آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

ارسطو عمل را وقتی به راستی عمل می دانست که برای خود عمل و نه غایتی مترتب بر آن انجام بگیرد. از این رو او میان عمل (پراکسیس) و تولید از این نظر که یکی خود، غایت خویش است و دیگری نه و با نظر محض هم از این جهت که عمل خودآیین نیست، فرقی قائل می شود. هیدگر معتقد است که گرچه تمایز ایجاد شده از سوی ارسطو مفید است ولی کافی نیست؛ چون ممکن است بواسطه عدم تعینِ جایگاه خود در برابر موجودات و مشخصاً در میدان عمل، پدیدار این خود همراه با میدان انضمامی عمل، از رهگذرِ مفاهیمی چون خودآگاهیِ بازنمودی، به ذیل نظر فروغلتد و این وضعیتی است که از دیدگاه هیدگر می تواند پدیدار اصیل عمل و میدان آن را بپوشاند. ما در این مقاله کوشیده ایم نشان دهیم که چگونه می توان با تبیین پدیدار نابازنمودیِ خود و از رهگذر طرحِ مفهومِ بازتاب، مانع از درکِ پیشینیِ عمل و میدان های آن، از رهگذر بازنمایی هایِ صوری-منطقی شده و به جای آن فهمی پدیدارشناسانه از پراکسیس را به دست داد.

Praxis and the Reflection of Non-Representational Self in Heidegger's Fundamental Ontology

Aristotle assumed Praxis as a comportment with beings which differs from both production and Theoria. Praxis as true action means doing for the sake of doing and not for an end out of the action itself. In the case of the theoretical attitude toward beings Aristotle differs it from Praxis due to the autonomy Theoria carry with itself. Although near Heidegger the Aristotelian conception of action could be appreciated as a pathway to his own project in Being and Time but it is still in need of making clear the relation between self and world. to accomplish the task, we examine the non-representational attitude of Dasein to world, as its own constituting moment, which forms it in projecting own possibilities. We attribute reflection, the term coined by Heidegger, to how Dasein, without representing the self as a logical-formal possibility of his activity, comes to itself in his world-forming transcendence which is called here Praxis.

تبلیغات