آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

هرچند جهانى شدن از مقوله‏هاى مهم و مطرح در مجامع علمى و آکادمیک جهان اسلام است، اما تا کنون جهان اسلام فاقد پاسخى یکدست‏به این مقوله بوده است . متفکران مسلمان هر کدام از زوایاى متفاوت به طرح و بررسى این مقوله پرداخته‏اند . در مجموع مى‏توان این دیدگاه‏ها را در دو طبقه کلان جاى داد:
1 . دیدگاهى که جهانى شدن را در چارچوب یک «پروژه غربى‏» تعریف کرده، بر ضرورت مقابله با آن تاکید مى‏کند;
2 . نظریاتى که در چارچوب خوشبینانه طرح مى‏گردد و جهانى شدن را یک «پروسه طبیعى‏» تلقى مى‏نمایند . نگرش دوم اساسا به ضرورت مواجهه منفى و یا مقابله با فرایند جهانى‏شدن اعتقاد ندارد; در حالى که نگرش نخست ضرورت مقابله را مطرح مى‏کند و بیش‏ترین نقطه تمرکز بحث را روى مکانیزم‏هاى ممکن براى مقابل قرار مى‏دهد . به نظر اینان به دلیل اقتضاى فرهنگ جهانى شدن که عمدتا با جهان‏شمول نمودن فرهنگ لیبرالیسم همراه است، حفظ هویت و فرهنگ دینى ضرورت مقاومت در برابر این مقوله را مطرح مى‏کند . اما این که آیا این مقابله در حوزه بیرون از جهانى‏شدن و فاصله گرفتن از آن مى‏تواند کارآمد باشد یا با ورود در گردونه جهانى‏شدن، موضوعى است که با نقد و بررسى جدى روبرو است . برخى از نویسندگان امکان هر نوع مقاومت در برابر پروسه جهانى شدن را منتفى دانسته، مقاومت در برابر آن را صرف هزینه زمانى و مالى بدون دستاورد مشخصى مى‏نامند . مى‏گویند: اگر ما روند جهانى شدن را بپذیریم، شاید راه فرارى در آن نباشد; چون ما در جایگاه یک عضو نسبتا قابل توجه در نظام بین‏الملل باید در فرایند جهانى شدن تاثیر گذاریم . باید بپذیریم که این فرایند، یک استراتژیک بین‏المللى است و مقاومت کردن در مقابل آن، سودى ندارد .
در اینجا توصیه به برخورد عقلانى و آرام با جهانى شدن است; زیرا با نگرش ستیزه‏جویانه، دو هزینه را باید پرداخت:
1 . هزینه کم‏رنگ کردن استراتژى‏هاى جهانى شدن; 2 . هزینه تقویت ارزش‏هاى خودى . ولى اگر برنامه جهانى‏شدن را که در حقیقت همان نظام بین‏المللى است‏بپذیریم و با شیوه مسالمت‏آمیز با آن برخورد کنیم، مى‏توانیم ارزش‏ها و دین خود را حفظ کنیم; زیرا جهانى شدن با دین ما سروکار ندارد; بلکه فرآیندى است که با اندیشه‏ها و رفتارهایى مى‏جنگد که مغایر منافع جهانى‏شدن است . (1)
اما این تنها یک بعد قضیه است . در مقابل کسانى هم امکان مقابله با جهانى‏شدن را مطرح مى‏نمایند . در این جا پاسخ اسلامى به جهانى شدن را از منظر اندیشمندان اسلامى، نظیر دکتر حنفى، ابوربیع، برهان غلیون، دکتر نصر و دیگران مرور خواهیم کرد .
1 . محمدابراهیم ابوربیع
پایان جنگ سرد، به مفهوم پیروزى نهایى غرب و تثبیت نظام جهانى بر اساس نظم تک‏قطبى محسوب نمى‏شود . امروز مقاومت‏ها در برابر سلطه همه جانبه غرب در اشکال مختلف سیاسى، فرهنگى و حتى نظامى وجود دارد که خبر از عدم موفقیت نهایى برندگان جنگ سرد مى‏دهد . «جهانى‏شدن از این منظر چیزى بیش از توسعه اقتدارگرایانه منطق سرمایه‏دارى در ابعاد مختلف حیات بشرى نیست .» (2) این که جهانى‏شدن، فرهنگ اسلامى را مورد توجه قرارنداده، ملاحظات و حساسیت‏هاى آن را درک نمى‏کند، احتمالا ریشه در عدم انسجام و نظم اندیشه دینى در حوزه‏هاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى دارد، در غیر این صورت نمى‏توان حساسیت جامعه اسلامى را نسبت‏به مقوله «جهانى‏شدن به مفهوم گسترش منطق سرمایه‏دارى‏» نادیده انگاشت . ابراهیم ابوربیع که از محققان مسلمان و استاد حوزه مطالعات اسلامى - مسیحى است، ضمن تاکید بر ضرورت ارایه پاسخ اسلامى به جهانى‏شدن، روشنفکران مسلمان را به اتخاذ نگرش انتقادى نسبت‏به این مقوله فرا مى‏خواند . وى به صراحت اظهار مى‏دارد: «مایلم این نکته را ابراز دارم که چشم‏انداز اسلام نسبت‏به اقتصاد و اجتماع از سوى طرفداران جهانى‏شدن، جدى گرفته نشده و این امر معلول فقدان درک و ارزیابى دقیق و انتقادى این پدیده در جوامع اسلامى است .» (3) ابوربیع یک پاسخ سه مرحله‏اى را در مقابل جهانى‏شدن مطرح مى‏کند:
1 . بازسازى ابعاد تجویزى و تشریعى اسلام، با توجه به نفى اقتدارگرایى موجود در جهان اسلام . به نظر ابوربیع در حالى که اسلام بیش از هر دین و فرهنگ دیگرى، آزادى، مساوات و برابرى را مورد توجه قرار داده، مسلمانان از نظر عملى همواره با تناقض زندگى نموده‏اند . فرایند جهانى‏شدن از طریق ترویج لیبرالیسم، فشار مضاعفى را بر جوامع اسلامى وارد مى‏کند . روشنفکران مسلمان مى‏توانند با بازسازى شریعت اسلامى، روح مساوات‏طلبى و آزادى‏خواهى اسلام را به جوامع مسلمان و جامعه بشرى عرضه دارند .
2 . نگاه تاریخى به تحولات سیاسى، فلسفى، اجتماعى و اقتصادى غرب . در این جا در واقع نویسنده، غرب‏شناسى و شناخت ماهیت غرب، اهداف و منافع غرب، شعارها و رفتارهاى غرب را جهت آشنا نمودن جوامع غیرغربى، به‏ویژه جوامع اسلامى، مورد توجه قرار مى‏دهد . وى بر این نکته تاکید مى‏کند که عدم ارتباط با غرب و این که جوامع اسلامى هیچ گونه نیازى به غرب ندارند، گفتار ساده‏لوحانه است . اما این تعامل مى‏بایستى همراه با درک و شناخت ماهیت غرب باشد . بالاخره غرب از نظر فکرى، سیاسى و اجتماعى، مراحل مختلفى را پشت‏سرگذاشته که آخرین مرحله جهانى‏شدن است . در این جا از منظر تاریخى، نویسنده مشکل اسلام را با جهانى‏شدن، تکرار گفتمان رایج روابط اسلام و مدرنیته تلقى مى‏کند .
3 . سومین مرحله پاسخ مسلمانان به جهانى‏شدن از نظر ابوربیع آموزش و اصلاح سیستم آموزشى در جهان سوم و به ویژه کشورهاى اسلامى است . وى وضعیت کنونى آموزش در کشورهاى اسلامى را با اشاره به تاریخ آموزش در هند تحت استعمار توضیح مى‏دهد . مى‏گوید: سیستم آموزشى در این کشورها یا کاملا غیربومى و متناقض با فرهنگ اسلامى است، یا این وجه آموزش آن چنان کم‏رنگ و ناتوان است که عملا فرزندان این جوامع نسبت‏به فرهنگ بومى خود، احساس غربت و ناآشنایى مى‏نمایند . آموزش در این کشورها با هدف غربى‏سازى، برنامه‏ریزى مى‏شود و در اغلب این کشورها، سیستم آموزشى بیشتر فرزندان و نه توده‏ها را تحت تربیت و آموزش مى‏گیرد .
پیشنهاد ابوربیع اصلاح آموزش و سیستم آموزشى در کشورهاى اسلامى است; به گونه‏اى که نظام آموزشى قبل از هر امرى به تقویت فرهنگ اسلامى، فرهنگ‏سازى جدید در چارچوب باورهاى دینى و ضرورت‏هاى عصرجدید، بیندیشد . با تعمیق فرهنگ بومى، از استحاله فرهنگ دینى در مواجهه با جهانى‏شدن فرهنگ سرمایه‏دارى مى‏توان جلو گرفت .
مسلمانان با تنوعات قومى و فرهنگى که هیچ‏گونه زمینه لازم را براى همسویى ندارند، بر محوریت اندیشه دینى در تقابل با سکولاریسم به وحدت مى‏رسند و هویت جمعى مى‏یابند .
مسلمانان مقیم امریکا که داراى تنوعات قومى - فرهنگى هستند، بدان دلیل که در درون جامعه سکولار زندگى مى‏کنند، هویت دینشان از برجستگى خاصى برخوردار است . این امر یک نکته ظریف و مهم را براى مواجهه اسلام با جهانى‏شدن بازگو مى‏کند و آن این که مسلمانانى که در قلب کشور جهانى‏شده، زندگى مى‏کنند، شانس بیش‏تر و بهترى براى ایجاد جامعه جهانى اسلامى را دارند .
از طرف دیگر مسلمانانى که در معرض جهانى‏شدن قرار دارند - نظیر مسلمانان مقیم امریکا - امروزه به خوبى به این نکته واقف گشته‏اند که حفظ هویت دینى آنان، در گرو ایجاد و شکل‏گیرى گروه‏هاى روشنفکرى جدید اسلامى است که بتواند باورهاى سنتى و اسلامى آنان را با توجه به ضرورت‏هاى جدید و همزیستى مسالمت‏آمیز، با پیروان سایر ادیان بازخوانى و اصلاح نمایند . بدین ترتیب به نظر ابوربیع پاسخ اسلامى به جهانى شدن نمى‏تواند یک پاسخ بیرونى باشد، بلکه مسلمانان با ورود در گردونه جهانى شدن، بهتر مى‏توانند از موضع دینى با این پدیده مواجه گردند .
2 . دیدگاه دکتر نصر
دکتر نصر از پژوهشگران مسلمانى است که درباره رابطه اسلام و تجدید و بالتبع رابطه اسلام و جهانى شدن، اندیشیده است . پرسش اساسى که دغدغه ذهنى و مشغولیت علمى‏هاى نصر را در اثرى مربوط به پاسخ اسلامى به تجدد، تشکیل مى‏دهد، این است که جوان مسلمان در عصر تجدد، چگونه مى‏تواند زندگى نماید؟ رابطه تفکر اسلامى با تجدد غربى چگونه است؟ هرچند دکتر نصر به صورت مستقیم از عنوان اسلام و جهانى‏شدن یاد نمى‏کند، اما به صورت منطقى از بحث اسلام و تجدد آقاى نصر، رابطه اسلام و جهانى‏شدن نیز قابل پیگیرى خواهد بود; زیرا از یک سو محتواى جهانى شدن عمدتا آموزه‏هاى لیبرال غربى است که قبلا با عنوان مدرنیسم یا تجدد شناخته مى‏شد و از طرف دیگر آن گونه که آنتونى گیدنز معتقد است، جهانى‏شدن در واقع همان عالمگیر شدن تجدد و مدرنیته است . بنابراین به طور منطقى پرسش از نسبت اسلام و مدرنیته در مباحث آقاى نصر و دیگر همکارانش، به سؤال از رابطه اسلام و جهانى‏شدن نیز مى‏پردازد . دکتر نصر پاسخ اسلامى به تجدد را در دو مرحله مطرح مى‏کند . به بیان دیگر به نظر این پژوهشگر، جهان اسلام و جوانان مسلمان براى مواجهه منطقى و مناسب با تجدد، مى‏بایستى دو گام اساسى را بردارند:
1 . شناخت غرب
ضرورت شناخت غرب از نظر دکتر نصر، اولین و مهم‏ترین گام در رویارویى با تجدد است . اهمیت‏شناخت غرب، از آن رو است که امروزه بیش‏تر جوامع اسلامى از مظاهر تکنولوژى و تمدن غرب استفاده مى‏کنند; بنابراین ناگزیرند به عنوان یک مسلمان، پاسخ اسلامى به این مسایل و پدیده‏هاى جدید را مورد توجه قرار دهند . بررسى دستیابى به این پاسخ، لوازم و آثار، مبانى فکرى انسان‏شناختى آن، از اهمیت جدى برخوردار مى‏باشد . این در حالى است که به نظر نصر، جهان اسلام و جوانان مسلمان، فاقد درک روشن و بینش درست در مورد غرب مى‏باشند . «کشورهاى اسلامى سخت‏براى صنعتى شدن تلاش مى‏کنند; بدون این که پیامدهاى صنعتى شدن از نظر فرهنگى و مذهبى را مورد توجه قرار دهند . این امر ضرورت صورت‏بندى جدید تلقى اسلامى از تکنولوژى و فرهنگ غرب را مطرح مى‏کند، اما متاسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درک عمیق از غرب است; در حالى که عمیقا از انواع آراء، اندیشه و محصولات و مظاهر تمدن غرب، از اتومبیل گرفته تا کامپیوتر و سینما و تا ادبیات و آراء فلسفى، اقتصادى و سیاسى تاثیر پذیرفته‏اند .» (4)
وى در جاى دیگر شناخت غرب و درک فرهنگ و مبانى تجدد غربى را پیش‏شرط اساسى هر نوع پاسخ اسلامى به آن عنوان نموده و معتقد است: «امواج آراء و ارزش‏هاى غربى هم چنان بى‏وقفه از طریق رسانه‏هاى جمعى و سایر طرق انتقال اطلاعات، به طرف جهان اسلام سرازیر است . اما آنچه موجود نیست، اطلاع درباره غرب و درک روشن اندیشه‏هاى فکرى - فرهنگى غرب از نقطه نظر اسلامى است، و تنها چنین معرفتى مى‏تواند ابزارهاى ضرورى براى مواجهه و مقابله با معارف غرب جدید و تدارک پاسخ اسلامى بدان را در اختیار مسلمانان قرار دهد .» (5)
2 . صرف شناخت و درک ابعاد سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و فلسفى تمدن و تجدد غرب، براى تدارک پاسخ اسلامى و ارایه مکانیزم کارآمد مواجهه با آن کافى نیست، هر چند به عنوان نخستین گام لازم ضرورى است . دکتر نصر مرحله دوم پاسخ اسلامى به تجدد را پس از شناسایى تعارضات اسلام و تجدد، متوجه درون جامعه اسلامى و پایه‏هاى فکرى، فلسفى اندیشه اسلامى مى‏داند . تعمیق بینش دینى، تقویت و استحکام مبانى فکرى و تقویت ایمان دینى جوان مسلمان در برابر تعارضات و نقاط چالش‏آور غرب، مرحله دوم از پاسخ اسلامى است که مورد تاکید و توجه نصر قرار مى‏گیرد . مى‏گوید: «مهم‏ترین پاسخ جوان مسلمان این است که بیش از هر چیز قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد . . . . مسلمین ابتدا باید به معارضه تجدد با نفس دین پاسخ دهند و آن گاه به معارضه‏اى که دنیاى متجدد على الخصوص با وحى اسلامى دارد، بپردازند و در این راستا تقویت ایمان دینى و استحکام اعتقاد جامعه اسلامى به مبانى دینى از اهمیت جدى برخوردار مى‏باشد .» (6)
بنابراین دیدگاه نصر در مورد پاسخ اسلامى به جهانى‏شدن، همچون ابوربیع، شناخت و درک جامع و همه‏جانبه جهانى‏شدن و تعمیق ایمان دینى و باورهاى اسلامى در درون جوامع مسلمان را مورد تاکید قرار مى‏دهد . در این رویکرد، از منظر اسلامى، جهانى‏شدن داراى جنبه‏هاى همساز و غیرمناقض با اندیشه اسلامى است که مسلمانان مى‏توانند با آن همراه گردند . از سوى دیگر برخى جنبه‏هاى ناسازگار و مناقض با فرهنگ اسلامى را با خود حمل مى‏کند به نظر نصر مهم‏ترین چالش جهانى‏شدن، ایجاد تزلزل در باورهاى دینى و وحى اسلامى است که مى‏بایستى از سوى روشنفکران مورد توجه قرار گرفته و استحکام یابد .
3 . ماهاتیر محمد
متفکران و اندیشمندان مسلمان هر یک از زاویه خاص به تحلیل مفهوم و ماهیت جهانى‏شدن پرداخته و بالتبع رویکردهاى متفاوتى را در مواجهه با این پدیده ارایه داده‏اند .
ماهاتیر محمد ، نخست‏وزیر مالزى، ضمن هشدار به طرفداران جهانى‏شدن، نسبت‏به آماده‏سازى خود براى سوء استفاده از بازار جهانى بدون مرز، مى‏گوید: «مسلمانان نباید روند جهانى‏شدن را رد کنند; بلکه باید با کوششى هماهنگ بر تعریف مفاهیم آن تاثیر بگذارند، و آن را قانونمند سازند، پایه‏هایش را تغییر دهند و شکل تازه‏اى بدان بخشند . . . . لازم نیست که جهانى شدن به معناى داشتن جهانى بودن مرز باشد; مرزها مى‏توانند همچنان سرجاى خود باقى بمانند و باید همچنان مورد احترام نیز باشند، اما با فناورى مدرن، اطلاعات به همه اشکال خود، مى‏تواند بدون هیچ محدودیتى از مرزها بگذرد . اما مسلمانان مى‏توانند نرم‏افزارها و حتى سخت‏افزارهایى بسازند که دست کم برخى از عناصر ناپاک از این اطلاعات دور نگاه دارد .» به نظر ماهاتیر محمد، طرفداران جهانى‏شدن به خرید بانک‏ها و شرکت‏ها پرداخته و دارایى‏هاى خود را روى هم گذاشته‏اند و از بیش‏تر کشورها هم بزرگ‏تر شده‏اند; به گونه‏اى که حتى اگر بخواهند، مى‏توانند کشورها را نیزخریدارى نمایند . کاهش سرمایه‏گذارى با خارج کردن سرمایه، کاهش ارزش پول، افزایش فشار بر دولت‏ها براى تغییر قوانین خود به سود آن‏ها و کارهاى دیگرى که این غول‏ها مى‏توانند انجام دهند، همه در راستاى تاخت و تاز بر دیگر جوامع صورت مى‏گیرد . وى معتقد است: «زندگى، از هر جنبه‏اى مورد تاخت و تاز قرار خواهد گرفت، اذهان ما اشغال خواهد شد و حتى دین ما به اشغال درخواهد آمد . اما مسلمانان در برابر چنین وضعیت‏خطیرى چگونه مى‏توانند رفتار نمایند؟ به نظر ماهاتیر محمد، مسلمانان باید بکوشند روند جهانى شدن را درک کنند و با این درک خود را آماده سازند که نه تنها خطرها را از خود دور نمایند، بلکه از روند جهانى شدن براى رسیدن به کشورهاى توسعه‏یافته، هم در فناورى اطلاعات و هم توان صنعتى، بهره گیرند .
4 . دیدگاه حسن حنفى
دکتر حسن حنفى از نویسندگان مطرح مصرى است که در زمینه فلسفه و مسایل اسلامى از منظر جدید، پژوهش‏هایى را انجام داده است . در زمینه جهانى‏شدن نیز آقاى حنفى، دیدگاه‏هایى را ارایه مى‏کند که مى‏تواند براى دستیابى به پاسخ اسلامى در برابر جهانى‏شدن، مفید افتد . حنفى در بحث جهانى‏شدن براى جایابى رابطه اسلام و جهانى‏شدن ابتدا به طرح نظریات مى‏پردازد . وى از دو دسته نظریه عام، با عنوان دیدگاه راست و دیدگاه چپ یاد مى‏کند . دیدگاه راست‏به نگرشى مثبت و جانبدارانه از جهانى شدن مى‏انجامد; در حالى که دیدگاه چپ با نوعى نگرش منفى و انتقادى همراه مى‏گردد . وى در یک گونه‏شناسى نسبتا دقیق‏تر و جزئى‏تر هر دو دیدگاه چپ و راست را در دو طبقه و نیز مجموعه جاى مى‏دهد . مى‏گوید هر دو دیدگاه راست و چپ به دو دسته تقسیم مى‏شود:
1 . راست معتدل یا میانه که جهانى‏شدن را تنها به عنوان یکى از ابزارهاى رشد اقتصادى، مورد دفاع و حمایت قرار مى‏دهد .
2 . راست تقلید (افراطى) که اقتصاد آزاد و لیبرال را تنها توسعه و مسیر نهایى تاریخ مى‏داند .
به همین صورت، دو دسته از نظریات چپ را آقاى حنفى معرفى مى‏کند:
یک . چپ تقلیدى (افراطى) که جهانى‏شدن را به عنوان چهره جدیدى از استعمار مورد نفى و انکار قرار مى‏دهد .
دو . چپ جدید (میانه) که امکان را به جمع میان جهانى‏شدن و خواست‏هاى مستقل ملى باور دارد و الزاما در مواجهه با جهانى شدن به نفى مطلق آن نمى‏اندیشد .
جهت‏گیرى اسلامى در کدام دسته جاى مى‏گیرد؟ البته به نظر آقاى حنفى پاسخ اسلامى الزاما در هیچ‏کدام از طبقه‏بندى‏هاى مزبور جاى نمى‏گیرد; اما قرابت و یا اشتراک نسبى با برخى نظریات، بیش‏تر است تا با دسته دیگر . جهت‏گیرى اسلامى در چارچوب واحدى ارایه نمى‏شود; بلکه با تعدد آراء و افکار روبرو مى‏باشد و احتمالا همین تعدد آراء و افکار، یکى از مشکلات جدى در بحث‏حاضر مى‏باشد . به نظر دکتر حنفى اسلام پیشرو، با چپ ملى از نظر تحلیل کیفى همسویى بیش‏تر دارد تا با اسلام محافظه‏کار . نقطه اشتراک سکولاریزم ملى با اسلام ملى‏گرا بیش‏تر از سکولاریزم ملى یا سکولاریزم جهان‏وطنى است . بنابراین اختلاف بین اسلام و نگرش چپ به صورت جدى وجود ندارد; زیرا هر دو تا چهره استقلال و پیشرو بودن را مورد تاکید قرار مى‏دهند . از سوى دیگر اختلاف بین اسلام پیشرو (مستقل) و اسلام پیرو (تابع) و نیز چپ پیشرو (ملى‏گرا) و چپ وابسته (تابع) بیش‏تر مشاهده مى‏شود . (8) البته آنچه در بیان آقاى حنفى آمده، اشتراک و تشابه جزئى است . عمدتا دیدگاه اسلامى با نگرش چپ در مورد نفى استعمار و مورد توجه قرار دادن پیشینه استعمارى جهان سوم، اشتراک نظر دارد . در هر دو دیدگاه مخالفت‏با امپریالیسم به عنوان یک چارچوب تحلیلى مورد توجه قرار مى‏گیرد . آشکار است که از نظر مبنا و اصول، اسلام و نگرش اسلامى به همان میزان که نگرش لیبرالیستى راست را به دلیل اتکاء بر رفاه و منافع اقتصادى مادى، مورد نفى قرار مى‏دهد، به همان میزان نگرش مارکسیستى چپ را به دلیل مادى‏گرایانه بودن آن طرد مى‏کند .
به نظر حسن حنفى، جهانى شدن یک مقوله صرفا نظرى نیست، بلکه برخورد تاریخى میان مرکز و پیرامون، بین کشورهاى ثروتمند و فقیر، بین استعمار و آزادیخواهى، بین سلطه‏جویى و استقلال و بالاخره بین شمال و جنوب است . وى تاثیر رخدادهاى تاریخى بر شکل‏گیرى فرایند جهانى‏شدن را با استناد به این نکته روش‏شناختى (متدولوژیک) مستدل مى‏نماید که «تئورى و نظریه‏اى محض، بدون آن که فعل سیاسى و حرکت تاریخ، جزیى از عوامل تشکیل‏دهنده آن باشد، وجود ندارد» . بنابراین به نظر دکتر حنفى، جهانى‏شدن مقوله جدیدى نیست; بلکه یکى از اشکال جدید سلطه و برترى‏طلبى نظام جهانى است . ایشان در جاى دیگر، جهانى‏شدن را مساوى با اروپایى شدن عنوان مى‏کند . وى هرچند این نکته را به صراحت اظهار نمى‏کند، اما از بیان ابزارى بودن جهانى‏شدن، براى تثبیت هیمنه و سلطه اروپا بر سایر ملل ابایى ندارد . (9)
حنفى جهانى‏شدن را یک فرایند فراگیر و همه‏بعدى مى‏داند که با آثار اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و هویتى همراه مى‏باشد . در بعد اقتصادى، توسعه تجارت آزاد و دستیابى به بازارهاى جهان سوم و تامین مواد خام نفتى و غیرنفتى از این کشورها مورد توجه است; در بعد سیاسى مهم‏ترین هدف جهانى‏شدن، ترویج لیبرالیسم سیاسى است . اما در این میان به نظرحنفى، بعد هویتى جهانى‏شدن از اهمیت جدى‏ترى برخوردار است . مى‏گوید: «براى ما، همانند دیگر روشنفکران آزادى‏خواه، موضع فرهنگى - هویتى جهانى‏شدن، بیش از ابعاد سیاسى و اقتصادى آن حایز اهمیت است; زیرا به نظر مى‏رسد براى سیطره سیاسى و اقتصادى غرب، مدخل فرهنگى، طبیعى‏ترین مسیر باشد . (10) در همین چارچوب مى‏توان تحقیقات انجام شده توسط ادوارد سعید (شرق‏شناسى) حسن حنفى (مقدمه‏اى در علم غرب‏شناسى) سمیرامین و انورعبدالملک و ریح الشرق را نام برد . مخرج مشترک کلیه این تلاش‏ها اثبات هویت در مواجهه با غرب مى‏باشد . به نظر حنفى از آن جا که فرهنگ مربوط به تمدن، زبان و قوم تاریخ کشورهاست نمى‏توان از یک فرهنگ عام و جهانى و فراگیر یاد کرد . بنابراین جهانى‏شدن فرهنگ، به مفهوم حاکمیت‏یک فرهنگ خاص بر جوامع بشرى، عملا ممکن نخواهد بود . این غرب و طرفداران فرهنگ غربى است که براى تسخیر سایر ملل و به اطاعت کشیدن آنان، اسطوره فرهنگ جهانى را خلق کرده‏اند . (11)
استراتژى مواجهه با جهانى‏شدن
به نظر حسن حنفى از دو نوع استراتژى مثبت و منفى در مواجهه با جهانى شدن مى‏توان یاد کرد . این نوع استراتژى در واقع ناشى از تلقى و برداشت ما از جهانى شدن خواهد بود . به عبارت دیگر نحوه تلقى و تفسیر از «جهانى‏شدن‏» تا اندازه زیادى نوعى استراتژى پیشنهادى ما را در مواجهه با جهانى شدن شکل خواهد داد . در هر حال وى از این نوع استراتژى در گونه‏هاى ذیل یاد مى‏کند:
1 . دفاع از جهانى‏شدن و نشر آن، این استراتژى عمدتا از سوى کشورهایى دنبال مى‏شود که در فرایند جهانى‏شدن ذى‏نفع هستند . در واقع کشورهایى که مى‏توانند از جهانى‏شدن به عنوان یک فرصت استفاده نمایند، از آن دفاع کرده و به ترویج آن مى‏پردازند . در کشورهاى جهان سوم و ملل اسلامى نیز هستند کسانى که از این استراتژى حمایت مى‏کنند; زیرا به نظر آنان راهى غیر از این وجود ندارد .
2 . استراتژى همراهى و مقاومت‏به منظور سیطره بر آن . در این جا به نظر حنفى از یک سو تلاش بر آن است تا از فرصت‏هاى برآمده از جهانى‏شدن استفاده شود و از طرف دیگر در برابر محصولات آن به خصوص چالش‏هاى هویتى ناشى از آن مقاومت صورت مى‏گیرد . بنابراین در این‏جا نوعى تلفیق از دو استراتژى نفى مطلق و همراهى مطلق، به چشم مى‏خورد . اما این که آیا فرصت‏هاى ناشى از جهانى‏شدن با توجه به توانمندى‏ها و زمینه‏هاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى کشورهاى اسلامى بیش‏تر ست‏یا جنبه‏هاى منفى و تهدیدآمیز آن، آقاى حنفى بدان پاسخ نمى‏دهد . در جاى دیگر از نوشته‏هاى آقاى حنفى تاکید نویسنده بر استراتژى دفاع از هویت محلى و فرهنگ دینى در برابر فرهنگ غربى به عنوان مظروف جهانى شدن به چشم مى‏خورد . اما وى معتقد است که دفاع از فرهنگ و هویت‏خودى در قبال جهانى شدن، نبایستى به مفهوم رفض و نفى مطلق جهانى شدن تلقى شود; زیرا این امر به قول حنفى، تصحیح خطا به خطا است و هر دوناصواب . (12) نویسنده در ادامه، استراتژى دفاع از هویت محلى و فرهنگ خودى را به صورت تدریجى در سه مرحله مطرح مى‏کند .
یک . اعاده و بازگشت‏به سنت‏هاى فرهنگى; به گونه‏اى که این سنت‏هاى فرهنگى از منظر ضرورت‏هاى جدید مورد بازخوانى قرار گرفته و مواردى که با تحولات زمانه و نیازمندى‏هاى عصرناسازگار است، تصحیح شود . به قول نویسنده، تراث قدیم، راهنماى اساسى براى فرهنگ بومى است . (13)
دو . دفاع از هویت فرهنگى از طریق کاهش اتکاى بر غرب و تقویت‏خودباورى . نویسنده پیشنهاد مى‏دهد که براى این امر بازنمایى میراث فرهنگ بومى و آشکار نمودن کاستى‏هاى فرهنگ غربى، مى‏تواند مفید و کارساز باشد . مى‏گوید: «فرهنگ‏ها عموما در مقطع تاریخى خاص و در درون جامعه خاص، رشد مى‏کنند و پس از آن از طریق وسایل ارتباطى و تلاش براى هژمونیک شدن، هیمنه خود را بر سایر جوامع بسط مى‏دهند . اگر چنین است، در روند جدیدى که ایجاد مى‏گردد، چرا فرهنگ فراگیر و جهانى‏شده، خود از الزامات جهانى شدن استثنا گردد؟» در این جا حنفى به یک نکته ارزنده اشاره مى‏کند و آن این که: اگر در فرهنگ جهانى‏شدن، تکثر، تنوع، آزادى اعتقادى و فرهنگى وجود دارد، خود فرهنگ مسلط نیز مى‏بایستى به نقض خود برآید; زیرا او خود ناقض اصولى است که آن‏ها را تبلیغ مى‏کند . (14)
سه . آخرین مرحله لازم براى استراتژى دفاع از هویت و فرهنگ بومى در برابر جهانى شدن، این است که فرهنگ بومى در یک تعامل دو سویه با فرهنگ مسلط، وارد بازى و چانه‏زنى مى‏شود . در این جاست که فرهنگ بومى ناگزیر است که میان میراث گذشته، ضرورت‏هاى حال و استلزامات آینده زندگى اجتماعى، پیوند زند . بنابراین آنچه سلفى‏گرى تاکید دارد (نگاه مثبت‏به گذشته) و آنچه نوگرایان مورد توجه قرار مى‏دهند (نگاه به حال و آینده) در یک معامله منطقى به هم مى‏رسند و بدین‏ترتیب فرهنگ بومى از فرصت‏ها و جنبه‏هاى مثبت جهانى شدن، بیش‏ترین بهره‏بردارى را نموده، محذورات آن را به حداقل مى‏رساند .
نقد و بررسى
نظریه دکتر حنفى در مورد پاسخ اسلامى به جهانى شدن، هر چند داراى نقاط ارزنده‏اى است، اما با تاملاتى چند نیز همواره است . مشکل اساسى نظریه حنفى این است که تعریف خاصى از جهانى شدن ارایه نمى‏دهد . تلقى وى از جهانى شدن، کلیه ویژگى‏هایى را براى جهانى شدن در تفاسیر و رویکردهاى مختلف بیان شده، دربر مى‏گیرد . مى‏گوید جهانى‏شدن، یعنى توسعه و گسترش اقتصاد آزاد; جهانى‏شدن، یعنى سیطره مرکز بر عالم; جهانى‏شدن به عنوان جدال تاریخى و بالاخره جهانى شدن عنوانى ست‏براى حرکت‏سیطره‏طلبانه آمریکا، یعنى تقلیل دنیا به دهکده واحد .
همان‏گونه که مشاهده مى‏شود وى کلیه دیدگاه‏هاى مثبت و منفى را در جهانى شدن وارد مى‏کند . همین نکته باعث مى‏شود که تحلیل‏هاى بعدى حنفى نیز از وضوح و پایدارى برخوردار نباشد . نکته دوم در مورد دیدگاه حنفى، ماهیت آرمانى آن است . نویسنده مى‏گوید اگر فرهنگ اسلامى به قرائت پویا از سنت‏هاى گذشته، دست‏یابد و بتواند بین تراث تاریخى و نیازمندى‏هاى عصرى جمع زند، زمینه دفاع از خود را در برابر جهانى شدن دارد . اما توضیح نمى‏دهد که آیا این کار تا چه اندازه عملى است و مکانیزم تحقق و عینیت آن چگونه است؟ و چه زمانى فرهنگ اسلامى به این مهم دست مى‏یازد؟
5 . برهان غلیون
به نظر برهان غلیون جهانى شدن عبارت است از مرحله جدیدى از نظم جهانى که داراى ویژگى اساسى است: انتقال علوم و سرعت انتقال به گونه‏اى که همگان در جهان واحد و جامعه واحد زندگى مى‏نمایند . بنابراین فشرده شدن زمان و مکان از ویژگى‏هاى جهانى شدن است که در اثر آن هر نظر یا عملى به سرعت در تمام جهان منتشر مى‏شود و بر سایر ملل تاثیر مى‏گذارد و یا تاثیر مى‏پذیرد . (15)
هر چند غلیون همانند برخى دیگر نویسندگان، مبناى اصلى و تکیه‏گاه مهم جهانى شدن را اقتصاد و حوزه تجارت جهانى مى‏داند، اما همچنان اهمیت جهانى شدن سیاست و فرهنگ را مورد توجه قرار دارد . بنابراین وى در مورد جهانى شدن فرهنگ عقیده دارد که جهانى شدن مربوط به انقلاب دانش و تکنولوژى ارتباطى است، و در راستاى سیطره جماعتى بر سایر جوامع عمل مى‏کند . (16)
در نهایت غلیون جهانى شدن را هر چند پدیده تاریخى مى‏داند، اما منشا و خاستگاه آن را با نظام‏سرمایه‏دارى پیوند مى‏زند . به نظر وى جهانى شدن در راستاى هیمنه و برترى جوامع سرمایه‏دارى بر سایر جوامع، قابل تحلیل مى‏باشد . اگر چنین است دیگر فرهنگ‏ها در قبال جهانى شدن فرهنگ سرمایه‏دارى «نئولیبرال‏» چه وضعى دارند؟ کدام استراتژى در مواجهه با جهانى شدن مى‏تواند مفید افتد . برهان غلیون تحول اساسى در موضع و دیدگاه‏هاى تقلیدگرایانه فرهنگ اسلامى را پیشنهاد مى‏دهد . در این راستا تقویت اعتماد به نفس، تعدیل نظام جهانى و تطویر تعاون و همکارى اجتماعى مورد توجه قرار مى‏گیرد .
هرچند غلیون از موضع نفى سلطه فرهنگى صحبت مى‏کند، اما هیچگاه استراتژى مقابله از بیرون و رویارویى خارج از حوزه جهانى شدن را مطرح نمى‏کند، بلکه این عقیده را دارد که مى‏بایستى موضع، نص و نفى سلطه فرهنگى با ورود در درون منظومه جهانى شدن و همراهى با این فرایند، انجام گیرد . از این روى وى معتقد است که فرهنگ عربى و اسلامى مى‏بایستى از طریق همراهى مشروط با جهانى شدن به بدیل‏سازى فرهنگى در درون آن بپردازد و این امر هم اکنون باید اجرا شود نه آن گونه که برخى مى‏اندیشند که تا لحظه خلاصى و رهایى از هیمنه دولتى فرا رسد و زمینه‏هاى تغییر پدید آید، باید صبر کرد . این زمینه‏ها را بایستى از طریق ورود در گردونه جهانى شدن فراهم نمود . به نظر او، برخورد با جهانى شدن را در سه استراتژى متفاوت مى‏توان گونه‏یابى کرد:
1 . مقاومت در برابر جهانى شدن و نادیده انگاشتن اهمیت، لوازم و ابعاد مختلف آن . دراین طریق به جاى حرکت فعال و پویا در برابر جهانى شدن از واقعیت‏هاى عینى چشم‏پوشى مى‏شود . هر چند اینان تلاش مى‏کنند تا از طریق اجتناب و دورى‏گزیدن از جهانى شدن از آثار و تبعات آن در امان مانند، اما ماهیت جهانى شدن به گونه‏اى است که حتى ناخواسته برخى از الزامات خود را بر اینان تحمیل خواهد کرد .
2 . استراتژى همراهى و اعتراف به اهمیت آن، با اتخاذ موضع نفى از درون نظام . این موضع به گفته غلیون روشى است که به نظر سمیرامین منطقى و مناسب است . در این جا هدف، ایجاد نظام بدیل در قبال جهانى شدن سرمایه‏دارى است . سمیرامین در جایى از نوشته‏هاى خود با تقسیم‏بندى نظام جهانى به مرکز، نیمه پیرامون و پیرامون، روش به هم زدن نظم موجود را از طریق فعالیت‏هاى شورشى و براندازانه از درون نظام سرمایه‏دارى جستجو مى‏کند! در این جا نیز به نظر برهان غلیون، استراتژى نفى مطلق جهانى شدن دنبال مى‏شود، اما از طریق همراهى و رخنه کردن در درون نظام جهانى . او با نقد معتقد است که هر دو دیدگاه بدان دلیل که به نفى مطلق جهانى شدن بر مى‏خیزند و داراى ماهیت کاملا سلبى‏اند، به خطا مى‏روند .
3 . سومین استراتژى که خود نویسنده نیز مى‏پذیرد، بر این مبنا استوار است که جهانى شدن ثمره و محصول تطورات مختلف تاریخى است . بنابراین استراتژى مقابله با آن - که جهانى شدن را نه یک فرایند تاریخى بلکه محصول تلاش غرب براى سیطره برنظام جهانى شدن مى‏داند - دچار اشتباه تحلیلى و نظرى است . به نظر او جهانى شدن کاملا یک پدیده منفى و زیانبار نیست، بلکه در برخى ابعاد افق‏هاى جدیدى را براى جوامع بشرى مى‏گشاید; هرچند از برخى جهات تهدیداتى را نیز ایجاد مى‏کند . در این دیدگاه درک تناقضات درونى جهانى شدن و آشکار نمودن جنبه‏هاى منفى و زیانبار آن، در نهایت تفکیک فرصت‏هاى برآمده از محذورات و تهدیدات مبتنى بر آن، مى‏تواند براى برخورد منطقى و کارآمد با این مقوله کارآمد و مفید باشد . وى جهانى شدن را در این چارچوب مورد مطالعه قرار مى‏دهد . هرچند خود اذعان مى‏کند که به دلیل هژمنوتیک شدن فرهنگ لیبرالیسم و کاستى‏هاى نظرى فرهنگ عربى - اسلامى، این امر با مشکلات جدى روبرو است . اما این مشکلات به مفهوم آرمانى بودن این اندیشه نخواهد بود . در نهایت‏به نظر این نویسنده از آنجا که جهانى‏شدن یک فرآورده طبیعى و محصول تاریخ بشرى است، حتى خود غرب و فرهنگ غربى را نیز دربرمى‏گیرد و از این رو نفى مطلق آن مبناى منطقى ندارد . از سوى دیگر این فضاى جدید از نظر سیاسى و فرهنگى، همان گونه که چالش‏آور است، افق‏هاى جدیدى را نیز ایجاد مى‏کند . استراتژى کارآمد مى‏بایستى ضمن فهم چالش‏هاى درونى جهانى شدن، به تفکیک جنبه‏هاى مثبت و منفى آن همت گمارد; جنبه‏هاى منفى آن را مورد نقد قرار دهد و ضمن آشکار نمودن نقایص و تعارضات درونى آن، به الگوسازى بدیل و جایگزین بپردازد . در مجموع برهان غلیون تمام این فعالیت‏ها را از طریق همراهى و همآویى با جهانى‏شدن مورد توجه قرار مى‏دهد .
نقد و بررسى
دیدگاه غلیون هرچند از نظر مبنایى در دسته‏اى از نظریات خوشبینانه جاى مى‏گیرد و جهانى شدن را یک فرایند طبیعى و بدور از مداخله هدایتگرانه غرب عنوان مى‏کند، اما از آنجا که در درون این چارچوب به استراتژى مقابله فعال و پویا مى‏رسد مى‏تواند، در خور توجه باشد . اما آنچه در این نظریه بدان توجه نمى‏شود، مکانیزم‏هاى اجرایى و یا تحقق این نظریه است . در عمل استراتژى برخورد فعال چگونه تنظیم و اجرا مى‏گردد؟ آیا در درون گفتمان مسلط غرب، «بنابر نظریه فوکو که گفتمان‏هاى مسلط دانش‏سازاند» ، امکان فهم تناقضات درونى گفتمان مسلط وجود دارد؟ آیا در درون این گفتمان مى‏توان توانمندى‏ها و کاستى‏هاى فرهنگ بومى را فهم کرد؟ برهان غلیون به این موارد نمى‏پردازد .

تبلیغات