چهارده خورشید در شعر امام خمینى(ره)
منبع:
فرهنگ کوثر 1378 شماره 31
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره کلیات شخصیت ها
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره حضرت محمد(ص)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
آرشیو
چکیده
متن
امام راحل(ره) در شمار عاشقان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلامجاى داشت و بدین امر افتخار مىکرد. آن بزرگوار در قصیدهاى دروصف پیامبر اکرم(ص) و امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) چنین سرودهاست:
وین نه عجب زانکه نور اوست ز زهرا نور وى از حیدر است و او زپیمبر نورخدا در رسولاکرم پیدا کرد تجلى ز وى به حیدر صفدر
در ادامه همین قصیده در خصوص حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه(س)
مىفرماید:
وز وى تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهر ز دخت موسى جعفر این است آن نور کزمشیت «کن» کرد عالم آنکو به عالم است منور این است آن نور کز تجلى قدرت داد به دوشیزگان هستى زیور عیسى مریم به پیشگاهش دربان موسى عمران به بارگاهش چاکر آن یک انجیل را نماید حفظ وین یک تورات را بخواند از بر گر که نگفتى امام هستم بر خلق موسى جعفر ولى حضرت داور فاش بگفتم که این رسول خدایست دختر جز فاطمه نیاید چون این معجزهاش مىبود همانا دختر صلب پدر را و هم مشیمه مادر دختر چون این دواز مشیمه قدرت نامد و ناید دگر هماره مقدر آن یک امواج علم شده مبدا وین یک افواج حلم را شده مصدر آن یک موجود از خطابش مجلى وین یک معدوم از عقابش مستر آن یک بر فرق انبیا شده تارک وین یکاندر سر اولیا را مغفر آن یک در عالم جلالت کعبه وین یک در ملک کبریایى مشعر لم یلدم بسته لب و گر نه نگفتم دختخدایند این دو نور مطهر آن یک کون و مکانش بسته به مقنع وین یک ملک جهانش بسته به معجر چادر آن یک حجاب عصمت ایزد معجر نقاب عفت داور آن یک بر ملک لایزالى تارک وین یک برعرش کبریایى افسر تابشى از لطف آن بهشت مخلد سایهاى از قهر این جحیم مقعر قطرهاى از جود آن بحار سماوى رشحهاى از فیض ذخایر اغیر آن یک خاک مدینه کرده مزین صفحه قم را نموده این یک انور خاک قم این یک کرده از شرافت جنت آب مدینه نموده آن یک کوثر
در مصرعى از همین قصیده در باره حضرت مهدى(ع) چنین آورده است:
مهدى امام منتظر نوباوه خیرالبشر خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگین مهر از ضیااش ذرهاى بدر از عطایش بدرهاى دریا زجودش قطرهاى گردون زکشتش خوشهچین ظاهر شود آن شه اگر حیدر بر کمر دستار پیغمبر به سر دستخدا در آستین دیارى از این ملحدان باقى نماند در جهان ایمن شود روى زمین از جور و ظلم ظالمین یارب به عمر و عزتش افزاى و جاه و حرمتش کاحیاکند از همتش آیین خیر المرسلین اى حضرت صاحب الزمان اى پادشاه انس و جان لطفى نما بر شیعیان تایید کن دین مبین
در فرازى از قصیدهاى دیگر در مورد امام زمان(ع) این گونهسروده است:
حضرت صاحب زمان مشکوه انوار الهى مالک کون و مکان مرآت ذات لامکانى مظهر قدرت ولى عصر سلطان دو عالم قائمآل محمد مهدى آخر زمانى با بقا ذات مسعودش همه موجود باقى بىلحاظ اقدسش یکدم همه مخلوق فانى خوشه چین خرمن فیضش همه عرشى و فرشى ریزهخوار خوان احسانش همه انسى و جانى
حضرت امام (ره)، در فرازى از یک مسمط، در باره چهاردهمعصوم علیهم السلام چنین سروده است:
مصطفى سیرت، علىفر، فاطمه عصمت، حسنخو هم حسین قدرت، على زهد و محمد علم مهرو شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو هم تقى تقوا، نقى بخشایش و هم عسکرى مو مهدى قائم که در وى جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسکرى طلعت، نقى حشمت، تقىفر بوالحسن فرمان و موسى قدرت و تقدیر جعفر علم باقر، زهد سجاد و حسینى تاج و افسر مجتبى احلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر مصطفى اوصاف و مجلاى خداوند جهان شد دست تقدیرش به تیر و جلوه عقل مجرد آینه انوار داور، مظهر اوصاف احمد حکم و فرمانش محکم، امر و گفتارش مسدد در خصایل ثانى اثنین ابوالقاسم محمد(ص) آنکه از «یزدان خدا» بر جمله پیدا و نهان شد تا ولایتبر ولى عصر(عج) مىباشد مقرر نا نبوت را محمد(ص) تا خلافت راستحیدر تا که شعر «هندى» است از شهد چون قند مکرر پوست زندان، رگ سنان و مژهپیکان، موىنشتر باد آن کس را که خصم جاه تو از انس و جان شد
در باره امیر بیان حضرت على(ع) مىفرماید:
فارغ از هر دوجهانم به گل روى على(ع) به خم دوست جوانم از خم موى على(ع) طى کنم عرصه ملک و ملکوت از پى دوست یاد آرم به خرابات چو ابروى على(ع)
علاقه به معصومانعلیهم السلام سبب شده است تا امام راحل(ره) بهروزهاى منسوب به آن بزرگان عشق بورزد; براى نمونه در دیوان آنفقیه وارسته در باره عید غدیر خم و نیمه شعبان مىخوانیم:
عید «خم» با حشمت و فر سلیمانى بیامد که نهادم بر سر از میلاد شه تاج کیانى جمعه مىگوید من آن یارم که دائم در کنارم نیمه شعبان مرا داد عزت و جاه و گرانى
امام(ره) شیفته روزگار وصل و ظهور امام عصر(عج) بود. از اینروگاه که فرصتى دست مىداد از آن ایام یاد مىکرد. در دیواناشعارش آن روزهاى خوب را چنین توصیف مىکند:
غم مخور ایام هجران رو به پایان مىرود این خمارى از سر ما مىگساران مىرود پرده را از روى ماه خویش بالا مىزند غمزه را سر مىدهد غم از دل و جان مىرود بلبل اندر شاخسار گل هویدا مىشود زاغ با صد شرمسارى از گلستان مىرود محفل از نور رخ او نورافشان مىشود هرچه غیر از ذکر یار از یاد رندان مىرود ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان مىرود وعده دیدار نزدیک استیاران مژده باد روز وصلش مىرسد ایام هجران مىرود
وین نه عجب زانکه نور اوست ز زهرا نور وى از حیدر است و او زپیمبر نورخدا در رسولاکرم پیدا کرد تجلى ز وى به حیدر صفدر
در ادامه همین قصیده در خصوص حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه(س)
مىفرماید:
وز وى تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهر ز دخت موسى جعفر این است آن نور کزمشیت «کن» کرد عالم آنکو به عالم است منور این است آن نور کز تجلى قدرت داد به دوشیزگان هستى زیور عیسى مریم به پیشگاهش دربان موسى عمران به بارگاهش چاکر آن یک انجیل را نماید حفظ وین یک تورات را بخواند از بر گر که نگفتى امام هستم بر خلق موسى جعفر ولى حضرت داور فاش بگفتم که این رسول خدایست دختر جز فاطمه نیاید چون این معجزهاش مىبود همانا دختر صلب پدر را و هم مشیمه مادر دختر چون این دواز مشیمه قدرت نامد و ناید دگر هماره مقدر آن یک امواج علم شده مبدا وین یک افواج حلم را شده مصدر آن یک موجود از خطابش مجلى وین یک معدوم از عقابش مستر آن یک بر فرق انبیا شده تارک وین یکاندر سر اولیا را مغفر آن یک در عالم جلالت کعبه وین یک در ملک کبریایى مشعر لم یلدم بسته لب و گر نه نگفتم دختخدایند این دو نور مطهر آن یک کون و مکانش بسته به مقنع وین یک ملک جهانش بسته به معجر چادر آن یک حجاب عصمت ایزد معجر نقاب عفت داور آن یک بر ملک لایزالى تارک وین یک برعرش کبریایى افسر تابشى از لطف آن بهشت مخلد سایهاى از قهر این جحیم مقعر قطرهاى از جود آن بحار سماوى رشحهاى از فیض ذخایر اغیر آن یک خاک مدینه کرده مزین صفحه قم را نموده این یک انور خاک قم این یک کرده از شرافت جنت آب مدینه نموده آن یک کوثر
در مصرعى از همین قصیده در باره حضرت مهدى(ع) چنین آورده است:
مهدى امام منتظر نوباوه خیرالبشر خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگین مهر از ضیااش ذرهاى بدر از عطایش بدرهاى دریا زجودش قطرهاى گردون زکشتش خوشهچین ظاهر شود آن شه اگر حیدر بر کمر دستار پیغمبر به سر دستخدا در آستین دیارى از این ملحدان باقى نماند در جهان ایمن شود روى زمین از جور و ظلم ظالمین یارب به عمر و عزتش افزاى و جاه و حرمتش کاحیاکند از همتش آیین خیر المرسلین اى حضرت صاحب الزمان اى پادشاه انس و جان لطفى نما بر شیعیان تایید کن دین مبین
در فرازى از قصیدهاى دیگر در مورد امام زمان(ع) این گونهسروده است:
حضرت صاحب زمان مشکوه انوار الهى مالک کون و مکان مرآت ذات لامکانى مظهر قدرت ولى عصر سلطان دو عالم قائمآل محمد مهدى آخر زمانى با بقا ذات مسعودش همه موجود باقى بىلحاظ اقدسش یکدم همه مخلوق فانى خوشه چین خرمن فیضش همه عرشى و فرشى ریزهخوار خوان احسانش همه انسى و جانى
حضرت امام (ره)، در فرازى از یک مسمط، در باره چهاردهمعصوم علیهم السلام چنین سروده است:
مصطفى سیرت، علىفر، فاطمه عصمت، حسنخو هم حسین قدرت، على زهد و محمد علم مهرو شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو هم تقى تقوا، نقى بخشایش و هم عسکرى مو مهدى قائم که در وى جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسکرى طلعت، نقى حشمت، تقىفر بوالحسن فرمان و موسى قدرت و تقدیر جعفر علم باقر، زهد سجاد و حسینى تاج و افسر مجتبى احلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر مصطفى اوصاف و مجلاى خداوند جهان شد دست تقدیرش به تیر و جلوه عقل مجرد آینه انوار داور، مظهر اوصاف احمد حکم و فرمانش محکم، امر و گفتارش مسدد در خصایل ثانى اثنین ابوالقاسم محمد(ص) آنکه از «یزدان خدا» بر جمله پیدا و نهان شد تا ولایتبر ولى عصر(عج) مىباشد مقرر نا نبوت را محمد(ص) تا خلافت راستحیدر تا که شعر «هندى» است از شهد چون قند مکرر پوست زندان، رگ سنان و مژهپیکان، موىنشتر باد آن کس را که خصم جاه تو از انس و جان شد
در باره امیر بیان حضرت على(ع) مىفرماید:
فارغ از هر دوجهانم به گل روى على(ع) به خم دوست جوانم از خم موى على(ع) طى کنم عرصه ملک و ملکوت از پى دوست یاد آرم به خرابات چو ابروى على(ع)
علاقه به معصومانعلیهم السلام سبب شده است تا امام راحل(ره) بهروزهاى منسوب به آن بزرگان عشق بورزد; براى نمونه در دیوان آنفقیه وارسته در باره عید غدیر خم و نیمه شعبان مىخوانیم:
عید «خم» با حشمت و فر سلیمانى بیامد که نهادم بر سر از میلاد شه تاج کیانى جمعه مىگوید من آن یارم که دائم در کنارم نیمه شعبان مرا داد عزت و جاه و گرانى
امام(ره) شیفته روزگار وصل و ظهور امام عصر(عج) بود. از اینروگاه که فرصتى دست مىداد از آن ایام یاد مىکرد. در دیواناشعارش آن روزهاى خوب را چنین توصیف مىکند:
غم مخور ایام هجران رو به پایان مىرود این خمارى از سر ما مىگساران مىرود پرده را از روى ماه خویش بالا مىزند غمزه را سر مىدهد غم از دل و جان مىرود بلبل اندر شاخسار گل هویدا مىشود زاغ با صد شرمسارى از گلستان مىرود محفل از نور رخ او نورافشان مىشود هرچه غیر از ذکر یار از یاد رندان مىرود ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان مىرود وعده دیدار نزدیک استیاران مژده باد روز وصلش مىرسد ایام هجران مىرود