آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

فصل دوم: دستورات جزئی سلوک
نکته 37: یکی از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که قلب را از آنها تأثیری حاصل آید و انفعالی رخ دهد تا کم‌کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد.
شرح: در نکات قبل به این مطلب اشاره شد که سالک در ابتدا قلب را باید چون طفل نوزادی فرض کند که سخن گفتن هیچ نمی‌داند از این رو برای به حرف درآوردنش باید که او را تعلیم دهد و راه تعلیم دادنش به این است که با زبان اذکار شریفه خصوصاً ذکر لا اله الاالله را تکرار کند تا بواسطه این عمل زبان قلب به تبع زبان ظاهر مشغول به ذکر شود در مرحلة اوّل تکرار اذکار برای سالک دشوار است ولی همین که قلب زبان به ذکر گشود... این صعوبت رفع شده و حال عادی به خود می‌گیرد در این حال قلب ذاکر بلکه شخص ذاکر است در عین اینکه خاموش است.
نکته 38: پس دعاکننده را سزاوار چنین است که تا می‌تواند باطن خود را منزه کند و آن را از آلودگی‌ها و ملکات پست تهی سازد تا دعایش از مرحلة گفتار به مقام حال و از مقام حال به لسان استعداد رسد و از ظاهر به باطن سرایت کند تا دعایش مستجاب و به مقصدش نائل شود پس کوشش کن تا مگر باطنت دعا کند.
شرح: به این معنا که دعاکننده باید در همه حال به یاد خدا باشد تا زبان حالش هم به یاد خدا مشغول گردد زیرا که معلوم است کسی که با زبان ظاهر با خدا صحبت می‌کند اما باطن و درونش از خدا غافل و خالی است و خانه دل را محل ورود اغیار قرار داده است دعایش بالا نمی‌رود چه رسد به اینکه بخواهد با زبان استعداد که همان مقام وصول به منشئه اولی و اسم متناسب با استعداد درونی و قابلیت درک که خداوند به هرکس عطا کرده است با خداوند صحبت کند. برای وصول به اسم متناسب با منشئه و مقام چاره‌ای نیست جز سلوک از عوالم ظلمانی و نورانی.
نکته 39: و بُراق سیر و رفرف عروج اهل معرفت و اصحاب قلوب نماز است و هرکس از اهل سلوک الی‌الله را نمازی مختصّ به خود او و حظّ و نصیبی است از آن، حسب مقام خود.
شرح: اجمال اینکه بهره سالک از نماز منحصر است به چند چیز.
اول اینکه نمازگذار چه مقامی از مقامات سلوک است و از برای آن سه مرتبه است اول: صحو قبل‌المحو و آن حالتی است که توجه سالک به خود است و دیگران. دوم: محو و فنا فی‌الله است که در آن سالک یکسره متوجه به خداست از این رو نمازش نیز از خداست. سوم: صحو بعدالمحو که در آن سالک هم متوجه به خود است و هم ملتفت به خدا و این مرتبه اخیره کاملترین مقامات سلوک است. دوم اینکه وصول سالک به فنا شامل چه اسم یا اسمائی از اسماء الهی است. اگر یک اسم باشد یک حالت و اگر دو یا چند اسم باشد حالاتی دیگر متفاوت با حالت اول ایجاد خواهد کرد و این ناشی می شود از درک مقام عظمت و کبریائی خداوند. سوم اینکه قلب سالک محل تجلی چه اسمی از اسماء الهی است اگر از اسماء جلال باشد یک حالت و اگر از اسماء جمال باشد حالتی دیگر ظاهر خواهد شد و اگر قلب محل تجلی اسم اعظم الله باشد کیفیتی متفاوت ایجاد خواهد کرد.
نکته 40: پس ای عزیز مبادا در امر دیانت خصوصاً این نمازهای پنجگانه تهاون کنی و آن را سُست شماری. خدا می‌داند که انبیاء و اولیاء از کمال شفقت بر بندگان خدا این قدر ترغیب نمودند و الا ایمان ما نفعی به آنها نرساند.
شرح: انسان اگر امری را با اهمیت تلقی نکند کم‌کم منجر به ترک آن می‌شود و ترک اعمال دینیه به ترک دین انسان را می‌کشاند.
و نماز که مهمترین اعمال دینیه است و بیشتر از هر موضوع دیگر در آئین اسلام به آن اهمیت داده شده است و به منزلة پایه و ستون برای دین قرار داده شده جای هیچ شکی نخواهد بود که ترک آن منجر به ترک دین و دنیا می‌شود و سقر که وادی‌ای است در دوزخ جایگاه تارکان صلاة است.
نکته 41: پس نماز فلاح مطلق است و آن خیرالاعمال است و سالک باید این لطیفه‌الهیه را با تکرار و تذکر تام به قلب بفهماند و فطرت را بیدار کند و پس از ورود به قلب فطرت از جهت کمال و سعادت‌طلبی به آن اهمیت دهد و از آن محافظت و مراقبت نماید.
نکته 42: عبد سالک باید در تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر که روح معارفند حال تبتّل و تضرع و انقطاع و تذلّل را در قلب تحصیل کند و به کثرت مداومت باطن قلب را صورت ذکر دهد و حقیقت ذکر را در باطن قلب متمکّن سازد تا قلب متلبّس به لباس ذکر شود و لباس خویش که لباس بُعد است از تن بیرون آورد پس، قلب الهی حقانی شود و حقیقت و روح اِنَّ الله اشْتَری مِن المُؤمِنینَ اَنْفُسَهُم در آن متحقق گردد.
نکته 43: تا لااله‌الاالله با قلم عقل بر لوح صافی قلب نگاشته نشود انسان مؤمن به وحدت خدا نیست و وقتی این کلمه طیبه در قلب وارد شد سلطنت قلب با خود حقتعالی شود و دیگر انسان کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمی‌داند و از کس دیگر متوقع جاه و جلال نیست.
شرح: یعنی آنکه توحید حقیقی آنگاه حاصل می شود که حقیقت کلمه طیبه لااله‌الاالله از مرتبة ایمان عقلیه به یقین قلبیه تبدیل و از مقام لسان قال به لسان استعداد وارد شود تا ظاهر و باطن او به تبع یقین قلبیش زبان باز کند که لامؤثر فی الوجود الا الله و لا اله الا هو.
نکته 44: سالک که با قدم معرفت سلوک الی‌الله می‌کند مانند مسافری است که در راه وحشتناک تاریکی بار سفر به سوی حبیب خود بسته است و شیطان راهزن این راه است و خدایتعالی با اسم جامع محیطش حافظ و نگهبان اوست پس دعاکننده و سالک را لازم است که به نگهبان و مربی خودش توسل جُسته و با گفتن اَللّهُم (یا الله) تضرع به او نماید.
نکته 45: این سهل‌انگاری در نماز ناشی از ضعف ایمان به خدایتعالی و رسول و اخبار اهلبیت عصمت است بلکه این مساهله ناشی از سهل‌انگاری محضر ربوبیت و مقام مقدس حق است.
شرح: هر موضوع را که انسان به آن اهمیت بیشتری دهد مسلماً التفات و اعتنای او به آن موضوع از دیگر موارد بیشتر است و به اصطلاح به روی آن مطلب حساس خواهد شد به طوری که اگر آن مطلب را به هر طریقی درک نکند ناراحتی و غم در او نمایان خواهد شد این سهل‌انگاری در نماز به طور قطع ناشی از این است که شخص امر نماز و این فریضة الهی را در نظر خود کوچک می‌شمارد و بهمین خاطر به آن آنطور که باید اهمیت نمی‌دهد و این همان است که خداوند در قرآن بارها به آن اشاره فرموده که شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زیبا جلوه داده است.
نکته 46: و اگر در یک سجده، در جمیع ایام عمر، خلوت حقیقی حاصل شد، جبران خسارت بقیه عمر می‌شود و عنایت حق از او دستگیری می‌کند و از دائره دعوت شیطان خارج می‌شود و اگر در حال سجده، که اظهار ترک غیریت و رفض انانیت است قلب مشغول به غیر باشد در زمرة منافقین و اهل خدعه منسلک گردد.
شرح: در مسطورات ارباب عرفان وارد است که سجده حال انقطاع کامل عبد است به سوی خدا و آن فنای ذات است که در این حال سالک خود و هیچکس دیگر را نبیند و توجهش مطلقاً به سوی حق باشد پس سالک فانی در حق، حال انقطاع و ترک غیریت و انانیت او در سجده به مرحله تام و اکمل خود رسد و از همه چیز غافل شود از این دو فرموده‌اند نزدیکترین حالات بنده به سوی خدا در سجده حقیقتی حاصل می‌شود.
نکته 47: پس کسی که بخواهد به مقام توکل و تفویض وثقه و تسلیم و دیگر از قسم معاملات به حسب اصطلاح اهل معرفت رسد باید از مرتبه علم به مرتبه ایمان تجاوز کند و به علوم صرفة رسمیه قانع نشود و ارکان و مقدمات حصول این حقایق را به قلب برساند تا این احوال حاصل شود.
نکته 48: اگر کسی ذکر شریف لااله‌الاالله محمد رسول‌الله را با سکونت قلب و اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذکر شریف تعلیم دهد کم‌کم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود و اول قلب ذاکر گردد و پس از آن لسان.
شرح: سعی آدمی باید بر این باشد که این ذکر شریفه را به صورت قلب حک کند زیرا که کوشش شیطان دائماً و خصوصاً به وقت احتضار بر این خواهد بود که این ذکر را از آدمی بگیرد و اعتقاد به آن را از او سلب کند از این رو اگر حقیقت این ذکر را به دل وارد نکرده باشد و تنها به زبان گفته باشد به طور قطع شیطان به وقت مرگ و در حال احتضار، اعتقاد به آن دو ذکر را به اندک چیزی از محبت دنیا از او می‌گیرد و او را بی‌دین از دنیا می‌برد.
نکته 49: بهترین علاجها که علماء اخلاق و اهل سلوک از برای این مفاسد اخلاقی فرموده‌اند این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود می‌بینی، در نظر بگیری و برخلاف آن تا چندی مردانه قیام کنی و همت گماری برخلاف نفس تا مدتی و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنی و از خدایتعالی در هر حال توفیق بطلبی که با تو اعانت کند در این مجاهده مسلماً بعد از مدت قلیلی آن خُلق زشت رفع شده و جنود رحمانی به جای آن برقرار می‌شود.
نکته 50: پس در توحید مطلق که لااله‌الاالله کمّل است فلاح مطلق است که رستگاری از کثرت که اصل شجرة خبیثه است می‌باشد و این کلمه در این حال موازن با هیچ چیز نیست.
نکته 51: از بزرگترین مهالک انسانیت و وساوس شیطانیت است که سالک را از یاد خود نیز می‌برد چنانچه حقتعالی می‌فرماید: وَلا تکونُوا کَالّذینَ نَسُوا الله فَاَنْساهُم اَنْفُسَهُم اولئکَ هُمُ الفاسِقون.و
شرح: باید دانست که خداوند را در باب بندگان دو سنت تغییرناپذیر است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است اول سنت امداد دوم سنت توفیق. چون خداوند به واسطه ارسال رسل و انزال کتب راه را به بندگان نمود، آنان را در انتخاب مسیر خیر و شر مخیر ساخت، تا با انتخاب خود یکی از دو راه را برگزینند و چون یکی را برگزیدند و در آن راه ثابت‌قدم شدند و به هیچ طریق عدول ننمودند خداوند نیز آنان را در رسیدن به هدفشان یاری می‌دهد حال این خواه در مسیر خیر باشد یا شرّ. چنانکه آیات کریمه 18 و 19 از سوره اسراء به آن اشاره دارد.
آنگاه که بنده‌ای در راه خیر گام برداشت این سنت امداد از جانب حقتعالی به شکل سنت توفیق ظاهر شود به این معنا که وسایط و اسباب را به گونه‌ای قرار می‌دهد که آن بنده آسانتر به مطلوبش که همان پروردگار است دست پیدا کند چنانکه آیه آخر از سوره عنکبوت به آن اشاره دارد. وَالذَّینَ جاهَدوُا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا از این رو آنانکه خداوند را فراموش کرده و قدم در مسیر شر گذاشتند خداوند همه آنان را در رسیدن به مطلوبشان که دنیاست و لذتهای آن یاری دهد که نتیجه‌اش این می‌شود. فَاَنسهم اَنْفُسَهم.
نکته 52: مرتبه سوم، طهور قلبی است که آن عبارت است از تسلیم نمودن قلب را به حق و پس از این تسلیم، قلب نورانی شود بلکه خود از عالم نور و درجات نور الهی گردد و نورانیت قلب به دیگر اعضا و جوارح و قوای باطنه سرایت کند و تمام مملکت نور و نورٌ علی نور شود تا جایی رسد که قلب الهی لاهوتی شود و حضرت لاهوت در تمام مراتب باطن و ظاهر تجلی کند و در این حال عبودیت به کلی فانی و ربوبیت ظاهر شود.
شرح: دانستیم که قلب به عنوان حاکم است بر بدن و دیگر اعضا در تبع و از قوای اویند چون قلب تسلیم حق گردید و از ورود اغیار خالی و محل سلطنت الله شد دیگر اعضا در راه او آمده و غیر از عمل الهی از ایشان صادر نشود از خدا و بر خدا و برای خدا گردد از این رو چون قلب نورانی شد دیگر اعضا در پی او نورانی شوند به این معنا که نور قلب در اعضا سریان یابد و عالم لاهوت که منتها مراتب کمالیه وجودیه و محل نزول انسان کامل است مأوای چنین کسی شود گرچه این نور را در قلب مراتب و درجاتی است.
نکته 53: پس بهتر آن است که سالک الی‌الله پای سلوک خود را بشکند و از اعتماد به خود و ارتیاض و عمل خود یکسره برائت جوید و از خود و قدرت و قوت خود فانی شود تا مورد عنایت شود و راه صد ساله را با جذبة ربوبیت یک شبه طی نماید و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبیت با عجز و نیاز عرض کند. اَمَّن یُجیبُ المُضْطَّر اِذا دعَاهُ و یَکْشِفُ السّوء. و
شرح: مهم در سلوک ترک انانیت است اعتماد به خود و عمل خود در حقیقت همان انانیتی است که در سالک می‌باشد. در کلیات سعدی (مجالس پنجگانه) است که طاووس عارفان، بایزید بسطامی، یک شب در خلوت خانه مکاشفات، کمند شوق را بر کنگره کبریای او در انداخت و آتش شوق و عشق را در نهاد خود برافروخت و زبان را در عجز و درماندگی بگشاد و گفت: بار خدایا تا کی در آتش هجران تو سوزم. «کی مرا شربت وصال دهی؟» به سرّش ندا آمد که بایزید هنوز تویی تو همراه توست اگر خواهی که به ما رسی، خود را بر در بگذار و در آی.
نکته 54: قبل از اینکه نامة اعمال ما برای پیشگاه خدا، و قبل از اینکه آن، برای پیشگاه امام زمان(عج) برسد خودمان باید نظر کنیم.
شرح: حسابرسی اعمال یکی از ارکان سلوک است و سالک باید دائم همچنانکه مراقب خود است، از خود حساب بکشد و اگر چنین بر او ممکن نشد بهتر است در اواخر شب قبل از خواب که فراغت قلب در آن زمان بیشتر است و اشتغالات دنیوی کمتر، به اعمال خود در آن روز نظر بیفکند و آنگاه از خود حساب بکشد همچون شریکی که از شریک خود حساب می‌کشد. اگر در اعمال خود خیری دید خداوند را اولاً سپاس گذارد و آنگاه زیادت طلبد و در آن راه از خداوند توفیق خواهد و اگر بدی و شرّی را دید از خداوند عذر خواسته و استغفار نماید و آنگاه خود را توبیخ کند و عهد نماید که اگر باز چنین عملی را مرتکب شد خود را تنبیه کند و این عمل باید هر روز برای سالکان خصوصاً مبتدیان مدنظر باشد زیرا اعمال بندگان هر روز به محضر مقدس صاحب‌الزمان عرضه می‌شود.
نکته 55: هرچه مرتبة اخلاص و حضور قلب که دو رکن رکین عبادات است، کاملتر باشد روح منفوخ در آن ظاهرتر و کمال سعادت در آن بیشتر و صورت غیبیه ملکوتیّه آن منوّرتر و کاملتر خواهد بود.
شرح: باید دانست که اخلاص را دو مرتبه و هر مرتبه را درجاتی است اول مرتبه و مقام آن اخلاص دین است و آن پذیرش اسلام و پاک نمودن آن است از هر شائبه کفر و نفاق و دودلی و
قال‌الله: اَلالله الدّینُ الخالِصُ دوم اخلاص در عمل است و آن پس از پذیرش اسلام و ایمان است که نهایت آن توحید مطلق می‌باشد که فنای فناست. و خداوند از این گروه در سوره صافّات در سه مورد یاد فرموده است. اول فرمود: فَانْظُر کیفَ کان عاقِبَةُ المُنْذَرَین اَلّا عِبادَالله المُخْلَصیَن.
دوم فرمود: فَاِنَّهُم لَمُحْضَروُنَ اِلّا عِبادَ اللهِ المُخلَصیَن.
و سوم فرمود: سُبْحانَ الله عَمّا یَصِفُونَ اِلّا عِبادَ الله المُخْلَصیَن.
هم‌چنین خداوند در قرآن بارها به این نکته اشاره فرموده است که شیطان را بر بندگان مخلص راهی نیست. با رجوع سالک به مرتبه اصلی و اولی خود راه شیطان به کلی صدور خواهد شد.
نکته 56: انسان در نفس خود مشاهده می‌کند که وقتی تنهاست مایل به طاعات نیست اگر با زحمت و یا از روی عادت هم عبادتی بکند آن را با حال نمی‌کند بلکه سر و دست عمل را شکسته، پاک و پاکیزه آن را تحویل نمی‌دهد ولی وقتی در مساجد و مجامع
حاضر شد و در محضر عمومی مشغول آن گردید آن را از روی نشاط و دلچسبی و سرور و حضور قلب انجام می‌دهد مایل است رکوع و سجودش طولانی شده، مستحباتش نیکو انجام گرفته اجزاء و شرایطش درست ملاحظه شود.
شرح: ترک ریا در حقیقت اول مرتبه از مراتب اخلاص است در عمل به بیانی دیگر فاصله بین اخلاص در دین و اخلاص در عمل ترک ریاست از این رو از آن گاهی به شرک خفی تعبیر شده است با این بیان که در محضر عرفا ریا عبارت از شرک جلی است که خداوند صاحبان این عمل را وعده به آتش فرموده. فَوَیلٌ لِلمُصَلَّینَ الذَّینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ الذَّیَن هُم یُراءُونَ.
نکته 57: معلوم است اعمال قلبیه در صورت خالص بودن مورد توجه حقتعالی واقع نشود و او نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن شخصی است که برای نشان دادن به او عمل می‌شود. پس اعمال قلبیه مختص به آن شخص می‌شود و از حد شرک بیرون رفته و به کفر محض وارد می‌شود بلکه می‌توان گفت این شخص نیز از جمله منافقین است. بیچاره گمان کرده مؤمن است ولی مشرک است در اول امر و در نتیجه منافق است.
نکته 58: مدتی مواظبت کن از قلب خود و اعمال و رفتار و حرکات و سکنات خود را در تحت مراقبه آورده و خفایای قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل اینکه اهل دنیا از یک نفر شریک، حساب می‌کشند، هر عملی را که شبهة ریا در اوست ترک کن گرچه عمل خیلی شریفی باشد حتی اگر دیدی واجبات را علن کردن خالص نمی‌توانی بکنی در خفا بکن.
نکته 59: آن خلوص که موجب خروج از تحت سلطنت شیطانیه است، خالص شدن هویت روح و باطن قلب است برای خدایتعالی و اشاره به این مرتبه خلوص است کلام امیرالمؤمنین در مناجات شعبانیه الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و چون قلب به این مرتبه از اخلاص رسید و از ماسوا به کلی منقطع شود و در مملکت وجود او به جز حق راه نداشته باشد شیطان را بر او راه نباشد و حقتعالی او را به پناه خود بپذیرد و در حصن حصین الوهیت واقع شود چنانچه فرماید کَلِمةُ لااله‌الاالله حِصنی فَمَن دَخَل حِصنی اَمِن مِن عَذابی.
شرح: دانشی که نهایت خلوص وصول به مرتبه فنای فناست که در آن حال سالک را توجهی به عابد و معبود و عبادت نیست واز همه چیز غافل است در این حال سالک دروازة دل خود را به روی همه چیز بسته است با وصول الطاف الهی ربّانی به سالک و رفع حالت بیخودی و سُکر سالک و ورود او به مقام بقا و صحوبعدالمحو و اتمام سیر، شیطان او بدستش ایمان خواهد آورد چنانکه در روایات وارد است از رسول اکرم که فرمود هرکس را شیطانی است که او را فریب می‌دهد و شیطان من بدستم ایمان آورده است.
نکته 60: در باب ارتیاض نفس و سلوک راه حق نیز رفق و مدارا با نفس، از مهمات به شمار می‌رود چه بسا که سختگیری بر نفس خصوصاً در اوائل امر و خصوصاً برای جوانها اسباب تنفّر نفس از ارتیاض و سلوک شود و از زیر بار حق فرار کند.
شرح: باید دانست آنچه در فرمایشات اهل عرفان در باب ریاضت نفس وارد شده دارای حد و حدودی است مسلماً کمتر از آن حد از ریاضت بیرون است و بیشتر از آن موجب زمین‌خوردگی و شکست در سلوک خواهد شد بنابراین باید با رجوع به مسطورات و دستورات ارباب عرفان حد و مرز آن را شناخت و آن طوری باید باشد که نفس سر خود و بی‌بند و بار پرورش نیابد که هرچه شد بخورد و هرقدر شد بنوشد و بخوابد و دیگر آنکه به گونه‌ای نباشد که نفس بواسطه شدت سختگیری از زیر بار سلوک شانه خالی کند به وجهی که اصلاً نخورد و یا مثلاً آن قدر کم خورد که ضعف بگیردش و از عبادت بازماند و هکذا. (بهتر است مراجعه به رساله لقاءالله اثر مرحوم عارف کامل میرزا جواد ملکی تبریزی شود)
نکته 61: اگر نفس را در اوقات خستگی و کسالت وادار به عبادت کند ممکن است آثار بدی به آن مترتب شود که از جملة آنهاست که انسان از عبادت منفجر شود و تکلّف و تعسّف آن زیاد گردد و کم‌کم باعث تنفر طباع نفوس گردد.
نکته 62: پس سالک از روی اقتضائات احوال و ایام سلوک با نفس رفتار کند و در ایام اشتغال شهوت که غرور جوانی است طبیعت را بکلی منع از حظوظش ننماید و با طرق مشروعه آتش شهوت را فرونشاند پس نکاح و ازدواج که از سنن بزرگ الهیه است که علاوه بر آنکه مبدأ بقاء نوع انسانی است در سلوک راه آخرت مدخلیت بسزا دارد.
شرح: آتش شهوت را محبوس کردن نتیجه آن دارد که اگر منفذی یافت فوران می‌کند و خانمان را بالکل می‌سوزاند و آنگاه است که دیگر پشیمانی سودی ندارد چنین کسی اگر شیطان راه کوچکی برای فریب او یافت به زودی فریب می‌خورد و از راه بدر می‌رود.
نکته 63: در ریاضت نفس و سلوک الی‌الله یکی از مهمات مرافقت و مدارات با آن است و چون مرافقت با نفس نمودی، نفس، انس و محبت با عبادات و طاعات پیدا کند و به واسطة این محبت و عُلقه انس و محبت با حق پیدا کند و این، فتح باب معارف الهیه که سرچشمه ایمان است، می‌باشد، چنانچه عرف و خرق، گاهی سبب شود که در ذائقه روح عبادت و عبودیت تلخ و ناگوار شود و این، سبب اعراض قلب از حق شود. پس معلوم شد که قفل ایمان رفق است و کسی که نصیب آن رفق باشد، ایمان نیز نصیب او می‌شود.
نکته 64: پس، سالک طریق آخرت در هر رشته از رشته‌های دینی و طریقه‌ای از طریقه‌های الهی هست اولاً باید با کمال مواظبت و دقت، چون طبیبی محبت و پرستاری پرشفقت از حال خود مواظبت نماید و عیوب سیر و سلوک خود را تفتیش و مداقّه کند و ثانیاً در خلال آن از پناه بردن به ذات مقدس حق جل و علا در خلوات و تضرّع و زاری به درگاه اقدس ذوالجلال غفلت نورزد.
شرح: حضرت امام در این نکته به دو دستور مهم در سیر و سلوک اشاره فرموده‌اند: که همیشه مورد توجه ارباب عرفان و سلوک الی‌الله بوده است اول اینکه هیچ کس به اندازه خود آدمی از عیوب و نقایص خود آگاه نیست یک استاد الهی که خود اسفار اربعه را طی کرده و آنها را به پایان رسانده تنها قادر است سالک را راهنمایی کند که در این مسیر طولانی و پرپیچ و خم راه را از چاه بازشناسد و به پرتگاه هلاکت فرونیفتد دیگر مسائل این سفر مربوط است به خود سالک که چگونه دستورات استاد را اجرا و عمل کند. در نتیجه این خود سالک است که باید به تفتیش و حسابرسی از خود، نقایص و عیوبش را بازشناسد و آنها را از خود دفع و رفع کند و چون تنها کسی که قادر است سالک را در این راه یاری و پشتیبانی کند خداوند متعال است. سالک باید هر صبحگاه و شامگاه بلکه در هر ساعت و آن از خداوند در جهت رفع عیوب و فرو نیفتادن در گناهان توفیق و یاری بطلبد و مطمئن باشد که خداوند او را در این راه و زمینه تنها نخواهد گذاشت.
نکته 65: و مسافر طریق آخرت مطالعه در عیوب و عورات خود او را از عیوب دیگران مشغول می‌کند و تجسس اموری که به حال او فایده ندارد یا ضرر دارد نمی‌کند و عمل خود را رأس‌المال تجارت دیگران قرار نمی‌دهد، به واسطة غیبت و هتک ستر و از عیوب و ذنوب خود هیچگاه نسیان نمی‌کند که نسیان گناهان از بزرگترین عقوبات حقّ است در دنیا که انسان را از جبران آنها بازمی‌دارد و از بزرگترین اسباب عقاب است در آخرت.
نکته 66: مطلوب در تلاوت قرآن شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیر کند و باطن انسان صورت کلام الهی گردد و از مرتبة ملکه به مرتبة تحقق رسد.
شرح: دانستی از برای آنکه لوح دل به کلمات الهی و اذکار و اوراد منقوش گردد دو عمل لازم است. اول اینکه تکرار باشد. دوم آنکه توجه به معنا و باطن و نیز التفات به مذکور باشد و اما قرآن که مشتمل بر کلام خدا و در حقیقت از کلمات اوست با هزاران حجاب نازل شد تا بشر ظلمانی در عالم اسفل‌السافلین قابلیت درک و فهم آن را داشته باشد و لااقل از ظاهر آن چیزی را درک کند. از این رو بنده‌ای چون در راه سلوک الی‌الله قرار گرفت به اندازه خرق هر حجاب یا حجب مرحله‌ای به فهم بطون قرآن نزدیک می‌شود و از قشر فهمی و ظاهربینی دور می‌گردد به این معنا که با سیر الی‌الله و سلوک به منزلگاه اول، به مقام و نزول اولیه قرآن بی‌هیچ حجاب ظلمانی و نورانی نزدیک می‌شود. تا جایی که آن قابلیت را پیدا می‌کند که قلبش محل تجلی و نزول بی‌واسطه کلام الهی باشد و این سلوک مقدور نشد جز برای پیغمبر ما صلی‌الله علیه و آله بالاصل و اولیاء او بالتبع آنگاه که خرق همه حجب نمود و روح شریفش بارها و بارها بلکه هر صبح و شام به معراج برفت و نهایت به معراج جسمانی به واسطه علاقه جسم مقدسش به روح پاکش تا آنکه قابلیت و طاقت دریافت کلام الهی را بی‌هیچ واسطه پیدا نمود. فاوحی اِلی عَبْدِه مآاوحَی از این رو گفته می‌شود در این مقام، منشأ کلام از خدا، کلام، کلام خدا، نازل‌کننده خدا و محل نزول خانه خداست.
نکته 67: پس ای مسکین در راه پروردگارت مجاهدت کن و دل خود را پاک گردان و از تسلّط شیطان بیرون شو و کتاب پروردگارت را قرائت کن و بالا برو و آن را با تفکر و تأمل بخوان و در قشر و ظاهر آن متوقف مباش و خیال مکن که کتاب آسمانی و قرآن نازل شدة ربّانی به جز این قشر و صورت نیست چه آنکه بر صورت توقف کردن مرگ است و هلاکت واصل ریشه‌های جهالت و سنگ اساسی انکار نبوتها و ولایتها. زیرا نخستین کسی که خود در مرحلة ظاهر ایستاد شیطان بود.
نکته 68: بر انسان لازم است مثل طبیب معالج و پرستار شفیق از قلب خود نگاهداری کند و در احوال آن دقت کند که اگر خلوت با حال او مناسب است در خلوت عمل را به جا آورد و اگر در خلوت اشتغال بیشتر می‌شود در جلوت به عبادت قیام کند.
شرح: به طور قطع اساتید عرفان در باب حضور سالک در جماعات و یا دوری از آن دستورات لازم را خواهند داد لکن نکته اساسی در بیان این مسئله آن است که هرجا خوف فروافتادن در گناه و نارضایتی حقتعالی وجود دارد سالک باید از آنجا دوری کند چه در خلوت چه در جلوت بنابراین سالک در احوالات خود بنگرد اگر در خلوت افکار شیطانی در او راه پیدا می‌کند و بیماریهای قلبش افزون می‌شود، باید حضور در جمع داشته باشد و اگر در جمع، خوف گرفتاری در معاصی بدنی از قبیل دروغ و تهمت و ریا و فحش و هتک ستر و تمسخر و چشم‌چرانی و همنشینی با افراد بدکاره و فاسق می‌رود باید که از حضور در میان مردم دوری گزید و قیام به خلوت کند. و این اصل کلی است. حال برای تکمیل مطلب در این دو حدیث شریف نورانی از امام صادق (علیه‌السلام) و امیرالمؤمنین (ع) توجه کن و به کار بند که فرمود: اگر توانستید ناشناخته بمانید این کار را بکنید زیرا اگر نزد خداوند ستوده باشید نکوهش و مذمت مردم و یا ثناگویی و ستایش آنها ضرر و زیانی به حال شما ندارد و نیز امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: اگر توانستی از خانه‌ات بیرون نشوی این کار را بکن زیرا در خروج از خانه این وظیفه بر عهدة تو می‌آید که غیبت نکنی، دروغ نگویی و حسد نورزی، ریا و خودنمایی نکنی و چاپلوسی نورزی. آنگاه فرمود: آری صومعة مؤمن خانه اوست که نفس خود و چشم و زبان و ناموسش را در آن حفظ می‌کند به راستی کسی که نعمت خدا را به دل دریابد پیش از آنکه به شکر زبانی اقدام کند باعث فزونی نعمتش می‌گردد اما هر که در آن حال خود را برتر از دیگران ببیند از متکبران است.
نکته 69: سالک الی‌الله در عین حال که با هر دسته از مردم معاشرت به معروف کند و حقوق خلقیّه را رد نماید و با هر یک از مردم به طور مناسب حال او مراوده و معامله کند، از حقوق الهیه نگذرد و معنای خود را که عبارت از عبودیت و توجه به حق است از دست ندهد در عین حال که در کثرت واقع است در خلوت باشد و قلب او که منزلگاه محبوب است خالی از اغیار و فارغ از هر نقش و نگار باشد.
شرح: در بیان حضور سالک در جمع و یا خلوت این نکته دیگری است به این معنا که سالک با بدن خود در جمع باشد و در همان حال دل را مشغول به خدا دارد و خانة دل را خلوتگاه راز قرار دهد زیرا که زندگی جز با حضور در جمع امکان‌پذیر نیست و این مربوط است به کسانی که از حجاب ظلمانی گناهان گذشته‌اند زیرا که در اوایل امر اگر سالک در خود می‌بیند که با حضور در جمع قادر نیست جلو خود را از ورود به گناهان سدّ کند ناگزیر است که خلوت اختیار کند [غیر از موارد ضروری و واجب] و در خلوت به حقتعالی تضرّع و زاری نماید و از او توفیق ترک گناه را بخواهد، باشد که خداوند از او دستگیری فرموده و در آن خلوات در دل او نوری قرار دهد تا بتواند در جمع با خلایق، بی‌هیچ خوف گناه معاشرت کند.
نکته 70: حق آن است که انسان در اوایل امر که اشتغال به تعلّم و استفاده دارد، باید معاشرت با دانشمندان و فضلا کند ولی با شرایط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرین و در بدایات سیر و سلوک و اواسط و اوایل نهایات نیز از خدمت مشایخ و بزرگان اهل حال باید استفادت کند پس ناچار به عشرت است و چون به نهایات رسید باید مدتّی به حال خود پردازد و اشتغال به حق و ذکر حق پیدا کند. اگر در این اوقات، خلوت با حق با عشرت جمع نشود باید اعتزال کند تا کمال لایق از ملکوت اعلی بر او افاضه شود و چون حال طمأنینه و استقرار و استقامت در خود دید و از حالات نفسانیه و وساوس ابلیسه مطمئن شد، برای ارشاد خلق و تعلیم و تربیت بندگان خدا و خدمت به نوع به آمیزش و خلطه پردازد و خود را مهیا کند که تا می‌تواند از خدمت بندگان خدا باز نشیند و همین‌طور این دستور کلی است برای صمت و سکوت که در اوایل امر که خود متعلم است باید به بحث و درس و تعلّم اشتغال پیدا کند و زبان از کلام به غیر ذکر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملکوتی بر قلب او سرشار شود و چون وجود او حقانی شد و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد به سخن آید و به تربیت و تعلیم و دستگیری مردمان برخیزد و لحظه‌ای از خدمت آنها ننشیند تا خدای تعالی از او راضی شود و اگر نقصی در میان داشته باشد به واسطه این خدمت خدایتعالی جبران کند.
نکته 71: سخنان لغو و بیهوده و کلمات زشت ناشایسته بسیار مضرّ به حال روح است و نفس را از صفا و صلاح و سلامت و وقار و طمأنینه و سکونت ساقط می‌کند و جلافت و کدورت و قساوت و غفلت و ادبار آورد و ذکر خدا را از نظر بیندازد، و حلاوت عبادت و ذکر الله را از ذائقه روح ببرد و ایمان را ضعیف و ناچیز کند و دل را بمیراند و لغزش و خطا از آن زیاد شود، و پشیمانی بسیار به بار آورد و کدورت بین دوستان و دشمنی بین مردم ایجاد کند و مردم را به انسان بدبین کند و او را از نظر آنان بیندازد و اطمینان و وثوق از او ساقط شود و او را در نظر مردم بی‌وزن و بی‌مقدار کند و اینها در صورتی است که بر کلام او مترتب نشود معصیت‌های گوناگون لسانی.
شرح: بر طبق آنچه از روایات و سخنان بزرگان برمی‌آید می‌توان فهمید که از هیچ عضو مثل زبان آنقدر گناه صادر نمی‌شود بنابراین اگر سالک بتواند مهار آن را بدست گیرد هروقت لازم بود آن را آزاد کند و در مواقع دیگرش دربند گذارد توانسته است جلو بسیاری از مفاسد را بگیرد و دَرِ اصلی ورود شیطان را به قلب خود مسدود کند و چون در این نکته خوب نظر بیفکنی درمی‌یابی که این سخن حقاً از یک استاد عارف و اصل صادر شده که چنین تیزبینانه و با دقت همچون طبیبی دلسوز به بیان مفاسد زیاده‌گویی و آثار سوء دنیوی و اخروی آن اشاره می‌کند و نکته اصل در این است که این همه آثار سوء تنها برای سخنان لغو و بیهوده است وای به زمانی که مهار زبان از دست آدمی خارج شده و انواع گناه از آن صادر شود که دیگر تیرگی و ظلمت قلب پس از آن حتمی است.
نکته 72: بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه که از شاهکارهای بزرگ شیطان قطاع‌الطریق است انکار مقامات و مدارج غیبیه معنویه است که این انکار سرمایه تمام جهالات و ضلالات است.
شرح: زیرا کسی که مدارج و مقامات غیبیه را انکار می‌کند خود هیچگاه به سمت کسب فضائل و طی منازل نخواهد رفت پس تا ابد در جهل خود باقی خواهدماند.
نکته 73: صاحب هر نشئه و مقامی اگر از مرکب عصبیت و انانیت فرود نیاید، انکار سایر مراتب کند و غیر از آنکه خود به آن متحقق است مقامات دیگر را باطل و حشو شمارد، چنانچه مراتب و مقامات انسانیّه را نیز کسی که به آن نرسیده و از حجاب انانیت خارج نشده انکار کند و معارج و مدارج اهل معرفت و اولیاء را ناچیز شمارد و این خود یکی از بزرگترین عوائق سیرالی‌الله و بالاترین موانع ترقیات روحیه و مقامات روحانیه است.
نکته 74: بدانکه شیطان ملعون و نفس خبیث اماره بالسوء انسان را از طرق بسیاری مغرور می‌کند و به هلاکت ابدی همیشگی می‌کشانند و آخر تیری که در کمان دارند مغرور کردن انسان است در اوایل امر به رحمت حق و انسان را بواسطه این غرور از عمل بازمی‌دارند.
شرح: مغرور کردن آدمی به رحمت حق به این معناست که شیطان فرد را به امید اینکه خدا بخشنده است و می‌آمرزد از عمل باز‌دارد و وادار به اعمال خلاف شرع مقدس نماید و او را از صراط مستقیم بیرون برد و این از خطرناکترین امور است که شیطان در کسی چنین خیالی برانگیزد تا دائم گناه کند و با خود بگوید خداوند ارحم‌الراحمین است و یا تسویف نماید و توبه را به تأخیر اندازد به خیال اینکه آخر عمر توبه می‌کند.
نکته 75: هیچگاه به کمالات خود مغرور مشو، که غرور از شیطان است، همیشه به خود بدبین باش و از سوءعاقبت در ترس و هراس باش.
شرح: غرور بر دو قسم کلی است اول غرور به خداوند که شرحش را در نکته قبل دانستی دوم غرور به خود و آن شامل دو مرتبه است اول غرور به کمالات و فضائل که خود را به واسطه آنها از دیگران برتر بینی دوم غرور به رذائل و زشتی‌ها مثل کسی که با دارایی و ثروت زیادش بر دیگران فخرفروشی کند و بندگان خدا را نوکر و زیردست خود حساب کند و اینگونه در نظر او باشد که همه باید به اوامر او گوش دهند و اطاعت کنند و البته مرتبه‌ای از غرور است که انسان را از دایرة اسلام و ایمان خارج می‌کند و آن استکبار است یعنی انسان به جایی برسد که اجرای فرامین خداوند بر او سخت باشد و چنین گمان کند که گوش دادن به دستورات الهی باعث خواری و خفّت او می‌شود در نتیجه از اجرای اوامر سرباز زده و تکبر ورزد خداوند جایگاه چنین کسانی را آتش معرفی می‌کند. اِنَّ الَّذِیَن یَسْتَکْبِروُنَ عَن عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّم داخِریَن.
نکته 76: کمتر چیزی مثل آتش سوزان غضب انسان را به سرعت برق به عالم بدبختی و هلاکت سوق دهد چه بسا که با یک آن غضب، انسان از دین خدا خارج شود و به خدایتعالی و انبیاء عظام او جسارتها کند و چه بسا که با غضب یک ساعته به قتل نفوس محترمه دچار شود.
مرحوم ملااحمد نراقی قدس‌سره الشریف در اوایل معراج‌السعاده می‌فرمایند: «غضب از حالات نفسانیه است که باعث حرکت روح حیوانی از داخل به جانب خارج از برای غلبه و انتقام می‌شود که هرگاه شدت یافت باعث حرکت شدیدی می‌شود و از آن حرارتی حاصل و از آن حرارت، دودی تیره برمی‌خیزد و دِماغ و رگها را پر کرده و نور عقل را می‌پوشاند و اثر قوه عاقله ضعیف می‌شود بهمین جهت به صاحبان غضب پند و نصیحت اثر نمی‌کند.»
قوه غضبیه یکی از چهار قوه اصلی بدن است که سر دسته قوای دیگرند و از آن در حد افراط و تفریط مفاسد زیاد حاصل می‌شود چنانکه اگر مهار آن از دست برود انسان از حالت انسانیت خارج شده و داخل در درندگان و سباع می‌شود در چنین حالتی شخص کارش زدن، شکستن و ریختن و پاشیدن و ناسزا گفتن و دریدن و نظایر آن می‌شود پس برای رفع این حالت باید که کظم غیظ را در خود تقویت کند و گرچه نیاز به تمرین و ممارست فراوان داشته باشد و البته در ابتدا سختی‌هایی بسیار به دنبال دارد که به تدریج رفع می‌شود.
نکته 77: اما غضب از ضعف نفس و تزلزل آن و سستی ایمان و عدم اعتدال مزاج روح و محبت دنیا و اهمیت دادن به آن و خوف از دست رفتن لذائذ نفسانیه است.
نکته 78: گاه شود که با یک نظر از روی حقارت به یکی از بندگان خدا سالک را از اوج اعلی به اسفل سافلین پرتاب کند و جبران آن را به سالهای دراز نتواند بنماید.
شرح: نظر حقارت به بندگان خدا از روی عجب و خودبزرگ‌بینی و غرور و کبر خواهد بود.
نکته 79: عزیزم با بندگان خدا، که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلّع به خلعت اسلام و ایمان‌اند، دوستی پیدا کن و محبت قلبی داشته باش مبادا به محبوب حق دشمنی داشته باشی که حقتعالی دشمنِ دشمنِ محبوب خود است و تو را از ساحت رحمت خود طرد می‌کند و بندگان خاص خدا در بین بندگان مخفی هستند و معلوم نیست این دشمنی تو و هتک ستر و کشف عورت این مؤمن برگشت به هتک ستر خدا نکند، مؤمنین اولیاء حقند دوستی با آنها دوستی با حق است و دشمنی آنها دشمنی با حق.
نکته 80: از جمله اعمالی که باعث دلسردی از لذائذ دنیا و ضعف علاقه به آن و احیاناً موجب قطع رشتة دوستی با دنیاست به زیارت اهل قبور رفتن است و این از آن جهت است که رفتن به گورستان در تذکر مرگ اثری عمیق دارد و در دستورات دینی آمده است که هر وقت خیلی خوشحال و فرحناک بودی و یا خیلی افسرده و غمگین شدی به زیارت اهل قبور برو.
شرح: و این نمونه‌ای است بسیار مهم از دستورات عرفا و واصلان به حق برای سالکان مبتدی، به شرطی که همراه با تفکر و تأمل در مرگ و احوال مردگان باشد تا تأثیرگذاری آن بر روح بیشتر شود.
مؤمنین عزیز برای درک بیشتر و روشنتر مسئله رساله لقاءالله مرحوم عارف حاج میرزا جواد ملکی رجوع کنند.
نکته 81: از اموری که انسان را اعانت می‌کند بر تحصیل حضور قلب مراقبة از وقت است که عهد معهود و میعاد موعود حق است. و شخص سالک الی الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حقّ دهد لااقل این پنج وقت را که حقتعالی به او وقت داده و دعوت برای ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حقتعالی به جان و دل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس اُنس و محفل قُدس داده شاید مواظبت بر اوقات و مراقبت از میعاد ملاقات که در اول بی‌مغز و صوری است به توفیق حق و دستگیری آن ذات مقدس، جل شأنه حقیقت پیدا کند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات و انس با محبوب نائل شود و سرّ حقیقی عبادات را دریابد.
شرح: مراقبه دوّم رکن از ارکان ثلاثه سلوک است و یکی از انواع آن مراقبه از وقت است که در آن سالک می‌کوشد لحظه‌ای از یاد حق غافل نباشد و این در مراحل میانه سلوک است زیرا که سالک مبتدی در ابتدای ورود به سلوک تنها می‌کوشد اوقات نماز را حفظ نماید و از این پنج وقت غافل نباشد آنگاه پس از گذر از این مرحله سعی او بر این خواهد بود به غیر از نماز، در دیگر اوقات نیز از خداوند غفلت نکند و یاد او را از خاطر نبرد تا در اواخر سلوک که این مراقبه سهل الوصولتر خواهد شد بلکه دیگر نیازی به مراقبه دقیق نخواهد بود زیرا در آن وقت ذکر حق ملکة دل ذاکر گردیده و هیچگاه از آن بیرون نخواهد رفت. پس در این وقت باید مراقبه از شیطان باشد تا به هیچ وجه راه نفوذی به دل پیدا نکند.
نکته 82: در قلب آثار شکر از قبیل خضوع و خشوع و محبت و خشیت و امثال آن است و در زبان ثنا و مدح و در جوارح اطاعت و استعمال جوارح در رضای منعم.
شرح: باید دانست که شکر به سه درجه و سه مرتبه است اول شکر قلبی. در این حال سالک باید با قلم عقل بر لوح قلب نوشته باشد که هر چه هست از خداست و تمام شکرها مخصوص او، همه نیکی‌ها از جانب او پس باید در این حال در برابر خالقی که همه‌چیز خود را از او می‌داند خضوع و خشوع و خشیت و عشق که محل رشد آنها در قلب است داشته باشد. دوم شکر زبانی که در این وقت چون محبت قلبی سالک سرشار شد، اثر آن به بیرون ریخته و زبان شروع به مدح و ثنای خالق و منعم می‌نماید و سوّم شکر جوارح و عملی است که در این وقت سالک با اعضا و جوارح خود رضای منعم را تحصیل می‌کند و این همه از جهت عشق به اوست.
نکته 83: در هر صورت فراغت قلب از غیرحق از امور مهمه است که انسان باید با هر قیمت است تحصیل آن بکند و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است با قدری مواظبت و مراقبت باید انسان مدتی اختیار طایر خیال را بدست گیرد و هر وقت خواست از شاخه‌ای به شاخه‌ای پرواز کند آن را حفظ کند پس از مدتی مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتّته منصرف شود و خیر عادت او گردد و فارغ‌البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پیدا کند.
شرح: مهم در فراغت قلب کنترل خیال است زیرا تا زمانی که سالک مهار خیال خود را بدست نگیرد دائم افکار پریشان و خیالهای باطل بر دل و فکر او خطور کند و البته این خطورات بیجا به تدریج باعث جریان خطورات شیطانی می‌گردد که اثر آن فروافتادن در گناهان است.
نکته 84: پس، از مهمات امور مواظبت به این امر است که انسان حالت قلب را الهی کند و وجهة آن را به جانب حق و اولیای او و دار کرامت او متوجه کند و این با تفکر در آلاء و نعمای ذات مقدس و مواظبت به اطاعت و عبادت البته حاصل می‌شود ولی انسان باید اعتماد بر نفس و اعمال خود نکند و در هر حال خصوصاً در خلوات، با تضرع و زاری از حقتعالی بخواهد که محبت خودش را در دلش القاء فرماید و قلبش را به نور معرفت و محبتش روشنی بخشد و محبت دنیا و غیر خودش را از دلش بیرون کند.
نکته 85: یأس از جنود شیطان است، امید از جنود خداست همیشه امیدوار باشید.
شرح: قال الله تعالی اِنَّه لا یَایْئَسُ مِن رَوحِ‌الله اِلّا القَومُ الکافِرون و بالاترین مرتبه یأس، همان نامیدی از رحمت خداست زیرا که در این حال، آن یأس باعث می‌شود انسان بطور کل دست از عمل بردارد و دل بهمین دنیا خوش کند. بنابراین یأس از رحمت الهی سرمنشأ تمام گناهان و خطایای آدمی است.
علمای اخلاق رضوان‌الله علیهم برای مغرور شدن به رحمت الهی و نیز یأس از آن مفاسد بسیاری ذکر فرموده‌اند که رجوع به آن خالی از فایده نیست.
نکته 86: در سلوکِ این طریق روحانی و عروج این معراج عرفانی تمسّک به مقام روحانیت هادیان طریق معرفت و انوار راه هدایت، که واصلان الی الله و عاکفان علی‌الله‌اند حتم و لازم است و اگر کسی با قدم انانیت خود بی‌تمسک به ولایت آنان بخواهد این راه را طی کند سلوک اوالی الشیطان و الهاویه است.
شرح: اولیاء حق واسطه بین خدا و خلقند و محل تجلی فیض و جایگاه جریان رحمت خداوندی که از این جایگاه، رحمت و فیض الهی به خلق جاری می‌شود پس باید به این وسائط فیض متوسل شد و از آنان در طی طریق یاری خواست.
نکته 87: فساد عملی پدر و مادر از هر چیز بیشتر در اطفال سرایت می‌کند چه بسا که یک طفل که عملاً در خدمت پدر و مادر بد تربیت شد تا آخر عمر با مجاهدت و زحمت مربیان اصلاح نشود.
نکته 88: ای عزیز اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت را به کلی زائل نکرده و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب را به کلی نبرده و دستت از دار دنیا که مزرعة آخرت است و انسان در آن می‌تواند جبران هر نقصی و غفران هر ذنبی کند کوتاه نشد، دامن همتی به کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز کن و بدان که اگر قدمی در راه سعادت زدی و اقدامی نمودی و با حق از سر آشتی درآمدی و عذر ماسبق خواستی درهائی از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهای طبیعت یک‌یک پاره شود و نور فطرت به ظلمت‌های مکتسبه غلبه کند و صفای قلب و جلای باطن بروز کند و درهای رحمت به رویت باز شود و جاذبه الهیه تو را به عالم روحانیت جذب کند و کم‌کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبت‌های دیگر را بسوزاند و اگر خدایتعالی در تو صدق و اخلاصی دید تو را به سلوک حقیقی راهنمائی کند و کم‌کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند.
نکته 89: بدانکه اول شرط مجاهدة با نفس و حرکت به جانب حقتعالی تفکر است و تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری ولو کم هم باشد فکر کند در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی او را فراهم کرده و بدن سالم و قوای صحیحه که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می‌کند به او عنایت کرده و این همه بسطِ بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفی هم این همه انبیاء فرستاده و کتابها نازل کرده و راهنمائیها نموده و دعوتها کرده آیا وظیفه ما با این مولای مالک‌الملوک چیست؟
شرح: خواجه نصیرالدین طوسی در اوصاف‌الاشراف در باب تفکر می‌فرمایند: «تفکر سیر باطنی انسانیت از مبادی به مقاصد، و در نظر علما و عرفا هیچکس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال نتواند رسید الا به سیری و به این سبب گفته‌اند اول واجبات تفکر است.»
پس تفکر مفتاح ابواب معارف و اول منزل از منازل سیر الی‌الله است که حقیقت آن حرکتی است از غفلت به سوی بیداری بنابراین در نظر سالک و کسی که مشتاق لقاءالله است در اوان سلوک مقام تفکر امری است لازم تا قلب و روح به خواب رفته و غافل او بیداری و آگاهی حاصل کرده رو به سوی حقیقت حقیقی آورد و اگر از آیات خداوند که در باب فضائل تفکر و متفکران وارد شده هم بگذریم، احادیثی که اشاره دارد به اینکه تفکر یک ساعت افضل است از عبادت یکسال و شصت سال و یا هفتاد سال کافی است آن را که محتاج به آن است.
اساتید عرفان عملی همیشه مریدان و شاگردان خود را به تفکر در چند مورد دعوت کرده از اول تفکر در اسماء و آلاء الهی تا اینکه از غفلت بیداری حاصل شود. دوم تفکر در مرگ و قبر و قیامت تا این بیداری تقویت گردد و سوم تفکر در آیات قرآن و احوالات بزرگان و اولیاء معصومین و حکمت‌های الهی و ذات پروردگار و امثالهم تا آن بیداری پابرجا و مستحکم شود و نیز عرفا فرموده‌اند مرتبه اعلای تفکر، تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات اوست. چنانچه حضرت امام خمینی سلام‌الله علیه در باب تفکر در حدیث مربوط بهمین موضوع می‌فرماید:
«نتیجه چنین تفکری علم به وجود حق و انواع تجلیات اوست و از آن، علم به اعیان و مظاهر رخ می‌دهد و این افضل مراتب فکر و اعلی مرتبه علوم و اتقن مراتب برهان است زیرا که نظر به ذات علت، و تفکر در سبب مطلق، علم به او و مسبّبات و معلومات پیدا شود و این نقشه تجلیات قلوب صدیقین است و از این جهت آن را برهان صدیقین گویند.»
گرچه تفکر را مراتب بسیار است لکن بهترین نوع تفکر، تفکر در آلاء و نعمت‌های خداوندی است که در احادیث به آن اهمیت بسیاری داده شده است.
نکته 90: و مشایخ عظام مواظبت دارند که تکبیرات ثلاثه اختتامیه مثل تکبیرات افتتاحیه، در هر تکبیری دست را تا خدای گوش بلند کنند و باطن کف را به خدای قبله مبسوط کنند. و شاید دست را بلند کردن و سه مرتبه تکبیر گفتن و بعد دعای لااله‌الاالله وحده وحده را خواندن کفایت کند و از جمله تعقیبات شریفه تسبیحات صدیقه طاهره سلام‌الله علیها است که رسول خدا به آن معظمه تعلیم فرمود و آن افضل تعقیبات است در حدیث است که اگر چیزی افضل از آن بود رسول خدا به فاطمه اعطا می‌فرمود و معروف پیش اصحاب در ترتیب آن، آن است که تکبیر 34 مرتبه تحمید 33 مرتبه و تسبیح 33 مرتبه. و چون صبح، افتتاح اشتغال به کثرات و ورود به دنیاست و با مخاطرة اشتغال به خلق و غفلت از حق، انسان مواجه است، خوب است انسان سالک بیدار در این موقع باریک برای ورود در این ظلمتکده تاریک به حقتعالی متوسل شود و به حضرتش منقطع گردد و چون خود را در آن محضر شریف آبرومند نمی‌بیند به اولیاء امر و خُفَرای زمان یعنی رسول ختمی(ص) و ائمه معصومین علیه‌السلام متوسل گردد و چون برای هر روزی خفیر و مجیری است پس روز شنبه به وجود مبارک رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و روز یکشنبه به حضرت امیرالمؤمنین و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان علیهم‌السلام و روز سه‌شنبه به حضرات سجاد و باقر و صادق علیهم‌السلام و روز چهارشنبه به حضرات کاظم و رضا و تقی و نقی علیهم‌السلام و روز پنجشنبه به حضرت عسکری علیه‌السلام و روز جمعه به ولی‌امر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف متعلق است، مناسب آن است که در تعقیب نماز صبح برای ورود در این بحر مهلک ظلمانی و دامگاه مهیب شیطانی متوسل به خُفَرای آن روز شود.
نکته 91: آری با ذکر حقیقی، حجابهای بین عبد و حق خَرق شود و موانع حضور مرتفع گردد و درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز شود... ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد و با مردگان انس نگیرد... بالجمله برای زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یا حیُّ یا قیّوم با حضور قلب مناسب است و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن لااله الا اَنْتَ سُبْحانک اِنّی کُنتُ مِن الظّالمَین برای ترقیات روحی خوب است.
شرح: ذکر حقیقی آن است که سالک به وقت ادای آن التفات و توجه باطنی و ظاهری به ذکر و مذکور داشته و از خود و دنیا غافل باشد و یا به فرموده حضرت امام در وقت ادای ذکر، دل زنده به یاد حق باشد نه آنکه یک دل و یک فکر را مشغول به هزار سودا و مشغله دنیوی نموده باشد و آنگاه به زبان سبحان‌الله سبحان‌الله بگوید. این ذکر را اثری مترتب نیست.
جوانی سزاوارتر است زیرا که هم اراده قوی‌تر است و هم کدورت و ظلمت نفس کمتر است و به فطرت نزدیکتریم و هم بار معصیت زیاد نشده که جبران آن مشکل باشد جوانان قدر ایام جوانی را بدانند که این نعمت بزرگ را با غفلت نگذرانند که در ایام پیری اصلاح نفس بسیار مشکل است.
شرح: بدان که اولین عامل و حرکت برای اصلاح نفس توبه است و توبه در اصل بازگشت و پشیمانی است و بیشتر معنا می‌شود به رجوع از معاصی به سوی روحانیت نفس زیرا که در بدو تولد نفس و روح همچون لوح سفیدی است که هیچ بر آن نوشته نشده و خالی از هرگونه نقش و اثری است که در این حال نه متّصف به کمالات روحانی است و نه به رذائل نفسانی. با رشد او و خروجش از صغارت لازم است یکی از دو نوع بر لوح ضمیر او منقوش گردد پس اگر به اختیار خود روی به معاصی آورد و با اتیان آنها درخت گناه را در دل ریشه‌دار کرد. دل منقوش به نقشهای رذائل
گردد و با ادامه اعمال این‌چنینی آن نورانیت که از فطرت الهی بر دل است رو به تیرگی گذاشته تا جایی که تمام صفحه دل را فرا گیرد و در این حال رجوع مشکل است. پس اگر قبل از اینکه تیرگی معاصی کل قلب را بگیرد رجوع از طبیعیات به روحانیات کند امید است که صفحه دلش از تیرگی گناهان پاک گردد و ریشة رذائل اخلاقی که هنوز محکم نشده خشکیده شود پس از برای توبه نصوح و کامل شش شرط است (طبق فرمایش امیرالمؤمنین) که در کتب اخلاقی از جمله اربعین حضرت امام (حدیث مربوط بهمین موضوع) به تفصیل آمده که خلاصه‌اش به بیان ذیل است.
اول پشیمانی از اعمال و کردارهای گذشته (تا این پشیمانی نباشد توبه صورت نگرفته است)
دوم عزم به برگشت ننمودن است به سوی گناهان برای همیشه (مگر آنچه از روی سهو و غفلت باشد)
سوم ادا کردن حقوق مردم (زیرا که گناه شامل ظلم به خود است و بندگان خدا، برای توبه لازم است اگر ظلمی به کسی شده یا حقی ضایع گردیده به هر طریق ممکن جبران شود)
چهارم روی آوردن به فرائضی که قضا شده
پنجم از بین بردن گوشتهای حرام روئیده شده بر تن با اندوه و غم
ششم چشاندن درد فرمانبرداری از حق به نفس (همانگونه که شیرینی نافرمانی را چشیده است)
نکته 93: یکی از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قوای طبیعیه و جنبة ملک، تابع و صفتاد روح گردد و ارادة نفس در آنها کارکن شود و به طوری روح دارای سلطنت و قدرت شود که به مجرد اراده بدن را به هر کار بخواهد وادار کند و از هر کار بخواهد باز دارد... و اگر اراده تام و تمام شود و عزم محکم و قوی گردد مَثَل ملک بدن و قوای ظاهره و باطنه آن مَثل ملائکه الله شود که عصیان خدا نکنند و به هر آنچه آنها را امر فرماید اطاعت کنند و از هر چه نهی فرماید منتهی شوند بدون آنکه با تکلف و زحمت باشد... پس در هر یک از عباداتْ اثری در نفس حاصل شود و کم‌کم تقویت ارادة نفس کند و قدرت آن کامل گردد و لهذا عبادت هرچه مشقت داشته باشد مرغوب است مثلاً در زمستان سرد، شب از خواب ناز گذشتن و به عبادت حقتعالی قیام کردن روح را بر قوای بدن چیره می‌کند و اراده را قوی می‌کند و این در اول امر اگر قدری مشکل و ناگوار باشد، کم‌کم پس از اقدام زحمت کم می‌شود و اطاعت بدن از نفس زیاد می‌گردد.
شرح: باید دانست که عزم و اراده مهمترین و اصلی‌ترین شرط در سلوک الی‌الله است زیرا سالک تا عزم خود را قوی و اراده‌اش را در سیر نیرومند نکند نخواهد توانست بر جنود شیطانیه نفس غلبه کند و قوه عاقله را پیروز گرداند. و این در اوان سلوک است چه آنکه در اواخر عزم سالک آن‌قدر نیرومند گشته که هیچ یک از جنود شیطانی راهی برای غلبه بر قوه عاقله نخواهند داشت و چون قوه عاقله در مملکت بدن فرمانروا شد همه اعضا و جوارح بدن در صراط مستقیم که راه خداست در حرکت و تلاش و تکاپو خواهند بود.
نکته 94: بر جوانها لازم است که کیفیت معاشرت و مؤانست خود را ملتفت باشند و از معاشر بد اجتناب کنند گرچه دل آنها محکم به ایمان باشد. بلکه معاشرت با تبهکاران و اهل خُلق و عمل بد برای نوع طبقات ضرر دارد و هیچکس نباید از خود مطمئن باشد و به ایمان یا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد چنانچه در احادیث شریفه نهی از معاشرت با اهل معاصی شده.
شرح: علّت آنکه انسان از رفیق بد تأثیر بیشتری می‌پذیرد تا رفیق خوب آن است که قوای بدن بیشتر از قوای شیطانی هستند از این رو تسلط آنها بر نفس آدمی در ابتدا بیشتر است در نتیجه انسان هر چه خوراک این قوا باشد را ببیند می‌گیرد و زود می‌بلعد و این تا زمانی است که قوه عاقله ضعیف و سرخورده باشد ولی چون به امداد حقتعالی و عزم و اراده این قوه تقویت شد آنگاه تأثیرپذیری از نیروی بد و خُلق و عمل زشت به کلی از بین می‌رود و انسان همیشه به دنبال اعمال شایسته و انسانهای نیکوکار خواهد بود.
نکته 95: و از مفاسد بسیار بزرگ آن (حب دنیا) چنانچه شیخ عارف ما روحی فداه می‌فرمودند: آن است که اگر محبت دنیا صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید گردد در وقت مردن که برای او کشف شود که حقتعالی او را از محبوبش جدا می‌کند و مابین او و مطلوباتش افتراق می‌اندازد با سخطناکی و بغض به او از دنیا برود و این فرمایش کمرشکن باید انسان را خیلی بیدار کند که قلب خود را خیلی نگاه دارد. و از مفاسد حب دنیا و تعلق به آن این است که انسان را از مردن خائف می‌کند و این خوف که از محبت دنیا و علاقه قلبی به آن پیدا شود، بسیار مذموم است... و از مفاسد بزرگ حب دنیا آن است که انسان را از ریاضات شرعیه و عبادات و مناسک بازدارد و جنبه طبیعت را قوت دهد و تعصّی نماید طبیعت از اطاعت روح و انقیاد آن را نکند و عزم انسانی را سست کند و اراده را ضعیف نماید... منظور این است که انسان چون قلباً متوجه به کمال مطلق است، هرچه از زخارف دنیا را جمع‌آوری کند، تعلّق قلبش بیشتر می‌شود و چون تشخیص داده که دنیا و زخارف آن کمال است، حرصش رو به ازدیاد گذارد و عشقش افزونتر شود و احتیاجش به دنیا بیشتر گردد و فقر نصب عین او گردد... پس ای عزیز اکنون که مفاسد این علقه و محبت را متذکر شدی و دانستی که انسان را این محبت به هلاکت دچار می‌کند و ایمان را از دست او می‌گیرد دامن همت به کمر زن و هرقدر توانی بستگی دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن و از خدایتعالی توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محنت خلاصی ‌دهد و ما عند الله خیر و ابقی.
نکته 96: این ادعیه انسان را از این ظلمت بیرون می‌برد وقتی که از این ظلمت بیرون رفت، انسانی می‌شود که برای خدا کار می‌کند، کار می‌کند اما برای خدا، شمشیر می‌زند برای خدا، مقاتله می‌کند برای خدا، قیامش برای خداست نه این است که ادعیه انسان را از کار بازمی‌دارد.
شرح: البته توجه به این نکته ضروری است که شرط اثرپذیری ادعیه معصومین در دل و جان توجه عمیق داشتن به آنها به وقت قرائت و نیز حضور قلب داشتن و خشوع و خضوع نمودن همچنانکه خود ایشان به وقت مناجات و راز و نیاز با خداوند اینگونه بودند.
نکته 97: نفسی که دارای ثبات باشد، از ناملایمات روحی، از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوارها پابرجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد. طمأنینه نفس و ثبات قدم است که انسان را در مقابل حزب شیطان نگهداری کند و بر لشکرهای جهل و شیطنت غلبه دهد... ثبات قدم نگذارد. اخلاق و اطوار اجانب و منافقین در انسان رخنه کند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود. انسان با ثبات خود یک ملت واحده است که اگر سیلهای اخلاق زشت و بی‌دینی تمام مردم را ببرد، او چون کوه آهنین در مقابل همه‌چیز ایستادگی کند و از تنهایی وحشت نکند. انسان با ثبات می‌تواند تمام وظایف فردی و اجتماعی را انجام دهد و در هیچ مرحله از زندگی‌ مادی و روحانی برای او لغزشی ندهد. بزرگان دینی با این قوه بزرگ روحانی در مقابل میلیونها نفر جمعیت جاهل زشتخو قیام می‌کردند و به خود خیال لغزشی راه نمی‌دادند قلبی که در آن نور توحید و معرفت کمال مطلق تابیده شده باشد دارای طمأنینه و ثبات است. دلی که نورانی به معرفت حق شده باشد مجاری امور را به قدرت او می‌داند و خود و جدیّت و حرکت و سکون خود را از او می‌داند و زمام امر موجودات را بدست خود آنها نمی‌داند چنین قلبی اضطراب ندارد.
نکته 98: تا شنیدی فلان حکیم یا فلان عارف یا فلان مرتاض چیزی گفت که به سلیقه شما درست درنمی‌آید و با ذائقه شما گوارا نیست حمل به باطل و خیال مکن.
شرح: حجاب انکار یکی از غلیظترین حجبی است که شیطان بر سر راه مردم قرار می‌دهد از این رو گفته می‌شود غلیظترین حجب که انکار یکی از صفات مشرکین و کفار از زمان صدر اسلام تاکنون بوده است که آیات بسیاری در قرآن به این موضوع اشاره دارد زیرا که ایشان حق را نمی‌دیدند و اگر هم می‌دیدند و می‌فهمیدند خود را به ندیدن و نفهمیدن می‌زدند یعنی آنکه در حقیقت، انکار حق را می‌نمودند و از آن روی می‌گرداندند و بهمین خاطر خداوند هم آنان را کور و کر معرفی می‌فرماید: صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرْجِعُونَ در نتیجه کسی که سخن یک عارف یا کرامت او را انکار می‌کند و دروغ می‌شمارد و یا آن را قبول نمی‌کند به وجهی از اعمال مشرکین پیروی نموده زیرا ایشان چیزی را که به عقلشان نمی‌رسید و یا با علم همسوئی ندارد را منکر می‌شوند کفار زمان حضرت رسول هم اینگونه بودند چنانکه خداوند می‌فرماید: بل کَذَّبوا بما لم‌ یُحیطوا بِعِلمه و لَمّا یَأتِهم تأویله.
در نتیجه این انکار اولین اثری که به منکر می‌رسد آن است که از درک مقامات عرفا و وصول به آن مراتب عاجز و دور خواهد بود و تا آخر عمر در حجاب ظلمانی باقی خواهد ماند.
نکته 99: بترس از غیرت حقتعالی که تو را در این عالم همچنان رسوا کند که هرچه خواهی اصلاح کنی نتوانی. بترس از آنکه حقتعالی علاوه بر آنکه ناموس ملکوت تو را پاره کند و تو را پیش انبیاء عظام و ملائکه مقربین مفتضح و رسوا کند در همین عالم تو را مفتضح کند و مبتلا کند به فضیحتی که جبران‌پذیر نباشد و پاره شدن عصمتی که وصله‌بردار نباشد.
شرح: خداوند آنگاه در این عالم کسی را رسوا کند که او خود را رسوا کرده باشد کسی که در علن پرده عفاف را می‌درد و در آشکارا انواع گناه از او صادر می‌شود دیگر برای خود آبرویی نگذاشته و اگر او خود را رسوای یک محل نموده خداوند او را رسوای یک خلق می‌نماید و در غیر این‌صورت خداوند رحمن رحیم، ستارالعیوب است و پرده هیچ کس را در این دنیا نگشاید و هیچ خلقی را مفتضح نگرداند ولیکن سرای آخرت محل بیرون ریختن خفایا و خرق حجب است و هر کس با صورت ملکوتی خود وارد محشر می‌شود کما قال الله یوم تُبلی السَّرائر.
نکته 100: فقها فرموده‌اند افضل ادعیه در قنوت دعای فرج (لااله‌الاالله الحلیم الکریم) است و دلیل فقهی معتدّبهی به نظر نویسنده نرسیده بر افضلیت. ولی مضمون دعا دال بر فضیلت تامّة آن است زیرا که مشتمل بر تهلیل و تسبیح و تحمید است که روح توحید است و نیز مشتمل بر اسماء بزرگ الهی است از قبیل الله، الحلیم، الکریم، العلی، العظیم، الرب و نیز مشتمل بر ذکر رکوع و سجود است و نیز مشتمل بر اسماء ذات و صفات و فعل است و نیز مشتمل است بر مراتب تجلیات حق جل و علا و نیز مشتمل است بر سلام بر مرسلین گویی این دعای شریف با این اختصار مشتمل بر تمام وظایف ذکریه صلوة است و از ادعیه شریفه که بسیار فضیلت دارد و مشتمل بر آداب مناجات بنده با حق است و مشتمل بر تعداد عطایای کامله الهیه است که با حال قنوت که حال مناجات و انقطاع به حق است تناسبی تام دارد و بعضی از مشایخ بزرگ رحمة‌الله بر آن تقریباً مواظبت داشتند (و نیز) دعای یا من اَظْهَر الجَمیل که از کنوز عرش است و تحفه حق برای رسول خداست... و اگر از فقرات مناجات شعبانیه امام متقین امیرمؤمنین و اولاد او علیهم‌السلام در قنوت بخوانی خصوصاً آنجا که عرض می‌کنند الهی هب لی کمال الانقطاع الیک... ولی با حال اضطرار و تبتّل و تضرّع نه با دل مرده چون دل نویسنده، بسیار مناسب حال است.

تبلیغات