زوایاى تاریخى آیات قرآنى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امروزه علم تاریخ، علم مطالعه جوامع گذشته، سیر تحویل و تعامل بخشها و عناصر آن با همدیگر و با دیگر جوامع است. این نوشتار بر آن است براساس چنین تعریفى از علم تاریخ نشان دهد برخى زوایاى مفاهیم قرآنى تنها با به کارگیرى مطالعات تاریخى، به دست مىآید و در این زمینه، جایگزینى هم براى مطالعات تاریخى نمىتوان یافت.
قرآن، کتاب مقدس مسلمانان زمانى که نازل مىشد، تأثیرى عمیق بر مخاطبان خود مىنهاد؛ درونشان را متحول مىساخت؛ شوق را در آنان مىآفرید؛ گاه گریانشان مىکرد، گاه هراسان و گاه خرسند. قرآن سخنان خداوند با مردمانى بود که بسیارى از ایشان به عنوان مقرّب (داراى رابطه نزدیک با خداوند) شناخته شدند و چه احساسى داشتند مردمان آن زمانى که به زبان خود، به تمام اشارات آن توجه داشتند. به عنوان نمونه بسیارى از جوانان انصارى به عنوان «قارى» شناخته شدند1 و این امر حاکى از انس آنان با سخنان خداوند بود؛ اما قرآن چه تعاملى با آنها داشت که اینگونه بدان دل بسته بودند؟ آیا مردمان این زمانه نیز هر آنچه مردمان آن عهد، از قرآن مىفهمیدند، دریافت مىکنند؟ چه موانعى براى چنین تعاملى وجود دارد و براى رفع آن باید به دنبال چه راهکارهایى بود؟ آیا استفاده از فرهنگ لغت براى فهم واژگان قرآن کافى است؟ دانستن کلیاتى از تاریخ پیامبر چطور؟
پیش از پاسخ به چنین پرسشهایى، نخست باید پذیرفت که جوامع بشرى در مسیر تاریخى خود متحول و متغییر مىشوند و لزوماً همچون طبیعیات، منطقِ تکرار بر آن حاکم نیست. از اینرو انسان و حوزههاى انسانى دائماً در معرض تغییر است و همین امر حاکى از ضرورت ارسال رسل بود. توجه به این نکته، کمک مىکند که در برداشتهاى اولیه از قرآن، از باور یقینى فاصله گرفته، احتمال نرسیدن به مفهوم تاریخى آیه را، در برداشتهاى محتمل بگذاریم. بنابراین باید در پى علومِ کمکى بود. در این صورت، تاریخ اسلام به عنوان یک دانش، نقش محورى در مطالعات قرآنى خواهد داشت و شاید بتوان گفت بدون مطالعات تاریخى نمىتوان به مفهوم بسیارى آیات دست یافت.
ظهور خارجى قرآن در طول 23 سال تحقق یافت و از این دوره بود که دسترسى به آن براى مسلمانان ممکن گردید. تمامى آیات قرآن خطاب به مردمان آن عصر، بهویژه ساکنان مکه و مدینه نازل گردید و از همین رو آیات قرآن را به مدنى و مکى تقسیم کردهاند. بدین رو آیاتِ ناظر به شرایط زمانه قرآن، حاوى بسیارى از ناگفتهها است که به دلیل آنچه حجاب عصر خوانده مىشود، ناشناخته مىماند. با دانش تاریخ و رویکرد تاریخى نه تنها مىتوان به دورههاى گذشته بازگشت، بلکه مىتوان در آن دوره زیست، و البته هر پژوهشگرى به قدر دانستههاى خود از تاریخ جوامع بشرى هر دوره، مىتواند در آن عصر زندگى کند و به فهم و شناخت نزدیکتر از پدیدههاى آن دست یابد.
از طرف دیگر در جوامع بشرى افراد با یکدیگر در تعاملاند، نهادها و سازمانها شکل مىگیرند و روابط اجتماعى ایجاد مىشود. این روابط و نقشها را مىتوان با رویکردهاى سیاسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى، علمى و... مطالعه کرد. اما وقتى جامعه در حوزه زمان قرار گیرد و به گذشته تبدیل شود، مسئله به گونهاى دیگر خواهد بود. به آنچه در زمان «الف» جامعه گفته مىشود، در زمان «ب» تاریخ مىگویند و از اینرو در زمان «الف» جامعهشناسى به مطالعه آن مىپردازد و در زمان «ب» علم تاریخ. به عبارت دیگر تاریخ همان جامعهاى است که زمانش سپرى شده است؛ با تمام ابعاد حیات و تحولش. در نتیجه تنها متد مطالعه آن علم، تاریخ و دانشهاى مرتبط با آن است. تمام جوانب و مسائل یک جامعه تاریخى، اعم از شخصیتها، نهادها، علوم، ارزشها، وضعیت سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى آن به مدد علم تاریخ بررسى مىشود. بر همین اساس شناخت جامعهاى که قرآن، میراث آن دوره است، مقدمه شناخت زوایایى از قرآن خواهد بود و به نظر نگارنده عمده آیات قرآنى، زوایاى تاریخى کشف ناشدهاى دارند که در ادامه به چند نمونه آن اشاره خواهد شد.
این تصور که مردمان عرب آن دوره، همگى چنین یا چنان بودهاند، از همان تصورات کلى و یقینى است که هیچگاه در صحت آن تردیدى نشده و در نتیجه براى کشف جزئیات بیشتر تلاشى صورت نگرفته است. امروزه شناسایى تمدنهاى عرب شبه جزیره پیش از اسلام، در کانون توجه محققان بسیارى قرار گرفته است و کشفیات باستانشناسانه آثار و رمزگشایى از خطوط باستانى هم به نتایج قابل توجهى دستیافتهاند. علاوه بر این منابع و متون اسلامى ـ بهویژه متون روایى غیرتفسیرىـ اطلاعات قابل استفادهاى از آن دوره وجود دارد که کمتر گردآورى شده و در تحلیلهاى تاریخى به کار رفتهاند. همگى این دادهها عناصر اولیه بازسازى تاریخى جوامع گذشته را فراهم مىکنند. شناخت چنین جوامع و تمدنهایى در مسیر تحول بشرى به منزله شناسایى و درک حلقههاى زنجیره تحولات بشرىاند.
چنانچه قرآنپژوه با آداب، رسوم، عقاید، مناسک، آئینهاى مردم شبهجزیره عصر جاهلى آشنا باشد، مىتواند تشخیص دهد خطاب قرآن متوجه کیست، جهتش کدام است و هدف چه بوده است؛ در غیر این صورت مخاطب را عامه مردمان آن دوره مىشمارد و در تحلیل خود بسیارى از عناصر را از دست مىدهد و گاه با غلتیدن در تفسیر موضوعى، از بستر و فضاى تاریخى و در نتیجه معانى آیه فاصله مىگیرد.
پژوهشگر قرآنى، جامعه عرب پیش از اسلام را صرفاً با کلیاتى مىشناسد؛ با شاخصههایى چون کافر، بتپرست، منحط، ... . در واقع او چنین دادههایى را عمدتاً از خود آیات مىگیرد و گاه از روایاتى که در تفاسیر آمدهاند و از این رو در معرفت خود به آن عصر دچار دور مىشود و از آنجا که جامعه عرب صدر اسلام را با تکیه بر متن قرآن مىشناسد، در توجه به اشارات مخفى قرآن که با روشهاى تاریخى مىتوانند ظاهر شوند، ناکام مىماند. اینکه مردم مکه و مدینه چه خاستگاهى دارند، از چه زمانى در آن مناطق مستقر شدهاند، از چه پشتوانههاى فرهنگى و تمدنى برخوردارند، نوع اقتصادشان چگونه بوده، جزو جوامع شهرى قرار مىگیرند یا روستایى یا عشایرى و اینکه از چه طبقاتى تشکیل مىشدهاند، چه آداب و رسومى داشتهاند و از علوم و هنر چه بهرهاى داشتهاند، براى پژوهشگر راهگشا است.
ابتدایىترین، پیشفرض تاریخى از آن دوره آن است که جامعه مکه و جامعه مدینه، تفاوتهاى قابل توجهى داشتهاند که بخشى از آن به تاریخ هر یک از این جوامع ارتباط دارد. اهالى مدینه از فرهنگى برخوردار بودند که ریشه در تمدن کهن و نسبتاً پیشرفته آنان داشت، و در واقع از یمن به مدینه مهاجرت کرده بودند؛ در حالىکه مردمان مکه از بومیان حجاز شمرده مىشدند که عمده بستگانشان به نام «کنانه» در بیابانهاى حجاز جزو عشایر بودند. از اینرو مدینه و مکه از نظر فرهنگى تفاوت اساسى دارند؛ لذا در بررسى آیات مکى و مدنى به این نکته نیز باید توجه داشت.
نکته دیگرى که مىتواند پیشفرض مطالعات تاریخى قرآن قرار گیرد، توجه به جامعهشناسى تاریخى مردم این منطقه است. مردم مکه اقتصادى دارند که مبتنى بر دامدارى بازرگانى یا خدمات بازرگانى است؛ در حالى که در مدینه اقتصاد عمدتاً بر محور کشاورزى است و دامدارى و بازرگانى در مرحله دوم و سوم قرار مىگیرد و این مسئله بر جوانب دیگر حیات آنان تأثیر مىنهد. شناخت این تفاوتها چگونه در قرآنپژوهى مفید مىافتد؟
نیز مىتوان به عامل مذهب در مدینه اشاره کرد. از آنچه در معابد تمدن باستانى یمن یافت شده، نشانى از نام «الله» نیست و آنان چون دیگر ملل، ربالنوعهاى خاصى داشتند. اوس و خزرج و نیز قبیله خزاعه از قبایلى بودند که موطنشان یمن بود.2 آنان همگى بت منات را مىپرستیدند.3 منات براى آنان رب النوع قضا و قدر و برکت بود. از اینرو آن را در کنار دریا نصب کرده بودند و براى بارانخواهى نیز نزد آنها مىرفتند.4 آنان به بسیارى از بتهاى دیگر هیچگونه باورى نداشتند؛ اما تحت تأثیر آیین ابراهیم (پس از مهاجرت به یثرب) حج به جا مىآوردند؛ اما چون بر سر صفا و مروه بتهایى نصب شده بود، هیچگاه سعى را به جا نمىآوردند؛ زیرا انجام سعى را، اداى احترام به بتهاى نصب شده روى صفا و مروه مىشمردند.5
پس از آنکه پیامبر به یثرب هجرت کرد، همچنان بسیارى از اهالى مسلمان شده یثرب به حج مىرفتند. آیه 158 سوره بقره (إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَآئرِ اللَّهِ... ) در همین فضا نازل شده است تا آنان را مجاب سازد زمانى که هنوز مکه فتح نشده و در دست مکیان مشرک است، هرگاه خواستند به حج بروند، براى تکمیل مناسک خود سعى را انجام دهند؛ هر چند روى آن تپه بتى نصب شده باشد. بدون نگاه تاریخى به مسئله این پرسش پیش مىآید که ضرورت طرح بحث صفا و مروه چیست؟ آیا این امر ویژگى و مزیتى بر دیگر مناسک حج داشته است؟
نکته قابل توجه که از پرستش منات در میان مردم یثرب به دست مىآید، آن است که احتمالاً آنان نسبت به مردم مکه از شرک فاصله بیشترى داشتهاند. اگر چنین امرى صحت داشته باشد، بازخوانى مفهوم شرک در قرآن، با توجه به این مسئله مىتواند نتایج جدیدى را به همراه داشته باشد.
نمونه ءدومى که در صدد طرح آنیم باز به باورهاى اوس و خزرج، ساکنان مدینه باز مىگردد. بخشى دیگر از اهل یثرب بنا به باورهاى خود زمانى که براى اداى فریضه حج مىخواستند از مدینه به مکه بروند، پس از آنکه احرام بستند، نباید زیر سایه روند. از اینرو اگر پیش از حرکت خود مىخواستند سرى به خانه خود بزنند، براى آنکه از زیرِ سردرِ خانه وارد نشود، از پشت بام یا روى دیوارها وارد خانه مىشدند و در این فضا آیه 189 سوره بقره نازل شد و از آنان خواسته شد از در وارد خانه شوند. با توجه به اینکه چنین باورها و عقایدى صرفاً به مردم یمنىتبار اوس و خزرج و خزاعه نسبت داده شده است، از این رو مخاطب چنین آیاتى صرفاً ایشانند و نه عموم مردمان جاهلى.
در مقابل آیاتى وجود دارد که صرفاً به برخى عناصر فرهنگى و تاریخى اقوامى اشاره مىکند که عمدتاً اهل مکهاند. به عنوان نمونه در منابع روایى، اشاراتى به این نکته وجود دارد که نظام خانواده در مکه نظامى پدرسالارانه بود؛ اما این نهاد در یثرب وضعیت متفاوتى داشت. از اینرو جایگاه زنان مدینه در خانواده با وضعیت زنان مکه در خانوادههایشان تفاوت مىکرد. آیه زدن زنان (نساء، آیه 34) در مدینه نازل شد؛ اما مخاطب این آیه مردان مهاجر بودند، نه انصار. در واقع دستور خداوند به زدن زنان نوعى سیاست تربیتى است که خداوند براى تغییر رفتار مردان قریشى در مدینه، در نظر گرفته است و ناظر به همان دوره است.6
شناخت ساختار سیاسى ـ اجتماعى شهرها نیز مىتواند بسیار مفید باشد. آیا اوس و خزرج را تنها به همان جنگهاى دایمى مىتوان شناخت؟ آیا توجه داریم که درباره شخصیتهاى موءثر در زندگانى پیامبر که منشأ نزول بسیارى از آیات شدند باید به انتساب قبیلهاى آنها توجه داشت؟ آیا مىتوان پذیرفت که یثرب از ویژگىهاى شهر برخوردار بوده است؟ آیا نظام ادارى، قضایى، امنیتى و رفاهى متمرکز شهرى در آن وجود داشته است یا خیر؟ آیا مردم بدان معنا که امروزه ما مىفهمیم، شهروند بودهاند؟ درباره مکه نیز مىتوان چنین پرسشهایى را طرح کرد که نشان مىدهد با تردید در دانستههاى پیشینى، مىتوان درپى کشف جزئیات بیشترى بود؛ جزئیاتى که با روشهاى تاریخى و متن شناختى به دست مىآیند.
شناخت جزئیات قبایل در مکه و مدینه(قبیلهشناسى) مفهوم بسیارى از آیات را روشنتر خواهد کرد. به عنوان نمونه نباید تصور کرد که در یثرب تنها دو قبیله بتپرست (اوس و خزرج) و سه قبیله یهودى (بنىقریظه و بنىنضیر و بنىقینقاع) حضور داشتند. اوس و خزرج به قدرى بزرگ شده بودند که خود به قبایل متعددى تبدیل شده بودند. از این رو یثرب را باید با تیرههاى متعدد خزرجى و اوسى تصور کرد که از نظر سیاسى ـ اجتماعى، مستقل عمل مىکردند. بخشى از تیرههاى اوسى تا پنج سال پس از حضور پیامبر در مدینه همچنان بت مىپرستیدند و با قبایل یهودى بنىنضیر و بنىقریظه همپیمان بودند.7 و آنها پس از تبعید بنىنضیر، نبرد خندق و سرکوب بنىقریظه مسلمان شدند و از آنرو که بسیارىشان با حکومت پیامبر مخالف بودند، منافق خوانده شدند.8
بازخوانى مفهوم منافق در آیات مدنى با توجه به بازسازى فضاى تاریخى آن، بسیار به فهم مخاطبان این آیات، فضاى آن لحظه و تأثیرات نزول وحى کمک مىکند. توجه به این نکته ضرورى است که انگیزههاى هر یک از دستهها در مخالفت باطنى با پیامبر تفاوت دارد و نمىتوان با تفسیر موضوعى آیات نفاق به زوایاى مفاهیم این آیات رسید. برخى منافقان، قریشى بودند، برخى اوسى و برخى خزرجى. انگیزهها، دلایل، محدوده زمانى فعالیت هر یک از این گروهها ممتاز از گروههاى دیگر است. از اینرو شناسایى تاریخى گروههاى نفاق، فهم صحیح آیات را ممکنتر مىسازد. منافقانى که در سوره بقره مورد خطاب الهى قرار دارند با منافقان سوره توبه یکى نیستند و اساساً شرایط یکسان نیز ندارند. درباره سوره منافقون هم مسئله همین گونه است.
درباره مفهوم کفر در آیات مدنى نیز مىتوان به نکاتى اشاره کرد. به عنوان مثال مىتوان متوجه شد که اگر در آیه 75 سوره مائده از واژه کافر در کنار یهودیان اشاره شده، به چه دلیل این امر اتفاق افتاده است. واژه کافر در این آیه اشاره به تیرههاى اوسى دارد که با یهودیان یثرب همپیمان بودند و در کنار مسلمانان در آنجا زندگى مىکردند. از اینرو نمىتوان تمام یهودیان یثرب را مشمول آیه دانست؛ چرا که بسیارى از یهودیان از حامیان پیامبر یا جزو گروه بىطرف باقى ماندند و برخىشان نیز در رکاب او شهید شدند.9 همچنین نمىتوان همه منسوبان به اوس و خزرج را که بعدها انصار نامیده شدند، ستود.
با دانستن جزئیات ارتباطات اجتماعى و فرهنگى یثرب در آغاز حضور پیامبر در آنجا، مثلث یهود، کفار و مسلمانان و روابط متقابل آنان با هم، بیش از نیمى از آیات سوره بقره رمزگشایى مىشود و شاید با شناخت بهتر آیات این سوره دانست چرا پیامبر هنگامى که انصار در جنگ حنین همراه با دیگر مسلمانان پا به فرار نهادند، آنان را با عبارت «یا اصحاب سورة البقرة» فرا خواند.10
در بسیارى از آیات گزارشهاى تاریخى مفسران ناکافى است. از این رو پژوهشگران این دوره را به بیش از آنچه مفسران دورههاى پیشین دریافتهاند رهنمون نمىکند. علاوه بر اینکه گاه پژوهشگر در میان دادههاى متفاوت ابن عباس، قتاده، سدّى، مجاهد، حسن بصرى و... متحیر مىماند؛ در حالىکه واقعیت تاریخى با مطالعات تاریخى در دسترس است.
البته آسیبشناسى منابع تفسیرى به همین قدر نیز محدود نمىشود؛ بلکه عموم راویان روایات تفسیرى فاقد نگاهى تاریخى به مسائل بودهاند و صرفاً پس از اطمینان از سند حدیث، از آن بهره مىبردهاند. حتى طبرى هنگامى که تفسیر مىکند از اطلاعات تاریخى خود کمتر استفاده مىکند. تفصیل آن در این مقال نمىگنجد.
علاوه بر مطالعات تاریخى بسیارى از دانشهاى تاریخ مىتوانند به مدد مطالعات قرآنى بیاید. باستانشناسى کتیبهشناسى، زبانهاى باستانى و... همگى علومى هستند که مىتوانند در خدمت قرآنپژوهى قرار گیرند؛ بهویژه در شناخت گزارشهاى قرآنى از اقوام و ملل گذشته کارایى فراوان دارند.
بحث از زبانهاى رایج در دوره نزول آیات و کاربرد واژگان و دامنه معانى آنها به مباحث زبانشناسى تاریخى باز مىگردد. اینکه چرا خداوند در سخنان خود از واژگان جوامع و قبایل متعددى بهره برده است، بىنیاز از مباحث زبانشناسانه و تحلیلهاى تاریخى نیست. به عنوان نمونه در آیات سوره حشر زمانى که خداوند به درخت خرما مىخواهد اشاره کند، از کلمه «لینة» استفاده مىکند که مختص قبایل اوسى است.11 چرا واژهاى که کاربرد گستردهترى دارد به کار نرفته است و این نوع کاربرد حاکى از چه مسایلى است؟
در همین سوره که بنا به روایت ابن عباس نام دیگر آن سوره بنىنضیر است و درباره پیکار یهودیان بنىنضیر با پیامبر نازل شده است، به حصن یا قلعه اشاره شده است. آیا دادههاى باستانشناسانه چنین مدعایى را اثبات مىکند؟ آیا در مدینه قلعههاى متعدد وجود داشته؟ «قُرَى محصنه» در این سوره به چه معنا است؟ به معناى برج و بارو و دیوارهایى است که گرد روستایى کشیده شده است؟ آن روستاهاى مستحکم، کجا و به چه نام بودهاند و اکنون چه نشانى از آنها باقى مانده است؟
علاوه بر گزارشهاى قرآنى از جامعه صدر اسلام، برخى داستانهاى انبیاء نیز هنوز در پرده ابهام قرار دارند. به هر حال هر جامعهاى در زمان و مکان مشخص زندگى کردهاند؛ وگرنه مورخان حکایات فاقد زمان و مکان را افسانه مىخوانند. اما قصص قرآنى گزارشهاى حقیقى از جوامع پیشناند؛ جوامعى که وجود داشتهاند و غالب آنچه درباره برخى از آنان کشف شده، گزارشهاى قرآنى را تأیید مىکنند. به نظر مىرسد بیش از مطالعه و نقد روایتهاى تفسیرى در این زمینه که گاه از آن به اسرائیلیات یاد مىشود، پژوهشگران قرآنى باید به تألیفات و نتایج کاوشهاى باستانشناسانه توجه کنند. یکى از منابعى که در این زمینه مىتوان معرفى کرد اثر دکتر محمد بیومى مهران است12 که به تازگى با عنوانى متفاوت به زبان فارسى برگردانده شده است.13
پىنوشتها:
* دانش آموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکتراى تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس.
1. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 1، ص 52.
2. کلبى، جمهرة انساب العرب، ج 2، ص 269؛ همو، نسب معد و الیمن الکبیر، ج 2، ص 7.
3. همو، الاصنام، ص 6؛ المحبر، ص 316 ؛ أرزقى، تاریخ مکه، ج 1، ص 125.
4. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 2، ص 147 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 56 ؛ المفصلفى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 250.
5. أرزقى، تاریخ مکه، ج 1، ص 213.
6. براى توضیحات بیشتر ر. ک: مهران اسماعیلى، زن از نگاه خلیفه دوم، پایاننامه کارشناسى تاریخ موءسسه آموزش عالى باقرالعلوم، 1379.
7. طبقات الکبرى، ج 3، ص 18 و نیز ج 4، ص 383 ؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 22، ص 83.
8. سیره ابن هشام، ج2، ص 347؛ تاریخ طبرى ج3 ص 90.
9. طبقات الکبرى، ج 1، ص 501؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج 1، ص 173 ؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 209؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 362.
10. شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 132؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 63؛ طبقات الکبرى، ج 2، ص 151 و نیز ج 4، ص 19.
11. الاتقان، ج 1 ص 390.
12. دراسات تاریخیة فى القرآن الکریم، 5 مج، بیروت، دار النهضة، 1988.
13. بررسى تاریخى قصص قرآن، ترجمه محمد راستگو و مسعود انصارى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1383.
قرآن، کتاب مقدس مسلمانان زمانى که نازل مىشد، تأثیرى عمیق بر مخاطبان خود مىنهاد؛ درونشان را متحول مىساخت؛ شوق را در آنان مىآفرید؛ گاه گریانشان مىکرد، گاه هراسان و گاه خرسند. قرآن سخنان خداوند با مردمانى بود که بسیارى از ایشان به عنوان مقرّب (داراى رابطه نزدیک با خداوند) شناخته شدند و چه احساسى داشتند مردمان آن زمانى که به زبان خود، به تمام اشارات آن توجه داشتند. به عنوان نمونه بسیارى از جوانان انصارى به عنوان «قارى» شناخته شدند1 و این امر حاکى از انس آنان با سخنان خداوند بود؛ اما قرآن چه تعاملى با آنها داشت که اینگونه بدان دل بسته بودند؟ آیا مردمان این زمانه نیز هر آنچه مردمان آن عهد، از قرآن مىفهمیدند، دریافت مىکنند؟ چه موانعى براى چنین تعاملى وجود دارد و براى رفع آن باید به دنبال چه راهکارهایى بود؟ آیا استفاده از فرهنگ لغت براى فهم واژگان قرآن کافى است؟ دانستن کلیاتى از تاریخ پیامبر چطور؟
پیش از پاسخ به چنین پرسشهایى، نخست باید پذیرفت که جوامع بشرى در مسیر تاریخى خود متحول و متغییر مىشوند و لزوماً همچون طبیعیات، منطقِ تکرار بر آن حاکم نیست. از اینرو انسان و حوزههاى انسانى دائماً در معرض تغییر است و همین امر حاکى از ضرورت ارسال رسل بود. توجه به این نکته، کمک مىکند که در برداشتهاى اولیه از قرآن، از باور یقینى فاصله گرفته، احتمال نرسیدن به مفهوم تاریخى آیه را، در برداشتهاى محتمل بگذاریم. بنابراین باید در پى علومِ کمکى بود. در این صورت، تاریخ اسلام به عنوان یک دانش، نقش محورى در مطالعات قرآنى خواهد داشت و شاید بتوان گفت بدون مطالعات تاریخى نمىتوان به مفهوم بسیارى آیات دست یافت.
ظهور خارجى قرآن در طول 23 سال تحقق یافت و از این دوره بود که دسترسى به آن براى مسلمانان ممکن گردید. تمامى آیات قرآن خطاب به مردمان آن عصر، بهویژه ساکنان مکه و مدینه نازل گردید و از همین رو آیات قرآن را به مدنى و مکى تقسیم کردهاند. بدین رو آیاتِ ناظر به شرایط زمانه قرآن، حاوى بسیارى از ناگفتهها است که به دلیل آنچه حجاب عصر خوانده مىشود، ناشناخته مىماند. با دانش تاریخ و رویکرد تاریخى نه تنها مىتوان به دورههاى گذشته بازگشت، بلکه مىتوان در آن دوره زیست، و البته هر پژوهشگرى به قدر دانستههاى خود از تاریخ جوامع بشرى هر دوره، مىتواند در آن عصر زندگى کند و به فهم و شناخت نزدیکتر از پدیدههاى آن دست یابد.
از طرف دیگر در جوامع بشرى افراد با یکدیگر در تعاملاند، نهادها و سازمانها شکل مىگیرند و روابط اجتماعى ایجاد مىشود. این روابط و نقشها را مىتوان با رویکردهاى سیاسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى، علمى و... مطالعه کرد. اما وقتى جامعه در حوزه زمان قرار گیرد و به گذشته تبدیل شود، مسئله به گونهاى دیگر خواهد بود. به آنچه در زمان «الف» جامعه گفته مىشود، در زمان «ب» تاریخ مىگویند و از اینرو در زمان «الف» جامعهشناسى به مطالعه آن مىپردازد و در زمان «ب» علم تاریخ. به عبارت دیگر تاریخ همان جامعهاى است که زمانش سپرى شده است؛ با تمام ابعاد حیات و تحولش. در نتیجه تنها متد مطالعه آن علم، تاریخ و دانشهاى مرتبط با آن است. تمام جوانب و مسائل یک جامعه تاریخى، اعم از شخصیتها، نهادها، علوم، ارزشها، وضعیت سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى آن به مدد علم تاریخ بررسى مىشود. بر همین اساس شناخت جامعهاى که قرآن، میراث آن دوره است، مقدمه شناخت زوایایى از قرآن خواهد بود و به نظر نگارنده عمده آیات قرآنى، زوایاى تاریخى کشف ناشدهاى دارند که در ادامه به چند نمونه آن اشاره خواهد شد.
این تصور که مردمان عرب آن دوره، همگى چنین یا چنان بودهاند، از همان تصورات کلى و یقینى است که هیچگاه در صحت آن تردیدى نشده و در نتیجه براى کشف جزئیات بیشتر تلاشى صورت نگرفته است. امروزه شناسایى تمدنهاى عرب شبه جزیره پیش از اسلام، در کانون توجه محققان بسیارى قرار گرفته است و کشفیات باستانشناسانه آثار و رمزگشایى از خطوط باستانى هم به نتایج قابل توجهى دستیافتهاند. علاوه بر این منابع و متون اسلامى ـ بهویژه متون روایى غیرتفسیرىـ اطلاعات قابل استفادهاى از آن دوره وجود دارد که کمتر گردآورى شده و در تحلیلهاى تاریخى به کار رفتهاند. همگى این دادهها عناصر اولیه بازسازى تاریخى جوامع گذشته را فراهم مىکنند. شناخت چنین جوامع و تمدنهایى در مسیر تحول بشرى به منزله شناسایى و درک حلقههاى زنجیره تحولات بشرىاند.
چنانچه قرآنپژوه با آداب، رسوم، عقاید، مناسک، آئینهاى مردم شبهجزیره عصر جاهلى آشنا باشد، مىتواند تشخیص دهد خطاب قرآن متوجه کیست، جهتش کدام است و هدف چه بوده است؛ در غیر این صورت مخاطب را عامه مردمان آن دوره مىشمارد و در تحلیل خود بسیارى از عناصر را از دست مىدهد و گاه با غلتیدن در تفسیر موضوعى، از بستر و فضاى تاریخى و در نتیجه معانى آیه فاصله مىگیرد.
پژوهشگر قرآنى، جامعه عرب پیش از اسلام را صرفاً با کلیاتى مىشناسد؛ با شاخصههایى چون کافر، بتپرست، منحط، ... . در واقع او چنین دادههایى را عمدتاً از خود آیات مىگیرد و گاه از روایاتى که در تفاسیر آمدهاند و از این رو در معرفت خود به آن عصر دچار دور مىشود و از آنجا که جامعه عرب صدر اسلام را با تکیه بر متن قرآن مىشناسد، در توجه به اشارات مخفى قرآن که با روشهاى تاریخى مىتوانند ظاهر شوند، ناکام مىماند. اینکه مردم مکه و مدینه چه خاستگاهى دارند، از چه زمانى در آن مناطق مستقر شدهاند، از چه پشتوانههاى فرهنگى و تمدنى برخوردارند، نوع اقتصادشان چگونه بوده، جزو جوامع شهرى قرار مىگیرند یا روستایى یا عشایرى و اینکه از چه طبقاتى تشکیل مىشدهاند، چه آداب و رسومى داشتهاند و از علوم و هنر چه بهرهاى داشتهاند، براى پژوهشگر راهگشا است.
ابتدایىترین، پیشفرض تاریخى از آن دوره آن است که جامعه مکه و جامعه مدینه، تفاوتهاى قابل توجهى داشتهاند که بخشى از آن به تاریخ هر یک از این جوامع ارتباط دارد. اهالى مدینه از فرهنگى برخوردار بودند که ریشه در تمدن کهن و نسبتاً پیشرفته آنان داشت، و در واقع از یمن به مدینه مهاجرت کرده بودند؛ در حالىکه مردمان مکه از بومیان حجاز شمرده مىشدند که عمده بستگانشان به نام «کنانه» در بیابانهاى حجاز جزو عشایر بودند. از اینرو مدینه و مکه از نظر فرهنگى تفاوت اساسى دارند؛ لذا در بررسى آیات مکى و مدنى به این نکته نیز باید توجه داشت.
نکته دیگرى که مىتواند پیشفرض مطالعات تاریخى قرآن قرار گیرد، توجه به جامعهشناسى تاریخى مردم این منطقه است. مردم مکه اقتصادى دارند که مبتنى بر دامدارى بازرگانى یا خدمات بازرگانى است؛ در حالى که در مدینه اقتصاد عمدتاً بر محور کشاورزى است و دامدارى و بازرگانى در مرحله دوم و سوم قرار مىگیرد و این مسئله بر جوانب دیگر حیات آنان تأثیر مىنهد. شناخت این تفاوتها چگونه در قرآنپژوهى مفید مىافتد؟
نیز مىتوان به عامل مذهب در مدینه اشاره کرد. از آنچه در معابد تمدن باستانى یمن یافت شده، نشانى از نام «الله» نیست و آنان چون دیگر ملل، ربالنوعهاى خاصى داشتند. اوس و خزرج و نیز قبیله خزاعه از قبایلى بودند که موطنشان یمن بود.2 آنان همگى بت منات را مىپرستیدند.3 منات براى آنان رب النوع قضا و قدر و برکت بود. از اینرو آن را در کنار دریا نصب کرده بودند و براى بارانخواهى نیز نزد آنها مىرفتند.4 آنان به بسیارى از بتهاى دیگر هیچگونه باورى نداشتند؛ اما تحت تأثیر آیین ابراهیم (پس از مهاجرت به یثرب) حج به جا مىآوردند؛ اما چون بر سر صفا و مروه بتهایى نصب شده بود، هیچگاه سعى را به جا نمىآوردند؛ زیرا انجام سعى را، اداى احترام به بتهاى نصب شده روى صفا و مروه مىشمردند.5
پس از آنکه پیامبر به یثرب هجرت کرد، همچنان بسیارى از اهالى مسلمان شده یثرب به حج مىرفتند. آیه 158 سوره بقره (إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَآئرِ اللَّهِ... ) در همین فضا نازل شده است تا آنان را مجاب سازد زمانى که هنوز مکه فتح نشده و در دست مکیان مشرک است، هرگاه خواستند به حج بروند، براى تکمیل مناسک خود سعى را انجام دهند؛ هر چند روى آن تپه بتى نصب شده باشد. بدون نگاه تاریخى به مسئله این پرسش پیش مىآید که ضرورت طرح بحث صفا و مروه چیست؟ آیا این امر ویژگى و مزیتى بر دیگر مناسک حج داشته است؟
نکته قابل توجه که از پرستش منات در میان مردم یثرب به دست مىآید، آن است که احتمالاً آنان نسبت به مردم مکه از شرک فاصله بیشترى داشتهاند. اگر چنین امرى صحت داشته باشد، بازخوانى مفهوم شرک در قرآن، با توجه به این مسئله مىتواند نتایج جدیدى را به همراه داشته باشد.
نمونه ءدومى که در صدد طرح آنیم باز به باورهاى اوس و خزرج، ساکنان مدینه باز مىگردد. بخشى دیگر از اهل یثرب بنا به باورهاى خود زمانى که براى اداى فریضه حج مىخواستند از مدینه به مکه بروند، پس از آنکه احرام بستند، نباید زیر سایه روند. از اینرو اگر پیش از حرکت خود مىخواستند سرى به خانه خود بزنند، براى آنکه از زیرِ سردرِ خانه وارد نشود، از پشت بام یا روى دیوارها وارد خانه مىشدند و در این فضا آیه 189 سوره بقره نازل شد و از آنان خواسته شد از در وارد خانه شوند. با توجه به اینکه چنین باورها و عقایدى صرفاً به مردم یمنىتبار اوس و خزرج و خزاعه نسبت داده شده است، از این رو مخاطب چنین آیاتى صرفاً ایشانند و نه عموم مردمان جاهلى.
در مقابل آیاتى وجود دارد که صرفاً به برخى عناصر فرهنگى و تاریخى اقوامى اشاره مىکند که عمدتاً اهل مکهاند. به عنوان نمونه در منابع روایى، اشاراتى به این نکته وجود دارد که نظام خانواده در مکه نظامى پدرسالارانه بود؛ اما این نهاد در یثرب وضعیت متفاوتى داشت. از اینرو جایگاه زنان مدینه در خانواده با وضعیت زنان مکه در خانوادههایشان تفاوت مىکرد. آیه زدن زنان (نساء، آیه 34) در مدینه نازل شد؛ اما مخاطب این آیه مردان مهاجر بودند، نه انصار. در واقع دستور خداوند به زدن زنان نوعى سیاست تربیتى است که خداوند براى تغییر رفتار مردان قریشى در مدینه، در نظر گرفته است و ناظر به همان دوره است.6
شناخت ساختار سیاسى ـ اجتماعى شهرها نیز مىتواند بسیار مفید باشد. آیا اوس و خزرج را تنها به همان جنگهاى دایمى مىتوان شناخت؟ آیا توجه داریم که درباره شخصیتهاى موءثر در زندگانى پیامبر که منشأ نزول بسیارى از آیات شدند باید به انتساب قبیلهاى آنها توجه داشت؟ آیا مىتوان پذیرفت که یثرب از ویژگىهاى شهر برخوردار بوده است؟ آیا نظام ادارى، قضایى، امنیتى و رفاهى متمرکز شهرى در آن وجود داشته است یا خیر؟ آیا مردم بدان معنا که امروزه ما مىفهمیم، شهروند بودهاند؟ درباره مکه نیز مىتوان چنین پرسشهایى را طرح کرد که نشان مىدهد با تردید در دانستههاى پیشینى، مىتوان درپى کشف جزئیات بیشترى بود؛ جزئیاتى که با روشهاى تاریخى و متن شناختى به دست مىآیند.
شناخت جزئیات قبایل در مکه و مدینه(قبیلهشناسى) مفهوم بسیارى از آیات را روشنتر خواهد کرد. به عنوان نمونه نباید تصور کرد که در یثرب تنها دو قبیله بتپرست (اوس و خزرج) و سه قبیله یهودى (بنىقریظه و بنىنضیر و بنىقینقاع) حضور داشتند. اوس و خزرج به قدرى بزرگ شده بودند که خود به قبایل متعددى تبدیل شده بودند. از این رو یثرب را باید با تیرههاى متعدد خزرجى و اوسى تصور کرد که از نظر سیاسى ـ اجتماعى، مستقل عمل مىکردند. بخشى از تیرههاى اوسى تا پنج سال پس از حضور پیامبر در مدینه همچنان بت مىپرستیدند و با قبایل یهودى بنىنضیر و بنىقریظه همپیمان بودند.7 و آنها پس از تبعید بنىنضیر، نبرد خندق و سرکوب بنىقریظه مسلمان شدند و از آنرو که بسیارىشان با حکومت پیامبر مخالف بودند، منافق خوانده شدند.8
بازخوانى مفهوم منافق در آیات مدنى با توجه به بازسازى فضاى تاریخى آن، بسیار به فهم مخاطبان این آیات، فضاى آن لحظه و تأثیرات نزول وحى کمک مىکند. توجه به این نکته ضرورى است که انگیزههاى هر یک از دستهها در مخالفت باطنى با پیامبر تفاوت دارد و نمىتوان با تفسیر موضوعى آیات نفاق به زوایاى مفاهیم این آیات رسید. برخى منافقان، قریشى بودند، برخى اوسى و برخى خزرجى. انگیزهها، دلایل، محدوده زمانى فعالیت هر یک از این گروهها ممتاز از گروههاى دیگر است. از اینرو شناسایى تاریخى گروههاى نفاق، فهم صحیح آیات را ممکنتر مىسازد. منافقانى که در سوره بقره مورد خطاب الهى قرار دارند با منافقان سوره توبه یکى نیستند و اساساً شرایط یکسان نیز ندارند. درباره سوره منافقون هم مسئله همین گونه است.
درباره مفهوم کفر در آیات مدنى نیز مىتوان به نکاتى اشاره کرد. به عنوان مثال مىتوان متوجه شد که اگر در آیه 75 سوره مائده از واژه کافر در کنار یهودیان اشاره شده، به چه دلیل این امر اتفاق افتاده است. واژه کافر در این آیه اشاره به تیرههاى اوسى دارد که با یهودیان یثرب همپیمان بودند و در کنار مسلمانان در آنجا زندگى مىکردند. از اینرو نمىتوان تمام یهودیان یثرب را مشمول آیه دانست؛ چرا که بسیارى از یهودیان از حامیان پیامبر یا جزو گروه بىطرف باقى ماندند و برخىشان نیز در رکاب او شهید شدند.9 همچنین نمىتوان همه منسوبان به اوس و خزرج را که بعدها انصار نامیده شدند، ستود.
با دانستن جزئیات ارتباطات اجتماعى و فرهنگى یثرب در آغاز حضور پیامبر در آنجا، مثلث یهود، کفار و مسلمانان و روابط متقابل آنان با هم، بیش از نیمى از آیات سوره بقره رمزگشایى مىشود و شاید با شناخت بهتر آیات این سوره دانست چرا پیامبر هنگامى که انصار در جنگ حنین همراه با دیگر مسلمانان پا به فرار نهادند، آنان را با عبارت «یا اصحاب سورة البقرة» فرا خواند.10
در بسیارى از آیات گزارشهاى تاریخى مفسران ناکافى است. از این رو پژوهشگران این دوره را به بیش از آنچه مفسران دورههاى پیشین دریافتهاند رهنمون نمىکند. علاوه بر اینکه گاه پژوهشگر در میان دادههاى متفاوت ابن عباس، قتاده، سدّى، مجاهد، حسن بصرى و... متحیر مىماند؛ در حالىکه واقعیت تاریخى با مطالعات تاریخى در دسترس است.
البته آسیبشناسى منابع تفسیرى به همین قدر نیز محدود نمىشود؛ بلکه عموم راویان روایات تفسیرى فاقد نگاهى تاریخى به مسائل بودهاند و صرفاً پس از اطمینان از سند حدیث، از آن بهره مىبردهاند. حتى طبرى هنگامى که تفسیر مىکند از اطلاعات تاریخى خود کمتر استفاده مىکند. تفصیل آن در این مقال نمىگنجد.
علاوه بر مطالعات تاریخى بسیارى از دانشهاى تاریخ مىتوانند به مدد مطالعات قرآنى بیاید. باستانشناسى کتیبهشناسى، زبانهاى باستانى و... همگى علومى هستند که مىتوانند در خدمت قرآنپژوهى قرار گیرند؛ بهویژه در شناخت گزارشهاى قرآنى از اقوام و ملل گذشته کارایى فراوان دارند.
بحث از زبانهاى رایج در دوره نزول آیات و کاربرد واژگان و دامنه معانى آنها به مباحث زبانشناسى تاریخى باز مىگردد. اینکه چرا خداوند در سخنان خود از واژگان جوامع و قبایل متعددى بهره برده است، بىنیاز از مباحث زبانشناسانه و تحلیلهاى تاریخى نیست. به عنوان نمونه در آیات سوره حشر زمانى که خداوند به درخت خرما مىخواهد اشاره کند، از کلمه «لینة» استفاده مىکند که مختص قبایل اوسى است.11 چرا واژهاى که کاربرد گستردهترى دارد به کار نرفته است و این نوع کاربرد حاکى از چه مسایلى است؟
در همین سوره که بنا به روایت ابن عباس نام دیگر آن سوره بنىنضیر است و درباره پیکار یهودیان بنىنضیر با پیامبر نازل شده است، به حصن یا قلعه اشاره شده است. آیا دادههاى باستانشناسانه چنین مدعایى را اثبات مىکند؟ آیا در مدینه قلعههاى متعدد وجود داشته؟ «قُرَى محصنه» در این سوره به چه معنا است؟ به معناى برج و بارو و دیوارهایى است که گرد روستایى کشیده شده است؟ آن روستاهاى مستحکم، کجا و به چه نام بودهاند و اکنون چه نشانى از آنها باقى مانده است؟
علاوه بر گزارشهاى قرآنى از جامعه صدر اسلام، برخى داستانهاى انبیاء نیز هنوز در پرده ابهام قرار دارند. به هر حال هر جامعهاى در زمان و مکان مشخص زندگى کردهاند؛ وگرنه مورخان حکایات فاقد زمان و مکان را افسانه مىخوانند. اما قصص قرآنى گزارشهاى حقیقى از جوامع پیشناند؛ جوامعى که وجود داشتهاند و غالب آنچه درباره برخى از آنان کشف شده، گزارشهاى قرآنى را تأیید مىکنند. به نظر مىرسد بیش از مطالعه و نقد روایتهاى تفسیرى در این زمینه که گاه از آن به اسرائیلیات یاد مىشود، پژوهشگران قرآنى باید به تألیفات و نتایج کاوشهاى باستانشناسانه توجه کنند. یکى از منابعى که در این زمینه مىتوان معرفى کرد اثر دکتر محمد بیومى مهران است12 که به تازگى با عنوانى متفاوت به زبان فارسى برگردانده شده است.13
پىنوشتها:
* دانش آموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکتراى تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس.
1. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 1، ص 52.
2. کلبى، جمهرة انساب العرب، ج 2، ص 269؛ همو، نسب معد و الیمن الکبیر، ج 2، ص 7.
3. همو، الاصنام، ص 6؛ المحبر، ص 316 ؛ أرزقى، تاریخ مکه، ج 1، ص 125.
4. ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 2، ص 147 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 56 ؛ المفصلفى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 250.
5. أرزقى، تاریخ مکه، ج 1، ص 213.
6. براى توضیحات بیشتر ر. ک: مهران اسماعیلى، زن از نگاه خلیفه دوم، پایاننامه کارشناسى تاریخ موءسسه آموزش عالى باقرالعلوم، 1379.
7. طبقات الکبرى، ج 3، ص 18 و نیز ج 4، ص 383 ؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 22، ص 83.
8. سیره ابن هشام، ج2، ص 347؛ تاریخ طبرى ج3 ص 90.
9. طبقات الکبرى، ج 1، ص 501؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج 1، ص 173 ؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 209؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 362.
10. شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 132؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 63؛ طبقات الکبرى، ج 2، ص 151 و نیز ج 4، ص 19.
11. الاتقان، ج 1 ص 390.
12. دراسات تاریخیة فى القرآن الکریم، 5 مج، بیروت، دار النهضة، 1988.
13. بررسى تاریخى قصص قرآن، ترجمه محمد راستگو و مسعود انصارى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1383.