آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

انسان در زندگی مادی و معنوی خویش نیاز به «الگو» دارد. انسان معتقد به نبوت و امامت، می داند که قرآن بر اسوه قرار دادن پیامبر گرامی اسلام (ص) تأکید کرده است.1
بر اساس آنکه امیر مؤمنان (ع) با نفس خاتم الانبیاء (ص) «به امر الهی» یکسان دانسته شده است، 2 پس ابو الائمة الاطهار (ع) نیز مقتدا و اسوه امت خواهد بود.3 لذا می بینیم امام راحل (ره) در این باره می فرماید:
«... این علی (ع) همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق تمام عبادت کنندگان بود؛ در زهد، فوق همه زاهدها بوده؛ در جنگ، فوق همه جنگجویان بود؛ در قدرت، فوق همه قدرتمندان بود. و این یک اعجوبهای است که ما بین چیزهای  متضادّ باهم کرده است.»4
مولوى از زبان آن حضرت چه زیبا سروده است:
شیر حقّم، نیستم شیر هوى     فِعل من بر دین من باشد گوا
ویژگى‏هاى رفتارى على علیه‏السلام
1. ایثار جان
پس از گذشتن از مرز سخاوت و کرم، پاى «ایثار» به میان مى‏آید. على علیه‏السلام در این زمینه تا آنجا پیش رفته است که این آیه شریفه تا ابد مدال افتخار آن حضرت است: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرضاتِ اللّه...»5 از میان مردم کسى است که براى کسب رضایت خداوند، از جان خویش مى‏گذرد.
خود حضرت چنین مى‏فرماید: «... در جاهایى که شجاعان باز مى‏ماندند، با جانم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را یارى مى‏نمودم.»6
حضرت به جایى رسید که قبل از آنکه فرزندش، «ثاراللّه» باشد، ایشان به این فضیلت و برترى دست یافت.
2. ایثار مال
خداوند متعال در معرّفى امیرمؤمنان علیه‏السلام ویژگى خاصّى را بیان مى‏فرماید که در باره کسى سابقه نداشت و آن، عبادت (نماز)، انفاق و ایثار مال در حال رکوع است.7ده‏اى پس از نزول آیه شریفه در شأن حضرت، سعى نمودند با کار مشابهى، افکار عمومى را متوجّه خویش سازند؛ ولى غافل از اینکه عمل ریاکارانه و به دور از اخلاص، سرابى بیش نیست.
همچنین روایت شده که امیرمؤمنان علیه‏السلام تنها چهار درهم داشت؛ درهمى را در شب، درهمى را در روز، درهمى را در نهان و درهمى را در آشکار صدقه داد.8 که این آیه نازل شد:
«اَلّذین یُنفقون اموالهم باللیل و النّهار سرّاً و علانیةً فلهم اجرهم عند ربّهم و لاخوفٌ علیهم و لاهم یحزنون»9.
این خصلت نیک براى اهل‏بیت عصمت امرى عادى است. قرآن کریم از اهل‏بیت عصمت؛ یعنى حضرت امیرالمؤمنین و سیدة النساء العالمین و سیّدا شباب اهل الجنّة علیهم‏السلام و خادمه ایشان (فضّه) به عنوان ابرار یاد فرموده و ماجراى انفاق و برگزیدن دیگران بر خودشان را بیان مى‏فرماید.10
به راستى چه کسى مى‏تواند الگوى «برّ و نیکى» باشد جز اهل بیت؟ و چه کسى توان ایثار خالصانه را در این حدّ دارد؟
حال اگر جامعه اسلامى ما، که مدّعى پیروى از اهل‏بیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است (همان گونه که بارها ایثارگرى خویش را به اثبات رسانده)، این راه را یگانه راه سعادت دنیوى و اخروى خویش مى‏داند، دیگر چه نیازى است تا براى تشویق مردم به انفاق و ایثار و برگزیدن دیگران بر خویش، به راه‏هاى کاذب ـ و در بعضى موارد خلاف شرع ـ روى آورد که نه تنها اخلاص در عمل وجود ندارد؛ بلکه همین انفاق هم به جنبه شخصى تبدیل مى‏گردد! این، نه تنها انفاق نیست؛ بلکه راهى براى کسب منافع شخصى است!
3. جهاد و شجاعت بى‏نظیر
خداوند متعال مى‏فرماید: «آیا رتبه و امتیاز آب دادن به حجّاج و تعمیر مسجدالحرام را همچون کسى قرار دادید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ نزد خداوند یکسان نیستند.»11 روایات متعدّدى نقل شده است که این آیه در شأن على بن ابیطالب علیه‏السلام نازل گشته است.12
آن حضرت در خطبه «قاصعه» چنین مى‏فرماید: «من در نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم.» حضرت بارها قسم یاد کرده‏اند که از مرگ و شهادت در راه خداوند نهراسیده؛ بلکه مشتاق آن است. این مطلب ایشان با جمله فزت و ربّ الکعبة در آن لحظات حسّاس و مهیبِ ضربت خوردن، به اثبات رسیده است.
امیرمؤمنان علیه‏السلام درباره قدرت فوق العاده خویش مى‏فرماید: «واللّه درِ قلعه خیبر را با نیروى جسمانى نکندم؛ بلکه با نیروى الهى ازجا در آوردم.»
یک نکته مهم
امام راحل قدس‏سره مى‏فرماید:
«... من گاهى فکر مى‏کردم که حضرت امیر و همین طور در بین انبیا هم همین طور، در بین ائمه هم همین طور، گاهى از خودشان تعریف مى‏کنند. این چیه؟ این مبدأش همانى است که خداى تبارک و تعالى به آدم گفت. وادارش کرد به این که آن اسمائى را که خدا به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویى. اگر این امر را نکرده بود، آدم نمى‏گفت.
اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگى است، به مردم معرفى کنند این مقام را، براى تبعیت مردم، نه براى اینکه مى‏خواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیارى از جاها از خودش تعریف مى‏کند... او مأمور است این را بگوید. بهش هم سخت است این...»13
ارزش به آن است که در قلب على‏بن ابیطالب علیه‏السلام چه مى‏گذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.
درباره عظمت جهاد مخلصانه و شجاعت مولاى مؤمنان، روایاتى از پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل شده است که از آن جمله است:
«لمبارزة علىّ بن ابیطالب علیه‏السلام لعمرو بن عبدودّ یوم الخندق افضل من عبادة امّتى الى یوم القیامة14؛ هر آینه مبارزه على بن ابیطالب با عمرو بن عبدود در روز خندق، از عبادت امت من تا روز قیامت، برترى دارد.»
امام نکته سنج مان قدس‏سره مى‏فرماید:
«شمشیر على بن ابیطالب علیه‏السلام و فرود آوردن شمشیر، و به دشمن آن شمشیر را ضربه زدن و او را کشتن، این امرى است که در همه جا واقع مى‏شود و بسیارى از اشخاص این اعمال را کرده‏اند و مى‏کنند. ارزش به اینها نیست؛ ارزش به آن است که در قلب على‏بن ابیطالب علیه‏السلام چه مى‏گذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.»15
آرى! ملکوتیان هم به عظمت وجودى و شجاعت و بى‏باکى آن حضرت اعتراف دارند، به طورى که طبق روایتى از امام صادق علیه‏السلام ملکى در روز بدر (احد) از آسمان ندا سرداد: لاسیف الاّ ذوالفقار و لافَتى الاّ علىّ16
«مفتقر» گر مى‏کند بایک زبان مدحت گرى     مى‏کند روح الأمین با صد نوا مدح و ثنا17
گوش جان بگشا و بشنو از امینِ کردگار     لا فتى الاّ على، لاسیف الاّ ذوالفقار18
در این قسمت به نمونه‏اى از رفتار امام علیه‏السلام در جهاد مى‏پردازیم:
روش آن حضرت در جهاد و نبرد با دشمنان، همچون رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود. چه در زمان حیات رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و چه بعد از رحلت آن حضرت، روش برخوردشان با دشمنان بر اساس نصیحت دلسوزانه و صبر و بردبارى و حتى دعا براى هدایت شدن گمراهان بود. حضرت در صحنه‏هاى جنگ با آنکه شجاعت و دلاورى بى‏نظیرى داشت و هرگز پشت به دشمن نکرد، اخلاص همراه با جوانمردى و غیرتش نیز زبانزد دوست و دشمن بود. یکى از این نمونه‏ها در جریانى است که حضرت در جنگ خندق با عمرو بن عبدود رو به رو شد و بعد از چیرگى بر عمرو، او بر صورت مبارک حضرت آب دهان انداخت. آن حضرت از روى سینه او برخاست و چندم قدم دور شد و دوباره برگشت و سر از تن آن دشمن خدا جدا کرد. زرهى گران قیمت و بى‏نظیر بر تن عمرو بود و انتظار همه این بود که آن حضرت زره را به عنوان غنیمت از تن عمرو، به در آورد؛ ولى ایشان بدون برداشتن غنیمتى، از کنار جسد عمرو عبور کرد و به لشکرگاه مسلمانان بازگشت.
وقتى به خواهر عمرو ماجراى کشته شدن وى به دست امیرمؤمنان را گفتند، گفت: هرگز براى برادرم گریه نخواهم کرد؛ زیرا خوشحالم و افتخار مى‏کنم که قاتلش یک جوانمردِ شجاع است که حتى از زرهش چشم پوشى کرد!19
سفارش حضرت در مورد جهاد
على علیه‏السلام در دوران حکومت خود نیز روش‏هاى انسانى را به کارگرفت. حضرت در جنگ جمل، صفّین و نهروان هرگز در شروع جنگ، پیشقدم نشد، بلکه به نصیحت و خیرخواهى گمراهان پرداخت. حتّى وقتى آن حضرت آگاهى یافت که عدّه‏اى از یاران ایشان قبل از جنگ به اهل شام دشنام مى‏دهند، آنها را نهى کرد و فرمود:
«بهتر آن است که به جاى دشنام، بگویید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنان صلح بر قرار فرما و آنها را از گمراهیشان به هدایت آور تا آنان که حقّ را نمى‏شناسند، بشناسند و دست از دشمنى و گمراهى بردارند.»20
دلسوزى و جوانمردى حضرت باعث کوتاهى در دفاع از دین اسلام و جهاد در راه خداوند نشد؛ بلکه فرمود: «تا وقتى دشمن (لشکریان معاویه) با شما جنگ را آغاز نکرده، شما به جنگ و کشتار آنان برنخیزید.»21
حضرت به فرزند ارشد خود، امام حسن مجتبى علیه‏السلام مى‏فرماید: «تو هرگز کسى را به مبارزه دعوت نکن؛ ولى اگر به مبارزه دعوت شدى، اجابت کن؛ چرا که دعوت کننده به جنگ، سرکش است و انسان سرکش، مغلوب مى‏گردد.»22
امیرمؤمنان علیه‏السلام هنگام مبارزه، همچون رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم درباره ضعیفان، زنان و کودکان و حتّى اموال مردم سفارش مى‏فرمود که به آنها تعرّضى نشود. ماجراى صفین هم نمونه‏اى از همین جوانمردى‏هاست. معاویه دستور داد اطراف چاه‏هاى آب را به محاصره در آورند. تشنگى بر یاران امیرمؤمنان علیه‏السلام فشار آورد و با فرمان آن بزرگوار، یاران آن حضرت حمله نموده و چاه‏ها را از تصرّف شامیان جفاکار و سنگدل در آوردند. ولى امام در مقابل درخواست یاران خویش براى مقابله به مثل، فرمود: «واللّه! رفتار آنها را انجام نمى‏دهم.» و سپس فرمان داد تا براى آب برداشتن لشکر معاویه، راهى باز کنند.
حتى در ماجراى صلح تحمیلى، وقتى به آن حضرت پیشنهاد شکستن عهدنامه و ادامه جنگ شد، نپذیرفت. حضرت همیشه به حفظ پیمان سفارش مى‏کرد؛ اگرچه یاران خود را به هنگام صلح از نیرنگ دشمن برحذر داشته و آنها را به هوشیارى سفارش مى‏فرمود.
رحم و شفقت امام تا بدان حدّ است که به هنگام شهادت، درباره قاتل خویش ـ که شقى‏ترین انسان‏ها است ـ سفارش مى‏فرماید: «اگر از این ضربه جان باختم، تنها یک ضربه به او بزنید و هرگز او را مثله نکنید.»
به جز از على که گوید به پسر که قاتل من     چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
و حقیقت آن است که کسى جز معصوم توان بیان فضایل آن حضرت را ندارد، چه رسد به درک آن فضایل و واقعیات. اما آیا این عُذر، مى‏تواند مجوّز باشد تا به کندوکاوِ هرچند کم و ناقص، در حدّ توان خویش، نپردازیم؟
متأسّفانه جاى سیره مولا در جامعه اسلامى و علوى خالى است. و ایشان را حتى به عنوان الگوى واقعى آن طور که هست نه، شناخته‏ایم و نه، معرّفى کرده‏ایم! بى‏جهت نیست که سلاله پاک آن حضرت؛ یعنى امام راحل قدس‏سره مى‏فرماید:
«حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ حقیقتاً مظلوم است و مظلوم بوده است! حتى در بین شیعیان هم مظلوم بوده است! وقتى مى‏خواهند تعریف کنند از حضرت امیر، تعریف مى‏کنند به چیزهایى که برخلاف واقع است و توهین به حضرت است...»23
تا چه رسد به اینکه برخى به واسطه جهل و نفهمى، افراد دیگرى را که ضدّ دین و معنویت و گاهى شخصیتى خیالى و غیر واقعى‏اند، به عنوان الگوهاى قهرمانى مطرح ساخته و از آنان ترویج مى‏کنند!
چه نسبت است با هما، بهائم و وحوش را؟     به بى‏خرد مکن‏قرین، صاحب عقل‏وهوش را24
4. خُلق نیکو
در رابطه با اخلاق شایسته و اعجاب‏انگیز آن امام هدى علیه‏السلام که دوست و دشمن بدان اعتراف دارند، علاوه بر آیات الهى، روایات و شواهد فراوانى وجود دارد.
به اتّفاق مفسّران شیعه و سنّى، خداوند متعال «آیه تطهیر» را در حقّ پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ،على، فاطمه، حسن و حسین علیهم‏السلام نازل فرموده و آنها را از هر آلودگى و پلیدى روحى و اخلاقى دور ساخته است.25
علاوه بر این، آیاتى در قرآن کریم بر صفات و اخلاق نیک و فضایل روحى و معنوى امام علیه‏السلام دلالت دارد؛ همچون آیه آخر سوره فتح که مى‏فرماید: «... و کسانى که همراه و یار رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم هستند، بر دشمنان سخت‏گیر بوده و با یکدیگر مشفق و مهربانند...»
حال چه کسى از مولا به «نبىّ رحمت» نزدیک‏تر و یار و صمیمى‏تر است؟ آن شخصیتى که در قرآن به عنوان «نفس پیامبر»مطرح شده است.
امام علیه‏السلام در خطبه «قاصعه» مى‏فرماید:
«... از زمانى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از شیر خوارگى گرفته شد، خداوند بزرگ‏ترین فرشته از فرشتگانش را نزد او فرستاد تا شب و روز آن حضرت را به طریقه کرامت‏ها و نیکى‏هاى اخلاقِ عالَم روان سازد. و من از کودکى به دنبال رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم حرکت کرده و ایشان هر روز نکته و نشانه‏اى را از اخلاق نیکشان برایم آشکار ساخته و مرا به پیروى از خودشان امر مى‏فرمود.»
آن اسوه بشریت به هنگام حضور در شوراى خلافت مى‏فرماید:
«هیچ کس در دعوت به حقّ و صله رحم و پیوند خویشاوندى و احسان و کرم، بر من پیشى نگرفته است...»
حضرت در جاى دیگر مى‏فرماید: «... من با گفتار و کردارم نیکى‏ها را برایتان گستراندم و اخلاق پسندیده و انسانى را به واسطه خودم به شما نشان دادم. پس در آنچه چشم ژرفاى آن را نمى‏بیند، نظر ندهید و فکرتان را در آن جَوَلان ندهید.»26
نمونه‏هایى از رفتار قدسى و آسمانى امام علیه‏السلام را در داستان‏هاى زیر مى‏خوانیم:
الف) برخورد با مردم مستضعف
شبى آن حضرت به زن مسکینى که کودکانى گرسنه داشت، برخورد کرد. کودکان آن زن از گرسنگى گریه مى‏کردند. زن دیگى را که فقط آب در آن بود، بر آتش نهاده بود تا کودکان خیال کنند مادر برایشان غذا مى‏پزد. زن آنقدر با آنها بازى کرد تا به خواب رفتند.
آن فریادرس گرفتاران، به همراه قنبر به منزل آمد و ظرفى از خرما و آرد و مقدارى دنبه و برنج و تعدادى نان بردوش مبارک نهاد. قنبر خواست آن را حمل کند؛ ولى حضرت قبول نکرد. آن وجود مبارک وقتى به درب منزل زن فقیر رسید، اجازه خواست و وارد شد. آنگاه مقدارى برنج و دنبه در دیگ ریخت و پس از پخته شدن، آن را نزد کودکان آورد و به آنها فرمود تا بخورند. پس از آنکه کودکان سیر شدند، در اتاق چون برّه‏اى حرکت کرد و صدا درآورد و در این هنگام، کودکان شروع به خندیدن نمودند.
وقتى از منزل آن زن بیرون آمد، قنبر عرض کرد: اى مولاى من! امشب چیز عجیبى دیدم. علت برداشتن توشه را دانستم که براى ثواب بردن بود؛ اما راز بر روى دست و پا حرکت کردن و صدا در آوردن را، نفهمیدم براى چه بود؟!
وصىّ رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «اى قنبر! نزد کودکان رسیدم؛ در حالى که از شدّت گرسنگى گریه مى‏کردند. پس دوست داشتم از نزدشان بروم در حالى که با شکم سیر مى‏خندند و هیچ راهى جز آنچه انجام دادم، براى آن نیافتم!»27
ب) معاشرت با یاران و همنشینان
از ضرار بن ضمرة نقل شده که: بعد از شهادت حضرت امیرمؤمنان علیه‏السلام نزد معاویه رسیدم. معاویه گفت: از على برایم بگو!
گفتم: معافم بدار.
گفت: باید از او بگویى.
گفتم: حال که ناچارم، پس به خدا قسم! آن حضرت داراى روح دست نایافتنى و توانایى‏هاى استوار و گفتار حق و حکم عادلانه و... بود. در میان ما همچون یکى از ما بود و جوابمان را مى‏داد و تقاضایمان را انجام مى‏داد. به خدا قسم! با آنکه ایشان همدم ما بود؛ ولى ما به خاطر شکوهشان توانِ تکلّم با ایشان را نداشتیم. اهل دین را بزرگ داشته و با مستمندان همدم مى‏شدند...
در این هنگام، معاویه گریست و گفت: خداوند، ابوالحسن را رحمت کند. به خدا قسم! او این چنین بود.28
آرى! حتى سرسخت‏ترین دشمنان امام الصّالحین، در مقابل عظمت روحى و کمالات و اخلاق کریمه آن حضرت، ناخواسته سر تعظیم فرود مى‏آوردند.
معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا ابوالحسن را رحمت کند که بسیار خندان و خوش طبع بود.
قیس گفت: آرى، چنین بود و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نیز با اصحاب، خوش طبعى مى‏نمود و خندان بود. اى معاویه! تو به ظاهر چنین وانمود مى‏کنى که آن حضرت را مدح و ثنا مى‏گویى؛ ولى قصد مذمّت آن جناب را داشتى. واللّه! آن جناب با آن خندانى و شکفتگى، هیبت و شکوهش از همه بیشتر بود و آن، هیبتِ تقواى آن سرور بود، نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند!
این نوع اظهار نظرها، بارها از سوى ارادتمندان امام على علیه‏السلام در مرکز حکومت بنى‏امیّه اعلام شده است و در هر بار نیز معاویه رسوا گشته، در حالى که قصد وى خودنمایى و تحقیر بهترین شاگرد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بوده است.
شیخ مفید در کتاب الارشاد مى‏گوید: از شعبى (یکى از علماى اهل سنّت) نقل شده: از خطیبان بنى‏امیه مى‏شنیدم که بر منبرهایشان امیرمؤمنان على‏بن ابیطالب علیه‏السلام را دشنام مى‏دهند؛ ولى گویا بازوى آن حضرت را گرفته و به آسمان مى‏برند. از آنها مى‏شنیدم که بر روى منبرهایشان گذشتگان خود را ستایش مى‏کنند؛ ولى گویا پرده از روى مردارى بر مى‏دارند.
ج) برخورد با خانواده
انسان‏هاى عادّى و معمولى در محیط خانه و خانواده، رفتار و عکس العمل‏هاى متفاوتى با محیط اجتماعى و بیرون از منزل دارند. اما انسان‏هاى والامقام، بر اساس ملکات فاضله نفسانى خویش و آن گونه که مورد پسند و رضایت معبود است، عمل مى‏نمایند.
طبق روایات و شواهد گوناگون، زندگانى حضرت امیرمؤمنان علیه‏السلام با حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام با ارزش‏ترین دوران زندگانى مشترک آن دو موجود الهى بوده است و طرفین از خود ایثار، فداکارى و گذشت فراوان نشان داده‏اند.
همین بس که مولایمان امیرمؤمنان علیه‏السلام مى‏فرماید:
«به خداوند سوگند! هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام را به غضب در نیاوردم و او را مجبور به کارى که مایل نبود، ننمودم تا آنکه به جوار خداوند عزّوجلّ رفت. و هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام مرا به غضب در نیاورد و هرگز از امر من سرپیچى نکرد. و وقتى به او نگاه مى‏کردم، تمام غم و اندوه‏هایم برطرف مى‏شد.»
در برخى روایات آمده است: کار بیرون از منزل، مربوط به امیرمؤمنان علیه‏السلام و امور خانه بر عهده حضرت فاطمه علیهاالسلام بود.
امیرمؤمنان علیه‏السلام هیزم مى‏آورد و از چاه آب مى‏کشید و منزل را جاروب مى‏کرد و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام آرد را خمیر کرده، نان مى‏پخت.29
این زندگانى، نمونه و بى‏همتاست. در روایات آمده است: اگر خداى تبارک و تعالى امیرمؤمنان را نمى‏آفرید، براى حضرت فاطمه همتاىِ لایق و شایسته بر روى زمین وجود نداشت.30
امّا تربیت فرزندان در دامن پرمهر حضرت زهرا و على علیهماالسلام ثمره‏اش در دشت کربلا و در مدینه منوّره ظاهر گشت که فرزندانى والا مقام در جهان درخشیدند و همچنان نور افشانى مى‏کنند.
به جز از على که آرد، پسرى ابوالعجائب     که عَلَم کند به عالَم، شهداى کربلا را
و هان! روانشناسان، جامعه شناسان و متخصّصان علوم تربیتى، هرچه یافته‏اند اگر با معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام همآهنگ باشد، قابل اجراست و اگر از مکاتب مادّى و الحادى الهام گرفته، جز ظلمت و تباهى، عاقبتى ندارد.
و در آخر، همراه با سروده شاعر قرن یازدهم، طالب آملى، به درگاه منوّر و ملکوتى مولا مى‏رویم:
خاکِ صحراى نجف را ز افتخار     بر سر کُحْلِ صفاهان مى‏زنم
... طالبم، لیک از صفاى اعتقاد     در ولایش دم ز سلمان مى‏زنم
... آهوى آواره‏ام، فالِ وطن     در پناهِ شیر یزدان مى‏زنم
پى‏نوشت‏ها:
1. احزاب / 21.
2. آل عمران / 61.
3. در روایات و ادعیه، آن حضرت به عنوان «قدوة‏الصّدّیقین والصّالحین و الصّادقین» معرّفى شده‏اند.
4. صحیفه نور، ج 6، ص 147، مرکز نشر مدارک فرهنگ اسلامى.
5. بقره / 207.
6. نهج البلاغه، خطبه 197.
7. مائده / 55.
8. ر.ک: منهج الصّادقین، ج 2، ص138وتفاسیرروایى.
9. بقره / 274.
10. انسان / 5 ـ 22.
11. توبه / 19.
12. ر.ک: البرهان، بحرانى، ذیل آیه شریفه و تفاسیر روایى.
13. صحیفه نور، ج 20، ص 72 و 73.
14. الحکم الزاهرة، علیرضا صابرى یزدى، ج 2، ص 128، به نقل از بحارالانوار، ج 41، ص 96.
15. صحیفه نور، ج 16، ص 131.
16. ر.ک: الحکم الزاهرة، ج 2، ص 128، به نقل از بحارالانوار، ج 20، ص 86.
17و 18. دیوان کمپانى، شیخ محمدحسین غروى اصفهانى.
19. ر.ک: منتهى الآمال و کتب تاریخى دیگر.
20. نهج البلاغه، خطبه 206.
21. همان، نامه 14.
22. همان، حکمت 233.
23. صحیفه نور، ج 20، ص 185 و 186.
24. دیوان کمپانى.
25. البرهان،ذیل‏آیه33سوره‏احزاب‏وتفاسیرروایى.
26. نهج البلاغه، خطبه 87.
27. کشف الیقین فى‏فضائل امیرالمؤمنین(ع)، حسن بن یوسف حلّى، ص 114.
28. همان، ص 116.
29. ر.ک: الحکم الزاهرة، ج 2، ص 159، به نقل از بحارالانوار، ج 43، ص 104 ـ 107.
30. همان، ص 157.

تبلیغات