مرگ دو رویا
آرشیو
چکیده
متن
ایهود اولمرت رفت آن هم در حالی که بیش از همیشه نیاز به ماندن داشت. اولمرت در آرزوی ثبت کردن نام خود در تاریخ جهان به عنوان طرف امضاکننده پیمان صلح نهایی با فلسطینیها از طرف اسرائیل بود، اما آرزویش به سراب تبدیل شد.
شاید تنها دست تقدیر نبود که او را در یک شرایط بسیار حساس از مقامش برکنار کرد و به او امکان امضای پیمان صلح با محمود عباس را نداد. او قاعدتا باید خود را نیز در مورد تاخیر و تعلل در مذاکرات با ابومازن سرزنش کند.
از زمانی که کنفرانس بینالمللی صلح در پاییز گذشته در آناپولیس آمریکا برگزار شد، این فرصت برای اولمرت فراهم بود که با آغاز مذاکرات نهایی با فلسطینیها، زمینههای یک توافقنامه را پی بریزد، اما او برای توافق با فلسطینیها دودل و مردد بود مانند همه اسرائیلیهای دیگری که خواهان صلح با فلسطینیها هستند اما نمیخواهند هزینه این صلح را بپردازند.
هزینه صلح برای اسرائیل روشن است. چشمپوشی همیشگی از تقریبا تمام کرانه باختری رود اردن، برچیدن شهرکهای یهودینشین از این مناطق، پذیرش حاکمیت دولت فلسطینی بر بیتالمقدش شرقی و اماکن مقدس آن و پذیرش مسئولیت آواره شدن فلسطینیها در جنگ 1948 همراه با اعطای حق بازگشت به شمار قابل توجهی از آنان.
رهبران اسرائیل با آنکه میدانند بدون پرداخت این هزینه، صلحی در میان نخواهد بود، با این حال، به امید تغییر شرایط و امکان کسب خردهامتیازهایی از دولت خودگردان، حاضر به اعتراف به این مساله نمیشوند.
برای این رهبران، از دست دادن کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی همچنان یک کابوس است هر چند که به صراحت اعلام کنند که «اسرائیل بزرگتر» آرمانی مرده است.
جالب این است که هر یک از رهبران اسرائیل از زمانی که از ایده تشکیل اسرائیل بزرگتر (از رودخانه اردن تا دریای مدیترانه) دفاع میکنند تا هنگامی که به ضرورت تشکیل کشور مستقلی برای فلسطینیها در سرزمینهای غرب رود اردن دست مییازند، راه درازی را طی میکنند.
در واقع، پیمودن همین راه دراز از طرف هر یک از نخستوزیران اسرائیل، فرصتهای صلح را یکی پس از دیگری به باد داده است.
اسحاق رابین شاید نخستین نخست وزیر اسرائیل بود که پس از نزدیک به سه دهه مخالفت با تشکیل کشور مستقل فلسطینی، ناگزیر به پذیرش آن شد و در سال 1993 با امضای پیمان اسلو، راه شکلگیری یک فلسطین مستقل در کرانه باختری و نوار غزه را هموار کرد.
ایده رابین اما با مخالفت سرسختانه رهبران حزب راستگرای لیکود روبهرو شد و دو تن از این رهبران آریل شارون و ایهود اولمرت بودند.
ظاهرا به گذشت یک دهه نیاز بود تا کسانی مانند شارون و اولمرت نیز باور کنند که راهی جز تشکیل کشور مستقل فلسطینی پیش روی آنان قرار ندارد.
شارون البته با درک این نکته که چارهای جز پذیرش کشور مستقل فلسطینی وجود ندارد، برنامهای اسرارآمیز تحت عنوان «خروج یکجانبه از سرزمینهای فلسطینی» را به اجرا گذاشت. از آنجا که شارون پس از اجرای مرحله نخست عقبنشینی یکجانبه از نوار غزه و چهار شهرک در شمال کرانه باختری به کما رفت، هرگز مشخص نشد که او با چه هدفی این برنامه را طراحی کرده بود.
در یک نگاه بدبینانه شارون احتمالا در پی این بود تا با جدایی فیزیکی بین جمعیت فلسطینی و یهودی، بخش مهمی از کرانه باختری از جمله بیتالمقدس شرقی را برای همیشه به اسرائیل ضمیمه کند و فلسطینیها را در هرج و مرج ناشی از نبود یک دولت مقتدر در باقی سرزمینها به حال خود رها سازد. عقبنشینی یکجانبه اما هدف احتمالی مورد نظر شارون را در پی نداشت، چرا که پس از مدتی، نوار غزه به پایگاه گروه حماس تبدیل شد و شهرکهای اسرائیلی از این منطقه هدف موشکهای قسام نیروهای حماس قرار گرفت.
اولمرت به عنوان جانشین شارون در ابتدا سعی کرد که همان برنامه عقبنشینی یکجانبه را تداوم بخشد اما او به تدریج دریافت که بدون توافق با دولت خودگردان، خروج یکجانبه تنها به زیان اسرائیل تمام میشود.
به هر حال، اولمرت در حالی دفتر نخستوزیری را ترک میکند که به ضرورت تشکیل کشور مستقل فلسطینی پی برده است و چنانچه خود میگوید، بهای عدم تشکیل کشور فلسطینی برای اسرائیل بیش از هزینه تشکیل آن است.
اولمرت اما دیگر در قدرت نیست. او البته نه مانند رابین ترور شده و نه همچون شارون به کما رفته است، او قربانی یک پرونده فساد شده، پروندهای که نشان از سختگیری خاص یهودیان نسبت به منابع مالی احزاب سیاسی اسرائیل دارد. در هر صورت، با خروج اولمرت از قدرت، روند مذاکرات صلح با فلسطینیها هم برای مدتی در ابهام خواهد بود، اما اگر جانشین اولمرت در حزب کادیما به هر دلیلی موفق به تشکیل دولت ائتلافی نشود و مجبور به برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی شود، ظهور دوباره بنیامین نتانیاهو در مرکز قدرت سیاسی در تلآویو چندان هم دور از انتظار نخواهد بود.
در آن صورت آیا فلسطینیها باید منتظر زمانی شوند که نتانیاهو نیز به ضرورت تشکیل کشور مستقل فلسطینی پی ببرد؟ یا اینکه تا تندروترین رهبران اسرائیلی از حزب اتحاد ملی – ملی، مذهبی، به این ضرورت پی نبردهاند، رهبران فتح باید همچنان منتظر بمانند؟
برای ناظران تحولات خاورمیانه تقریبا واضح است که خاورمیانه شانسی برای این همه انتظار ندارد. اگر اسرائیل و فلسطینیها به سرعت به توافق دست نیابند، آتش و خون در انتظارشان خواهد بود!
شاید تنها دست تقدیر نبود که او را در یک شرایط بسیار حساس از مقامش برکنار کرد و به او امکان امضای پیمان صلح با محمود عباس را نداد. او قاعدتا باید خود را نیز در مورد تاخیر و تعلل در مذاکرات با ابومازن سرزنش کند.
از زمانی که کنفرانس بینالمللی صلح در پاییز گذشته در آناپولیس آمریکا برگزار شد، این فرصت برای اولمرت فراهم بود که با آغاز مذاکرات نهایی با فلسطینیها، زمینههای یک توافقنامه را پی بریزد، اما او برای توافق با فلسطینیها دودل و مردد بود مانند همه اسرائیلیهای دیگری که خواهان صلح با فلسطینیها هستند اما نمیخواهند هزینه این صلح را بپردازند.
هزینه صلح برای اسرائیل روشن است. چشمپوشی همیشگی از تقریبا تمام کرانه باختری رود اردن، برچیدن شهرکهای یهودینشین از این مناطق، پذیرش حاکمیت دولت فلسطینی بر بیتالمقدش شرقی و اماکن مقدس آن و پذیرش مسئولیت آواره شدن فلسطینیها در جنگ 1948 همراه با اعطای حق بازگشت به شمار قابل توجهی از آنان.
رهبران اسرائیل با آنکه میدانند بدون پرداخت این هزینه، صلحی در میان نخواهد بود، با این حال، به امید تغییر شرایط و امکان کسب خردهامتیازهایی از دولت خودگردان، حاضر به اعتراف به این مساله نمیشوند.
برای این رهبران، از دست دادن کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی همچنان یک کابوس است هر چند که به صراحت اعلام کنند که «اسرائیل بزرگتر» آرمانی مرده است.
جالب این است که هر یک از رهبران اسرائیل از زمانی که از ایده تشکیل اسرائیل بزرگتر (از رودخانه اردن تا دریای مدیترانه) دفاع میکنند تا هنگامی که به ضرورت تشکیل کشور مستقلی برای فلسطینیها در سرزمینهای غرب رود اردن دست مییازند، راه درازی را طی میکنند.
در واقع، پیمودن همین راه دراز از طرف هر یک از نخستوزیران اسرائیل، فرصتهای صلح را یکی پس از دیگری به باد داده است.
اسحاق رابین شاید نخستین نخست وزیر اسرائیل بود که پس از نزدیک به سه دهه مخالفت با تشکیل کشور مستقل فلسطینی، ناگزیر به پذیرش آن شد و در سال 1993 با امضای پیمان اسلو، راه شکلگیری یک فلسطین مستقل در کرانه باختری و نوار غزه را هموار کرد.
ایده رابین اما با مخالفت سرسختانه رهبران حزب راستگرای لیکود روبهرو شد و دو تن از این رهبران آریل شارون و ایهود اولمرت بودند.
ظاهرا به گذشت یک دهه نیاز بود تا کسانی مانند شارون و اولمرت نیز باور کنند که راهی جز تشکیل کشور مستقل فلسطینی پیش روی آنان قرار ندارد.
شارون البته با درک این نکته که چارهای جز پذیرش کشور مستقل فلسطینی وجود ندارد، برنامهای اسرارآمیز تحت عنوان «خروج یکجانبه از سرزمینهای فلسطینی» را به اجرا گذاشت. از آنجا که شارون پس از اجرای مرحله نخست عقبنشینی یکجانبه از نوار غزه و چهار شهرک در شمال کرانه باختری به کما رفت، هرگز مشخص نشد که او با چه هدفی این برنامه را طراحی کرده بود.
در یک نگاه بدبینانه شارون احتمالا در پی این بود تا با جدایی فیزیکی بین جمعیت فلسطینی و یهودی، بخش مهمی از کرانه باختری از جمله بیتالمقدس شرقی را برای همیشه به اسرائیل ضمیمه کند و فلسطینیها را در هرج و مرج ناشی از نبود یک دولت مقتدر در باقی سرزمینها به حال خود رها سازد. عقبنشینی یکجانبه اما هدف احتمالی مورد نظر شارون را در پی نداشت، چرا که پس از مدتی، نوار غزه به پایگاه گروه حماس تبدیل شد و شهرکهای اسرائیلی از این منطقه هدف موشکهای قسام نیروهای حماس قرار گرفت.
اولمرت به عنوان جانشین شارون در ابتدا سعی کرد که همان برنامه عقبنشینی یکجانبه را تداوم بخشد اما او به تدریج دریافت که بدون توافق با دولت خودگردان، خروج یکجانبه تنها به زیان اسرائیل تمام میشود.
به هر حال، اولمرت در حالی دفتر نخستوزیری را ترک میکند که به ضرورت تشکیل کشور مستقل فلسطینی پی برده است و چنانچه خود میگوید، بهای عدم تشکیل کشور فلسطینی برای اسرائیل بیش از هزینه تشکیل آن است.
اولمرت اما دیگر در قدرت نیست. او البته نه مانند رابین ترور شده و نه همچون شارون به کما رفته است، او قربانی یک پرونده فساد شده، پروندهای که نشان از سختگیری خاص یهودیان نسبت به منابع مالی احزاب سیاسی اسرائیل دارد. در هر صورت، با خروج اولمرت از قدرت، روند مذاکرات صلح با فلسطینیها هم برای مدتی در ابهام خواهد بود، اما اگر جانشین اولمرت در حزب کادیما به هر دلیلی موفق به تشکیل دولت ائتلافی نشود و مجبور به برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی شود، ظهور دوباره بنیامین نتانیاهو در مرکز قدرت سیاسی در تلآویو چندان هم دور از انتظار نخواهد بود.
در آن صورت آیا فلسطینیها باید منتظر زمانی شوند که نتانیاهو نیز به ضرورت تشکیل کشور مستقل فلسطینی پی ببرد؟ یا اینکه تا تندروترین رهبران اسرائیلی از حزب اتحاد ملی – ملی، مذهبی، به این ضرورت پی نبردهاند، رهبران فتح باید همچنان منتظر بمانند؟
برای ناظران تحولات خاورمیانه تقریبا واضح است که خاورمیانه شانسی برای این همه انتظار ندارد. اگر اسرائیل و فلسطینیها به سرعت به توافق دست نیابند، آتش و خون در انتظارشان خواهد بود!