دشوارترین آزمون اقتصاددانان اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
اقتصاد اسلامى، پا به پاى جهانبینى اسلامى، به تدریجبه عنوان یک موضوع میانرشتهاى در آثار مفسران، فقها، مورخان و فیلسوفان اجتماعى، سیاسى و اخلاقى شرح و بسط یافته است . در این شرح و بسط دانشمندان در طول قرنها از جمله ابویوسف (وفات 798 م). ، مسعودى (و . 957 م). مادردى (و . 1058 م). ، ابن حزم (و . 1064 م). ، سرخسى (و . 1090 م). ، طوسى (و . 1093م) . ، غزالى (و . 1111م). دمشقى (و . بعد از 1175م). ، ابن رشد (د . 1198م). ، ابن تیمیه (و . 1328م). ، ابن الاخوة (د . 1329م). ابن القیم (د . 1350م). شاطبى (د . 1388م). ، ابن خلدون (د . 1406م). المقریزى (د . 1442م). ، الدوائى (د . 1501) و شاه ولى الله (د . 1762م). سهم بسزایى ایفا کردهاند . (1) با این حال، این دانشمندان متخصص علم اقتصاد نبودند . در آن روزگار علوم به شکلصریح طبقهبندى نشده بود . هر دانشمندى در چند رشته استاد بود و از این رو، آثار آنان موضوعات مختلفى را در بر مىگیرد، که برخى از این گنجهاى شایگان در فراز و نشیب زمان و براثر امواج تهاجمات خصوصا حمله مغول از بین رفتهاند . شاید به خاطر همین ماهیت چند رشتهاى بودن آثار این دانشمندان بود که خوشبختى بشر هیچگاه به عنوان پدیدهاى مجزا و عمدتا وابسته به متغیرهاى اقتصادى مورد مداقه قرار نگرفت . آنان خوشبختى بشر را محصول چند عامل اقتصادى و همین طور اخلاقى، روانشناختى، اجتماعى، جمعیتشناختى و سیاسى مىنگریستند; آن هم به گونه درهم آمیختهاى که دستیابى به خوشبختى همه بشر بدون مشارکتبهینه همگان غیر ممکن دانسته مىشد . بر این اساس عدالت جایگاهى محورى داشت و این محوریت عدالتبا توجه به اهمیت تعیینکننده آن در جهانبینى اسلامى، به دور از انتظار نبود .
به نظر مىرسد که این آثار متنوع و پراکنده در «مقدمه ابن خلدون» به نقطه اعتلاى خود رسیده باشد . ابن خلدون در «مقدمه» اش کوشیده است تا نقش به هم پیوسته عوامل اخلاقى، روانشناختى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، جمعیتشناختى را در انحطاط دول یا تمدن، در طى سه نسل یا 120 سال بررسى و تحلیل کند . بدین جهت تحلیلهاى او مبتنى بر متغیرهاى اقتصادى محض نبود، بلکه پویا و چند رشتهاى بود . او در زمانى مىزیست (1406 - 1332م). که تمدن اسلامى در سراشیبى انحطاط قرار گرفته بود و به عنوان یک مسلمان متعهد، نگران اوضاع بود . با وجود این، کار او تنها به علاقهمندى خلاصه نمىشود . «مقدمه» همچنین حاوى مباحث قابل توجهى درباره اصول انتقاد است; مباحثى که بدون تردید بخش اعظم آن ارمغان شخص او به اندیشه اقتصادى بود . (2)
با کمال تاسف اندیشههاى ابن خلدون در جهان اسلام، توسعه و گسترش نیافت . در یک جامعه، علوم صرفا زمانى پیشرفت مىکند که جامعه خود در حال پیشرفت و ترقى باشد . تاریخ آشکارا بر صحت این نظریه مهر تایید مىگذارد . علوم در جهان اسلام از اواسط قرن هشتم تا اواسط قرن دوازدهم پیشرفت کرد و این پیشرفت تا دو قرن دیگر با آهنگ کندى ادامه داشت . از آن پس در آسمان ساکت اندیشه در جهان اسلام به ندرت ستاره درخشانى نمودار مىشد .
اقتصاد نیز از این قاعده مستنثا نبود و در بوته فراموشى سپرده شده بود . هیچ کار برجستهاى جز به همتسرآمدانى چون مقریزى (وفات 1442م). دوانى (د . 1501م). و شاه ولى الله (د . 1762) پدید نیامد .
در حالى که علم اقتصاد متعارف در غرب، پس از انتشار رساله معتبر «اصول علم اقتصاد» به قلم آلفرد مارشال به سال 1890 به رشته علمى مجزایى تبدیل شد، (3) و از آن زمان تاکنون مدام در حال پیشرفتبوده است . اقتصاد اسلامى به عنوان جزئى از عناصر تشکیل دهنده فلسفه اجتماعى و اخلاقى اسلام، تا جنگ جهانى دوم باقى ماند .
دستیابى به استقلال در کشورهاى اسلامى پس از جنگ دوم جهانى و لزوم توسعه اقتصاد آنها، به نحوى که به تحقق آرمان اسلامى کمک کند، رواج و رونق مجدد اقتصاد اسلامى را تسریع و تقویت کرد . رواج مجدد اقتصاد اسلامى به معناى کنار گذاردن دستاوردهاى تحلیلى مفید و ارزشمند اقتصاد متعارف و رشتههاى جنبى آن نیست . لذا نمىتوان با این ادعاى بلاگ] ] Balug موافق نبود که مىگوید: «هر توصیه روششناسانهاى که همسنگ با فراموش کردن اندوختهها و آموختههاى اقتصاد متعارف و شروع کردن همه چیز از ابتدا باشد، باید به عنوان پیشنهاد محکوم به شکست مردود اعلام شود .»
دستاوردها، نارسایىها و دورنماها
به هر حال، اقتصاد اسلامى همچنان در سطح آن چیزى باقیماند که در نظریات فرارشتهاى ابن خلدون بازتاب یافته است . تاکنون بخش اعظم توجهات معطوف بوده استبه این که: اقتصاد ایدهآل اسلامى چیست؟ تفاوتهاى آن با سوسیالیسم و سرمایهدارى در چیست؟ و چرا عملیات بازار در چارچوب جهانبینى اسلامى به کاستن از نابرابرىهاى فاحش ناشى از نظام بازار و تاثیرگذارى مثبتبراى دستیابى به سعادت همگانى براى بشر بدون اتکا بیش از حد بر دولت، کمک مىکند؟ قسمت اعظم این مباحث، ماهیت دستورى دارند تا اثباتى . مثلا چگونه از کارگزاران اقتصاد (اعم از افراد، خانوارها، بنگاهها، سازمانهاى نوع دوست و دولت) انتظار مىرود که با رعایت هنجارها و معیارهاى اسلامى عمل کنند . این مباحث دستورى با پارهاى از دادههاى پراکنده تاریخى همراه بوده است; دادههایى براى اثبات این مدعا که نظام اسلامى در دورههاى مختلف تاریخى - دست کم براى مدتهاى کوتاهى - وجود و رهآوردهاى مثبتى داشته است . علم اقتصاد با جهانبینى و نظام اقتصادى یک جامعه چنان پیوند تنگاتنگى دارد که بدون وجود شفافیت درباره اینها، اقتصاد اسلامى نیز باید کورمال کورمال به جستجوى سمت و جهتى براى حرکتبه سوى آن بپردازد . (4)
حوزه دیگرى که ادبیات - هر چند باز هم ناقص اما - چشمگیرى درباره آن در دسترس قرار گرفته است، مقوله تامین مالى در اسلام است . تلاش کارشناسان اقتصاد اسلامى در این زمینه بر این موضوع متمرکز بوده است که اثبات کنند به چه دلیل، اقتصادى که بر اعتبار کمتر و بر مشارکتبیشتر متکى است، در مقایسه با اقتصادى که عمدتا بر اعتبار - خصوصا اعتبار کوتاه مدت - اتکا دارد، روى همرفته از لحاظ عملکرد برترى دارد . در زمینه اقتصاد کلان نیز گامهایى برداشته شده است، درباره اسلامى، مباحث معتابهى در دست است . با وجود این، هیچ مدل نظرى کلان - اقتصادى آرمان در دست نیست که نشان دهد ارزشها و نهادهاى اسلامى، بخشهاى مختلف اقتصاد، جامعه و حکومت چگونه براى تحقق بخشیدن به آرمان اسلامى با هم تعامل خواهند کرد .
رشتهاى که در آن پیشرفتبسیار اندکى صورت گرفته، اقتصاد کلان است . میان اهداف اقتصاد کلان، رفتار کارگزاران مختلف اقتصادى و نوع اصلاحات اجتماعى - اقتصادى، هنوز رابطهاى برقرار نشده است . شاید آقاى یالکینتاس (Yalcintas) در این اظهار خود محق بود که مىگفت: «ساختن نظریه کلان اقتصادى با لحاظ قیودات اسلامى، شاید دشوارترین آزمونى باشد که پژوهشگران اقتصاد اسلامى در پیش رودارند» .
هر چند بدون تردید، زمینههایى براى اثبات این نکته وجود دارد که تزریق بعد اخلاقى به اقتصاد چگونه مىتواند امر دستیابى به آرمان اسلامى را تسهیل کند، اما این مسئله ادعاى ما را نقض نمىکند . براثر قرنها انحطاط، واگرایى و فقدان آموزش مناسب، ارزشهاى اسلامى نتوانسته است در رفتار افراد، جامعه، نهادهاى حقوقى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى موجود در کشورهاى اسلامى تبلور یابد . انحرافات بسیارى از هنجارهاى اسلامى پدید آمده است . شمارى از اعمال مغایر اخلاق، از قبیل عدم صداقت، فساد، اسرافکارى، ولخرجى و فقدان وقتشناسى و عدم وجدان کارى در میان مسلمانان رواج و ریشه یافته است; انحرافاتى که زیانهاى جبرانناپذیر بر توسعه و رفاه همگانى وارد آورده است . از این رو اگر اقتصاد اسلامى، اسباب این انحرافات را شناسایى و معرفى نکند، رسالت آن ناتمام باقى مانده است .
جوامع دیگر، به رغم داشتن دیدگاههاى سکولار و غیرارزشى توانستهاند ارزشهاى خود را در قالب نهادهاى رسمى پیاده کنند . آنها یک چارچوب قانونى و اصول رفتارى براى مقامات دولتى تنظیم کرده و ساختارهایى براى تضمین شفافیت، حاکمیت قانون، مسئولیت در برابر عموم و محافظت از مجریان قانون تدارک دیدهاند . همچنین آنان بازرسىهاى کافى ایجاد و تدابیرى اتخاذ کردهاند که فرار متخلفان را از چنگ قانوندشوار مىسازد . کشورهاى اسلامى در این زمینه عموما از قافله عقب ماندهاند . چرا؟ پاسخ این پرسش نیز بدون تزریق ابعاد روانشناختى، اجتماعى، سیاسى و تاریخى به این تحلیلها مقدور نخواهد بود .
یکى از دلایل رکود و رخوت حاکم بر جهان اسلام، وجود نارسایىها در نظام سیاسى مسلمانان است . اندکند کشورهاى مسلمان داراى دولت مردمسالار به معناى واقعى، پاسخگو در برابر مردم و مطبوعات آزاد و مستقل و محاکم دور از دخالتهاى سیاسى و قوانین منصفانه و غیرجانبدارانهاى که بر همگان و فارغ از قید قدرت و ثروت آنها تطبیق شود . این وضعیت در تضاد آشکار با ارزشهاى حکومتى اسلام قرار داشته حاصلى جز این ندارد که کارمندان عالىرتبه دولتبتوانند بر عدم کفایت و فسادشان سرپوش بگذارند . این مسئله عملکرد مؤثر و غیرجانبدارانه انگیزهها و بازدارندهها را با شکست مواجه ساخته محیط مناسبى براى نقض هنجارهاى اسلامى به وجود مىآورد . بنابراین، منابع کشورهاى اسلامى به نحو کارا و عادلانه براى رفاه و خوشبختى همه مردم به کار گرفته نمىشود . موضوع بسیار مهمى که در اقتصاد اسلامى از قلم افتاده، عبارت است از تحلیل علمى پارهاى از مسایل بسیار حیاتى جهان اسلام; از جمله کسرىهاى بودجه و تراز پرداخت، بارسنگین خدمات بدهى، سطح پایین پسانداز، سرمایهگذارى و رشد واقعى، نرخهاى بالاى تورم، بیکارى، نابرابرىهاى بسیار شدید در آمد و ثروت و شرایط رقتبار اجتماعى - اقتصادى فقرا .
بنابراین، [اقتصاددانان مسلمان را] از اتخاذ رهیافت فرا رشتهاى براى ریشهیابى معضلات عدیده و طرح اصلاحات جامع، منسجم و عملى در پرتو تحلیلهاى یاد شده - کارى که ابن خلدون براى جامعه خود انجام داد - گریز و گزیرى نیست . بر اساس الگوى پویاى فرا رشتهاى ابنخلدون، تمرکز بر صرف متغیرهاى اخلاقى یا اقتصادى نمىتواند جهان اسلام را در مسیر توسعه توام با عدالت قرار دهد .
همچنین اقتصاد اسلامى نیاز دارد که دادهاى، قابل اتکاى بسیارى در زمینه متغیرهاى مهم اقتصادى گردآورى کند . بدون اطلاع از شرایط واقعى و عوامل آن، فراهم نمودن برنامه مشخص و روشن براى دگرگونى اجتماعى و سیاسى میسر نیست . دادهها با ایجاد شفافیت، حقایق را آشکار مىسازند; موضوعى که ممکن استبه مذاق برخى از دولتها خوش نیاید . بنابراین یکى از پیششرطهاى لازم براى انجام اصلاحات، گردآورى و انتشار اطلاعات لازم و تحلیلهاى علمى آن دادهها است . موضوعى که به خصوص اطلاعات درباره آن در دست نیست، مسئله توزیع درآمد و ثروت، میزان تامین نیازها، ماهیت و کیفیت زندگى، خاصه زندگى اقشار مستضعف است . بدون وجود چنین اطلاعاتى، درک میزان عدالت موجود در تخصیص و توزیع منابع، که ضرورىترین ملاک براى سنجش میزان اسلامىسازى اقتصاد یک کشور اسلامى است، مقدور نیست . درباره عواید و مخارج دولت، مصرف، رفتار پساندازگرى و سرمایهگذارى افراد و اقشار مختلف جمعیت، اشتغال و بیکارى، کار زندانیان، زنان و کودکان، دستمزدها، حقوقها، شرایط و عاداتکارى و بهرهورى نیز اطلاعات کافى همراه با توجیه خرد پسندانهاى از انحراف از هنجارهاى اسلامى، در دست نیست . زمانى که این دادهها فراهم گردد، اقتصاد اسلامى خواهد توانست از پس انجام وظیفه والاى خود، یعنى تحلیل آثار ارزشها و نهادهاى اسلامى بر مصرف کل، پس انداز کل، سرمایهگذارى کل، رشد و ثبات اقتصادى و توزیع درآمد، برآید .
بنابراین حکمت عملى اقتصاد اسلامى نتوانسته استبر چالش توجیه ظهور و سقوط اقتصادهاى اسلامى در گذشته، فاصله میان هنجارهاى اسلامى و رفتار واقعى کارگزاران اقتصادى و ریشهیابى مشکلات فراروى کشورهاى اسلامى فایق آید و با الهام از آموزههاى اسلامى، مجموعه سیاستهاى متوازنى در اختیار جهان اسلام بگذارد تا این کشورها بتوانند وظیفه دشوار کاستن از عدم تعادلها و در عین حال تحقق بخشیدن به آرمان اسلامى را به مرحله اجرا بگذارند .
مضافا، هستههاى نظرى اقتصاد اسلامى نیز تا کنون نتوانستهاند خود را از محدودیتهاى انتقاد متعارف وارهانند; اقتصادى که اساسا به متغیرهاى کمیتپذیر توجه دارد و عموما از پرداختن به تاثیرات متقابل عوامل روانشناختى، اقتصادى، اجتماعى و سیاسى اجتناب مىورزد . بدین جهت اقتصاد اسلامى در امر گریز از جاذبه مرکزگراى اندیشه اقتصادى غرب شکستخورده و از بسیارى جهات در چنبره همان نظامى محصور مانده که در صدد بود جایگزین آن شود . از اینرو این نظام قادر نیست که تفاوتهاى عملکرد جوامع مختلف را در قیال مقوله خوشبختى براى همه انسانها، تبیین کند .
با اینهمه، پتانسیل اقتصاد اسلامى بسیار عظیم است; اما انتظارات ما از آن در آینده نزدیک نباید در سطح بالا باشد . چه بسا ارتقاى جوامع اسلامى - دست کم در آینده نزدیک - به سطح رفیع معنوى، که مطلوب اسلام و مورد توجه در تحلیلهاى اقتصاددانان مسلمانان مىباشد، امکانپذیر نیست . از این گذشته، بر اثر فقدان منابع و پشتوانه سیاسى، نبود دادهها و دشوارى اندازهگیرى شمارى از متغیرهاى اجتماعى - اقتصادى و سیاسى شاید همه وظایفى که از اقتصاد اسلامى انتظار مىرود، در زمان کوتاه عملى نباشد و حتى امکان دارد پس از تلاشها و کوششهاى بسیار، دستآوردهاى چندانى فراچنگ نیاید . اما به هرحال این رشته در طول زمان و پس از گذار از فرایند تکاملى به مرحله بلوغ خواهد رسید . خوشبختانه، اقتصاد اسلامى از امتیاز بهرهمندى از ابزارهایى تحلیل برخوردار است که به وسیله اقتصاد متعارف، اقتصاد اجتماعى، اومانیستى و نهادى و همینطور سایر رشتههاى علوم اجتماعى، ساخته و پرداخته شده است .
پىنوشتها:
1 . براى شرح اجمالى این آثار ر . ک . به:
Deshmogyi (1965) Islahi (1996), Mirakhor (1987), Siddiqi (1992), and Spengler (1964).
2 . براى اطلاع تفصیلى از الگوى پویاى فرارشتهاى ابن خلدون ر . ک . به: فصل پنجم کتاب نویسنده با عنوان:
the Future of Economics an Islamic Perspective (the Islamic Foundation Leicester Shire, UK, Publishers).
3 . به زعم آقاى بلاک .(Blaug 1985P3)
لم اقتصاد در دهه 1880 به یک رشته دانشگاهى تبدیل شد .
4 . به اعتقاد آقاى رزقا (1986، ص 52) اقتصاد اسلامى از یک سو عبارت است از «نظام اقتصادى» و از سوى دیگر «تحلیل اقتصادى متعلق به آن نظام» .
به نظر مىرسد که این آثار متنوع و پراکنده در «مقدمه ابن خلدون» به نقطه اعتلاى خود رسیده باشد . ابن خلدون در «مقدمه» اش کوشیده است تا نقش به هم پیوسته عوامل اخلاقى، روانشناختى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، جمعیتشناختى را در انحطاط دول یا تمدن، در طى سه نسل یا 120 سال بررسى و تحلیل کند . بدین جهت تحلیلهاى او مبتنى بر متغیرهاى اقتصادى محض نبود، بلکه پویا و چند رشتهاى بود . او در زمانى مىزیست (1406 - 1332م). که تمدن اسلامى در سراشیبى انحطاط قرار گرفته بود و به عنوان یک مسلمان متعهد، نگران اوضاع بود . با وجود این، کار او تنها به علاقهمندى خلاصه نمىشود . «مقدمه» همچنین حاوى مباحث قابل توجهى درباره اصول انتقاد است; مباحثى که بدون تردید بخش اعظم آن ارمغان شخص او به اندیشه اقتصادى بود . (2)
با کمال تاسف اندیشههاى ابن خلدون در جهان اسلام، توسعه و گسترش نیافت . در یک جامعه، علوم صرفا زمانى پیشرفت مىکند که جامعه خود در حال پیشرفت و ترقى باشد . تاریخ آشکارا بر صحت این نظریه مهر تایید مىگذارد . علوم در جهان اسلام از اواسط قرن هشتم تا اواسط قرن دوازدهم پیشرفت کرد و این پیشرفت تا دو قرن دیگر با آهنگ کندى ادامه داشت . از آن پس در آسمان ساکت اندیشه در جهان اسلام به ندرت ستاره درخشانى نمودار مىشد .
اقتصاد نیز از این قاعده مستنثا نبود و در بوته فراموشى سپرده شده بود . هیچ کار برجستهاى جز به همتسرآمدانى چون مقریزى (وفات 1442م). دوانى (د . 1501م). و شاه ولى الله (د . 1762) پدید نیامد .
در حالى که علم اقتصاد متعارف در غرب، پس از انتشار رساله معتبر «اصول علم اقتصاد» به قلم آلفرد مارشال به سال 1890 به رشته علمى مجزایى تبدیل شد، (3) و از آن زمان تاکنون مدام در حال پیشرفتبوده است . اقتصاد اسلامى به عنوان جزئى از عناصر تشکیل دهنده فلسفه اجتماعى و اخلاقى اسلام، تا جنگ جهانى دوم باقى ماند .
دستیابى به استقلال در کشورهاى اسلامى پس از جنگ دوم جهانى و لزوم توسعه اقتصاد آنها، به نحوى که به تحقق آرمان اسلامى کمک کند، رواج و رونق مجدد اقتصاد اسلامى را تسریع و تقویت کرد . رواج مجدد اقتصاد اسلامى به معناى کنار گذاردن دستاوردهاى تحلیلى مفید و ارزشمند اقتصاد متعارف و رشتههاى جنبى آن نیست . لذا نمىتوان با این ادعاى بلاگ] ] Balug موافق نبود که مىگوید: «هر توصیه روششناسانهاى که همسنگ با فراموش کردن اندوختهها و آموختههاى اقتصاد متعارف و شروع کردن همه چیز از ابتدا باشد، باید به عنوان پیشنهاد محکوم به شکست مردود اعلام شود .»
دستاوردها، نارسایىها و دورنماها
به هر حال، اقتصاد اسلامى همچنان در سطح آن چیزى باقیماند که در نظریات فرارشتهاى ابن خلدون بازتاب یافته است . تاکنون بخش اعظم توجهات معطوف بوده استبه این که: اقتصاد ایدهآل اسلامى چیست؟ تفاوتهاى آن با سوسیالیسم و سرمایهدارى در چیست؟ و چرا عملیات بازار در چارچوب جهانبینى اسلامى به کاستن از نابرابرىهاى فاحش ناشى از نظام بازار و تاثیرگذارى مثبتبراى دستیابى به سعادت همگانى براى بشر بدون اتکا بیش از حد بر دولت، کمک مىکند؟ قسمت اعظم این مباحث، ماهیت دستورى دارند تا اثباتى . مثلا چگونه از کارگزاران اقتصاد (اعم از افراد، خانوارها، بنگاهها، سازمانهاى نوع دوست و دولت) انتظار مىرود که با رعایت هنجارها و معیارهاى اسلامى عمل کنند . این مباحث دستورى با پارهاى از دادههاى پراکنده تاریخى همراه بوده است; دادههایى براى اثبات این مدعا که نظام اسلامى در دورههاى مختلف تاریخى - دست کم براى مدتهاى کوتاهى - وجود و رهآوردهاى مثبتى داشته است . علم اقتصاد با جهانبینى و نظام اقتصادى یک جامعه چنان پیوند تنگاتنگى دارد که بدون وجود شفافیت درباره اینها، اقتصاد اسلامى نیز باید کورمال کورمال به جستجوى سمت و جهتى براى حرکتبه سوى آن بپردازد . (4)
حوزه دیگرى که ادبیات - هر چند باز هم ناقص اما - چشمگیرى درباره آن در دسترس قرار گرفته است، مقوله تامین مالى در اسلام است . تلاش کارشناسان اقتصاد اسلامى در این زمینه بر این موضوع متمرکز بوده است که اثبات کنند به چه دلیل، اقتصادى که بر اعتبار کمتر و بر مشارکتبیشتر متکى است، در مقایسه با اقتصادى که عمدتا بر اعتبار - خصوصا اعتبار کوتاه مدت - اتکا دارد، روى همرفته از لحاظ عملکرد برترى دارد . در زمینه اقتصاد کلان نیز گامهایى برداشته شده است، درباره اسلامى، مباحث معتابهى در دست است . با وجود این، هیچ مدل نظرى کلان - اقتصادى آرمان در دست نیست که نشان دهد ارزشها و نهادهاى اسلامى، بخشهاى مختلف اقتصاد، جامعه و حکومت چگونه براى تحقق بخشیدن به آرمان اسلامى با هم تعامل خواهند کرد .
رشتهاى که در آن پیشرفتبسیار اندکى صورت گرفته، اقتصاد کلان است . میان اهداف اقتصاد کلان، رفتار کارگزاران مختلف اقتصادى و نوع اصلاحات اجتماعى - اقتصادى، هنوز رابطهاى برقرار نشده است . شاید آقاى یالکینتاس (Yalcintas) در این اظهار خود محق بود که مىگفت: «ساختن نظریه کلان اقتصادى با لحاظ قیودات اسلامى، شاید دشوارترین آزمونى باشد که پژوهشگران اقتصاد اسلامى در پیش رودارند» .
هر چند بدون تردید، زمینههایى براى اثبات این نکته وجود دارد که تزریق بعد اخلاقى به اقتصاد چگونه مىتواند امر دستیابى به آرمان اسلامى را تسهیل کند، اما این مسئله ادعاى ما را نقض نمىکند . براثر قرنها انحطاط، واگرایى و فقدان آموزش مناسب، ارزشهاى اسلامى نتوانسته است در رفتار افراد، جامعه، نهادهاى حقوقى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى موجود در کشورهاى اسلامى تبلور یابد . انحرافات بسیارى از هنجارهاى اسلامى پدید آمده است . شمارى از اعمال مغایر اخلاق، از قبیل عدم صداقت، فساد، اسرافکارى، ولخرجى و فقدان وقتشناسى و عدم وجدان کارى در میان مسلمانان رواج و ریشه یافته است; انحرافاتى که زیانهاى جبرانناپذیر بر توسعه و رفاه همگانى وارد آورده است . از این رو اگر اقتصاد اسلامى، اسباب این انحرافات را شناسایى و معرفى نکند، رسالت آن ناتمام باقى مانده است .
جوامع دیگر، به رغم داشتن دیدگاههاى سکولار و غیرارزشى توانستهاند ارزشهاى خود را در قالب نهادهاى رسمى پیاده کنند . آنها یک چارچوب قانونى و اصول رفتارى براى مقامات دولتى تنظیم کرده و ساختارهایى براى تضمین شفافیت، حاکمیت قانون، مسئولیت در برابر عموم و محافظت از مجریان قانون تدارک دیدهاند . همچنین آنان بازرسىهاى کافى ایجاد و تدابیرى اتخاذ کردهاند که فرار متخلفان را از چنگ قانوندشوار مىسازد . کشورهاى اسلامى در این زمینه عموما از قافله عقب ماندهاند . چرا؟ پاسخ این پرسش نیز بدون تزریق ابعاد روانشناختى، اجتماعى، سیاسى و تاریخى به این تحلیلها مقدور نخواهد بود .
یکى از دلایل رکود و رخوت حاکم بر جهان اسلام، وجود نارسایىها در نظام سیاسى مسلمانان است . اندکند کشورهاى مسلمان داراى دولت مردمسالار به معناى واقعى، پاسخگو در برابر مردم و مطبوعات آزاد و مستقل و محاکم دور از دخالتهاى سیاسى و قوانین منصفانه و غیرجانبدارانهاى که بر همگان و فارغ از قید قدرت و ثروت آنها تطبیق شود . این وضعیت در تضاد آشکار با ارزشهاى حکومتى اسلام قرار داشته حاصلى جز این ندارد که کارمندان عالىرتبه دولتبتوانند بر عدم کفایت و فسادشان سرپوش بگذارند . این مسئله عملکرد مؤثر و غیرجانبدارانه انگیزهها و بازدارندهها را با شکست مواجه ساخته محیط مناسبى براى نقض هنجارهاى اسلامى به وجود مىآورد . بنابراین، منابع کشورهاى اسلامى به نحو کارا و عادلانه براى رفاه و خوشبختى همه مردم به کار گرفته نمىشود . موضوع بسیار مهمى که در اقتصاد اسلامى از قلم افتاده، عبارت است از تحلیل علمى پارهاى از مسایل بسیار حیاتى جهان اسلام; از جمله کسرىهاى بودجه و تراز پرداخت، بارسنگین خدمات بدهى، سطح پایین پسانداز، سرمایهگذارى و رشد واقعى، نرخهاى بالاى تورم، بیکارى، نابرابرىهاى بسیار شدید در آمد و ثروت و شرایط رقتبار اجتماعى - اقتصادى فقرا .
بنابراین، [اقتصاددانان مسلمان را] از اتخاذ رهیافت فرا رشتهاى براى ریشهیابى معضلات عدیده و طرح اصلاحات جامع، منسجم و عملى در پرتو تحلیلهاى یاد شده - کارى که ابن خلدون براى جامعه خود انجام داد - گریز و گزیرى نیست . بر اساس الگوى پویاى فرا رشتهاى ابنخلدون، تمرکز بر صرف متغیرهاى اخلاقى یا اقتصادى نمىتواند جهان اسلام را در مسیر توسعه توام با عدالت قرار دهد .
همچنین اقتصاد اسلامى نیاز دارد که دادهاى، قابل اتکاى بسیارى در زمینه متغیرهاى مهم اقتصادى گردآورى کند . بدون اطلاع از شرایط واقعى و عوامل آن، فراهم نمودن برنامه مشخص و روشن براى دگرگونى اجتماعى و سیاسى میسر نیست . دادهها با ایجاد شفافیت، حقایق را آشکار مىسازند; موضوعى که ممکن استبه مذاق برخى از دولتها خوش نیاید . بنابراین یکى از پیششرطهاى لازم براى انجام اصلاحات، گردآورى و انتشار اطلاعات لازم و تحلیلهاى علمى آن دادهها است . موضوعى که به خصوص اطلاعات درباره آن در دست نیست، مسئله توزیع درآمد و ثروت، میزان تامین نیازها، ماهیت و کیفیت زندگى، خاصه زندگى اقشار مستضعف است . بدون وجود چنین اطلاعاتى، درک میزان عدالت موجود در تخصیص و توزیع منابع، که ضرورىترین ملاک براى سنجش میزان اسلامىسازى اقتصاد یک کشور اسلامى است، مقدور نیست . درباره عواید و مخارج دولت، مصرف، رفتار پساندازگرى و سرمایهگذارى افراد و اقشار مختلف جمعیت، اشتغال و بیکارى، کار زندانیان، زنان و کودکان، دستمزدها، حقوقها، شرایط و عاداتکارى و بهرهورى نیز اطلاعات کافى همراه با توجیه خرد پسندانهاى از انحراف از هنجارهاى اسلامى، در دست نیست . زمانى که این دادهها فراهم گردد، اقتصاد اسلامى خواهد توانست از پس انجام وظیفه والاى خود، یعنى تحلیل آثار ارزشها و نهادهاى اسلامى بر مصرف کل، پس انداز کل، سرمایهگذارى کل، رشد و ثبات اقتصادى و توزیع درآمد، برآید .
بنابراین حکمت عملى اقتصاد اسلامى نتوانسته استبر چالش توجیه ظهور و سقوط اقتصادهاى اسلامى در گذشته، فاصله میان هنجارهاى اسلامى و رفتار واقعى کارگزاران اقتصادى و ریشهیابى مشکلات فراروى کشورهاى اسلامى فایق آید و با الهام از آموزههاى اسلامى، مجموعه سیاستهاى متوازنى در اختیار جهان اسلام بگذارد تا این کشورها بتوانند وظیفه دشوار کاستن از عدم تعادلها و در عین حال تحقق بخشیدن به آرمان اسلامى را به مرحله اجرا بگذارند .
مضافا، هستههاى نظرى اقتصاد اسلامى نیز تا کنون نتوانستهاند خود را از محدودیتهاى انتقاد متعارف وارهانند; اقتصادى که اساسا به متغیرهاى کمیتپذیر توجه دارد و عموما از پرداختن به تاثیرات متقابل عوامل روانشناختى، اقتصادى، اجتماعى و سیاسى اجتناب مىورزد . بدین جهت اقتصاد اسلامى در امر گریز از جاذبه مرکزگراى اندیشه اقتصادى غرب شکستخورده و از بسیارى جهات در چنبره همان نظامى محصور مانده که در صدد بود جایگزین آن شود . از اینرو این نظام قادر نیست که تفاوتهاى عملکرد جوامع مختلف را در قیال مقوله خوشبختى براى همه انسانها، تبیین کند .
با اینهمه، پتانسیل اقتصاد اسلامى بسیار عظیم است; اما انتظارات ما از آن در آینده نزدیک نباید در سطح بالا باشد . چه بسا ارتقاى جوامع اسلامى - دست کم در آینده نزدیک - به سطح رفیع معنوى، که مطلوب اسلام و مورد توجه در تحلیلهاى اقتصاددانان مسلمانان مىباشد، امکانپذیر نیست . از این گذشته، بر اثر فقدان منابع و پشتوانه سیاسى، نبود دادهها و دشوارى اندازهگیرى شمارى از متغیرهاى اجتماعى - اقتصادى و سیاسى شاید همه وظایفى که از اقتصاد اسلامى انتظار مىرود، در زمان کوتاه عملى نباشد و حتى امکان دارد پس از تلاشها و کوششهاى بسیار، دستآوردهاى چندانى فراچنگ نیاید . اما به هرحال این رشته در طول زمان و پس از گذار از فرایند تکاملى به مرحله بلوغ خواهد رسید . خوشبختانه، اقتصاد اسلامى از امتیاز بهرهمندى از ابزارهایى تحلیل برخوردار است که به وسیله اقتصاد متعارف، اقتصاد اجتماعى، اومانیستى و نهادى و همینطور سایر رشتههاى علوم اجتماعى، ساخته و پرداخته شده است .
پىنوشتها:
1 . براى شرح اجمالى این آثار ر . ک . به:
Deshmogyi (1965) Islahi (1996), Mirakhor (1987), Siddiqi (1992), and Spengler (1964).
2 . براى اطلاع تفصیلى از الگوى پویاى فرارشتهاى ابن خلدون ر . ک . به: فصل پنجم کتاب نویسنده با عنوان:
the Future of Economics an Islamic Perspective (the Islamic Foundation Leicester Shire, UK, Publishers).
3 . به زعم آقاى بلاک .(Blaug 1985P3)
لم اقتصاد در دهه 1880 به یک رشته دانشگاهى تبدیل شد .
4 . به اعتقاد آقاى رزقا (1986، ص 52) اقتصاد اسلامى از یک سو عبارت است از «نظام اقتصادى» و از سوى دیگر «تحلیل اقتصادى متعلق به آن نظام» .