آیا امروزه هم میتوان به توسعه آمرانه معتقد بود؟
آرشیو
چکیده
متن
میرزاتقی خان امیرکبیر سیاستمداری اصلاحطلب بود و در این راه حتی بر سلفش قائممقام فراهانی پیشی گرفت چرا که تجربه و اختیارش از او بیشتر بود. اختیارش بیشتر بود چون ناصرالدین شاه بیش از محمدشاه به وزیرش اعتماد داشت و تجربهاش بیشتر بود چون امیرکبیر بسیار سفر کرده بود: به روسیه رفته بود و با مفهوم توسعه در آنجا آشنا شده بود، به ترکیه (عثمانی) رفته بود و در جریان مذاکرات ارزروم با مفهوم تنظیمات (اصلاحات عثمانی) آشنا شده بود و تجربه اصلاحطلبی در کشورهای همسایه ایران را دیده بود. بر همین اساس امیرکبیر در بازگشت به ایران و پس از تصدی مقام صدارت به اصلاحاتی بنیادی دست زد. مهمترین این اصلاحات عبارت بودند از:
1- تاسیس پلیتکنیک یا مدرسه دارالفنون
2- اصلاح قشون از جمله طراحی یونیفورم و درجه برای سربازان و افسران
3- اعزام دانشجو به خارج از ایران
4- سروسامان دادن به مالیه ایران
5- تحقق انقلاب بهداشتی از راههایی مانند آبلهکوبی عمومی
6- تحقق انقلاب صنعتی از طریق تبدیل امور تجاری به امور صنعتی و انتقال مازاد تجاری از حوزه تجارت به صنعت و سرمایهگذاری صنعتی
7- سرکوب اشرار و برقراری امنیت در راهها و خواباندن فتنه فرقهها از جمله فتنه باب که برخورد با آن بیش از آنکه جنبه مذهبی داشته باشد جنبه امنیتی داشت.
8- اصلاح دستگاه دیوانی اعم از متوفیان و دیوانسالاران، تحقق شایستهسالاری و برکناری افراد ناشایست از دیوان و قشون
9- اصلاح نظام مرزها و مرزبانی و گمرکات
امیرکبیر که امیر نظام هم بود و فرمانده قشون چون شکست عباس میرزا را دیده بود و پرسش او از ایلچی روسی که گفته بود چگونه بر ما پیروز شدید؟ را به خاطر داشت، دریافته بود که بدون توسعه امکان پیروزی در این عرصه وجود ندارد. امیرکبیر تجربه پترکبیر و کاترین را در روسیه پیش چشم داشت و به همین دلیل مدافع اصلاحات از بالا بود. الگوی اصلاحات از بالا در جهان به نامهای متفاوتی شناخته میشود: استبداد منور، استبداد روشنگرانه و... اما در هر کشوری این الگو حاملانی دارد. اگر توسعه انگلیس و هلند حاملان خود را از بورژوازی میگرفتند، حاملان توسعه در آلمان و ژاپن نظامیان بودند و شاید به همین دلیل این دولتها همخانواده شدند و حتی همان گونه که آلمانیها یهودیکشی کردند، ژاپنیها هم چینیکشی کردند. حامل توسعه در هر کشوری یکی از این سه متغیر است: بورژوازی (مانند انگلیس)، ارتش (مانند ژاپن) و حزب (مانند چین). امیرکبیر هیچکدام از این سه حامل را همراه خود نداشت. امیرکبیر گرچه امیر نظام بود اما اولین چیزی را که از او گرفتند مقام امیرنظامی بود تا پیوند او را با قشون قطع کنند. امیر در مجموع سه ویژگی اصلی داشت: اول- فردی متدین بود یعنی طرفدار اصلاحات سکولار نبود.
دوم- فرد خلیقی بود. اهل ظلم نبود به رفاه اجتماعی توجه میکرد. آبلهکوبی و گسترش بهداشت عمومی را برای همین کار انجام میداد.
و سوم- فردی توسعهگرا بود اما توسعهگرایی را همراه با استقلال میخواست. امیر مدافع نظریه موازنه منفی بود و خواستار استقلال ایران بود.
آیا تجربه امیرکبیر تکرارپذیر است؟
برخی امیرکبیر را با رضاخان مقایسه میکنند. تفاوت میان امیرکبیر و رضاخان روشن است. برخی از نظامیان و روشنفکران مدافع رضاخان بودند. ناسیونالیسم رمانتیک رضاشاه افرادی را مجذوب کرده بود و او را به سلطنت رساند اما امیرکبیر نفر دوم بود و پایگاهی که از رضاخان دفاع میکرد را نداشت. از این جهت رضاخان ادامه تجربه امیرکبیر نبود و هیچکس نمیتواند مدعی ادامه این تجربه باشد. عهد امیرکبیر با عصر ما تفاوت بسیار دارد: در آن زمان ایران کشوری روستایی بود. هنوز انقلاب مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی را ندیده بودیم و طبقه متوسط و شهرنشین قدرتمند نشده بود و ارتباطات ایران و جهان به گستردگی امروز نبود.
اگر در آن زمان توسعه سیاسی ممکن نبود اما امروزه ممکن نیست بدون توجه به این مفاهیم توسعه را ممکن کرد. کسانی که در دوره ما از توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی سخن میگویند در واقع تحولات 150 ساله اخیر را نادیده میگیرند. اصلاحات از بالا در عمل ناموفق از کار درآمده است حتی مصلحی مانند سیدجمالالدین اسدآبادی که در پی جلبنظر سران حکومتها برای اصلاحات بود سرانجام گفت من بیهوده عمرم را در شورهزار گذراندم. دکتر محمد مصدق هم از اصلاحطلبی از بالا به اصلاحطلبی از پایین تغییر مسیر داد و سعی کرد با ورود به لایههای اجتماعی اصلاحات سیاسی را دنبال کند.
در عصر ما نیز برخی مانند آقای هاشمی از توسعه از بالا صحبت میکنند یا برخی مانند آقای خاتمی حتی از تجربه مصدق گامی به عقبتر برمیدارند. توسعه خاتمی هم توسعه از پایین نبود و همچون اصلاحطلبان حکومتهای صدوپنجاه ساله اخیر توسعه از بالا بود اما تجربه خاتمی از تجربه مصدق هم گامی به عقبتر بود. کافی است به تجربه نسبت نیروی نظامی و نیروی دیوانی نگاه کنیم تا تحولی که در این سالها رخ داده است را ببینیم: امیرکبیر توسط ناصرالدین شاه به مقام امیر نظامی منصوب و سپس خلع میشود. مصدق اما از محمدرضا شاه خواستار تعیین مقام وزارت جنگ از سوی نخستوزیر میشود و سرانجام این اختیار را میگیرد.
تجربه امیرکبیر در عصر خود تجربهای پیشرو بود در جامعهای که تفکیک قوا، توسعه، احزاب و... وجود نداشت. وجود امیرکبیر مغتنم است اما با گذشت یک قرن و نیم از آن عصر و گذار از تجربههای ارزشمندی مانند انقلاب مشروطه نهضت ملی و انقلاب اسلامی امکان تکرار توسعه آمرانه وجود ندارد.
1- تاسیس پلیتکنیک یا مدرسه دارالفنون
2- اصلاح قشون از جمله طراحی یونیفورم و درجه برای سربازان و افسران
3- اعزام دانشجو به خارج از ایران
4- سروسامان دادن به مالیه ایران
5- تحقق انقلاب بهداشتی از راههایی مانند آبلهکوبی عمومی
6- تحقق انقلاب صنعتی از طریق تبدیل امور تجاری به امور صنعتی و انتقال مازاد تجاری از حوزه تجارت به صنعت و سرمایهگذاری صنعتی
7- سرکوب اشرار و برقراری امنیت در راهها و خواباندن فتنه فرقهها از جمله فتنه باب که برخورد با آن بیش از آنکه جنبه مذهبی داشته باشد جنبه امنیتی داشت.
8- اصلاح دستگاه دیوانی اعم از متوفیان و دیوانسالاران، تحقق شایستهسالاری و برکناری افراد ناشایست از دیوان و قشون
9- اصلاح نظام مرزها و مرزبانی و گمرکات
امیرکبیر که امیر نظام هم بود و فرمانده قشون چون شکست عباس میرزا را دیده بود و پرسش او از ایلچی روسی که گفته بود چگونه بر ما پیروز شدید؟ را به خاطر داشت، دریافته بود که بدون توسعه امکان پیروزی در این عرصه وجود ندارد. امیرکبیر تجربه پترکبیر و کاترین را در روسیه پیش چشم داشت و به همین دلیل مدافع اصلاحات از بالا بود. الگوی اصلاحات از بالا در جهان به نامهای متفاوتی شناخته میشود: استبداد منور، استبداد روشنگرانه و... اما در هر کشوری این الگو حاملانی دارد. اگر توسعه انگلیس و هلند حاملان خود را از بورژوازی میگرفتند، حاملان توسعه در آلمان و ژاپن نظامیان بودند و شاید به همین دلیل این دولتها همخانواده شدند و حتی همان گونه که آلمانیها یهودیکشی کردند، ژاپنیها هم چینیکشی کردند. حامل توسعه در هر کشوری یکی از این سه متغیر است: بورژوازی (مانند انگلیس)، ارتش (مانند ژاپن) و حزب (مانند چین). امیرکبیر هیچکدام از این سه حامل را همراه خود نداشت. امیرکبیر گرچه امیر نظام بود اما اولین چیزی را که از او گرفتند مقام امیرنظامی بود تا پیوند او را با قشون قطع کنند. امیر در مجموع سه ویژگی اصلی داشت: اول- فردی متدین بود یعنی طرفدار اصلاحات سکولار نبود.
دوم- فرد خلیقی بود. اهل ظلم نبود به رفاه اجتماعی توجه میکرد. آبلهکوبی و گسترش بهداشت عمومی را برای همین کار انجام میداد.
و سوم- فردی توسعهگرا بود اما توسعهگرایی را همراه با استقلال میخواست. امیر مدافع نظریه موازنه منفی بود و خواستار استقلال ایران بود.
آیا تجربه امیرکبیر تکرارپذیر است؟
برخی امیرکبیر را با رضاخان مقایسه میکنند. تفاوت میان امیرکبیر و رضاخان روشن است. برخی از نظامیان و روشنفکران مدافع رضاخان بودند. ناسیونالیسم رمانتیک رضاشاه افرادی را مجذوب کرده بود و او را به سلطنت رساند اما امیرکبیر نفر دوم بود و پایگاهی که از رضاخان دفاع میکرد را نداشت. از این جهت رضاخان ادامه تجربه امیرکبیر نبود و هیچکس نمیتواند مدعی ادامه این تجربه باشد. عهد امیرکبیر با عصر ما تفاوت بسیار دارد: در آن زمان ایران کشوری روستایی بود. هنوز انقلاب مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی را ندیده بودیم و طبقه متوسط و شهرنشین قدرتمند نشده بود و ارتباطات ایران و جهان به گستردگی امروز نبود.
اگر در آن زمان توسعه سیاسی ممکن نبود اما امروزه ممکن نیست بدون توجه به این مفاهیم توسعه را ممکن کرد. کسانی که در دوره ما از توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی سخن میگویند در واقع تحولات 150 ساله اخیر را نادیده میگیرند. اصلاحات از بالا در عمل ناموفق از کار درآمده است حتی مصلحی مانند سیدجمالالدین اسدآبادی که در پی جلبنظر سران حکومتها برای اصلاحات بود سرانجام گفت من بیهوده عمرم را در شورهزار گذراندم. دکتر محمد مصدق هم از اصلاحطلبی از بالا به اصلاحطلبی از پایین تغییر مسیر داد و سعی کرد با ورود به لایههای اجتماعی اصلاحات سیاسی را دنبال کند.
در عصر ما نیز برخی مانند آقای هاشمی از توسعه از بالا صحبت میکنند یا برخی مانند آقای خاتمی حتی از تجربه مصدق گامی به عقبتر برمیدارند. توسعه خاتمی هم توسعه از پایین نبود و همچون اصلاحطلبان حکومتهای صدوپنجاه ساله اخیر توسعه از بالا بود اما تجربه خاتمی از تجربه مصدق هم گامی به عقبتر بود. کافی است به تجربه نسبت نیروی نظامی و نیروی دیوانی نگاه کنیم تا تحولی که در این سالها رخ داده است را ببینیم: امیرکبیر توسط ناصرالدین شاه به مقام امیر نظامی منصوب و سپس خلع میشود. مصدق اما از محمدرضا شاه خواستار تعیین مقام وزارت جنگ از سوی نخستوزیر میشود و سرانجام این اختیار را میگیرد.
تجربه امیرکبیر در عصر خود تجربهای پیشرو بود در جامعهای که تفکیک قوا، توسعه، احزاب و... وجود نداشت. وجود امیرکبیر مغتنم است اما با گذشت یک قرن و نیم از آن عصر و گذار از تجربههای ارزشمندی مانند انقلاب مشروطه نهضت ملی و انقلاب اسلامی امکان تکرار توسعه آمرانه وجود ندارد.