آوردگاه قدرتهای بزرگ
آرشیو
چکیده
متن
تار و پود رژیمهای بینالمللی را با بیعدالتی ساختهاند. در حالی که این رژیمهای بنیان گذاشته شدهاند تا صلح و امنیت بینالمللی تامین شود اما چنین صلحی و آنچنان امنیتی بیش از آنکه بر شانههای عدالت استوار شده باشد، با قدرت و عناصر کمی و کیفی آن عجین و همراه شده است تا قدرتهای بزرگ کامیاب شوند و آنها که به لحاظ قدرت در سطحی متوسط و کوچک قرار گرفتهاند، زیاندهندگان باشند.
دیدگاه قدرتهای بزرگ به مقوله صلح و امنیت بینالمللی و رژیمهای بینالمللی به عنوان نمود عینی دو مفهوم محوری در روابط بینالملل با آنچه که ناراضیان از وضع موجود در نظام جهانی میپندارند، فاصله بسیار عمیقی دارد. قدرتهای بزرگ اولویت اصلی را به توازن قدرت میدهند تا در سایه آن صلح و امنیت بینالمللی تامین شود. به همین دلیل نیز تنها دستور کار برای رژیمهای بینالمللی حفظ چنین توازنی است. از همین رو در فردای جنگ جهانی دوم صاحبان قدرت از ترس تکرار جنگ دیگر، رژیم بینالمللی شورای امنیت را سامان دادند و مکانیزم اجرایی آن را تعیین کردند تا همه فاتحان جنگ نقشی در هدایت و تصمیمگیری در نظام بینالمللی ایفا کنند تا اینچنین توازن حفظ شود. با چنین مکانیزمی هم بود که صلح و امنیت بینالمللی در اوج جنگ سرد حفظ شد و حتی نارضایتی قدرتهای متوسط و کوچک نیز نتوانست به چنین آرامشی پایان دهد.
چرا که چنین بازیگرانی با حد و اندازه متوسط قدرت نمیتوانستند تاثیر چندانی بر موازنه قدرت داشته باشند. از آنچه در تاریخ روابط بینالملل گذشته است میتوان به این نتیجهگیری محتوم رسید که رژیمهای بینالمللی به عنوان عاملان تامینکننده صلح و امنیت بینالمللی عرصه نمایش بازیگری قدرتهای بزرگ هستند. پس آنها حاکمند و دیگران محکوم. بزرگان روابط بینالمللی بر اسب قدرت سوارند و دیگران نیز پیادهنظام آن.
پس در رژیمهای بینالمللی هر آنچه میشود که قدرتهای بزرگ بخواهند و گریز از این موضوع بیشتر به فرار از واقعیت میماند تا عقلانیت مورد نیاز در رفتارهای بینالمللی. اما شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به عنوان مهمترین رژیم بینالمللی فاصله و تفاوت معناداری با سایر رژیمهای بینالمللی ندارد. این شورا که تصمیماتش برای تمامی بازیگران عضو سازمان ملل جنبه الزامآور دارد و از همین حیث تصمیمات سیاسیاش از بار حقوقی نیز برخوردار میشود، عرصه نقشآفرینی قدرتهای بزرگ است.
بزرگان جهان در این شورا حق وتو پیدا کردهاند تا این مهمترین رژیم بینالمللی نمونه برجستهای از توازن قدرت در جهان باشد. این بازیگران سند شورای امنیت را به نام خود زدهاند که عضویت آنها در مرکز ثقل تصمیمگیری جهانی دائمی و ابدی باشد. اما آنها که اعضای غیردائمی شورای امنیتاند، عمدتا بازیگرانی ثانویه در حفظ موازنه قدرت محسوب میشوند. پس به اندازه نقششان از حضورشان در این نهاد بینالمللی استفاده میشود اما با این وجود فضای لازم برای انتخاب بازیگرانی که به مناسبات بینالمللی «نه» میگویند به عنوان اعضای غیردائمی شورای امنیت چندان مهیا نیست، چرا که این شورا مرکز اجماع بینالمللی محسوب میشود. در این شورا تصمیمات باید با اجماع تمامی کشورهای عضو گرفته شود.
لذا برای آنها که به اجماع تن نمیدهند خود به خود فضای عضویت دشوار میشود حتی به شکل غیردائم آن. در واقع آنهایی میتوانند به عضویت غیردائم این رژیم بینالمللی درآیند که دستور کارها و ساختار و ماهیت آن را مورد پذیرش قرار داده باشند و در عین حال نظر مساعد اعضای دائم را برای ورود به شورای امنیت جلب کنند در غیر این صورت هر نوع تلاش برای ورود به این مهمترین رژیم بینالمللی عبث و بیهوده جلوه خواهد کرد.
پس آنهایی که سعی میکنند ساز مخالف با هنجارهای بینالمللی بزنند و مشروعیت رژیمهای بینالمللی را زیر سوال میبرند از کمترین امکان برای عضویت در مرکز تصمیمگیری جهانی برخوردارند. برای بهرهبرداری از امتیازات و محسنات رژیمها و نهادهای بینالمللی باید جور دیگر به نظام بینالمللی و ساختارها و قواعد برآمده از آن نگریست. در غیر این صورت همان میشود که در روز رقابت ایران با ژاپن جهت عضویت در شورای امنیت سازمان ملل رخ داد. یعنی بازی با حاصل جمع جبری صفر.
دیدگاه قدرتهای بزرگ به مقوله صلح و امنیت بینالمللی و رژیمهای بینالمللی به عنوان نمود عینی دو مفهوم محوری در روابط بینالملل با آنچه که ناراضیان از وضع موجود در نظام جهانی میپندارند، فاصله بسیار عمیقی دارد. قدرتهای بزرگ اولویت اصلی را به توازن قدرت میدهند تا در سایه آن صلح و امنیت بینالمللی تامین شود. به همین دلیل نیز تنها دستور کار برای رژیمهای بینالمللی حفظ چنین توازنی است. از همین رو در فردای جنگ جهانی دوم صاحبان قدرت از ترس تکرار جنگ دیگر، رژیم بینالمللی شورای امنیت را سامان دادند و مکانیزم اجرایی آن را تعیین کردند تا همه فاتحان جنگ نقشی در هدایت و تصمیمگیری در نظام بینالمللی ایفا کنند تا اینچنین توازن حفظ شود. با چنین مکانیزمی هم بود که صلح و امنیت بینالمللی در اوج جنگ سرد حفظ شد و حتی نارضایتی قدرتهای متوسط و کوچک نیز نتوانست به چنین آرامشی پایان دهد.
چرا که چنین بازیگرانی با حد و اندازه متوسط قدرت نمیتوانستند تاثیر چندانی بر موازنه قدرت داشته باشند. از آنچه در تاریخ روابط بینالملل گذشته است میتوان به این نتیجهگیری محتوم رسید که رژیمهای بینالمللی به عنوان عاملان تامینکننده صلح و امنیت بینالمللی عرصه نمایش بازیگری قدرتهای بزرگ هستند. پس آنها حاکمند و دیگران محکوم. بزرگان روابط بینالمللی بر اسب قدرت سوارند و دیگران نیز پیادهنظام آن.
پس در رژیمهای بینالمللی هر آنچه میشود که قدرتهای بزرگ بخواهند و گریز از این موضوع بیشتر به فرار از واقعیت میماند تا عقلانیت مورد نیاز در رفتارهای بینالمللی. اما شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به عنوان مهمترین رژیم بینالمللی فاصله و تفاوت معناداری با سایر رژیمهای بینالمللی ندارد. این شورا که تصمیماتش برای تمامی بازیگران عضو سازمان ملل جنبه الزامآور دارد و از همین حیث تصمیمات سیاسیاش از بار حقوقی نیز برخوردار میشود، عرصه نقشآفرینی قدرتهای بزرگ است.
بزرگان جهان در این شورا حق وتو پیدا کردهاند تا این مهمترین رژیم بینالمللی نمونه برجستهای از توازن قدرت در جهان باشد. این بازیگران سند شورای امنیت را به نام خود زدهاند که عضویت آنها در مرکز ثقل تصمیمگیری جهانی دائمی و ابدی باشد. اما آنها که اعضای غیردائمی شورای امنیتاند، عمدتا بازیگرانی ثانویه در حفظ موازنه قدرت محسوب میشوند. پس به اندازه نقششان از حضورشان در این نهاد بینالمللی استفاده میشود اما با این وجود فضای لازم برای انتخاب بازیگرانی که به مناسبات بینالمللی «نه» میگویند به عنوان اعضای غیردائمی شورای امنیت چندان مهیا نیست، چرا که این شورا مرکز اجماع بینالمللی محسوب میشود. در این شورا تصمیمات باید با اجماع تمامی کشورهای عضو گرفته شود.
لذا برای آنها که به اجماع تن نمیدهند خود به خود فضای عضویت دشوار میشود حتی به شکل غیردائم آن. در واقع آنهایی میتوانند به عضویت غیردائم این رژیم بینالمللی درآیند که دستور کارها و ساختار و ماهیت آن را مورد پذیرش قرار داده باشند و در عین حال نظر مساعد اعضای دائم را برای ورود به شورای امنیت جلب کنند در غیر این صورت هر نوع تلاش برای ورود به این مهمترین رژیم بینالمللی عبث و بیهوده جلوه خواهد کرد.
پس آنهایی که سعی میکنند ساز مخالف با هنجارهای بینالمللی بزنند و مشروعیت رژیمهای بینالمللی را زیر سوال میبرند از کمترین امکان برای عضویت در مرکز تصمیمگیری جهانی برخوردارند. برای بهرهبرداری از امتیازات و محسنات رژیمها و نهادهای بینالمللی باید جور دیگر به نظام بینالمللی و ساختارها و قواعد برآمده از آن نگریست. در غیر این صورت همان میشود که در روز رقابت ایران با ژاپن جهت عضویت در شورای امنیت سازمان ملل رخ داد. یعنی بازی با حاصل جمع جبری صفر.