آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

خورشیدى از افق اردبیل
نهصد و اندى سال از هجرت «سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد المصطفى صلى الله علیه وآله‏» (1) سپرى مى‏شد . اردبیل، سراى فرهیختگان و دار مؤمنان، به سان پیرى غنوده بر دامان کوهساران فرازمند سر بر سپهر لاجوردى ساییده، انتظار برآمدن خورشید گیتى فروز از جانب قاف مشرق‏نشین را مى‏کشید، غافل از اینکه خورشید سیرت پر فروغ و تابناکى از خاک پاکش مى‏رفت تا با طلوع خویش جهان تشیع را به انوار زرنگار خویش بیاراید .
و بدین ترتیب بود که دیدگان سامان فقیهان فرهیخته و نام‏آوران دلباخته، اردبیل سرافراشته به جمال آیتى از آیات عظماى الهى و عبدى از عبادالله الصالحین
یعنى جناب احمد مقدس اردبیلى روشن شد که مهر وجودش نزدیک به یک قرن از کرسى فقاهت نجف اشرف بر عالم اسلامى تابیدن گرفت . سلام الله علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث‏حیا .
اینک که چهارصد و بیست و سه سال از غروب خورشید وجود آن ابرمرد جاوید شیعى مى‏گذرد، در آستانه برپایى همایش گرامى‏داشت ایشان گزیده نگاهى بر اوضاع سیاسى و اجتماعى جهان معاصر ایشان مى‏کنیم .
اگر جناب مقدس اردبیلى را از جمله معمرین هم ندانیم و فقط پذیراى این مطلب باشیم که آن جناب هنگام رحلت‏به سال 993 ق، بیش از 63 سال سن داشته - که احتمال آن زیاد است - بایست‏شمس وجود پر برکت ایشان مقارن با اواسط یا اواخر دوران زمامدارى شاه اسماعیل صفوى (907 - 930 ق) بنیانگذار سلسله صفویه، باشد . و این امر دور از ذهن نیست چرا که در متون تاریخى به مکاتبات شاهان صفوى بعد از شاه اسماعیل با آن جناب و بالعکس اشاره رفته است از جمله مکاتبه ایشان با شاه تهماسب صفوى (930 - 984 ق) که اینک به نقل آن از مقامات سید نعمت الله جزائرى مى‏پردازیم:
. مقدس، نامه‏اى در تقاضاى مساعدت به سیدى به شاه تهماسب نوشت . چون نامه به دست پادشاه رسید، با احترام از جاى برخاست تا آن را بخواند . ناگهان دید که مقدس وى را در نامه خود «برادر» خطاب کرده است و چنان شد که فرمان داد تا کفنش را بیاوردند و نامه را در آن نهاد و وصیت کرد که با همان دستخط او را به خاک بسپارند . (2)
از آنچه که شرح آن رفت این نتیجه عاید مى‏شود که جناب مقدس اردبیلى تا سال 993 ق که از بقعه فنا به خطه بقا پر گشود، علاوه بر زمامدارى بنیانگذار سلسله صفویه شاه اسماعیل صفوى (907 - 930 ق)، زمامدارى سه تن از جانشینان وى یعنى شاه تهماسب (930 - 984 ق)، شاه اسماعیل ثانى (984 - 985 ق) بالاخره شاه محمد خدابنده (985 - 996 ق) را درک کرده است .
اوضاع سیاسى ایران در آغاز عصر صفویه
اوضاع سیاسى ایران و جهان در طول زمامدارى نود ساله چهار پادشاه نخستین صفوى که مصادف با حیات جناب مقدس اردبیلى است دستخوش فراز و نشیب‏هاى بسیارى است . از یک سو پس از قرون و اعصار متمادى که سرزمین ایران فاقد حکومت مقتدر و یکپارچه مرکزى بود و عملا جزئى از سرزمینهاى خلفاى اموى و عباسى محسوب مى‏شد و یا شاهد تسلط مغولان درنده‏خو و تیموریان و دست‏اندازى‏هاى دیگر اجانب بود، در سایه تلاشهاى شاه اسماعیل و قزلباشان مسلح تحت فرمانش داراى حکومت مستقل و مقتدر مرکزى گردید که این امر براى بعض همسایگان مقتدر و استعمارگران پرتغالى مستقر در منطقه که آبهاى جنوبى کشور را در اختیار داشتند، و همچنین براى ازبکها و روسها که از قدرتهاى مطرح در سطح جهان آن روزگار محسوب مى‏شدند، به عنوان خطرى رو به تزاید قلمداد شد . این احساس خطر، احساسى درست هم بود; چرا که به زودى شاهد بروز کشمکشهاى خونین و مکرر مابین دولت صفوى و هر یک از عناصر قدرت خارجى مذکور هستیم .
استقلال ایران در دوران شاه اسماعیل
شاه اسماعیل صفوى در شرایطى که بیگانگان این سامان فرخنده را جولانگاه خود ساخته و از هیچ تعدى و ستمى به ایران و ایرانیان فروگذار نبودند، با بهره‏گیرى از مظلومیت تشیع در طول تاریخ و تحریک و تهییج‏شیعیان در اقصى نقاط کشور و با ادعاى نمایندگى امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف) و با استفاده از فرهنگ ظلم ستیزى شیعه، با تشکیل ارتش مقتدر و منظم و بزرگى که مرکب از افراد قزلباش
بود، بر بیگانگان شورید و در مدت زمان کوتاهى بخشهاى وسیعى از ایران را که در طول ادوار و اعصار ماضى جدا شده بود، ضمیمه کشور ساخت و بر متصرفات استعمارگران مطرح و مقتدر آن روزگار در منطقه چشم دوخت . تاکتیک وى که توفیق چشمگیرى را نیز به ارمغان آورد، ایجاد تفرقه در صفوف متحد دشمنان خارجى بود که با عقد پیمان صورى و موقت صلح با یک جبهه، به سرکوب جبهه دیگر مى‏پرداخت و پس از فراغت از آن، بر جبهه پیشین مى‏تاخت .
تشکیل دولت مرکزى صفوى و تهدیدى که از رهگذر آن متوجه متصرفات بیگانگان بود، موجب گردید تا ایشان از کوچکترین فرصت ممکن براى تاختن بر مرزهاى ایران غافل نشوند که تمامى این دسایس با آینده‏نگرى و ژرف‏اندیشى دراز مدت شاه اسماعیل محکوم به شکست‏شد . با وجود این، تعرضات بیگانگان بر مرزهاى ایران عهد صفوى، اهتمام شاه اسماعیل را در روشنتر ساختن آینده سلسله صفویه به نحوى که بتواند در دراز مدت در برابر آفات مقاومت نماید، به شدت تحت الشعاع قرار داد .
سوء نیت کشورهاى منطقه به دولت نوظهور صفوى و قلمرو آن از یک سو و دیدگاه منفى علماى شیعى نسبت‏به کلیسا و ممالک عیسوى از سوى دیگر، برقرارى روابط رسمى سیاسى، اقتصادى و غیره با آنان را تا سال 970 ق که براى نخستین بار روابط دولت صفوى با انگلستان رسما برقرار شد، به تعویق انداخت . اگر چه نمى‏توان منکر وجود روابط غیر رسمى سیاسى و اقتصادى مابین دولت مذکور و دولت صفوى در آن عصر شد .
یکى دیگر از ابتکارهاى شاه اسماعیل صفوى در سرکوب ازبکان که در سراسر حیات دولت صفوى چشم طمع به خراسان بزرگ و شرق ایران دوخته بودند و هر از چند نیز بیرق شورش برمى‏افراشتند، بهره‏گیرى از نفوذ و جایگاه والاى زبان و ادب پارسى در سرزمین هندوستان و اتحاد با فارسى دوستان حاکم برآن دیار یعنى دولت گورکانیان هند است که رهاورد آن آزادسازى مناطق وسیعى از شرق ایران از جمله کابل از وجود ازبکان در سال 910 ق است . گورکانیان که عشق و علاقه عجیب و عمیقى به زبان و ادبیات پارسى و خاستگاه آن یعنى ایران زمین داشتند، در طول حیات خویش دمى از ابراز عشق و علاقه به ایران باز نماندند . ایشان هرگاه که فرهیخته‏اى ایرانى را در جمع خویش مى‏یافتند، تا فراسوى توان و امکانات خود در اکرام و اعزازش مى‏کوشیدند به گونه‏اى که در مدت زمان کوتاهى پذیراى صدها نام‏آور ایرانى شدند . این حسن توجه گورکانیان هند به ایران و ایرانى، موجب شده بود که آنان به تحولات سیاسى ایران زمین بى‏توجه نباشند و از این روست که مى‏بینیم در موقعیتى که شاه صفوى دست کمک به سویشان دراز مى‏کند، آن را به گرمى مى‏فشرند .
اهتمام شاه اسماعیل صفوى در بسط قدرت و حیطه فرمانروایى سلسله‏اى که پایه‏ریزى نموده بود تا سال 930 ق که مصادف با بیست و سومین سال سلطنتش مى‏شد، ادامه یافت و در این سال بر اثر ابتلا به عارضه حصبه در عنفوان جوانى بدرود حیات گفت .
کارنامه کردار و رفتار شاه اسماعیل صفوى جداى از چند مورد منفى، درخشان است . از آن جهت که وى بعد از چندین قرن به ایجاد یک حکومت فراگیر و مقتدر مرکزى در ایران آشوب‏زده دست‏یازید و در طول حیات سیاسى خویش دمى از بسط نفوذ و قدرت آن غافل نشد . کمتر اتفاق مى‏افتاد که وى مدت مدیدى را در پایتخت دلنشین خود به سر برد و از امور کشورى و لشکرى آسوده باشد و از این روست که مى‏بینیم آثار درایت و کاردانى وى حتى پس از مرگش ضعف و سستى جانشینش را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد .
شورشهاى داخلى و تهدیدهاى خارجى پس از شاه اسماعیل
با مرگ شاه اسماعیل صفوى، فرزند ارشد وى که ده ساله بود، براریکه سلطنتى تکیه زد که این امر آغاز زمامدارى 64 ساله وى بر ایران بود . تهماسب میرزاى ولیعهد در حالى بر تخت پدر نشست که خامى و بى‏تجربگى ناشى از قلت‏سن را رفیق راه خود مى‏دید و طبیعى است در چنین شرایطى به قزلباشهاى تربیت‏شده پدرش تکیه نماید و چنین نیز کرد . در این میان تعدادى از قزلباشان، که مترصد فرصتى براى یکه‏تازى در عرصه سیاسى کشور بودند، سر به شورش نهادند که البته کار به جایى نبردند .
دشمنان خارجى دولت صفوى نیز این خلا قدرت و این فرصت مناسب را مغتنم شمرده و همصدا با آشوبگران داخلى بر مرزهاى شرقى و غربى ایران تاختند . استعمارگران فرنگى نیز در این برهه از تاریخ ایران حضور خود در آبهاى جنوب کشور را با آرامش بیشترى دنبال مى‏کردند .
عبدالله خان ازبک بخارانشین که بارها طعم تلخ شکست را از شاه اسماعیل صفوى چشیده و به ماوراءالنهر گریخته بود، با ریافت‏خبر مرگ او، از فرصت استفاده کرد و تا سال 946 بارها خاک خراسان را به خون مردم بیگناه آن آغشت غافل از اینکه:
هر بیشه گمان مبرکه خالیست
شاید که پلنگ خفته باشد
دست‏اندازى‏ها و آشوبگرى‏هاى وحشیانه و مکرر خان ازبک در مرزهاى شرقى ایران موجب شد تا در این مدت زمان 13 ساله شاه تهماسب دوبار شخصا به مصاف او شتابد که در دومین مصاف به سال 943 ق شاه صفوى حیات سیاسى و نظامى او را گرفت و سه سال بعد، یعنى به سال 946 ق این مرگ بود که حیات جسمانى او را نیز ربود .
در اوج درگیرى‏هاى خونین شرق ایران، سلاطین عثمانى بویژه سلطان سلیمان خان قانونى (926 - 974 ق) نیز فرصت را مغتنم شمرده و با بهره‏گیرى از سرگرمى شاه تهماسب در خراسان و بخصوص هرات و قندهار، به غرب ایران تاختند و با پشت‏سر نهادن آذربایجان تا سلطانیه و گیلان پیش آمدند که چندى بعد به خاطر شرایط نامساعد جوى و سرماى کم سابقه منطقه فتح بغداد را ترجیح داده و با تخلیه این مناطق برآن شهر تاختند .
از این زمان تا سال 968 ق که پیمان صلحى مابین دولتهاى صفوى و عثمانى حاصل شد، لشکریان عثمانى چند بار دیگر نیز بر مرزهاى غربى ایران تاختند; از جمله حمله آنان در سال 953 ق که به واسطه تحریک سلطان سلیمان عثمانى از سوى القاص میرزا - که برادر شاه تهماسب صفوى بود و علیه او شوریده و به عثمانى گریخته بود - صورت گرفت .
تا سال برقرارى صلح، شاه تهماسب که از غایله شرق ایران آسوده شده بود، چندین بار بر اشغالگران عثمانى تاخت و ارمنستان، کردستان، آذربایجان و عراق عرب را که در اشغال ایشان بود، باز پس گرفت و بار دیگر ضمیمه قلمرو خویش کرد .
همان گونه که ملاحظه مى‏شود، بخش اعظم حیات سیاسى 64 ساله شاه تهماسب صفوى به جنگ با مدعیان داخلى و حفظ دستاوردهاى شاه اسماعیل اختصاص یافت که این امر بر اوضاع و احوال داخلى کشور بى‏تاثیر نبود به گونه‏اى که اکثر نقاط و ولایات ایران از مشکلات عدیده‏اى رنج مى‏بردند و در آتشى مى‏سوختند که باعث و بانى آن را دول مخالف تشیع و خارجى مى‏پنداشتند و لذا براى حفظ کیان مملکت‏شیعى و دولتى که خود را شیعه و حامى آن مى‏دانست از جان مایه مى‏گذاشتند و در حفظ آن مى‏کوشیدند .
کارنامه اعمال و رفتار شاه تهماسب صفوى، در قیاس با پدرش چندان درخشان نیست . ترس وى از رویارویى با مهاجمان و کشتارهاى فجیعى که سپاهیان وى در گرجستان و دیگر مناطق به راه انداختند، و همچنین برخى از خلق و خوى‏هاى ناشایست وى به سان خست و تنگ نظرى، در این برداشت‏بى‏تاثیر نیست .
هر چه امتداد زمامدارى شاه سالخورده صفوى به سال 984 ق نزدیک مى‏شد، ضعف وى در اداره کشور بیشتر آشکار مى‏گردید . قدرت سیاسى در این عصر بیشتر در دست‏سران قزلباش، زنان حرمسرا و چاپلوسان دربارى، که بیش از هر چیز به حفظ نفوذ و منافع خود مى‏اندیشیدند، قرار داشت . و این چند گانگى مراکز تصمیم‏گیرى که غالبا با یکدیگر در تضاد مستمر بودند رهاوردى جز کاهش اقتدار و نظم و انضباط دولت صفوى نداشت‏با وجود این، حضور صورى شاه صفوى در راس قدرت، این تضاد را تا حدودى مخفى ساخته بود; چنانکه مى‏بینیم با مرگ وى
این تضاد فورا آشکار شده و به درگیرى‏هاى خونین مابین خاندان سلطنتى و مرگ ولیعهد منتهى مى‏شود .
در شامگاه سه شنبه پانزدهم ماه صفر سال 984 ق که شاه تهماسب صفوى رخت‏حیات را زتن برون کرد، پرده از بحرانى که دستگاه سلطنتى از آن رنج مى‏برد برداشته شد، که اولین ثمره شوم آن، قتل ولیعهد حیدر میرزا به دست همان مخالفان قدرت طلب بود .
نابسامانى ایران در دوره اسماعیل دوم و محمد خدابنده
با مرگ ولیعهد، سلطنت ایران به اسماعیل میرزا، که چندى بعد با عنوان شاه اسماعیل دوم براریکه خالى سلسله صفوى تکیه زد، منتقل شد . در عصر کوتاه زمامدارى وى که از 18 ماه فراتر نرفت، بحرانى که از اواخر حکمرانى شاه تهماسب گریبانگیر حکومت صفوى شده بود، بشدت اوج گرفت .
شاه اسماعیل دوم که به جز اشتراک اسمى شباهتى به جد خود نداشت، به جاى رفع مشکلاتى که رفته رفته شیرازه حکومت صفوى را از هم مى‏گسیخت و دشمنان خارجى را در حمله به ایران ترغیب مى‏نمود، کمر به قلع و قمع برادران، برادرزادگان، خویشان و امراى ارتش بسته و به ایجاد جو رعب و وحشت در دستگاه حکومتى اهتمام ویژه‏اى مبذول داشت .
در این دوره، علاوه بر ضعف نسبى دولت صفوى، اقتدار و شوکت دو سلسله مستقل سادات «کیایى‏» و «اسحاقى‏» که بر گیلان تسلط داشته و از روابط مطلوبى نیز با صفویان برخوردار بودند، رو به کاستى نهاد . خاندان «بادوسپانى‏» هم که در مازندران تخت و تاج موروثى نهصد ساله خود را در زیر سایه دولت صفوى حفظ کرده بود، وضعیت‏بهترى از ایشان نداشت .
سیاست نادرست درون خاندانى شاه اسماعیل دوم که در قالب قلع و قمع اطرافیان ظهور یافت، به روایتى، تهییج مخالفان بیمناک و در نتیجه قتل شاه صفوى را در پى داشت و به روایتى دیگر، فساد اخلاقى، اعتیاد و شرب خمر عامل مرگ وى در سال 985 ق بود . با مرگ زودرس شاه اسماعیل دوم و انتخاب محمد میرزا فرزند ارشد و نابیناى شاه تهماسب به جانشینى وى، دولت صفوى از چاله به چاه افتاد . محمد میرزا که به هنگام مرگ شاه اسماعیل دوم حکمرانى ایالت فارس را عهده‏دار بود، بسرعت عازم ایتخت‏شده و تاج صفوى را بر سر نهاد و رسما خود را شاه ایران خواند . جلوس وى بر اریکه قدرت، صورى بود; چرا که وى به سان عروسکى از کار افتاده و آشفته حال در دستان لرزان همسر زیرکش مهد علیا خیرالنساء بیگم و پسرش حمزه میرزا و همچنین صاحب‏منصبان و امیران لشکرى و کشورى ایفاى نقش مى‏کرد . این ناتوانى مفرط شاه صفوى و تعدد مراکز تصمیم‏گیرى از یک سو کشور را به خاک سیاه نشاند و از سوى دیگر بیگانگان را در جهت تجاوز به مرزهاى این مرز و بوم تحریک و ترغیب کرد .
سلطان مراد سوم عثمانى در طول یازده سال حکمرانى سلطان محمد خدابنده، گوى سبقت را در تجاوز به ایران از ازبکان شرق‏نشین ربود تا جایى که علاوه بر تسخیر قفقاز، شهر تبریز را نیز مورد تجاوز قرار داد و این واقعه على‏رغم دفاع جانانه لت‏شریف ایران بویژه مردم غیور تبریز روى داد که البته نباید تلاشهاى محمد خدابنده و فرزندش را در این دفاع از نظر دور داشت .
دلیل شکست لشکریان صفوى در رویارویى با متجاوزان عثمانى را مى‏توان علاوه بر اوضاع نابسامان داخلى، ضعف مدیریت و بى‏کفایتى حاکمان وقت، مجهز بودن متجاوزان به سلاح گرم از یک سو و تعدد مهاجمان از سوى دیگر دانست .
ضعف سلطان محمد خدابنده بدین جا ختم نشد، چنانکه در سال 987 ق امراى قزلباش به حرم و اندرونى کاخ صفوى یورش برده و کارگردان اصلى یعنى مهد علیا خیرالنساء بیگم همسر شاه صفوى را از پاى درآوردند . مرگ وى در این زمان که به روشنى بیانگر بى‏اعتبارى حکومت وقت صفوى در دیدگاه امراى قزلباش است‏بیش از پیش بر وخامت اوضاع مملکت افزود به گونه‏اى که به جرات مى‏توان
اذعان داشت اگر شاه عباس در سال 996 ق سکان کشتى توفان زده کشور را در دست نمى‏گرفت، طومار حیات این سلسله در سالهاى پایانى قرن دهم، درهم پیچیده مى‏شد .
به هر حال، عزل سلطان محمد خدابنده در ذى‏الحجه سال 996 ق و به قدرت رسیدن شاه عباس صفوى، روح تازه‏اى بود که در کالبد نیمه‏جان صفویه دمیده شد و از رهگذر آن، سلسله صفویه به شکوه و شوکتى افسانه‏اى دست‏یافت .
اوضاع اجتماعى ایران در زمان مقدس اردبیلى و اشتباهات فاحش سلاطین صفوى
از آنجا که مقدس اردبیلى (اعلى الله مقامه الشریف) سه سال پیش از به قدرت رسیدن شاه عباس یعنى به سال 993 ق و در عهد سلطنت‏سلطان محمد خدابنده به سراى باقى شتافت، از پرداختن به اوضاع سیاسى ایران و جهان در عهد زمامدارى شاه عباس، که بکلى با اوضاع و شرایط قبل و بعد خود متفاوت است، صرف‏نظر نموده و در ادامه نوشتار گزیده نگاهى نیز به اوضاع اجتماعى ایران و جهان معاصر با حیات جناب احمد مقدس اردبیلى که محدود به زمان حکمرانى نود ساله چهار پادشاه نخستین صفوى است مى‏اندازیم .
همان‏گونه که پیش از این آوردیم، شاه اسماعیل صفوى جهت تشکیل حکومتى مرکزى در ایران، از مظلومیت تشیع و تهییج و تحریک شیعیان سود جسته بود و اعلام مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمى کشور را مجدانه دنبال مى‏کرد .
تشکیل یک دولت پهناور و مقتدر شیعى در میان دو دولت مقتدر ازبک در شرق و عثمانى در غرب، کار ساده‏اى نبود; چرا که علاوه بر مخالفت آنها، گروهى از ساکنان ایران آن عصر نیز پیرو یکى از مذاهب چهارگانه اهل سنت‏بودند . از سویى دیگر برغم سلاطین صفوى استقرار یک دولت فراگیر در ایران و پایدارى آن مستلزم پیروى اکثریت قریب به اتفاق ساکنان آن از مذهبى واحد بود، لذا شاه اسماعیل صفوى و ارتش قزلباش او جهت رسیدن به این مقصود، نابخردانه راه خشونت‏آمیز را بر سایر طرق ترجیح دادند .
اشتباه بزرگ شاه اسماعیل و پیروانش در راه ایجاد حکومتى مبتنى بر احکام عالیه تشیع این بود که بیش از حد به نفوذ دو ولت‏سنى‏گراى ازبک و عثمانى در ایران اعتقاد داشتند در حالى که وضعیت‏به این گونه نبود . دست اندازى‏هاى مکرر ازبکها و عثمانى‏ها و ظلم و ستمى که در طول قرون و اعصار از ناحیه مرکز خلافت اموى و عباسى متوجه ساکنان این سرزمین شده بود، به سهولت مى‏توانست جداى از گرایشهاى شدید مذهبى و قومى و هتک حرمت و اذیت و آزار اقلیت‏هاى قومى و مذهبى، جهت ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزى که هدف دراز مدت آن بسط مذهب حقه جعفرى از طریق تکیه بر مشترکات امت واحد اسلامى و ارشادات و هدایت ارزنده، صلح جویانه و مناسب، مورد استفاده قرار گیرد .
برخورد خشن و غیر منطقى شاه اسماعیل صفوى با ایرانیان سنى مذهب و حتى عالمان و دانشمندان شهیر ایشان که غالبا شیعیان زندگى و برخورد مسالمت‏آمیزى با آنها داشتند، بسیار دلخراش و دردآور است . که در نتیجه آن آرامش اجتماعى جامعه ایران بشدت آشفته و مخدوش شد .
اگر چه در طول تاریخ صدها هزار تن از شیعیان اهل‏بیت عصمت و طهارت به دست‏سنیان متعصب شربت‏شهادت نوشیدند، اما این امر نمى‏توانست مجوزى براى اعمال و رفتار بنیانگذار سلسله صفویه در اذیت و آزار جماعت اهل سنت‏باشد .
سوء ظنى که دول سنى مذهب از ابتداى تشکیل دولت صفوى بدان داشتند، با بروز اقدامات خشونت‏آمیز از سوى صفویان به دشمنى ریشه‏دارى تبدیل شد که حاصلى جز برادرکشى و تضعیف امت اسلامى در قبال ممالک عیسوى نداشت .
سبک سرى سلاطین عثمانى مانع از آن مى‏شد که ایشان بتوانند در برابر اقدامات دولت صفویه موضعگیرى صحیح و مناسبى اتخاذ کنند; چنانکه مى‏بینیم این به اصطلاح امیرالمؤمنین‏ها به یکباره چهل هزار تن از شیعیان آسیاى صغیر را به
شهادت مى‏رسانند . «فن هامر» در تاریخ عثمانى در باره این وحشیگرى سلاطین عثمانى مى‏نویسد:
قتل عام مزبور یکى از دهشتناکترین اعمالى است که به نام مذهب صورت گرفته است‏حتى نسبت‏به سبعیت‏هایى که در هیئت تفتیش مذهبى در اسپانیا و کشتار سن بارتولومى ظهور یافت . (3)
گسترش فعالیت علماى شیعه در عصر صفویه
تشکیل دولت مقتدر مرکزى از یک سو و مشرف شدن اقلیتهاى مذهبى و دینى به مذهب حقه جعفرى به یکباره نیاز گسترده‏اى به عالمان، دانشوران و مبلغان شیعى و کتب و معارف مربوط، ایجاد کرد، که مى‏بایست از مراکز علمى و فقهى شیعى در نجف اشرف، جبل عامل، اصفهان و مراکز دیگر تامین مى‏شد .
با عزیمت محقق کرکى، شیخ بهایى و دیگر بزرگان به ایران، کتب و معارف شیعى که به زبان عربى تصنیف شده بود در حجم وسیعى در سراسر ایران توزیع گردید و همین امراست که گسترش بیش از پیش زبان عربى را در ایران موجب شد . عالمان شیعى مذهب ایرانى به سان علامه مجلسى، سید نعمت الله جزایرى و دیگر بزرگان که در اصفهان حضور داشتند و یا به سان قاضى نورالله شوشترى در هند و به سان مقدس اردبیلى در نجف اشرف حضور داشتند نیز سهم فوق العاده‏اى در برآورده ساختن نیاز روزافزون جامعه شیعى ایران و احیاى حوزه‏هاى علوم دینى و تربیت عالمان دینى بر عهده داشتند و جهت این مهم به تالیف کتب و رساله‏هاى ارزنده و راهگشایى دست‏یازیدند که در هدایت و ارشاد مردم این کشور تاثیر بسزایى داشت .
دولتمردان صفوى از آنجا که علاقه زاید الوصفى به حضور عالمان کبیر و شهیر شیعى در پایتخت‏خود، که ابتدا شهر تبریز و سپس قزوین و بالاخره اصفهان بود، داشتند چندین بار رسما از جناب مقدس اردبیلى، که در حوزه معظم نجف اشرف به بحث و تدریس مشغول بود، جهت عزیمت‏به ایران و حضور در حوزه اصفهان دعوت کردند که هر بار از سوى معظم له رد شد و چه بسا که اگر آن عالم فرزانه این دعوت را اجابت مى‏کرد، حوزه معظم نجف اشرف فراز پایگى خویش را از دست مى‏داد .
در عهد صفوى با بهره‏گیرى از فضاى مناسبى که ایجاد شده بود تلاشهاى مجدانه علماى اعلام علوم اسلامى رو به گسترش و شکوفایى کم‏سابقه‏اى نهاد . در کنار این موارد معمارى، بازرگانى و تجارت به خاطر عنایت و علاقه خاصى که پادشاهان صفوى بدان مبذول داشتند، راه اوج و ترقى صد ساله را یک شبه پشت‏سر نهاده و بر سامان شکوهى افسانه‏اى خرامید .
آغاز تهاجم گسترده فرهنگى غرب در عهد صفوى
سفر تجار و بازرگانان فرنگى، مستشرقان، نمایندگان سیاسى و مسیونرهاى مذهبى و همچنین متخصصان و مستشاران نظامى اروپایى به ایران، در این عهد تدریجا رو به فزونى گرفت که نتیجه آن چیزى جز ورود و استقرار فرهنگ پیش پا افتاده غربى نبود . تهاجم فرهنگى در عهد صفوى ابتدا به امور ساده‏اى به سان رواج نوشیدن قهوه و امورى از این دست محدود مى‏شد . اما به تدریج گسترش یافت و به حد تبلیغ علنى براى آیین مسیحیت انجامید، که مقابله و مقاومت علماى اسلامى را در پى داشت . رواج سرگرمى‏هاى بیهوده و منکرات از قبیل شرب مسکرات و استعمال مخدرات نیز، یکى دیگر از مظاهر تهاجم فرهنگى است که در عهد صفوى در راس برنامه‏هاى استعمارگران فرنگى قرار داشت و عموم ملت ایران بویژه نسل جوان را مورد تهدید قرار داد .
دستگاه سلطنتى نیز از این توطئه شوم در امان نبود و گاهى خود نیز به عامل اشاعه این فرهنگ ضد ارزشى تبدیل مى‏شد; به گونه‏اى که گروهى از سلاطین صفوى تا سرحد مرگ به شرب مسکرات و استعمال مخدرات مبادرت مى‏ورزیدند، از جمله شاه اسماعیل ثانى که به نقلى در اثر افراط در شرب خمر درگذشت .
اگر چه بعضى از سلاطین صفوى از جمله شاه تهماسب و دیگران کمر به نابودى این بلاى خانمانسوز بستند و جهاد را نیز از خود شروع کردند، اما به علت عمق این معضل که بعضا دامنگیر جامعه نیز شده بود، توفیق چندانى نیافتند .
اشتغال روزمره گروهى از سلاطین صفوى به منکراتى که ذکر آن رفت، دیگر فرصتى براى رسیدگى به مسائل و مشکلات اجتماعى باقى نمى‏گذارد . مشکلاتى که اگر حکومت صفوى وجهه ظاهرى حمایت از مذهب را نداشت، مسلما اعتراضات گسترده و خیزش عمومى مردم را در پى مى‏داشت و اگر شاه عباس در سال 996 هجرى وجهه مذهبى دولت صفوى را احیا نکرده و در رسیدگى به اوضاع آشفته کشور نکوشیده بود، شاید مدت حیات سلسله صفوى به جاى 250 سال، کمتر از نود سال مى‏بود و اصولا امروزه نامى و ذکر خیرى از آن در بین نبود .
انحطاط ایران در عهد صفویه
در طول نود سال حکمرانى چهار پادشاه نخستین دولت صفوى بویژه بعد از درگذشت‏شاه اسماعیل تا اواخر زمامدارى سلطان محمد خدابنده، اوضاع سیاسى و اجتماعى ایران هر روز ره آشوب و انحطاط را مى‏پیمود . از سویى امپراتورى عثمانى نیز با ممالک عیسوى اروپایى جنگ و ستیز داشت . کشورهاى عیسوى نیز با یکدیگر اختلافات عمیقى داشته پایبند جهل و نادانى و خرافه پرستى بودند . قحطى و گرسنگى که رهاورد جنگهاى طولانى بود، بخش وسیعى از آسیا و اروپا را تهدید مى‏کرد و سالانه هزاران تن را به وادى نیستى مى‏کشاند . در این میان وضعیت ایران بالنسبه از سایر مناطق بهتر بود، با این استثنا که مناطقى به سان مناطق افغان‏نشین شرقى و مراکز زردشتى‏نشین مرکزى، اوضاع اسفناکى داشتند به گونه‏اى که عاقبت علیه دولت صفوى شوریدند و زوال را بر آن چیره ساختند .
تاثیر علما در پیشبرد فرهنگى ایران
چه در عهد صفوى و چه در ادوار و ازمنه پیشین و پسین آن، فقیهان فرهیخته شیعى نقش مهمى را در تکامل فرهنگ و علوم بشرى ایفا نموده‏اند، چنانکه در ادوارى که اروپائیان استحمام را هم گناه مى‏شمردند، حوزه معظم نجف اشرف و پیش از آن بغداد، به برکت وجود بزرگ فقیهانى به سان شیخ الطائفه طوسى، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید رضى، سید مرتضى، نجاشى و دیگر فرهیختگان معارف اسلامى، علوم و فقه اهل بیت عصمت و طهارت را به جهان بشرى عرضه مى‏داشت .
در عهد صفوى نیز، فقیهان فراز پایه امامیه رسالت تاریخى خویش را در نشر معارف و علوم اسلامى و انسانى بخوبى ایفا کرده و با تالیف کتب گرانسنگ و رساله‏هاى ارزشمند خواه به زبان فارسى و خواه به زبان عربى نیاز فزاینده جامعه شیعى ایران به احکام اسلامى را برآورده ساختند و آنان را از مراجعه به علماى سایر فرق اسلامى بى‏نیاز ساختند .
در این عصر، ستاره فروزان آسمان فرازمند فقاهت‏حضرت احمدبن محمد، مقدس اردبیلى در حوزه علمیه نجف اشرف به بحث و تدریس و نشر علوم و معارف اسلام راستین اشتغال داشته و حوزه تدریس ایشان پذیراى خیل عظیم مشتاقان فرهیخته و جویندگان دلباخته علوم و فقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود که در جوار مرقد مطهر امیر مؤمنان على علیه السلام رحل اقامت افکنده بودند .
عنایت ویژه معظم له به حوزه معظم نجف اشرف از یک سو، و زهد و وارستگى ایشان از سوى دیگر، موجب شد تا ایشان دعوتهاى مکرر و پى در پى سلاطین صفوى را نپذیرفته و اوضاع ناگوار حاصل از تاخت و تازهاى مکرر سپاهیان عثمانى، عراق عرب را بر آرامش پایتخت صفوى ترجیح دهد . با این وجود معظم‏له
به جریاناتى که در ایران مشاهده مى‏کرد، بى‏تفاوت نبوده و با ارسال نامه‏هاى ارزشمند براى کارگزاران، ارشاد ایشان را مدنظر قرار مى‏داد و یا با تالیف کتب گرانسنگى به زبان پارسى و تربیت طلاب علوم دینى و اعزام آنها به ایران، وظیفه خطیر مرزبانى از حریم مقدس تشیع را به نحو شایسته‏اى ایفا مى‏کرد .
خورشید وجود آن فقیه فرزانه اگر چه در سال 993 ق غروب نموده و جهان تشیع را به واسطه ارتحال جانگداز خود سوگوار کرد، اما شاگردان و دست‏پروردگان ایشان، پاسدارى و مرزبانى از حریم مقدس اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را با اقتدا به استاد فقید خود به نحو مطلوبى ایفا نمودند .
امروز اگر چه چهار قرن و اندى از رحلت جناب مقدس اردبیلى قدس سره مى‏گذرد، اما به برکت انقلاب شکوهمند اسلامى ملت ایران که با رهبرى حضرت آیة‏الله العظمى امام خمینى قدس سره به پیروزى رسید، ایشان را نیز زنده و پاینده مى‏یابیم چرا که به تعبیر شیخ اجل سعدى شیرازى:
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویى نبرند
منابع و مآخذ
1 - حبیب السیر، غیاث الدین خواندمیر، انتشارات خیام، تهران، ج 4 .
2 - تاریخ سلاطین صفویه، میرزا محمد معصوم، تهران، 1351 .
3 - عالم آراى صفوى، تهران، 1350 .
4 - تذکره شاه تهماسب، برلین، 1343 ق .
5 - تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه رشید یاسمى، ج 4 .
6 - تاریخ نهضتهاى فکرى ایرانیان، عبدالرفیع حقیقت، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، بخش یکم و دوم .
7 - تاریخ ادبیات ایران، انتشارات فردوس، ج 5 .
8 - روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، میرزا محمد باقر موسوى، ج 4 .
پى‏نوشت:
1) گلستان سعدى، انتشارات قائم، تهران، 1366، ص 4 .
2) روضات الجنات، ج 4، ص 361 .
3) نقل از تاریخ ادبیات، ادوارد برون، تهران، 1316، ج 4 ، ص 58 .

تبلیغات