روشنفکران دینى یا روشنفکران سکولار
آرشیو
چکیده
متن
روشنفکر چنانکه بارها گفته شده است، یعنى کسى که بر اساس اومانیسم ذهنى حرکت مىکند، به همین دلیل بر اساس Subject و Object یا ذهن فاعلى و یا عین مفعولى، عمل مىکند . پس نسبت روشنفکر مذهبى یا دینى، به دین یا مذهب، همان نسبت فاعل و مفعولى است و او با ذهن فاعلى خود، در دین به عمل روشنفکرى خود مىپردازد .
نکتهاى که بایستى به آن توجه کرد، این است که چون بحث ذهن بهوجود مىآید نه نفس، پس بحث فکر است نه شهود و بحث علم حصولى است نه علم حضورى; یعنى بر اولى تکیه مىزند تا بتواند تحرک فکرى داشته باشد و گرنه با شهود و علم حضورى تحرک ذهنى ممکن نیست; مگر اینکه علم حضورى و شهود، تحویل و تقلیل به علم حصولى و فکر شود و به همین دلیل روشنفکر مذهبى سعى در خدشه وارد کردن به علم حضورى و شهود دارد و یا سعى مىکند که همیشه علم حضورى و شهود را بر علم حصولى، و فکر و نفس را به ذهن، تحویل و یا تقلیل دهد . بر اساس معرفتشناسى فوق، مىتوان گفت که روشنفکران مذهبى و دینى، شاخهاى از روشنفکراناند که متعلق و موضوع این نوع از روشنفکرى، مذهب مىباشد; یعنى فقط یک تقسیم موضوعى ساده است، نه تقسیم حکمى و محمولى . به همین دلیل دیندارى این نوع روشنفکران، توسط دیگر روشنفکران به استهزا گرفته مىشود و بهطعنه به آنها مىگویند که روشنفکرى فقط یک نوع است و آن سکولار، و اگر کسى دیندار باشد، روشنفکر نیست . به همین دلیل است که روشنفکران در معناى درست آن، مذهب را سکولاریزه مىکنند تا بتوانند درباره آن به عمل ذهنى بپردازند و باز به همین دلیل است که روشنفکران مذهبى و دینى یک حالت ضعف روحى و فکرى نسبتبه روشنفکران مطلق سکولار احساس مىکنند . مىتوان بهخوبى این نوع کنش و وجهه نظر و جهتگیرى را درزندگى اجتماعى روشنفکران مذهبى - دینى دید .
با این نگرش مىتوان به بحث محتوایى در عمل ذهنى روشنفکران دینى پرداخت: اول آنکه روشنفکران مذهبى در اولین قدم روشنفکرى دینى، بایستى به موضوع اصلى دین، یعنى خدا بپردازند و آنچنان تفسیرى از خداوند ارائه دهند که محدود کننده روشنفکرى دینى یا فاعلیت ذهنى روشنفکر نشود . از بعد صفاتى، بر صفات رحمان و رحیم خداوند تکیه مىکنند تا بتوانند قدرت تحرک ذهنى خود را در صورت اشتباه مسلم، توجیه کنند و بر اساس همان صفات خداوندى، فقط راه اجتهاد و خطا را پیش کشیده و صرف حقیقتجویى نه حقیقتیابى را مظهر رستگارى و سعادت خود بدانند .
از بعد عملى و افعالى، خداوند را معطل و تعطیل شده مىدانند، مثل معتزله در قرون اولیه اسلامى; یعنى خداوند جهان را آفرید، ولى عمل و جهان را به انسان تفویض و تحویل داد تا انسان فعال مایشاء مطلق در این جهان باشد .
به همین دلیل، معتزله در جهان اسلام، نوستالژى روشنفکران دینى در جهان عرب و اهل سنتبوده و همیشه تاسف مىخورند که چرا اعتزال در همان صدر اسلام محکوم به شکستشد، و علت آنرا سیاسى مىدانند با آنکه علت نابودى معتزله را بایستى در ریشه اعتزال آنان دانست . آنها اگر با این اندیشه نیهیلستى و هیچ انگارانه در باب حقیقت و خدا، وارد جامعه مىشدند، جز آنارشیسم ساختارى در پناه آنارشیسم موقتى چیزى دیگر به دست نمىآوردند . به همین دلیل با شروع تمدن اسلامى که انسجامگرا بود، خود بخود راه نابودى در پیش گرفتند گرچه حلقه عملى این زنجیره را در دستگاه سیاست مىتوان پى گرفت .
قدم بعدى روشنفکران دینى در باب محتوا، تاویل و تفسیر زمینى از رسولان و انبیاء و انسانهاى کامل مىباشد; یعنى سعى در تبیین مادى شخصیتها و سپس سیره آنها . آنان بعد جسمانى و زمینى پیامبران را برجسته مىسازند و در پناه این برجستهسازى، قسمت معنوى آنها را به تاویل مىبرند .
از بعد شخصیتى به عدم معصومیتیا اشتباه سالارى آنها (چه از نظر ذاتى و چه از نظر صفاتى) قائل شوند . پس بر اساس اشتباه سالارى آنها به کنش ذهنى خود در باب روشنفکرى دینى بپردازند که تاریخ روشنفکران مذهبى بهخوبى شاهد این ادعاست . از بعد سیرهاى، سیره انبیاء و انسانهاى کامل را با توجه به بستر تاریخى آنها نسبى مىکنند و سیره را تابعى از وضعیت تاریخى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى قرار داده، آنرا نسبى و محدود به آن زمان تاریخى مىدانند و یک نوع منطقة الفراغ وسیعى پیدا مىکنند و در آن بر جولان فکرى مىپردازند; تا جایى که خود را ادامه پیامبران از نظر تاریخى مىپندارند; یعنى تا یک زمان تاریخى پیامبران مىآمدند، حال روشنفکران مذهبى و سکولار به جاى آنها، ادیان جدید و مقید به زمان حال مىآورند . بسط تجربه معنوى و نبوى از زمان بهاییان ایرانى تا حال در اشکال مختلف وجود دارد که بسیار جاى تامل است .
بعد دیگر روشنفکرى دینى، کتاب مقدس است که توسط انبیا آمده است . در کتاب مقدس نیز یک نوع منطقة الفراغ یا یک محیط بازى بهوجود آورده مىشوند که مىتوان در آن به جولان فکرى پرداخت . بایستى به یاد داشته باشیم که چون این کتاب مقدس توسط انبیاء آورده شده است، پس بایستى بر اساس همان منطقةالفراغ بیان شده در انبیاء، به منطقة الفراغ در کتابهاى مقدس برسیم!
اولین نکتهاى که براى ایجاد منطقة الفراغ در کتاب مقدس گفته مىشود، این است که کتاب مقدس از نظر سندى دچار اشکال است; یعنى بین این کتاب موجود و کتاب مقدس اصلى، یک منطقة الفراغ بهوجود مىآید . بررسى اسناد کتابهاى مقدس در این قسمت واقع مىشود .
دومین نکته این است که بر پیامبر معانى نازل شده است، نه الفاظ کتاب مقدس، و بین معانى اصلى و معانى الفاظ فعلى مسطور در کتاب مقدس، یک فاصله و منطقة الفراغ است که مىتواند محیط جولان فکرى باشد!
بعد دیگ در کتاب مقدس این است که گرچه خود الفاظ بر پیامبر نازل شده است، ولى این الفاظ تاریخى و داراى معناى تاریخىاند! پس بین معناى تاریخى این الفاظ در زمان نزول و معناى فعلى این الفاظ یک فاصله و منطقة الفراغ به وجود مىآید که براى فاعلیت ذهنى محیط مناسبى مىشود .
حال اگر به نظریه عدم عصمت انبیاء که توسط روشنفکران دینى تقریر مىشود، توجه کنیم، عمق این نظریه بیشتر پدیدار مىگردد; یعنى اشتباه انبیاء در الفاظ و معانى کتاب مقدس .
در نظریه روشنفکرى دینى به معاد به طور غیر مستقیم پرداخته مىشود; چون بحث روشنفکران دینى، دنیوى است نه اخروى . به همین دلیل به عالممعاد نمىپردازند .
گاهى با معاد اینطور برخورد مىکنند که عالم معاد، عالم بهانه است، نه عالم بهاء و عمل; یعنى اینکه با صرف بهانهاى مثل حقیقتجویى، نه حقیقتیابى، مىتوان به بهشت رسید که بهشت را به بهانه دهند نه به بها . به همین دلیل مىتوانند یک حالت منطقة الفراغ دنیوى براى خود بهوجود آورند .
با این نگرش مىتوان به بحث محتوایى در عمل ذهنى روشنفکران دینى پرداخت: اول آنکه روشنفکران مذهبى در اولین قدم روشنفکرى دینى، بایستى به موضوع اصلى دین، یعنى خدا بپردازند و آنچنان تفسیرى از خداوند ارائه دهند که محدود کننده روشنفکرى دینى یا فاعلیت ذهنى روشنفکر نشود . از بعد صفاتى، بر صفات رحمان و رحیم خداوند تکیه مىکنند تا بتوانند قدرت تحرک ذهنى خود را در صورت اشتباه مسلم، توجیه کنند و بر اساس همان صفات خداوندى، فقط راه اجتهاد و خطا را پیش کشیده و صرف حقیقتجویى نه حقیقتیابى را مظهر رستگارى و سعادت خود بدانند .
از بعد عملى و افعالى، خداوند را معطل و تعطیل شده مىدانند، مثل معتزله در قرون اولیه اسلامى; یعنى خداوند جهان را آفرید، ولى عمل و جهان را به انسان تفویض و تحویل داد تا انسان فعال مایشاء مطلق در این جهان باشد .
به همین دلیل، معتزله در جهان اسلام، نوستالژى روشنفکران دینى در جهان عرب و اهل سنتبوده و همیشه تاسف مىخورند که چرا اعتزال در همان صدر اسلام محکوم به شکستشد، و علت آنرا سیاسى مىدانند با آنکه علت نابودى معتزله را بایستى در ریشه اعتزال آنان دانست . آنها اگر با این اندیشه نیهیلستى و هیچ انگارانه در باب حقیقت و خدا، وارد جامعه مىشدند، جز آنارشیسم ساختارى در پناه آنارشیسم موقتى چیزى دیگر به دست نمىآوردند . به همین دلیل با شروع تمدن اسلامى که انسجامگرا بود، خود بخود راه نابودى در پیش گرفتند گرچه حلقه عملى این زنجیره را در دستگاه سیاست مىتوان پى گرفت .
قدم بعدى روشنفکران دینى در باب محتوا، تاویل و تفسیر زمینى از رسولان و انبیاء و انسانهاى کامل مىباشد; یعنى سعى در تبیین مادى شخصیتها و سپس سیره آنها . آنان بعد جسمانى و زمینى پیامبران را برجسته مىسازند و در پناه این برجستهسازى، قسمت معنوى آنها را به تاویل مىبرند .
از بعد شخصیتى به عدم معصومیتیا اشتباه سالارى آنها (چه از نظر ذاتى و چه از نظر صفاتى) قائل شوند . پس بر اساس اشتباه سالارى آنها به کنش ذهنى خود در باب روشنفکرى دینى بپردازند که تاریخ روشنفکران مذهبى بهخوبى شاهد این ادعاست . از بعد سیرهاى، سیره انبیاء و انسانهاى کامل را با توجه به بستر تاریخى آنها نسبى مىکنند و سیره را تابعى از وضعیت تاریخى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى قرار داده، آنرا نسبى و محدود به آن زمان تاریخى مىدانند و یک نوع منطقة الفراغ وسیعى پیدا مىکنند و در آن بر جولان فکرى مىپردازند; تا جایى که خود را ادامه پیامبران از نظر تاریخى مىپندارند; یعنى تا یک زمان تاریخى پیامبران مىآمدند، حال روشنفکران مذهبى و سکولار به جاى آنها، ادیان جدید و مقید به زمان حال مىآورند . بسط تجربه معنوى و نبوى از زمان بهاییان ایرانى تا حال در اشکال مختلف وجود دارد که بسیار جاى تامل است .
بعد دیگر روشنفکرى دینى، کتاب مقدس است که توسط انبیا آمده است . در کتاب مقدس نیز یک نوع منطقة الفراغ یا یک محیط بازى بهوجود آورده مىشوند که مىتوان در آن به جولان فکرى پرداخت . بایستى به یاد داشته باشیم که چون این کتاب مقدس توسط انبیاء آورده شده است، پس بایستى بر اساس همان منطقةالفراغ بیان شده در انبیاء، به منطقة الفراغ در کتابهاى مقدس برسیم!
اولین نکتهاى که براى ایجاد منطقة الفراغ در کتاب مقدس گفته مىشود، این است که کتاب مقدس از نظر سندى دچار اشکال است; یعنى بین این کتاب موجود و کتاب مقدس اصلى، یک منطقة الفراغ بهوجود مىآید . بررسى اسناد کتابهاى مقدس در این قسمت واقع مىشود .
دومین نکته این است که بر پیامبر معانى نازل شده است، نه الفاظ کتاب مقدس، و بین معانى اصلى و معانى الفاظ فعلى مسطور در کتاب مقدس، یک فاصله و منطقة الفراغ است که مىتواند محیط جولان فکرى باشد!
بعد دیگ در کتاب مقدس این است که گرچه خود الفاظ بر پیامبر نازل شده است، ولى این الفاظ تاریخى و داراى معناى تاریخىاند! پس بین معناى تاریخى این الفاظ در زمان نزول و معناى فعلى این الفاظ یک فاصله و منطقة الفراغ به وجود مىآید که براى فاعلیت ذهنى محیط مناسبى مىشود .
حال اگر به نظریه عدم عصمت انبیاء که توسط روشنفکران دینى تقریر مىشود، توجه کنیم، عمق این نظریه بیشتر پدیدار مىگردد; یعنى اشتباه انبیاء در الفاظ و معانى کتاب مقدس .
در نظریه روشنفکرى دینى به معاد به طور غیر مستقیم پرداخته مىشود; چون بحث روشنفکران دینى، دنیوى است نه اخروى . به همین دلیل به عالممعاد نمىپردازند .
گاهى با معاد اینطور برخورد مىکنند که عالم معاد، عالم بهانه است، نه عالم بهاء و عمل; یعنى اینکه با صرف بهانهاى مثل حقیقتجویى، نه حقیقتیابى، مىتوان به بهشت رسید که بهشت را به بهانه دهند نه به بها . به همین دلیل مىتوانند یک حالت منطقة الفراغ دنیوى براى خود بهوجود آورند .