خط مشی یک الگوی راهنما برای هماهنگ سازی بازیگران حل یک مسئله عمومی است. شکل گیری یک خط مشی، به عنوان پدیده ای اجتماعی، خود نیازمند تأمین زمینه های معرفتی و غیرمعرفتی متعددی است. این متن تلاش می کند برخلاف رویکردی که به بازخوانی مکرر نظریه های مدرن مشغول است، با بازخوانی حکمت عملی، به بازسازی الگوی نظریه سیاستی براساس ظرفیت های حکمت عملی بپردازد. نظریه سیاستی زمینه های معرفتی موردنیاز خط مشی را در قالب پاسخ به سه پرسش «هستی شناختی»، «سعادت شناختی» و «مسئله شناختیِ» خط مشی تأمین می کند. حکمت عملی نیز دانشی برهانی است که معرفتی یقینی را درباره پدیده های ارادی و انسانی، ازحیث نیل به سعادت تولید می کند. این دانش سترگ، از سه بخش توصیفی، تقدیری و تجویزی تشکیل شده است. بخش توصیفی حکمت عملی با ارائه هستی شناسی لایه مند برای پدیده سیاستی، پرسش اول نظریه سیاستی را پاسخ می گوید. همین بخش با صورت بندی مفهوم سعادت و همچنین همراهی با بخش تقدیری حکمت عملی، پاسخ پرسش دوم نظریه سیاستی را تأمین می کند. دستیابی به بینش نظری موردنیاز برای ادراک و ساختاردهی مسئله سیاستی نیز با ادغام دو بخش توصیفی و تقدیری حاصل می آید.