حوزه و پژوهشهاى آن، بایدها و راهکارها
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پژوهش و حوزه: با تشکر از شما که این فرصت را در اختیار ما گذاشتید. سؤال اول را از سیر شکل گیرى حوزه هاى علمى شیعى آغاز مى کنم و اینکه این حوزه ها چه تفاوتى با پایگاههاى علمى اهل سنت داشتند؟
الحمد لله والسلام على رسول الله و على آله آل الله. حوزههاى علمى یا دینى یا بهتر بگوییم حلقههاى درس از نیمه اول قرن اول هجرى به شکل رسمى و فراگیر در مسجدها تشکیل شد. منزل بعضى از اصحاب مانند عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسى و عمار یاسر را نیز مىتوانیم به عنوان حلقه درس و نخستین پایگاههاى علمى در جهان اسلام محسوب کنیم؛ اما آنچه منظور نظر سؤال شما است، گمان مىکنم شکل رسمى و آکادمیک این حلقهها و محافل علمى است.
عصر تدوین که از نیمه دوم قرن دوم هجرى یعنى سال 143 هجرى آغاز مىشود، تدوین و تألیف را از حالت انفرادى به حالت عمومى و فراگیر در جهان اسلام تبدیل مىکند. در حقیقت، نهضت تدوین در جامعه اسلامى پاسخ به فعالیت حلقههاى درس و بحثى است که باید از مرحله شفاهى به مرحله مکتوب پیش برود و شیوع عام و فراترى داشته باشد. اگر بخواهیم از پیدایش حوزه به معناى مصطلح امروزى یاد کنیم باید بگوییم در جهان اهل سنت با شروع نسل دوم فقیهان، یعنى همان فقیهانى که حاکمیت به گونه رسمى از نظریات آنها سود مىبُرد و آنها هم سخنگوى دینى حاکمیت اموى و عباسى بودند، شروع مىشود؛ یعنى بعد از فقیهان مستقل ـ مانند شافع، مالک، ابوحنیفه ـ نسبت به امویان و عباسیان که دیدگاه راشدى یا اصحاب حدیث را بیان مىکردند، (منظورم، مالک، شافعى و ابوحنیفه است) نسل دوم، و فقیهان دیگرى پا در میدان مىگذارند؛ مثل اوزاعى(157 ـ 88 ه .ق) ابویوسف(182 ـ 113ه .ق)، شیبانى(189ـ132ه .ق) و ماوردى (450 ـ 364 ه .ق). تا برسد به جوینى (متوفاى 434ه .ق) و غزالى (505 ـ 450 ه .ق).
پس در جهان برادران اهل سنت، حوزههاى دینى با همسویى حاکمیت سنى اموى و عباسى و حکومتهاى محلى موالى و تابع عباسیان به صورت رسمى شکل مىگیرد. و این درست در قرن سوم هجرى است. این حوزهها با شکل گیرى نظامیهها به وسیله خواجه نظام الملک طوسى به اوج اقتدار و رسمیت مىرسد؛ ولى چون عملا با فلاسفه و متکلمان و عارفان و صوفیان درگیر مىشدهاند، اعتبارشان رو به ضعف نهاده بود.
در میان شیعه، شیوه پیدایش و روند تشکیل حوزه به شکل دیگرى است که آن را باید به دو عصر، پیش ازغیبت و بعد از غیبت تقسیم کرد. در عصر پیش از غیبت به علت ارتباط با ائمه اطهار(ع) تفسیر دین و بیان شریعت مستقیما از طریق اصحاب ائمه و نمایندگان به اطلاع شیعه مىرسید. در حقیقت این رابطان، خود شارحان هم هستند که مسائل دین را از امام (ع) مىگیرند، و مىتوان گفت همه اینها براى اداره حوزههاى محلى و دور دست از محل حضور امام(ع) مثلا: مدینه، کوفه، بغداد، طوس، صلاحیت داشتهاند و عملا این حلقهها را تشکیل دادهاند.
آنچه موجب توفیق بیشتر شیعه در این کار، یعنى تشکیل حوزه تحت نظارت و هدایت ائمه (ع) مىشد، استقلال از حاکمیت اموى و عباسى و در حقیقت بیان و تفسیر «اسلام معیار» بود در برابر اسلام اموى و عباسى، منظورم مؤکدا در رابطه با فقه و کلام است، یعنى فقه رسمى سنى حکومتى و کلام رسمى سنى حکومتى که با بیان و لسان فقیهان و متکلمان رسمى اموى و عباسى طرح و شرح و نشر مىشد.
نقطه قوت فقه و کلام شیعه در عصر حضور ائمه (ع) این است که مستقل از هر جریان سیاسى به راه خود ادامه مىدهد. و تابع حوادث و رویکردهاى جهان سیاست و خلافت نیست.
عصر دوم، یعنى عصر غیبت، به علت نفوذ ایادى حاکمیت و حضور بعضى فرصت طلبان، شاهد فراز و فرودهایى هستیم که در باب احکام و اموال پیش مىآید؛ ولى با حضور نواب و امناى عالِم، این مشکل مرتفع مىگردد. گرچه باید گفت طلیعه این مشکل پس از شکست طرح مامون از به صحنه آوردن علویان براى دنیا خواه کردن و زمین گیر کردنشان، نمایان مىشود.
حال با اشارهاى که شد، مىتوان گفت حوزه رسمى و علمى شیعه، نیمه دوم قرن چهارم هجرى در بغداد پا گرفتهاست. این عصر که عصر نمایان و درخشان تمدن و ظهور دانش در جهان اسلام است، سه قدرت رقیب و متناظر در جهان اسلام حضور پیدا مىکنند: عباسیان سُنى در بغداد؛ فاطمیان باطنى در مصر و شام و افریقیه؛ آل بویه شیعى در فارس با مرکزیت بغداد. فاطمیان براى نشان دادن تفوق فکرى و علمى، حوزه بلند آوازه و پر برکت «الازهر» را به نام شریف و مبارک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بنا مىنهند. عباسیان فقه و کلام رسمى سنى را به وسیله ماوردى، باقلانى، فرّاء و قاضى عبدالجبار اسدآبادى به صحنه مىآوردند و آل بویه گرچه بیش از آنکه تمدن ساز و علم پرور باشند، سیاستمدار و محافظه کارند، سرمایه عظیمى از خلال این رقابت بزرگ علمى و فکرى نصیبشان مىشود و از آن، سخاوتمندانه استفاده مىکنند. در حقیقت میراث ارزشمند آل حمدان و نبوغ چهرههاى نامدار شیعه در فقه، کلام، ادب، فلسفه و تفسیر حرکتى در بغداد مىآفریند که ما آن را آغاز رسمى و علمى حوزه بغداد با شیخ طوسى (460 ـ 385 ه .ق) و شیخ مفید (413 ـ 336ه .ق) مىشناسیم.
بنابراین، وقتى مىگوییم حوزه هزار ساله، منظور از این تاریخ است و الا از همان ظهور اسلام، چه در عصر معصوم(ع) و چه پس از آن بزرگواران، حلقههاى بحث علمى وجود داشته است؛ اما تفاوت دو حوزه سُنى و شیعى ، به استقلال و ارتباط با معصوم (ع) و منبع و منشا بر مىگردد که پیشتر اشاره کردم.
پژوهش و حوزه: مهمترین کارکرد حوزههاى علمیه چه بوده و از منظر تاریخى چه تاثیراتى داشته است؟
حوزههاى علمیه، گذشته از وظیفه هدایت دینى امت اسلام، از بعد علمى نیز مروج، مبلغ و محقق علوم دینى در فرهنگ اسلامى به شمار مىروند.
در یک تقسیم بندى، علم و پیدایش آن را در عصر اسلام، مىتوان به سه دسته تقسیم کرد:
علوم اسلامى یا علوم بیانى که تأسیسى است. نشر این علوم را حوزههاى علمیه در اسلام به عهده دارند. این علوم عبارتند از: علوم عربى (شامل صرف، نحو و بلاغت)، علوم حدیث (شامل رجال، درایه، مختلف الحدیث، فقه الحدیث و جرح و تعدیل)، علوم تفسیر، علم کلام، فقه و اصول.
در حوزههاى رسمى اهل سنت تنها این علوم را علوم رسمى حوزوى مىشناسند و تدریس مىکنند. هم اشعریان و هم معتزلیان؛ ولى در حوزههاى علمى شیعه منطق و فلسفه اسلامى با همه نحلههاى مشایى، اشراقى و متعالیه تدریس مىشود؛ حتى عرفان هم با ریشههاى اسلامى و غیر آن تدریس مىشود و این امتیاز، ویژه حوزههاى شیعى و از توانمندىهاى آن است.
آنچه بر شمردیم علوم حوزوى بودند. دو قسم دیگر، علوم برهانى یا همان علوم فلسفى و علوم عرفانى است. که فعلا چون به بحث ما مربوط نمىشود، از تفصیل آن چشم مىپوشیم.
علوم تأسیسى که با ظهور دین مبین اسلام پیدا شدند، همه بر اساس نیاز بود. جامعه اسلامى نیاز داشت و نخبگان آن را تدارک دیدند. انصافا باید گفت دقت فراوان و رنج بسیار صرف شده است. از علم نحو و بلاغت گرفته تا کلام، اصول و فقه آثار هوشمندى، کاملاً به چشم مىخورد. ویژگى دیگر علوم حوزوى که در هیچ علمى و در هیچ مکتب و نحلهاى نمىتوان سراغ گرفت، این است که مروجان این علوم در عین وفادارى، روشمندى پیوسته را نیز حفظ کرده و هم به توسعه علم همت مىگمارند و هم به هدایت خلق دل بستهاند. این، ویژگى حوزه است و در جاى دیگر نمىتوان سراغ گرفت. گرچه بعضى نقادان خرده گرفته و گفتهاند این کار، قدرت نقادى و بازنگرى را از حوزویان بازستانده و مگر مىشود انسان علمى را هم روشمند توسعه دهد و نشر کند وهم مدافع باورمند آن باشد. این نقادان حتى پا را فراتر گذاشته و گفتهاند: جمع بین این دو خصیصه متضاد در علم، به دیگر حوزههاى علوم اسلامى هم سرایت کرده و عملاً علوم اسلامى را علومى ابزارى و وفادار به «نص» در خدمت گرفته و نشاط آن را باز ستانده و در یک کلام، صبغه کلامى و دفاعى در هیئت جدل و بیان، گریبانگیر فرهنگ اسلامى شده و نشاط و ابداع را از میان برده است.
من در این سخن که بعضى نخبگان و نقادان نامبردار جهان اسلام از سر دلسوزى و علاقه مندى، درباره علوم تأسیسى دینى گفتهاند، کمى بى انصافى ـ اگر نگویم جفاـ در حق این علوم ملاحظه مىکنم.
اگر به گفته بعضى از این نقادان، تمدن اسلامى و یا علوم اسلامى صبغه فقهى دارد، همان گونه که تمدن یونانى صبغه فلسفى، باید بگوییم در باب حوزههاى شیعى صادق نیست؛ زیرا در این حوزهها با تکیه بر عقل و تدریس علوم فلسفى، عرفانى و نجوم، گذشته از پیش برد و توسعه علوم شرعى، در نشر علوم عقلى و فلسفى در ابواب معرفت نیز پیشتاز بودهاند.
روى سخن این نقادان متوجه حوزههاى رسمى سنى اشعرى است و به شیعه ارتباط ندارد. بهتر است در بیان دقیقتر با قید و اضافه به آن اشاره کنند تا حقى ضایع نشود.
باید گفت حوزههاى علمیه شیعى به طور خلاصه این کارکردها را داشتهاند:
1. تأسیس و ترویج علوم دینى؛ 2. هدایت امت در تشریع و بیان احکام دینى؛ 3. نشر علوم عقلى و تحکیم عقلانیت در علوم و گشایش ابواب توحید و توسعه ابواب معرفت.
پژوهش و حوزه: روشهاى پژوهش در گذشته چگونه بوده وآیا پژوهش هاى زمان ما منجر به تولید علم شده است؟
در علم و روش تحقیق، دو سبک تولید داریم: یکى تخصصگرایى (Specialization) و یکى عام گرایى یا دایرة المعارفگرایى (Encyclopedism). هر وقت در تمدن و تولید علم از مسیر تخصصى رفتهایم در اوج نوآورى و ابداع بودهایم؛ ولى هرگاه به حاضرى خورى یا أکل از مایه پرداختهایم، از ابتکار و ابداع دور افتاده و به نوشتن دایرة المعارف و تکرار کارهاى پیشینیان خود پرداختهایم. مورخان تاریخ علوم و تاریخ آداب نویسان، این عصرها را عصر انحطاط نامیدهاند.
جاحظ در کتاب الحنین إلى الأوطان، و وصولى در اخبار ابى تمام به هر دو شیوه اشاره دارند. علىبنرضوان در النافع فى تعلیم صناعة الطب بر پزشکانى که دست به تألیف دایرة المعارف مىزنند، خرده مىگیرد و این کار را سقوط علم مىداند. ابن خلدون هم در المقدمة بر کسانى که زمینه مصرف علم را براى دیگران فراهم مىکنند، حمله مىکند.
انسان دوست دارد به جهل خود اعتراف نکند. از این رو، کارهاى دیگران را به نام خود مىکند. همچنین دوست دارد به همه چیز جواب بدهد و براى این کار از زحمات دیگران استفاده مىکند. این در حالى است که ما باید بپذیریم محققان برجسته، وقتى گردنههاى علم را یکى پس از دیگرى در مىنوردند، آنگاه در مىیابند که:
تا بدانجا رسید دانش منکه بدانم همى که نادانم
سیوطى در کتاب المُزهِر آورده است: «از شعبى پرسیدند. گفت: نمىدانم. گفتند: فبأى شىء تأخذون رزق السلطان؟ گفت: ِلأقول لا أدرى فیما لا أدرى!».
ابن أبى اُصُیبِعه در کتاب عیون الأنباء فى طبقات الأطبّاء از قول جوزجانى آورده است: «ابن سینا هرگاه کتاب جدیدى را به دست مىآورد، نخست به نقاط ابداعى مؤلفش مىپرداخت تا میزان توانمندى او را در علم بیابد».
محققان مسلمان جملههاى «لم یُسبق» و «لم یَسبقنى إلیه أحدٌ» را در تصنیفات خود به کار مىبردند تا ابداع و ابتکار خود را در تحقیق نشان دهند.
ابوالعلاى معرى گوید:
و إنّى و إن کنت الأخیر زمانهلآتٍ بما لم تَستطعهُ الأوائل
دانشمندان اسلامى غایت تحصیل و طلب علم را دستیابى به «مَلَکه» دانستهاند؛ آنسان که بتوان با آن به استنباط و استخراج نایل آمد.
عَلمَوى در کتاب المُعید فى أدب المفید و المستفید گوید: لا ینبغى لمصنّفٍ یَتَصدّى إلى تصنیفٍ أن یعدل إلى صِنفین: إما أن یَخترع معنى، أو یَبتَدعَ وضعا و مَبنى. و ما سوى هذین الوَجهینِ، فهو تسویدُ الورقِ و التَّحلّى بِحِلیةالسَّرقِ.
پس مىبینید که از نگاه علموى یا باید در علوم بنیادى کشف معنا کرد و به نظریه پردازى پرداخت و یا به ابداعى که به قاعده علمى منجر شود و به اصطلاح پژوهشگران عصر ما، به کار بردى شدن علوم بینجامد، پرداخت.
محققان مسلمان پدید آمدن اثرى علمى را به هفت درجه تقسیم کردهاند:
1. استخراج ما لم یسبق إلى استخراجه أحد؛ 2. و ناقصٌ فى الوضع یتمّم نقصه؛ 3. وخَطأٌ یُصحِّح الحکمَ فیه؛ 4. و مُستغلقٌ بإجحاف الإختصار یُشرح أو یتمم بما یوضح استغلاقه؛ 5. و طویلٌ یُبدّد الذّهنَ طولُه یُختصر من غیر إغلاق و لاحذف لَمّا یخلّ حذفه بغرض المصنّف الأوّل؛ 6. و متفرقٌ یجمع أشتات تبدّده على أسلوب صحیح قریب؛ 7. و منثودٌ غیرُ مرتّبٍ، یُرتّب ترتیبا یشهد صحیح النّظر إنّه أَولى فى تقریبِ العلم للمتعلّمین من الّذین تقدّم، فى حُسنِ وضعه و ترتیبه و تبویبه.
آنچه به عرض رساندم، شمهاى از شیوههاى عالمان و محققان مسلمان بود که در عصرهاى گذشته تجربه کرده و براى ما به تولید علم پرداختهاند؛ اما اکنون باید دید شیوه حوزههاى دینى در تولید علم چگونه است؟
من بر خلاف بعضىها که در نقد روش یا نقد میراث، بدبینانه به کارکرد علمى حوزهها مىپردازند، خوش بینم و این نوید را مىدهم که ما در حوزههاى شیعه خصوصا مکتب فقهى و کلامى و فلسفى حوزه قم منتظر ظهور تولیدهاى جدید هستیم که مىتوان از آنها به یک نهضت علمى تعبیر کرد. این را هم عرض مىکنم که، بیش از 20 سال است با این حوزه علمى بزرگ ارتباط نزدیک و مستمر دارم. حرکت خوبى که حوزه در بخش پژوهش شروع کرده، امیدوار کننده است. تعداد مراکز تحقیقاتى فراوانى تأسیس شده، تحقیق در حوزه رسمیت یافته و این امر که طالب علم تنها نباید مبلغ و مروج دین به سبک قدیم بشود، بلکه باید محقق و پژوهشگر در معرفت دینى هم پرورش دهیم، پذیرفته شده است. از همه مهمتر، درک این نیاز از سوى مسئولان محترم و استادان و مدرسان حوزه است.
پژوهش و حوزه: با توجه به ارتباط طولانى شما با حوزه، چه راهکارهایى را براى عملى شدن این نهضت علمى توصیه مى کنید؟
براى دستیابى به این هدف بزرگ باید چند کار بکنیم:
اولا. باید دورنما روشن باشد؛ یعنى اصولا در این جهان براى چه به نشر علوم اسلامى مىپردازیم؟ براى اقناع جدلى یا اقناع علمى؟ به زبان و بیان روشنتر، ما در یک جهان سکولار و غیر سکولار به دنبال چه مخاطبى هستیم؟ آیا همه مخاطبان ما مؤمنان معتقدند که در ماههاى محرم و صفر و یا ماه مبارک رمضان پاى منبر مىنشینند؟ آیا ما به همان سبک جدلى و کلام سنتى باید به نشر معارف اهل بیت(ع) بپردازیم؟ یا از طریق علم در این بازار مکتبها و ایسمها و نحلهها، متاع خود را عرضه کنیم؟
اگر این استراتژى ترسیم شود، سبک آموزش ما هم باید با حفظ همان اصول و نصوص تغییر یابد؛ یعنى باید طالب علم را به اقناع و اثبات علمى برسانیم و آنها را براى عرضه این دستاوردها در این بازار پر رقابت، وارد کنیم. منظور من این نیست که از همان راهى برویم که دیگران رفتند. منظورم راه نشر علمى با اهداف دنیوى نیست. منظورم این است که روش علمى باید زبان اقناع و اطمینان بخش داشته باشد، نه زبان جدال و احتجاج.
دوم. تغییر در برنامههاى آموزشى و تألیف کتبى که جویندگان علم باید در مقدمات و سطح بخوانند، آن هم با بهره گرفتن از شیوههاى آموزش و با استفاده از دستاوردهاى جدید علوم روز. مثلا نباید فقط یک کتاب منطقى را تدریس کنیم، بلکه باید مکاتب و مدارس منطقى معاصر را هم بیاموزیم و سیر و تطور علم منطق را هم به طالب علم یاد بدهیم تا در بند یک کتاب نماند و بتواند به خوبى با جهان اطراف خود مرتبط شود.
سوم. ملاحظات دقیق در انتخاب جویندگان علم. من اطلاع یافتهام که در نحوه آموزش و انتخاب، قدمهاى خوبى در چند سال اخیر برداشته شده است.
منظورم از این کار انتخاب دقیق و درجه بندى هوشى و توانمندى طلاب براى مقاصد گوناگون است. طلبهاى ممکن است، براى تبلیغ و منبر مناسب باشد، بیان و حافظه خوبى داشته باشد و طلبهاى دیگر ممکن است براى تحقیق مناسب باشد، ذهن نقاد، صبر و ذکاوت خوبى در او یافت شود؛ این افراد باید براى پژوهشگرى انتخاب شوند و پس از گذراندن آموزش فشرده و فنى وارد مرحله پژوهش بشوند. زمان آموزش را باید کوتاهتر کرد.
چهارم. تغییر شیوه آموزش از شفهى به مکتوب و اجراى فحصهاى مکرّر و کم کردن تعداد طلاب و استاندارد کردن کلاسها. همین گونه در دروس خارج هم باید ترتیبى اتخاذ شود تا طلبه، حضور تحقیقى و سهم جدى از بحث داشته باشد و ریزهخوار دیگر مستشکلان و هوشمندان نشود. مىتوان حلقهها را کوچکتر کرد، موضوع بحث را بین همه تقسیم کرد تا مکتوب کنند و قدرت ابداع و استدلال خود را نشان دهند و استاد بر همه احاطه پیدا کند و توان استدلال آنها را بسنجد و بر اساس آن، اجازه صادر کند.
من احساس کردهام که بیشتر طلاب در بیان اندیشه و یافتههاى دورنى خود که مقدمه ظهور نگارش و پژوهش است، کمى کندند. این را که عرض مىکنم، تجربه 20 ساله من در حوزه و دانشگاه است. در دانشگاهها در دوره دکترا با دانشجویان مباحثى را در میان مىنهیم. شیوه استدلال، مناقشه و استشکال در طلاب سطح خارج همیشه بهتر از دانشجویان دوره دکترا در دانشگاه است؛ ولى توان تعبیر و نگارش دانشجویان دکترا بهتر است. براى من اثبات شد که به علت سنت شفهى تدریس و دورى از امتحان، تحقیق و کتابت در میان طلاب، قدرت نوشتن و توان نگارش ضعیف مىشود و در عوض قدرت استدلال و مناقشه و مجادله بالا مىرود. من در امتحان شفاهى جمعى از طلاب شاهد بودم، بحثى را همه با نمرههاى خوب قبول شده بودند؛ ولى همان بحث را در امتحان مکتوب غالبا نمره نیاوردند. من این را به حساب روش کار و تدریس در حوزه گذاشتم، نه ضعف علمى طلبهها.
پیشنهاد آخر من، روش تحقیق در علوم اسلامى یا علوم حوزوى است. چه اشکالى دارد ما در سبک استخراج و استنباط خود روشهاى دیگرِ علمى را بیازماییم. در استخراج احکام الله، هر روش درست عقلانى که ما را بهتر به یقین برساند، مغتنم است.
بزرگانى از عالمان گذشته، شیوههاى دیگرى را هم آزمودهاند. اندلسیان، همانند ابن باجه (532 ه .ق)، ابن طُفیل (581 ه .ق)، ابن رشد( 520 ـ 595 ه .ق)، شاطبى(538 ـ590 ه .ق)، ابن خلدون( 732 ـ 808 ه .ق) و ابنحزم(384 ـ464 ه .ق) در استخراج احکام به شیوه دیگرى رفتهاند. انتظار است ما هم امروز کارى بکنیم. البته این، امرى تخصصى و فنى در روشمندى علمى است که مدرسان، محققان و عالمان دین باید کاملا دور از حساسیت و بدگمانى، به آن بپردازند. هر کس حق ورود به این مباحث را ندارد. اگر بنا شد چنین قدمى برداشته شود؛ بنده هم متواضعانه عرایضى دارم که به استحضار مىرسانم و آن هم صرفا در روش تحقیق در معامله با قالبها و معانى است.
در پایان باید عرض کنم، جهان اسلام را که مىنگرم، از حیث نوآورى در حدى نیست که با جهان دیگر مقایسه شود؛ ولى با توجه به تلاشهاى روشمندى که مشاهده مىشود تا ده سال آینده شاهد یک نهضت علمى زنده و پویا خواهیم بود.
پژوهش و حوزه: از منظر آسیب شناسى چه عواملى موجب رکود و خمودگى درپژوهش هاى حوزوى است و آیا پژوهش هاى حوزوى دچارنوعى رکود وخمودگى نشده است؟
با توجه به تاریخ تأسیس حوزههاى علمى که براى تربیت مجتهد، مدرس و مبلغ و بر سبک شفهى است، نباید ملامتى متوجه حوزویان باشد؛ ولى امروز، با تأسیس جمهورى اسلامى ایران و طرح اسلام به عنوان الگوى حکومتى در جهان امروز، نیازمند تغییر در برنامه ریزى هستیم.
پژوهش باید جایگاه در خور داشته باشد و ما به تربیت محقق حوزوى نیز بپردازیم. این امر اقتضا دارد که ما تغییراتى در مواد و دروس بدهیم همان گونه که در پاسخ سؤالهاى پیشین اشاره کردم، در این 20 سال شاهد فعالیتهاى خوبى هم در سطح برنامه ریزان وهم در سطح طلبهها هستیم. اگر به موازات این فعالیتها، استفاده از ابزارهاى آموزشى و بهرهگیرى از تکنیکها هم مورد توجه واقع شود، زودتر به اهداف خواهیم رسید.
پیشنهاد من این است که از طریق آزمونهاى فنى و دقیق، به تشکیل حوزههاى علمى خاصى براى تربیت محقق بپردازیم و مثل سایر مراکز آموزشى معمول در جهان، حق داشته باشیم به درجه بندى و تعیین توانمندى داوطلبان دست بزنیم. ممکن است بعضى به این شیوه معترض شوند امکاناتى که براى تربیت طلاب علوم اسلامى اختصاص مىیابد، قائل به چنین دستهبندى نباشد و آن را مغایر با سبک و سنت حوزویان بشناسد و یا حتى آن را خلاف عدالت به شمار آورد.
من گمان مىکنم که مراجع گرانقدر و مجتهدان بزرگوار ـ دامت برکاتهم ـ هم مخالفتى با این سبک درجه بندى براساس توانمندى و ضریب هوشى نداشته باشند؛ چرا که غایت کار، تربیت مجتهد است و مجتهد مطابق با تعریف نظامهاى آموزشى جهانى، معادل محقق است و معمولا از میان تعلیم یافتهگان بین 15 تا 20 درصد محقق مىشوند. من با سبک مجادله و مناقشه در مباحث علمى موافقم؛ ولى بهتر است این شیوه در حوزههایى به کار رود که مىخواهد مبلغ پرورش دهد و به اصطلاح منبرى منظور نظر باشد. اگر همین نیرو از حالت شفهى به حالت مکتوب و استدلالى درآید، شاهد افزایش اهل قلم و تحقیق خواهیم بود. این امر، نیازمند برنامه ریزى است که طبعا باید کلاسها از حالت آموزشى یک طرفه یا با محوریت چند طلبه با استعداد، به شکل یک کارگاه آموزشى ـ تحقیقى درآید که نیمى از کار بر عهده طلبه باشد.
بعضى مراکز تحقیقاتى و حتى آموزشى ما، تقلیدى از نظامهاى رایج آموزشى جهان بود. این امر غیر مستحسن نیست؛ ولى وافى به مقصود نمىتواند باشد. ما خدمت بزرگان و مؤسسان این مراکز عرض کردیم که متناسب با شأن و خواست علوم دینى و همسو با نیاز طلاب، به این گونه کارها دست بزنیم. در این باب من معتقد به بازنگرى جدى هستم.
من در شهرهاى مذهبى بودهام و از نزدیک آشنا هستم. در این شهرها تعداد زیادى طلبه به چشم مىخورد که از برنامه دقیق و کارکرد روزانه آنها و اینکه اوقات علمى خود را چگونه مىگذرانند، کمتر اطلاع داریم. بهتر است خود اینها به تشکلهایى از میان خودشان دست بزنند و نظارتى بر کار داشته باشند. این مراقبتهاى آموزشى براى بهبود تحصیل طلاب و حل مشکل آنها سودمند است. بهتر است این تشکلها خود جوش باشند و دولت تنها تسهیل کند.
تغییر در برنامههاى درسى و آموزش هم که ـ قبلا اشاره کردم ـ ضرورى است.
پیشنهاد من این است که اگر دوباره بخواهیم شاهد نشاط و فعالیت تحقیقى درخشانى در حوزه باشیم، (همانند عصر شیخ مفید أعلى الله مقامه الشریف) بهتر است یک سوم حوزههاى موجود تبدیل به مراکز تحقیق شوند و دقتهاى لازمى که اشاره کردم، در انتخاب و اداره به کار گرفته شود. البته این امر بهتر است پس از پایان سطح انجام شود.
بهتر است، حوزه علمیه قم ـ خصوصا مسئولان محترم پژوهشى ـ یک مرکز نشر فراگیر براى نشر آثار و فعالیتهاى تحقیقى حوزویان به شکل جهت دار، تأسیس و از طلاب توانمند براى نشر آثارشان حمایت کند. در این 10 سال اخیر خیلى امیدوارم؛ اما تا رسیدن به عصر شکوفایى فاصله فراوان است.
نکته دیگرى که اینجا عرض مىکنم و از محققان و مجتهدان و مدرسان بزرگ مدد مىخواهم، این است که تأکید بیش از حد به «نص» و تکرار آن براى طلبه، گاهى طلبه را در بیان و استدلال، قالبى و خشک و یکنواخت کرده است. علت این است که طلبهها کتب خاصى را تعلیم مىبینند و خارج از آن کتب، به مکاتب و کتب دیگر توجه نمىکنند و استادان هم به یک سبک، آموزش را تکرار مىکنند. وقتى به تعداد فراوانى از طلبهها برخورد مىکنیم، در مواجهه با یک مسئله و بحث علمى سبک و نحوه استدلال و احتجاج همه تکرارى است. این، رکود است؛ یعنى شیوه آموزش ما اشکال دارد که نتوانسته است، استعدادهاى درون این طلبهها را شکوفا کند و به هر یک از آنها سبکى متمایز از همدورهاىهایش بدهد.
پژوهش و حوزه: با توجه به نیاز شدیدى که تمدن اسلامى به بازسازى واحیا دارد، شما جایگاه حوزه علمیه راچگونه مى بینید؟
وقت یک خانه تکانى بزرگ یا به اصطلاح حوزه خودمان، تنقیح مناط فرا رسیده است. باید گامى بزرگ برداشت. الآن دوران خوب ما است، امکانات هست، مانع نیست، دولت مدافع است، مردم توقع دارند و حمایت مىکنند. یک حرکت بزرگ لازم است و باید استراتژى روشن باشد و در سه مرحله بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت براى حوزهها برنامه تعریف کنیم. بهتر است در این راه، تمام حوزویان همکارى کنند. دیگر درست نیست بعضىها از روى بىمهرى نام علوم قدیم بر علوم حوزوى بنهند. دیگر درست نیست نحو و لغت و منطقمان کتابهاى قرن ششم و هفتم به بعد باشد. باید با استفاده از شیوههاى مقبول جهانى آثار و منابع جدیدى تألیف کنیم و در کوتاه مدت آموزش دهیم. باید در علوم اسلامى و خصوصا آنچه که امروز به نام علوم انسانى و اجتماعى معروف است، سخن نخست از آن ما باشد. امکانات بالقوه و فراوانى موجود است که براى به فعلیت در آوردن آنها برنامه ریزى دقیق و صحیح لازم است.
اگر این کار را به سرعت انجام ندهیم، بین زبان ما و عصرمان و نسلمان فاصله مىافتد و من نگرانم. براى ورود به بحث و انجام کار باید با حضور اسلام شناسان و محققان حوزوى و کارشناسان زبده تعلیم و تربیت و خبرگان آموزش به این کار اقدام شود. من خوشبختانه این سرمایهها را در حوزه سراغ دارم و امیدوارم به سرعت دست به کار شویم.
در پایان عرایضم براى مراجع بزرگ حوزههاى علمیه جهان اسلام ـ دامت برکاتهم ـ آرزوى سلامت و دوام عمر و براى محققان، مدرسان ـ دامت افاضاتهم ـ توفیقات الهى و براى طلاب ـ حفظهم الله تعالى ـ بهرهگیرى از عمر، از درگاه حضرت احدیت مسئلت مىکنم. والله هوالموفق.
الحمد لله والسلام على رسول الله و على آله آل الله. حوزههاى علمى یا دینى یا بهتر بگوییم حلقههاى درس از نیمه اول قرن اول هجرى به شکل رسمى و فراگیر در مسجدها تشکیل شد. منزل بعضى از اصحاب مانند عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسى و عمار یاسر را نیز مىتوانیم به عنوان حلقه درس و نخستین پایگاههاى علمى در جهان اسلام محسوب کنیم؛ اما آنچه منظور نظر سؤال شما است، گمان مىکنم شکل رسمى و آکادمیک این حلقهها و محافل علمى است.
عصر تدوین که از نیمه دوم قرن دوم هجرى یعنى سال 143 هجرى آغاز مىشود، تدوین و تألیف را از حالت انفرادى به حالت عمومى و فراگیر در جهان اسلام تبدیل مىکند. در حقیقت، نهضت تدوین در جامعه اسلامى پاسخ به فعالیت حلقههاى درس و بحثى است که باید از مرحله شفاهى به مرحله مکتوب پیش برود و شیوع عام و فراترى داشته باشد. اگر بخواهیم از پیدایش حوزه به معناى مصطلح امروزى یاد کنیم باید بگوییم در جهان اهل سنت با شروع نسل دوم فقیهان، یعنى همان فقیهانى که حاکمیت به گونه رسمى از نظریات آنها سود مىبُرد و آنها هم سخنگوى دینى حاکمیت اموى و عباسى بودند، شروع مىشود؛ یعنى بعد از فقیهان مستقل ـ مانند شافع، مالک، ابوحنیفه ـ نسبت به امویان و عباسیان که دیدگاه راشدى یا اصحاب حدیث را بیان مىکردند، (منظورم، مالک، شافعى و ابوحنیفه است) نسل دوم، و فقیهان دیگرى پا در میدان مىگذارند؛ مثل اوزاعى(157 ـ 88 ه .ق) ابویوسف(182 ـ 113ه .ق)، شیبانى(189ـ132ه .ق) و ماوردى (450 ـ 364 ه .ق). تا برسد به جوینى (متوفاى 434ه .ق) و غزالى (505 ـ 450 ه .ق).
پس در جهان برادران اهل سنت، حوزههاى دینى با همسویى حاکمیت سنى اموى و عباسى و حکومتهاى محلى موالى و تابع عباسیان به صورت رسمى شکل مىگیرد. و این درست در قرن سوم هجرى است. این حوزهها با شکل گیرى نظامیهها به وسیله خواجه نظام الملک طوسى به اوج اقتدار و رسمیت مىرسد؛ ولى چون عملا با فلاسفه و متکلمان و عارفان و صوفیان درگیر مىشدهاند، اعتبارشان رو به ضعف نهاده بود.
در میان شیعه، شیوه پیدایش و روند تشکیل حوزه به شکل دیگرى است که آن را باید به دو عصر، پیش ازغیبت و بعد از غیبت تقسیم کرد. در عصر پیش از غیبت به علت ارتباط با ائمه اطهار(ع) تفسیر دین و بیان شریعت مستقیما از طریق اصحاب ائمه و نمایندگان به اطلاع شیعه مىرسید. در حقیقت این رابطان، خود شارحان هم هستند که مسائل دین را از امام (ع) مىگیرند، و مىتوان گفت همه اینها براى اداره حوزههاى محلى و دور دست از محل حضور امام(ع) مثلا: مدینه، کوفه، بغداد، طوس، صلاحیت داشتهاند و عملا این حلقهها را تشکیل دادهاند.
آنچه موجب توفیق بیشتر شیعه در این کار، یعنى تشکیل حوزه تحت نظارت و هدایت ائمه (ع) مىشد، استقلال از حاکمیت اموى و عباسى و در حقیقت بیان و تفسیر «اسلام معیار» بود در برابر اسلام اموى و عباسى، منظورم مؤکدا در رابطه با فقه و کلام است، یعنى فقه رسمى سنى حکومتى و کلام رسمى سنى حکومتى که با بیان و لسان فقیهان و متکلمان رسمى اموى و عباسى طرح و شرح و نشر مىشد.
نقطه قوت فقه و کلام شیعه در عصر حضور ائمه (ع) این است که مستقل از هر جریان سیاسى به راه خود ادامه مىدهد. و تابع حوادث و رویکردهاى جهان سیاست و خلافت نیست.
عصر دوم، یعنى عصر غیبت، به علت نفوذ ایادى حاکمیت و حضور بعضى فرصت طلبان، شاهد فراز و فرودهایى هستیم که در باب احکام و اموال پیش مىآید؛ ولى با حضور نواب و امناى عالِم، این مشکل مرتفع مىگردد. گرچه باید گفت طلیعه این مشکل پس از شکست طرح مامون از به صحنه آوردن علویان براى دنیا خواه کردن و زمین گیر کردنشان، نمایان مىشود.
حال با اشارهاى که شد، مىتوان گفت حوزه رسمى و علمى شیعه، نیمه دوم قرن چهارم هجرى در بغداد پا گرفتهاست. این عصر که عصر نمایان و درخشان تمدن و ظهور دانش در جهان اسلام است، سه قدرت رقیب و متناظر در جهان اسلام حضور پیدا مىکنند: عباسیان سُنى در بغداد؛ فاطمیان باطنى در مصر و شام و افریقیه؛ آل بویه شیعى در فارس با مرکزیت بغداد. فاطمیان براى نشان دادن تفوق فکرى و علمى، حوزه بلند آوازه و پر برکت «الازهر» را به نام شریف و مبارک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بنا مىنهند. عباسیان فقه و کلام رسمى سنى را به وسیله ماوردى، باقلانى، فرّاء و قاضى عبدالجبار اسدآبادى به صحنه مىآوردند و آل بویه گرچه بیش از آنکه تمدن ساز و علم پرور باشند، سیاستمدار و محافظه کارند، سرمایه عظیمى از خلال این رقابت بزرگ علمى و فکرى نصیبشان مىشود و از آن، سخاوتمندانه استفاده مىکنند. در حقیقت میراث ارزشمند آل حمدان و نبوغ چهرههاى نامدار شیعه در فقه، کلام، ادب، فلسفه و تفسیر حرکتى در بغداد مىآفریند که ما آن را آغاز رسمى و علمى حوزه بغداد با شیخ طوسى (460 ـ 385 ه .ق) و شیخ مفید (413 ـ 336ه .ق) مىشناسیم.
بنابراین، وقتى مىگوییم حوزه هزار ساله، منظور از این تاریخ است و الا از همان ظهور اسلام، چه در عصر معصوم(ع) و چه پس از آن بزرگواران، حلقههاى بحث علمى وجود داشته است؛ اما تفاوت دو حوزه سُنى و شیعى ، به استقلال و ارتباط با معصوم (ع) و منبع و منشا بر مىگردد که پیشتر اشاره کردم.
پژوهش و حوزه: مهمترین کارکرد حوزههاى علمیه چه بوده و از منظر تاریخى چه تاثیراتى داشته است؟
حوزههاى علمیه، گذشته از وظیفه هدایت دینى امت اسلام، از بعد علمى نیز مروج، مبلغ و محقق علوم دینى در فرهنگ اسلامى به شمار مىروند.
در یک تقسیم بندى، علم و پیدایش آن را در عصر اسلام، مىتوان به سه دسته تقسیم کرد:
علوم اسلامى یا علوم بیانى که تأسیسى است. نشر این علوم را حوزههاى علمیه در اسلام به عهده دارند. این علوم عبارتند از: علوم عربى (شامل صرف، نحو و بلاغت)، علوم حدیث (شامل رجال، درایه، مختلف الحدیث، فقه الحدیث و جرح و تعدیل)، علوم تفسیر، علم کلام، فقه و اصول.
در حوزههاى رسمى اهل سنت تنها این علوم را علوم رسمى حوزوى مىشناسند و تدریس مىکنند. هم اشعریان و هم معتزلیان؛ ولى در حوزههاى علمى شیعه منطق و فلسفه اسلامى با همه نحلههاى مشایى، اشراقى و متعالیه تدریس مىشود؛ حتى عرفان هم با ریشههاى اسلامى و غیر آن تدریس مىشود و این امتیاز، ویژه حوزههاى شیعى و از توانمندىهاى آن است.
آنچه بر شمردیم علوم حوزوى بودند. دو قسم دیگر، علوم برهانى یا همان علوم فلسفى و علوم عرفانى است. که فعلا چون به بحث ما مربوط نمىشود، از تفصیل آن چشم مىپوشیم.
علوم تأسیسى که با ظهور دین مبین اسلام پیدا شدند، همه بر اساس نیاز بود. جامعه اسلامى نیاز داشت و نخبگان آن را تدارک دیدند. انصافا باید گفت دقت فراوان و رنج بسیار صرف شده است. از علم نحو و بلاغت گرفته تا کلام، اصول و فقه آثار هوشمندى، کاملاً به چشم مىخورد. ویژگى دیگر علوم حوزوى که در هیچ علمى و در هیچ مکتب و نحلهاى نمىتوان سراغ گرفت، این است که مروجان این علوم در عین وفادارى، روشمندى پیوسته را نیز حفظ کرده و هم به توسعه علم همت مىگمارند و هم به هدایت خلق دل بستهاند. این، ویژگى حوزه است و در جاى دیگر نمىتوان سراغ گرفت. گرچه بعضى نقادان خرده گرفته و گفتهاند این کار، قدرت نقادى و بازنگرى را از حوزویان بازستانده و مگر مىشود انسان علمى را هم روشمند توسعه دهد و نشر کند وهم مدافع باورمند آن باشد. این نقادان حتى پا را فراتر گذاشته و گفتهاند: جمع بین این دو خصیصه متضاد در علم، به دیگر حوزههاى علوم اسلامى هم سرایت کرده و عملاً علوم اسلامى را علومى ابزارى و وفادار به «نص» در خدمت گرفته و نشاط آن را باز ستانده و در یک کلام، صبغه کلامى و دفاعى در هیئت جدل و بیان، گریبانگیر فرهنگ اسلامى شده و نشاط و ابداع را از میان برده است.
من در این سخن که بعضى نخبگان و نقادان نامبردار جهان اسلام از سر دلسوزى و علاقه مندى، درباره علوم تأسیسى دینى گفتهاند، کمى بى انصافى ـ اگر نگویم جفاـ در حق این علوم ملاحظه مىکنم.
اگر به گفته بعضى از این نقادان، تمدن اسلامى و یا علوم اسلامى صبغه فقهى دارد، همان گونه که تمدن یونانى صبغه فلسفى، باید بگوییم در باب حوزههاى شیعى صادق نیست؛ زیرا در این حوزهها با تکیه بر عقل و تدریس علوم فلسفى، عرفانى و نجوم، گذشته از پیش برد و توسعه علوم شرعى، در نشر علوم عقلى و فلسفى در ابواب معرفت نیز پیشتاز بودهاند.
روى سخن این نقادان متوجه حوزههاى رسمى سنى اشعرى است و به شیعه ارتباط ندارد. بهتر است در بیان دقیقتر با قید و اضافه به آن اشاره کنند تا حقى ضایع نشود.
باید گفت حوزههاى علمیه شیعى به طور خلاصه این کارکردها را داشتهاند:
1. تأسیس و ترویج علوم دینى؛ 2. هدایت امت در تشریع و بیان احکام دینى؛ 3. نشر علوم عقلى و تحکیم عقلانیت در علوم و گشایش ابواب توحید و توسعه ابواب معرفت.
پژوهش و حوزه: روشهاى پژوهش در گذشته چگونه بوده وآیا پژوهش هاى زمان ما منجر به تولید علم شده است؟
در علم و روش تحقیق، دو سبک تولید داریم: یکى تخصصگرایى (Specialization) و یکى عام گرایى یا دایرة المعارفگرایى (Encyclopedism). هر وقت در تمدن و تولید علم از مسیر تخصصى رفتهایم در اوج نوآورى و ابداع بودهایم؛ ولى هرگاه به حاضرى خورى یا أکل از مایه پرداختهایم، از ابتکار و ابداع دور افتاده و به نوشتن دایرة المعارف و تکرار کارهاى پیشینیان خود پرداختهایم. مورخان تاریخ علوم و تاریخ آداب نویسان، این عصرها را عصر انحطاط نامیدهاند.
جاحظ در کتاب الحنین إلى الأوطان، و وصولى در اخبار ابى تمام به هر دو شیوه اشاره دارند. علىبنرضوان در النافع فى تعلیم صناعة الطب بر پزشکانى که دست به تألیف دایرة المعارف مىزنند، خرده مىگیرد و این کار را سقوط علم مىداند. ابن خلدون هم در المقدمة بر کسانى که زمینه مصرف علم را براى دیگران فراهم مىکنند، حمله مىکند.
انسان دوست دارد به جهل خود اعتراف نکند. از این رو، کارهاى دیگران را به نام خود مىکند. همچنین دوست دارد به همه چیز جواب بدهد و براى این کار از زحمات دیگران استفاده مىکند. این در حالى است که ما باید بپذیریم محققان برجسته، وقتى گردنههاى علم را یکى پس از دیگرى در مىنوردند، آنگاه در مىیابند که:
تا بدانجا رسید دانش منکه بدانم همى که نادانم
سیوطى در کتاب المُزهِر آورده است: «از شعبى پرسیدند. گفت: نمىدانم. گفتند: فبأى شىء تأخذون رزق السلطان؟ گفت: ِلأقول لا أدرى فیما لا أدرى!».
ابن أبى اُصُیبِعه در کتاب عیون الأنباء فى طبقات الأطبّاء از قول جوزجانى آورده است: «ابن سینا هرگاه کتاب جدیدى را به دست مىآورد، نخست به نقاط ابداعى مؤلفش مىپرداخت تا میزان توانمندى او را در علم بیابد».
محققان مسلمان جملههاى «لم یُسبق» و «لم یَسبقنى إلیه أحدٌ» را در تصنیفات خود به کار مىبردند تا ابداع و ابتکار خود را در تحقیق نشان دهند.
ابوالعلاى معرى گوید:
و إنّى و إن کنت الأخیر زمانهلآتٍ بما لم تَستطعهُ الأوائل
دانشمندان اسلامى غایت تحصیل و طلب علم را دستیابى به «مَلَکه» دانستهاند؛ آنسان که بتوان با آن به استنباط و استخراج نایل آمد.
عَلمَوى در کتاب المُعید فى أدب المفید و المستفید گوید: لا ینبغى لمصنّفٍ یَتَصدّى إلى تصنیفٍ أن یعدل إلى صِنفین: إما أن یَخترع معنى، أو یَبتَدعَ وضعا و مَبنى. و ما سوى هذین الوَجهینِ، فهو تسویدُ الورقِ و التَّحلّى بِحِلیةالسَّرقِ.
پس مىبینید که از نگاه علموى یا باید در علوم بنیادى کشف معنا کرد و به نظریه پردازى پرداخت و یا به ابداعى که به قاعده علمى منجر شود و به اصطلاح پژوهشگران عصر ما، به کار بردى شدن علوم بینجامد، پرداخت.
محققان مسلمان پدید آمدن اثرى علمى را به هفت درجه تقسیم کردهاند:
1. استخراج ما لم یسبق إلى استخراجه أحد؛ 2. و ناقصٌ فى الوضع یتمّم نقصه؛ 3. وخَطأٌ یُصحِّح الحکمَ فیه؛ 4. و مُستغلقٌ بإجحاف الإختصار یُشرح أو یتمم بما یوضح استغلاقه؛ 5. و طویلٌ یُبدّد الذّهنَ طولُه یُختصر من غیر إغلاق و لاحذف لَمّا یخلّ حذفه بغرض المصنّف الأوّل؛ 6. و متفرقٌ یجمع أشتات تبدّده على أسلوب صحیح قریب؛ 7. و منثودٌ غیرُ مرتّبٍ، یُرتّب ترتیبا یشهد صحیح النّظر إنّه أَولى فى تقریبِ العلم للمتعلّمین من الّذین تقدّم، فى حُسنِ وضعه و ترتیبه و تبویبه.
آنچه به عرض رساندم، شمهاى از شیوههاى عالمان و محققان مسلمان بود که در عصرهاى گذشته تجربه کرده و براى ما به تولید علم پرداختهاند؛ اما اکنون باید دید شیوه حوزههاى دینى در تولید علم چگونه است؟
من بر خلاف بعضىها که در نقد روش یا نقد میراث، بدبینانه به کارکرد علمى حوزهها مىپردازند، خوش بینم و این نوید را مىدهم که ما در حوزههاى شیعه خصوصا مکتب فقهى و کلامى و فلسفى حوزه قم منتظر ظهور تولیدهاى جدید هستیم که مىتوان از آنها به یک نهضت علمى تعبیر کرد. این را هم عرض مىکنم که، بیش از 20 سال است با این حوزه علمى بزرگ ارتباط نزدیک و مستمر دارم. حرکت خوبى که حوزه در بخش پژوهش شروع کرده، امیدوار کننده است. تعداد مراکز تحقیقاتى فراوانى تأسیس شده، تحقیق در حوزه رسمیت یافته و این امر که طالب علم تنها نباید مبلغ و مروج دین به سبک قدیم بشود، بلکه باید محقق و پژوهشگر در معرفت دینى هم پرورش دهیم، پذیرفته شده است. از همه مهمتر، درک این نیاز از سوى مسئولان محترم و استادان و مدرسان حوزه است.
پژوهش و حوزه: با توجه به ارتباط طولانى شما با حوزه، چه راهکارهایى را براى عملى شدن این نهضت علمى توصیه مى کنید؟
براى دستیابى به این هدف بزرگ باید چند کار بکنیم:
اولا. باید دورنما روشن باشد؛ یعنى اصولا در این جهان براى چه به نشر علوم اسلامى مىپردازیم؟ براى اقناع جدلى یا اقناع علمى؟ به زبان و بیان روشنتر، ما در یک جهان سکولار و غیر سکولار به دنبال چه مخاطبى هستیم؟ آیا همه مخاطبان ما مؤمنان معتقدند که در ماههاى محرم و صفر و یا ماه مبارک رمضان پاى منبر مىنشینند؟ آیا ما به همان سبک جدلى و کلام سنتى باید به نشر معارف اهل بیت(ع) بپردازیم؟ یا از طریق علم در این بازار مکتبها و ایسمها و نحلهها، متاع خود را عرضه کنیم؟
اگر این استراتژى ترسیم شود، سبک آموزش ما هم باید با حفظ همان اصول و نصوص تغییر یابد؛ یعنى باید طالب علم را به اقناع و اثبات علمى برسانیم و آنها را براى عرضه این دستاوردها در این بازار پر رقابت، وارد کنیم. منظور من این نیست که از همان راهى برویم که دیگران رفتند. منظورم راه نشر علمى با اهداف دنیوى نیست. منظورم این است که روش علمى باید زبان اقناع و اطمینان بخش داشته باشد، نه زبان جدال و احتجاج.
دوم. تغییر در برنامههاى آموزشى و تألیف کتبى که جویندگان علم باید در مقدمات و سطح بخوانند، آن هم با بهره گرفتن از شیوههاى آموزش و با استفاده از دستاوردهاى جدید علوم روز. مثلا نباید فقط یک کتاب منطقى را تدریس کنیم، بلکه باید مکاتب و مدارس منطقى معاصر را هم بیاموزیم و سیر و تطور علم منطق را هم به طالب علم یاد بدهیم تا در بند یک کتاب نماند و بتواند به خوبى با جهان اطراف خود مرتبط شود.
سوم. ملاحظات دقیق در انتخاب جویندگان علم. من اطلاع یافتهام که در نحوه آموزش و انتخاب، قدمهاى خوبى در چند سال اخیر برداشته شده است.
منظورم از این کار انتخاب دقیق و درجه بندى هوشى و توانمندى طلاب براى مقاصد گوناگون است. طلبهاى ممکن است، براى تبلیغ و منبر مناسب باشد، بیان و حافظه خوبى داشته باشد و طلبهاى دیگر ممکن است براى تحقیق مناسب باشد، ذهن نقاد، صبر و ذکاوت خوبى در او یافت شود؛ این افراد باید براى پژوهشگرى انتخاب شوند و پس از گذراندن آموزش فشرده و فنى وارد مرحله پژوهش بشوند. زمان آموزش را باید کوتاهتر کرد.
چهارم. تغییر شیوه آموزش از شفهى به مکتوب و اجراى فحصهاى مکرّر و کم کردن تعداد طلاب و استاندارد کردن کلاسها. همین گونه در دروس خارج هم باید ترتیبى اتخاذ شود تا طلبه، حضور تحقیقى و سهم جدى از بحث داشته باشد و ریزهخوار دیگر مستشکلان و هوشمندان نشود. مىتوان حلقهها را کوچکتر کرد، موضوع بحث را بین همه تقسیم کرد تا مکتوب کنند و قدرت ابداع و استدلال خود را نشان دهند و استاد بر همه احاطه پیدا کند و توان استدلال آنها را بسنجد و بر اساس آن، اجازه صادر کند.
من احساس کردهام که بیشتر طلاب در بیان اندیشه و یافتههاى دورنى خود که مقدمه ظهور نگارش و پژوهش است، کمى کندند. این را که عرض مىکنم، تجربه 20 ساله من در حوزه و دانشگاه است. در دانشگاهها در دوره دکترا با دانشجویان مباحثى را در میان مىنهیم. شیوه استدلال، مناقشه و استشکال در طلاب سطح خارج همیشه بهتر از دانشجویان دوره دکترا در دانشگاه است؛ ولى توان تعبیر و نگارش دانشجویان دکترا بهتر است. براى من اثبات شد که به علت سنت شفهى تدریس و دورى از امتحان، تحقیق و کتابت در میان طلاب، قدرت نوشتن و توان نگارش ضعیف مىشود و در عوض قدرت استدلال و مناقشه و مجادله بالا مىرود. من در امتحان شفاهى جمعى از طلاب شاهد بودم، بحثى را همه با نمرههاى خوب قبول شده بودند؛ ولى همان بحث را در امتحان مکتوب غالبا نمره نیاوردند. من این را به حساب روش کار و تدریس در حوزه گذاشتم، نه ضعف علمى طلبهها.
پیشنهاد آخر من، روش تحقیق در علوم اسلامى یا علوم حوزوى است. چه اشکالى دارد ما در سبک استخراج و استنباط خود روشهاى دیگرِ علمى را بیازماییم. در استخراج احکام الله، هر روش درست عقلانى که ما را بهتر به یقین برساند، مغتنم است.
بزرگانى از عالمان گذشته، شیوههاى دیگرى را هم آزمودهاند. اندلسیان، همانند ابن باجه (532 ه .ق)، ابن طُفیل (581 ه .ق)، ابن رشد( 520 ـ 595 ه .ق)، شاطبى(538 ـ590 ه .ق)، ابن خلدون( 732 ـ 808 ه .ق) و ابنحزم(384 ـ464 ه .ق) در استخراج احکام به شیوه دیگرى رفتهاند. انتظار است ما هم امروز کارى بکنیم. البته این، امرى تخصصى و فنى در روشمندى علمى است که مدرسان، محققان و عالمان دین باید کاملا دور از حساسیت و بدگمانى، به آن بپردازند. هر کس حق ورود به این مباحث را ندارد. اگر بنا شد چنین قدمى برداشته شود؛ بنده هم متواضعانه عرایضى دارم که به استحضار مىرسانم و آن هم صرفا در روش تحقیق در معامله با قالبها و معانى است.
در پایان باید عرض کنم، جهان اسلام را که مىنگرم، از حیث نوآورى در حدى نیست که با جهان دیگر مقایسه شود؛ ولى با توجه به تلاشهاى روشمندى که مشاهده مىشود تا ده سال آینده شاهد یک نهضت علمى زنده و پویا خواهیم بود.
پژوهش و حوزه: از منظر آسیب شناسى چه عواملى موجب رکود و خمودگى درپژوهش هاى حوزوى است و آیا پژوهش هاى حوزوى دچارنوعى رکود وخمودگى نشده است؟
با توجه به تاریخ تأسیس حوزههاى علمى که براى تربیت مجتهد، مدرس و مبلغ و بر سبک شفهى است، نباید ملامتى متوجه حوزویان باشد؛ ولى امروز، با تأسیس جمهورى اسلامى ایران و طرح اسلام به عنوان الگوى حکومتى در جهان امروز، نیازمند تغییر در برنامه ریزى هستیم.
پژوهش باید جایگاه در خور داشته باشد و ما به تربیت محقق حوزوى نیز بپردازیم. این امر اقتضا دارد که ما تغییراتى در مواد و دروس بدهیم همان گونه که در پاسخ سؤالهاى پیشین اشاره کردم، در این 20 سال شاهد فعالیتهاى خوبى هم در سطح برنامه ریزان وهم در سطح طلبهها هستیم. اگر به موازات این فعالیتها، استفاده از ابزارهاى آموزشى و بهرهگیرى از تکنیکها هم مورد توجه واقع شود، زودتر به اهداف خواهیم رسید.
پیشنهاد من این است که از طریق آزمونهاى فنى و دقیق، به تشکیل حوزههاى علمى خاصى براى تربیت محقق بپردازیم و مثل سایر مراکز آموزشى معمول در جهان، حق داشته باشیم به درجه بندى و تعیین توانمندى داوطلبان دست بزنیم. ممکن است بعضى به این شیوه معترض شوند امکاناتى که براى تربیت طلاب علوم اسلامى اختصاص مىیابد، قائل به چنین دستهبندى نباشد و آن را مغایر با سبک و سنت حوزویان بشناسد و یا حتى آن را خلاف عدالت به شمار آورد.
من گمان مىکنم که مراجع گرانقدر و مجتهدان بزرگوار ـ دامت برکاتهم ـ هم مخالفتى با این سبک درجه بندى براساس توانمندى و ضریب هوشى نداشته باشند؛ چرا که غایت کار، تربیت مجتهد است و مجتهد مطابق با تعریف نظامهاى آموزشى جهانى، معادل محقق است و معمولا از میان تعلیم یافتهگان بین 15 تا 20 درصد محقق مىشوند. من با سبک مجادله و مناقشه در مباحث علمى موافقم؛ ولى بهتر است این شیوه در حوزههایى به کار رود که مىخواهد مبلغ پرورش دهد و به اصطلاح منبرى منظور نظر باشد. اگر همین نیرو از حالت شفهى به حالت مکتوب و استدلالى درآید، شاهد افزایش اهل قلم و تحقیق خواهیم بود. این امر، نیازمند برنامه ریزى است که طبعا باید کلاسها از حالت آموزشى یک طرفه یا با محوریت چند طلبه با استعداد، به شکل یک کارگاه آموزشى ـ تحقیقى درآید که نیمى از کار بر عهده طلبه باشد.
بعضى مراکز تحقیقاتى و حتى آموزشى ما، تقلیدى از نظامهاى رایج آموزشى جهان بود. این امر غیر مستحسن نیست؛ ولى وافى به مقصود نمىتواند باشد. ما خدمت بزرگان و مؤسسان این مراکز عرض کردیم که متناسب با شأن و خواست علوم دینى و همسو با نیاز طلاب، به این گونه کارها دست بزنیم. در این باب من معتقد به بازنگرى جدى هستم.
من در شهرهاى مذهبى بودهام و از نزدیک آشنا هستم. در این شهرها تعداد زیادى طلبه به چشم مىخورد که از برنامه دقیق و کارکرد روزانه آنها و اینکه اوقات علمى خود را چگونه مىگذرانند، کمتر اطلاع داریم. بهتر است خود اینها به تشکلهایى از میان خودشان دست بزنند و نظارتى بر کار داشته باشند. این مراقبتهاى آموزشى براى بهبود تحصیل طلاب و حل مشکل آنها سودمند است. بهتر است این تشکلها خود جوش باشند و دولت تنها تسهیل کند.
تغییر در برنامههاى درسى و آموزش هم که ـ قبلا اشاره کردم ـ ضرورى است.
پیشنهاد من این است که اگر دوباره بخواهیم شاهد نشاط و فعالیت تحقیقى درخشانى در حوزه باشیم، (همانند عصر شیخ مفید أعلى الله مقامه الشریف) بهتر است یک سوم حوزههاى موجود تبدیل به مراکز تحقیق شوند و دقتهاى لازمى که اشاره کردم، در انتخاب و اداره به کار گرفته شود. البته این امر بهتر است پس از پایان سطح انجام شود.
بهتر است، حوزه علمیه قم ـ خصوصا مسئولان محترم پژوهشى ـ یک مرکز نشر فراگیر براى نشر آثار و فعالیتهاى تحقیقى حوزویان به شکل جهت دار، تأسیس و از طلاب توانمند براى نشر آثارشان حمایت کند. در این 10 سال اخیر خیلى امیدوارم؛ اما تا رسیدن به عصر شکوفایى فاصله فراوان است.
نکته دیگرى که اینجا عرض مىکنم و از محققان و مجتهدان و مدرسان بزرگ مدد مىخواهم، این است که تأکید بیش از حد به «نص» و تکرار آن براى طلبه، گاهى طلبه را در بیان و استدلال، قالبى و خشک و یکنواخت کرده است. علت این است که طلبهها کتب خاصى را تعلیم مىبینند و خارج از آن کتب، به مکاتب و کتب دیگر توجه نمىکنند و استادان هم به یک سبک، آموزش را تکرار مىکنند. وقتى به تعداد فراوانى از طلبهها برخورد مىکنیم، در مواجهه با یک مسئله و بحث علمى سبک و نحوه استدلال و احتجاج همه تکرارى است. این، رکود است؛ یعنى شیوه آموزش ما اشکال دارد که نتوانسته است، استعدادهاى درون این طلبهها را شکوفا کند و به هر یک از آنها سبکى متمایز از همدورهاىهایش بدهد.
پژوهش و حوزه: با توجه به نیاز شدیدى که تمدن اسلامى به بازسازى واحیا دارد، شما جایگاه حوزه علمیه راچگونه مى بینید؟
وقت یک خانه تکانى بزرگ یا به اصطلاح حوزه خودمان، تنقیح مناط فرا رسیده است. باید گامى بزرگ برداشت. الآن دوران خوب ما است، امکانات هست، مانع نیست، دولت مدافع است، مردم توقع دارند و حمایت مىکنند. یک حرکت بزرگ لازم است و باید استراتژى روشن باشد و در سه مرحله بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت براى حوزهها برنامه تعریف کنیم. بهتر است در این راه، تمام حوزویان همکارى کنند. دیگر درست نیست بعضىها از روى بىمهرى نام علوم قدیم بر علوم حوزوى بنهند. دیگر درست نیست نحو و لغت و منطقمان کتابهاى قرن ششم و هفتم به بعد باشد. باید با استفاده از شیوههاى مقبول جهانى آثار و منابع جدیدى تألیف کنیم و در کوتاه مدت آموزش دهیم. باید در علوم اسلامى و خصوصا آنچه که امروز به نام علوم انسانى و اجتماعى معروف است، سخن نخست از آن ما باشد. امکانات بالقوه و فراوانى موجود است که براى به فعلیت در آوردن آنها برنامه ریزى دقیق و صحیح لازم است.
اگر این کار را به سرعت انجام ندهیم، بین زبان ما و عصرمان و نسلمان فاصله مىافتد و من نگرانم. براى ورود به بحث و انجام کار باید با حضور اسلام شناسان و محققان حوزوى و کارشناسان زبده تعلیم و تربیت و خبرگان آموزش به این کار اقدام شود. من خوشبختانه این سرمایهها را در حوزه سراغ دارم و امیدوارم به سرعت دست به کار شویم.
در پایان عرایضم براى مراجع بزرگ حوزههاى علمیه جهان اسلام ـ دامت برکاتهم ـ آرزوى سلامت و دوام عمر و براى محققان، مدرسان ـ دامت افاضاتهم ـ توفیقات الهى و براى طلاب ـ حفظهم الله تعالى ـ بهرهگیرى از عمر، از درگاه حضرت احدیت مسئلت مىکنم. والله هوالموفق.