آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

میان کانت و کیرکگور در حوزه های گوناگون شناخت، اخلاق، ایمان و هنر می توان مطالعه ای مقایسه ای انجام داد. در این مقاله به مقایسه ی آرای این دو فیلسوف در مبحث معرفت شناسی می پردازیم. بنیاد اساسی اشتراک هر دو در زمینه ی شناخت، باور ایشان به گسست میان نظر و عمل است که مبنای نگاهشان به شناخت انسانی را شکل می دهد. در این جا نشان داده می شود که معرفت شناسی کانت، بستری را ایجاد کرده است که در آن نظر کیرکگور درباره ی گسست وجود و اندیشه شکل گرفته است و همین نگاه باعث می شود تا هر دو معتقد به محدودیت شناخت انسان باشند. در ادامه مشخص می شود که کیرکگور به پیروی از کانت وجود را متمایز از ماهیت می داند. در آخر نشان می دهیم که ستیز کانت با براهین سنتی اثبات وجود خداوند، زمینه ای را ایجاد کرد تا کیرکگور مخالفت خود با خداشناسی استدلالی را بر آن بنا کند و آن برهان ها را برای یک مومن ناکارآمد بداند.

The Influence of Kant’s Epistemology on Kierkegaard

There could be various comparative studies between Kant and Kierkegaard on fields like human knowledge, ethics, faith, art, etc. This paper aims to compare the two philosopher’s epistemology through their writings. The main common ground of Kant’s and Kierkegaard’s epistemology is their belief in the idea of a “fissure” between theory and practice, which constitutes the core of their contemplations on human knowledge. This article shows that Kant’s theory of knowledge paved the way for Kierkegaard to describe his notions of the “fissure” between being and thought. Thus, it will be shown that Kant and Kierkegaard have been led to believe in the finitude of human beings in knowledge by this split. Then, it will be demonstrated that Kierkegaard, following Kant, distinguishes “being” from “essence” and “actuality” from “ideality”. Finally, we argue that Kant’s critique of the traditional proofs of God’s existence anticipates Kierkegaard’s conflict with natural theology and his idea that traditional demonstrations are useless for a believer.

تبلیغات