نقش اهل بیت(ع) در تفسیر قرآن (1)
آرشیو
چکیده
متن
جایگاه و نقش اهلبیت علیهمالسلام در ترویج و توسعه فرهنگ قرآنى، به ویژه تفسیر قرآن کریم، نقش کلیدى و اساسى در تبیین حقایق قرآنى است. این مهم، همزمان با نقش تأثیرگذار رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم در تفسیر آیات قرآن و تربیت مفسّرانى گران قدر از صحابه، از جمله حضرت على علیهالسلام به عنوان صدرالمفسّرین و آگاهترین اشخاص به ظاهر و باطن قرآن آغاز مىشود. على علیهالسلام به عنوان یک شاگرد ویژه که تمام مسائل وحى و شریعت را از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم آموخته بود خود به تربیت مفسّران پرداخت و به گونهاى در فرهنگ و دانش آن عصر نفوذ نمود که هیچ یک از صحابه، داراى هر دانش و منصبى که بودند، خود را بىنیاز از وى نمىدیدند. بزرگترین مفسّران صحابه پس از حضرت على علیهالسلام مانند ابن عباس، ابن مسعود و اُبىّ بن کعب، به علم بىنظیر آن حضرت اعتراف نمودهاند بلکه در بسیارى از موارد، علم تفسیر خود را وامدار ایشان مىدانند. ابن عباس مىگوید: «تمام آنچه را از تفسیر فراگرفتم، از على بن ابىطالب علیهالسلام است.»1
ابن مسعود با اتّصال معنوى و رابطه فکرى با على علیهالسلام آموزههاى خود را متأثّر از دانش و معلومات او مىداند و مىگوید: «من تفسیر را از على علیهالسلام برگرفتم و از او استفاده بردم و معلوماتم را بر او خواندم. بىشک على علیهالسلام بهترین و دانشمندترین مردم پس از پیامبر خدا است.»
افزون بر آن، این شیوه در خاندان امام على علیهالسلام ادامه مىیابد. پیشوایان از اهل بیت علیهمالسلام به افاضه علوم و گسترش فرهنگ قرآنى مىپردازند تا جایى که حتّى حضرت زینب علیهاالسلام به بانوان در عصر خود قرآن و تفسیر مىآموخت.
از آن جا که «اهلبیت» مطابق روایات مفهومى گسترده دارد که امامان معصوم علیهمالسلام را نیز در بر مىگیرد، ائمّه اطهار علیهمالسلام در توسعه فرهنگ قرآنى نقشهاى اساسى را ایفا کردهاند که مهمترین موارد آن عبارتند از:
1. نقش هدایتى و تربیتى در تفسیر؛
2. تربیت مفسّر؛
3. بیان مبانى و اصول راهبردى؛
4. جلوگیرى از انحرافها و کج اندیشىها در تفسیر (که از جمله مىتوان به پدیده جعل، اسرائیلیات، تفسیر به رأى، قیاس و استحسانات اشاره نمود.)
1. نقش هدایتى و تربیتى در تفسیر
اهلبیت علیهمالسلام به عنوان افرادى که آگاه به تمام مفاهیم و معانى قرآن هستند، چنان که در روایات بدان اشارت رفته است، امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «انّا اهل بیت لم یزل اللّه یبعث منّا من یعلم کتابه من اوّله الى آخره2؛ ما اهل بیت به گونهاى هستیم که خداوند متعال همواره از میان ما کسى را برمىانگیزد (امام عصر خودش قرار مىدهد) که آگاه به (تفسیر) کتابش از آغاز تا آخر آن مىباشد.»
این آگاهى به کتاب الهى، وظیفهاى را بر عهده آنان گذارده است و آن، هدایت انسانها به شناخت حقیقى قرآن و مفاهیم آن است؛ هدایتى که تأثیرگذارى معرفتى بر جان انسان و در نتیجه دستیابى به معرفت کامل است.
امام باقر علیهالسلام مىفرماید: «فانّما علىالناس ان یقرأوا القرآن کما أنزل فاذا احتاجوا الى تفسیره فالاهتداء بنا و الینا3؛ وظیفه مردم است که قرآن را طبق آنچه نازل شده است قرائت کنند؛ ولى اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت به تفسیر قرآن برعهده ما و به سوى ما است.»
پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم و ائمّه اطهار علیهمالسلام با راهنمایىها و تعلیم ویژه خویش، هم جان مردم را سیراب مىکردند و آنها را به سوى کمال هدایت مىکردند و هم آنها را فقیه و عارف به مفاهیم و تفسیر قرآن مىنمودند. در اینجا به چند نمونه از نقش هدایتى اهلبیت علیهمالسلام مىپردازیم:
1. شخصى یهودى خدمت حضرت على علیهالسلام مىرسد و از او سؤالهایى مىکند، از جمله این که مىگوید: «فاَین وجه ربّک؟؛ روى پروردگار تو [که در آیاتى بدان اشاره شده است مانند: «ویبقى وجه ربّک ذوالجلال والاکرام»4[ کجاست؟»
امام على علیهالسلام به ابن عباس فرمود: آتش و هیزمى بیاور. ابن عباس گوید: آوردم و حضرت آن را سوزاند. سپس به یهودى گفت: روى این آتش کجاست؟ یهودى گفت: من وجه و رویى بر آن نمىبینم.
حضرت فرمود: پروردگار من نیز این چنین است.5
حضرت براى راهنمایى یک یهودى درباره پرسش نسبت به برخى از آموزههاى قرآن، از جمله «وجه رب»، از محسوسات استفاده نموده و او را نسبت به مفهوم آیه هدایت مىکند، که برخى چیزها مانند آتش «وجه» دارند اما نمىتوان آن را مشخص کرد، سپس فرمود: «و للّه المشرق والمغرب فأینما تُوَلُّوا فثمّ وجه اللّه»6؛ مشرق و مغرب همه از آنِ خدا است، به هر طرف روى کنید، خدا (وجه خدا) آن جا است.
2. زراره گوید: خوش نداشتم به طور مستقیم درباره «رجعت» از امام باقر علیهالسلام بپرسم؛ لذا یک مسأله ظریف که پرسش مرا نیز در بر مىگرفت، مطرح کردم. گفتم: فدایت شوم! مرا آگاه کن نسبت به کسى که کشته مىشود، آیا او مرده است؟ حضرت فرمود: خیر! مرگ، مرگ است و قتل چیز دیگر. به حضرت گفتم: کسى کشته نمىشود مگر این که مىمیرد. امام علیهالسلام فرمود: اى زراره! گفتار خدا را از گفتار تو راستگوتر مىدانم. زیرا در قرآن بین این دو فرق گذاشته است، در آیهاى مىفرماید: «أَفَاِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»7، و در جاى دیگر مىفرماید: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللّهِ تُحْشَرُون»8 و این چنین نیست که تو مىگویى اى زراره! بلکه موت چیزى است و قتل چیز دیگرى.
حضرت سپس آیه «اِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ...»9 را تلاوت نمود که خداوند از مؤمنان در مقابل بهشت، جان و مالشان را مىخرد.
زراره گوید: گفتم: خداوند مىگوید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»10؛ هرکسى مرگ را مىچشد. آیا شما نظرتان این است که کسى که کشته شود، مرگ را نمىچشد؟ حضرت فرمود: «لیس مَن قُتِلَ بالسّیف کمن مات على فراشه، انّ مَن قُتِلَ لابدّ من أنْ یرجع الى الدّنیا حتّى یذوقَ الموت11؛ کسى که با شمشیر کشته شود، مانند کسى نیست که در بستر مىمیرد، کسى که کشته مىشود، بار دیگر قطعاً به دنیا رجعت مىکند تا مرگ را بچشد.»
2. تربیت مفسّر
از آنجا که قرآن، کتاب هدایت است و مردم را از تاریکىها نجات و به سوى نور حقیقى راهنمایى مىکند، باید براى این امر مهم آنچه بر مردم عادى و مشتاقان معارف قرآن روشن نیست، عالمان و آگاهانى باشند تا آنها را روشن و به سوى مفاهیم نورانى قرآن هدایت کنند. سیره معصومان علیهمالسلام همواره بر تربیت چنین عالمانى بوده است. آنان براى درک و فهم قرآن و نیز استنباط احکام شرعى شاگردانى را تربیت نموده و به آنها اجازه اجتهاد و استنباط احکام از آیات و روایات مىدادند. چنان که ابن عباس تربیت شده مکتب على علیهالسلام بود، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام شاگردان ویژهاى مانند زرارة بن اعین، یونس بن عبدالرّحمن و مؤمن طاق را تربیت نمودند. امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّما علینا اَن نُلقى الیکم الاصول و علیکم ان تفرّعوا».12
عبدالأعلى مولى آل سام به امام صادق علیهالسلام مىگوید: لغزیدم و در اثر آن ناخنم جدا شد، مرهم و دارویى بر انگشتم قرار دادم؛ با این حالت، چگونه وضو بسازم؟ حضرت فرمود: یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ، قال اللّه تعالى: «و ما جعل علیکم فى الدّین من حرج» امسح علیه13؛ حکم این مسأله و مشابه آن را مىتوان از قرآن استخراج نمود. خداوند مىفرماید: «در دین شما بر شما حرجى نیست» در نتیجه با استفاده از آیه (نفى حرج) مىتوان مسح روى مرهم یا پارچهاى که بر زخم (جبیره) مىباشد، انجام داد.
امامان معصوم علیهمالسلام گاه با تکیه بر قواعد ادبى (صرف، نحو، معانى، بیان و...) به تفسیر آیات قرآن پرداختهاند. و به شاگردان خود مىآموختند که چگونه با تکیه بر اصول و قواعد کلّى، مطالب دینى را استخراج کنند. به دو نمونه از آن بسنده مىشود:
الف) زراره، فقیه شیعه و تربیت شده مکتب امام باقر علیهالسلام مىخواهد بداند چگونه حکم وضو و جزئیات آن از آیه وضو (مائده/6) استخراج مىشود.
زراره از امام باقر علیهالسلام مىپرسد: آیا مرا آگاه نمىکنى که از کجا دانستى و گفتى که مسح براى قسمتى از سر و پا است؟ امام علیهالسلام خندید و فرمود: اى زراره! رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است و قرآن نیز از جانب خداوند این گونه نازل شده است. چرا که خداوند متعال مىفرماید: «فاغسلوا وجوهکم» در این صورت مىفهمیم تمام صورت باید شسته شود. سپس فرمود: «وایدیکم الى المرافق»، سپس با فاصله بین دو کلام فرمود: «وامسحوا برؤسکم»، ما با تعبیر «برؤسکم» به خاطر باء مىفهمیم که مسح براى قسمتى از سر است نه همه سر. سپس خداوند متعال «اَرْجُل» را به «رأس» عطف نموده است مانند عطف «یدین» به «وجه»، در این صورت مىفهمیم که مسح پا نیز قسمتى از پا خواهد بود نه تمام پا. و رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم این آیه را به همین صورت براى مردم تفسیر کرده است ولى مردم آن را تباه کردند.14
امام علیهالسلام براى اثبات وجوب شستن تمام صورت در وضو، به اطلاق «وجوه» استدلال کردهاند. براى مسح بعضى از سر، به «باء» در «برؤسکم»، زیرا یکى از معانى «باء» تبعیض است، چنان که «ابن هشام» در «مغنى»15 بدان اشاره نموده است.
و براى مسح بعضى از پا (نه تمام پا)، به اتصال و عطف شدن «ارجل» بر «رؤس» استدلال نمودهاند.
ب) مسعدة بن صدقه گوید: شنیدم در حالى که از امام صادق علیهالسلام پرسیده شد: آیا امر به معروف و نهى از منکر بر تمام مردم واجب است؟ حضرت فرمود: خیر! به حضرت عرض شد: چرا؟ فرمود: بر کسى واجب است که توانمند، داراى جایگاه اجتماعى و عالم به معروف و منکر باشد و بر انسان ناتوان واجب نیست؛ دلیل آن، قرآن کریم است که مىفرماید: «ولتکن منکم امّة یدعون...»16 تعبیر [منکم] عدهاى خاص را بیان مىکند نه عموم مردم را. چنانکه در آیه شریفه «و من قوم موسى امّة یهدون بالحقّ...»17 آمده است، یعنى برخى از قوم موسى به حق هدایت مىکنند و نفرمود: على امّة موسى و نفرمود: على کّل قومه...18
در این جا امام علیهالسلام به «مِنْ» در «منکم» و «من قوم موسى» استدلال کردند که، امر به معروف و نهى از منکر بر همه افراد واجب نیست، بلکه بر کسانى که توانایى و آگاهى نسبت به معروف داشته باشند، واجب است.
3. بیان مبانى و اصول راهبردى
«مبانى و اصول راهبردى» به قواعد و اصولى مىگویند که راهنماى علمى و عملى آگاهان باشد و نقش تعیین کننده و اثرگذار در «فهم متن دینى» داشته باشد.
یکى از نقشهاى مهمّ معصومان علیهمالسلام ارائه مبانى و اصول راهبردى است که آنان همواره در سخنان و آموزههاى تفسیرى خود بدان اشارت نمودهاند. این مبانى نقش تعیین کننده و اثرگذار در فهم و برداشتهاى قرآنى دارد، کلید راهگشا براى مفسّران است و بر اساس آن مىتوان مفاهیم آیات را کشف نمود. مهمترین آنها عبارتند از:
الف) تفسیر به امور علمى و قطعى
شرح و توضیح کلام خداوند با امور ظنّى و احتمالى، منتهى به تفسیر به رأى مىشود و از مصادیق سخن گفتن بدون علم درباره قرآن است که منجر به گناه «افتراء علىاللّه» خواهد شد. در روایتى امام صادق علیهالسلام از پدرانش از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل مىکند که آن حضرت فرمود: «از ظن دورى کن؛ چرا که اعتماد بر ظن و گمان، اعتماد بر دروغترین دروغها است.»19
امام باقر علیهالسلام در مکتب تفسیرى خود از تفسیر به این شیوه، نهى نموده است. در سفارش به قتادة بن دعامه(م 117 ق.) از تابعین مدرسه عراق (که روایات فراوانى در تفسیر دارد) این مطلب را بیان داشته است. زید شحّام گوید:
قتادة بن دعامه نزد ابوجعفر امام باقر علیهالسلام آمد. امام فرمود: اى قتاده! تو فقیه اهل بصره هستى؟ گفت: چنین مىپندارند. ابوجعفر فرمود: به من خبر رسیده است که تو قرآن را تفسیر مىکنى؟ قتاده گفت: آرى. امام علیهالسلام به وى فرمود: با علم آن را تفسیر مىکنى یا با جهل؟ گفت: با علم.
ابوجعفر علیهالسلام فرمود: اگر با علم آن را تفسیر مىکنى، پس تو، تو هستى (در همان مرتبهاى هستى که گمان مىکنى.) حال من از تو مىپرسم.
قتاده گفت: بپرس. امام علیهالسلام از معناى آیهاى سؤال نمود و او پاسخ ناصحیح داد و امام او را متوجّه اشتباهش نمود و فرمود: واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پیش خود (و با رأى و دیدگاه شخصى خود) تفسیر مىکنى، هم خود هلاک شدهاى و هم دیگران را هلاک کردهاى.20
امام کاظم علیهالسلام در حدیثى از پدرانش نقل مىکند: شایسته نیست که به هرگونه که بخواهى، سخن بگویى؛ زیرا خداوند متعال مىفرماید: «وَ لا تَقْفُ مَا لَیَسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»21؛ از چیزى که علم به آن ندارى پیروى مکن.22
از این روایات استفاده مىشود که «تفسیر» باید بر اساس علم باشد و در غیر این صورت، موجب هلاکت خود مفسّر و دیگران خواهد شد.
ب) توجّه به مسائل اعتقادى آیات
در برخى مواقع، ائمه اطهار علیهمالسلام مخاطبان خود را به بُعد توحیدى آیات توجّه مىدادند.
در روایت است که عمرو بن عبید از امام باقر علیهالسلام معناى غضب خداوند در آیه «و مَن یَحْلِلْ علیهِ غضبى فقد هوى»23 را پرسید. حضرت فرمود: «هو العقاب یا عمرو، انّه مَن زَعم انّ اللّه ـ عزّوجلّ ـ زال من شىءٍ الى شىءٍ فقد وصفه صفةَ مخلوقٍ...»24
در روایت دیگرى آمده است: «کسى که گمان ببرد، چیزى مىتواند خداوند را تغییر دهد، کافر است.»25
امام باقر علیهالسلام توحید حقیقى را بیان نموده و بُعد توحیدى در آیات را مورد توجّه قرار داده است.
ج) توجّه به بُعد ولایى آیات
جابر بن یزید جُعْفى (م 127 ق.) که از تابعان مدرسه عراق است، گوید: از امام باقر علیهالسلام درباره آیه شریفه «لئن قُتِلتم فىسبیل اللّه او مُتُّم»26، پرسیدم. امام باقر علیهالسلام فرمود: اى جابر! آیا مىدانى منظور از «سبیل اللّه» در آیه چیست؟ پاسخ دادم: نه، نمىدانم، مگر این که از شما بشنوم. حضرت فرمود: «سبیل اللّه» على علیهالسلام و فرزندانش مىباشد و آیه مىفرماید: کسى که در راه ولایت اینان کشته شود، کشته شده راه خداست و کسى که در ولایت (و با ولایت) اینان بمیرد، در راه خدا مرده است.27
توجّه به بُعد ولایى آیات، نه تنها در این روایت، بلکه در بسیارى از سخنان ائمهاطهار علیهمالسلام یک اصل حاکم بر تفسیر و فهم قرآن مىباشد. در روایتى، امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «انّ اللّه جَعَلَ ولایتنا اهل البیتِ قُطْبَ القرآنِ و قُطْبَ جمیعِ الکتب، علیها یستدیرُ محکمُ القرآن.»28
د) جاودانه بودن قرآن
قرآن کریم آخرین کتاب آسمانى براى هدایت بشر است؛ از این رو، باید قوانین آن به گونهاى باشند که تا روز قیامت بتوانند نقش هدایتگرى براى فرد و جامعه ایفا نمایند. لازمه این مبنا، برخوردار بودن قرآن کریم از احکام جاودانه و انطباق با زمانهاى حال و آینده و نیز برخوردارى از باطنى عمیق است.
از این رو، امام باقر علیهالسلام در روایتى مىفرماید: «اگر این طور باشد که وقتى آیهاى در باره قومى نازل شد، پس از آن که آن قوم مردند، آیه نیز بمیرد، چیزى از قرآن باقى نمىماند. ولى قرآن کریم تا آسمان و زمین هست، جارى است.»29
همچنین امام صادق علیهالسلام فرموده است: «قرآن تأویلى دارد که بسان روز و شب و مه و مهر در جریان است.»30
ه) ارجاع متشابهات به محکمات
یکى از راههاى صحیح تفسیر قرآن کریم استفاده از آیات محکم براى فهم متشابهات قرآن کریم است؛ چنان که خود قرآن آیاتش را بر دو قسم نموده: یکى، محکمات که آنها اصل و مادر هستند و دیگرى، متشابهات «مِنهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»31، مفهوم امّالکتاب و اصل بودن «هنّ امّ الکتاب»مرجعیت محکمات براى متشابهات را روشن مىسازد.
این اصل از یک طرف به ما مىفهماند که اوّلاً قرآن با قرآن قابل تفسیر است. ثانیاً به نوعى استقلال فهم قرآن را براى ما بیان مىکند که اگر جایى از قرآن (مانند متشابهات) براى انسان قابل فهم نبود، در جاى دیگر باید به سراغ آن رفت.
امام رضا علیهالسلام مىفرماید: «من ردّ متشابه القرآن الى محکمه هدى الى صراط مستقیم32؛ کسى که متشابهات قرآن را به محکمات آن برگرداند، به راه راست هدایت شده است.»
علاّمه طباطبایى قدسسره پس از بیان روایاتى درباره تفسیر متشابهات، مىنویسد: از روایات همان مطلبى را که ما بیان کردیم؛ یعنى ارجاع متشابهات به محکمات، استفاده مىشود و تشابه در متشابهات قابل رفع است چرا که محکمات مىتوانند متشابهات را تفسیر کنند.33
راه دیگر براى فهم متشابهات
قرآن کریم براى فهم متشابهات، اصل دیگرى را مطرح مىکند که: «تأویل و علم به متشابهات نزد راسخان در علم است.»34 و در روایات فراوان و گستردهاى ائمه علیهمالسلام خود را «راسخان در علم» مطرح نمودهاند.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: ائمه اطهار علیهمالسلام راسخان در علمند و تأویل قرآن را مىدانند.35
همچنین مىفرماید: «الرّاسخون فىالعلم امیرالمؤمنین والائمة من ولده36؛ راسخان در علم، على بن ابیطالب و امامان از فرزندان او است.» چنانچه در روایت دیگر، امام باقر علیهالسلام رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را برترین راسخان در علم معرّفى مىکند.37
در روایات از یک طرف، هشدار داده شده که تأویل متشابهات و تکیه بر آراء شخصى مفسّر، موجب هلاکت مفسّر است. از طرف دیگر، مرجع فهم متشابهات را اولیاء الهى مطرح نمودهاند؛ همان طور که قرآن کریم راسخان در علم را مرجع فهم متشابهات معرّفى نموده است.
امام على علیهالسلام مىفرماید: «انّما هلک الناس فىالمتشابه لانّهم لم یقفوا على معناه و لم یعرفوا حقیقته فوصعوا له تأویلات من عند أنفسهم بآرائهم و استغنوا بذلک عن مسألة الاوصیاء38؛ مردم در تفسیر آیات متشابه هلاک شدهاند. زیرا آگاهى به معناى آن ندارند و حقیقت آن را نمىفهمند، با آراء شخصى خود آیات را تأویل مىکنند؛ در نتیجه خود را از جانشینان حقیقى پیامبر بىنیاز مىبینند.»
و ) قرآن، معیار فهم حقیقى دین
اهلبیت علیهمالسلام همواره «قرآن» را محور و معیار فهم دین معرفى نموده و سفارش نمودهاند که در تمام مسائل به قرآن مراجعه شود. ائمّه علیهمالسلام افزون بر آموزههاى روش تفسیر قرآن به قرآن، بر عرضه سنّت بر قرآن نیز تأکید نمودهاند. روایاتى که از آنان مىرسد مىتوان آن را با قرآن کریم ارزیابى نمود، اگر موافق و در راستاى قرآن بود، قابل پذیرش و اگر نبود، قابل طرد است. بنابر این معیار و موازنه اصل و اساسِ شریعت و دین، قرآن کریم است.
امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّ على کلّ حقّ حقیقةً و على کلّ صواب نوراً فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه39؛ بر سراپرده هر حقّى حقیقتى و نورى نهفته، بنابراین آنچه با قرآن سازگار است، بگیرید و آنچه مخالف است، رها سازید.»
از این روایت استفاده مىشود که تمام مطالب دین به طور عموم که بر فرهنگ مسلمانان القاء مىشود، قابل عرضه بر کتاب الهى است.
پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم در سرزمین منا، خطبه خواندند و فرمودند: «اى مردم! آنچه از من به دست شما مىرسد، اگر موافق کتاب خدا باشد، من آن را گفتهام و اگر مخالف کتاب خدا باشد، آن را نگفتهام.»40
امام صادق علیهالسلام اصل و اساس شریعت را قرآن معرّفى نموده و مىفرماید:
«ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فى کتاب اللّه و لکن لایبلغه العقول41؛ هیچ چیزى نیست که مورد اختلاف دو نفر باشد مگر این که براى آن اساسى در کتاب خدا وجود دارد، لکن عقلها و فهمهاى عادى آن را درک نمىکنند.»
اهل بیت علیهمالسلام در تکریم و ارزش و اعتبار علمى «قرآن کریم» تا جایى تأکید داشتهاند که در تمام تعهّدات و قراردادها و عقود، هر شرطى در ضمن قرارداد باشد، نباید مخالف کتاب خدا باشد و الاّ پذیرفته نیست.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «المسلمون عند شروطهم الاّ کلّ شرط خالف کتاب اللّه عزّوجلّ فلایجوز و اِنْ کان شرطاً یخالف کتاب اللّه عزّوجلّ فهو ردّ الى کتاب اللّه؛ مسلمانان پایبند به شروط در قراردادها هستند مگر شرطى مخالف قرآن باشد که آن شرط اعتبارى ندارد.»
پىنوشتها:
1. التفسیر والمفسّرون، ذهبى، ج 1، ص 96.
2. بصائرالدرجات، صفّار، حسن، ج ، ص 194.
3. تفسیرالفرات، فرات کوفى، ص 258.
4. الرّحمن/ 27.
5. نورالثقلین، حویزى، على بن جمعه، ج 1، ص117.
6. بقره/ 115.
7. آل عمران / 144.
8. همان / 158.
9. توبه / 111.
10. آل عمران / 185؛ انبیاء / 35 و عنکبوت / 57.
11. تفسیر عیاشى، ج 2، ص 112.
12. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج 18، ص 40، مشابه این روایت، امام رضا(ع) به احمد بن محمد بن ابىنصر بزنطى فرمود: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»، همان / 41.
13. تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 1، ص 363.
14. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 299، ح 52؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 596.
15. مغنى اللبیب، ص 55، حرف الباء،معناىیازدهم.
16. آل عمران / 104.
17. اعراف / 159.
18. نورالثقلین، ج 1، ص 380.
19. وسائل الشیعه، ج 18، ص 38.
20.روضهکافى،کلینى،محمدبنیعقوب،ص142،ح485.
21. اسراء / 36.
22. وسائل الشیعه، ج 18، ص 17.
23. طه / 81.
24. نورالثقلین، ج 3، ص 386.
25. سفینةالبحار، محدّث قمى، ج 2، ص 265.
26. آل عمران / 157.
27. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 202.
28 و 29. همان، 5 و 11.
30. بحارالانوار، ج 23، ص 79.
31. آل عمران / 7.
32. بحارالانوار، ج 92، ص 377.
33. تفسیر المیزان، ج 3، ص 68.
34. آل عمران / 7.
35. بصائرالدرجات، ص 223.
36. وسائل الشیعه، ج 18، ص 231.
37. نورالثقلین، ج 1، ص 316.
38.بحارالانوار،ج93،ص12؛میزانالحکمه،ج8،ص99.
39. وسائل الشیعه، ج 18، ص 85، ح 34.
40 و 41. همان، ص 79 و 581.
ابن مسعود با اتّصال معنوى و رابطه فکرى با على علیهالسلام آموزههاى خود را متأثّر از دانش و معلومات او مىداند و مىگوید: «من تفسیر را از على علیهالسلام برگرفتم و از او استفاده بردم و معلوماتم را بر او خواندم. بىشک على علیهالسلام بهترین و دانشمندترین مردم پس از پیامبر خدا است.»
افزون بر آن، این شیوه در خاندان امام على علیهالسلام ادامه مىیابد. پیشوایان از اهل بیت علیهمالسلام به افاضه علوم و گسترش فرهنگ قرآنى مىپردازند تا جایى که حتّى حضرت زینب علیهاالسلام به بانوان در عصر خود قرآن و تفسیر مىآموخت.
از آن جا که «اهلبیت» مطابق روایات مفهومى گسترده دارد که امامان معصوم علیهمالسلام را نیز در بر مىگیرد، ائمّه اطهار علیهمالسلام در توسعه فرهنگ قرآنى نقشهاى اساسى را ایفا کردهاند که مهمترین موارد آن عبارتند از:
1. نقش هدایتى و تربیتى در تفسیر؛
2. تربیت مفسّر؛
3. بیان مبانى و اصول راهبردى؛
4. جلوگیرى از انحرافها و کج اندیشىها در تفسیر (که از جمله مىتوان به پدیده جعل، اسرائیلیات، تفسیر به رأى، قیاس و استحسانات اشاره نمود.)
1. نقش هدایتى و تربیتى در تفسیر
اهلبیت علیهمالسلام به عنوان افرادى که آگاه به تمام مفاهیم و معانى قرآن هستند، چنان که در روایات بدان اشارت رفته است، امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «انّا اهل بیت لم یزل اللّه یبعث منّا من یعلم کتابه من اوّله الى آخره2؛ ما اهل بیت به گونهاى هستیم که خداوند متعال همواره از میان ما کسى را برمىانگیزد (امام عصر خودش قرار مىدهد) که آگاه به (تفسیر) کتابش از آغاز تا آخر آن مىباشد.»
این آگاهى به کتاب الهى، وظیفهاى را بر عهده آنان گذارده است و آن، هدایت انسانها به شناخت حقیقى قرآن و مفاهیم آن است؛ هدایتى که تأثیرگذارى معرفتى بر جان انسان و در نتیجه دستیابى به معرفت کامل است.
امام باقر علیهالسلام مىفرماید: «فانّما علىالناس ان یقرأوا القرآن کما أنزل فاذا احتاجوا الى تفسیره فالاهتداء بنا و الینا3؛ وظیفه مردم است که قرآن را طبق آنچه نازل شده است قرائت کنند؛ ولى اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت به تفسیر قرآن برعهده ما و به سوى ما است.»
پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم و ائمّه اطهار علیهمالسلام با راهنمایىها و تعلیم ویژه خویش، هم جان مردم را سیراب مىکردند و آنها را به سوى کمال هدایت مىکردند و هم آنها را فقیه و عارف به مفاهیم و تفسیر قرآن مىنمودند. در اینجا به چند نمونه از نقش هدایتى اهلبیت علیهمالسلام مىپردازیم:
1. شخصى یهودى خدمت حضرت على علیهالسلام مىرسد و از او سؤالهایى مىکند، از جمله این که مىگوید: «فاَین وجه ربّک؟؛ روى پروردگار تو [که در آیاتى بدان اشاره شده است مانند: «ویبقى وجه ربّک ذوالجلال والاکرام»4[ کجاست؟»
امام على علیهالسلام به ابن عباس فرمود: آتش و هیزمى بیاور. ابن عباس گوید: آوردم و حضرت آن را سوزاند. سپس به یهودى گفت: روى این آتش کجاست؟ یهودى گفت: من وجه و رویى بر آن نمىبینم.
حضرت فرمود: پروردگار من نیز این چنین است.5
حضرت براى راهنمایى یک یهودى درباره پرسش نسبت به برخى از آموزههاى قرآن، از جمله «وجه رب»، از محسوسات استفاده نموده و او را نسبت به مفهوم آیه هدایت مىکند، که برخى چیزها مانند آتش «وجه» دارند اما نمىتوان آن را مشخص کرد، سپس فرمود: «و للّه المشرق والمغرب فأینما تُوَلُّوا فثمّ وجه اللّه»6؛ مشرق و مغرب همه از آنِ خدا است، به هر طرف روى کنید، خدا (وجه خدا) آن جا است.
2. زراره گوید: خوش نداشتم به طور مستقیم درباره «رجعت» از امام باقر علیهالسلام بپرسم؛ لذا یک مسأله ظریف که پرسش مرا نیز در بر مىگرفت، مطرح کردم. گفتم: فدایت شوم! مرا آگاه کن نسبت به کسى که کشته مىشود، آیا او مرده است؟ حضرت فرمود: خیر! مرگ، مرگ است و قتل چیز دیگر. به حضرت گفتم: کسى کشته نمىشود مگر این که مىمیرد. امام علیهالسلام فرمود: اى زراره! گفتار خدا را از گفتار تو راستگوتر مىدانم. زیرا در قرآن بین این دو فرق گذاشته است، در آیهاى مىفرماید: «أَفَاِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»7، و در جاى دیگر مىفرماید: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللّهِ تُحْشَرُون»8 و این چنین نیست که تو مىگویى اى زراره! بلکه موت چیزى است و قتل چیز دیگرى.
حضرت سپس آیه «اِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ...»9 را تلاوت نمود که خداوند از مؤمنان در مقابل بهشت، جان و مالشان را مىخرد.
زراره گوید: گفتم: خداوند مىگوید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»10؛ هرکسى مرگ را مىچشد. آیا شما نظرتان این است که کسى که کشته شود، مرگ را نمىچشد؟ حضرت فرمود: «لیس مَن قُتِلَ بالسّیف کمن مات على فراشه، انّ مَن قُتِلَ لابدّ من أنْ یرجع الى الدّنیا حتّى یذوقَ الموت11؛ کسى که با شمشیر کشته شود، مانند کسى نیست که در بستر مىمیرد، کسى که کشته مىشود، بار دیگر قطعاً به دنیا رجعت مىکند تا مرگ را بچشد.»
2. تربیت مفسّر
از آنجا که قرآن، کتاب هدایت است و مردم را از تاریکىها نجات و به سوى نور حقیقى راهنمایى مىکند، باید براى این امر مهم آنچه بر مردم عادى و مشتاقان معارف قرآن روشن نیست، عالمان و آگاهانى باشند تا آنها را روشن و به سوى مفاهیم نورانى قرآن هدایت کنند. سیره معصومان علیهمالسلام همواره بر تربیت چنین عالمانى بوده است. آنان براى درک و فهم قرآن و نیز استنباط احکام شرعى شاگردانى را تربیت نموده و به آنها اجازه اجتهاد و استنباط احکام از آیات و روایات مىدادند. چنان که ابن عباس تربیت شده مکتب على علیهالسلام بود، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام شاگردان ویژهاى مانند زرارة بن اعین، یونس بن عبدالرّحمن و مؤمن طاق را تربیت نمودند. امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّما علینا اَن نُلقى الیکم الاصول و علیکم ان تفرّعوا».12
عبدالأعلى مولى آل سام به امام صادق علیهالسلام مىگوید: لغزیدم و در اثر آن ناخنم جدا شد، مرهم و دارویى بر انگشتم قرار دادم؛ با این حالت، چگونه وضو بسازم؟ حضرت فرمود: یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ، قال اللّه تعالى: «و ما جعل علیکم فى الدّین من حرج» امسح علیه13؛ حکم این مسأله و مشابه آن را مىتوان از قرآن استخراج نمود. خداوند مىفرماید: «در دین شما بر شما حرجى نیست» در نتیجه با استفاده از آیه (نفى حرج) مىتوان مسح روى مرهم یا پارچهاى که بر زخم (جبیره) مىباشد، انجام داد.
امامان معصوم علیهمالسلام گاه با تکیه بر قواعد ادبى (صرف، نحو، معانى، بیان و...) به تفسیر آیات قرآن پرداختهاند. و به شاگردان خود مىآموختند که چگونه با تکیه بر اصول و قواعد کلّى، مطالب دینى را استخراج کنند. به دو نمونه از آن بسنده مىشود:
الف) زراره، فقیه شیعه و تربیت شده مکتب امام باقر علیهالسلام مىخواهد بداند چگونه حکم وضو و جزئیات آن از آیه وضو (مائده/6) استخراج مىشود.
زراره از امام باقر علیهالسلام مىپرسد: آیا مرا آگاه نمىکنى که از کجا دانستى و گفتى که مسح براى قسمتى از سر و پا است؟ امام علیهالسلام خندید و فرمود: اى زراره! رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است و قرآن نیز از جانب خداوند این گونه نازل شده است. چرا که خداوند متعال مىفرماید: «فاغسلوا وجوهکم» در این صورت مىفهمیم تمام صورت باید شسته شود. سپس فرمود: «وایدیکم الى المرافق»، سپس با فاصله بین دو کلام فرمود: «وامسحوا برؤسکم»، ما با تعبیر «برؤسکم» به خاطر باء مىفهمیم که مسح براى قسمتى از سر است نه همه سر. سپس خداوند متعال «اَرْجُل» را به «رأس» عطف نموده است مانند عطف «یدین» به «وجه»، در این صورت مىفهمیم که مسح پا نیز قسمتى از پا خواهد بود نه تمام پا. و رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم این آیه را به همین صورت براى مردم تفسیر کرده است ولى مردم آن را تباه کردند.14
امام علیهالسلام براى اثبات وجوب شستن تمام صورت در وضو، به اطلاق «وجوه» استدلال کردهاند. براى مسح بعضى از سر، به «باء» در «برؤسکم»، زیرا یکى از معانى «باء» تبعیض است، چنان که «ابن هشام» در «مغنى»15 بدان اشاره نموده است.
و براى مسح بعضى از پا (نه تمام پا)، به اتصال و عطف شدن «ارجل» بر «رؤس» استدلال نمودهاند.
ب) مسعدة بن صدقه گوید: شنیدم در حالى که از امام صادق علیهالسلام پرسیده شد: آیا امر به معروف و نهى از منکر بر تمام مردم واجب است؟ حضرت فرمود: خیر! به حضرت عرض شد: چرا؟ فرمود: بر کسى واجب است که توانمند، داراى جایگاه اجتماعى و عالم به معروف و منکر باشد و بر انسان ناتوان واجب نیست؛ دلیل آن، قرآن کریم است که مىفرماید: «ولتکن منکم امّة یدعون...»16 تعبیر [منکم] عدهاى خاص را بیان مىکند نه عموم مردم را. چنانکه در آیه شریفه «و من قوم موسى امّة یهدون بالحقّ...»17 آمده است، یعنى برخى از قوم موسى به حق هدایت مىکنند و نفرمود: على امّة موسى و نفرمود: على کّل قومه...18
در این جا امام علیهالسلام به «مِنْ» در «منکم» و «من قوم موسى» استدلال کردند که، امر به معروف و نهى از منکر بر همه افراد واجب نیست، بلکه بر کسانى که توانایى و آگاهى نسبت به معروف داشته باشند، واجب است.
3. بیان مبانى و اصول راهبردى
«مبانى و اصول راهبردى» به قواعد و اصولى مىگویند که راهنماى علمى و عملى آگاهان باشد و نقش تعیین کننده و اثرگذار در «فهم متن دینى» داشته باشد.
یکى از نقشهاى مهمّ معصومان علیهمالسلام ارائه مبانى و اصول راهبردى است که آنان همواره در سخنان و آموزههاى تفسیرى خود بدان اشارت نمودهاند. این مبانى نقش تعیین کننده و اثرگذار در فهم و برداشتهاى قرآنى دارد، کلید راهگشا براى مفسّران است و بر اساس آن مىتوان مفاهیم آیات را کشف نمود. مهمترین آنها عبارتند از:
الف) تفسیر به امور علمى و قطعى
شرح و توضیح کلام خداوند با امور ظنّى و احتمالى، منتهى به تفسیر به رأى مىشود و از مصادیق سخن گفتن بدون علم درباره قرآن است که منجر به گناه «افتراء علىاللّه» خواهد شد. در روایتى امام صادق علیهالسلام از پدرانش از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل مىکند که آن حضرت فرمود: «از ظن دورى کن؛ چرا که اعتماد بر ظن و گمان، اعتماد بر دروغترین دروغها است.»19
امام باقر علیهالسلام در مکتب تفسیرى خود از تفسیر به این شیوه، نهى نموده است. در سفارش به قتادة بن دعامه(م 117 ق.) از تابعین مدرسه عراق (که روایات فراوانى در تفسیر دارد) این مطلب را بیان داشته است. زید شحّام گوید:
قتادة بن دعامه نزد ابوجعفر امام باقر علیهالسلام آمد. امام فرمود: اى قتاده! تو فقیه اهل بصره هستى؟ گفت: چنین مىپندارند. ابوجعفر فرمود: به من خبر رسیده است که تو قرآن را تفسیر مىکنى؟ قتاده گفت: آرى. امام علیهالسلام به وى فرمود: با علم آن را تفسیر مىکنى یا با جهل؟ گفت: با علم.
ابوجعفر علیهالسلام فرمود: اگر با علم آن را تفسیر مىکنى، پس تو، تو هستى (در همان مرتبهاى هستى که گمان مىکنى.) حال من از تو مىپرسم.
قتاده گفت: بپرس. امام علیهالسلام از معناى آیهاى سؤال نمود و او پاسخ ناصحیح داد و امام او را متوجّه اشتباهش نمود و فرمود: واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پیش خود (و با رأى و دیدگاه شخصى خود) تفسیر مىکنى، هم خود هلاک شدهاى و هم دیگران را هلاک کردهاى.20
امام کاظم علیهالسلام در حدیثى از پدرانش نقل مىکند: شایسته نیست که به هرگونه که بخواهى، سخن بگویى؛ زیرا خداوند متعال مىفرماید: «وَ لا تَقْفُ مَا لَیَسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»21؛ از چیزى که علم به آن ندارى پیروى مکن.22
از این روایات استفاده مىشود که «تفسیر» باید بر اساس علم باشد و در غیر این صورت، موجب هلاکت خود مفسّر و دیگران خواهد شد.
ب) توجّه به مسائل اعتقادى آیات
در برخى مواقع، ائمه اطهار علیهمالسلام مخاطبان خود را به بُعد توحیدى آیات توجّه مىدادند.
در روایت است که عمرو بن عبید از امام باقر علیهالسلام معناى غضب خداوند در آیه «و مَن یَحْلِلْ علیهِ غضبى فقد هوى»23 را پرسید. حضرت فرمود: «هو العقاب یا عمرو، انّه مَن زَعم انّ اللّه ـ عزّوجلّ ـ زال من شىءٍ الى شىءٍ فقد وصفه صفةَ مخلوقٍ...»24
در روایت دیگرى آمده است: «کسى که گمان ببرد، چیزى مىتواند خداوند را تغییر دهد، کافر است.»25
امام باقر علیهالسلام توحید حقیقى را بیان نموده و بُعد توحیدى در آیات را مورد توجّه قرار داده است.
ج) توجّه به بُعد ولایى آیات
جابر بن یزید جُعْفى (م 127 ق.) که از تابعان مدرسه عراق است، گوید: از امام باقر علیهالسلام درباره آیه شریفه «لئن قُتِلتم فىسبیل اللّه او مُتُّم»26، پرسیدم. امام باقر علیهالسلام فرمود: اى جابر! آیا مىدانى منظور از «سبیل اللّه» در آیه چیست؟ پاسخ دادم: نه، نمىدانم، مگر این که از شما بشنوم. حضرت فرمود: «سبیل اللّه» على علیهالسلام و فرزندانش مىباشد و آیه مىفرماید: کسى که در راه ولایت اینان کشته شود، کشته شده راه خداست و کسى که در ولایت (و با ولایت) اینان بمیرد، در راه خدا مرده است.27
توجّه به بُعد ولایى آیات، نه تنها در این روایت، بلکه در بسیارى از سخنان ائمهاطهار علیهمالسلام یک اصل حاکم بر تفسیر و فهم قرآن مىباشد. در روایتى، امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «انّ اللّه جَعَلَ ولایتنا اهل البیتِ قُطْبَ القرآنِ و قُطْبَ جمیعِ الکتب، علیها یستدیرُ محکمُ القرآن.»28
د) جاودانه بودن قرآن
قرآن کریم آخرین کتاب آسمانى براى هدایت بشر است؛ از این رو، باید قوانین آن به گونهاى باشند که تا روز قیامت بتوانند نقش هدایتگرى براى فرد و جامعه ایفا نمایند. لازمه این مبنا، برخوردار بودن قرآن کریم از احکام جاودانه و انطباق با زمانهاى حال و آینده و نیز برخوردارى از باطنى عمیق است.
از این رو، امام باقر علیهالسلام در روایتى مىفرماید: «اگر این طور باشد که وقتى آیهاى در باره قومى نازل شد، پس از آن که آن قوم مردند، آیه نیز بمیرد، چیزى از قرآن باقى نمىماند. ولى قرآن کریم تا آسمان و زمین هست، جارى است.»29
همچنین امام صادق علیهالسلام فرموده است: «قرآن تأویلى دارد که بسان روز و شب و مه و مهر در جریان است.»30
ه) ارجاع متشابهات به محکمات
یکى از راههاى صحیح تفسیر قرآن کریم استفاده از آیات محکم براى فهم متشابهات قرآن کریم است؛ چنان که خود قرآن آیاتش را بر دو قسم نموده: یکى، محکمات که آنها اصل و مادر هستند و دیگرى، متشابهات «مِنهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»31، مفهوم امّالکتاب و اصل بودن «هنّ امّ الکتاب»مرجعیت محکمات براى متشابهات را روشن مىسازد.
این اصل از یک طرف به ما مىفهماند که اوّلاً قرآن با قرآن قابل تفسیر است. ثانیاً به نوعى استقلال فهم قرآن را براى ما بیان مىکند که اگر جایى از قرآن (مانند متشابهات) براى انسان قابل فهم نبود، در جاى دیگر باید به سراغ آن رفت.
امام رضا علیهالسلام مىفرماید: «من ردّ متشابه القرآن الى محکمه هدى الى صراط مستقیم32؛ کسى که متشابهات قرآن را به محکمات آن برگرداند، به راه راست هدایت شده است.»
علاّمه طباطبایى قدسسره پس از بیان روایاتى درباره تفسیر متشابهات، مىنویسد: از روایات همان مطلبى را که ما بیان کردیم؛ یعنى ارجاع متشابهات به محکمات، استفاده مىشود و تشابه در متشابهات قابل رفع است چرا که محکمات مىتوانند متشابهات را تفسیر کنند.33
راه دیگر براى فهم متشابهات
قرآن کریم براى فهم متشابهات، اصل دیگرى را مطرح مىکند که: «تأویل و علم به متشابهات نزد راسخان در علم است.»34 و در روایات فراوان و گستردهاى ائمه علیهمالسلام خود را «راسخان در علم» مطرح نمودهاند.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: ائمه اطهار علیهمالسلام راسخان در علمند و تأویل قرآن را مىدانند.35
همچنین مىفرماید: «الرّاسخون فىالعلم امیرالمؤمنین والائمة من ولده36؛ راسخان در علم، على بن ابیطالب و امامان از فرزندان او است.» چنانچه در روایت دیگر، امام باقر علیهالسلام رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را برترین راسخان در علم معرّفى مىکند.37
در روایات از یک طرف، هشدار داده شده که تأویل متشابهات و تکیه بر آراء شخصى مفسّر، موجب هلاکت مفسّر است. از طرف دیگر، مرجع فهم متشابهات را اولیاء الهى مطرح نمودهاند؛ همان طور که قرآن کریم راسخان در علم را مرجع فهم متشابهات معرّفى نموده است.
امام على علیهالسلام مىفرماید: «انّما هلک الناس فىالمتشابه لانّهم لم یقفوا على معناه و لم یعرفوا حقیقته فوصعوا له تأویلات من عند أنفسهم بآرائهم و استغنوا بذلک عن مسألة الاوصیاء38؛ مردم در تفسیر آیات متشابه هلاک شدهاند. زیرا آگاهى به معناى آن ندارند و حقیقت آن را نمىفهمند، با آراء شخصى خود آیات را تأویل مىکنند؛ در نتیجه خود را از جانشینان حقیقى پیامبر بىنیاز مىبینند.»
و ) قرآن، معیار فهم حقیقى دین
اهلبیت علیهمالسلام همواره «قرآن» را محور و معیار فهم دین معرفى نموده و سفارش نمودهاند که در تمام مسائل به قرآن مراجعه شود. ائمّه علیهمالسلام افزون بر آموزههاى روش تفسیر قرآن به قرآن، بر عرضه سنّت بر قرآن نیز تأکید نمودهاند. روایاتى که از آنان مىرسد مىتوان آن را با قرآن کریم ارزیابى نمود، اگر موافق و در راستاى قرآن بود، قابل پذیرش و اگر نبود، قابل طرد است. بنابر این معیار و موازنه اصل و اساسِ شریعت و دین، قرآن کریم است.
امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّ على کلّ حقّ حقیقةً و على کلّ صواب نوراً فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتاب اللّه فدعوه39؛ بر سراپرده هر حقّى حقیقتى و نورى نهفته، بنابراین آنچه با قرآن سازگار است، بگیرید و آنچه مخالف است، رها سازید.»
از این روایت استفاده مىشود که تمام مطالب دین به طور عموم که بر فرهنگ مسلمانان القاء مىشود، قابل عرضه بر کتاب الهى است.
پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم در سرزمین منا، خطبه خواندند و فرمودند: «اى مردم! آنچه از من به دست شما مىرسد، اگر موافق کتاب خدا باشد، من آن را گفتهام و اگر مخالف کتاب خدا باشد، آن را نگفتهام.»40
امام صادق علیهالسلام اصل و اساس شریعت را قرآن معرّفى نموده و مىفرماید:
«ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فى کتاب اللّه و لکن لایبلغه العقول41؛ هیچ چیزى نیست که مورد اختلاف دو نفر باشد مگر این که براى آن اساسى در کتاب خدا وجود دارد، لکن عقلها و فهمهاى عادى آن را درک نمىکنند.»
اهل بیت علیهمالسلام در تکریم و ارزش و اعتبار علمى «قرآن کریم» تا جایى تأکید داشتهاند که در تمام تعهّدات و قراردادها و عقود، هر شرطى در ضمن قرارداد باشد، نباید مخالف کتاب خدا باشد و الاّ پذیرفته نیست.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «المسلمون عند شروطهم الاّ کلّ شرط خالف کتاب اللّه عزّوجلّ فلایجوز و اِنْ کان شرطاً یخالف کتاب اللّه عزّوجلّ فهو ردّ الى کتاب اللّه؛ مسلمانان پایبند به شروط در قراردادها هستند مگر شرطى مخالف قرآن باشد که آن شرط اعتبارى ندارد.»
پىنوشتها:
1. التفسیر والمفسّرون، ذهبى، ج 1، ص 96.
2. بصائرالدرجات، صفّار، حسن، ج ، ص 194.
3. تفسیرالفرات، فرات کوفى، ص 258.
4. الرّحمن/ 27.
5. نورالثقلین، حویزى، على بن جمعه، ج 1، ص117.
6. بقره/ 115.
7. آل عمران / 144.
8. همان / 158.
9. توبه / 111.
10. آل عمران / 185؛ انبیاء / 35 و عنکبوت / 57.
11. تفسیر عیاشى، ج 2، ص 112.
12. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج 18، ص 40، مشابه این روایت، امام رضا(ع) به احمد بن محمد بن ابىنصر بزنطى فرمود: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»، همان / 41.
13. تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج 1، ص 363.
14. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 299، ح 52؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 596.
15. مغنى اللبیب، ص 55، حرف الباء،معناىیازدهم.
16. آل عمران / 104.
17. اعراف / 159.
18. نورالثقلین، ج 1، ص 380.
19. وسائل الشیعه، ج 18، ص 38.
20.روضهکافى،کلینى،محمدبنیعقوب،ص142،ح485.
21. اسراء / 36.
22. وسائل الشیعه، ج 18، ص 17.
23. طه / 81.
24. نورالثقلین، ج 3، ص 386.
25. سفینةالبحار، محدّث قمى، ج 2، ص 265.
26. آل عمران / 157.
27. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 202.
28 و 29. همان، 5 و 11.
30. بحارالانوار، ج 23، ص 79.
31. آل عمران / 7.
32. بحارالانوار، ج 92، ص 377.
33. تفسیر المیزان، ج 3، ص 68.
34. آل عمران / 7.
35. بصائرالدرجات، ص 223.
36. وسائل الشیعه، ج 18، ص 231.
37. نورالثقلین، ج 1، ص 316.
38.بحارالانوار،ج93،ص12؛میزانالحکمه،ج8،ص99.
39. وسائل الشیعه، ج 18، ص 85، ح 34.
40 و 41. همان، ص 79 و 581.