جاهطلبی تزارها
آرشیو
چکیده
متن
خبری از جنگ سرد نیست؛ حتی اگر آمریکا و روسیه بر سر گرجستان و استقلال آبخازیا و اوستیا به جان هم بیفتند و در مقابل یکدیگر صفآرایی کنند. اگرچه روسها طبق سنت تاریخی خود همواره جاهطلب بودهاند و تمایل زیادی به تصاحب جهان از خود نشان دادهاند، ولی روسیه امروز با چنین ایدههایی فاصله زیاد دارد. ساکنان کاخ کرملین امروز نه توان رویارویی نظامی با سکانداران کاخ سفید را دارند و نه از امکان به راه انداختن رقابت تسلیحاتی برخوردارند. آنها در حوزههای اقتصادی نیز حرفی برای گفتن ندارند.
شاید اگر درآمدهای بادآورده نفتی نبود، اقتصاد امروز روسیه نه رونقی داشت و نه سکوی پرشی برای جاهطلبیهای تزارهای بخت برگشته بود. از همین رو، کسانی که به استقبال جنگ سرد رفتهاند، آب در هاون میکوبند و سرانجام محاسباتشان غلط از آب درخواهد آمد. ظاهرا در مقایسه دوران قدیم و جدید توجه به برخی نکات کلیدی مورد غفلت قرار گرفته و همین موضوع راه را برای پیشبینیهای بلندپروازانه هموار کرده است. درک جنگ سرد بدون فهم از توازن قدرت میسر نیست. آنچه که روسها و آمریکاییها را موجب شد تا در فرایند تکامل تاریخی، جنگ سرد راهبیندازند، قدرت توازندهنده جهانی در هر دو طرف دعوا بود.
یعنی نه آمریکا توان حذف روسیه از معادلات جهانی را داشت و نه کمونیستهای دوآتشه روسی از قدرت نادیده گرفتن لیبرالها و راستگرایان آمریکایی برخوردار بودند. در چنین چارچوبی بخشی از جهان به دست راستها افتاده بود و محوری دیگر در دستان چپگرایان. یکی برای بسط نفوذ خود ناتو را بنیان گذاشت و دیگری برای تثبیت تملک خود بر محور شرق ورشو را تاسیس کرد تا حتی توازن در ابعاد سیاسی و امنیتی نیز متجلی شود. اما امروز روسیه نه آن قدرت توازندهنده را در اختیار دارد و نه آن نهادی که بتواند توازن مبتنی بر قدرت را اعمال کند.
شوروی زمان جنگ سرد قدرت هژمونیک داشت و همین موضوع باعث میشد که بخشی از جهان حرفش را بخوانند، چنگ زدن به ریسمان روسیه دلیلی برای سعادتمندی و شکوه بود و دور شدن از آن نشانهای برای رخوت، درجا زدن در نظام بینالمللی و افول در سلسله مراتب قدرت. اما در جهان امروز کمتر کشوری را شاهد هستیم که حرفشنوی از پدرخوانده داشته باشد و حتی روسها در مطیع ساختن پیروان گذشته خود نیز درجا میزنند.
امروز آمریکا در حیاط خلوت سابق روسیه هر کاری که میخواهد انجام میدهد. سپر ضدموشکی را در لهستان و چک مستقر میکند، یوگسلاوی را تکهتکه میکند و در مرحله بعدی نیز به استقلال کوزوو کمک میرساند. در این میان روسیه جز نقنق کردن کاری از دستش برنمیآید. اگر قدرت هژمونیک آمریکا باعث میشود که یکشبه استقلال کوزوو عملیاتی شود و بیشتر کشورهای جهان چنین استقلالی را به رسمیت بشناسند، روسیه به دلیل فقدان همین قدرت هژمونیک، حتی نمیتواند یک کشور مهم و تاثیرگذار را راضی کند تا استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی مورد شناسایی قرار گیرد. امروز اوکراینیها، گرجیها، لهستانیها و حتی چکها ندای جدایی از روسیه سرمیدهند تا بیش از پیش این نکته عیان شود که روسها در جهان امروز برخلاف دوران جنگ سرد تنهای تنها هستند.
شاید ترس از همین تنهایی باشد که روسها را وادار میکند دائما در جهان کنونی احساس خطر کنند. بهگونهای که هم از انقلابهای نارنجی در کشورهای همسایه میهراسند و هم از گسترش ناتو به شرق دچار اضطراب و نگرانی میشوند. چنین بازیگری نه توان و امکان ورود به جنگ سرد جدید را دارد و نه از پتانسیل لازم برای تداوم ستیزش با تنها قدرت هژمونیک جهانی برخوردار است. تنها شانسی که در موقعیت کنونی به روسها روی آورده است،درک واقعبینانه از مناسبات بینالمللی است.
بهگونهای که پوتین به عنوان مهره اول در ساختار قدرت سیاسی آشکارا این موضوع را مطرح میکند که جنگ سرد جدیدی در کار نیست. روسها به دلیل نداشتن قدرت توازندهنده مجبورند که در اوج اختلاف با غرب اعلام کنند که خواستار پیوند با اقتصاد جهانی هستند؛ اقتصادی که با قدرت و سرمایه آمریکا جان میگیرد و با قدرت هژمونیک همین کشور دارای اعتبار میشود. روسها برخلاف دیگران خود را گول نمیزنند، آنها میدانند که حداقل مقطع کنونی، زمان مناسبی برای آغاز جنگ سرد نیست. شاید زمانی دیگر فرصت بهتری برای صفآرایی در برابر آمریکا و غرب باشد.
شاید اگر درآمدهای بادآورده نفتی نبود، اقتصاد امروز روسیه نه رونقی داشت و نه سکوی پرشی برای جاهطلبیهای تزارهای بخت برگشته بود. از همین رو، کسانی که به استقبال جنگ سرد رفتهاند، آب در هاون میکوبند و سرانجام محاسباتشان غلط از آب درخواهد آمد. ظاهرا در مقایسه دوران قدیم و جدید توجه به برخی نکات کلیدی مورد غفلت قرار گرفته و همین موضوع راه را برای پیشبینیهای بلندپروازانه هموار کرده است. درک جنگ سرد بدون فهم از توازن قدرت میسر نیست. آنچه که روسها و آمریکاییها را موجب شد تا در فرایند تکامل تاریخی، جنگ سرد راهبیندازند، قدرت توازندهنده جهانی در هر دو طرف دعوا بود.
یعنی نه آمریکا توان حذف روسیه از معادلات جهانی را داشت و نه کمونیستهای دوآتشه روسی از قدرت نادیده گرفتن لیبرالها و راستگرایان آمریکایی برخوردار بودند. در چنین چارچوبی بخشی از جهان به دست راستها افتاده بود و محوری دیگر در دستان چپگرایان. یکی برای بسط نفوذ خود ناتو را بنیان گذاشت و دیگری برای تثبیت تملک خود بر محور شرق ورشو را تاسیس کرد تا حتی توازن در ابعاد سیاسی و امنیتی نیز متجلی شود. اما امروز روسیه نه آن قدرت توازندهنده را در اختیار دارد و نه آن نهادی که بتواند توازن مبتنی بر قدرت را اعمال کند.
شوروی زمان جنگ سرد قدرت هژمونیک داشت و همین موضوع باعث میشد که بخشی از جهان حرفش را بخوانند، چنگ زدن به ریسمان روسیه دلیلی برای سعادتمندی و شکوه بود و دور شدن از آن نشانهای برای رخوت، درجا زدن در نظام بینالمللی و افول در سلسله مراتب قدرت. اما در جهان امروز کمتر کشوری را شاهد هستیم که حرفشنوی از پدرخوانده داشته باشد و حتی روسها در مطیع ساختن پیروان گذشته خود نیز درجا میزنند.
امروز آمریکا در حیاط خلوت سابق روسیه هر کاری که میخواهد انجام میدهد. سپر ضدموشکی را در لهستان و چک مستقر میکند، یوگسلاوی را تکهتکه میکند و در مرحله بعدی نیز به استقلال کوزوو کمک میرساند. در این میان روسیه جز نقنق کردن کاری از دستش برنمیآید. اگر قدرت هژمونیک آمریکا باعث میشود که یکشبه استقلال کوزوو عملیاتی شود و بیشتر کشورهای جهان چنین استقلالی را به رسمیت بشناسند، روسیه به دلیل فقدان همین قدرت هژمونیک، حتی نمیتواند یک کشور مهم و تاثیرگذار را راضی کند تا استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی مورد شناسایی قرار گیرد. امروز اوکراینیها، گرجیها، لهستانیها و حتی چکها ندای جدایی از روسیه سرمیدهند تا بیش از پیش این نکته عیان شود که روسها در جهان امروز برخلاف دوران جنگ سرد تنهای تنها هستند.
شاید ترس از همین تنهایی باشد که روسها را وادار میکند دائما در جهان کنونی احساس خطر کنند. بهگونهای که هم از انقلابهای نارنجی در کشورهای همسایه میهراسند و هم از گسترش ناتو به شرق دچار اضطراب و نگرانی میشوند. چنین بازیگری نه توان و امکان ورود به جنگ سرد جدید را دارد و نه از پتانسیل لازم برای تداوم ستیزش با تنها قدرت هژمونیک جهانی برخوردار است. تنها شانسی که در موقعیت کنونی به روسها روی آورده است،درک واقعبینانه از مناسبات بینالمللی است.
بهگونهای که پوتین به عنوان مهره اول در ساختار قدرت سیاسی آشکارا این موضوع را مطرح میکند که جنگ سرد جدیدی در کار نیست. روسها به دلیل نداشتن قدرت توازندهنده مجبورند که در اوج اختلاف با غرب اعلام کنند که خواستار پیوند با اقتصاد جهانی هستند؛ اقتصادی که با قدرت و سرمایه آمریکا جان میگیرد و با قدرت هژمونیک همین کشور دارای اعتبار میشود. روسها برخلاف دیگران خود را گول نمیزنند، آنها میدانند که حداقل مقطع کنونی، زمان مناسبی برای آغاز جنگ سرد نیست. شاید زمانی دیگر فرصت بهتری برای صفآرایی در برابر آمریکا و غرب باشد.