبه بخشى از اراده تشریعى خداوند سبحان آگاه مىشود و از آن بخش، مقدارى که را بر مسئولیت و رسالت او گذارده شود، ابلاغ مىنماید . پس هر پیامبرى در همه حال کلام و پیام خداوند را ظاهر مىگرداند و کثرتى که در پیام آنها وجود دارد اولا: مربوط به مقدار سعه وضیق آگاهى آنهاست . و ثانیا: مربوط به چیزى است که از آن خبر مىدهند .
انبیاء تنها متن اراده تشریعى خداوند را آشکار مىکنند و کثرتى که در پیام تشریعى خداوند است . مربوط به امورى است که اراده به آن تعلق گرفته است . هر پیامبرى بخشى ازآن اراده واحد را که مربوط به قوم خود اوست اظهار مىکند و به همین دلیل در پیام انبیاء با آن که کثرتى از این ناحیه پدید مىآید، اختلاف و تهافتى نیست . بلکه همه آنان اصول مشترکى را اظهار مىدارند، و شرایع یکدیگر را نیز که نسبتبه شرایط مختلف از ناحیه خداوند سبحان وضع شدهاند، تایید مىکنند، هیچ پیامبرى دیگرى را تکذیب نمىکند، هر یک از آنان انبیاء قبل از خود را تصدیق کرده و به آنچه که پس از او بیاید بشارت مىدهد و قرآن کریم درباره حضرت عیسى علیه السلام مىفرماید:
و اذقال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدید من التوراة و مبشرا برسول یاتى من بعدى اسمه احمد . (9)
و هنگامى که عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل من فرستاده خداوند به سوى شما هستم ، آنچه پیش روى من از توراة است تصدیق مىکنم و به پیامبرى که پس از من مىآید و نام او احمد استبشارت مىدهم .
پىنوشتها:
1) جان هیک: مباحث پلورالیسم دینى، «فلسفهاى از پلورالیسم دینى، ص 73 .
مباحث پلورالیسم دینى، «در دفاع از پلورالیسم دینى، ص 169 .
2) آل عمران/19 .
3) یوسف/2 .
4) اسراء/105 .
5) هود/1 .
6) نحل/6 .
7) ابراهیم/4 - 1 .
8) بقره/253 .
9) صف/6 .
پرسشها و پاسخهاى بنیادین
فرهنگ و تمدن غرب به دلیل دورماندن از مراتب عالیه عقل به نازلترین افق از سطح معرفتیعنى عقلانیت ابزارى بسنده کرده است و همه امکانات خود را در جهتبارور کردن این بخش از دانش به کار برده است و به همین سبب به رغم محرومیت از دانشهایى که پرسشهاى بنیادین وجود انسان را پاسخ مىدهند ابزارهاى سلطه خود را بر طبیعت تقویت کرده است و پایههاى اقتدار دنیوى خود را تا مرزهاى جهانى شدن گسترانیده است .
دنیاى اسلام در برابر این حرکت پرشتاب بدون آن که خود بخواهد در یک مصاف جهانى قرار گرفته است، در یک سوى این مصاف فرهنگ و تمدنى دنیوى است که اگر به صراحتبه انکار حقیقت متعالى و نامحدود نپردازد، حضور او را به فراسوى فهم و ادراک نظرى و عملى انسانها به تبعید فرستاده است . در این فرهنگ، دیانت در صورتى اجازه حضور پیدا مىکند که به تعبیر هابرماس مرجعیت عرف دنیوى بشر معاصر را بپذیرد . و در سوى دیگر دنیاى اسلام است که از حضور حقیقت نه تنها تا افق فهم و ادراک انسانها بلکه تا متن عمل و رفتار فردى و اجتماعى آنان دفاع مىکند . دنیاى غرب از پذیرش دیانت تا هنگامى که به حاکمیت عرف بى دینان تسلیم نشود و مرجعیت آن را نپذیرد، سرباز مىزند و دنیاى اسلام عرف را تا هنگامى که در تحت پوشش دیانتبه ساحت قداستبار نیابد به رسمیت نمىشناسد . یکى از این دو به دنبال عرفى شدن دین و دیگرى در پى دینى شدن عرف است . صفوف در هم تنیده این دو قطب هم اینک مرزهاى مختلف دنیاى کوچک امروز را در هم نوردیده است .
از کنارههاى کاخ سفید تا دیوارهاى خانه خدا صحنه مواجهه است . فریاد تکبیر به همان آهنگ که حاجیان شیفته و شیدا در مطاف و هروله سر مىدهند، از حلقوم سیاهان معترضى شنیده مىشود که در پشت کاخ سفید گرد مىآیند و جاذبه دعوت اسلام با همان شدت و سرعت که محرومان و یا زندانیان آمریکایى را جذب مىکند در سطح متفکرین و اندیشمندان غربىوار و پایى نفوذ دارد .
سجاده نمازگزاران به همان جهت که در حجر اسماعیل و مقام ابراهیم گسترده مىشود، در حاشیه متروها و یا مساجد لندن و منچستر پهن مىگردد . تولیدات اقتصادى و نظامى غربى نیز در همه جهان به نحوى یکسان حضور به هم رسانیده و عمل مىکند . بلوک غرب مانورهاى نظامى خود را در آسیاى مرکزى برگزار مىکند، و سلاحهاى نوین آمریکایى آزمایشهاى نخستین خود را در مجالس عروسى مردم افغانستان، پس مىدهند، فلسطین اینک قلب مجروح دنیاى اسلام نیست، کانون فعال حیات و زندگى امتى است که تنها با اعتقاد به خداوند و با یقین به حقیقتى که مىشناسد، در برابر همه امکانات و تسلیحات تبلیغى و نظامى دنیاى غرب، مقاومت مىورزد .
تولیدات فکرى غرب نیز محدوده و مرزى را باقى نگذارده و نمىگذارند کانونهاى علمى غرب در پناه اقتدار اجتماعى آن مرجعیتخود را بر سازمانهاى علمى کشورهاى غیر غربى رسمتبخشیدهاند و اندیشههاى متکلمین غربى با استفاده از همین مرجعیت در متون آموزشى کشورهاى اسلامى حضور به هم مىرسانند . دینپژوهىهاى غربى که از افق علم سکولار سازمان مىیابند تا سطح ادبیات ژورنالیستى کشورهاى اسلامى وارد مىشوند و آثار منتشر شده در کشورهاى اروپایى با ترجمههاى ساده و یا بازسازى شده، به طور مستقیم و غیر مستقیم و با زبانها و بیانهاى مختلف، تا کوچهها و خیابانهاى تهران و قم، راه مىیابند .
دنیاى اسلام، در این مصاف گسترده، و فراگیر هنگامى به عنوان یک رقیب کارآمد مىتواند باقى بماند، که مسائل نظرى وعلمى خود را در محدوده امور داخلى خود نبیند . وضعیت فرهنگى و اجتماعى دنیاى امروز چندان درهم تنیده و پیچیده است که نیروها و امکانات هیچ یک از جریانها به محدودهاى خاص مقید نمىگردد . بسیارى از امکانات دنیاى اسلام در بین تشنه گانى است که در دنیاى غرب در جستجوى حقیقت هستند، همانگونه که بسیارى از امکانات تمدن غرب در بین شیفتهگانى است که درتحت جاذبههاى دنیوى غرب، با نفرت و هراس به پیشینه فرهنگى و تمدنى خود مىنگرند . در چنین شرایطى در برابر مسائل و القائات فکرى رقیب، هم باید از اصول و بنیادهاى معرفتى خود در حوزه فرهنگ اسلام پاسدارى و حراست کرد و هم نگاه خود را متوجه مشکلات و مسائل محیطى کرد که نظریههاى رقیب اغلب براى پاسخگویى ازآنها سازمان یافتهاند .
پلورالیسم دینى از جمله نظریههایى است که پرداختن به آن از هر دو بعد لازم است . این نظریه چون ارزش معرفتى گزارهها و قضایاى دینى را در معرض تردید قرار مىدهد براى حراست از بنیانهاى علمى و عملى دیانت ناگزیر نقایص و کاستىهاى ذاتى آن باید روشن شود . و نقدهاى نظرىاى که گذشت این مهم را به انجام مىرساند .
نقد نظرى پلورالیسم مشکل کسانى را حل مىکند، که ازناحیه القائات بیرونى به حیرت و سرگردانى گرفتار مىشوند، و یا آن که با دغدغههاى نظرى و علمى به آن مىنگرند .
جاذبههاى اجتماعى پلورالیسم بیش از آن که مرهون ساختار معرفتى آن باشد، ناشى از عوامل محیطى آن است . پلورالیسم معرفتى نظیر لیبرالیسم وعده حل مشکلاتى را مىدهد که دنیاى غرب در سدهها یا دهههاى مختلف با آن مواجه بوده است . قتلها و خونریزىهایى که در نیمه اول قرن بیستم به صورت دو جنگ اول و دوم رخ داد تحت پوشش ایدئولوژىهاى گوناگون شکل گرفت و لیبرالیسم متاخر به رغم آن که همه خصوصیات یک ایدئولوژى را دارد، از جاذبه عنوان ایدئولوژى ستیزى بهره مىگیرد . پلورالیسم دینى نیز، جاذبههاى اجتماعى خود را در ادعاى پاسخگویى به مشکلاتى به دست مىآورد که بخش عظیمى از تاریخ بشریت و خصوصا جامعه غرب با آنها مواجه بوده است .
جنگهاى مذهبى قرون وسطى و ستیزهاى فرقههاى مختلف مسیحى و تفسیرهاى تنگنظرانهاى که کلیسا از مساله نجات و رستگارى ارائه مىداد، بخشى از مشکلاتى است که پلورالیسم معرفتى با عنوان پاسخگویى از آنها مقبولیت پیدا مىکند . متفکرین مسلمان، به موازات تبیین مشکلات ساختارى پلورالیسم معرفتى راهکارى مناسب خود را نیز جهت این مسائل باید ارائه دهند . و ما در این بخش، به بیان نظریه بدیلى مىپردازیم که براى حل مشکلات یاد شده براساس مبانى فکرى، اسلامى قابل طرح است .
این نظر به جاى آن که بر دو مبناى نسبیت فهم یا نسبیتحقیقت مبتنى باشد بر نسبیتبه معناى محدودیت درک بشر استوار است .
معانى سه گانه نسبیت
تفاوت هر یک از معانى سهگانه نسبیت هنگامى بهتر فهمیده مىشود که معانى مقابل آنها در نظر گرفته شود . نسبیت فهم چون منکر فهمى است که حکایت ازواقع نماید، معناى مقابل آن، فهم مطابق و یا حاکى از واقع است . نسبیتحقیقت، به معناى انکار حقیقت و واقعیتى است که معیار و میزان و یا نفسالامر داوریهاى مختلف بشر مىباشد، معناى مقابل آن حضور نفس الامرى واحد و حقیقى درقبال هر بخش از آگاهى بشرى است . نسبیتبه معناى محدودیت هنگامى که درحوزه معرفت و آگاهى بشر قرار گیرد در قبال آگاهى نامحدد است .
نسبیت فهم فهم مطلق به معناى فهم حاکى ویا مطابق با واقع
نسبیتحقیقتحقیقت مطلق به معناى نفسالامر واحد براى قضایا
نسبتبه معناى محدودیت فهم فهم مطلق به معناى فهم نامحدود
کسى که نسبیتبه معناى سوم را مىپذیرد، به وجود آگاهىهاى محدود و مقید باور دارد . آگاهى و علم چون وصف عالم است، هرگز در شمول و گستردگى نمىتواند وسیعتر از عالم باشد، بنابراین هیچ موجود محدودى داراى آگاهى نامحدودنیست و آگاهى مطلق و نامحدود، تنها ازموجودى است که ذات آن نیز نامحدود و نا متناهى باشد . با این بیان، علم هر موجودى غیر از خداوند سبحان محدود است و بلکه علوم موجودات محدود اگر با یکدیگر جمع شوند همچنان محدود مىباشد . و علم نامحدود تنها مختص به خداوند نامحدود و نامتناهى است .
اذعان به محدودیت آگاهى انسانها مستلزم قبول نسبیت فهم ویا نسبیتحقیقت نیست زیراکسى که به حقیقت ثابت در جهان خارج قائل است و فهم بشر را نیز نسبى نمىداند آگاهى محدود را در محدوده دلالت و حکایت آن صادق و غیرنسبى مىخواند .
کثرت فهم بشرى
برخى از افراد تکثر در عرصه فهم وعلم بشر را براساس نسبیت فهم و یا نسبیتحقیقت توجیه نموهاند و گاه نیز از علوم متکثر و گوناگون به عنوان گواه بر نسبیت فهم یاد کردهاند، و حال آن که به شرحى که پیش از این بیان شد; اولا: نسبیت فهم به تنهایى تکثرگرایى و یا پلورالیسم معرفتى را اثبات نمىکنند . مثلا دیدگاه کانتبا آن که مستلزم نسبیت فهم است پلورالیسم معرفتى را نتیجه نمىدهد و ثانیا: حضور علوم و دانشهاى مختلف گواه بر نسبیت فهم نیست زیرا راههاى دیگرى نیز براى تبیین و تفسیر این واقعیت وجود دارد .
از جمله راههایى که بر آن اساس مىتوان تکثر فهمهاى بشرى را تبیین کرد، بدون آن که مستلزم نسبیت فهم و یا حقیقتباشد راه نسبیتبه معناى محدودیت فهم است .
فهم بشر در اثر محدودیتبا تکثرى سه گانه همراه مىشود . کثرت، عرضى، طولى و رویاروى .
کثرت عرضى مربوط به آگاهىهایى است که در عرض یکدیگر قرار مىگیرند، افراد مختلفى که از زوایاى متفاوت به شى اى واحد مىنگرد براساس چشماندازهاى متفاوت خود تصویرهاى متفاوتى از آن شى به دست مىآورند . این تصاویر در عرض یکدیگر قرار دارند .
فهمهاى متعددى که در عرض یکدیگر پدید مىآیند . در صورتى که قائل به نسبیت فهم نباشیم، هر یک در محدوده خود از واقعیتخارجى حکایت کرده و به آن راه مىبرند، این فهمها هیچ یک نفى کننده یکدیگر نیستند، بلکه همه آنها میتوانند صادق و درستباشند .
کثرت طولى مربوط به وقتى است که مسائل متعددى در طول یکدیگر قرار گرفته باشند . به این صورت که درک هر یک از آنها مقدمه براى درک دیگرى باشد، این نوع از کثرت نیز، منافاتى با صدق همه معلومات و آگاهىها ندارد، و مستلزم نسبیت فهم یا نسبیتحقیقت نمىباشد .
کثرت رویاروى و مقابل در جایى است که دو گزاره متناقض با یکدیگر باشد . در این موارد به دلیل این که اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است . بدون شک یکى از دو گزاره درست و دیگرى غلطى است که به خطا ممکن است، درست پنداشته شود . کثرت رویاروى در اثر شتابزدگى و تصمیمهاى ناصواب و نابجا پدید مىآید .
مثال فیل و تاریکخانه مثالى است که کثرت معلومات و آگاهىهاى بشرى را بر مبناى نسبیتبه معناى محدودیت نشان مىدهد، افرادى که براى اولین بار در یک اتاق تاریک فیل را لمس مىکردند هر کدام ازآنها قسمتى از بدن فیل را احساس کرد . یکى پاى او دیگرى گوش و یا پشت او را لمس کرد، و سپس هر یک از دریافت و گزارش خود خبر داد . نتیجه گزارش فهمهاى متکثرى بود که در عرض یکدیگر قرار داشتند . و هر یک از این فهمها از محدوده خود درست و مطابق با واقع بود .
خطا وقتى پدید مىآید که هر یک از افراد مزبور شناخت درست و اما محدود خود را نسبتبه همه فیل تعمیم داهد، و بگوید فیل حیوانى است که تنها استوانهاى شکل و یا شبیه بادبزن نازک و یا چون تخت پهن و گسترده است .
هر یک از شناختهاى فوق مناقض دیگرى است، زیرا اگر فیل تنها استوانهاى شکل باشد . هر شکل دیگر که براى فیل بیاه مىشود مصداق نقیض آن خواهد بود . یعنى پهن و یا نازک بودن فیل مصداق براى گزارهاى است که مىگوید فیل استوانهاى شکل نیست . و در نتیجه مجموعه این گزارهها نمىتواند درستباشد بلکه، برخى از آنها و یا بعضى ازاجزاء هر یک ازآنها صحیح بوده و بعضى دیگر خطا است .
دلیل راه یافتن خطا در این گزارهها این است که هر یک از لمسکنندگان فیل، به کمک خیال ، و وهم خود ، آنچه را که به حس یافته به خطا تعمیم داده است .
مثال فیل و تاریکخانه درآثار مولوى مورد توجه قرار گرفته است، و جان هیک در مواردى متعدد از این مثال به عنوان یک شاهد بر نسبیت فهم استفاده کرده است . (1) و حال آن که توضیح فوق به خوبى نشان مىدهد که مثال مزبور براى نشان دادن نسبیتبه معناى محدودیت فهم است . براساس نسبیتبه معناى محدودیتبدون آن که ارزش جهانشناختى معرفتبشرى در معرض تردید قرار گیرد، هم تکثر معرفتى بشر را مىتوان تبیین کرد و هم راههاى بدیلى را براى حل مسائل و مشکلاتى مىتوان طى کرد که نظریهپردازان لیبرال به نحوى غیرمنطقى در مسیر آن گام مىگذارند .
امکان مدارا بر مدار محدودیت فهم
محور و مسیر نخستى که در شکل شماره 4 ترسیم شد، از پلورالیسم معرفتى به سوى پلورالیسم اجتماعى بود، در نقد این مسیر دانسته شد که به لحاظ منطقى پلورالیسم معرفتى مبتنى بر نسبیت فهم، هیچ نوع توصیهاى را به دنبال نمىآورد، بلکه زمینه هر توصیهاى را از بین مىبرد .
گزارهاى که مشتمل بر توصیه است . گزارهاى ارزشى است و از سنخ قضایاى ایدئولوژیک است . اگر قرار است توصیهاى برتسامح و تساهل اجتماعى معتبر باشد، باید اولا: راهى براى اعتبار برخى از گزارههاى ایدئولوژیک باقى مانده باشد و ثانیا: حکم بر بى اعتبارى گزارههایى که تسامح و مداراى اجتماعى را به طور مطلق نفى مىکنند، و به بیان دیگر حکم بر بىاعتبارى برخى از گزارههاى ایدئولوژیک امکان داشته باشد . و این همه از طریق توجه به نسبیتبه معناى محدودیتشناختبشر تامین میشود، زیرا بانفى نسبیتحقیقت، نفسالامر و میزان براى گزارههاى مختلف باقى مىماند، و بانفى نسبیت فهم، امکان رسیدن به حقیقت فراهم مىشود و با پذیرش محدودیت دانش بشرى، تکثر معرفتهاى بشرى و همچنین احتمال خطا تایید مىگردد . پس با داشتن مبانى فوق، امکان رسیدن به گزارههایى که مداراى اجتماعى را در ابعاد مختلف توصیه نمایند وجوددارد، و حال آن که با نسبیت فهم این راه به طور مطلق مسدود است . راهى را که از طریق نسبیتبه معناى محدودیت فهم به سوى مدارا و بودن اجتماعى هموار مىشود به صورت زیرمىتوان ترسیم کرد .
نسبتبه معناى محدودیت فهم بشر - مداراى اجتماعى
کثرت در ساحتهاى پنج گانه دین
مسیر دوم: مسیردوم در شکل چهار مسیرى بود که انتقال از پلورالیسم معرفتى به پلورالسم دینى را نشان مىداد و بیش از این دانسته شد که طى این مسیر بر مبناى نسبیت فهم به قیمتحذف دیانت از عرصه آگاهى و فهم بشر تمام مىشود و با این مسیر در حقیقت کثرت ادیان ثابت نمىشود بلکه کثرت پنداشتهها و باورهایى اثبات مىگردد که در حکایت از حقیقت متعالى دیانت در همه ابعاد به نحوى ساختارى مشکوک و مردد هستند . این مسیر را بر مبناى نسبیتبه معناى محدودیت فهم به گونهاى مىتوان طى کرد که باحفظ اصول و بنیادهاى مشترک ادیان کثرت موجود بین آنها را نیز تبیین و توجیه کند .
دین ساحتها و ابعاد و یا مراتب مختلفى دارد، و کثرت در هر یک از آنها بر مبناى نسبیتبه معناى محدودیتبه گونهاى خاص تبیین مىشود .
مرتبه نخستین مربوط به ذات و حقیقت دین درنزد خداوند سبحان است . دومین مرتبه مربوط به انبیاء و اولیائى است که دین را بىواسطه و یا با وساطت فرشتگان از خداوند سبحان دریافت مىنمایند و به دیگران نیز ابلاغ مىکنند . سومین بعد در قلمرو آگاهى علم آدمیانى واقع مىشود که با هدایت عقل، پیام دین را از انبیاء و رسولان خداوند دریافت مىکنند . دو مرتبه اخیر به طور کلى در قلمرو آگاهى و علم انسانها واقع مىشود . چهارمین مرتبه در حوزه عمل و رفتار افراد است دین از طریق فهم و آگاهى به افق عزم، جزم، اراده و عمل افراد وارد مىشود و از این طریق به پنجمین ساحت و سطح یعنى به عرصه حیات و زندگى اجتماعى گام گذارده و در قلمرو و فرهنگ، جامعه و تاریخ، بروز و ظهور مىیابد .
الف: حقیقت دین
دین در نزد خداوند سبحان متن اراده تشریعى او است و این اراده که در قبال اراده تکوینى خداوند است از آن جهت که به حق تعالى منسوب استیک حقیقت واحد است و در آن تکثرى نیست . ان الدین عندالله الاسلام (2) یعنى دین در نزد خداوند سبحان اسلام است . این دین واحد از آن جهت که به موضوعات مختلف تعلق مىگیرد . و مسیر سعادت و تکامل انسان را به حسب آنها تبیین و ترسیم مىگرداند به کثرت منتسب مىگردد .
اراده تشریعى خداوند سبحان از این جهت نظیر علم اوست . علم الهى یک حقیقت نورانى واحد است که به حسب معلومات متکثر و بىنهایتخود و از جهت کثرتى که ارائه مىدهد، به کثرت متصف مىشود .
کثرتى که حقیقت دین به حسب راهبرى و راهنمایى در عرصههاى مختلف حیات و زندگى بشر نظیر عقاید، اخلاق و احکام مربوط به اعمال و رفتار فردى و اجتماعى پیدا مىکند، از این قبیل است . این نوع کثرت در حقیقتبه حقیقت و ذات دین یعنى به اراده تشریعى خداوند باز نمىگردد بلکه به موضوعاتى باز میگردد که دین نظر به آنها میدوزد، مانند کثرتى که نور در اثر تابش به اشیاء مختلف پیدا مىکند، نور در اثر تابش به اشیاءگوناگون به تناسب محل و موضوع خود شکل و شمایل و گاه رنگهاى متفاوتى پیدا مىکند . اراده تشریعى خداوند به حسب اشیایى که متعلق اراده هستند، احکام و صورتهاى متعددى پیدا مىکنند . مردم عصرها و نسلهاى گوناگون به دلیل استعدادها و توانها و شایستگىهاى متفاوتى که دارند . از احکام خاصى بهرهمند مىشوند و این احکام به صورت شرایع متعدد ظهور و بروز مىیابند .
کثرتى که بدین ترتیب در متن اراده و هدایت تشریعى خداوند پدید مىآید . منافاتى با وحدت مستقر در متن اراده الهى ندارد .
ب: آگاهى انبیاء و اولیاء
کثرتى که در دومین ساحتیعنى در محدوده آگاهى انبیاء و اولیاء وجود دارد، کثرتى است از نوع کثرتهاى طولى و عرض است، آگاهى انبیاء از اراده تشریعى خداوند از طریق وحى و الهامات الهى است . وحى در کنار عقل یکى از دو منبع معرفتى دیانت است این دو منبع در طول یکدیگر قرار دارند چندان که وحى را عقل قدسى و یاالهى نیز مىدانند، معرفت و حیانى نوعى متعالى از معرفتى حضورى و شهودى است . در این نوع معرفتبنده دراثر قرب نوافل و فرائض به رغم محدودیتى که دارد، فانى در افعال و صفات الهى مىشود، به گونهاى که از زاویه وجود خود هدایت و ارشاد الهى را ارائه مىدهد . پیام آوران انسانهایى هستند که در نخستین گام با امداد الهى از عالم کثرت به نشئه وحدت سفر مىکنند، آنان پس از ملاقات الهى به سیر در اسماء و صفات او مىپردازند و در سومین حرکتبه اذن و فرمان او سفر مجدد خود را به سوى خلق آغاز مىکنند، و در این سفر سیر آنها بالحق است . چندان که جز کلام و پیام خداوند، چیزى را اظهار نمىدارند . آگاهى، علم، اظهار و بیان و بلکه گفتار و کردار در سفر سوم و همچنین در سیرى که از آن پس در بین خلق در معیتحق انجام مىدهند معصوم و مصون از: خطا است، پیام آوران در همه حالات و سکنات خود اراده و خواست تشریعى خداوند را اظهار مىکنند و به بیان دیگر بین اراده تشریعى و تکوینى خداوند سبحان در اعمال و گفتار انبیاء و اولیاء الهى فاصلهاى نیست . یعنى واقعیت و وجود عینى آنها که به اراده تکوینى خداوند تحقق مىیابد در متن مسیرى است که حق تعالى با اراده تشریعى خود براى انسانها مقرر مىدارد .
کلام مستقیم خداوند
قرآن کریم در آیات فراوان از سیر معنوى انبیاء و یا از ملاقات آنان با خداوند و همچنین از معصوم و مصون بودن آنان از خطا خبر مىدهد، متفکرین مسلمان براساس همین آموزهها معرفت، آگاهى پیام و ابلاغ آنان را مصون از خطا دانستهاند . مولوى درباره قرآن کریم مىگوید:
گر چه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید حق نگفت او کافر است
یعنى قرآن با آن که از زبان و لبان پیامبر شنیده مىشود چیزى جز کلام مستقیم خداوند نیست . به تعبیر قرآن کریم، عبارات آن با آن که عربى مبین و آشکار است از نزد خداوند على حکیم نازل شده است . و نازل کننده نیز خداوند سبحان است؟ و در مسیر نزول فرشتگان و روح آن را مشایعت کردهاند .
اناانزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (3)
به درستى که آن را قرآنى عربى فرستادیم شاید در آن تعقل کنید .
و بالحق انزلناه و بالحق نزل (4)
با حق آن را نازل کردیم و به حق نازل شد .
کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر (5)
کتابى که آیات آن استوار شد وسپس ازنزد خداوند حکیم ودانا تفصیل داده شد،
و انک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم (6)
و به درستى که تو قرآن را از نزد خداوند حکیم علیم دریافت مىدارى .
زبان ولسان عربى، حجابى نیست که بیرون از دروازه اراده و خواستخداى سبحان قرار گرفته باشد وبه عنوان یک عامل خارجى در مسیر نزول اراده الهى واقع شده باشد . کسانى که عبارات و کلمات را مانع و حجابى مىدانند که بر اراده خداوند تحمیل مىشود . اراده خداوند را محدود و مقید مىگرد انند . زیرا آنان نمىتواننداراده حق را در متن کلمات و عبارات نیز ببیند، اراده حق به دلیل گستردگى شمول خود، همه آفاق را در مىنوردد . و در هر جا به هر صورت که مشیت او تعلق گیرد ظهور مىنماید . بنابراین کلمات قرآن، در متن اراده الهى قرار دارند، و همان نورى هستند که تا افق فرهنگ و فهم بشر نازل شده است .
کلام و پیام خداوند هنگامى که از طریق روح فرشتگان و از مسیر قلب به زبان و بیان انبیاء ابلاغ مىستود در قالب و پوشش فهم، آگهى ویا عناصر فرهنگى و قومى آدمیان، پوشیده و پنهان نمىشود . تا آن که نسبیت فهم و مانند آن نتیجه گرفته شود پیام الهى هنگامى که به وساطت رسولان ابلاغ مىشود . عرصه فهم وآگاهى آدمیان را به نور خود روشن کند، یا ایها الناس قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا . اى آدمیان برهانى از ناحیه پروردگار شما آمد و ما به سوى شما نورى آشکار کننده فرو فرستادیم .
مراتب انبیا:
احکام و قواعد فوق مختص به قرآن و یا زبان عربى نیست . خداوند هر رسولى را با زبان قوم او فرستاده است . و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم . (7) ما هیچ رسولى را جز به زبان قوم او نفرستادیم تا براى آنان آشکار کند . آگاهى و علم انبیاء نظیر ذات آنان نامحدود و نامتناهى نیست، و محدود و مقید مىباشد، و به همین دلیل با آن که همه آنان در مراحل تقرب از خود فانى شده و از علم الهى بهره مىبرد . و لکن آگاهى و دانش هر یک به تناسب استعداد و شایستگى اوست . قرآن کریم به تفاوت انبیاء و مراتب و مدارج آنان نیز اشاره کرده است: و تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض، منهم من کلم الیه و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس . (8) برخى از این پیامبران را بر بعضى برترى دادیم . با بعضى از آنان خداى متعالى سخن گفت و بعضى دیگر را مراتبى برترى بخشید و عیسى بن مریم را نشانههاى آشکار کننده دادیم و او را به روح القدس تایید کردیم .
تفاوت و امتیاز وحىها و آگاهىهاى انبیاء که از این طریق پدید مىآید، تفاوتهاى طولى و عرضى است و در آگاهى آنان تکثر مقابل و رو یا روى یافت نمىشود، زیرا تکثر مقابل رویاروى در اثر شتابزدگى، خطا و اشتباه پدید مىآید و دانش انبیاء چیزى جز ظهور علم و آگاهى خداوند نیست، و از خطا مصون و محفوظ مىباشد .
هر یک از انبیاء به تناسب سلوکى که داشته استبه بخشى از اراده تشریعى خداوند سبحان آگاه مىشود و از آن بخش، مقدارى که را بر مسئولیت و رسالت او گذارده شود، ابلاغ مىنماید . پس هر پیامبرى در همه حال کلام و پیام خداوند را ظاهر مىگرداند و کثرتى که در پیام آنها وجود دارد اولا: مربوط به مقدار سعه وضیق آگاهى آنهاست . و ثانیا: مربوط به چیزى است که از آن خبر مىدهند .
انبیاء تنها متن اراده تشریعى خداوند را آشکار مىکنند و کثرتى که در پیام تشریعى خداوند است . مربوط به امورى است که اراده به آن تعلق گرفته است . هر پیامبرى بخشى ازآن اراده واحد را که مربوط به قوم خود اوست اظهار مىکند و به همین دلیل در پیام انبیاء با آن که کثرتى از این ناحیه پدید مىآید، اختلاف و تهافتى نیست . بلکه همه آنان اصول مشترکى را اظهار مىدارند، و شرایع یکدیگر را نیز که نسبتبه شرایط مختلف از ناحیه خداوند سبحان وضع شدهاند، تایید مىکنند، هیچ پیامبرى دیگرى را تکذیب نمىکند، هر یک از آنان انبیاء قبل از خود را تصدیق کرده و به آنچه که پس از او بیاید بشارت مىدهد و قرآن کریم درباره حضرت عیسى علیه السلام مىفرماید:
و اذقال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدید من التوراة و مبشرا برسول یاتى من بعدى اسمه احمد . (9)
و هنگامى که عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل من فرستاده خداوند به سوى شما هستم ، آنچه پیش روى من از توراة است تصدیق مىکنم و به پیامبرى که پس از من مىآید و نام او احمد استبشارت مىدهم .
پىنوشتها:
1) جان هیک: مباحث پلورالیسم دینى، «فلسفهاى از پلورالیسم دینى، ص 73 .
مباحث پلورالیسم دینى، «در دفاع از پلورالیسم دینى، ص 169 .
2) آل عمران/19 .
3) یوسف/2 .
4) اسراء/105 .
5) هود/1 .
6) نحل/6 .
7) ابراهیم/4 - 1 .
8) بقره/253 .
9) صف/6 .