آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

مقدمه
میرمحمد صالح خاتون آبادى، از فقیهان بزرگ سده‏ى دوازدهم هجرى و از خاندان‏معروف سادات خاتون‏آبادى اصفهان است. نخست، در درس ملامیرزا شیروانى حاضر مى‏شدو پس از وفات او، به درس دایى و پدر زن‏اش علامه محمدباقرمجلسى رفت. پس از وفات‏مجلسى، امامت جمعه و مرجعیت در اصفهان به او منتقل شد.
خاتون آبادى، آثار علمى فراوان و متنوعى از خود برجا گذاشت. صاحب ریحانه‏الادب‏26 اثر او را برشمرده است. (1) مشهورترین اثر او حدائق‏المقربین است.
حدائق المقربین در پنج‏حدیقه در احوال ملائکه و انبیا و ائمه‏ى اطهار(علیهم‏السلام ) و دانشمندان تالیف شده است.
مولف، در حدیقه‏ى پنجم، به شرح حال گروهى از صحابى پیامبراکرم و ائمه‏اطهار(علیهم السلام ) و سى نفر از عالمان نامدار شیعه، از کلینى تا مجلسى،پرداخته است.
این کتاب، تاکنون چاپ نشده است. جناب حجه‏الاسلام سید جعفر نبوى آن را در دست‏تصحیح دارد که امید است هر چه زودتر این کار به انجام رسد.
دستوالعملى که ملاحظه مى‏کنید، در خاتمه‏ى حدائق المقربین قرار دارد که حضرت‏آقاى نبوى، نسخه‏ى عکسى آن را، کریمانه در اختیار بنده گذاشتند.
براى اطلاع بیش‏تر از احوال و آثار خاتون آبادى، منابع زیر را ببینید:
الکواکب المنتشره آقا بزرگ تهرانى، ص 368 -369; وقائع‏السنین والاعوام سیدعبدالحسین خاتون آبادى، ص‏556 و 565; فهرست کتب خطى کتابخانه‏هاى اصفهان، سیدمحمدعلى روضاتى 72-77 و 81-89 ، علامه روضاتى، سه نسخه‏ى خطى از کتاب تالیفات‏خاتون آبادى را به تفصیل معرفى کرده است; تلامذه العلامه‏المجلسى، ص‏110-111.
در بیان گروهى از مقربان از اهل این اعصار و ازمان
بدان! اى طالب طریق قویم- هداک‏الله الصراط المستقیم- که فیوضات ربانى وهدایات سبحانى، پیوسته در میان اهل ایمان جارى و مستمر است و الطاف صمدانى واسبابت کرامت و بزرگوارى، همواره براى اهل ایقان حاصل است. و مرتبه‏ى قرب وکرامت و منزلت و جلالت و فضیلت، مخصوص گذشتگان و پیشینیان نیست و در هر عصرى وزمانى، گروهى در بارگاه الهى گرامى و مشمول عواطف و الطاف نامتناهى هستند وبه مساعدت تاییدات ربانى، مراتب قرب‏الهى را پیموده‏اند; و لیکن ما را، معرفت‏به حال اشخاص ایشان نیست، بلکه این معرفت، خداوندى را است که مطلع است‏براعمال و افعال و ضمایر و اسرار و نیات و مراتب قربات ایشان. و غایت معرفت ما،آن است که گرامى و مقرب درگاه الهى، کسى است که صاحب فلان صفات و محلا به فلان‏فضایل باشد.
چون این معنا معلوم شد، اکنون گوییم که: اى عزیز! تتبع کن و تفحص نما و هر که‏را محلا به این فضایل بینى، او را مقرب درگاه الهى و گرامى شناس.
و آن فضایل چند امر است:
فضیلت اول
آن که عالم باشد; چه، مکرر در حدایق سابقه، مذکور ساختیم که هیچ سببى ازاسباب قرب‏الهى اقوا از علم نیست و اکثر مراتب آن، علم است. و هر چند علم‏عالم زیاده مى‏شود و یقین او کامل‏تر مى‏گردد، درجات قرب رفیع‏تر و منازل‏عالى‏تر مى‏گردد.
و لیکن علمى که موجب قرب است، آن علمى است که به وسیله‏ى آن علم، معرفت الهى‏شود و به وسیله‏ى آن، معرفت کامل به احوال و مراتب جلیله‏ى رسول خدا و ائمه‏ى‏هدا، علیهم‏التحیه والثناء، حاصل شود وبه وسیله‏ى آن علم، عالم، عارف به احکام‏دین گردد و احکام دینى را از آیات و روایات استنباط نماید و به وسیله‏ى آن علم،مطلع گردد بر عیوب نفس خود و صفات ذمیمه‏اى که در نفس او راسخ شده است، آن‏ها رابشناسد تا در مقام معالجه‏ى نفس خود درآید و آن صفات ذمیمه را به معالجه‏ى تدبرو تفکر در زوال دنیا و فناى لذات دنیا، از خود رفع نماید و نفس خود را به‏اضداد آن صفات -یعنى صفات حسنه- محلا و مزین گرداند.
و علامت این، خوف و خشیت است. نمى‏بینى که حق تعالى مى‏فرماید که:
(انما یخشى‏الله من عباده العلماء). (2) یعنى: خشیت و خوف ندارند از عذاب وعقاب خدا، مگر علما.
پس عالمى را که بینى که آثار خوف در او نیست و در معیت‏خدا و خالفت‏شرع،بى‏پروا است، بدان که او عالم نیست، بلکه جاهل عالم‏نما است; هر چند که در میان‏علما درآمده باشد و خود را به مزید علم و فضل، ستایش نماید.
و شهید ثانى شیخ زین‏الدین(ره) در بعضى از مولفات خود در شرح حدیث معتبرى که‏از حضرت صادق علیه السلام وارد شده که: «نماز، پشت‏سر عالم، حساب مى‏شود به‏هزار نماز»، گفته که:
مراد از «عالم‏» کسى است ک عالم باشد به علوم دینى و احکام شرعى; مانند علم‏به خدا و کتاب خدا و سنت پیغمبر خدا(ص) و مقدماتى که موقوف علیه آن علوم باشد.
و هم‏چنین علم به کیفیت طهارت قلبى و تزکیه‏ى نفس از رذایل و تخلیه‏ى آن به‏فضایل، نه آن که مراد، مطلق علم باشد; چنان‏چه تنبیه براین نموده رسول خدا(ص)آن جا که فرموده که: «علماى امت من، مانند پیغمبران بنى‏اسراییل‏اند، (3) زیراکه از گروه علما شباهت ندارند به پیغمبران، مگر آن علمایى که وصف نمودیم.
و هم‏چنین آن‏جا که فرموده که: «علما، وارثان پیغمبران‏اند»; زیرا که پیغمبران‏به میراث نگذاشتند، مگر آن علومى که وصف نمودیم. و علماى دیگر، که غیر این‏علما باشند، بلکه ایشان به وارث بودن اضداد پیغمبران، اشبه و به سوى ایشان، امیل‏اند. تا اینجا بود کلام او. و از آن‏چه گفتیم، مفهوم مى‏گردد که گروهى که ...
به معتقدات متصوفه اعتقاد داشته باشند و به حلول و اتحاد و وحدت وجود و امثال‏این عقاید قابل باشند... از گمراهان‏اند، نه مقربان.
و بالجمله، عالم حقیقى، آن است که مبتلا به مرض...و تصوف نباشد و از جمله فقهاو محدثان و خادمان احادیث اهل بیت(علیهم السلام ) باشد و تاسى بر زراره ومحمدبن مسلم و امثال آن بزرگواران، که از روات اخبار بوده‏اند، نموده باشد. ولهذا در اخبار و احادیث، تعبیر از «علما» فرموده‏اند و مدح ایشان نموده‏اند.
فضیلت دوم
آن که عامل باشد; یعنى، به مقتضاى علم خود، عمل نماید و محرمات الهى راترک کند و در مراعات اوامر و نواهى، مسامحه و مساهله ننماید و معصیت را سهل‏نشمارد و اعتماد بر علم نموده، ترک عمل ننماید; زیرا که عالمى که عمل‏ننماید، در حقیقت، عالم نیست.
و در حدى صحیح وارد شده که:
از حضرت صادق (ع) پرسیدند از تفسیر این آیه که (انما یخشى‏الله من‏عباده‏العلماء)، فرمود که: «مراد از علما، آن گروهى است که فعل ایشان، مصدق‏قول ایشان باشد و آن کسى که کردار او مصدق گفتار او نیست، او عالم نیست‏». (4) و ایضا از احادیث‏بسیار ظاهر مى‏شود که عمل در حق عالم، آکد است و عالمى که به‏علم خود عمل ننماید، حال او بدتر است از جاهلى که علم نداشته باشد.
چنان‏چه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) منقول است که:
رسول خدا(ص) مى‏فرمود که: «علما، دو مردند: یکى، مرد عالمى که به علم خود عمل‏مى‏نماید و او ناجى است. و دیگرى، عالمى که به علم خود عمل نمى‏نماید و هالک‏است. و به درستى که اهل جهنم، متاءذى مى‏شوند از بوى عالمى که به علم خود عمل‏نکرده است. و سخت‏ترین اهل جهنم از جهت ندامت و حسرت، مردى است که دعوت کرده‏باشد دیگرى را به سوى خدا، و آن دعوت کرده شده، قبول کرده و اطاعت‏خدا نموده‏باشد و داخل بهشت‏شود و دعوت کننده داخل جهنم شود، به سبب ترک علم خود ومتابعت هوا و طول امل. (5)
و در حدیث دیگر از حضرت امیرالمؤمنین(ع) مروى است که‏فرمود که: ایهاالناس! هرگاه عالم شوید، عمل کنید به علم خود، شاید که هدایت‏یابید; زیرا که عالمى که عمل مى‏نماید به غیر علم خود، مانند جاهل حیرانى است‏که از جهل خود به هوش نیامده باشد; بلکه حجت‏بر او عظیم‏تر و حسرت بر او شدیدتراست. (6)
و از حضرت امام زین‏العابدین(ع) منقول است که:
در انجیل نوشته است که «طلب مکنید علم آن‏ها را که نمى‏دانید; تا عمل نکنند،زیاد نمى‏کند صاحب‏اش را مگر کفر، و زیاده نمى‏کند او را مگر به عدد دورى ازخدا! (7) .
و در حدیث دیگر وارد شده که:
مى‏آمرزند از جاهل، هفتاد گناه را، پیش از آن‏که بیامرزند از عالم، یک گناه را.
و بدان! که این عمل -که دانستى که یکى از شروط است- مراتب مختلفه دارد و هرچند اکثار در آن نمایند، قرب کامل‏تر مى‏شود.
و علما، اولایند به کثرت عبادت از جهال، و پیوسته، علماى دین، مبالغه و افراطمى‏نموده‏اند در عبادت; چنان که گذشت که سبیعى 2 که راس علما و از خواص اصحاب‏ائمه(علیهم السلام ) بود، چهل سال، از وضوى نماز خفتن نماز صبح را مى‏گزارد وهرشب قرآن را ختم مى‏نمود. و حماد ،رضوان‏الله‏علیه، پنجاه حج کرد و باز اراده‏ى‏حج نمود تا در حین غسل احرام در میان آب غرق شد.
و کثرت ایشان بعد از تعقیب نماز صبح، چون سجده‏ى شکر مى‏کردند، سر از سجودبرنمى‏داشتند تا اذان ظهر را مى‏شنیدند.
فضیلت‏سیم
آن‏که احتیاط تمام داشته باشد و مداهنه در دین الهى ننماید و هرگاه‏مسایل دینى از او سؤال کنند، اگر اجتهاد در آن مسئله نکرده باشد، جواب نگوید،و اگر اجتهاد کرده باشد، تقیه و رعایت، نکند، خواه، سائل را خوش آید یا بد آیدو موافق غرض او جواب را باشد یا مخالف غرض او، [بلکه] مطابق شرع و موافق حق‏گوید و تدلیس و تلبیس ننماید; زیرا که در حدیث وارد شده که:
المفتى على شفیر جهنم;
یعنى، فتوا دهنده، برکنار جهنم ایستاده است و به‏ادنا زلت و لغزش به جهنم مى‏افتد.
و از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است که به مفضل بن یزید فرمود که:
نهى مى‏کنم تو را از دو خصلت که در این دو خصلت، هلاک مى‏شوند مردان بسیار: نهى‏مى‏کنم تو را که عبادت کنى خدا را به باطل، و فتوا دهى مردم را به‏آن چه ندانى. (8)
و در حدیث صحیح دیگر، حضرت امام محمدباقر(ع) فرمود که:
هر که فتوا دهد مردم را به غیر علم و نه هدایت، لعنت کنند او را ملائکه‏ى رحمت‏و ملائکه‏ى عذاب، و لا حق شود به او، وزر و وبال هر که عمل کند به فتواى او. (9)
و بالجمله، امر فتوا، بسى خطیر است و در این زمان، در باب فتوا، اکثر اهل علم،مسامحه مى‏نمایند و مکرر فتاوى غیر صحیحه دیده مى‏شود.
و کسى که فتواى غیر صحیح دهد، یا از روى جهل است‏یا تجاهل، و در هر دو صورت،این مفتى، قابلیت ندارد; زیرا که مفتى باید که مجتهد باشد و اجتهاد، مرتبه‏اى‏سهل نیست و شرایط بسیار دارد و همه کس را آن مرتبه‏ى جلیله حاصل نمى‏شود. و لهذاشیخ زین‏الدین، علیه‏الرحمه، مى‏فرماید که:
اجتهاد، فضل الهى است که حق تعالى، عطا مى‏فرماید به هر که مى‏خواهد (10) .
و ایضا باید که مفتى از مرتبه‏ى اجتهاد، دقت‏بسیار به کار برد در اصل مسئله وهم‏چنین در تطبیق مسئله بر مواردى که استفتا مى‏نمایند. و در هر یک از این دومقام، خطا واقع مى‏شود... .
فضیلت چهارم
آن که تهذیب اخلاق کرده باشد; یعنى، اخلاق رذیله و صفات ذمیمه که‏در نفس آدمى کامن و پنهان مى‏باشد و محرک آدمى بر معاصى و گناهان مى‏شود و مانع‏از رسیدن به مراتب قرب و رضوان مى‏گردد، آن‏ها را از نفس خود سلب مى‏نماید; زیراکه این‏ها، امراض نفسانى و موجب حرمان از سعادات ابدى‏اند و ازاله‏ى آن‏ها، درحصول قرب و سعادت، دخل تمام دارد.
و این اخلاق رذیله، بسیار است و هریک از آن‏ها شعب بسیار نیز دارد و این حقیردر کتاب روادع‏النفوس (11) به مجملى از آن‏ها و مفاسد آن‏ها اشاره نموده‏ام و درکتاب تهذیب الاخلاق مفصل و مشروح ایراد کرده‏ام و در این‏جا به ذکر مختصرى از اخلاق‏ذمیمه و مفاسد آن‏ها اقتصار مى‏نماییم.
اول، «تکبر» که در حدیث وارد شده که:
عزت، رداى خدا است و کبر، از خدا است. هرکه، چیزى از این دو صفت را برخودببندد، حق تعالى او را سرنگون در جهنم افکند. (12)
دویم «حسد» که در حدیث‏واقع شده که: «حسد، ایمان را مى‏خورد، چنان که آتش، هیزم را مى‏خورد». (13)
سیم‏«بخل‏» که حضرت امام محمد باقر(ع) فرمود که:
رسول خدا(ص) هر صبح و شام، پناه مى‏برد به خدا از بخل. و ما نیز پناه مى‏بریم‏به خدا از بخل. و به درستى که حق تعالى مى‏فرماید که: «هرکسى که نفس خود را ازبخل نگاه دارد، او از رستگاران است‏». چهارم، «حرص‏»، خواه حرص بر جمع‏مال یا حرص بر تحصیل جاه و اعتبار و ریاست. و در حدیث وارد شده که:
دینار و درهم، هلاک کرد گروهى را که پیش از شما بوده‏اند و شما را نیز هلاک‏خواهد شد. (14) و در حدیث دیگر وارد شده که:
هر که طلب نماید ریاست و سرکرده بودن را، هلاک مى‏شود. (15)
پنجم، «طول امل‏»که در حدیث وارد شده که حضرت امیرالمؤمنین فرمود که:
خصلتى که از آن بر شما بیش‏تر مى‏ترسم، دو خصلت است: یکى، متابعت‏خواهش‏هاى نفس‏و دیگرى، طول امل. اما متابعت هوا، پس آدمى را منع مى‏نماید از قبول حق ومتابعت‏حق. و اما طول امل، پس موجب فراموشى آخرت مى‏گردد. (16)
ششم، «ریا» که‏در حدیث وارد شده که:
اجتناب کنید از ریا; زیرا که آن، به منزله‏ى شرک به خدا است.
و مرائى را در روز قیامت، به چهار نام مى‏خوانند: «اى کافر!»، «اى‏بدکردار!»، «اى مکار!»، «اى زیان‏کار!»، عمل تو، بر طرف شد و مزد تو، باطل‏گردید و تو را در این روز، بهره و ثوابى نیست‏برو و ثواب خود را به طلب از آن‏کس که براى او کارى کردى!هفتم، «عجب‏» که در حدیث وارد شده که:
خدا مى‏دانست که گناه، از براى مؤمن بهتر است از عجب. و اگر این نمى‏بود،نمى‏گذاشت که هیچ مومنى به گناه مبتلا شود. (17)
فضیلت پنجم
آن که اجتناب کند از شبهات. و مراد شبهات، امورى است که حال آن‏ها مشتبه باشدو احتمال حرمت و حلیت، هر دو، داشته باشد.
و از آن جمله است، اموال ظلمه; یعنى، مالى که در تصرف ایشان باشد و حرمت آن‏مال، به خصوصه، بر ما معلوم نباشد.
و احادیث در احتراز و اجتناب از شبهات بسیار است. و در احادیث معتبره واردشده که: «اجتناب کنید از شبهات تا نیفتى در هلکات‏». (18) و سر این معنا وحکمت در احتراز از اموال مشتبهه، منکشف نمى‏گردد، مگر بعد از تمهید مقدمه‏اى.
و آن مقدمه این است که: در محل خود مبین شده، بنابر قاعده‏ى حسن و قبح عقلیین،که افعال واجبه و مستحبه مشتمل است‏بر مصالحى چند که سبب وجوب یا استحباب آن‏فعل گردیده، و اعمال محرمه و یا مکروهه، منطوى است. بر مفاسدى چند که باعث‏حرمت‏یا کراهت آن عمل گردیده. و این مصالح و مفاسد، یا لازم ذوات و ماهیات آن‏افعال و اعمال است، یا لازم صفات لازمه‏ى آن‏ها، یا لازم بعضى از جهات و اعتبارات‏آن‏ها است. و بالجمله، چون اعمال و افعال، بعضى مستتبع خیر و بعضى مستتبع شراست، شارع -که طبیب نفوس خلایق است- امر فرموده به اتیان به اعمالى که از قسم‏اول باشد، تا موجب حصول خیر شود، و نهى فرموده است [از قسم دوم] تا موجب دفع‏شر شود. بر حسب اختلاف مراتب خیر، بعضى را واجب و بعضى را سنت، و به اعتبارمراتب شر، بعضى را حرام و بعضى را مکروه گردانید.
پس افعال واجبه و مستحبه، دو ثمره دارد:
اول، ثمره‏ى عقلى که از لوازم آن عمل است، عقلا; یعنى، صلاح حال عامل که به‏وسیله‏ى آن عمل حاصل مى‏شود.
دویم، ثمره‏ى شرعى که متفرع است‏بر آن عمل، شرعا; یعنى، ثواب آن عمل که شارع‏براى آن عمل قرار داده.
و هم‏چنین افعال محرمه و مکروه نیز مستلزم است ثمره‏ى عقلى‏اى را که فساد حال‏عامل است، یا ترک مرتبه‏ى کامله از صلاح حال. و ثمره‏ى شرعى که حصول گناه است‏یاانحطاط درجه.
و بالجمله، هم‏چنان که اجسام بسیطه و مرکبه را، به اعتبار طبایع و امزجه،لوازمى چند است که تخلف از آن‏ها نمى‏کند، مانند آتش از جهت‏حرارت و قرنفل وکافور از جهت تسخین و تبرید، هم‏چنین افعال حسنه و افعال قبیحه را لوازم عقلى‏اى‏هست که از آن‏ها تخلف نمى‏نماید، و لیکن ما را علمى نیست‏به اکثر آن لوازم، مگراز جهت اخبار شارع; چنان که در حدیث وارد شده که:
خداوندا! بیامرز گناهانى را که تغییر مى‏دهد نعمت‏هاى تو را!
و بیامرز گناهانى را که نازل مى‏گرداند خشم تو را!
و بیامرز گناهانى را که رد مى‏کند دعا را!
وبیامرز گناهانى را که نازل مى‏گرداند بلا را!
و بیامرز گناهانى را که حبس مى‏کندباران را!
و بیامرز گناهانى را که برمى‏دارد پرده را!
و بیامرز گناهانى را که‏تعجیل مى‏کند فنا را!
و بیامرز گناهانى را که مورث پشیمانى است!
و بیامرزگناهانى را که هتک مى‏کند پرده‏ها را! (19)
و هر یک از این گناهان، در احادیث‏بیان شده.
چون این مقدمه، ممهد شد، اکنون گوییم که مال شبهه ناک، خالى از دو صورت نیست;زیرا که به حسب واقع و نفس‏الامر، یا مال حلال است‏یا مال حرام، و در هر دو صورت،بنابر قاعده‏ى مقرره، که افعال مسلمانان محمول بر صحت است، چون اکنون در یدمالکانه‏ى مسلمى است، جایز است‏به حسب ظاهر شرع، تصرف در آن و حرام نیست صرف‏آن. و بدین جهت، ثمره‏ى شرعى -یعنى، حصول عقاب- ساقط است.
و لیکن در صورت دویم، که به حسب واقع، حرام باشد، لازم دارد صرف آن مال، ثمره‏ى‏عقلى‏اى را; چنان‏که اگر کسى شراب خورد، به گمان آن‏که آب انار است; چه در این‏صورت، اگر چه گناه ندارد و لیکن مست مى‏شود و از یاد حق‏تعالى غافل مى‏گردد ومفاسد مستى، او را عارض مى‏شود.
و از این قبیل است نیز بعضى از امور میشومه، مانند آن که خانه‏اى که مغضوب یامقبره‏ى مسلمانان باشد، یا به جهت دیگر مباح نباشد، و مسلمى، با جهل حال، در آن‏تصرف نماید، او را اثمى و عقابى نیست، و لیکن ثمرات بد تصرف در آن و سکناى آن،مترتب مى‏شود و به جهت آن، میشوم است.
چون این مراتب را دانستى، گوییم که طعام ظلمه، هرگاه به حسب واقع و نفس‏الامرحرام باشد و شخصى آن را به نادانى صرف نماید و خود را خوش دل کند به آن که به‏حسب ظاهر شرع، حلال است، لاجرم، آن طعام حرام، جزو جسد او مى‏شود و به اعتبار جهت‏حرمت واقعى که در آن است، گوشت و خون حرام‏زاده در بدن او متکون مى‏گردد و بدن‏او به وسیله‏ى آن طعام حرام، قوت مى‏بابد. و معلوم است که بدن و اجزاى بدن، آلت‏عبادت و بندگى جناب احدیت است و به وسیله‏ى بدن و قوت بدن و اعضا و جوارح و قواو مشاعر، عبادت و بندگى واقع مى‏شود، و چه‏گونه قوتى که از حرام به هم‏رسد وخاصیت‏هاى بد داشته باشد، آلت عبادات مخلصانه و طاعات مقربه مى‏شود؟! زیرا که ازحرام‏زاده، خیر و نیک صادر نمى‏گردد، و نطفه‏اى که از آن حرام حاصل شود نیز، صالح‏و شایسته، و فرزندى که از آن نطفه متولد شود، سعادت‏مند نخواهد بود.
نقل مى‏نمایند که در زمان خاقان گیتى ستان ، علیه شآبیب الرحمه والغفران، یکى‏از اتراک و ارباب مناصب، فرزندان بسیار داشت و یکى از آن‏ها در غایت صلاح و خوبى‏و نهایت‏سداد و نیکى بود. و او را همسایه‏اى بود از اهل علم و ورع، و او نیزفرزندان بسیار داشت و یکى از آن‏ها جاهل و فاسق و بى سعادت بود. روزى آن ترک به‏آن مرد صالح گفت: «چه عجب است که از من چنین فرزندى و از تو چنان فرزندى به‏هم رسیده؟ مرد صالح در جواب گفت: عجب نیست; من، طعام تو را خورده‏ام و از طعام‏شبهه‏ناک تو، نطفه‏ى این فرزند منعقد شده و تو، طعام مرا تناول نموده و از طعام‏حلال من، آن فرزند صالح به هم رسیده.
و بالجمله، مفاسد طعام شبهه ناک، بسیار است و مانند سایر اغذیه تا چهل روز دربدن باقى مى‏ماند و مهیج اسباب شقاوت و بدبختى مى‏گردد و مانع ادراک حقایق‏معارف، کما هى و وصول هدایات ربانى ونیل سعادات جاودانى مى‏شود.
و ایضا، معاشرت با ایشان در اغلب اوقات و احیان، لازم دارد بسیارى از امورمنهیه را. و صحبت داشتن با ایشان و مشاهده‏ى اوضاع ایشان، مورث میل به دنیا وفراموش شدن آخرت مى‏گردد. پس هرکه مراتب عالیه‏ى قرب و منازل متعالیه‏ى سعادت راخواهد، باید که ترک نماید معاشرت ظلمه را، مگر به وجهى که شارع مرخص فرموده.
و لهذا در ازمنه‏ى سالفه، چنین شایع بوده که علماى دین و طالبان یقین، اجتناب‏مى‏نموده‏اند از اموال مشتبهه، و طعام ظلمه و ارباب مناصب را نمى‏خورده‏اند ومعاشرت باایشان نمى‏نموده‏اند. و بدین جهت، توفیقات عظیمه مى‏یافته‏اند و تاییدات‏جلیله، ایشان را رخ مى‏نموده و علوم و معارف حقه، بر ایشان منکشف مى‏گردیده; چه‏طعام حلال، دل را نورانى و قابل انعکاس اشعه‏ى معارف نامتناهى مى‏گرداند.
و لهذا شیخ سدید سعید، شیخ شهید، قدس الله روحه، در عرض هفت روز، کتاب لمعه رابا آن دقت و متانت تصنیف نموده و شهید ثانى زین‏الدین، علیه‏الرحمه، در زمان‏قلیلى کتاب مسالک را، که قریب به صد و بیست هزار بیت است، تالیف کرد و جمیع‏ابواب و همه‏ى فنون فقه را اجتهاد نمود.
و هرکه از روى بصیرت، در آن کتاب تامل و تدبر نماید، به یقین مى‏داند که‏تحقیقات و تدقیقاتى که در آن کتاب شده، اکثر آن‏ها از الهامات رحمانى است، نه‏به قوت فضیلت .
و در این اوان، این شیوه‏ى مرضیه و این طریقه‏ى مسلوکه، مهجور و متروک گردیده‏است و اکثر اهل علم، از معاشرت ظلمه احتراز و اجتناب نمى‏نمایند و امروز نزدفلان و فردا نزد فلان و پس فردا نزدمنسوبان ایشان به سر مى‏برند و ابدان ایشان،از طعم‏هاى اهل ظلم و طغیان، پرورش و قوت مى‏یابد و یک شبانه روز عمر عزیز خودرا به سختان بى‏حاصل و کلمات بلاطایل مى‏گذرانند و در حین معاشرت، نصیحت‏یا ترغیب‏به امور آخرت یا امر به معروف ونهى از منکر، مطلقا بر زبان ایشان جارى نمى‏شود،یا سعى در حوائج مومنان -که کفاره‏ى ورود مجالس ایشان است- به عمل نمى‏آید.
هیهات! هیهات! با این حالات ناشایست و ردى کجا است و توفیقات ربانى و تاییدات‏سبحانى و فیوضات صمدانى؟! و بدین جهت است که پیشوایان دین و هادیان طریق مبین،مذمت فرموده‏اند علمایى را که معاشرت نمایند با انبیا و توانگران، و خوش آمدگویند اهل دنیا و ظالمان را.
و در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است که فرمود که:
طالبان علم، سه صنف‏اند; بشناس ایشان را به اشخاص ایشان و صفات ایشان: -پس‏فرمود که: -صنفى، طلب مى‏نمایند علم را براى جهل و مراء، و صنفى، طلب مى‏نمایندبراى گردن‏کشى و ختل، و صنفى، طلب مى‏نمایند براى دانایى و عقل.
اما صاحب جهل و مراء، پس او موذى و اذیت رساننده است و مراء و جدال کننده است.
و در مجالس، به سخن در مى‏آید و یاد مى‏کند علم و دانایى و حلم و بردبارى را، وخود را به این صفات مى‏ستاید و پوشیده است جامه‏ى خشوع و فروتنى و لیکن خالى است‏از ورع و پرهیزگارى. پس بکوبد خداى تعالى، خیشوم او و قطع کند از او خیزوم اورا.
و صاحب گردن‏کشى و ختل، مردى است مکار و مفسد و گردن‏کشى مى‏کند بر اسباه خود، وتواضع و فروتنى مى‏نماید براى اغنیاى غیر خود و آن‏چه ایشان دهند به او، از رشوه‏و حطام دنیا، مى‏گیرد و هضم مى‏نماید و دین خود را حطم و باطل مى‏گرداند.
پس کور و پنهان کند خدا، به سبب این عمل، علم او را، و قطع نماید از آثارعلماءاش او را.
و صاحب دانایى و عقل، مردى است صاحب شکستگى و اندوه و بیدارى، و خنک خود رابسته است و جامه‏ى عبادت خود را پوشیده است و شب را زنده مى‏دارد در تاریکى وعمل مى‏کند براى جناب اقدس الهى. و صاحب خشیت و خوف است و پیوسته به دعا مشغول‏است و بر نفس خود مى‏ترسد. و متوجه اصلاح نفس خود مى‏باشد واهل زمان خود رامى‏شناسد و از معتمدین برادران خود، وحشت مى‏دارد. پس محکم کند خدا، به سبب این‏عمل، ارکان او را و عطا فرماید به او در قیامت، امان او را (20) .
رزقناالله و سائرالمؤمنین هذه‏السعاده العظمى.
این است‏بعضى از فضایل که حصول آن‏ها شرط است در قرب الهى.
و شروط دیگر نیز هست که از تتبع آیات و اخبار و سیرت علماى اخیار، ظاهرمى‏گردد و در کتب اخلاق و احادیث کفر و ایمان، مسطور است.
و جامع همه‏ى آن فضایل و شروط آن «ترک دنیا و علم و عمل‏» است و هر که صاحب‏این خصلت‏باشد، او، مقرب درگاه الهى در نزد حق تعالى گرامى است.
پى نوشت ها:
1- ریحانه‏الادب، ج‏2، ص 102.
2- سوره فاطر (35): 28.
3- عوالى الالى، ج‏4، ص‏77، ح‏67.
4- الکافى، ج‏1، ص‏37، باب صفه‏العلماء، ح‏2.
5- الکافى، ج‏1، ص 44، باب استعمال العلم، ح‏1; منیه‏المرید، ص‏146.
6- الکافى، ج‏1، ص 45، باب استعمال‏العلم، ح‏6; منیه‏المرید، ص‏147.
7- الکافى، ج‏1، ص 44، باب استعمال العلم، ح‏4; منیه‏المرید، ص‏146.
8- الکافى، ج‏1، ص‏42، باب‏النهى عن‏القول بغیر علم، ح‏3; منیه‏المرید، ص‏283.
9- الکافى، ج‏1، ص‏42، باب‏النهى عن‏القول بغیر علم، ح‏1; منیه‏المرید، ص‏283.
10- الروضه‏البهیه، ج‏1، ص‏237، کتاب‏القضاء، شروط القاضى.
11- این کتاب تاکنون چاپ نشده و دو نسخه‏ى خطى از آن در کتابخانه آیه‏الله‏مرعشى به شماره‏هاى 1931و 4035 نگه‏دارى مى‏شود. براى اطلاع بیش‏تر از این کتاب رک:ذریعه، ج‏11، ص‏256.
12- الکافى، ج‏2، ص‏309، باب‏الکبر، ح‏3.
13- الکافى، ج‏2، ص‏306، باب‏الحسد، ح 1.
14- الکافى، ج‏2، ص‏316، باب حب‏الدنیا و الحرص علیها، ح‏6.
15- الکافى، ج‏2، ص‏297، باب طلب‏الریاسه، ح‏2.
16- الکافى، ج‏2، ص 335 -336، با اتباع‏الهوى، ح‏3.
17-الکافى، ج‏2، ص‏313، باب‏العجب، ح‏1.
18- تنبیه‏الخواطر، ص‏43.
19- فرازهایى از دعاى کمیل.
20- الکافى، ج‏1، ص‏49، باب‏النوادر، ح 5; منیه‏المرید، ص‏139.

تبلیغات