دو خاطره از هاول و سارتر
آرشیو
چکیده
متن
بعد از فروپاشی شوروی در اولین نشست یونسکو ما توانستیم به دور از مخالفت کمونیستها لفظ دموکراسی را بکار بریم و در سال 1990 من با نماینده رژیم دموکراتیک جدید چکسلواکی مذاکره کردم و گفتم چه خوبست اگر شما به آقای واسلاو هاول رییس جمهور جدید که به تازگی از زندان آزاد شده و هم به ریاست جمهوری انتخاب شده است بگویید که یونسکو کنفرانس مفصلی در پراگ تحت عنوان فرهنگ و دموکراسی برپا کند.
یک هفته بعد او تماس گرفت و گفت که این خواسته را به اطلاع رییس جمهور رسانده است و آمادگی کشورش را برای پذیرایی از چنین کنفرانسی اعلام کرد. بلافاصله این مطلب را به اطلاع آقای فدریکو مایور رساندم و او تدارک کنفرانس را بر عهده اینجانب گذاشت. فوراً با آلن تورن تماس گرفتم و به او تهیه یک گزارش اولیه برای ارائه در چنین کنفرانسی را پیشنهاد کردم. او با گرمی پذیرفت.
در حین این کنفرانس که با شرکت دویست شخصیت معروف سیاسی و روشنفکران سرشناس تشکیل شد و در دیداری با واسلاو هاول، صحبت ما به وقایع سال 68 رسید و او گفت: «در این تاریخ در پاریس بودم و مرتباً در تظاهرات دانشجویان شرکت میکردم. جنبه انقلابی این تظاهرات برای من تازگی نداشت، زیرا ما سالیان دراز زیر یوغ شورویها بودهایم و دائماً از انقلاب شنیدهایم و اصولاً نسبت به این لفظ حساسیت داریم؛ اما آنچه برای من در تظاهرات دانشجویان تازگی داشت جنبه اخلاقی و معنوی و غیرخشونتآمیز این تظاهرات بود که در هیچ انقلابی دیده نشده بود.»
بله، بیدلیل نبود که ژرژ مارشه دبیر کل حزب کمونیست فرانسه نفرت خودش را از کوهن بندیت در همان روزها در روزنامه اومانیته بیان کرده بود. این سخن مارشه نشانه عدم رضایت کمونیستها از کل این جنبش بود.
گفتگو با ژان پل سارتر: پاییز 1968 و پس از وقایع می، در کنفرانس عمومی یونسکو که از وزرای فرهنگ و آموزش و پرورش کشورهای عضو سازمان تشکیل میشد مسئله جوانان چندین روز وقت کنفرانس را گرفت و این کنفرانس مسئله جوانان و نقش جوانان در مسائل جهانی را با استفاده از نظرات جامعهشنا سانی چون ادگار مورن به تفصیل به بحث گذاشت و برنامه مفصلی برای آن تنظیم کرد و من به ریاست بخش جوانان انتخاب شدم.
چند ماهی گذشت؛ من یک روز به مدیر کل یونسکو رنه مائو که دوست و همکلاسی و هممدرسهای ژان پل سارتر و سیمون دوبوار بود گفتم که باید دیداری با این شخصیت به منظور اجرای صحیح برنامه خود در یونسکو داشته باشم. رنه مائو از این پیشنهاد استقبال کرد و گفت در اولین فرصتی که زن و شوهر برای صرف شام به منزل من آیند تو را خبر میکنم. او همین کار را کرد و من در دیدار با ژان پل سارتر این سئوال را از او و همسرش سیمون دوبوار کردم که برخورد آنها با این جوانانی که از دانشگاه نانتر به سوربن آمده بودند چگونه بود.
سارتر گفت من اصلاً متوجه نقش دانشجویان در این جریانات نبودم تا اینکه یک روز به من گفتند این جوانان از شما دعوت کردهاند که در جلسهای که در آمفیتئاتر سوربن تشکیل میشود شرکت کنید. من هم آماده شرکت در این جلسه بودم.
وقتی در بالای مجلس که یک ردیف صندلی برای مدعوین گذاشته بودند رفتم و مهمانداران مرا به محلی که برای من تعیین کرده بودند راهنمایی کردند، دیدم مقابل صندلی من روی یک کاغذ سفید نوشته شده است: «آقای سارتر ما خوشحال میشویم که هرچه در دل داری از کار ما و اقدامات ما بگویی ولی خواهش میکنیم پرحرفی نکنید.» سارتر گفت آن شب سیمون همراه من نبود وقتی به خانه رسیدم و او از من پرسید این جوانها چه میگویند به او جواب دادم: تا حالا ما جلو میرفتیم و جوانها به دنبال ما میآمدند حالا دیگر جریان تغییر کرده است ما باید به دنبال جوانان حرکت کنیم.
یک هفته بعد او تماس گرفت و گفت که این خواسته را به اطلاع رییس جمهور رسانده است و آمادگی کشورش را برای پذیرایی از چنین کنفرانسی اعلام کرد. بلافاصله این مطلب را به اطلاع آقای فدریکو مایور رساندم و او تدارک کنفرانس را بر عهده اینجانب گذاشت. فوراً با آلن تورن تماس گرفتم و به او تهیه یک گزارش اولیه برای ارائه در چنین کنفرانسی را پیشنهاد کردم. او با گرمی پذیرفت.
در حین این کنفرانس که با شرکت دویست شخصیت معروف سیاسی و روشنفکران سرشناس تشکیل شد و در دیداری با واسلاو هاول، صحبت ما به وقایع سال 68 رسید و او گفت: «در این تاریخ در پاریس بودم و مرتباً در تظاهرات دانشجویان شرکت میکردم. جنبه انقلابی این تظاهرات برای من تازگی نداشت، زیرا ما سالیان دراز زیر یوغ شورویها بودهایم و دائماً از انقلاب شنیدهایم و اصولاً نسبت به این لفظ حساسیت داریم؛ اما آنچه برای من در تظاهرات دانشجویان تازگی داشت جنبه اخلاقی و معنوی و غیرخشونتآمیز این تظاهرات بود که در هیچ انقلابی دیده نشده بود.»
بله، بیدلیل نبود که ژرژ مارشه دبیر کل حزب کمونیست فرانسه نفرت خودش را از کوهن بندیت در همان روزها در روزنامه اومانیته بیان کرده بود. این سخن مارشه نشانه عدم رضایت کمونیستها از کل این جنبش بود.
گفتگو با ژان پل سارتر: پاییز 1968 و پس از وقایع می، در کنفرانس عمومی یونسکو که از وزرای فرهنگ و آموزش و پرورش کشورهای عضو سازمان تشکیل میشد مسئله جوانان چندین روز وقت کنفرانس را گرفت و این کنفرانس مسئله جوانان و نقش جوانان در مسائل جهانی را با استفاده از نظرات جامعهشنا سانی چون ادگار مورن به تفصیل به بحث گذاشت و برنامه مفصلی برای آن تنظیم کرد و من به ریاست بخش جوانان انتخاب شدم.
چند ماهی گذشت؛ من یک روز به مدیر کل یونسکو رنه مائو که دوست و همکلاسی و هممدرسهای ژان پل سارتر و سیمون دوبوار بود گفتم که باید دیداری با این شخصیت به منظور اجرای صحیح برنامه خود در یونسکو داشته باشم. رنه مائو از این پیشنهاد استقبال کرد و گفت در اولین فرصتی که زن و شوهر برای صرف شام به منزل من آیند تو را خبر میکنم. او همین کار را کرد و من در دیدار با ژان پل سارتر این سئوال را از او و همسرش سیمون دوبوار کردم که برخورد آنها با این جوانانی که از دانشگاه نانتر به سوربن آمده بودند چگونه بود.
سارتر گفت من اصلاً متوجه نقش دانشجویان در این جریانات نبودم تا اینکه یک روز به من گفتند این جوانان از شما دعوت کردهاند که در جلسهای که در آمفیتئاتر سوربن تشکیل میشود شرکت کنید. من هم آماده شرکت در این جلسه بودم.
وقتی در بالای مجلس که یک ردیف صندلی برای مدعوین گذاشته بودند رفتم و مهمانداران مرا به محلی که برای من تعیین کرده بودند راهنمایی کردند، دیدم مقابل صندلی من روی یک کاغذ سفید نوشته شده است: «آقای سارتر ما خوشحال میشویم که هرچه در دل داری از کار ما و اقدامات ما بگویی ولی خواهش میکنیم پرحرفی نکنید.» سارتر گفت آن شب سیمون همراه من نبود وقتی به خانه رسیدم و او از من پرسید این جوانها چه میگویند به او جواب دادم: تا حالا ما جلو میرفتیم و جوانها به دنبال ما میآمدند حالا دیگر جریان تغییر کرده است ما باید به دنبال جوانان حرکت کنیم.