آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

قول به «اصالت وجود»، تصدیق این نکته بدیهی است که جهان هستی را جز وجود پر نکرده و شیئیت و فعلیت و هر کمالی مساوق با وجود است. آشنایان به مباحث حکمی می دانند که قائلین به «اصالت وجود»، در عین اذعان به آن، این نکته را هم از یاد نبرده اند که حدود وجودی موجودات مختلف با یکدیگر متفاوت است و همین تفاوت حدود وجودی، یعنی ضعف یا شدت مراتب کمال، اختلاف آثار موجودات مختلف را به دنبال آورده و به دنبال آن، امکان شناسایی هر موجودی را از موجودات دیگر برای فرد انسانی فراهم کرده است. به عبارتی ساده تر آدمی در مقام تعقل می تواند از موجوداتی که در یک یا چند حد عدمی، یعنی در محدوده خاصی از وجود با یکدیگر مشارک یا از همدیگر متمایزند، مفاهیم «ماهوی » مشترک یا مشخصی بگیرد و آن مفهوم برگرفته را در یک «عکس الحمل » منطقی بر وجود یا موجودات مورد تعقل حمل کند. فی المثل در مواجهه با مجموعه ای از موجودات که جملگی در داشتن کالبد جسمانی حساس و دارای حرکت ارادی و همچنین روح مجرد یا نفس ناطقه با یکدیگر مشارکند، مفهوم کلی انسان (یا حیوان ناطق یا جسم نامی حساس متحرک بالاراده ناطق) را از آن گروه موجودات انتزاع کرده و سپس قضیه حملیه «این موجود انسان است » را به صورت «انسان موجود است » تعقل می نماید. ثمره برگرفتن این مفهوم یا مفاهیم ماهوی آن است که ذهن در مقام تعقل، موجوداتی را که در یک یا چند حد وجودی خاص با یکدیگر شباهت دارند، در یک گروه می نشاند و آثار مشابهی را در مراتبی از وجود از آنها انتظار می برد. فی المثل از آنجا که همه انسانها از کالبد جسمانی قابل نمو برخوردار و دارای قابلیت احساس و تحرک ارادی ارند در بسیاری خصوصیات با حیوانات که آنها نیز از چنین کالبدی بهره می برند و آنها هم حساس و متحرک بالاراده هستند مشابهت دارند. و این چنین است که حکیمان این ویژگیها یا مفاهیم ماهوی را حد مشترک انسان و حیوان یعنی «جنس » آنها می خوانند. اما سخن اینجاست که انسانیت آدمی به کالبد جسمانی او یعنی بدن او نیست، بلکه به نفس ناطقه یا روح مجرد و قابل استکمالی است که در اصطلاح حکیمان، «فصل مقوم » ماهیت انسانی شناخته می شود و از دست رفتن آن، زوال این ماهیت را به دنبال دارد. از اینرو انسان که در هنگام مرگ، بدن خود را رها می کند، به علت بقای نفس ناطقه، همچنان انسان است، اما اگر جنینی در مرحله رشد رویانی، از کمال و حرکت جوهری باز بماند و نفس ناطقه او کما هو حقها به فعلیت نرسد، به همان درجه از انسانیت تهی می گردد. پس این امکان وجود دارد که انسانی از مرحله وجود جسمانی گذر کرده یا در عین تعلق و تصرف در بدن از فعلیت کامل نفس ناطقه برخوردار باشد، یعنی از مرحله تجرد مثالی که واسطه عالم ماده و مجردات تام است گذر کرده و به مرحله تجرد عقلانی که مرحله بالاتری از وجود انسانی است دست یابد. (1)
نکته دیگری که در این مقام قابل تامل است، مساله رابطه خاص هر معلولی با علت هستی بخش اوست. اگر اصالت وجود را پذیرفتیم و امکان اشتراک برخی موجودات را در برخی حدود ماهوی (درواقع حدود وجودی) باور کردیم، و هم به این قول باور آوردیم که جهان خارج عالم کثرات و سلسله ای از علتها و معلولهاست، به یک نکته ناب و مهم دیگر دست می یابیم، و آن اینکه وجود هر کمالی در هر موجودی منشایی دارد و این منشا، یا خود اوست یا کمال مذکور را از موجودی ضعیفتر یا وجودی که آن کمال را در مرتبه ای بالاتر فرا چنگ خود دارد، دریافت می دارد. قول به منشا بودن خود آن وجود برای فراهم آوردن آن کمال، به منزله آن است که به وجوب وجود هر موجودی قائل باشیم و این در واقع پذیرش میلیاردها میلیارد ذات واجب الوجود، یعنی بی نهایت خداست که براهین عقلی، از جمله عدم امکان وجود دو بی نهایت بی آنکه یکی در دیگری بگنجد به استحاله آن نظر دارند و از آنجا که موجود ضعیفتر فاقد کمال مذکور است، چاره ای جز این نیست که وجود مورد نظر ما، «بودن » خود را که «کمال اول » اوست، و آثار مترتب بر آن «بودن » را که کمال دوم و سوم و چندم آن است، از موجود قویتری که همان کمال را در مرتبه ای والاتر داراست دریافت کند. با این دیدگاه، ما فی الواقع با سلسله ای از موجودات یا مراتب وجود مواجهیم که وجود و کمال هر مرتبه ای به مرتبه والاتر وابسته، و در عین اشراف بر کمالات موجودات مراتب پایین تر، از سلسله موجودات مراتب بالایی در حجاب است. گرچه می تواند در حرکتی جوهری و استکمالی، کمالات والاتری را از مرتبه والاتر کسب کرده، پا در پله ای بالاتر بگذارد و به این ترتیب بر مرتبه ای والاتر از وجود احاطه و اشراف بیابد.
آنچه گفتیم همان مساله نابی است که حکیمان الهی آن را «مراتب تشکیکی » وجود می نامند و صدرالمتالهین شیرازی، رضوان الله علیه، با اتکا بر آن و بر این نکته مهم که وجود معلول چیزی جز ربط به علت او و پرتوی از کمالات او نیست، به قاعده ای موسوم به «امکان اشرف » رنگ و بویی تازه بخشیده است.
بنا به قاعده «امکان اشرف »، که طبیعی دانان معاصر ما، از آن به عنوان اصل «امتناع طفره » یاد می کنند، می توان امکان وجود سازه های ماکروسکوپی (یا مهجهانی) را با استناد به وجود سازه های میکروسکوپی (یا کهجهانی) به اثبات رساند. چنانکه وجود نظامهای زیستی دانی، نشانه ای از وجود نظامهای زیستی عالی محسوب می شود. (2) بر این مبنا «ملاک معلولیت ضعف وجودی است. پس هرجا بتوان موجودی کاملتر و قویتر فرض کرد، به گونه ای که موجود ضعیفتر شعاعی از وجود آن به حساب آید و نسبت به آن استقلالی نداشته باشد، چنین فرضی ضرورت خواهد داشت [یعنی] اگر تعدادی از موجودات را فرض کنیم که هر کدام از آنها قویتر از دیگری باشد، به گونه ای که بتواند علت وجود آن به شمار آید و به دیگر سخن: میان آنها تشکیک خاص برقرار باشد، هر موجود قویتری در مرتبه مقدم بر موجود ضعیفتر قرار خواهد گرفت و ضرورتا نسبت به آن علت خواهد بود، تا برسد به موجودی که فرض کاملتر از آن محال باشد و امکان معلولیت برای هیچ موجودی را نداشته باشد.» (3) حکما با توسل به این تحلیل، وجود عالم مثال و عالم عقول را در مراتب والاتر از عالم نفس و عالم ماده به اثبات رسانده اند، و اینک ما، با توسل به تحلیلی که درباره انسان کامل ارایه دادیم، بر این نکته تاکید می ورزیم که برترین وجود عالم عقول، یعنی صادر اول یا به قول برخی عارفان «هویت جمعی امکانی »، لزوما «انسان کامل » است. یعنی انسانی که از مرحله نفس و مثال و عقل گذر کرده و در والاترین مرتبه موجودات امکانی قرار گرفته، یا به تعبیر صحیح تر وجود عالم عقول (مجردات تام)، عالم مثال، عالم نفوس و عالم ماده پرتوی است که از ظل عنایات او صادر گشته. (4)
حاصل بحث فوق آن است که چنانکه گفتیم قاعده «امکان اشرف » و اصالت و تشکیکی بودن مراتب وجود و رابطه خاص هر معلولی با علت هستی بخش خویش، لزوم وجود مرتبه ای از وجود را که همه موجودات عالم امکان (یعنی همه آفریدگان ذات اقدس الهی) از او در پرده بوده و او خود، وجود ربطی خویش را از ذات اقدس الهی دریافت دارد، یعنی وجودی که از همه حدود عدمی موجودات امکانی بری و واجد همه کمالات ایشان باشد، به اثبات می رسانند. چنین وجودی قاعدتا انسانی است که از ویژگیهایی چند برخوردار است که از جمله آنها توان افاضه کمالات به همه عوالم وجود، علم نامتناهی به عالم امکانی و امکان تصرف در کائنات به اذن الهی است. شیعیان به ادله نقلی رسیده از رسول گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله، که شیعه و سنی در نقل آن هر یک به اسناد خود مشترکند، این وجود مقدس و متعالی را حقیقت محمدیه و علویه می خوانند و حتی برخی قرآن پژوهان معاصر، با بدل گرفتن واژه «علیا» در آیات کریمه 48 و49 از سوره مبارکه اعراف، به تصریح قرآن به این موضوع اشارت دارند:
«فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله، وهبنا له اسحق و یعقوب و کلا جعلنا نبیا و وهبنالهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا» (5)
پس دمی که [ابراهیم] از آنان و آنچه جز خدا می پرستیدند گوشه گیری اختیار کرد، اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و همگی را پیامبر گرداندیم و از رحمت خود به آنان بخشیدیم و برایشان «لسانی صدق »، «علی » را، قرار دادیم.
توجیه این قرآن پژوه معاصر همخوانی این تفسیر با روایات فراوانی است که از طرق مختلف شیعه و سنی به دست ما رسیده و جملگی از همراهی نور ملکوتی مولی علی بن ابی طالب، علیه السلام، با همه انبیاء الهی از آدم تا خاتم سخن گفته اند. شمار این روایات در کتب روایی اهل سنت از جمله صحاح ایشان به حدی است که اگر تنها به طریق روایی ایشان استناد کنیم، چه بسا بتوانیم نسبت به آن ادعای تواتر معنوی داشته باشیم. به طور مثال صاحب شرح نهج البلاغه از مسند احمد بن حنبل (امام حنبلیها) و همچنین از فردوس نقل می کند که پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله، فرمود:
«کنت انا و علی بن ابی طالب نورا بین یدی الله، قبل ان یخلق آدم باربعة عشر الف عام. فلما خلق الله تعالی آدم قسم ذلک النور جزئین، فجزء انا و جزء علی ». من و علی چهار هزار سال پیش از آفرینش آدم نوری در برابر خدا بودیم. پس چون خداوند آدم را آفرید، آن نور به دو پاره تقسیم شد، که پاره ای منم و پاره ای علی است. (6) چنانکه روایاتی مشابه این روایت در تفسیر الدرالمنثور سیوطی. (7) حاشیه تفسیر طبری (8) ینابیع المودة آمده است. (9)
سزاوار است که به منظور آشنایی خوانندگان با نحوه استدلال شیعیان در این باره و روشن شدن معانی عباراتی چون آنچه در دعایی منقول از ابی جعفر محمد بن عثمان سعید، رضی الله عنه، به نقل از امام غایب، علیه السلام، آمده است، (10) گوشه ای از بیان مرحوم علامه آقا سید حسین همدانی درود آبادی، رضوان الله علیه، را در شرح زیارت جامعه بیاوریم: (11)
«بی تردید پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله، مصداقی از برای حقیقت نبوت و همان ذاتی است که از همه مراتب آفرینش آسودگی یافته و بر آن مرتبه والا دست انداخته است. از آنجا که این حقیقت [یعنی حقیقت نبوت] را مراتبی نامتناهی است، هر یک از پیامبران دیگر مصداقی جزئی از آن حقیقت را تشکیل می دهند و به حد خود از آن حقیقت در پرده و محجوبند. مگر محمد، صلی الله علیه وآله، که خداوند متعال او را از نشانه های بزرگ خود برشمرد، و او را به مقام «او ادنی » رسانید، بلکه او را از آن مرتبه هم بالاتر برد و او را حبیب خود گردانید. به عبارتی اراده محب در اراده او مضمحل شد و آن حضرت را حجاب حبیبیت خداوند که دست نایافتنی ترین مراتب نبوت و نه حقیقت آن است پوشانید، چه حقیقت هر چیزی غیر از مراتب اوست.»
سخن مرحوم علامه، در عصر معاصر نیز قابل اثبات است. چه اگر حتی قرآن آسمانی را زاییده تفسیر تجربه نبوی پیامبر اسلام بدانیم، چنانکه برخی روشنفکران معاصر دانسته اند، به هر تقدیر عظمت وجودی این کتاب و ناتوانی بشر از آوردن اثری چون آن قابل تردید نیست. بی شک ارزش والای این کتاب و محتوای بلند آیات آن، چه آن را وحی مستقیم الهی و پیامبر را تابع آن بدانیم و چه آنگونه که این عده از روشنفکران معاصر به آن باور دارند وحی را پیرو پیامبر و تحت تاثیر احساسات و پیش فرضهای بومی آن رسول مکرم به حساب آریم، در هر صورت، نشانه ای از عظمت وجودی و یگانگی نبی مکرم اسلام، صلی الله علیه وآله، در تجربه نبوی خویش است. به زبان ساده تر نگاهی گذرا به آثار آفریده از سوی همه عرفا و متون دست خورده یا ناخورده آسمانی، تفاوت وجودی عظیم این نازله رحمانی را با سایرین به اثبات می رساند و به تبع آن برتری ذاتی نبی مکرم اسلام را بر همه انبیاء الهی و مدعیان کشف و شهود اثبات می کند.
مرحوم علامه درودآبادی در ادامه می نویسند:
«اینک که دانسته شد که مرتبه محمد، صلی الله علیه وآله، از همه مراتب بالاتر است و بالاتر از آن جز مرتبه ربوبی قرار ندارد، پس این مرتبه همان حقیقت، کتاب و بیت اوست که خداوند متعال وی را در آن سکنی داده است. پس هرگاه چیزی از قبیل اهل و آل و میراث و عترت و علم و جز آن - در این مرتبه - به او اضافه شوند، فی المثل گفته شود: اهل بیت نبوت، میراث نبوت، علم نبوت [و امثال آن]، به ناگزیر مقصود از آن، اهل بیت، [میراث، علم و...] او در این مرتبه است و هرگاه به صفتی جز این صفت به او اضافه شوند، مراد از آن به اعتبار همان صفت است و نه چیز دیگر. و بدینسان می بینید که در اخبار ثقلین و همچنین اخبار مربوط به آیه تطهیر، که خاصه و عامه [شیعه و اهل سنت] هر یک به اسناد خود در نقل آن مشترکند، «اهل بیت » رسول را با «کتاب » همراه آورده و به پیروی از ایشان اصرار ورزیده و از نافرمانی شان بازداشته و به چنگ زدن به دامانشان فرمان داده و از آنکه چیزی به آنان بیاموزند نهی کرده، و فرموده است: «بی گمان آنان نه شما را از در هدایتی بیرون می رانند و نه به در ضلالتی وارد می سازند.»
همچنین در اخبار مربوط به آیه تطهیر [ انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا] کسی چون ام سلمه را، با همه بزرگواری و جلالت قدر آن بانو و علی رغم تصریح به آنکه او بر مسیری خیر ره می سپارد، و با وجود آنکه او از اهل بیت ساکن در خانه آن حضرت در مدینه شمرده می شده و در چشم دوست و دشمن به نیکویی یاد می گردیده است، از [دایره شمول] اهل بیت بیرون دانسته [و آل عبا را در همان پنج تن مشهور محصور فرموده است.]»
مرحوم درودآبادی، رضوان الله علیه، آنگاه به ذکر روایات بی شماری از منابع اهل سنت می پردازند که این حقیقت در هر یک به نحوی مورد اشاره قرار گرفته است.
از دلایل دیگری که بر این مطلب دلالت دارند،یکی آیه معروف مباهله است که در آن علی، علیه السلام، نفس پیامبر دانسته شده. مرحوم امام راحل، رضوان الله علیه، در کتاب ارزشمند خود «مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایه » گویا با استناد به همین آیه کریمه و به نقل از استاد گرانقدر خود، عارف کامل شاه آبادی، رحمة الله علیه، در این باره می فرمایند:
«اگر علی، علیه السلام، پیش از پیامبر خدا، صلی الله علیه وآله، به دنیا می آمد، همچون رسول خدا به بیان شریعت اسلام می پرداخت و در نتیجه «پیامبر مرسل » می شد [نه وصی پیامبر]، چرا که آن دو در روحانیت و همه مقامات معنوی و ظاهری اتحاد دارند.» (12)
بنا به آنچه گفتیم بر خلاف ادعای برخی روشنفکران همچون باور به وجود و ثبوت امامت ائمه، علیهم السلام، نه امری عرضی در دین که از ذاتیات و مقومات آن است و اختلاف و شقاق حاصل میان فرق و مذاهب اسلامی در باب خلفای بلا فصل رسول الله، نه امری تاریخی و کلامی، بلکه مقدم بر آن امری عرفانی و هستی شناختی (انتولوژیک) است. به عبارتی اگر اعجاز قرآن به عنوان یک کلام آسمانی به ثبوت رسد (که رسیده است)، و به دنبال آن مقام متعالی نبی مکرم اسلام در دریافت بلا واسطه اشراقات قلبی و توان تصرف در کائنات اثبات شود (که شده است)، همه ادله نقلی متواتر یا صحیحی که در کتب روایی اهل سنت و ما، در باب پیوستگی و همخانگی ائمه اهل بیت، علیهم السلام، با رسول الله وارد شده، بر تعالی وجودی، «تقدم دهری »، فعلیت تام و وساطت فیض آن انوار گرامی دلالت دارند. و اصل سخن اینجاست که برادران و خواهران اهل سنت، علی رغم اذعان به این تقدم در بسیاری منابع روایی خویش، این همه را تنها مصحح دوستی اهل بیت و نه قبول رهبری تام علمی و دینی ایشان دانسته اند، البته با قیدی که در پایان این نوشته به خواست خدا به آن اشاره خواهیم کرد.
اما از سوی دیگر، اگر بنا را بر تسالم بگذاریم و مصداقیت نور پاک ائمه اطهار، علیهم السلام، را برای این مرتبه از وجود منکر شویم، راه اثبات امامت ائمه، علیهم السلام، از این طریق برهانی باز و غیبت و امامت امام دوازدهم، علیه السلام، نیز به همین منوال قابل اثبات است.
خطای بزرگ برخی نویسندگان روشنفکر معاصر آن است که تاکید شیعه را بر لزوم خلافت بلافصل علی، علیه السلام، و وقایع رخداده در غدیر خم و امثال آن را با اعطای منصبی اعتباری همچون ریاست جمهوری به فردی حقیقی و تبدیل او به فردی حقوقی برابر می گیرند، حال آنکه امامت و عصمت از دیدگاه فخیم شیعه نوعی صفت وجودی است که در ذات امام استقرار می یابد و به این لحاظ علاوه بر منشا انتزاع، ما بازاء خارجی نیز دارد. به عبارتی اثبات فضیلت علمی امام، علیه السلام، به دلیل مساوقت علم با وجود و کمال، به معنی اثبات تفوق وجودی و توان اشراف و احاطه امام بر مراتب عالیتری از وجود است. پس اگر فاضل بل افضل بودن علی، علیه السلام، و فرزندان آن حضرت نسبت به سایرین به اثبات رسد - که خوشبختانه با اعتراف صریح دانشمندان بزرگی از اهل سنت همچون ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه و چنانکه در کتب معتبر تاریخی عامه و خاصه ثبت است، اقاریر صریح خلفای سه گانه پیش از علی، علیه السلام، و اثبات ضعف علمی، شاگردی و مفضولیت ائمه مذاهب فقهی و علمی و کلامی اهل تسنن در محضر ائمه تشیع، علیهم السلام، به اثبات رسیده است - سخن گفتن از صلاحیت سایرین در قرون اولیه پس از رحلت رسول تا زمان امام حسن عسکری، علیه السلام، امری مردود و هم سطح دانستن ادله اهل تسنن برای رجوع به رهبران فکری خود با ادله متقن شیعیان - آنگونه که برخی روشنفکران معاصر در بعضی آثار خود به آن اشاره کرده اند - از پایه مخدوش است. برای آشنایی خوانندگان با موضوع شاگردی علما و رهبران فکری برادران و خواهران اهل سنت در محضر ائمه، علیهم السلام، تنها به ذکر این نکته اکتفا می کنیم که بنا به اعتراف ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه و دانشمندانی دیگر همچون ابن طلحه شافعی در کتاب «مطالب السؤول »، برخی پیشوایان نامبرده مذاهب گوناگون که از شاگردان ائمه تشیع، علیهم السلام، محسوب می شوند عبارتند از یحیی بن سعید انصاری، ابن جریح، مالک بن انس، ابن عیینه، ابو حنیفه، احمد بن حنبل، شعبه، ایوب سجستانی، سفیان ثوری، واصل بن عطا (رئیس معتزله) ابوالحسن اشعری، ابو علی جبایی (اولی از رهبران فکری اشاعره و دومی استاد او از معتزله)، اضافه بر دانشمندان علوم مختلف صرفی و نحوی و بلاغی و دانشمندان علوم تجربی و طبیعی.
اما نکته قابل توجه در این میان آن است که اعتقاد به امامت و رهبری فرد اعلم انسانی در دوران پس از غیبت - و به عنوان قدر متقین، واپسین دوران حیات بشر در کره خاک یا دوران شکوفایی علمی نسل انسانی - از جمله مواضع وفاق همه مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی شمرده شده و جالب آنکه اذعان به نوادگی این فرد خاص برای فاطمه زهرا، علیهاالسلام، با نام مشخص مهدی، علیه السلام، نزد همه فرق اسلامی حتی وهابیون پذیرفته و به این لحاظ مابه الاشتراک همه فرق اسلامی محسوب می گردد. (13) یعنی اگر در قرون گذشته و درباره حوادث تاریخی پس از رحلت رسول و شایستگان رهبری در اعصار پیشین میان مذاهب اسلامی نزاع و نقاری در میان بوده است، بحمدالله و المنه نه فقط درباره وجود بلکه درباره مصداق مشخص رهبری بشر در دوران کمال جامعه انسانی و تنها عامل رهایی بخش همه نسل بشر از گرداب ظلم و اسراف و ثروت اندوزی، میان ما و اهل سنت شکاف و شقاقی در بین نیست. و این را باید مایه سرافکندگی شدید نویسندگانی دانست که در نوشته های خود، نواده معصوم حضرت زهرا، علیهاالسلام، را از دایره عقاید مسلمین بیرون می دانند و از این وجود کامل و گرامی به عنوان ولی قائم و مهمترین وجه وفاق همه مذاهب اسلامی - پس از توحید و نبوت و قرآن و معاد - چشم می پوشند. پلورالیسم ادعایی این دسته از نویسندگان، هرگز توان آن را نداشته که وحدت و همدلی اینچنین را در بین همه فرق اسلامی برقرار کند، بلکه با امید به آینده ای روشن و در مسیر رسیدن به فردایی بهتر، همه موحدان و خداباوران و آزادیخواهان جهان را، خسته از رهبری انسانهای ناکامل و غیر معصوم با مسلمین شیعه و سنی منتظر مهدی، علیه السلام، در یک صف واحد و چشم انتظار یک مهمان واحد بایستاند. والحمدالله الذی انعمنا بهذاالهدی.
پی نوشتها:
1. حضرت آیة الله سید عزالدین حسینی زنجانی در صفحه 60 و 61 از شرح خود بر خطبه حضرت زهرا، سلام الله علیها، در این باره می نویسد: «چنانچه در محل خود ثابت شده، وقتی نفس به آخرین مرحله کمال عقلی و عملی نائل گردید و از حرکات و افکار برای رسیدن به مطلوب و مجهول بی نیاز شد، قدرت علمی و عملی وی متحد می گردند، علمش عمل و عملش علم می شود. مانند علم و قدرت در مجردات [که] نسبت به ما دون خود چنین است. و بدینسان نفس انسان همه قوی و جوارح و عین بدن گشته و بدن هم عین نفس می گردد (...) در چنین مرتبه ای است که انسان در ملک و ملکوت تصرف کرده، و همه جهان به فرمان وی می گردند. (...) و برای مثال می توان به کتابهایی که در قدرت و اعجاز ائمه طاهرین، علیهم السلام، تالیف شده مراجعه کرد. مانند خرائج و جرایح قطب راوندی و بحارالانوار و یا عیون اخبارالرضا، علیه السلام، در مورد امر به شیرهای پرده و شیر شدن آنها و به هلاکت رسیدن آن مرد جسور و بی ادب. آری در ممکنات اشرف از عقل و پست تر از ماده عنصری نیست و به عبارت دیگر، دو حاشیه وجود است و هر دو در انسان کامل جمع می شوند. به طور کلی در تمام مراتب هستی جدایی و فطور نیست و انسان در وحدت خود مشتمل بر همه هستی است.»
2. ر. ک: عابدی شاهرودی، علی، بنیاد معادله ها و تبدیلها در حرکت و جسم، کیهان اندیشه، خرداد و تیر1375، شماره 66.
3. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 176.
4. تعریف هر یک از عوالم یاد شده را از کتب حکمای اسلامی جویا شوید.
5. این دیدگاه به تاریخ جمعه سیزدهم شهریورماه سال جاری (1377) در برنامه (جهان قرآن) شبکه چهارم سیمای جمهوری اسلامی ایران بیان شده است. چنانکه مشهود است، از نقطه نظر نحوی ایرادی بر تفسیر ایشان وارد نیست.
6. شارح نهج البلاغه در جلد دوم کتاب خود صفحه 450 این روایت را به نقل از مسند احمد بن حنبل و کتاب فردوس می آورد. مرحوم سید عبدالله شبر در ص 155 از ج 1 کتاب خود «حق الیقین فی معرفة اصول الدین » ضمن نقل این روایت، حدیث دیگری را به نقل از ابن مغازلی شافعی و او از جابر نقل کرده که فراز پایانی آن چنین است: «حتی قسمها جزءین، جزء فی صلب عبدالله و جزء فی صلب ابی طالب، فاخرجنی نبیا، و اخرج علیا وصیا. تا که آن را به دو پاره تقسیم کرد، پاره ای را در صلب عبدالله نهاد و پاره ای را در صلب ابوطالب قرار داد. پس مرا به صورت پیامبر به دنیا آورد و علی را در صورت وصی (پیامبر).»
7. السیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 3، ص 199.
8. الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القران، ج 25، ص 58.
9. القندوزی الحنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المدة، ج 1، ص 94.
10. این عبارت در دعای معروف ماه رجب: «لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک، فتقها و رتقها بیدک، بدؤها منک و عودها الیک... فیهم ملات سمائک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت. (پروردگارا!) بین آنان (ائمه معصومین، علیهم السلام) و تو فرقی نیست جز آنکه آنان بندگان و آفریدگان تواند، فتق و رتق امورشان به دست توست، آغازشان از تو و بازگشتشان به سوی توست... پس به آنان آسمانها و زمینت را پر کردی تا که یگانگی تو ظاهر شد.» مشابه این عبارات در زیارت جامعه کبیره وارد شده و شایسته نیست که خوانندگان این زیارت عظیم الشان از محتوای بلند و مفهوم حقیقی آنچه خطاب به ائمه هدی، علیهم السلام، می خوانند غافل باشند.
11. همدانی درودآبادی، آقا سید حسین، الشموس الطالعه فی شرح الزیارة الجامعه، این کتاب به زبان عربی است و در سال 1413 هجری قمری -1993 میلادی از سوی مؤسسه العروة الوثقای برج البراجنه به چاپ رسیده است.
12. الخمینی، حضرت آیة الله العظمی روح الله الموسوی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، جزء پایانی کتاب.
13. استاد ارجمند جناب حجة الاسلام سید هادی خسروشاهی در مقاله ای مبسوط در پیش شماره نخست موعود فهرست بیش از چهل عنوان از کتبی را که در سالهای اخیر از سوی نویسندگان اهل تسنن در این باره نوشته شده آورده اند. چنانکه استاد گرامی حضرت حجة الاسلام سیدعلی اکبر قرشی در مقاله خود در شماره نخست همین ماهنامه به مساله ولادت حضرت مهدی، علیه السلام، در منابع اهل سنت اشاره کرده اند.

تبلیغات