اندیشمندان مسلمان و قرائت اسلامى از جهانى شدن
آرشیو
چکیده
متن
هرچند جهانى شدن از مقولههاى مهم و مطرح در مجامع علمى و آکادمیک جهان اسلام است، اما تا کنون جهان اسلام فاقد پاسخى یکدستبه این مقوله بوده است . متفکران مسلمان هر کدام از زوایاى متفاوت به طرح و بررسى این مقوله پرداختهاند . در مجموع مىتوان این دیدگاهها را در دو طبقه کلان جاى داد:
1 . دیدگاهى که جهانى شدن را در چارچوب یک «پروژه غربى» تعریف کرده، بر ضرورت مقابله با آن تاکید مىکند;
2 . نظریاتى که در چارچوب خوشبینانه طرح مىگردد و جهانى شدن را یک «پروسه طبیعى» تلقى مىنمایند . نگرش دوم اساسا به ضرورت مواجهه منفى و یا مقابله با فرایند جهانىشدن اعتقاد ندارد; در حالى که نگرش نخست ضرورت مقابله را مطرح مىکند و بیشترین نقطه تمرکز بحث را روى مکانیزمهاى ممکن براى مقابل قرار مىدهد . به نظر اینان به دلیل اقتضاى فرهنگ جهانى شدن که عمدتا با جهانشمول نمودن فرهنگ لیبرالیسم همراه است، حفظ هویت و فرهنگ دینى ضرورت مقاومت در برابر این مقوله را مطرح مىکند . اما این که آیا این مقابله در حوزه بیرون از جهانىشدن و فاصله گرفتن از آن مىتواند کارآمد باشد یا با ورود در گردونه جهانىشدن، موضوعى است که با نقد و بررسى جدى روبرو است . برخى از نویسندگان امکان هر نوع مقاومت در برابر پروسه جهانى شدن را منتفى دانسته، مقاومت در برابر آن را صرف هزینه زمانى و مالى بدون دستاورد مشخصى مىنامند . مىگویند: اگر ما روند جهانى شدن را بپذیریم، شاید راه فرارى در آن نباشد; چون ما در جایگاه یک عضو نسبتا قابل توجه در نظام بینالملل باید در فرایند جهانى شدن تاثیر گذاریم . باید بپذیریم که این فرایند، یک استراتژیک بینالمللى است و مقاومت کردن در مقابل آن، سودى ندارد .
در اینجا توصیه به برخورد عقلانى و آرام با جهانى شدن است; زیرا با نگرش ستیزهجویانه، دو هزینه را باید پرداخت:
1 . هزینه کمرنگ کردن استراتژىهاى جهانى شدن; 2 . هزینه تقویت ارزشهاى خودى . ولى اگر برنامه جهانىشدن را که در حقیقت همان نظام بینالمللى استبپذیریم و با شیوه مسالمتآمیز با آن برخورد کنیم، مىتوانیم ارزشها و دین خود را حفظ کنیم; زیرا جهانى شدن با دین ما سروکار ندارد; بلکه فرآیندى است که با اندیشهها و رفتارهایى مىجنگد که مغایر منافع جهانىشدن است . (1)
اما این تنها یک بعد قضیه است . در مقابل کسانى هم امکان مقابله با جهانىشدن را مطرح مىنمایند . در این جا پاسخ اسلامى به جهانى شدن را از منظر اندیشمندان اسلامى، نظیر دکتر حنفى، ابوربیع، برهان غلیون، دکتر نصر و دیگران مرور خواهیم کرد .
1 . محمدابراهیم ابوربیع
پایان جنگ سرد، به مفهوم پیروزى نهایى غرب و تثبیت نظام جهانى بر اساس نظم تکقطبى محسوب نمىشود . امروز مقاومتها در برابر سلطه همه جانبه غرب در اشکال مختلف سیاسى، فرهنگى و حتى نظامى وجود دارد که خبر از عدم موفقیت نهایى برندگان جنگ سرد مىدهد . «جهانىشدن از این منظر چیزى بیش از توسعه اقتدارگرایانه منطق سرمایهدارى در ابعاد مختلف حیات بشرى نیست .» (2) این که جهانىشدن، فرهنگ اسلامى را مورد توجه قرارنداده، ملاحظات و حساسیتهاى آن را درک نمىکند، احتمالا ریشه در عدم انسجام و نظم اندیشه دینى در حوزههاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى دارد، در غیر این صورت نمىتوان حساسیت جامعه اسلامى را نسبتبه مقوله «جهانىشدن به مفهوم گسترش منطق سرمایهدارى» نادیده انگاشت . ابراهیم ابوربیع که از محققان مسلمان و استاد حوزه مطالعات اسلامى - مسیحى است، ضمن تاکید بر ضرورت ارایه پاسخ اسلامى به جهانىشدن، روشنفکران مسلمان را به اتخاذ نگرش انتقادى نسبتبه این مقوله فرا مىخواند . وى به صراحت اظهار مىدارد: «مایلم این نکته را ابراز دارم که چشمانداز اسلام نسبتبه اقتصاد و اجتماع از سوى طرفداران جهانىشدن، جدى گرفته نشده و این امر معلول فقدان درک و ارزیابى دقیق و انتقادى این پدیده در جوامع اسلامى است .» (3) ابوربیع یک پاسخ سه مرحلهاى را در مقابل جهانىشدن مطرح مىکند:
1 . بازسازى ابعاد تجویزى و تشریعى اسلام، با توجه به نفى اقتدارگرایى موجود در جهان اسلام . به نظر ابوربیع در حالى که اسلام بیش از هر دین و فرهنگ دیگرى، آزادى، مساوات و برابرى را مورد توجه قرار داده، مسلمانان از نظر عملى همواره با تناقض زندگى نمودهاند . فرایند جهانىشدن از طریق ترویج لیبرالیسم، فشار مضاعفى را بر جوامع اسلامى وارد مىکند . روشنفکران مسلمان مىتوانند با بازسازى شریعت اسلامى، روح مساواتطلبى و آزادىخواهى اسلام را به جوامع مسلمان و جامعه بشرى عرضه دارند .
2 . نگاه تاریخى به تحولات سیاسى، فلسفى، اجتماعى و اقتصادى غرب . در این جا در واقع نویسنده، غربشناسى و شناخت ماهیت غرب، اهداف و منافع غرب، شعارها و رفتارهاى غرب را جهت آشنا نمودن جوامع غیرغربى، بهویژه جوامع اسلامى، مورد توجه قرار مىدهد . وى بر این نکته تاکید مىکند که عدم ارتباط با غرب و این که جوامع اسلامى هیچ گونه نیازى به غرب ندارند، گفتار سادهلوحانه است . اما این تعامل مىبایستى همراه با درک و شناخت ماهیت غرب باشد . بالاخره غرب از نظر فکرى، سیاسى و اجتماعى، مراحل مختلفى را پشتسرگذاشته که آخرین مرحله جهانىشدن است . در این جا از منظر تاریخى، نویسنده مشکل اسلام را با جهانىشدن، تکرار گفتمان رایج روابط اسلام و مدرنیته تلقى مىکند .
3 . سومین مرحله پاسخ مسلمانان به جهانىشدن از نظر ابوربیع آموزش و اصلاح سیستم آموزشى در جهان سوم و به ویژه کشورهاى اسلامى است . وى وضعیت کنونى آموزش در کشورهاى اسلامى را با اشاره به تاریخ آموزش در هند تحت استعمار توضیح مىدهد . مىگوید: سیستم آموزشى در این کشورها یا کاملا غیربومى و متناقض با فرهنگ اسلامى است، یا این وجه آموزش آن چنان کمرنگ و ناتوان است که عملا فرزندان این جوامع نسبتبه فرهنگ بومى خود، احساس غربت و ناآشنایى مىنمایند . آموزش در این کشورها با هدف غربىسازى، برنامهریزى مىشود و در اغلب این کشورها، سیستم آموزشى بیشتر فرزندان و نه تودهها را تحت تربیت و آموزش مىگیرد .
پیشنهاد ابوربیع اصلاح آموزش و سیستم آموزشى در کشورهاى اسلامى است; به گونهاى که نظام آموزشى قبل از هر امرى به تقویت فرهنگ اسلامى، فرهنگسازى جدید در چارچوب باورهاى دینى و ضرورتهاى عصرجدید، بیندیشد . با تعمیق فرهنگ بومى، از استحاله فرهنگ دینى در مواجهه با جهانىشدن فرهنگ سرمایهدارى مىتوان جلو گرفت .
مسلمانان با تنوعات قومى و فرهنگى که هیچگونه زمینه لازم را براى همسویى ندارند، بر محوریت اندیشه دینى در تقابل با سکولاریسم به وحدت مىرسند و هویت جمعى مىیابند .
مسلمانان مقیم امریکا که داراى تنوعات قومى - فرهنگى هستند، بدان دلیل که در درون جامعه سکولار زندگى مىکنند، هویت دینشان از برجستگى خاصى برخوردار است . این امر یک نکته ظریف و مهم را براى مواجهه اسلام با جهانىشدن بازگو مىکند و آن این که مسلمانانى که در قلب کشور جهانىشده، زندگى مىکنند، شانس بیشتر و بهترى براى ایجاد جامعه جهانى اسلامى را دارند .
از طرف دیگر مسلمانانى که در معرض جهانىشدن قرار دارند - نظیر مسلمانان مقیم امریکا - امروزه به خوبى به این نکته واقف گشتهاند که حفظ هویت دینى آنان، در گرو ایجاد و شکلگیرى گروههاى روشنفکرى جدید اسلامى است که بتواند باورهاى سنتى و اسلامى آنان را با توجه به ضرورتهاى جدید و همزیستى مسالمتآمیز، با پیروان سایر ادیان بازخوانى و اصلاح نمایند . بدین ترتیب به نظر ابوربیع پاسخ اسلامى به جهانى شدن نمىتواند یک پاسخ بیرونى باشد، بلکه مسلمانان با ورود در گردونه جهانى شدن، بهتر مىتوانند از موضع دینى با این پدیده مواجه گردند .
2 . دیدگاه دکتر نصر
دکتر نصر از پژوهشگران مسلمانى است که درباره رابطه اسلام و تجدید و بالتبع رابطه اسلام و جهانى شدن، اندیشیده است . پرسش اساسى که دغدغه ذهنى و مشغولیت علمىهاى نصر را در اثرى مربوط به پاسخ اسلامى به تجدد، تشکیل مىدهد، این است که جوان مسلمان در عصر تجدد، چگونه مىتواند زندگى نماید؟ رابطه تفکر اسلامى با تجدد غربى چگونه است؟ هرچند دکتر نصر به صورت مستقیم از عنوان اسلام و جهانىشدن یاد نمىکند، اما به صورت منطقى از بحث اسلام و تجدد آقاى نصر، رابطه اسلام و جهانىشدن نیز قابل پیگیرى خواهد بود; زیرا از یک سو محتواى جهانى شدن عمدتا آموزههاى لیبرال غربى است که قبلا با عنوان مدرنیسم یا تجدد شناخته مىشد و از طرف دیگر آن گونه که آنتونى گیدنز معتقد است، جهانىشدن در واقع همان عالمگیر شدن تجدد و مدرنیته است . بنابراین به طور منطقى پرسش از نسبت اسلام و مدرنیته در مباحث آقاى نصر و دیگر همکارانش، به سؤال از رابطه اسلام و جهانىشدن نیز مىپردازد . دکتر نصر پاسخ اسلامى به تجدد را در دو مرحله مطرح مىکند . به بیان دیگر به نظر این پژوهشگر، جهان اسلام و جوانان مسلمان براى مواجهه منطقى و مناسب با تجدد، مىبایستى دو گام اساسى را بردارند:
1 . شناخت غرب
ضرورت شناخت غرب از نظر دکتر نصر، اولین و مهمترین گام در رویارویى با تجدد است . اهمیتشناخت غرب، از آن رو است که امروزه بیشتر جوامع اسلامى از مظاهر تکنولوژى و تمدن غرب استفاده مىکنند; بنابراین ناگزیرند به عنوان یک مسلمان، پاسخ اسلامى به این مسایل و پدیدههاى جدید را مورد توجه قرار دهند . بررسى دستیابى به این پاسخ، لوازم و آثار، مبانى فکرى انسانشناختى آن، از اهمیت جدى برخوردار مىباشد . این در حالى است که به نظر نصر، جهان اسلام و جوانان مسلمان، فاقد درک روشن و بینش درست در مورد غرب مىباشند . «کشورهاى اسلامى سختبراى صنعتى شدن تلاش مىکنند; بدون این که پیامدهاى صنعتى شدن از نظر فرهنگى و مذهبى را مورد توجه قرار دهند . این امر ضرورت صورتبندى جدید تلقى اسلامى از تکنولوژى و فرهنگ غرب را مطرح مىکند، اما متاسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درک عمیق از غرب است; در حالى که عمیقا از انواع آراء، اندیشه و محصولات و مظاهر تمدن غرب، از اتومبیل گرفته تا کامپیوتر و سینما و تا ادبیات و آراء فلسفى، اقتصادى و سیاسى تاثیر پذیرفتهاند .» (4)
وى در جاى دیگر شناخت غرب و درک فرهنگ و مبانى تجدد غربى را پیششرط اساسى هر نوع پاسخ اسلامى به آن عنوان نموده و معتقد است: «امواج آراء و ارزشهاى غربى هم چنان بىوقفه از طریق رسانههاى جمعى و سایر طرق انتقال اطلاعات، به طرف جهان اسلام سرازیر است . اما آنچه موجود نیست، اطلاع درباره غرب و درک روشن اندیشههاى فکرى - فرهنگى غرب از نقطه نظر اسلامى است، و تنها چنین معرفتى مىتواند ابزارهاى ضرورى براى مواجهه و مقابله با معارف غرب جدید و تدارک پاسخ اسلامى بدان را در اختیار مسلمانان قرار دهد .» (5)
2 . صرف شناخت و درک ابعاد سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و فلسفى تمدن و تجدد غرب، براى تدارک پاسخ اسلامى و ارایه مکانیزم کارآمد مواجهه با آن کافى نیست، هر چند به عنوان نخستین گام لازم ضرورى است . دکتر نصر مرحله دوم پاسخ اسلامى به تجدد را پس از شناسایى تعارضات اسلام و تجدد، متوجه درون جامعه اسلامى و پایههاى فکرى، فلسفى اندیشه اسلامى مىداند . تعمیق بینش دینى، تقویت و استحکام مبانى فکرى و تقویت ایمان دینى جوان مسلمان در برابر تعارضات و نقاط چالشآور غرب، مرحله دوم از پاسخ اسلامى است که مورد تاکید و توجه نصر قرار مىگیرد . مىگوید: «مهمترین پاسخ جوان مسلمان این است که بیش از هر چیز قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد . . . . مسلمین ابتدا باید به معارضه تجدد با نفس دین پاسخ دهند و آن گاه به معارضهاى که دنیاى متجدد على الخصوص با وحى اسلامى دارد، بپردازند و در این راستا تقویت ایمان دینى و استحکام اعتقاد جامعه اسلامى به مبانى دینى از اهمیت جدى برخوردار مىباشد .» (6)
بنابراین دیدگاه نصر در مورد پاسخ اسلامى به جهانىشدن، همچون ابوربیع، شناخت و درک جامع و همهجانبه جهانىشدن و تعمیق ایمان دینى و باورهاى اسلامى در درون جوامع مسلمان را مورد تاکید قرار مىدهد . در این رویکرد، از منظر اسلامى، جهانىشدن داراى جنبههاى همساز و غیرمناقض با اندیشه اسلامى است که مسلمانان مىتوانند با آن همراه گردند . از سوى دیگر برخى جنبههاى ناسازگار و مناقض با فرهنگ اسلامى را با خود حمل مىکند به نظر نصر مهمترین چالش جهانىشدن، ایجاد تزلزل در باورهاى دینى و وحى اسلامى است که مىبایستى از سوى روشنفکران مورد توجه قرار گرفته و استحکام یابد .
3 . ماهاتیر محمد
متفکران و اندیشمندان مسلمان هر یک از زاویه خاص به تحلیل مفهوم و ماهیت جهانىشدن پرداخته و بالتبع رویکردهاى متفاوتى را در مواجهه با این پدیده ارایه دادهاند .
ماهاتیر محمد ، نخستوزیر مالزى، ضمن هشدار به طرفداران جهانىشدن، نسبتبه آمادهسازى خود براى سوء استفاده از بازار جهانى بدون مرز، مىگوید: «مسلمانان نباید روند جهانىشدن را رد کنند; بلکه باید با کوششى هماهنگ بر تعریف مفاهیم آن تاثیر بگذارند، و آن را قانونمند سازند، پایههایش را تغییر دهند و شکل تازهاى بدان بخشند . . . . لازم نیست که جهانى شدن به معناى داشتن جهانى بودن مرز باشد; مرزها مىتوانند همچنان سرجاى خود باقى بمانند و باید همچنان مورد احترام نیز باشند، اما با فناورى مدرن، اطلاعات به همه اشکال خود، مىتواند بدون هیچ محدودیتى از مرزها بگذرد . اما مسلمانان مىتوانند نرمافزارها و حتى سختافزارهایى بسازند که دست کم برخى از عناصر ناپاک از این اطلاعات دور نگاه دارد .» به نظر ماهاتیر محمد، طرفداران جهانىشدن به خرید بانکها و شرکتها پرداخته و دارایىهاى خود را روى هم گذاشتهاند و از بیشتر کشورها هم بزرگتر شدهاند; به گونهاى که حتى اگر بخواهند، مىتوانند کشورها را نیزخریدارى نمایند . کاهش سرمایهگذارى با خارج کردن سرمایه، کاهش ارزش پول، افزایش فشار بر دولتها براى تغییر قوانین خود به سود آنها و کارهاى دیگرى که این غولها مىتوانند انجام دهند، همه در راستاى تاخت و تاز بر دیگر جوامع صورت مىگیرد . وى معتقد است: «زندگى، از هر جنبهاى مورد تاخت و تاز قرار خواهد گرفت، اذهان ما اشغال خواهد شد و حتى دین ما به اشغال درخواهد آمد . اما مسلمانان در برابر چنین وضعیتخطیرى چگونه مىتوانند رفتار نمایند؟ به نظر ماهاتیر محمد، مسلمانان باید بکوشند روند جهانى شدن را درک کنند و با این درک خود را آماده سازند که نه تنها خطرها را از خود دور نمایند، بلکه از روند جهانى شدن براى رسیدن به کشورهاى توسعهیافته، هم در فناورى اطلاعات و هم توان صنعتى، بهره گیرند .
4 . دیدگاه حسن حنفى
دکتر حسن حنفى از نویسندگان مطرح مصرى است که در زمینه فلسفه و مسایل اسلامى از منظر جدید، پژوهشهایى را انجام داده است . در زمینه جهانىشدن نیز آقاى حنفى، دیدگاههایى را ارایه مىکند که مىتواند براى دستیابى به پاسخ اسلامى در برابر جهانىشدن، مفید افتد . حنفى در بحث جهانىشدن براى جایابى رابطه اسلام و جهانىشدن ابتدا به طرح نظریات مىپردازد . وى از دو دسته نظریه عام، با عنوان دیدگاه راست و دیدگاه چپ یاد مىکند . دیدگاه راستبه نگرشى مثبت و جانبدارانه از جهانى شدن مىانجامد; در حالى که دیدگاه چپ با نوعى نگرش منفى و انتقادى همراه مىگردد . وى در یک گونهشناسى نسبتا دقیقتر و جزئىتر هر دو دیدگاه چپ و راست را در دو طبقه و نیز مجموعه جاى مىدهد . مىگوید هر دو دیدگاه راست و چپ به دو دسته تقسیم مىشود:
1 . راست معتدل یا میانه که جهانىشدن را تنها به عنوان یکى از ابزارهاى رشد اقتصادى، مورد دفاع و حمایت قرار مىدهد .
2 . راست تقلید (افراطى) که اقتصاد آزاد و لیبرال را تنها توسعه و مسیر نهایى تاریخ مىداند .
به همین صورت، دو دسته از نظریات چپ را آقاى حنفى معرفى مىکند:
یک . چپ تقلیدى (افراطى) که جهانىشدن را به عنوان چهره جدیدى از استعمار مورد نفى و انکار قرار مىدهد .
دو . چپ جدید (میانه) که امکان را به جمع میان جهانىشدن و خواستهاى مستقل ملى باور دارد و الزاما در مواجهه با جهانى شدن به نفى مطلق آن نمىاندیشد .
جهتگیرى اسلامى در کدام دسته جاى مىگیرد؟ البته به نظر آقاى حنفى پاسخ اسلامى الزاما در هیچکدام از طبقهبندىهاى مزبور جاى نمىگیرد; اما قرابت و یا اشتراک نسبى با برخى نظریات، بیشتر است تا با دسته دیگر . جهتگیرى اسلامى در چارچوب واحدى ارایه نمىشود; بلکه با تعدد آراء و افکار روبرو مىباشد و احتمالا همین تعدد آراء و افکار، یکى از مشکلات جدى در بحثحاضر مىباشد . به نظر دکتر حنفى اسلام پیشرو، با چپ ملى از نظر تحلیل کیفى همسویى بیشتر دارد تا با اسلام محافظهکار . نقطه اشتراک سکولاریزم ملى با اسلام ملىگرا بیشتر از سکولاریزم ملى یا سکولاریزم جهانوطنى است . بنابراین اختلاف بین اسلام و نگرش چپ به صورت جدى وجود ندارد; زیرا هر دو تا چهره استقلال و پیشرو بودن را مورد تاکید قرار مىدهند . از سوى دیگر اختلاف بین اسلام پیشرو (مستقل) و اسلام پیرو (تابع) و نیز چپ پیشرو (ملىگرا) و چپ وابسته (تابع) بیشتر مشاهده مىشود . (8) البته آنچه در بیان آقاى حنفى آمده، اشتراک و تشابه جزئى است . عمدتا دیدگاه اسلامى با نگرش چپ در مورد نفى استعمار و مورد توجه قرار دادن پیشینه استعمارى جهان سوم، اشتراک نظر دارد . در هر دو دیدگاه مخالفتبا امپریالیسم به عنوان یک چارچوب تحلیلى مورد توجه قرار مىگیرد . آشکار است که از نظر مبنا و اصول، اسلام و نگرش اسلامى به همان میزان که نگرش لیبرالیستى راست را به دلیل اتکاء بر رفاه و منافع اقتصادى مادى، مورد نفى قرار مىدهد، به همان میزان نگرش مارکسیستى چپ را به دلیل مادىگرایانه بودن آن طرد مىکند .
به نظر حسن حنفى، جهانى شدن یک مقوله صرفا نظرى نیست، بلکه برخورد تاریخى میان مرکز و پیرامون، بین کشورهاى ثروتمند و فقیر، بین استعمار و آزادیخواهى، بین سلطهجویى و استقلال و بالاخره بین شمال و جنوب است . وى تاثیر رخدادهاى تاریخى بر شکلگیرى فرایند جهانىشدن را با استناد به این نکته روششناختى (متدولوژیک) مستدل مىنماید که «تئورى و نظریهاى محض، بدون آن که فعل سیاسى و حرکت تاریخ، جزیى از عوامل تشکیلدهنده آن باشد، وجود ندارد» . بنابراین به نظر دکتر حنفى، جهانىشدن مقوله جدیدى نیست; بلکه یکى از اشکال جدید سلطه و برترىطلبى نظام جهانى است . ایشان در جاى دیگر، جهانىشدن را مساوى با اروپایى شدن عنوان مىکند . وى هرچند این نکته را به صراحت اظهار نمىکند، اما از بیان ابزارى بودن جهانىشدن، براى تثبیت هیمنه و سلطه اروپا بر سایر ملل ابایى ندارد . (9)
حنفى جهانىشدن را یک فرایند فراگیر و همهبعدى مىداند که با آثار اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و هویتى همراه مىباشد . در بعد اقتصادى، توسعه تجارت آزاد و دستیابى به بازارهاى جهان سوم و تامین مواد خام نفتى و غیرنفتى از این کشورها مورد توجه است; در بعد سیاسى مهمترین هدف جهانىشدن، ترویج لیبرالیسم سیاسى است . اما در این میان به نظرحنفى، بعد هویتى جهانىشدن از اهمیت جدىترى برخوردار است . مىگوید: «براى ما، همانند دیگر روشنفکران آزادىخواه، موضع فرهنگى - هویتى جهانىشدن، بیش از ابعاد سیاسى و اقتصادى آن حایز اهمیت است; زیرا به نظر مىرسد براى سیطره سیاسى و اقتصادى غرب، مدخل فرهنگى، طبیعىترین مسیر باشد . (10) در همین چارچوب مىتوان تحقیقات انجام شده توسط ادوارد سعید (شرقشناسى) حسن حنفى (مقدمهاى در علم غربشناسى) سمیرامین و انورعبدالملک و ریح الشرق را نام برد . مخرج مشترک کلیه این تلاشها اثبات هویت در مواجهه با غرب مىباشد . به نظر حنفى از آن جا که فرهنگ مربوط به تمدن، زبان و قوم تاریخ کشورهاست نمىتوان از یک فرهنگ عام و جهانى و فراگیر یاد کرد . بنابراین جهانىشدن فرهنگ، به مفهوم حاکمیتیک فرهنگ خاص بر جوامع بشرى، عملا ممکن نخواهد بود . این غرب و طرفداران فرهنگ غربى است که براى تسخیر سایر ملل و به اطاعت کشیدن آنان، اسطوره فرهنگ جهانى را خلق کردهاند . (11)
استراتژى مواجهه با جهانىشدن
به نظر حسن حنفى از دو نوع استراتژى مثبت و منفى در مواجهه با جهانى شدن مىتوان یاد کرد . این نوع استراتژى در واقع ناشى از تلقى و برداشت ما از جهانى شدن خواهد بود . به عبارت دیگر نحوه تلقى و تفسیر از «جهانىشدن» تا اندازه زیادى نوعى استراتژى پیشنهادى ما را در مواجهه با جهانى شدن شکل خواهد داد . در هر حال وى از این نوع استراتژى در گونههاى ذیل یاد مىکند:
1 . دفاع از جهانىشدن و نشر آن، این استراتژى عمدتا از سوى کشورهایى دنبال مىشود که در فرایند جهانىشدن ذىنفع هستند . در واقع کشورهایى که مىتوانند از جهانىشدن به عنوان یک فرصت استفاده نمایند، از آن دفاع کرده و به ترویج آن مىپردازند . در کشورهاى جهان سوم و ملل اسلامى نیز هستند کسانى که از این استراتژى حمایت مىکنند; زیرا به نظر آنان راهى غیر از این وجود ندارد .
2 . استراتژى همراهى و مقاومتبه منظور سیطره بر آن . در این جا به نظر حنفى از یک سو تلاش بر آن است تا از فرصتهاى برآمده از جهانىشدن استفاده شود و از طرف دیگر در برابر محصولات آن به خصوص چالشهاى هویتى ناشى از آن مقاومت صورت مىگیرد . بنابراین در اینجا نوعى تلفیق از دو استراتژى نفى مطلق و همراهى مطلق، به چشم مىخورد . اما این که آیا فرصتهاى ناشى از جهانىشدن با توجه به توانمندىها و زمینههاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى کشورهاى اسلامى بیشتر ستیا جنبههاى منفى و تهدیدآمیز آن، آقاى حنفى بدان پاسخ نمىدهد . در جاى دیگر از نوشتههاى آقاى حنفى تاکید نویسنده بر استراتژى دفاع از هویت محلى و فرهنگ دینى در برابر فرهنگ غربى به عنوان مظروف جهانى شدن به چشم مىخورد . اما وى معتقد است که دفاع از فرهنگ و هویتخودى در قبال جهانى شدن، نبایستى به مفهوم رفض و نفى مطلق جهانى شدن تلقى شود; زیرا این امر به قول حنفى، تصحیح خطا به خطا است و هر دوناصواب . (12) نویسنده در ادامه، استراتژى دفاع از هویت محلى و فرهنگ خودى را به صورت تدریجى در سه مرحله مطرح مىکند .
یک . اعاده و بازگشتبه سنتهاى فرهنگى; به گونهاى که این سنتهاى فرهنگى از منظر ضرورتهاى جدید مورد بازخوانى قرار گرفته و مواردى که با تحولات زمانه و نیازمندىهاى عصرناسازگار است، تصحیح شود . به قول نویسنده، تراث قدیم، راهنماى اساسى براى فرهنگ بومى است . (13)
دو . دفاع از هویت فرهنگى از طریق کاهش اتکاى بر غرب و تقویتخودباورى . نویسنده پیشنهاد مىدهد که براى این امر بازنمایى میراث فرهنگ بومى و آشکار نمودن کاستىهاى فرهنگ غربى، مىتواند مفید و کارساز باشد . مىگوید: «فرهنگها عموما در مقطع تاریخى خاص و در درون جامعه خاص، رشد مىکنند و پس از آن از طریق وسایل ارتباطى و تلاش براى هژمونیک شدن، هیمنه خود را بر سایر جوامع بسط مىدهند . اگر چنین است، در روند جدیدى که ایجاد مىگردد، چرا فرهنگ فراگیر و جهانىشده، خود از الزامات جهانى شدن استثنا گردد؟» در این جا حنفى به یک نکته ارزنده اشاره مىکند و آن این که: اگر در فرهنگ جهانىشدن، تکثر، تنوع، آزادى اعتقادى و فرهنگى وجود دارد، خود فرهنگ مسلط نیز مىبایستى به نقض خود برآید; زیرا او خود ناقض اصولى است که آنها را تبلیغ مىکند . (14)
سه . آخرین مرحله لازم براى استراتژى دفاع از هویت و فرهنگ بومى در برابر جهانى شدن، این است که فرهنگ بومى در یک تعامل دو سویه با فرهنگ مسلط، وارد بازى و چانهزنى مىشود . در این جاست که فرهنگ بومى ناگزیر است که میان میراث گذشته، ضرورتهاى حال و استلزامات آینده زندگى اجتماعى، پیوند زند . بنابراین آنچه سلفىگرى تاکید دارد (نگاه مثبتبه گذشته) و آنچه نوگرایان مورد توجه قرار مىدهند (نگاه به حال و آینده) در یک معامله منطقى به هم مىرسند و بدینترتیب فرهنگ بومى از فرصتها و جنبههاى مثبت جهانى شدن، بیشترین بهرهبردارى را نموده، محذورات آن را به حداقل مىرساند .
نقد و بررسى
نظریه دکتر حنفى در مورد پاسخ اسلامى به جهانى شدن، هر چند داراى نقاط ارزندهاى است، اما با تاملاتى چند نیز همواره است . مشکل اساسى نظریه حنفى این است که تعریف خاصى از جهانى شدن ارایه نمىدهد . تلقى وى از جهانى شدن، کلیه ویژگىهایى را براى جهانى شدن در تفاسیر و رویکردهاى مختلف بیان شده، دربر مىگیرد . مىگوید جهانىشدن، یعنى توسعه و گسترش اقتصاد آزاد; جهانىشدن، یعنى سیطره مرکز بر عالم; جهانىشدن به عنوان جدال تاریخى و بالاخره جهانى شدن عنوانى ستبراى حرکتسیطرهطلبانه آمریکا، یعنى تقلیل دنیا به دهکده واحد .
همانگونه که مشاهده مىشود وى کلیه دیدگاههاى مثبت و منفى را در جهانى شدن وارد مىکند . همین نکته باعث مىشود که تحلیلهاى بعدى حنفى نیز از وضوح و پایدارى برخوردار نباشد . نکته دوم در مورد دیدگاه حنفى، ماهیت آرمانى آن است . نویسنده مىگوید اگر فرهنگ اسلامى به قرائت پویا از سنتهاى گذشته، دستیابد و بتواند بین تراث تاریخى و نیازمندىهاى عصرى جمع زند، زمینه دفاع از خود را در برابر جهانى شدن دارد . اما توضیح نمىدهد که آیا این کار تا چه اندازه عملى است و مکانیزم تحقق و عینیت آن چگونه است؟ و چه زمانى فرهنگ اسلامى به این مهم دست مىیازد؟
5 . برهان غلیون
به نظر برهان غلیون جهانى شدن عبارت است از مرحله جدیدى از نظم جهانى که داراى ویژگى اساسى است: انتقال علوم و سرعت انتقال به گونهاى که همگان در جهان واحد و جامعه واحد زندگى مىنمایند . بنابراین فشرده شدن زمان و مکان از ویژگىهاى جهانى شدن است که در اثر آن هر نظر یا عملى به سرعت در تمام جهان منتشر مىشود و بر سایر ملل تاثیر مىگذارد و یا تاثیر مىپذیرد . (15)
هر چند غلیون همانند برخى دیگر نویسندگان، مبناى اصلى و تکیهگاه مهم جهانى شدن را اقتصاد و حوزه تجارت جهانى مىداند، اما همچنان اهمیت جهانى شدن سیاست و فرهنگ را مورد توجه قرار دارد . بنابراین وى در مورد جهانى شدن فرهنگ عقیده دارد که جهانى شدن مربوط به انقلاب دانش و تکنولوژى ارتباطى است، و در راستاى سیطره جماعتى بر سایر جوامع عمل مىکند . (16)
در نهایت غلیون جهانى شدن را هر چند پدیده تاریخى مىداند، اما منشا و خاستگاه آن را با نظامسرمایهدارى پیوند مىزند . به نظر وى جهانى شدن در راستاى هیمنه و برترى جوامع سرمایهدارى بر سایر جوامع، قابل تحلیل مىباشد . اگر چنین است دیگر فرهنگها در قبال جهانى شدن فرهنگ سرمایهدارى «نئولیبرال» چه وضعى دارند؟ کدام استراتژى در مواجهه با جهانى شدن مىتواند مفید افتد . برهان غلیون تحول اساسى در موضع و دیدگاههاى تقلیدگرایانه فرهنگ اسلامى را پیشنهاد مىدهد . در این راستا تقویت اعتماد به نفس، تعدیل نظام جهانى و تطویر تعاون و همکارى اجتماعى مورد توجه قرار مىگیرد .
هرچند غلیون از موضع نفى سلطه فرهنگى صحبت مىکند، اما هیچگاه استراتژى مقابله از بیرون و رویارویى خارج از حوزه جهانى شدن را مطرح نمىکند، بلکه این عقیده را دارد که مىبایستى موضع، نص و نفى سلطه فرهنگى با ورود در درون منظومه جهانى شدن و همراهى با این فرایند، انجام گیرد . از این روى وى معتقد است که فرهنگ عربى و اسلامى مىبایستى از طریق همراهى مشروط با جهانى شدن به بدیلسازى فرهنگى در درون آن بپردازد و این امر هم اکنون باید اجرا شود نه آن گونه که برخى مىاندیشند که تا لحظه خلاصى و رهایى از هیمنه دولتى فرا رسد و زمینههاى تغییر پدید آید، باید صبر کرد . این زمینهها را بایستى از طریق ورود در گردونه جهانى شدن فراهم نمود . به نظر او، برخورد با جهانى شدن را در سه استراتژى متفاوت مىتوان گونهیابى کرد:
1 . مقاومت در برابر جهانى شدن و نادیده انگاشتن اهمیت، لوازم و ابعاد مختلف آن . دراین طریق به جاى حرکت فعال و پویا در برابر جهانى شدن از واقعیتهاى عینى چشمپوشى مىشود . هر چند اینان تلاش مىکنند تا از طریق اجتناب و دورىگزیدن از جهانى شدن از آثار و تبعات آن در امان مانند، اما ماهیت جهانى شدن به گونهاى است که حتى ناخواسته برخى از الزامات خود را بر اینان تحمیل خواهد کرد .
2 . استراتژى همراهى و اعتراف به اهمیت آن، با اتخاذ موضع نفى از درون نظام . این موضع به گفته غلیون روشى است که به نظر سمیرامین منطقى و مناسب است . در این جا هدف، ایجاد نظام بدیل در قبال جهانى شدن سرمایهدارى است . سمیرامین در جایى از نوشتههاى خود با تقسیمبندى نظام جهانى به مرکز، نیمه پیرامون و پیرامون، روش به هم زدن نظم موجود را از طریق فعالیتهاى شورشى و براندازانه از درون نظام سرمایهدارى جستجو مىکند! در این جا نیز به نظر برهان غلیون، استراتژى نفى مطلق جهانى شدن دنبال مىشود، اما از طریق همراهى و رخنه کردن در درون نظام جهانى . او با نقد معتقد است که هر دو دیدگاه بدان دلیل که به نفى مطلق جهانى شدن بر مىخیزند و داراى ماهیت کاملا سلبىاند، به خطا مىروند .
3 . سومین استراتژى که خود نویسنده نیز مىپذیرد، بر این مبنا استوار است که جهانى شدن ثمره و محصول تطورات مختلف تاریخى است . بنابراین استراتژى مقابله با آن - که جهانى شدن را نه یک فرایند تاریخى بلکه محصول تلاش غرب براى سیطره برنظام جهانى شدن مىداند - دچار اشتباه تحلیلى و نظرى است . به نظر او جهانى شدن کاملا یک پدیده منفى و زیانبار نیست، بلکه در برخى ابعاد افقهاى جدیدى را براى جوامع بشرى مىگشاید; هرچند از برخى جهات تهدیداتى را نیز ایجاد مىکند . در این دیدگاه درک تناقضات درونى جهانى شدن و آشکار نمودن جنبههاى منفى و زیانبار آن، در نهایت تفکیک فرصتهاى برآمده از محذورات و تهدیدات مبتنى بر آن، مىتواند براى برخورد منطقى و کارآمد با این مقوله کارآمد و مفید باشد . وى جهانى شدن را در این چارچوب مورد مطالعه قرار مىدهد . هرچند خود اذعان مىکند که به دلیل هژمنوتیک شدن فرهنگ لیبرالیسم و کاستىهاى نظرى فرهنگ عربى - اسلامى، این امر با مشکلات جدى روبرو است . اما این مشکلات به مفهوم آرمانى بودن این اندیشه نخواهد بود . در نهایتبه نظر این نویسنده از آنجا که جهانىشدن یک فرآورده طبیعى و محصول تاریخ بشرى است، حتى خود غرب و فرهنگ غربى را نیز دربرمىگیرد و از این رو نفى مطلق آن مبناى منطقى ندارد . از سوى دیگر این فضاى جدید از نظر سیاسى و فرهنگى، همان گونه که چالشآور است، افقهاى جدیدى را نیز ایجاد مىکند . استراتژى کارآمد مىبایستى ضمن فهم چالشهاى درونى جهانى شدن، به تفکیک جنبههاى مثبت و منفى آن همت گمارد; جنبههاى منفى آن را مورد نقد قرار دهد و ضمن آشکار نمودن نقایص و تعارضات درونى آن، به الگوسازى بدیل و جایگزین بپردازد . در مجموع برهان غلیون تمام این فعالیتها را از طریق همراهى و همآویى با جهانىشدن مورد توجه قرار مىدهد .
نقد و بررسى
دیدگاه غلیون هرچند از نظر مبنایى در دستهاى از نظریات خوشبینانه جاى مىگیرد و جهانى شدن را یک فرایند طبیعى و بدور از مداخله هدایتگرانه غرب عنوان مىکند، اما از آنجا که در درون این چارچوب به استراتژى مقابله فعال و پویا مىرسد مىتواند، در خور توجه باشد . اما آنچه در این نظریه بدان توجه نمىشود، مکانیزمهاى اجرایى و یا تحقق این نظریه است . در عمل استراتژى برخورد فعال چگونه تنظیم و اجرا مىگردد؟ آیا در درون گفتمان مسلط غرب، «بنابر نظریه فوکو که گفتمانهاى مسلط دانشسازاند» ، امکان فهم تناقضات درونى گفتمان مسلط وجود دارد؟ آیا در درون این گفتمان مىتوان توانمندىها و کاستىهاى فرهنگ بومى را فهم کرد؟ برهان غلیون به این موارد نمىپردازد .
1 . دیدگاهى که جهانى شدن را در چارچوب یک «پروژه غربى» تعریف کرده، بر ضرورت مقابله با آن تاکید مىکند;
2 . نظریاتى که در چارچوب خوشبینانه طرح مىگردد و جهانى شدن را یک «پروسه طبیعى» تلقى مىنمایند . نگرش دوم اساسا به ضرورت مواجهه منفى و یا مقابله با فرایند جهانىشدن اعتقاد ندارد; در حالى که نگرش نخست ضرورت مقابله را مطرح مىکند و بیشترین نقطه تمرکز بحث را روى مکانیزمهاى ممکن براى مقابل قرار مىدهد . به نظر اینان به دلیل اقتضاى فرهنگ جهانى شدن که عمدتا با جهانشمول نمودن فرهنگ لیبرالیسم همراه است، حفظ هویت و فرهنگ دینى ضرورت مقاومت در برابر این مقوله را مطرح مىکند . اما این که آیا این مقابله در حوزه بیرون از جهانىشدن و فاصله گرفتن از آن مىتواند کارآمد باشد یا با ورود در گردونه جهانىشدن، موضوعى است که با نقد و بررسى جدى روبرو است . برخى از نویسندگان امکان هر نوع مقاومت در برابر پروسه جهانى شدن را منتفى دانسته، مقاومت در برابر آن را صرف هزینه زمانى و مالى بدون دستاورد مشخصى مىنامند . مىگویند: اگر ما روند جهانى شدن را بپذیریم، شاید راه فرارى در آن نباشد; چون ما در جایگاه یک عضو نسبتا قابل توجه در نظام بینالملل باید در فرایند جهانى شدن تاثیر گذاریم . باید بپذیریم که این فرایند، یک استراتژیک بینالمللى است و مقاومت کردن در مقابل آن، سودى ندارد .
در اینجا توصیه به برخورد عقلانى و آرام با جهانى شدن است; زیرا با نگرش ستیزهجویانه، دو هزینه را باید پرداخت:
1 . هزینه کمرنگ کردن استراتژىهاى جهانى شدن; 2 . هزینه تقویت ارزشهاى خودى . ولى اگر برنامه جهانىشدن را که در حقیقت همان نظام بینالمللى استبپذیریم و با شیوه مسالمتآمیز با آن برخورد کنیم، مىتوانیم ارزشها و دین خود را حفظ کنیم; زیرا جهانى شدن با دین ما سروکار ندارد; بلکه فرآیندى است که با اندیشهها و رفتارهایى مىجنگد که مغایر منافع جهانىشدن است . (1)
اما این تنها یک بعد قضیه است . در مقابل کسانى هم امکان مقابله با جهانىشدن را مطرح مىنمایند . در این جا پاسخ اسلامى به جهانى شدن را از منظر اندیشمندان اسلامى، نظیر دکتر حنفى، ابوربیع، برهان غلیون، دکتر نصر و دیگران مرور خواهیم کرد .
1 . محمدابراهیم ابوربیع
پایان جنگ سرد، به مفهوم پیروزى نهایى غرب و تثبیت نظام جهانى بر اساس نظم تکقطبى محسوب نمىشود . امروز مقاومتها در برابر سلطه همه جانبه غرب در اشکال مختلف سیاسى، فرهنگى و حتى نظامى وجود دارد که خبر از عدم موفقیت نهایى برندگان جنگ سرد مىدهد . «جهانىشدن از این منظر چیزى بیش از توسعه اقتدارگرایانه منطق سرمایهدارى در ابعاد مختلف حیات بشرى نیست .» (2) این که جهانىشدن، فرهنگ اسلامى را مورد توجه قرارنداده، ملاحظات و حساسیتهاى آن را درک نمىکند، احتمالا ریشه در عدم انسجام و نظم اندیشه دینى در حوزههاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى دارد، در غیر این صورت نمىتوان حساسیت جامعه اسلامى را نسبتبه مقوله «جهانىشدن به مفهوم گسترش منطق سرمایهدارى» نادیده انگاشت . ابراهیم ابوربیع که از محققان مسلمان و استاد حوزه مطالعات اسلامى - مسیحى است، ضمن تاکید بر ضرورت ارایه پاسخ اسلامى به جهانىشدن، روشنفکران مسلمان را به اتخاذ نگرش انتقادى نسبتبه این مقوله فرا مىخواند . وى به صراحت اظهار مىدارد: «مایلم این نکته را ابراز دارم که چشمانداز اسلام نسبتبه اقتصاد و اجتماع از سوى طرفداران جهانىشدن، جدى گرفته نشده و این امر معلول فقدان درک و ارزیابى دقیق و انتقادى این پدیده در جوامع اسلامى است .» (3) ابوربیع یک پاسخ سه مرحلهاى را در مقابل جهانىشدن مطرح مىکند:
1 . بازسازى ابعاد تجویزى و تشریعى اسلام، با توجه به نفى اقتدارگرایى موجود در جهان اسلام . به نظر ابوربیع در حالى که اسلام بیش از هر دین و فرهنگ دیگرى، آزادى، مساوات و برابرى را مورد توجه قرار داده، مسلمانان از نظر عملى همواره با تناقض زندگى نمودهاند . فرایند جهانىشدن از طریق ترویج لیبرالیسم، فشار مضاعفى را بر جوامع اسلامى وارد مىکند . روشنفکران مسلمان مىتوانند با بازسازى شریعت اسلامى، روح مساواتطلبى و آزادىخواهى اسلام را به جوامع مسلمان و جامعه بشرى عرضه دارند .
2 . نگاه تاریخى به تحولات سیاسى، فلسفى، اجتماعى و اقتصادى غرب . در این جا در واقع نویسنده، غربشناسى و شناخت ماهیت غرب، اهداف و منافع غرب، شعارها و رفتارهاى غرب را جهت آشنا نمودن جوامع غیرغربى، بهویژه جوامع اسلامى، مورد توجه قرار مىدهد . وى بر این نکته تاکید مىکند که عدم ارتباط با غرب و این که جوامع اسلامى هیچ گونه نیازى به غرب ندارند، گفتار سادهلوحانه است . اما این تعامل مىبایستى همراه با درک و شناخت ماهیت غرب باشد . بالاخره غرب از نظر فکرى، سیاسى و اجتماعى، مراحل مختلفى را پشتسرگذاشته که آخرین مرحله جهانىشدن است . در این جا از منظر تاریخى، نویسنده مشکل اسلام را با جهانىشدن، تکرار گفتمان رایج روابط اسلام و مدرنیته تلقى مىکند .
3 . سومین مرحله پاسخ مسلمانان به جهانىشدن از نظر ابوربیع آموزش و اصلاح سیستم آموزشى در جهان سوم و به ویژه کشورهاى اسلامى است . وى وضعیت کنونى آموزش در کشورهاى اسلامى را با اشاره به تاریخ آموزش در هند تحت استعمار توضیح مىدهد . مىگوید: سیستم آموزشى در این کشورها یا کاملا غیربومى و متناقض با فرهنگ اسلامى است، یا این وجه آموزش آن چنان کمرنگ و ناتوان است که عملا فرزندان این جوامع نسبتبه فرهنگ بومى خود، احساس غربت و ناآشنایى مىنمایند . آموزش در این کشورها با هدف غربىسازى، برنامهریزى مىشود و در اغلب این کشورها، سیستم آموزشى بیشتر فرزندان و نه تودهها را تحت تربیت و آموزش مىگیرد .
پیشنهاد ابوربیع اصلاح آموزش و سیستم آموزشى در کشورهاى اسلامى است; به گونهاى که نظام آموزشى قبل از هر امرى به تقویت فرهنگ اسلامى، فرهنگسازى جدید در چارچوب باورهاى دینى و ضرورتهاى عصرجدید، بیندیشد . با تعمیق فرهنگ بومى، از استحاله فرهنگ دینى در مواجهه با جهانىشدن فرهنگ سرمایهدارى مىتوان جلو گرفت .
مسلمانان با تنوعات قومى و فرهنگى که هیچگونه زمینه لازم را براى همسویى ندارند، بر محوریت اندیشه دینى در تقابل با سکولاریسم به وحدت مىرسند و هویت جمعى مىیابند .
مسلمانان مقیم امریکا که داراى تنوعات قومى - فرهنگى هستند، بدان دلیل که در درون جامعه سکولار زندگى مىکنند، هویت دینشان از برجستگى خاصى برخوردار است . این امر یک نکته ظریف و مهم را براى مواجهه اسلام با جهانىشدن بازگو مىکند و آن این که مسلمانانى که در قلب کشور جهانىشده، زندگى مىکنند، شانس بیشتر و بهترى براى ایجاد جامعه جهانى اسلامى را دارند .
از طرف دیگر مسلمانانى که در معرض جهانىشدن قرار دارند - نظیر مسلمانان مقیم امریکا - امروزه به خوبى به این نکته واقف گشتهاند که حفظ هویت دینى آنان، در گرو ایجاد و شکلگیرى گروههاى روشنفکرى جدید اسلامى است که بتواند باورهاى سنتى و اسلامى آنان را با توجه به ضرورتهاى جدید و همزیستى مسالمتآمیز، با پیروان سایر ادیان بازخوانى و اصلاح نمایند . بدین ترتیب به نظر ابوربیع پاسخ اسلامى به جهانى شدن نمىتواند یک پاسخ بیرونى باشد، بلکه مسلمانان با ورود در گردونه جهانى شدن، بهتر مىتوانند از موضع دینى با این پدیده مواجه گردند .
2 . دیدگاه دکتر نصر
دکتر نصر از پژوهشگران مسلمانى است که درباره رابطه اسلام و تجدید و بالتبع رابطه اسلام و جهانى شدن، اندیشیده است . پرسش اساسى که دغدغه ذهنى و مشغولیت علمىهاى نصر را در اثرى مربوط به پاسخ اسلامى به تجدد، تشکیل مىدهد، این است که جوان مسلمان در عصر تجدد، چگونه مىتواند زندگى نماید؟ رابطه تفکر اسلامى با تجدد غربى چگونه است؟ هرچند دکتر نصر به صورت مستقیم از عنوان اسلام و جهانىشدن یاد نمىکند، اما به صورت منطقى از بحث اسلام و تجدد آقاى نصر، رابطه اسلام و جهانىشدن نیز قابل پیگیرى خواهد بود; زیرا از یک سو محتواى جهانى شدن عمدتا آموزههاى لیبرال غربى است که قبلا با عنوان مدرنیسم یا تجدد شناخته مىشد و از طرف دیگر آن گونه که آنتونى گیدنز معتقد است، جهانىشدن در واقع همان عالمگیر شدن تجدد و مدرنیته است . بنابراین به طور منطقى پرسش از نسبت اسلام و مدرنیته در مباحث آقاى نصر و دیگر همکارانش، به سؤال از رابطه اسلام و جهانىشدن نیز مىپردازد . دکتر نصر پاسخ اسلامى به تجدد را در دو مرحله مطرح مىکند . به بیان دیگر به نظر این پژوهشگر، جهان اسلام و جوانان مسلمان براى مواجهه منطقى و مناسب با تجدد، مىبایستى دو گام اساسى را بردارند:
1 . شناخت غرب
ضرورت شناخت غرب از نظر دکتر نصر، اولین و مهمترین گام در رویارویى با تجدد است . اهمیتشناخت غرب، از آن رو است که امروزه بیشتر جوامع اسلامى از مظاهر تکنولوژى و تمدن غرب استفاده مىکنند; بنابراین ناگزیرند به عنوان یک مسلمان، پاسخ اسلامى به این مسایل و پدیدههاى جدید را مورد توجه قرار دهند . بررسى دستیابى به این پاسخ، لوازم و آثار، مبانى فکرى انسانشناختى آن، از اهمیت جدى برخوردار مىباشد . این در حالى است که به نظر نصر، جهان اسلام و جوانان مسلمان، فاقد درک روشن و بینش درست در مورد غرب مىباشند . «کشورهاى اسلامى سختبراى صنعتى شدن تلاش مىکنند; بدون این که پیامدهاى صنعتى شدن از نظر فرهنگى و مذهبى را مورد توجه قرار دهند . این امر ضرورت صورتبندى جدید تلقى اسلامى از تکنولوژى و فرهنگ غرب را مطرح مىکند، اما متاسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درک عمیق از غرب است; در حالى که عمیقا از انواع آراء، اندیشه و محصولات و مظاهر تمدن غرب، از اتومبیل گرفته تا کامپیوتر و سینما و تا ادبیات و آراء فلسفى، اقتصادى و سیاسى تاثیر پذیرفتهاند .» (4)
وى در جاى دیگر شناخت غرب و درک فرهنگ و مبانى تجدد غربى را پیششرط اساسى هر نوع پاسخ اسلامى به آن عنوان نموده و معتقد است: «امواج آراء و ارزشهاى غربى هم چنان بىوقفه از طریق رسانههاى جمعى و سایر طرق انتقال اطلاعات، به طرف جهان اسلام سرازیر است . اما آنچه موجود نیست، اطلاع درباره غرب و درک روشن اندیشههاى فکرى - فرهنگى غرب از نقطه نظر اسلامى است، و تنها چنین معرفتى مىتواند ابزارهاى ضرورى براى مواجهه و مقابله با معارف غرب جدید و تدارک پاسخ اسلامى بدان را در اختیار مسلمانان قرار دهد .» (5)
2 . صرف شناخت و درک ابعاد سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و فلسفى تمدن و تجدد غرب، براى تدارک پاسخ اسلامى و ارایه مکانیزم کارآمد مواجهه با آن کافى نیست، هر چند به عنوان نخستین گام لازم ضرورى است . دکتر نصر مرحله دوم پاسخ اسلامى به تجدد را پس از شناسایى تعارضات اسلام و تجدد، متوجه درون جامعه اسلامى و پایههاى فکرى، فلسفى اندیشه اسلامى مىداند . تعمیق بینش دینى، تقویت و استحکام مبانى فکرى و تقویت ایمان دینى جوان مسلمان در برابر تعارضات و نقاط چالشآور غرب، مرحله دوم از پاسخ اسلامى است که مورد تاکید و توجه نصر قرار مىگیرد . مىگوید: «مهمترین پاسخ جوان مسلمان این است که بیش از هر چیز قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد . . . . مسلمین ابتدا باید به معارضه تجدد با نفس دین پاسخ دهند و آن گاه به معارضهاى که دنیاى متجدد على الخصوص با وحى اسلامى دارد، بپردازند و در این راستا تقویت ایمان دینى و استحکام اعتقاد جامعه اسلامى به مبانى دینى از اهمیت جدى برخوردار مىباشد .» (6)
بنابراین دیدگاه نصر در مورد پاسخ اسلامى به جهانىشدن، همچون ابوربیع، شناخت و درک جامع و همهجانبه جهانىشدن و تعمیق ایمان دینى و باورهاى اسلامى در درون جوامع مسلمان را مورد تاکید قرار مىدهد . در این رویکرد، از منظر اسلامى، جهانىشدن داراى جنبههاى همساز و غیرمناقض با اندیشه اسلامى است که مسلمانان مىتوانند با آن همراه گردند . از سوى دیگر برخى جنبههاى ناسازگار و مناقض با فرهنگ اسلامى را با خود حمل مىکند به نظر نصر مهمترین چالش جهانىشدن، ایجاد تزلزل در باورهاى دینى و وحى اسلامى است که مىبایستى از سوى روشنفکران مورد توجه قرار گرفته و استحکام یابد .
3 . ماهاتیر محمد
متفکران و اندیشمندان مسلمان هر یک از زاویه خاص به تحلیل مفهوم و ماهیت جهانىشدن پرداخته و بالتبع رویکردهاى متفاوتى را در مواجهه با این پدیده ارایه دادهاند .
ماهاتیر محمد ، نخستوزیر مالزى، ضمن هشدار به طرفداران جهانىشدن، نسبتبه آمادهسازى خود براى سوء استفاده از بازار جهانى بدون مرز، مىگوید: «مسلمانان نباید روند جهانىشدن را رد کنند; بلکه باید با کوششى هماهنگ بر تعریف مفاهیم آن تاثیر بگذارند، و آن را قانونمند سازند، پایههایش را تغییر دهند و شکل تازهاى بدان بخشند . . . . لازم نیست که جهانى شدن به معناى داشتن جهانى بودن مرز باشد; مرزها مىتوانند همچنان سرجاى خود باقى بمانند و باید همچنان مورد احترام نیز باشند، اما با فناورى مدرن، اطلاعات به همه اشکال خود، مىتواند بدون هیچ محدودیتى از مرزها بگذرد . اما مسلمانان مىتوانند نرمافزارها و حتى سختافزارهایى بسازند که دست کم برخى از عناصر ناپاک از این اطلاعات دور نگاه دارد .» به نظر ماهاتیر محمد، طرفداران جهانىشدن به خرید بانکها و شرکتها پرداخته و دارایىهاى خود را روى هم گذاشتهاند و از بیشتر کشورها هم بزرگتر شدهاند; به گونهاى که حتى اگر بخواهند، مىتوانند کشورها را نیزخریدارى نمایند . کاهش سرمایهگذارى با خارج کردن سرمایه، کاهش ارزش پول، افزایش فشار بر دولتها براى تغییر قوانین خود به سود آنها و کارهاى دیگرى که این غولها مىتوانند انجام دهند، همه در راستاى تاخت و تاز بر دیگر جوامع صورت مىگیرد . وى معتقد است: «زندگى، از هر جنبهاى مورد تاخت و تاز قرار خواهد گرفت، اذهان ما اشغال خواهد شد و حتى دین ما به اشغال درخواهد آمد . اما مسلمانان در برابر چنین وضعیتخطیرى چگونه مىتوانند رفتار نمایند؟ به نظر ماهاتیر محمد، مسلمانان باید بکوشند روند جهانى شدن را درک کنند و با این درک خود را آماده سازند که نه تنها خطرها را از خود دور نمایند، بلکه از روند جهانى شدن براى رسیدن به کشورهاى توسعهیافته، هم در فناورى اطلاعات و هم توان صنعتى، بهره گیرند .
4 . دیدگاه حسن حنفى
دکتر حسن حنفى از نویسندگان مطرح مصرى است که در زمینه فلسفه و مسایل اسلامى از منظر جدید، پژوهشهایى را انجام داده است . در زمینه جهانىشدن نیز آقاى حنفى، دیدگاههایى را ارایه مىکند که مىتواند براى دستیابى به پاسخ اسلامى در برابر جهانىشدن، مفید افتد . حنفى در بحث جهانىشدن براى جایابى رابطه اسلام و جهانىشدن ابتدا به طرح نظریات مىپردازد . وى از دو دسته نظریه عام، با عنوان دیدگاه راست و دیدگاه چپ یاد مىکند . دیدگاه راستبه نگرشى مثبت و جانبدارانه از جهانى شدن مىانجامد; در حالى که دیدگاه چپ با نوعى نگرش منفى و انتقادى همراه مىگردد . وى در یک گونهشناسى نسبتا دقیقتر و جزئىتر هر دو دیدگاه چپ و راست را در دو طبقه و نیز مجموعه جاى مىدهد . مىگوید هر دو دیدگاه راست و چپ به دو دسته تقسیم مىشود:
1 . راست معتدل یا میانه که جهانىشدن را تنها به عنوان یکى از ابزارهاى رشد اقتصادى، مورد دفاع و حمایت قرار مىدهد .
2 . راست تقلید (افراطى) که اقتصاد آزاد و لیبرال را تنها توسعه و مسیر نهایى تاریخ مىداند .
به همین صورت، دو دسته از نظریات چپ را آقاى حنفى معرفى مىکند:
یک . چپ تقلیدى (افراطى) که جهانىشدن را به عنوان چهره جدیدى از استعمار مورد نفى و انکار قرار مىدهد .
دو . چپ جدید (میانه) که امکان را به جمع میان جهانىشدن و خواستهاى مستقل ملى باور دارد و الزاما در مواجهه با جهانى شدن به نفى مطلق آن نمىاندیشد .
جهتگیرى اسلامى در کدام دسته جاى مىگیرد؟ البته به نظر آقاى حنفى پاسخ اسلامى الزاما در هیچکدام از طبقهبندىهاى مزبور جاى نمىگیرد; اما قرابت و یا اشتراک نسبى با برخى نظریات، بیشتر است تا با دسته دیگر . جهتگیرى اسلامى در چارچوب واحدى ارایه نمىشود; بلکه با تعدد آراء و افکار روبرو مىباشد و احتمالا همین تعدد آراء و افکار، یکى از مشکلات جدى در بحثحاضر مىباشد . به نظر دکتر حنفى اسلام پیشرو، با چپ ملى از نظر تحلیل کیفى همسویى بیشتر دارد تا با اسلام محافظهکار . نقطه اشتراک سکولاریزم ملى با اسلام ملىگرا بیشتر از سکولاریزم ملى یا سکولاریزم جهانوطنى است . بنابراین اختلاف بین اسلام و نگرش چپ به صورت جدى وجود ندارد; زیرا هر دو تا چهره استقلال و پیشرو بودن را مورد تاکید قرار مىدهند . از سوى دیگر اختلاف بین اسلام پیشرو (مستقل) و اسلام پیرو (تابع) و نیز چپ پیشرو (ملىگرا) و چپ وابسته (تابع) بیشتر مشاهده مىشود . (8) البته آنچه در بیان آقاى حنفى آمده، اشتراک و تشابه جزئى است . عمدتا دیدگاه اسلامى با نگرش چپ در مورد نفى استعمار و مورد توجه قرار دادن پیشینه استعمارى جهان سوم، اشتراک نظر دارد . در هر دو دیدگاه مخالفتبا امپریالیسم به عنوان یک چارچوب تحلیلى مورد توجه قرار مىگیرد . آشکار است که از نظر مبنا و اصول، اسلام و نگرش اسلامى به همان میزان که نگرش لیبرالیستى راست را به دلیل اتکاء بر رفاه و منافع اقتصادى مادى، مورد نفى قرار مىدهد، به همان میزان نگرش مارکسیستى چپ را به دلیل مادىگرایانه بودن آن طرد مىکند .
به نظر حسن حنفى، جهانى شدن یک مقوله صرفا نظرى نیست، بلکه برخورد تاریخى میان مرکز و پیرامون، بین کشورهاى ثروتمند و فقیر، بین استعمار و آزادیخواهى، بین سلطهجویى و استقلال و بالاخره بین شمال و جنوب است . وى تاثیر رخدادهاى تاریخى بر شکلگیرى فرایند جهانىشدن را با استناد به این نکته روششناختى (متدولوژیک) مستدل مىنماید که «تئورى و نظریهاى محض، بدون آن که فعل سیاسى و حرکت تاریخ، جزیى از عوامل تشکیلدهنده آن باشد، وجود ندارد» . بنابراین به نظر دکتر حنفى، جهانىشدن مقوله جدیدى نیست; بلکه یکى از اشکال جدید سلطه و برترىطلبى نظام جهانى است . ایشان در جاى دیگر، جهانىشدن را مساوى با اروپایى شدن عنوان مىکند . وى هرچند این نکته را به صراحت اظهار نمىکند، اما از بیان ابزارى بودن جهانىشدن، براى تثبیت هیمنه و سلطه اروپا بر سایر ملل ابایى ندارد . (9)
حنفى جهانىشدن را یک فرایند فراگیر و همهبعدى مىداند که با آثار اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و هویتى همراه مىباشد . در بعد اقتصادى، توسعه تجارت آزاد و دستیابى به بازارهاى جهان سوم و تامین مواد خام نفتى و غیرنفتى از این کشورها مورد توجه است; در بعد سیاسى مهمترین هدف جهانىشدن، ترویج لیبرالیسم سیاسى است . اما در این میان به نظرحنفى، بعد هویتى جهانىشدن از اهمیت جدىترى برخوردار است . مىگوید: «براى ما، همانند دیگر روشنفکران آزادىخواه، موضع فرهنگى - هویتى جهانىشدن، بیش از ابعاد سیاسى و اقتصادى آن حایز اهمیت است; زیرا به نظر مىرسد براى سیطره سیاسى و اقتصادى غرب، مدخل فرهنگى، طبیعىترین مسیر باشد . (10) در همین چارچوب مىتوان تحقیقات انجام شده توسط ادوارد سعید (شرقشناسى) حسن حنفى (مقدمهاى در علم غربشناسى) سمیرامین و انورعبدالملک و ریح الشرق را نام برد . مخرج مشترک کلیه این تلاشها اثبات هویت در مواجهه با غرب مىباشد . به نظر حنفى از آن جا که فرهنگ مربوط به تمدن، زبان و قوم تاریخ کشورهاست نمىتوان از یک فرهنگ عام و جهانى و فراگیر یاد کرد . بنابراین جهانىشدن فرهنگ، به مفهوم حاکمیتیک فرهنگ خاص بر جوامع بشرى، عملا ممکن نخواهد بود . این غرب و طرفداران فرهنگ غربى است که براى تسخیر سایر ملل و به اطاعت کشیدن آنان، اسطوره فرهنگ جهانى را خلق کردهاند . (11)
استراتژى مواجهه با جهانىشدن
به نظر حسن حنفى از دو نوع استراتژى مثبت و منفى در مواجهه با جهانى شدن مىتوان یاد کرد . این نوع استراتژى در واقع ناشى از تلقى و برداشت ما از جهانى شدن خواهد بود . به عبارت دیگر نحوه تلقى و تفسیر از «جهانىشدن» تا اندازه زیادى نوعى استراتژى پیشنهادى ما را در مواجهه با جهانى شدن شکل خواهد داد . در هر حال وى از این نوع استراتژى در گونههاى ذیل یاد مىکند:
1 . دفاع از جهانىشدن و نشر آن، این استراتژى عمدتا از سوى کشورهایى دنبال مىشود که در فرایند جهانىشدن ذىنفع هستند . در واقع کشورهایى که مىتوانند از جهانىشدن به عنوان یک فرصت استفاده نمایند، از آن دفاع کرده و به ترویج آن مىپردازند . در کشورهاى جهان سوم و ملل اسلامى نیز هستند کسانى که از این استراتژى حمایت مىکنند; زیرا به نظر آنان راهى غیر از این وجود ندارد .
2 . استراتژى همراهى و مقاومتبه منظور سیطره بر آن . در این جا به نظر حنفى از یک سو تلاش بر آن است تا از فرصتهاى برآمده از جهانىشدن استفاده شود و از طرف دیگر در برابر محصولات آن به خصوص چالشهاى هویتى ناشى از آن مقاومت صورت مىگیرد . بنابراین در اینجا نوعى تلفیق از دو استراتژى نفى مطلق و همراهى مطلق، به چشم مىخورد . اما این که آیا فرصتهاى ناشى از جهانىشدن با توجه به توانمندىها و زمینههاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى کشورهاى اسلامى بیشتر ستیا جنبههاى منفى و تهدیدآمیز آن، آقاى حنفى بدان پاسخ نمىدهد . در جاى دیگر از نوشتههاى آقاى حنفى تاکید نویسنده بر استراتژى دفاع از هویت محلى و فرهنگ دینى در برابر فرهنگ غربى به عنوان مظروف جهانى شدن به چشم مىخورد . اما وى معتقد است که دفاع از فرهنگ و هویتخودى در قبال جهانى شدن، نبایستى به مفهوم رفض و نفى مطلق جهانى شدن تلقى شود; زیرا این امر به قول حنفى، تصحیح خطا به خطا است و هر دوناصواب . (12) نویسنده در ادامه، استراتژى دفاع از هویت محلى و فرهنگ خودى را به صورت تدریجى در سه مرحله مطرح مىکند .
یک . اعاده و بازگشتبه سنتهاى فرهنگى; به گونهاى که این سنتهاى فرهنگى از منظر ضرورتهاى جدید مورد بازخوانى قرار گرفته و مواردى که با تحولات زمانه و نیازمندىهاى عصرناسازگار است، تصحیح شود . به قول نویسنده، تراث قدیم، راهنماى اساسى براى فرهنگ بومى است . (13)
دو . دفاع از هویت فرهنگى از طریق کاهش اتکاى بر غرب و تقویتخودباورى . نویسنده پیشنهاد مىدهد که براى این امر بازنمایى میراث فرهنگ بومى و آشکار نمودن کاستىهاى فرهنگ غربى، مىتواند مفید و کارساز باشد . مىگوید: «فرهنگها عموما در مقطع تاریخى خاص و در درون جامعه خاص، رشد مىکنند و پس از آن از طریق وسایل ارتباطى و تلاش براى هژمونیک شدن، هیمنه خود را بر سایر جوامع بسط مىدهند . اگر چنین است، در روند جدیدى که ایجاد مىگردد، چرا فرهنگ فراگیر و جهانىشده، خود از الزامات جهانى شدن استثنا گردد؟» در این جا حنفى به یک نکته ارزنده اشاره مىکند و آن این که: اگر در فرهنگ جهانىشدن، تکثر، تنوع، آزادى اعتقادى و فرهنگى وجود دارد، خود فرهنگ مسلط نیز مىبایستى به نقض خود برآید; زیرا او خود ناقض اصولى است که آنها را تبلیغ مىکند . (14)
سه . آخرین مرحله لازم براى استراتژى دفاع از هویت و فرهنگ بومى در برابر جهانى شدن، این است که فرهنگ بومى در یک تعامل دو سویه با فرهنگ مسلط، وارد بازى و چانهزنى مىشود . در این جاست که فرهنگ بومى ناگزیر است که میان میراث گذشته، ضرورتهاى حال و استلزامات آینده زندگى اجتماعى، پیوند زند . بنابراین آنچه سلفىگرى تاکید دارد (نگاه مثبتبه گذشته) و آنچه نوگرایان مورد توجه قرار مىدهند (نگاه به حال و آینده) در یک معامله منطقى به هم مىرسند و بدینترتیب فرهنگ بومى از فرصتها و جنبههاى مثبت جهانى شدن، بیشترین بهرهبردارى را نموده، محذورات آن را به حداقل مىرساند .
نقد و بررسى
نظریه دکتر حنفى در مورد پاسخ اسلامى به جهانى شدن، هر چند داراى نقاط ارزندهاى است، اما با تاملاتى چند نیز همواره است . مشکل اساسى نظریه حنفى این است که تعریف خاصى از جهانى شدن ارایه نمىدهد . تلقى وى از جهانى شدن، کلیه ویژگىهایى را براى جهانى شدن در تفاسیر و رویکردهاى مختلف بیان شده، دربر مىگیرد . مىگوید جهانىشدن، یعنى توسعه و گسترش اقتصاد آزاد; جهانىشدن، یعنى سیطره مرکز بر عالم; جهانىشدن به عنوان جدال تاریخى و بالاخره جهانى شدن عنوانى ستبراى حرکتسیطرهطلبانه آمریکا، یعنى تقلیل دنیا به دهکده واحد .
همانگونه که مشاهده مىشود وى کلیه دیدگاههاى مثبت و منفى را در جهانى شدن وارد مىکند . همین نکته باعث مىشود که تحلیلهاى بعدى حنفى نیز از وضوح و پایدارى برخوردار نباشد . نکته دوم در مورد دیدگاه حنفى، ماهیت آرمانى آن است . نویسنده مىگوید اگر فرهنگ اسلامى به قرائت پویا از سنتهاى گذشته، دستیابد و بتواند بین تراث تاریخى و نیازمندىهاى عصرى جمع زند، زمینه دفاع از خود را در برابر جهانى شدن دارد . اما توضیح نمىدهد که آیا این کار تا چه اندازه عملى است و مکانیزم تحقق و عینیت آن چگونه است؟ و چه زمانى فرهنگ اسلامى به این مهم دست مىیازد؟
5 . برهان غلیون
به نظر برهان غلیون جهانى شدن عبارت است از مرحله جدیدى از نظم جهانى که داراى ویژگى اساسى است: انتقال علوم و سرعت انتقال به گونهاى که همگان در جهان واحد و جامعه واحد زندگى مىنمایند . بنابراین فشرده شدن زمان و مکان از ویژگىهاى جهانى شدن است که در اثر آن هر نظر یا عملى به سرعت در تمام جهان منتشر مىشود و بر سایر ملل تاثیر مىگذارد و یا تاثیر مىپذیرد . (15)
هر چند غلیون همانند برخى دیگر نویسندگان، مبناى اصلى و تکیهگاه مهم جهانى شدن را اقتصاد و حوزه تجارت جهانى مىداند، اما همچنان اهمیت جهانى شدن سیاست و فرهنگ را مورد توجه قرار دارد . بنابراین وى در مورد جهانى شدن فرهنگ عقیده دارد که جهانى شدن مربوط به انقلاب دانش و تکنولوژى ارتباطى است، و در راستاى سیطره جماعتى بر سایر جوامع عمل مىکند . (16)
در نهایت غلیون جهانى شدن را هر چند پدیده تاریخى مىداند، اما منشا و خاستگاه آن را با نظامسرمایهدارى پیوند مىزند . به نظر وى جهانى شدن در راستاى هیمنه و برترى جوامع سرمایهدارى بر سایر جوامع، قابل تحلیل مىباشد . اگر چنین است دیگر فرهنگها در قبال جهانى شدن فرهنگ سرمایهدارى «نئولیبرال» چه وضعى دارند؟ کدام استراتژى در مواجهه با جهانى شدن مىتواند مفید افتد . برهان غلیون تحول اساسى در موضع و دیدگاههاى تقلیدگرایانه فرهنگ اسلامى را پیشنهاد مىدهد . در این راستا تقویت اعتماد به نفس، تعدیل نظام جهانى و تطویر تعاون و همکارى اجتماعى مورد توجه قرار مىگیرد .
هرچند غلیون از موضع نفى سلطه فرهنگى صحبت مىکند، اما هیچگاه استراتژى مقابله از بیرون و رویارویى خارج از حوزه جهانى شدن را مطرح نمىکند، بلکه این عقیده را دارد که مىبایستى موضع، نص و نفى سلطه فرهنگى با ورود در درون منظومه جهانى شدن و همراهى با این فرایند، انجام گیرد . از این روى وى معتقد است که فرهنگ عربى و اسلامى مىبایستى از طریق همراهى مشروط با جهانى شدن به بدیلسازى فرهنگى در درون آن بپردازد و این امر هم اکنون باید اجرا شود نه آن گونه که برخى مىاندیشند که تا لحظه خلاصى و رهایى از هیمنه دولتى فرا رسد و زمینههاى تغییر پدید آید، باید صبر کرد . این زمینهها را بایستى از طریق ورود در گردونه جهانى شدن فراهم نمود . به نظر او، برخورد با جهانى شدن را در سه استراتژى متفاوت مىتوان گونهیابى کرد:
1 . مقاومت در برابر جهانى شدن و نادیده انگاشتن اهمیت، لوازم و ابعاد مختلف آن . دراین طریق به جاى حرکت فعال و پویا در برابر جهانى شدن از واقعیتهاى عینى چشمپوشى مىشود . هر چند اینان تلاش مىکنند تا از طریق اجتناب و دورىگزیدن از جهانى شدن از آثار و تبعات آن در امان مانند، اما ماهیت جهانى شدن به گونهاى است که حتى ناخواسته برخى از الزامات خود را بر اینان تحمیل خواهد کرد .
2 . استراتژى همراهى و اعتراف به اهمیت آن، با اتخاذ موضع نفى از درون نظام . این موضع به گفته غلیون روشى است که به نظر سمیرامین منطقى و مناسب است . در این جا هدف، ایجاد نظام بدیل در قبال جهانى شدن سرمایهدارى است . سمیرامین در جایى از نوشتههاى خود با تقسیمبندى نظام جهانى به مرکز، نیمه پیرامون و پیرامون، روش به هم زدن نظم موجود را از طریق فعالیتهاى شورشى و براندازانه از درون نظام سرمایهدارى جستجو مىکند! در این جا نیز به نظر برهان غلیون، استراتژى نفى مطلق جهانى شدن دنبال مىشود، اما از طریق همراهى و رخنه کردن در درون نظام جهانى . او با نقد معتقد است که هر دو دیدگاه بدان دلیل که به نفى مطلق جهانى شدن بر مىخیزند و داراى ماهیت کاملا سلبىاند، به خطا مىروند .
3 . سومین استراتژى که خود نویسنده نیز مىپذیرد، بر این مبنا استوار است که جهانى شدن ثمره و محصول تطورات مختلف تاریخى است . بنابراین استراتژى مقابله با آن - که جهانى شدن را نه یک فرایند تاریخى بلکه محصول تلاش غرب براى سیطره برنظام جهانى شدن مىداند - دچار اشتباه تحلیلى و نظرى است . به نظر او جهانى شدن کاملا یک پدیده منفى و زیانبار نیست، بلکه در برخى ابعاد افقهاى جدیدى را براى جوامع بشرى مىگشاید; هرچند از برخى جهات تهدیداتى را نیز ایجاد مىکند . در این دیدگاه درک تناقضات درونى جهانى شدن و آشکار نمودن جنبههاى منفى و زیانبار آن، در نهایت تفکیک فرصتهاى برآمده از محذورات و تهدیدات مبتنى بر آن، مىتواند براى برخورد منطقى و کارآمد با این مقوله کارآمد و مفید باشد . وى جهانى شدن را در این چارچوب مورد مطالعه قرار مىدهد . هرچند خود اذعان مىکند که به دلیل هژمنوتیک شدن فرهنگ لیبرالیسم و کاستىهاى نظرى فرهنگ عربى - اسلامى، این امر با مشکلات جدى روبرو است . اما این مشکلات به مفهوم آرمانى بودن این اندیشه نخواهد بود . در نهایتبه نظر این نویسنده از آنجا که جهانىشدن یک فرآورده طبیعى و محصول تاریخ بشرى است، حتى خود غرب و فرهنگ غربى را نیز دربرمىگیرد و از این رو نفى مطلق آن مبناى منطقى ندارد . از سوى دیگر این فضاى جدید از نظر سیاسى و فرهنگى، همان گونه که چالشآور است، افقهاى جدیدى را نیز ایجاد مىکند . استراتژى کارآمد مىبایستى ضمن فهم چالشهاى درونى جهانى شدن، به تفکیک جنبههاى مثبت و منفى آن همت گمارد; جنبههاى منفى آن را مورد نقد قرار دهد و ضمن آشکار نمودن نقایص و تعارضات درونى آن، به الگوسازى بدیل و جایگزین بپردازد . در مجموع برهان غلیون تمام این فعالیتها را از طریق همراهى و همآویى با جهانىشدن مورد توجه قرار مىدهد .
نقد و بررسى
دیدگاه غلیون هرچند از نظر مبنایى در دستهاى از نظریات خوشبینانه جاى مىگیرد و جهانى شدن را یک فرایند طبیعى و بدور از مداخله هدایتگرانه غرب عنوان مىکند، اما از آنجا که در درون این چارچوب به استراتژى مقابله فعال و پویا مىرسد مىتواند، در خور توجه باشد . اما آنچه در این نظریه بدان توجه نمىشود، مکانیزمهاى اجرایى و یا تحقق این نظریه است . در عمل استراتژى برخورد فعال چگونه تنظیم و اجرا مىگردد؟ آیا در درون گفتمان مسلط غرب، «بنابر نظریه فوکو که گفتمانهاى مسلط دانشسازاند» ، امکان فهم تناقضات درونى گفتمان مسلط وجود دارد؟ آیا در درون این گفتمان مىتوان توانمندىها و کاستىهاى فرهنگ بومى را فهم کرد؟ برهان غلیون به این موارد نمىپردازد .