وداع با نفرت، سلام به آزادی
آرشیو
چکیده
متن
نلسون ماندلا آن هنگام که پس از 28 سال اسارت، سلول زندان را ترک گفت با چنین جملهای بود که به آزادی سلام داد:”میبخشم اما فراموش نمیکنم.” ماندلا آن روز زندانبانان خویش را بخشید تا با دلی عاری از کینه و نفرت پای در آوردگاه مبارزه گذارد. او آن روز به رغم در اختیار داشتن امکان تلافی و انتقامجویی، از بخشش مخالفان سخن گفت، برکینه و نفرت موجه خویش از دشمنان غالب شد و گونهای دیگر از مبارزه سیاسی را به تصویر کشید؛ گونهای که در آن بخشایش همچون فضیلتی دشوار و قابل ستایش، نه به منظور دست کشیدن از مبارزه، بلکه به یقین برای دست شستن از نفرتورزی رخ نمود.
ماندلا تمام آن سالهایی که برای آرمان آزادی مبارزه کرد و آزادی خویش را هزینه مبارزه آزادیخواهانه ساخت، فقدان آزادی را در اندیشه مخالفین خویش چنان عمیق دید که در سالهای اسارت کینه از دل زدود و به گاه آزادی دشمنان را بخشید و دشمنها را از مقابل دیده کنار زد و جایی در گوشه ذهن برای آن اختیار کرد تا با یادآوری گاهبهگاه مرارتهای گذشته، انگیزه مبارزه را همچنان با خویش داشته باشد و مبارزهای عاری از خشونت و در مقابل دشمنان خشونتطلب خویش به نمایش گذارد.
به گاه توصیه به بخشش اما این پرسش ناخودآگاه به ذهن میآید که دامنه بخشش تا کجاست؟ آیا میتوان چشم بر خطاهای آنانی بست که در اردوگاههای کار اجباری هزاران انسان را طعمه مرگ ساختند و خشونت عریان را به تصویر کشیدند؟ آیا میتوان چشم بر آشویتس بست و پرده بخشش بر صحنه خشونتهای نازیها کشید؟ به راستی آیا میتوان آن را که هرگز تقاضای بخشش نکرده است، بخشید؟ بیشک پاسخ ماندلا، مارتین لوترکینگ، گاندی و بسیاری دیگر از آموزگاران مبارزه اخلاقی به این پرسشها مثبت است.
چه آنکه آنان را این اعتقاد است که مخالفان آزادی در مسیر بدبختی خویش گام برمیدارند و این بدبختی نیز بیش ازآنکه محتاجکینهورزی باشد، نیازمند بخشایش است. مبتنی بر همین نگره بود که در نوامبر 1965، اسقفهای لهستانی به روحانیون آلمانی چنین پیغام فرستادند که:”میبخشیم و درخواست بخشش میکنیم.” نامهای که واکنش تند حاکمان لهستان را البته به دنبال داشت و بهت مردم زخم خورده از نظام نازیها را نیز، اما اسقفهای لهستان با ارسال آن نامه بود که بر فراموشی کینه و نفرت مردم لهستان ازآلمانها تاکید کردند و البته حاکمان کمونیست خویش را نیز کنایهای به یادگار گذاشتند.
اسپینوزا را این اعتقاد است که “با فرونشاندن میل به انتقام عدالت امکان ظهور مییابد و از ورای این عدالت است که در صورت نیاز، مجازات آرام خود مینماید.” شاید این اعتقاد اسپینوزا امروزه راهگشای آزادیخواهانی است که به جای کینهتوزی و خشونتطلبی، نفرت از دل میزدایند و بخشش پیشه میکنند؛ آنانی که مسیر اصلاحطلبی را آن میزان پرهزینه و خطرناک میدانند که با اتکا به تاکتیک “ببخش و فراموش نکن” سدی مقابل هزینههای خشوتآمیز مترتب بر اصلاحطلبی را خویش بنا میکنند. به این ترتیب است که میتوان شعار اصلاحطلبی نلسون ماندلا را تنها یک شعار اخلاقی صرف ندانست و نتیجه عمل به محتوای این شعار اخلاقی در بستر اصلاحطلبی را به نظاره نشست. آنجایی که ماندلا هم در قالب یک قهرمان سیاسی جلوهگر شد و هم در کسوت یک آموزگار اخلاق.
ماندلا تمام آن سالهایی که برای آرمان آزادی مبارزه کرد و آزادی خویش را هزینه مبارزه آزادیخواهانه ساخت، فقدان آزادی را در اندیشه مخالفین خویش چنان عمیق دید که در سالهای اسارت کینه از دل زدود و به گاه آزادی دشمنان را بخشید و دشمنها را از مقابل دیده کنار زد و جایی در گوشه ذهن برای آن اختیار کرد تا با یادآوری گاهبهگاه مرارتهای گذشته، انگیزه مبارزه را همچنان با خویش داشته باشد و مبارزهای عاری از خشونت و در مقابل دشمنان خشونتطلب خویش به نمایش گذارد.
به گاه توصیه به بخشش اما این پرسش ناخودآگاه به ذهن میآید که دامنه بخشش تا کجاست؟ آیا میتوان چشم بر خطاهای آنانی بست که در اردوگاههای کار اجباری هزاران انسان را طعمه مرگ ساختند و خشونت عریان را به تصویر کشیدند؟ آیا میتوان چشم بر آشویتس بست و پرده بخشش بر صحنه خشونتهای نازیها کشید؟ به راستی آیا میتوان آن را که هرگز تقاضای بخشش نکرده است، بخشید؟ بیشک پاسخ ماندلا، مارتین لوترکینگ، گاندی و بسیاری دیگر از آموزگاران مبارزه اخلاقی به این پرسشها مثبت است.
چه آنکه آنان را این اعتقاد است که مخالفان آزادی در مسیر بدبختی خویش گام برمیدارند و این بدبختی نیز بیش ازآنکه محتاجکینهورزی باشد، نیازمند بخشایش است. مبتنی بر همین نگره بود که در نوامبر 1965، اسقفهای لهستانی به روحانیون آلمانی چنین پیغام فرستادند که:”میبخشیم و درخواست بخشش میکنیم.” نامهای که واکنش تند حاکمان لهستان را البته به دنبال داشت و بهت مردم زخم خورده از نظام نازیها را نیز، اما اسقفهای لهستان با ارسال آن نامه بود که بر فراموشی کینه و نفرت مردم لهستان ازآلمانها تاکید کردند و البته حاکمان کمونیست خویش را نیز کنایهای به یادگار گذاشتند.
اسپینوزا را این اعتقاد است که “با فرونشاندن میل به انتقام عدالت امکان ظهور مییابد و از ورای این عدالت است که در صورت نیاز، مجازات آرام خود مینماید.” شاید این اعتقاد اسپینوزا امروزه راهگشای آزادیخواهانی است که به جای کینهتوزی و خشونتطلبی، نفرت از دل میزدایند و بخشش پیشه میکنند؛ آنانی که مسیر اصلاحطلبی را آن میزان پرهزینه و خطرناک میدانند که با اتکا به تاکتیک “ببخش و فراموش نکن” سدی مقابل هزینههای خشوتآمیز مترتب بر اصلاحطلبی را خویش بنا میکنند. به این ترتیب است که میتوان شعار اصلاحطلبی نلسون ماندلا را تنها یک شعار اخلاقی صرف ندانست و نتیجه عمل به محتوای این شعار اخلاقی در بستر اصلاحطلبی را به نظاره نشست. آنجایی که ماندلا هم در قالب یک قهرمان سیاسی جلوهگر شد و هم در کسوت یک آموزگار اخلاق.