آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

نقش محورى ائمه علیهم السلام
اسلام به عنوان یک ((نظام)), که پاسخگوى نیازهاى فکرى و اجتماعى و طبیعى مردم مى باشد و مى تواند جامعه را در زمینه هاى ((عقیده)), ((قانون)) و ((اخلاق)) رهبرى کند, نیازمند محور و مرجعى است که در عین صحت و استوارى و قدرت, جوابى براین نیاز داشته باشد و مکتب را تبیین کند و اسلام را توسعه و نشر دهد و با دشمنان خارجى ستیزد و با بدعتگذاران و تحریفگران داخلى مبارزه کند.
این مسوولیت, توانى فوق العاده و علم و قدرتى الهى مى طلبد و این اهداف جز در بستر رسالت و امامت, تحقق پذیر نیست.
پیامبر خدا(ص) در زمان حیات خویش, این مسوولیت را شخصا برعهده داشت و در دوران مدینه که حاکمیت اسلام را شکل داده بود, اسلام را ((بیان)) مى کرد و براى مردم ((راه)) را نشان مى داد و از ((معالم دین)) و ((ارزشهاى مکتب)) دفاع کرده, با دشمنان و مهاجمان و توطئه گران و تفرقه افکنان هم مى جنگید.
از آن جا که دین خدا پس از او تعطیل بردار نبود, این اهداف هم مى بایست تداوم یابد.
این رسالت دینى و اجتماعى, بعد از رحلت آن پیشوا, برعهده جانشینان او (امامان معصوم شیعه علیهم السلام) بود که ادامه دهندگان خط او و حافظان دین و پیام آن پیامبر بودند و هستند.
در روایات فراوانى از ائمه به عنوان ((حافظان سر خدا)), ((حاملان کتاب خدا)), ((اوصیاى پیامبر)), ((وارثان رسول خدا)), ((استوانه هاى حق)), ((نشانه هاى دین)), ((پیشوایان خلق)), ((رهبران شایسته)) و ((مدار و محور حق)) یاد شده است و مردم را به حمایت و معرفت و نصرت و تبعیت از آنان سفارش کرده اند, همه گویاى مکانت اجتماعى و موقعیت محورى ائمه معصوم درجامعه اسلامى است.
در زیارت جامعه است که: ((الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهله و معدنه; این که این خاندان, پیوسته همراه حقند و حق با آنان, در آنان, از آنان و به سوى آنان است و اینان اهل حق و سرچشمه و معدن حقند.)) مرجعیت دینى و مکتبى آنان را نشان مى دهد.
امام, مبین دین
اسلام در عصر نخست, با تفکرات جاهلى, باورهاى شرک آلود و با اندیشه ها و سنت هاى غلط و اخلاق ناپسند در افتاد. طبیعى است که در دوره هاى بعد نیز, با شبهه ها و شبهه آفرینان و تشکیک کنندگان و بدعتها و بدعتگذاران و وسوسه هاى غلط فکرى و فلسفى تحریف گران در افتد.
مخالفان داخلى نیز به دسیسه چینى در مورد ارائه چهره اى مخدوش از اسلام و هماهنگ با امیال و اهداف خودشان مى پرداختند. مبارزه با این سیماى تحریفى از دین هم رسالت دیگر امامان معصوم بود و در آن شرایط, به عنوان ((مرجع)) و پناهگاه فکرى و اجتماعى امت به شمار مىآمد, تا غبارها را بزداید و تابندگى اسلام را همواره آشکار سازد.
در این زمینه هم روایات اسلامى بسیار گویاست. از على(ع) روایت است که:
((نحن انوار السماوات و الارض, و سفن النجاه و فینامکنون العلم و الینا مصیرالامور...))(1)
تعبیر این که: ((این خاندان, نور آسمانها و زمین و کشتى هاى نجات و سرچشمه و معدن دانش اند و کارها همه به سوى آنان باز مى گردد.)) اشاره به همین مرجعیت فکرى, اجتماعى, دینى و سیاسى ائمه در جامعه اسلامى است.
در سخن دیگرى از آن حضرت, در باره پیشوایان معصوم علیهم السلام آمده است که:
((از آنان جلو نیفتید که گمراه مى شوید و عقب نمانید که مى لغزید و با آنان مخالفت نکنید که به جهالت مى افتید و به آنان چیزى یاد ندهید که آنان داناتر از شما و از همه مردم اند.))(2)
به علاوه, در مسائلى که پیش مىآید و حکمى روشن و آیه اى صریح در قرآن نیست, امامان علیهم السلام بیانگر نظر اسلام و رإى دین در این گونه مواردند, تا مکتب وحى را در زمینه اجتماعى و تاریخ انسانها و براساس نیازها تفسیر و تبیین کنند.
گرچه ممکن است کسانى از صحابه باشند که باشناختى که از اسلام و قرآن و سنت محمدى دارند, بتوانند تا حدودى نظر اسلام را بیان کنند, ولى رإى مطمئن و نظر صد درصد درست و قابل اعتماد, آن است که ((امام)) بیان کند که داراى ((عصمت)) است و مصون از خطا و اشتباه در فهم و دریافت و نقل و بیان, و معصوم ازگناه در رفتار و گفتار.
امام, حافظ وحدت
آنچه جامعه را به تفرقه و تشتت مى کشاند, نبودن همان مرجع مورد قبول همگان است تا در مسائل فکرى و دینى و اجرایى, نظر و امر او را لازم الاتباع بدانند و حرف اول و آخر, حرف او باشد.
این منصب و جایگاه در اسلام, براى پیامبر و امام قرار داده شده است. در آیات قرآن, پیامبر به عنوان مرجع داورى و حل اختلاف و فصل الخطاب معرفى شده که پس از سخن و فرمان او, تبعیت برهمگان الزامى است.
پیروى از یک مرجعیت واحد مطمئن در امور دین, هم دلها را استوار و مطمئن مى سازد و هم جامعه را منسجم و متحد و همدل مى سازد. به تعبیر حضرت رسول, درحدیثى خطاب به على(ع): یاعلى! خداوند, دین را به ما ختم فرمود, آنچنان که به ما آغاز کرد وخداوند به وسیله ما دلهاى مردم را به الفت و وحدت مى رساند و پس از فتنه ها, با ما اهل بیت است که تإلیف قلوب حاصل مى شود.(3)
درکلام حضرت على در نهج البلاغه و در خطبه حضرت زهرا(س) نیز ((امامت)), مایه همبستگى ونظام و انسجام امت دانسته شده است. (والامامه نظاما للامه), (و امامتنا امنا من الفرقه).(4)
وقتى ناآگاهان یا کم اطلاعان, به سلیقه خویش درباره دین سخن بگویند, ذهنیت جامعه دچار تشویش و دلها گرفتار اضطراب و شک مى شود و ((قرائت هاى مختلف از دین)), موجب تزلزل در بنیان باورهاى دینى مى گردد. اما اگر امام معصوم(ع) در باره دین سخن بگوید, هوى و هوس لب مى گشاید و نه از روى خامى و بى اطلاعى نظر مى دهد و مردم هم به آن گردن نهند و دل را به روى آن بگشایند, ((وحدت فکرى)) حاصل مىآید.
مرجعیت فکرى ائمه, وحدت امت اسلامى را حفظ مى کند و امت در سایه ((اعتصام)) و ((تمسک)) به این رشته هاى استوار الهى (حبل الله المتین) از کشمکش هاى فکرى و اختلاف نظرها در تفسیر و تحلیل و تإویل, مصون مى مانند.
وجود امام, ((وحدت امت)) را تضمین مى کند و وحدت امت هم ضامن بقاى اسلام و کیان اسلامى است.
این همان نقش مهمى است که خداوند, امامان را در عصر پس از رسول, براى ایفاى آن برگزیده و پیامبر(ص) را به ((ابلاغ)) آن فرمان داده است.
امامت در اسلام, بنیانى است که امت, فقط و فقط در سایه آن به ((وحدت عقیدتى و مرامى)), و ((وحدت استراتژیکى و تاکتیکى)) مى رسد و قرآن به عنوان محور عمل و قانون زندگى باقى مى ماند.
این سخن مشهور و متواتر را از زبان پیامبر اسلام(ص) شنیده ایم که فرمود:
((نزدیک است که مرا فرا خوانند و من دعوت حق را اجابت کنم. ولى میان شما دو وزنه سنگین (ثقلین) برجاى مى گذارم: یکى کتاب خداوند, که ریسمان الهى است که از آسمان به سوى زمین کشیده شده است, دیگرى ((اهل بیت)) خودم. و این هردو هرگز از هم جدا نخواهند شد, تا در قیامت برمن وارد شوند. پس بنگرید که پس از من با این دو امانت, چه خواهید کرد؟))(5)
اهل بیت علیهم السلام در این حدیث, عدل قرآن قرار گرفته است و تمسک به هردو و رجوع به قرآن و عترت, ضامن حفظ وحدت و انسجام امت خواهد بود.
در تاریخ انبیاى گذشته نیز ((وصایت)) وجود داشته است و اوصیاى پیامبران, هم حافظ خط و رسالت انبیا بوده اند, هم مبین و مروج دین آنان, هم بیانگر حقیقت دین و هم عامل جلوگیرى از کجروىها و انحرافات. اوصیاى پیامبراسلام نیز همین نقش و موقعیت را داشته اند و دارند.
امامت, نفى سلطه خلفا
امامان علیهم السلام شیعه به عنوان جانشینان راستین و برحق پیامبر(ص), پیوسته مورد توجه شیعیان بودند. وصایت و امامت آنان, در روایات فراوانى از زبان پیامبر نقل شده بود. از نظر شخصیت علمى و فضایل هم برترین انسانها بودند. مجموعه این عوامل, آنان را ((مطرح)) مى ساخت و هر چند بر ضد خلفاى اموى و عباسى کار و مبارزه آشکار هم نمى کردند. اما وجودشان زیر سوال بردن خلفا و نفى مشروعیت سلطه آنان برسرنوشت مسلمانان بود.
جز این مسإله, چه چیزى مى توانست بهانه آن همه سخت گیرى و کنترل و ایجاد محدودیت براى ائمه از سوى خلفاى جور باشد؟
وجود با فضیلت آنان, خواهى نخواهى امتداد وجود رسول خدا(ص) محسوب مى شد و تلاش علمى, فرهنگى و تربیتى آنان, جلوه هاى این ((امتداد وجودى)) را بارزتر مى ساخت. گرایش قلبى مردم به این خاندان, چیزى نبود که بر حکام زمان پنهان بماند و همین مسإله, براى آنان حسدبرانگیز بود و آتش کینه و دشمنى را در سینه شان مشتعل مى ساخت. وگرنه, غربت, زندانى, محدود شدن و شهادت, ائمه شیعه چه محملى مى تواند داشته باشد؟ به کدام جرم و گناهى محکوم بودند که مظلومانه زندگى کنند و مظلومانه تر از آن به شهادت برسند؟ خلفا پیوسته در اندیشه آن بودند که به نحوى از این (به عقیده آنان) مزاحمان! خلاص شوند. اگر هم گاهى روى خوش نشان مى دادند (نظیر ماجراى ولایت عهدى امام رضا(ع) در زمان مإمون), در چهارچوب محدوده اى بود که خطرى متوجه قدرت و حکومتشان نشود. که اگر احساس خطر مى کردند, همان اندازه را هم تحمل نمى کردند. نمونه اش ((نماز عید)) خواندن امام رضا(ع) بود که چون جو اجتماع را و گرایش دلها را به سوى اهل بیت سوق مى داد, از نیمه راه حضرتش رابرگرداندند و نماز به امامت آن حجت الهى برگزار نشد.
در همین ماجراى ولایت عهدى, مگر جز این بود که مإمون مى خواست با این کار, براى خلافت خود, مشروعیت و تکیه گاه و پشتوانه اى پیدا کند تا از اعتراضات مخالفان مصون بماند؟
موقعیت ائمه و محبوبیت آنان, خود به خود نفى سلطه خلفا بود و اگر به پیروان ائمه میدان و مجالى مى دادند, عرصه بر خلفا تنگ مى شد و چه بسا قدرت از چنگشان بیرون مى رفت. این را حتى خود خلفا و وابستگانشان درک مى کردند و گاهى هم طبق نقل ها, بر زبان مىآوردند.
به عنوان نمونه, امام الحرمین (پیشواى دینى مکه و مدینه در عصر بنى عباس) نامه اى به متوکل مى نویسد و در ضمن آن هشدار مى دهد که: ((اگر به مکه و مدینه احتیاج دارى, باید على بن محمد (امام هادى(ع)) از این شهر بیرون رود, چرا که دل بیشتر مردم حرمین, رام و تسلیم آن حضرت شده است.))(6)
محبوبیت ائمه, به تنهایى کافى بود که پایه هاى حکومت عباسیان را متزلزل بسازد, تا چه رسد اگر آزادى تلاش سیاسى داشتند و مردم هم در پیوند و بیعت و متابعت از امامان آزاد بودند, خورشید هدایت و نفوذ معصومین علیهم السلام همه دلها را روشن مى ساخت و پایگاههاى اجتماعى را فتح شده در اختیار آنان قرار مى داد.
داستان هشام بن عبدالملک و حضور یافتن امام سجاد(ع) در مسجدالحرام و کوچه باز کردن مردم براى او جهت بوسیدن حجرالاسود و خشم هشام و شعرهاى فرزدق در معرفى حضرت سجاد(ع), یکى دیگر از جلوه هاى این نفوذ معنوى و پایگاه مردمى است که امامان از آن برخوردار بودند.
اینجاست که به رمز ((مودت اهل بیت)) به عنوان اجر رسالت ـ که در قرآن کریم مطرح شده است.ـ پى مى بریم و توصیه اکید رسول خدا(ص) را به ارتباط ولایى و قلبى و مبتنى بر عشق و محبت و موالات با ((اهل بیت علیهم السلام)) درک مى کنیم.
آرى, پایگاه مردمى و محبوبیت در دلها, بزرگترین ((امکانات)) ائمه اطهار علیهم السلام بود که خلفا با همه نیروها, نفرات, تجهیزات و درهم ها و دینارهایشان از آن محروم بودند!
پى نوشتها:
1 ـ اهل البیت فى الکتاب و السنه, ص 166.
2 ـ اثبات الهداه, ج 1, ص 631.
3 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 9, ص 206.
4 ـ کشف الغمه, ج 2, ص 109.
5 ـ اهل البیت فى الکتاب و السنه, ص 115.
6 ـ بحارالانوار, ج 50, ص 209.

تبلیغات