آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۶

چکیده

متن

 

دین در گذشته و حال‌، یکى از عناصر اصلى بسیارى از جوامع بوده و هست‌. در چنین‌جوامعى مردم سخت به دین پاى‌بند بوده و براى اعتلاى آن از جان و مال و همه هستى‌خود مى‌گذرند؛ زیرا دین و عقیده خود را برتر از هر چیز مى‌دانند. این عمل که به‌مقتضاى مصلحت افراد جامعه است‌، مورد تأیید عقل نیز هست‌. البته این گرایش درجوامع و افراد مختلف به دلیل عوارضى که بر آنها حاکم مى‌شود شدت و ضعف دارد ودر نتیجه حساسیت هر جامعه و فردى نسبت به دین و اعتقادات تفاوت دارد.
یکى از انگیزه‌هاى قویّى که این حالت طبیعى را (هر چند در ظاهر) خاموش‌مى‌گرداند، قدرت‌طلبى است‌. با نگرشى به زندگى صاحبان قدرت‌، مشخص مى‌گردد که‌معمولاً زندگى آنان قبل از حاکمیت و بعد از آن و نیز زندگى آنان در آغاز حاکمیت بازندگى‌شان در پایان حاکمیت‌، تا چه اندازه در نوسان بوده است‌؛ قبل از رسیدن به‌حکومت چه انگیزه‌هایى داشته‌اند و در پایان قدرت‌مندى‌، چه انگیزه‌هایى در آنان نهفته‌است و دست به چه اعمالى مى‌زنند.
معمولاً در جوامعى که دین نقش اصلى را دارد، قدرت طلب‌ها براى کسب یا استمرارقدرت از انگیزه‌ها و احساسات دینى بهره‌بردارى مى‌کنند، مگر در مواردى که نیازى به‌تظاهر به دین نباشد.
این نوشتار در پى آن است که علت گرایش ایلخانان به اسلام و تشیّع را نقد و بررسى‌کند، که در این راستا سیر گرایش ایرانیان به تشیّع نیز روشن‌تر شده و مشخص مى‌شودکه آیا مغولان قصد سوء استفاده از دین را داشته‌اند یا خیر؟
توجه به چند نکته درباره مغول‌ها لازم است‌:
1. مغولان داراى گرایش‌هاى مذهبى مختلفى بودند و در میان آنان افرادى مسیحى‌،بودایى و مسلمان و غیره وجود داشته‌اند.
2. با این که هر فرد مغول داراى دین و اعتقاد خاصى بود، اما آنان تعصب مذهبى‌نداشتند و هر کدام به رسم و آیین دین خود عمل مى‌کردند. اغلب وزیران ایلخانان‌،ایرانى و مسلمان بودند و شاهدى بر این ادعااست که آنها خواستار این بودند که وزیران‌با هر مذهبى در جهت اهداف و قدرت مغول‌ها تلاش کنند، که شاید تعبیرى از جدایى‌دین و سیاست باشد.
مغولان حتى در انتخاب ایلخان به دین و مذهب او بى توجه بودند؛ چنان که در جلسه‌انتخاب جانشین اباقاخان‌، سلطان احمد تکودار را که مسلمان بود، برگزیدند. حتى چندصباحى بعد از انتخاب سلطان احمد، عده‌اى از امراى مغول از ترس حاکمیت یافتن‌مسلمانان در صدد جایگزینى ارغون خان به جاى احمد بودند ـ نه به سبب مسلمانى او ـتا آسیبى به حاکمیت مغول وارد نیاید.
بعضى معتقدند که ایلخانان به این دلیل تعصب خاصى به دین و مذهب خود نداشتند کهدین اجدادى خود را در برابر ادیان اسلام و مسیحیت ضعیف مى‌دیدند. از این رو تعصب رانسبت به دین خود از دست دادند، و بعد از مسلمان شدن نیز تعصب نداشتند، زیرا به تازگى‌به آن گرویده بودند و عقیده آنها ناشى از سنن قومى و تقلید نبود تا تعصب داشته باشند.2
در پاسخ باید گفت‌: نخست این که‌، مغول از همان آغاز ورود به ایران و هجوم اولیه‌،این سیاست و عادت را داشتند، و این طور نبوده که اول تعصب مذهبى داشته باشند وبعد از این که با احکام و مسایل اسلام آشنا شدند، تعصب خود را از دست بدهند. حتى‌در زمان چنگیز و اولین ایلخان (هولاکو) این مسأله به خوبى نمایان است که از افرادمسلمان (شیعه و سنى‌) و مسیحى و غیره در جهت اهداف خود بهره مى‌برده‌اند.
دوم آن که‌، موردى دیده نشده که مغول‌ها روحانیون خود را مأمور تحقیق در اسلام ومقایسه با دین خود کنند و یا خود چنین کرده باشند، تا واقعیت و برترى ادیان دیگر براى‌آنها روشن شود.
سوم این که‌، بعضى از ایلخانان بعد از مسلمان شدن‌، نسبت به یهودیان و مسیحیان‌سخت مى‌گرفتند و الجایتو به دلیل تعصب شیعى‌، دستورات خاصى در این مورد صادرمى‌کرد؛ مانند عوض کردن خطبه و اذان‌، که این کارها تعصب است‌. البته در بعضى مواردبراى جلوگیرى از متشنج شدن جامعه‌، نسبت به مذاهب و ادیان دیگر سخت نمى‌گرفتند.بنابراین در مجموع مى توان گفت که مغول‌ها بعد از گزینش اسلام تا حدى تعصب داشته‌اند.
3. مغول‌ها به دلیل این که با مردمان و حکومت‌هاى دیگر مناطق ارتباط مناسبى‌نداشتند، از تشکیلات اجتماعى‌، ادارى و حکومتى و فکر و اندیشه سیاسى و مذهب‌تکامل یافته‌اى برخوردار نبودند. اندیشه آنها بیشتر اقتصادى بود؛ از این رو تعصب‌شدیدى به سنّت‌ها و مذهب خود نداشتند. آنان احساس نمى‌کردند که در این تعامل‌،مذهب و دین آنها مغلوب شده است‌، تا بخواهند به صورتى آن را قوت و حاکمیت‌ببخشند. این در حالى است که با نزدیک شدن به پایان دوره ایلخانى‌، کم‌کم روحیه‌تعصب مذهبى در آنها به وجود مى‌آید و بر اساس مصلحت و حفظ قدرت‌، نسبت به‌مذاهب و ادیان دیگر سخت‌گیرى مى‌کنند.
نقد و بررسى گرایش دینى ایلخانان‌
در آغاز، گرایش‌هاى دینى و مذهبى هر یک از ایلخانان مسلمان را نقد و بررسى مى‌کنیم‌تا از منظر تاریخى‌، هدف آنها از ایمان آوردن به اسلام مشخص شود:
هولاکو اولین ایلخان حاکم بر ایران بود و ابوسعید آخرین ایلخان بود که در سال 736ه¨ ق‌(1355 م‌). حکومت او به پایان رسید. در مجموع نه نفر حکومت کردند که چهار نفراز ایلخانان از اعتقادات اجدادى خود دست برداشتند و به جهت اهداف خاصى به اسلام‌روى آوردند. براى به دست آوردن نسبت رمانى گرایش‌ها، به نمودار ذیل توجه شود:
کل حاکمیت ایلخان‌ 80 سال‌ نسبت زمانى‌
دین بودایى و... حدود 37 سال‌ کمتر از 21
دین اسلام‌ 43 سال‌ بیش از 21
گرایش به‌تشیّع‌ حدود 15 سال‌ کمتر از 51
گرایش به تسنن‌ 27 سال‌ 31
دشمنى با اسلام‌ 24 سال‌ بیش از 41
دین اسلام و احترام به مسلمانان‌ 56 سال‌ بیش از 32
همان‌گونه که ملاحظه مى‌شود، حدود نیمى از دوران حاکمیت ایلخانان همراه باگرایش به اسلام و بقیه آن گرایش به دین اجدادى خودشان بوده است‌، و فقط در زمان‌اباقاخان و ارغون‌خان (حدود 24 سال‌) دشمنى با اسلام وجود داشت و در بیش از 32حاکمیت ایلخانان‌، مسلمانان داراى احترام بودند. از کل این حاکمیت‌80 ساله‌، حدود 15سال آن گرایش به تشیّع وجود داشت و حدود 7 سال آن (از 709 ه¨ ق تا 716 ه¨ ق‌)مذهب تشیّع رسمى بوده است‌.
از میان ایلخانان نه‌گانه‌، پنج نفر دین اسلام نداشتند و دوران دو نفر از آنان ـارغون‌خان و اباقاخان ـ روزگار سختى براى مسلمانان بود. در این دوران حتى کسانى که‌در دربار ایلخانان نفوذ و منصب والایى داشتند ـ مانند خواجه شمس الدین جوینى ـ درشرایط سختى به‌سر مى‌بردند. در زمان این ایلخانان به مسیحیان توجه زیادى مى‌شد ودر زمان ارغون‌، سعدالدوله یهودى آنقدر نفوذ پیدا کرد که ایلخان بى اجازه او کارى‌نمى‌کرد. وى ارغون را تحریک کرد که به مکه حمله کند و کعبه را به بت‌خانه تبدیل نمایدو حتى لشکر و کشتى نیز آماده کردند، ولى در این احوال ارغون‌خان مریض شد و مرگاو نزدیک بود. سعدالدوله که به شدت نگران بود، خیرات و صدقات فراوانى داد ودستور داد که مردم نیز چنین کنند، و در صدد دلجویى از مردم برآمد. مردم خشمگین نه‌تنها به او، که به بسیارى از یهودیان‌، رحم نکردند و آنها را به سزایشان رساندند.3
در سال 687 ه¨ ق گروهى از یهودیان تفلیس به بغداد آمدند و شغل‌هایى به آنها داده‌شد و از هیچ اجحافى نسبت به مسلمانان کوتاهى نکردند، و این نهایت قدرت یهود درزمان ایلخانان بود. حتى دستور داده شد که هر کس از خاندان جوینى و دیوانیان را یافتندبه قتل برسانند.4 این دوره حدود 24 سال طول کشید و در زمان این دو ایلخان دشمنى‌با اسلام و مسلمانان وجود داشت‌، ولى در زمان سه ایلخان غیر مسلمان دیگر، یعنى‌هولاکو، گیخاتو و بایدو، مسلمانان داراى احترام بودند و نسبت به آن دوران‌، روزگاربهترى براى مسلمانان بود.
در دوران چهار ایلخان مسلمان (حدود 43 سال‌) تعارض و رقابت بین مذاهب‌مختلف به شکل‌هاى متفاوتى بروز کرد و گاهى تشیّع و زمانى تسنن مذهب رسمى بودکه در این مقاله به نقد و بررسى علت گرایش هر ایلخان به اسلام و تشیّع پرداخته‌مى‌شود.
حکومت سلطان احمد (تگودار)
گرچه سابقه گرایش مغول‌ها به اسلام به سال‌هاى قبل از فتح بغداد بر مى‌گردد، ولى‌اولین ایلخانى که اسلام آورد، سلطان احمد بود. مادر او مسیحى بود؛ از این رو درسال‌هاى آغازین تولد، به دستور مادرش او را غسل تعمید دادند،5 امّا در مورد این که‌او قبل از اسلام آوردن‌، دین بودایى داشته یا مسیحى بوده‌، جاى بحث است‌.
بعضى عقیده دارند که رفتار او بعد از پادشاهى‌، که تحت نفوذ شیخ عبدالرحمن‌رافعى اسلام آورد و نام احمد بر خود گذاشت‌، شاهد بر این است که قبلاً دین بودایى‌داشته‌، و بعد از اسلام آوردن بر بوداییان سخت گرفت و معابد آنها را ویران کرد.6
در این که شخصیتى بزرگ مثل شیخ کمال الدین عبدالرحمن رافعى در اسلام آوردن‌سلطان احمد دخالت و تأثیر داشته‌، شاید جاى شکى نباشد؛ زیرا سلطان در نامه‌اى به‌مصریان براى صلح بین ایران و مصر، تصریح کرده که ما به واسطه او به دین اسلام‌گرویدیم‌.7
شیخ عبدالرحمن رافعى در زمان سلطان احمد به سِمَت تولیت و شیخ الاسلامى کل‌ممالک ایران و عراق رسید، تا اوقاف این مناطق را سامان داده و به مصارف شرعى‌برساند.8
از این رو مشخص مى‌شود که عبدالرحمن رافعى در نزد سلطان احمد بسیار بزرگ‌بوده است‌، که وى اسلام خود را مدیون او مى‌داند. اما این که او قبلاً دین بودایى داشته ـطبق سخن آقاى اشپولر ـ مدرک و سندى ندارد . اگر دلیل ایشان آن باشد که مغولانشخصى را که بودایى نباشد به ایلخانى بر نمى‌گزیدند، باید گفت که دلیلى بر تأیید اینسخن وجود ندارد ، بلکه خودِ این انتخاب شاهدى است بر این که مغولان حتى نسبت بهدین ایلخان تعصب نداشته‌اند. علاوه بر این که شواهدى نیز بر مسلمان شدن او قبل ازحاکمیت وجود دارد؛ از جمله این که بر اساس گفته شبانکاره‌اى‌، سلطان احمد قبل ازجلوس بر تخت مسلمان بوده است‌. او مى‌نویسد :
«صاحب‌ْ شمس الدین مربى و ساعى شد تا آن کار [سلطنت‌] قرار گرفت‌، زیرا که احمد خان مسلمان بود ومایل به ملت مصطفوى‌...».9
و گناه شمس الدین جوینى را که منجر به قتل او در زمان ارغون گردید، همین مى‌داندکه در به سلطنت رساندن احمد نقش داشته است‌.
شاهد دیگر که در نامه سلطان به مصر آمده‌، چنین است :
«امّا بعد، همانا خداى تعالى ما را به سابقه عنایت و نور هدایتش در عنفوان جوانى و ریعان حداثت راه‌نمود تا به ربوبیت و یکتایى او اقرار کنیم و شهادت دهیم که محمد على‌[علیه‌ ]افضل الصلوة و السلام درنبوت خویش صادق بوده است و...» که این عبارت به صراحت اسلام او را قبل از سلطنت‌مى‌رساند.
امّا مسأله در خور توجه این است که‌، آیا احتمال دارد مسلمان شدن مغولان‌ِ اُردوى‌زرین‌10 و دشمنى با حکومت مصر نیز در اسلام آوردن سلطان احمد نقش داشته باشد؟
مغولان اردوى زرین حتى قبل از فتح بغداد اسلام آورده بودند و در فتح بغداد از قتل‌و غارتى که توسط مغول صورت گرفت‌، ابراز ناخشنودى کردند و مبادلات سیاسى بامصر را از سال 659 ه¨ ق شروع نمودند و حتى نام «برکه‌»11 را در خطبه نماز جمعه مصربعد از سلطان‌ِ ممالیک مى‌آوردند و دختر برکه را به عقد زناشویى سلطان بیبرس درآوردند.12همین مسایل سبب رقابت و گاهى درگیرى بین مغولان ایران و اردوى زرین مى‌گردید.
از سوى دیگر ایلخانان با ممالیک نیز درگیرى داشتند و تنها در زمان اباقاخان سه‌جنگ به وقوع پیوست که در هر سه جنگ‌، ممالیک پیروز میدان بودند . این مسأله روحیه‌ایلخانان را تضعیف کرده بود و در انزوا قرار گرفته بودند؛ زیرا از طرف شمال با اردوى‌زرین و از طرف شرق با اولوس جغتاى و از طرف غرب با ممالیک درگیرى داشتند . اینموضوع مى‌تواند در گرایش آنها به اسلام تأثیر داشته باشد.
اما سلطان احمد قبل از حاکمیت مسلمان شده بود. پس این مسأله در مورد او دور ازذهن مى‌باشد؛ زیرا حاکمیت نداشت و صحبتى در میان نبود تا بخواهد از این راهمشکلات حکومتى خود را حل کند. البته بعضى عقیده دارند که در پى شکست اباقاخان‌از مملوکان بود که سلطان احمد تگودار زمانى که حاکم شد، اسلام آورد.13 براساس این‌نظر، تأثیر اسلام آوردن مغولان اردوى زرین و مخالفت با حاکمان مصر، در گرایش‌ایلخانان به اسلام تقویت مى‌شود.در مورد سلطان احمد نوشته‌اند:
« سلطان احمد بعد از حاکمیت‌، بر مسیحیان سخت گرفت و امتیازات داده شده به آنها را پسگرفت‌».14 «وظایف هم چنین آورده‌اند: [حقوق‌] اطبا و منجمان نصارى و یهود را که پیش از آن از اوقاف‌مى‌دادند منقطع کرده‌... و در ترتیب قوافل حاج و ترتیب مؤنات سبیل بیت الله احکام بتأکید تمام اصراریافت و در باب جمع و وصول حاصلات مواضع اصنام و بتخانه‌ها و کنایس صفت انهدام گرفت‌».15
هم چنین آورده‌اند که ارغون براى توجیه شورش خود بر ضد سلطان احمد، خطاب‌به فرماندهان مغولى چنین گفت‌:
«از همه مهمتر این که او دیگر پیرو مذهب ما نیست‌، او مسلمان شده و محمد را مى‌پرستد و براى ما ننگاست که اعراب بر ما تاتارها تسلط پیدا کنند... بیایید دست به دست هم دهیم و سعى کنیم که کار این نابکاررا بسازیم‌...».16
این جمله ارغون مى‌تواند شاهد بر مسلمان شدن سلطان احمد بعد از حکومت باشدو دیگر این که ظاهراً تعصب مذهبى ارغون را مى‌رساند. اما واقعیت این است که گرچه‌او به ظاهر چنین مى‌گفت‌، ولى در واقع مى‌خواست به نفع حکومت و سلطنت خودبهره‌بردارى نماید، نه این که واقعاً تعصب دینى داشته باشد. او از این هراس داشت که‌حکومت از دست ایلخانان خارج گردد؛ از این رو در برابر سلطان احمد دست به شورش زد.
نتیجه این که مسلمان شدن سلطان احمد مسلّم است‌، ولى هیچ شاهدى بر گرایش اوبه تشیّع دیده نشده است‌.
حکومت سلطان غازان‌
غازان خان در دوران کودکى تعالیم بخشیان‌ِ بت‌پرست را فرا گرفت‌. اصناف بخشیان‌ِبت‌پرست با حمایت ایلخانان از بلاد هند، کشمیر، ختاى و ایغور با احترام کامل آمده‌بودند و اینان در هر مکانى بت‌خانه‌اى ساختند و اموالى را صرف آن نمودند و در نتیجه‌این طایفه بسیار قوى شدند.17
نویسنده کتاب «دین و دولت در ایران عهد مغول‌» مسأله‌اى را متذکر شده که شایسته دقت‌بیشترى است‌. او مى‌گوید:
غازان تحت تعالیم دو نفر بخشى به نام‌هاى یارق و بایجو بود و اعتقادات دین بودایى دراو مستحکم گردیده بود. بودا معتقد بود که شخص نباید مذهب خود را ارج نهد و آیین‌هاى‌دیگر را محکوم و مذموم شمارد. این تعالیم بودا در غازان اثر گذاشته بود و او را فردى قاطع‌و بى‌تعصب پرورد تا پس از اسلام آوردن بى تزلزل و تردید مسلمان معتقدى باقى بماند.
از طرف دیگر بودا راهنماى انسان براى رسیدن به آرامش و صلح است و این باروحیه یک مغول سازگارى ندارد، و چون اسلام جنگ را براى پیشبرد هدف‌هاى خودلازم مى‌داند، با روحیه غازان مطابقت بیشترى دارد تا به قلمروهاى وسیع‌ترى برسد. اوگرچه اسلام را پذیرفت‌، امّا همواره یک بودایى مسلمان شده‌، زیست‌.18
نویسنده یاد شده سپس اصلاحات غازان را برگرفته از اندیشه بودایى دانسته ومى‌گوید: اسلام مى‌خواهد به‌وسیله مجازات‌، جرایم را در جامعه بردارد، در حالى که‌دین بودایى زندگى را یک کل مى‌داند و مى‌خواهد با بهبود شرایط اقتصادى‌، جرایم را ازمیان بردارد.19
در پاسخ باید گفت‌:
نخست‌ آن که‌، چگونه است که قبل از فتح ایران و اتخاذ شیوه یک‌جانشینى‌، و درزمانى که روحیه جنگ‌طلبى و غارت و توسعه قلمروهاى جدید در مغولان بسیار زیادبود، آنان دین بودایى را پذیرفته بودند و با روحیه آنها سازگارى داشت‌؛ ولى پس از آن که‌تقریباً به زندگى یک‌جانشینى در ایران عادت کرده بودند و فتوحات و غنایمى نداشتند،دین بودایى با روحیه آنها سازگارى نداشت‌؟! و چگونه است که دین اسلام که به اعتقادنویسنده جنگ را براى رسیدن به هدف لازم مى‌داند در زمانى با روحیه مغولان‌.سازگارى پیدا کرد و که آنان دیگر جنگ و فتوحاتى نداشتند؟!
دوم‌ آن که‌، منظور از این گفته که اسلام جنگ را براى رسیدن به هدف لازم مى‌داند،چیست‌؟ اگر منظور جنگ‌طلبى اسلام است که سزاوار است به منابع اصیل اسلامیمراجعه شود تا روشن گردد که چنین نیست‌. در اسلام دو نوع جنگ‌ِ دفاعى و ابتدایى و باشرایطى ویژه وجود دارد؛ و اسلام در مرحله آخر جنگ را بر مى‌گزیند. علاوه بر آن‌،بیشتر جنگ‌هاى اسلام «جنگ دفاعى‌» است و نمونه آن جنگ‌هاى خود پیامبراسلام‌9است که مسلمانان در بیشتر جنگ‌ها شروع کننده نبودند، بلکه تیر اول رادشمن مى‌انداخت‌. در هر صورت جنگ در اسلام یک اصل نبوده و نیست بلکه دربرخى زمان‌ها به عنوان یک ضرورت و اجبار پذیرفته مى‌شود.
سوم‌ آن که‌، اسلام مى‌گوید اقوال مخالف را بشنوید و بهترین را انتخاب نمایید. اینطور نیست که مسلمان نباید به سخن هیچ کس و هیچ مذهبى گوش کند، و دادن چنین‌نسبتى به اسلام در کتاب مذکور، تحریف آشکار است‌.
چهارم‌ آن که‌، اسلام نمى‌خواهد جامعه را فقط با مجازات اصلاح کند. اسلام دین‌کامل و مجموعه‌اى از احکام اجتماعى‌، اقتصادى‌، سیاسى‌، فرهنگى‌، نظامى و غیره‌است که دستورات مهمى براى بهبود شرایط اجتماعى و اقتصادى داده است . مجازات‌ْتنها یک راه برخورد با مجرم است و چاره‌اى از وجود آن نیست‌؛ چرا که در هر جامعه‌اى‌حتى اگر از همه جهات نیز مشکلى وجود نداشته باشد، مجرم‌هایى وجود خواهندداشت و ضرورت دارد که حکم‌ِ مجرم نیز بیان شود.
در هر حال غازان در زمان ارغون‌، حاکم خراسان گردید و در شهر خبوشان‌بت‌خانه‌هاى معتبرى ساخت‌،20 که شاهدى است بر این که غازان اول بر دین بخشیان‌ِبت‌پرست بوده و بعد از آن اسلام را پذیرفته است‌. اما در مورد این که آیا قبل از سلطنت‌مسلمان شده است یا بعد از آن‌، باید گفت بر اساس نقل همه تاریخ‌نگاران‌، او قبل از این که‌بر «بایدو خان‌» پیروز گردد، اسلام آورده‌، بنابراین قبل از جلوس بر تخت مسلمان شده بود.
در زمینه گرایش غازان به اسلام و تشیّع مسایل مختلفى ذکر شده که در این‌جا،نخست درباره گرویدن او به اسلام و سپس به تشیّع سخن خواهیم گفت‌.
گرایش غازان به اسلام‌
بعضى از تاریخ‌نگاران عقیده دارند که غازان خان به واسطه روحیه تعمق و تدبّر درمسایل دینى‌، در ادیان مختلف اندیشه و تفکر مى‌نمود و اسلام را دینى به غایت متین ومبین یافت‌؛ از این رو دعوت امیر نوروز و شیخ صدرالدین ابراهیم بن قطب الاولیاء حمویى راپذیرفت و به اسلام روى آورد.21
رشید الدین فضل الله در این باره مى‌گوید :
«ظن اکثر خلق چنان بود که سبب اسلام او ترغیب و تحریض بعضى امراء و مشایخ بود و لیکن بعد ازتفحص معلوم گشت که آن ظن خطاست‌، چه وقتى در خلوت با من بنده ضعیف که مؤلف این کتابم تقریرفرمود که چند گناه آن باشد که خداى تعالى آن را عفو نکند و از آن جمله معظم‌تر آن گناهى است که کسى سرپیش بت بر زمین نهد... من نیز چنین بودم‌، لیکن حق تعالى روشنایى و دانش داد و از آن خلاص یافتم‌. بهحضرت حق از آن گناه پاک شدم‌...
و دیگر این که اگر آدمى به اجبار به دینى رود، در وقت فرصت از آن بر مى‌گردد، پس مسلمانى او با این جد وجهد از روى اکراه و اجبار نبوده است‌.
و دیگر این که پادشاه اسلام چون اندکى سرخوش شود، اکثر اوقات او در تقریر سخنان اهل حکمت وتحقیق حکایات و مباحث عمیق است‌، در حالى که دیگران چنین نبوده‌اند».22
در همین راستا بعضى مى‌گویند : قبول مخلصانه دین اسلام و تقویت بى قید و شرط‌شرع محمدى و رد تعصبات افراطى مذهبى و گرایش قلبى و عملى به سلسله سادات وعلویان و غیره از جمله ویژگى‌هاى اساسى حکومت غازان مى‌باشد.23
باید گفت که این نوشتار در صدد بررسى و کشف نیّت‌ها و باطن قلب و دل اشخاص‌نیست و این امر از حدود کار تاریخى بیرون مى‌باشد؛ اما آنچه بر اساس مدارک معلوم ومشخص است‌، این است که امیر نوروز و شیخ صدرالدین حمویى در اسلام آوردن غازان‌نقش مؤثرى داشته‌اند و حتى خود رشیدالدین و دیگران نقل مى‌کنند که این دو نفر باغازان شرط کردند که اگر اسلام بیاورى‌، ما چنین و چنان مى‌کنیم تا به حکومت برسى‌.میرخواند مى‌گوید:
«... در خلوت قواعد پیمان را بایمان مغلظه مبرم و محکم گردانید که مدت العمر جاده عبودیت درحضرت خانیت مسلوک دارد، مشروط بآنکه شاهزاده جوان بخت کامکار سراچه دلرا بنور ایمان تصدیق‌احمد مختار9 ما درالفلک الدوار منور سازد...»24
همان گونه که ملاحظه مى‌شود، با غازان شرط کردند که در صورت پذیرش دین‌اسلام او را یارى کنند تا به سلطنت برسد و در حضور شاهد پیمان مى‌بندند که در ترویج‌دین اسلام به قدر امکان کوشا باشد، و غازان نیز قبول مى‌کند.25
در جاى دیگرى خود رشیدالدین مى‌گوید:
نوروز دوباره به غازان خان گفت که «اگرپادشاه جهان پناه‌، دین اسلام را به ایمان خویش قوى‌گرداند چه شود؟ فرمود : که روزگارى است که این اندیشه در خاطر است‌».26… و شیخ صدرالدین‌حمویى بیشتر اوقات ملازم خان بود.27
این مى‌رساند که خود غازان پس از عرضه اسلام به او، و با توجه به شرایطى که‌داشته‌، در این اندیشه بوده که آیا دین اجدادى خود را رها کرده و اسلام بیاورد، یا بر دین‌پدرى خویش بماند.
به نظر مى‌رسد که با توجه به مشکلات زیاد ایلخانان با مصر و اردوى زرین و اولوسجغتاى و از سوى دیگر، عدم ارتباط مستحکم و با آسیاى مرکزى‌، و مشکلات اقتصادى‌بى‌شمار (به واسطه سیاست‌هاى اشتباه گذشته‌)، غازان چاره‌اى جز هماهنگى بامسلمانان و شرایط آن روز نداشته است‌.
مغولان قبل از این از راه غارت و غنیمت‌هاى جنگى‌، و تا حدودى نیز تجارت‌، درآمدخود را به دست مى‌آوردند، ولى در زمان غازان غنیمت و غارتى در کار نبود و از طرفیمالیات‌هاى سنگین و مکرر، مردم را در به در کرده و کشاورزى و دامدارى از رونق افتادهبود؛ از این رو نه تنها غازان‌، بلکه هر کس دیگرى نیز حاکم مى‌گردید چاره‌اى جزبازنگرى در سیاست‌هاى خود نداشت‌.
از سوى دیگر گرایش رو به افزایش مغولان به اسلام و تأثیر پذیرى آنها از فرهنگ‌اسلامى و ایرانى‌، در گروش غازان به اسلام موثر بود؛ گرچه احتمال تأثیر گرایش‌هاى‌معنوى شخصى او نیز وجود دارد.
عبارات رشیدالدین فضل الله نیز شاهدى است بر این که بیشتر مردم آن زمان نیزچنین برداشتى داشتند که غازان به درخواست امیر نوروز براى جلب حمایت مسلمانان‌،اسلام را پذیرفته است‌.28
مسأله دیگر این که غازان مدتى بعد از ثبات حکومت خود متوجه مى‌شود نوروزشخصیت بزرگى شده و این براى او خطر آفرین است‌، از این رو نوروز و خاندان او راقتل عام مى‌کند29 و بعد از مدتى صدر جهان و برادرش قطب جهان را به قتل مى‌رساند.یعنى در همان دو سه سال اول تصفیه بزرگى انجام مى‌دهد و حدود 38 امیر و گروهى ازسپاهیان را نیز به قتل مى‌رساند.30
این رخدادها چگونه قابل توجیه هستند؟ آیا این که بعضى از تاریخ نگاران مى‌گویندکه بین آنها رقابت و حسادت بود و به سبب تهمت‌ها و توطئه‌هایى که علیه یکدیگرتدارک مى‌دیدند مورد خشم غازان قرار مى‌گرفتند،31 کافى است و یا مسأله دیگرى در کاربوده است‌؟
شاید این‌گونه اعمال‌ْ برنامه‌اى طرح شده از طرف خود غازان بوده است‌؛ یعنى اول‌شرایط آنها را پذیرفت و با مسلمان شدن‌، در ترویج اسلام کوشید و حمایت مسلمانان رابه‌دست آورد و زمانى که قدرت او ثبات لازم را پیدا کرد و این افراد را خطرى براى‌قدرت خویش دید، زمینه قتل آنها را فراهم ساخت و چنین نُمایاند که این افراد در اثرحسادت و رقابت گرفتار خشم او شده‌اند.
در مورد این احتمال باید تگوییم که با عملکرد او در ترویج اسلام و تشیع سازگاریندارد؛ هم‌چنان که بعد از قتل نوروز از بیم خشم مسلمانان در مرگ وى‌، تاج از سربرداشت و عمامه بر سر گذاشت و خود و اطرافیان لباس روحانى بر تن کردند و در ترویج‌شریعت تظاهر زیادترى کرد.32
مسأله در خور توجه این که سلطان احمد فقط خودش مسلمان شد که یک امرشخصى بود، ولى غازان خان که مسلمان شد به همراه او عده زیادى از مغولان نیزمسلمان شدند و این مسأله‌اى با اهمیت بود و آثار زیادى در پى داشت‌.33
گرایش غازان به تشیّع‌
غازان خان در همان اوایل حکومت خود گرایش زیادى به تشیّع پیدا کرد و این مسأله اهل‌سنّت را به وحشت انداخت‌؛ زیرا غازان درصدد بود مذهب تشیّع را رسمى کند، که البته‌از این رو خواجه رشیدالدین و برخى دیگر به گونه‌اى سلطان را از این کار باز داشتند.34نمونه‌هایى از توجه و عنایت غازان به سادات و علویان از این قرار است‌:
غازان در سال 693 ه¨ ق یک حکمران علوى و یک حکمران بکرى براى عراق تعیین‌کرد.35 و در سال 696 ه¨ ق از عراق دیدن کرد و به شهر حلّه و نجف و کربلا رفت و براى‌کمک به علوى‌ها و سادات اموال زیادى را بخشید36 و قبور امامان شیعه‌: را در عراق‌زیارت کرد.37 او خواجه سعد الدین ساوجى را که شیعه بود، وزیر خود گردانید38 ، که‌رقیب خواجه رشید الدین گردید. وى در سال 698 ه¨ ق دوباره به عراق آمد و به مشاهدشریفه و حلّه رفت و به سادات و علوى‌ها کمک بسیارى نمود و در همین سال دستورکندن نهرى بین بغداد و حلّه را داد (این نهر را به نام غازان‌، نهر غازانى نامیدند) وموقوفات زیادى را براى زیارتگاه‌هاى امامان‌: وقف نمود.39
هم چنین او دستور داد که دار السیادة در شهرهاى مهم عراق و تبریز و اصفهان و غیره‌درست کنند40 و اسامى امامان شیعه‌: را بر سکه‌ها منقوش نمود و به مرقد امام‌هشتم(علیه السلام) توجه زیادى مى‌نمود.41
زمانى که یک شیعه را به جرم اعاده نماز ظهر کشتند، دستور داد کشنده او را بکشند و «دست ارادت و قبول بر سینه بى گناه خود نهاد و گفت کسى که نصرت اهل بیت و خذلان دشمنان او کند منم‌و به مساعدت دوستان و مباعدت دشمنان ایشان متشمر و منتهض گشت‌... غازان بعد از آن به دوستدارى وهواخواهى على و اهل بیت رسول الله صلى الله علیه تولى و خذلان معاندان ایشان تبرا نمود.»42
در جاى دیگر گفت‌: «قیاس خطبه بر تحیاتست که فرمود «اللهم صل على محمد و على آل محمد» ونفرموده که «على اصحابه و آله‌»، ذکر خلفاى سه‌گانه در خطبه بدعت است و از آن اهل بیت و على که مقدم‌ایشانست واجب‌، و من نام ایشان در زمین ایران از خطبه وضع خواهم کردن تا مبتدع نباشم‌.»43
در همین زمان امیران مغولی‌ِ شیعه نیز فعالیت خود را گسترش داده و غازان راواداشتند تا در شهرهاى اصفهان و کاشان و سیواس و تبریز و کوفه‌، موقوفات بسیارى رابراى علویان وقف کند.44
غازان در سال 702 ه¨ ق به حلّه و کربلا رفت و پرده‌هاى بسیار با عظمتى براى مرقدامام حسین(علیه السلام) تهیه کرده بود و صدقات بسیار به مجاوران و حاضران بخشید.45
پیر یعقوب توطئه‌اى را طراحى کرده بود و قصد براندازى حکومت غازان را داشت‌.چون او و یارانش را گرفتند و گناه آنان ثابت شد، یعقوب به غازان گفت : پیران ما را نگاه‌دارند. غازان فرمود : که پیران من مصطفى و مرتضى‌اند. بنگریم تا قّوت ایشان غالب‌تراست یا از آن تو، و فرمود تا او را از بالاى کوهى فرو انداختند.46 این جمله غازان که‌«پیران من مصطفى و مرتضى‌» هستند و این که نامى از صحابه نبرده است‌، نشان‌گرگرایش زیاد او به تشیّع است‌.
این‌ها نمونه‌هایى از گرایش غازان به تشیّع مى‌باشد، ولى این که آیا واقعاً شیعه شده یاخیر،جاى بررسى دارد. در این مورد باید گفت ظاهراً قصد شیعه شدن یا رسمى کردن‌تشیّع را داشته است‌، ولى او را از این کار باز داشتند.
گفته شده که خواجه رشیدالدین با آوردن نام علی(علیه السلام) و خاندانش در خطبه‌هامخالفت کرد و گفت‌: اکثر مردم سنّى هستند و اگر سلطان شیعه گردد و خطبه را عوض‌کند، شورش مى‌کنند و با سلطان شیعى سازگارى نخواهند داشت و اکنون که قصد جنگ‌با مصر و شام را داریم به پشتیبانى مردم نیاز داریم‌؛ و با این سخنان او را از این کارمنصرف کردند.47
غازان در جاى دیگرى جمله‌اى دارد که با این گرایش او تنافى ظاهرى دارد، او گفتهاست‌:
«من به بزرگى صحابه معترفم و منکر هیچ کس نیستم‌.»48
این جمله مى‌رساند که در پى گرایش شدید غازان به تشیّع‌، بر ضد او اعتراضاتى صورت‌گرفته است و براى این که ثابت کند، شیعه افراطى نیست و فقط گرایش به سادات و اهل‌بیت‌: دارد (و چون به نظرآن سنیّان‌، شیعه صحابه را لعن مى‌کند) مى‌گوید: من صحابه‌را قبول دارم‌، و بدین وسیله مى‌خواهد از تعصب و خشم اهل سنّت بکاهد.
ظاهر این جمله مى‌رساند که یا شیعه نبوده (چون مى‌ترسیده که اهل سنت خطرى‌براى قدرت و حکومت او باشند، ولى گرایش به تشیّع و دوستى اهل بیت‌: را داشته واز این رو به سادات و علویان احترام زیادى مى‌کرده است‌) و یا این که شیعه بوده اماشیعه معتدلى که اهل بیت‌: را دوست داشته‌، و صحابه را لعن نمى‌کرده است‌.
غازان در اواخر سلطنت‌، (حدود سال 701 ه¨ ق قبل از جنگ دوم با مصر در سال‌702 ه¨ ق‌) قصد داشت که تشیّع را رسمى کند امّا با مخالفت و تلاش اهل‌ سنّت‌،مخصوصاً خواجه رشیدالدین‌، از این کار باز داشته شد. دلیل آنها ترس از شورش مردم‌بود؛ زیرا جنگ با مصر را در پیش رو داشتند، پس این مسأله را براى بعد از جنگ واگذارکردند،49 و سلطان نیز قبول کرد.
امّا غازان در جنگ با مصر شکست خورد و مدتى بعد نیز از دنیا رفت و بر اساس نقل‌دیگرى او را زهر خوراندند.50
شاید بین شکست غازان در جنگ با مصر و زهر خوراندن به او، رابطه‌اى وجود داشته‌باشد؛ به این معنى که گرایش او به تشیّع و اصرار در رسمى کردن تشیّع داشته‌، از این رودر جنگ به گونه‌اى عمل کردند تا لشکر غازان شکست بخورد و نسبت به امامان‌شیعه‌: بدبین و دو دل شود، زیرا او قبل از جنگ به زیارت قبور ائمه‌: در عراق رفته‌و به کمک آنها امید داشت‌. هم چنین مى‌خواستند این شکست فکر او را مشغول دارد تابراى مدتى از رسمى کردن تشیّع منصرف شود، و بعد از مدتى مخالفان‌ْ او را زهر دادندتا از نفوذ مذهب شیعه در دربار ایلخان کاسته شود.
پرسشى که باقى مى‌ماند این است که با وجود گرایش غازان به تشیّع چرا وى خواجه‌رشیدالدین را روى کار آورد؟ در حالى که او قبلاً یهودى بوده و به واسطه او بسیارى ازیهودیان در دربار نفوذ یافتند.51
علل گرایش غازان به تشیّع‌
در مورد گرایش غازان به تشیّع عوامل متفاوتى از سوى محققان و تاریخ‌نگاران ذکر شده‌که در این جا به نقد و بررسى آنها مى‌پردازیم‌.
1. فکر دست نخورده و آماده مغول
بعضى بر این باور هستند که مغول ذهنى خالى داشتند که رنگ تعصب نداشت و درجامعه‌اى نبوده‌اند که ذهن آنها قالب خاصى به خود گرفته باشد. از این رو وقتى بین‌علی(علیه السلام) و اولاد او و رقیبان ایشان در مورد جانشینى رسول خدا9 مقایسه‌ایمى‌کردند، علی(علیه السلام) را در هدایت مردم برتر مى‌دانستند. این است که گرایش به تشیّع پیدامى‌کردند.52
باید گفت حتى در صورت پذیرفتن این مسأله‌، نسبت به مغول‌هایى که در آغاز واردقلمرو مسلمانان شده‌اند درست است‌، نه کسانى که شاید تمام عمر خود را در میان‌مسلمانان گذرانده‌اند و به اختلاف‌ها و درگیرى‌هاى شیعه و سنّى عادت کرده‌اند وذهنیتى همانند مسلمانان دارند. دیگر این که‌، این تحلیل‌ِ ذهنى یک شیعه است که اگرکسى ذهنى خالى داشته باشد حضرت علی(علیه السلام) را برتر مى‌داند وگرنه به نظر یک سنیمطلب این گونه نیست‌.
2. سلطنت موروثى‌
عامل دیگر سابقه وجود حکومتى همانند حکومت‌هاى سلطنتى و موروثى در میان‌مغولان است که بعد از مرگ خان بزرگ‌، پسر یا برادر و یا یکى از اقوام نزدیک خان قبلى‌را به عنوان خان جدید برمى‌گزیدند. بنابراین ذهنیت آنها با سلطنت موروثى بهترسازگارى داشت . از طرفى در مذهب تشیّع نیز (به نظراینان‌) مسأله وراثت وجود دارد؛زیرا امامان‌: پدر و پسر و یا برادر بوده‌اند. این مسأله آنها را به تشیّع جذب کرد. بدین‌روى‌، موروثى بودن سلطنت مى‌تواند یکى از عوامل گرایش ایلخانان به تشیّع شمردهشود،53 هم‌چنان که این مسأله در مورد الجایتو نیز نقل شده است‌.
گرچه باید پذیرفت که این یک برداشت شخصى از امامت است و خداوند امامت رابه افراد شایسته واگذار مى‌کند، و هرگز به آن معنا که در میان بعضى از حکومت‌ها (مانندپادشاهان ساسانى‌) رواج داشته‌، نیست‌؛ امّا در هر صورت‌، بعید نیست که اندیشه‌موروثى بودن حکومت‌، در گرایش غازان به تشیّع تاثیر داشته است‌. البته عقیده شیعه این‌است که شخص امام از سوى خداوند انتخاب مى‌شود و بر خلاف حکومت‌هاى‌موروثى هواى نفس در آن دخالتى ندارد.
3. تابعیت خلافت مصر
اگر غازان مذهب اهل سنّت را مى‌پذیرفت ناچار فرع و تابع حکومت مصر شمرده‌مى‌شد؛ زیرا بعد از سقوط بغداد، خلافت به مصر منتقل شد و ظاهراً حکومت‌هاى‌مناطق دیگر تابع مصر بودند، گرچه مستقل عمل مى‌کردند. حکومت ایلخانان نیز براى‌کسب مشروعیت چاره‌اى جز تابعیت نداشت‌؛ در حالى که پذیرش تابعیت براى مغول(به‌ویژه بعد از حذف نام خان آسیاى مرکزى از آغازِ نامه‌هاى خود) براى کسب استقلالو عدم وابستگى به آسیاى مرکزى‌، مشکل بود. از سوى دیگر ایلخانان با حکومت مصردرگیرى و دشمنى چندین ساله داشتند و پذیرش تابعیت‌، به معناى پذیرش شکست‌بود، که براى آنها بسیار گران و سخت بود. از این رو تاثیر این عامل را نیز براى گروش‌غازان به شیعه مى‌توان پذیرفت‌.
امّا یک مسأله با این عامل سازگارى ندارد و آن این که‌، ایلخانان با پذیرش اسلام درصدد به دست آوردن نظر مثبت مسلمانان بودند تا مردم قلمرو حکومتشان‌، آنان را کافرو خارج دین ندانند و با مصر بر ضد ایلخان همکارى نداشته باشند. از سوى دیگر بیشترمردم سنّى بودند؛ در نتیجه ایلخان براى به‌دست آوردن پشتیبانى مردم مى‌بایست گروش‌به مذهب اهل سنّت داشته باشد، آن‌گاه با گرایش به تشیّع چگونه مى‌توانست مردم را باخود همراه کند؟
پاسخ این است که غازان در آغاز سنّى بود و بعد از مدتى به تشیّع متمایل شد. دیگراین که غازان در گرایش به تشیّع هرگز از حد اشاره فراتر نرفت‌54 و هیچ‌گاه رسماً اعلام‌نکرد که شیعه شده است‌. بر همین اساس هم بود که سخن خواجه رشیدالدین راپذیرفت و از رسمى کردن تشیّع تا زمان بعد از جنگ با مصر خوددارى کرد که البته بعد ازجنگ نیز فرصتى براى این کار نیافت‌. نتیجه این که‌، مى توان پذیرفت که این عامل درگرایش غازان به تشیّع نقش داشته است‌.
4. علما و صاحب منصبان شیعه‌
علما و صاحب منصبان دربارى شیعه از عوامل مهم گرایش غازان به تشیّع بوده‌اند.گذشت که غازان به شهرهاى مهم شیعه‌نشین مانند حلّه‌، که علماى بزرگى در آن به‌تحصیل و تدریس مى‌پرداختند، رفت و آمد زیادى داشته است‌. این ارتباط و تاثیرپذیرى‌از قول و عمل آنها او را به تشیّع متمایل ساخت‌. چنان‌که نقل شده‌، او در علوم مختلف‌وارد بحث مى‌شد و در سیاست و سپاهى‌گرى و اصول و قواعد دین ملل آگاه بود و بهعلم و دانش نیز توجه مى‌نمود.55
تعدادى از صاحب منصبان مغولی‌ِ شیعه مانند طرماز بن بایجوبخش‌ در دربار بودند وفعالیت آنها براى ترویج فرهنگ تشیّع‌، کمک خوبى در این زمینه کرده است‌.56
در مورد تأثیر این عامل باید بگوییم مقدار تأثیر آن بیشتر از عوامل دیگر مى‌باشد.اگرترویج و تبلیغ مسأله‌اى در کار باشد، شخص را به دقت و فکر در مورد آن موضوع‌مى‌کشاند، و در این جا است که عوامل دیگر نیز در ذهن شخص خودنمایى مى‌کنند و اودر نهایت یا آن موضوع را مى‌پذیرد و یا رد مى‌کند. پس مى‌توان گفت که عملکرد علما وصاحب منصبان شیعى تأثیرى به سزا در گرایش غازان به تشیّع داشته است‌.
5. خواب‌
ممکن است گفته شود که گرایش غازان به تشیّع به خاطر خواب دیدن پیامبر(صلى الله علیه)مى‌باشد؛ زیرا پیامبر(صلى الله علیه) در خواب از برترى علی(علیه السلام) و حسنین‌8 براى او سخن گفته‌است‌؛ چنان که آورده‌اند:
«پادشاه اسلام‌... دو نوبت جمال خواجه کائنات و... را بخواب دیده و پیغامبر9 او را بمواعیدخوب مستظهر گردانیده و میان ایشان محاوره بسیار رفته و امیرالمؤمنین على و حسن و حسین‌: بانبى‌9 بهم بوده‌اند و تعریف ایشان فرمود و...»57
و خود نیز گفته است‌:
«من به بزرگى صحابه معترفم ومنکر هیچ کس نیستم‌، ولى به دلیل خواب که دیده‌ام با اهل بیت دوستى‌زیادت مى‌ورزم‌»58
گرچه ممکن است چنین خواب‌هایى در زندگى هر کس رخ دهد و در این گفتار قصدانکار و رد چنین مسأله‌اى نیست‌، ولى باید گفت که این مسأله‌اى شخصى است و مدرک‌و سند قاطعى بر واقعیت داشتن آن نمى‌توان یافت‌. از این رو نقش این عامل در گرایش‌غازان پذیرفتنى نیست و جاى تأمل دارد.
6. محیط و شرایط ایران‌
بعضى عقیده دارند که در محیط ایران از آغاز تسلط مغول‌ها همواره آثار توجه به تشیّع‌،اگر چه جزیى و غیر مشهود، نمایان بوده و محیط مساعدى براى مذهب اهل سنّت نبوده‌است‌. از این رو این زمینه یکى از عوامل مؤثر در گرایش غازان به تشیّع بوده است‌.59
این سخن جاى تأمل بسیار دارد. یکى از مسایلى که همه تاریخ‌نگاران ذکر کرده‌انداین است که تعداد شیعیان در ایران اندک بوده و زمانى که اُلجایتو تشیّع را مذهب رسمى‌قرار داد، عکس العمل تند و شدیدى در بعضى از شهرهاى ایران بروز کرد. اگر چهپذیرفتنى است که در بعضى زمان‌ها نفوذ شیعه در حکومت‌ها بسیار زیاد بوده است‌،ولى توصیفى این‌چنینى براى محیط ایران بدون مدرک مى‌باشد، مگر به معناى قبول‌حکومت موروثى و سلطنتى‌، که قبلاً در این باره بحث شد.
در هر صورت‌، این عامل بدین‌گونه و با این تعابیر قابل پذیرش نیست و بیشتر مردم‌ایران سنّى مذهب بوده‌اند و اگر چه عده زیادى از آنان به اهل بیت‌: علاقه داشته‌اند،ولى این موضوع ربطى به ایران ندارد و در جاهاى دیگر نیز وجود داشته است‌.
7. توازن قدرت بین مذاهب‌
غازان براى ایجاد برابرى قدرت بین گروه‌هاى مختلف مذهبى و دینى موجود در ایران‌،به همه گروه‌ها فرصت و مجال تبلیغ مذهب خود را مى‌داد. البته در آغاز، به خاطر پیمان‌و عهد با امیر نوروز و شیخ صدرالدین حموى‌، نسبت به مسیحیان و یهودیان سخت‌گرفت و بزرگان آن‌ها را علف شمشیر گردانید60 و دستور داد که جماعت بخشیان یامسلمان شوند و یا به بلاد خود در هند، کشمیر و تبت بروند و هر کس بماند نباید منافق‌باشد.61 با این حال بعد از مدتى دستور داد که از مسیحیان مالیات سرانه گرفته نشود و به‌آنها توجه زیادى کرد.62 هم چنین رشیدالدین فضل الله را که پیشتر یهودى بود روى کارآورد و به دنبال آن یهودیان بسیارى به کار گماشته شدند.63
از سوى دیگر گرچه غازان حنفى بود ولى به شیعیان توجه زیادى مى‌نمود، و علاقه‌او به شیعیان چنان جلوه‌گر بود که بعضى از تاریخ‌نگاران مى‌پنداشتند غازان شیعه است‌.64
در هر حال گرچه توجه او به شیعه بیشتر نمایان بوده و شاید واقعاً گرایش به تشیّع‌داشته است‌، ولى براى آن که یک مذهب و دین در دربار و قلمرو او حاکم مطلق نباشد واو بازیچه دست یک گروه نگردد، و از سوى دیگر پیروان همه مذاهب و ادیان را درجامعه با خود همراه کند، از این رو به شیعیان‌، اهل سنّت‌، مسیحیان و یهودیان توجه‌مى‌کرده است‌. در نتیجه نقش این عامل نیز قابل پذیرش است‌.
در مجموع هفت عامل در مورد گرایش غازان به تشیّع ذکر شد که چهار عامل‌پذیرفتنى است‌. این عوامل عبارتند از:
1. عدم تبعیت از حکومت مصر؛
2. تأثیر علما و صاحب منصبان شیعه‌؛
3. توازن قوا بین مذاهب مختلف‌؛
4. برداشت سلطنت موروثى از تشیّع‌.
حکومت سلطان محمد (اُلجایتو)
در پى گرایش غازان به تشیّع و تلاش او براى رسمیت مذهب تشیّع و تلاش مخالفان‌براى منصرف کردن خان و مرگ ناگهانى او بعد از شکست در جنگ با مصر، احتمال‌توطئه زیاد بود. در هر حال درباریان و صاحب منصبان‌، اُلجایتو را که مسلمانى حنفى‌بود، به ایلخانى برگزیدند.65
اُلجایتو در آغاز مسیحى بود.او به دست جِبِلّها غسل تعمید یافته و با جاثلیق‌ مسیحى‌دوست صمیمى بود.66 ولى بعد از مدتى مسلمان حنفى شد و پس از به قدرت رسیدن‌،نام خدابنده را بر خود گذاشت و سعى کرد که کارهاى نیمه تمام برادر خود غازان رادنبال کند.
خواجه رشیدالدین فضل الله که شافعى بود در دربار غازان نفوذ زیادى داشت‌، ولى‌به دلیل حنفى بودن الجایتو، نفوذ و رفت و آمد حنفیان به دربار او زیاد گردید و این مسأله‌براى خواجه رشیدالدین سخت و ناگوار بود. از این رو خواجه به هدف کم کردن نفوذآنها و حتى تغییر مذهب الجایتو به مذهب شافعى‌، فعالیت‌هاى خود را گسترش داد و به‌الجایتو پیشنهاد داد که نظام الدین عبدالملک مراغه‌اى‌شافعى‌، قاضى القضات کل مملکت‌باشد.67
از سوى دیگر روحانیون حنفى‌، به مذاهب دیگر مجال و فرصتى نمى‌دادند و حتى‌لعن و طعن به آنها نیز داشتند.68 بدین ترتیب رقابت بین حنفیان و شافعیان بالا گرفت وهر گروه و مذهبى براى به‌دست آوردن نظر خان در تلاش بود. نظام الدین مراغه‌اى باکمک خواجه رشید الدین در نشر مذهب شافعى تلاش زیادى کرد و توانستند الجایتو رابراى پذیرش مذهب شافعى آماده کنند و بعد از مدت کوتاهى سلطان به مذهب شافعى‌در آمد و میدان رقابت مذاهب بر حنفیان سخت گردید.
از طرفى خواجه سعد الدین ساوجى‌ به ترویج تشیّع پرداخت و یکى از امیران با نفوذِمغولى به نام طرمطاز نیز با او همکارى کرد. خواجه سعد الدین در زمان غازان در دربارنفوذ زیادى داشت و همکار خواجه رشید الدین بود و بین او و رشید الدین رقابت‌شدیدى وجود داشت‌. خواجه سعد الدین با کمک سید تاج الدین آوجى و طرمطاز در تقویت‌قدرت و نفوذ شیعه تلاش کردند و سید تاج الدین محمد بن مجد الدین الحسینى نیزنقابت نقباى همه مملکت‌، از جمله عراق‌، رى‌، خراسان‌، فارس و غیره را بر عهده‌داشت‌، که این مسایل سبب ناخوشایندى و غضب اهل سنّت شد.69
همان‌گونه که ملاحظه مى‌شود، درگیرى بین مذاهب مختلف وجود داشت وطرفداران هر گروه و مذهبى در جلب نظر ایلخان تلاش مى‌کردند. پسر صدرا بخارا که‌حنفى بود به دربار سلطان آمد تا شاید دوباره سلطان را به مذهب حنفى برگرداند وشافعیان را شکست دهد.70 روزى در نماز جمعه در حضور سلطان بین نظام الدین و پسرصدرا بخارا بحث و جدلى پیش آمد و الفاظ رکیک و تندى بین آنها رد و بدل شد. سلطان‌با ناراحتى و خشم از مسجد خارج شد و نسبت به دین اسلام دو دل و حیران شد و حتى‌امیران مغولى بر زبان راندند که : «این چه کارى که ما کردیم و یاساق و ییسون چنگیز بگذاشتیم و به‌دین کهنه عرب درآمدیم که به هفتاد و اند قسم موسوم است‌. و اختیار همه این دو مذهب به این فضیحت ورسوایى‌، که در یکى با دختر نکاح و در دیگر با مادر و خواهر زنا جایزست و نعوذ بالله از هر دو.»71

شیعه شدن الجایتو
چند ماهى این حالت تردید و دو دلى بر سلطان حکم‌فرما شده بود و مى‌گفت چون درراه اسلام تلاش زیاد کرده‌ام‌، نمى‌توانم به آسانى از آن دست بردارم‌.72 تا این که مسأله‌مسافرت نظام الدین به آذربایجان ومسافرت سلطان به بغداد پیش آمد. در این‌جا بود که‌سلطان گرایش به تشیّع پیدا کرد. اما در مورد واقعه یا سببى که سلطان را به تشیّع کشاند،حوادث متفاوتى نقل شده است که در بحث عوامل گرایش سلطان الجایتو به تشیّع‌بررسى خواهد شد. در سال 709 ه¨ ق نظام الدین مراغه‌اى براى رسیدگى به اوقاف‌،سفرى به آذربایجان کرد و از طرف دیگر سلطان الجایتو نیز به دلایل مختلفى از جمله‌زمستان‌، از سلطانیه به بغداد مسافرت نمود و برخى از درباریان سنّى مذهب هم‌سفرسلطان نبودند. از این رو با تلاش شیعیان‌، الجایتو به زیارت قبور ائمه‌: رفت و علامه‌حلّى و علماى بزرگ شیعه هم‌چون خواجه اصیل الدین طوسى فرزند خواجه نصیر نیزحضور سلطان رسیدند 73 و با صحبت‌ها و استدلال‌هاى خود او را به تشیّع علاقه‌مندساختند. علامه حلّى دو کتاب خود را به نام‌هاى «نهج‌ الحق و کشف الصدق‌» و «منهاج الکرامة من‌باب الامامة‌» به سلطان هدیه داد.
نظام الدین مراغه‌اى و سید تاج الدین آوجى در این زمان در برابر یکدیگر قرارگرفتند. قبلاً مراغه‌اى علماى حنفى را در بحث و شکست داده و نظر سلطان را از مذهب‌حنفى برگردانده بود و اکنون سید تاج الدین با قدرت بر شافعیان و از جمله آنها نظام‌الدین مراغه‌اى غلبه پیدا کرد و امیران مغولى نیز از مذهب شافعى روى‌گردان شدند.
در این دوره دسته بندى‌هاى مذهبى اوج گرفت‌. از یک سو افرادى چون‌: خواجه‌رشید الدین‌، امیر چوپان‌، امیر ایسن قتلغ‌، تاج الدین علیشاه‌، نظام الدین مراغه‌اى و غیره‌قرار داشتند که بر مذهب اهل سنّت بودند و در تلاش بودند تا سلطان مذهب شیعه رارها کند. از سوى دیگر در برابر اینها افرادى چون‌: خواجه سعد الدین ساوجى‌، امیرطرمطاز، علّامه حلّى‌، سید تاج الدین آوجى و غیره بودند که به نشر و گسترش فرهنگشیعه مى‌پرداختند.
با گروش الجایتو به شیعه‌، شرایط به کلى بر ضد اهل سنّت بود. سلطان دستوراتى راصادر کرد که به این گستردگى در ایران بى سابقه بود و اولین ظهور رسمى مذهب تشیّع‌در سراسر قلمرو ایران به وقوع پیوست‌. مهم‌ترین اقداماتى که صورت گرفت عبارت بود از:
1. تغییر خطبه‌
پیش از آن نام خلفا را در خطبه مى‌آوردند، ولى از آن روز، به روش شیعه‌، دوازده‌امام‌: را ذکر مى‌کردند و نام خلفا را از خطبه انداختند.74
2. ضرب سکه با نام ائمه‌:75
میر خواند گوید : «چون عقیده سلطان محمد خدابنده بر محبت اهل بیت نبى و ولّى منطوى بود،فرمان داد تا بر وجوه دنانیر لفظ على ولی‌ّ اللّه را در ردیف کلمه لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه‌9 گردانیدندو اسامى ائمه معصومین‌: را در مسکوکات نقش کردند.»76
3. گفتن جمله «حی‌ّ على خیر العمل‌» در اذان‌
ممکن بود اهل سنّت با احترام به اهل بیت‌: و ذکر نام ایشان در خطبه و بر روى سکه‌مخالفت نداشته باشند، ولى با آوردن شعار «حی‌ّ على خیر العمل‌» در اذان و انداختن نام‌خلفا از خطبه سخت مخالف بودند. در نتیجه در بعضى از شهرها مانع اجراى این دستوررا شدند؛ مثلاً در قزوین شعار «حی‌ّ على خیر العمل‌» گفته نشد و در شیراز و اصفهان وقزوین خطبه را تغییر ندادند.77
4. مدرسه سیار
سلطان از بحث و مناظره علما و روحانیون لذت مى‌برد؛ از این رو دستور داد مدرسه‌سیارى تهیه کردند که همیشه همراه اردوى خان باشد و علامه حلّى نیز مشغول تدریس‌گردید و بحث و مناظره بین مذاهب رونق زیادى یافت‌.78 علامه با روش بسیار مناسبى‌،به‌دور از تعصب و لجاجت بر خورد مى‌کرد و حتى نسبت به علماى مذاهب دیگربرخورد محترمانه‌اى داشت‌.79 در نتیجه شیعیان در نزد سلطان‌، نفوذ چشم‌گیرى براى‌نشر تشیّع به دست آوردند.
سید تاج الدین آوجى بر یهودیان فشار آورد و همین کار سبب قتل او شد. او زیارت‌مرقد ذى‌الکفل‌نبى را بر یهودیان ممنوع کرد و مراسم جمعه و جماعات در آن مرقدبرگزار نمود، در حالى که پیش از این‌، یهودیان به زیارت آن مرقد مى‌رفتند و نذوراتى رابه آنجا مى‌بردند. با این کارِ سید تاج الدین‌، یهودیان بسیار ناراحت شدند و تلاش‌فراوانى براى قتل او کردند؛ خواجه رشید الدین به سلطان گفت که او سیِّد علوى نیست‌.سلطان نسب‌نامه او را طلب کرد و خواجه رشید الدین آن را براى مطالعه به همراه خود برد وپنهانى در آن دست برد و به سلطان گفت که این نسب‌نامه ساختگى است و با این توطئه‌،سید تاج الدین را از چشم سلطان انداخت و او را در سال 711 ه¨ ق به قتل رساندند.8081
در همین سال سعد الدین ساوجى نیز در حضور سلطان متهم به حیله و مکر شد که‌در نتیجه‌، او را که فردى پارسا و زاهد بود به همراه 5 نفر به نام‌هاى‌: مبارکشاه ساوى‌،زین الدین ماسترى‌، ناصر الدین یحیى پسر جلال الدین طرى‌، داودشاه نیکو اخلاق وکریم الدین‌، شهید کردند.82
با کشته شدن این افراد، قدرت تشیّع در دربار الجایتو رو به ضعف نهاد و اهل سنّت به‌راحتى به تبلیغ مذهب خویش پرداختند، ولى هنوز علامه حِلّى حضور داشت‌.
بعضى عقیده دارند که علامه حِلّى بعد از قتل سید تاج‌الدین به دربار فراخوانده شدتا پوششى بر مسأله کشته شدن سید تاج‌الدین و شیخ سعد الدین و دخالت اهل سنّت‌باشد.83 سنّیان دعوت علامه حِلّى به دربار را شاهد عدم دخالت خود معرفى مى‌کردند.
اما بر اساس منابع‌، سلطان حدوداً در سال 709 ه¨.ق‌. شیعه شده است و بعد از آن علامه‌حلّى را به همراه خود به سلطانیه آورد.84 شواهدى نیز بر این مطلب وجود دارد؛ ازجمله آنها این که‌، علامه در ماه ذى الحجة سال 709 ه¨ ق در حله اجازه نامه‌اى به سیدنجم الدین حسینى مى‌دهد85 و در جمادى الاولى سال 710 ه¨ در سلطانیه اجازه نامه‌اى‌به شمس الدین الا‌وى مى‌دهد؛86 در حالى که سید تاج‌الدین و سعدالدین ساوجى وهمراهان او در سال 711 ه¨.ق به قتل رسیدند. پس حضور علامه حلّى قبل از این حادثه‌مسلّم است و ارتباطى با کشته شدن افراد مذکور ندارد.
نقد و بررسى برگشت الجایتو از تشیع‌
در این زمینه اختلاف نقل‌ها حتى در منابع اصلى و هم‌عصر آن حادثه نیز وجود دارد؛ ازاین رو نگاه کلى به همه منابع براى رسیدن به واقعیت یا نظر واقع بینانه‌تر، ضرورت دارد.
الف‌) شواهد شیعه ماندن الجایتو87
1. منابع سیزده‌گانه‌
سیزده منبع که شیعه ماندن الجایتو را تا آخر عمر قبول دارند: عبارتند از:
1) المختصر فى اخبار البشر
2) تاریخ الجایتو 8) روضة الصفا
3) تاریخ ابن الوردى‌ 9) تاریخ الخلفا
4) البدایة و النهایة‌ 10) تاریخ الخمیس‌
5) تاریخ ابن خلدون‌ 11) خلاصة التواریخ‌88
6) السلوک لمعرفة دول الملوک 12) البدر الطالع‌
7) تاریخ جدید یزد 13) النجوم الزهراة‌
چهار منبع اول مهم‌تر هستند. این منابع هم از لحاظ تعداد سه برابر منابع مخالف است وهم نظر روشن‌تر و بدون نقضى دارند.
2. حضور علامه تا زمان مرگ الجایتو
علامه حلّى جزء دهم کتاب تذکرة الفقهاء را در 18 صفر سال 715 ه¨ ق 89 و جزءیازدهم را در سوم جمادى‌ الاولى سال 715 ه¨ ق 90 و جزء سیزدهم را در 26 جمادى‌الاولى سال 716 ه¨ق‌. در سلطانیه نوشته است‌.91 فخر المحققین پسر او نیز در سال‌715 ه¨.ق رساله معراج الیقین‌... را در سلطانیه نوشت‌.92 اگر سلطان به مذهب تسنن‌برگشته بود حضور علامه و دیگر علماى شیعه مشکل بود؛ زیرا تنها الجایتو پشتیبان‌فعالیت آنها بود. پس حضور این افراد با این سندها قطعى است و شاهدى بر شیعه ماندن‌الجایتو تا آخر عمر مى‌باشد.
3. کمک الجایتو به لشکر حمیضة‌
حمیضة بن ابى نمى حسنى بعد از اختلاف و جنگ با برادر خود در حاکمیت بر مکه‌، به‌ایران فرار کرد و از الجایتو در خواست کمک نمود. با مساعدت الجایتو لشکرى ازخراسان به فرماندهى یک مغول او را همراهى کردند تا بر مکه مسلط شود، اما با مرگ‌سلطان نقشه آنها باطل شد93 و رشید الدین نامه‌اى به لشکریان نوشت و آنها را به پراکنده‌شدن تحریک کرد.94
این لشکرکشى در سال آخر عمر سلطان روى داد که دلالت بر شیعه ماندن سلطان دارد.
4. سلطان ولد، حسام الدین چلبى را در سال 715 ه¨.ق به سلطانیه فرستاد تا الجایتورا به مذهب اهل‌ سنّت برگرداند. زمان رسیدن چلبى به سلطانیه الجایتو از دنیا رفته بود95.این مطلب شاهدى بر شیعه ماندن الجایتو مى‌باشد.
ب‌) شواهد برگشت الجایتو از تشیّع‌
1. چهار منبع‌
منابع چهارگانه به قرار ذیل مى‌باشند:
1) تاریخ وصّاف‌ 3) سفرنامه ابن بطوطه‌
2) مجمع الانساب‌ 4) الدرر الکامنة‌
ادعا شده که این منابع بر برگشت الجایتو از تشیّع دلالت دارند؛ گرچه به نظر ما دلالت‌این منابع بر این مطلب پذیرفته نیست که بیان آن در پى مى‌آید.
2. کشته شدن تاج‌الدین و سعدالدین‌
برخى عقیده دارند که در سال 711 ه¨.ق برخى از علماى اهل سنّت با توطئه‌اى‌عده‌اى از بزرگان شیعه مانند تاج‌الدین و سعدالدین و غیره را متهم ساختند و در نتیجه به‌دستور الجایتو اعدام شدند و از این به بعد قدرت و نفوذ شیعیان کم شد.
3. نماندن خواجه اصیل‌الدین در سلطانیه‌
ممکن است بازگشت خواجه اصیل‌الدین پسر خواجه طوسى در سال 714 ه¨.ق ازسلطانیه به عراق‌،96 شاهدى بر کم شدن نفوذ علماى شیعه به سبب سنى شدن سلطان‌دانسته شود.
ج‌) رد نظریه برگشت الجایتو از تشیّع‌
1. نقد منابع‌
نخست این که تعداد منابع مؤید این نظر بسیار کمتر است‌. دوم این که متن آنها بر این‌منظور دلالت تام ندارد.
توضیح این که نویسنده تاریخ وصّاف گفته است‌، الجایتو بعد از مریض شدن درروزهاى آخر عمر و مشاهده نشانه‌هاى مرگ‌، نذرها و اعمال نیکى انجام داد و به مذهبتسنن برگشت‌.
اما نظر به معناى عدم برگشت است‌؛ زیرا آنها که مى‌گویند سلطان سنى گردیدمنظورشان چند سال قبل از مرگ او مى‌باشد. دیگر این‌که جمله وصّاف مى‌رساند الجایتوبه لحاظ ترس از آخرت و براى جبران کارهایش‌، در لحظات پایانى زندگى به تسنن‌برگشته است‌. این مطلب نشان از آن دارد که او حقانیت تسنن را پذیرفته بوده‌، در حالیکه ثابت کردن این مسأله براى کسى که در راه رسمى کردن تشیع مخالفت‌هاى بسیارى راتحمل کرده دشوار است‌.
و اما شبانکاره نیز در مجمع الانساب گفته است‌، سلطان دو سه روزى شیعه گردید.97
این نظر قطعاً نادرست است‌؛ زیرا سلطانیه در زمان الجایتو تکمیل شد و گچ‌برى‌هاى‌زیادى با نام ائمه‌: روى دیوارهاى آن صورت گرفت‌؛ همانند جمله‌اى که روى دیوار باکاشى نوشته شده‌: «لا اله‌ الا اللّه‌، محمّد رسول‌ اللّه‌، على‌ ولّى‌ اللّه‌، وصى‌ رسول‌ اللّه‌»98 در زمان‌هاى‌بعد، آن را با گچ پوشاندند و در سال‌هاى اخیر با تلاش و کاوش پژوهش‌گران‌، این عبارت‌از زیر گچ‌ها پیدا شده است‌. قسمت آخر این عبارت مى‌گوید «حضرت علی(علیه السلام) ولى خداو وصى رسول خدا9 است‌» که به معناى رد جانشینى خلفاى سه‌گانه مى‌باشد؛ زیرااگر گفته شود، علی(علیه السلام) ولّى خدا است‌، ممکن است اهل سنّت به لحاظ دوستى اهل‌بیت‌: آن را قبول کنند؛ ولى چون جمله وصى رسول خدا9 نیز نوشته شده‌، نشان ازقدرت شیعه در زمان الجایتو دارد، که از مخالفت اهل سنّت نمى‌ترسیده‌اند.
لذااین جمله نشان از تعصب نویسنده دارد که قصد دارد نفوذ تشیّع را کمرنگ نشان‌دهد.آیا نقش و نگار روى دیوارهاى سلطانیه‌، ضرب سکه و پخش آن‌، تغییر خطبه‌،مخالفت مردم‌، راه اندازى مدرسه سیّار، آمدن علامه حلّى و غیره در دو سه روز قابل‌تحقق هستند؟! از این رو، به نظر مى‌رسد که مدت حاکمیت شیعه در دربار الجایتو تقریبااز سال 709 تا 716 ه¨ ق‌. بوده است‌؛ یعنى مدتى که علّامه در سلطانیه و دربار الجایتو وبعضى شهرها مانند جرجان‌، قم و غیره حضور داشته است‌.99
و اما ابن حجر نیز برگشت الجایتو را به یک قول نسبت مى‌دهد، که این گونه نقل قول‌کردن نشانه آن است که مطلب در نزد نویسنده ضعیف است‌. از سوى دیگر با ذکر مسألهکمک الجایتو در سال 716 ه¨ق براى لشکرکشى به مکه‌، مشخص مى‌شود که برگشت اورا به مذهب تسنن نپذیرفته است‌.
در مورد سفرنامه ابن بطوطه نیز گفتنى است که او سفر خود را در سال 725 ه¨ ق به‌قصد تشرف به مکه شروع نموده و با این حساب خود شاهد ماجرا نبوده و بر اساس‌گفته‌هاى اهل سنّت نقل کرده است‌.
ابن بطوطه در سفرنامه خود نقل مى‌کند که شهرهاى بغداد، اصفهان و شیراز از قبول‌فرمان سلطان براى تغییر خطبه و سکه و غیره خوددارى ورزیدند، و فرستادگان بهسلطان اطلاع دادند که مردم زیر بار فرمان نمى‌روند. سلطان الجایتو دستور داد تا قاضیان‌هر سه شهر را احضار کردند. اول قاضى مجد الدین را در برابر سگ‌هاى گرسنه‌انداختند، ولى منظره غریبى پیدا شد؛ آن حیوان‌ها از حمله به قاضى خوددارى کردند ودر برابر او دم مى‌جنباندند. زمانى که سلطان خبر شد، پابرهنه از خانه بیرون دوید و خودرا در قدم قاضى انداخت‌، و چنین بود که سلطان مذهب تشیّع را فرو گذاشت و دوباره بهطریقه اهل سنّت برگشت‌.100
جاى تعجب است که نویسنده‌اى این مطلب را از سفرنامه به‌گونه دیگرى نقلمى‌کند: «سگها از حمله به وى خوددارى کردند، الجایتو چون این خبر را شنید برپاى قاضى مجدالدین‌بوسه زد و جامه خود را به رسم احترام بر وى پوشاند و او را از نزدیکان خود گردانید و بدین ترتیب مذهبتشیّع در حمایت حکومت قرار گرفت‌.» هم چنین بر اساس نقل این کتاب او را از نزدیکان خودقرار نداد بلکه او را با احترام به شهر خود مراجعت داد.101 در هر حالى به نظر ما نقل‌صحیح همان است که ابتدا ذکر کردیم و ابن بطوطه این مسأله را براى برگشت الجایتو ازتشیّع نقل کرده نه گرویدن او به تشیّع‌.
2 . بر اساس برخى منابع زمانى که الجایتو دستور تغییر خطبه و اذان و غیره را صادرکرد، با مخالفت شدید مردم روبرو گردید و حتى در بعضى شهرها مردم با شمشیر بهنماز جمعه رفتند تا در صورت تغییر خطبه‌، خطیب را در دم به قتل رسانند102 از این روسلطان از تشیّع دست کشید.
اما به نظر مى‌رسد این گفته‌ها خالى از مبالغه نباشد؛ زیرا از یک سو کشتار و غارتمغول‌ها هنوز از یاد و خاطر مردم نرفته بود و بعید است که شورشى به این شیوه انجام‌دهند، و از سوى دیگر ایلخانان پیش از این نیز گرایش‌هاى بودایى‌، حنفى‌، شافعى وشیعى داشته‌اند و چنین گزارشى در باره شورش مردم نرسیده است‌. هم چنین دو امیربزرگ مغولى به نام امیر چوپان و امیر ایسن قتلغ که سنّى متعصب بودند نسبت به گروششیعى سلطان ناراحت بودند و از این رو برخى مردم به پشتیبانى صاحب منصبان درشهرهاى مختلف اعتراض کردند تا سلطان را مجبور به تجدید نظر نمایند.103این خودشاهدى بر تشیع الجایتو و بازنگشتن او از آن است‌.
اگر مخالفت مردم سبب برگشت الجایتو از تشیع باشد، پس باید الجایتو مدت کوتاهى‌شیعه مانده باشد، در حالى که شواهد و اسنادى بر شیعه بودن او تا آخر عمر ارایه گردید.
3. کشته شدن تعدادى شیعه‌، یا رفتن یک عالم شیعه‌، شاهدى قوى بر بازگشتالجایتو از تشیع نیست‌، به‌ویژه که سند محکم بر شیعه ماندن وجود دارد و قابل جمع هستند.
نقد و بررسى عوامل گرایش الجایتو به تشیع‌
1. علما و صاحب منصبان شیعى‌
از یک سو حضور صاحب منصبانى چون خواجه سعد الدین وزیر و امیر طرمطاز، و ازسوى دیگر علمایى چون ملا حسن کاشى و سید تاج الدین آوجى و به ویژه علامه حلّیکه با کلام و منطق استدلالى و قوى خود توانستند در بحث و مناظره بر علماى اهل سنّت‌پیروز گردند، باعث جلب نظر ایلخان به تشیع گردید.
به نظر مى‌رسد که این عامل از مهم‌ترین عوامل گرایش الجایتو به تشیع بوده است و بانبود آن‌، دیگر عوامل مؤثر نمى‌شدند. در این میان شاید بتوان نقش صاحب منصبان رامقدّم دانست‌؛ زیرا آنان بودند که زمینه نفوذ علما را فراهم کردند. شدت عمل اهل سنّت‌نسبت به علماى شیعه و صاحب منصبان بهترین شاهد بر نقش ویژه علما و صاحب‌منصبان شیعه در گروش سلطان به تشیّع است‌.
2. مناظرات خصومت‌آمیز علماى اهل سنّت‌104
مناظره‌هاى همراه با دشمنى و سخنان تند و رکیک نسبت به یکدیگر، مانند مباحثه پسرصدرا بخارا و نظام الدین مراغه‌اى که سلطان را نسبت به اسلام بدبین ساخت‌، از جمله‌عوامل دیگرى است که مذهب تشیّع را در نظر سلطان مثبت و خوب جلوه‌گر کرد. چون‌علماى شیعه با احترام و ادب با طرف مقابل خود بحث و مناظره مى‌کردند و این حاکى ازاطمینان خاطر آنها در راستى و حقانیت مذهبشان بود. معمولاً مناظره زمانى به خشونت‌و دشمنى کشیده مى‌شود که در یک طرف احساس شکست به وجود بیاید و با تعصببدون دلیل همراه باشد. این عامل و عامل اول مکمل یکدیگر هستند. ضعف این طرف وقوت طرف مقابل دست به دست هم دادند و سلطان را به تشیّع رهنمون ساختند.
3. آزادى بحث و مناظره‌
در پى آزادى مناظره‌، علماى مذاهب مختلف با یکدیگر به مباحثه‌هاى علمى پرداختند وقوت و ضعف‌ مذاهب نمایان گشت‌. با این کار گرایشى پایدار مى‌مانْد که برگرفته از تفکرو بحث علمى (نه احساس‌) باشد. در حقیقت این مسأله زمینه بروز عوامل اول و دوم رافراهم ساخت‌؛ چون از سویى سبب شد تا علماى شیعه به راحتى تبلیغ کنند و تشیّع رابشناسانند و از سوى دیگر قوت و ضعف هر مذهب را ساخت و موجب گردید روشن‌شود تا سلطان بتواند بهترین را انتخاب نماید.
4. سلطنت موروثى‌
در این جا نیز مانند بحث عوامل گرایش غازان خان به تشیّع‌، این سبب پذیرفتنى است‌؛زیرا سلطان با گروش به تشیّع‌، حکومت را در خاندان و فرزندان خویش موروثى مى‌کند.
وقتى الجایتو ـ به لحاظ مباحثه خشونت‌آمیز حنفى‌ها و شافعى‌ها ـ نسبت به اسلام دودل و حیران شد، یکى از امیران به نام طرمطاز با شگردى خاص تشیّع را در نظر سلطان‌جلوه‌گر ساخت‌. گرچه در آغاز سلطان ترسید و گفت‌، به من مى‌گویى رافضى شوم‌؛ اماوقتى موضوع سلطنت موروثى را که شبیه آن در مذهب تشیّع وجود دارد براى سلطان‌بیان کرد، سلطان مجذوب تشیع گردید.105 این مسأله سبب شد که حساسیت سلطان‌نسبت به رافضى‌ها برطرف گردد، و با تلاش علماى شیعى‌، پذیرش تشیّع براى او آسانگردید. هم‌چنین وجود این مسأله در مذاهب اهل سنت که «هر امیرى ادعاى حاکمیت وسلطنت کند و پیروز شود، حق با اواست‌» براى الجایتو ناگوار بود. مجموعه این مسایل‌،نظر سلطان را به مذهب شیعیان جلب نمود و در نهایت شیعه گردید.
5. فتح گیلان‌
برخى‌ مناطق گیلان و مازندران تا آن زمان جزو قلمرو مغول نبود و مردم آن علیه مغولان‌شورش کرده بودند. از این رو در سال 706 ه¨ ق لشکر سلطان به این مناطق حمله و آن را فتح‌کرد. در این درگیرى امیر قتلغ شاه کشته شد و امیر چوپان به جاى او منصب امارت یافت‌.106
این منطقه به دلیل وجود کوه‌هاى صعب العبور دیرتر از سایر نقاط ایران تسلیم‌قدرت‌ها مى‌شده است‌. حتى در صدر اسلام نیز مسلمانان تا مدت‌ها نتوانستند ازکوه‌هاى این منطقه عبور کرده و آن‌جا را فتح کنند. از سویى مردم این منطقه گرایش بهتشیّع زیدى داشتند و علویان و سادات بسیارى در آن‌جا حکومت کرده بودند، و از سوى‌دیگر مرکز حکومت ایلخانان در سلطانیه در نزدیکى این منطقه و در بین راه قرار داشتو طبیعتاً روابط تأثیر زیادى بر طرفین گذاشت و سرچشمه امیدى براى شیعیان دربارى وشیعیان زیدى این شهرها گردید.
6. حکم طلاق‌
بعضى گفته‌اند که سلطان الجایتو به علتى زن خود را در یک مجلس با یک صیغه سه‌طلاقه کرد، ولى از این کار پشیمان شد و قصد داشت که به گونه‌اى این مسأله را حل کند.از این رو از فقهاى دربار خود خواست که راهى براى آن بیابند، ولى فتواى علما این بودکه دیگر رجوع به آن زن حلال نیست‌، مگر این که کسى با او ازدواج کند و بعد اگر زن راطلاق داد، سلطان مى‌تواند دوباره با آن زن ازدواج کند. این مسأله براى الجایتو گران آمد.یکى از شیعیان حاضر به سلطان گفت که یکى از مذاهب اسلام رجوع به زن را در چنین‌صورتى جایز مى‌داند، بدون این که نیازى به ازدواج با شخص دیگرى باشد و آن‌، مذهب‌تشیّع است‌.107
در این باید دانست که این مسأله در منابع اصیل و دست اول ذکر نشده است ونویسنده کتاب «ریحانه‌الادب‌» آن را از کتاب «من لایحضره الفقیه‌» نقل کرده است درحالى که این کتاب مربوط به قرن چهارم هجرى است و نویسنده آن حدود سه قرن قبل ازعلامه حلّى مى‌زیسته‌؛ از این رو اسناد ذکر شده پایه و اساس درستى ندارد. اگر کسى بااین نقل قصد تبلیغ تشیّع را داشته‌، باید گفت که این کار در واقع تبلیغ بر ضد شیعه است‌؛چرا که قدرت و نفوذ علماى شیعه و عوامل دیگر را دست کم گرفته و شیعه شدن سلطان‌را از روى هواى نفس دانسته است‌.
از سوى دیگر، آیا سلطان مغول به زبان عربى آشنایى کامل داشته است که بتواندصیغه عربى طلاق را ادا نماید؟ آیا سلطان به حکم آن توجه داشته که فوراً پشیمان شده‌است‌؟آیا مى‌دانسته که طلاق سه‌گانه در یک مجلس نیز وجود دارد، تا به محض ناراحتى‌از همسرش‌، صیغه طلاق رابگوید؟ و آیا سلطان این‌قدر متشرع و مؤمن بوده که‌نمى‌خواسته بر خلاف اسلام همسرش را نزد خود نگهدارد و به فکر حل مسأله شرعى‌آن بوده است‌؟
در هر صورت به نظر مى‌رسد که این مسأله ساختگى باشد و اگر چنین چیزى اتفاق‌افتاده باشد، به گونه‌اى دیگر بوده است‌. این حادثه به عنوان یکى از عوامل گرایش‌ایلخان به تشیّع پذیرفتنى نیست‌؛ زیرا کتاب‌هاى مهم این دوره آن را نقل نکرده‌اند.
7. استقلال از خلافت سنّى‌
در مورد این عامل باید بگوییم با توجه به این که الجایتو در آغاز بر مذهب حنفى و سپس‌شافعى (مذهب اهل سنّت‌) بوده‌، وجهى براى قبول آن نمى‌ماند. بلى‌، اگر در آغاز شیعه‌شده بود، جایى براى این نظر وجود داشت‌.
پس به طور خلاصه‌، عواملى که در تشیّع سلطان الجایتو نقش داشته‌اند عبارتند از:
1. علما و صاحب منصبان شیعه‌ 4. سلطنت موروثى‌
2. مناظرات خصومت‌آمیز علماى اهل سنّت‌ 5. فتح گیلان‌
3. آزادى بحث ومناظره‌
حکومت ابو سعید
در اواخر دوره الجایتو دربار او در اختیار پیروان اهل سنّت قرار گرفت و دیگر فرصت‌ظهور و بروز به شیعه داده نشد.سنّیان مى‌دانستند با وجود فضاى باز و آزاد براى همه‌مذاهب‌، قدرت رقابت با شیعیان را نخواهند داشت‌؛ از این رو سخت‌گیرى نسبت به‌شیعیان افزایش یافت و بعد از مرگ الجایتو فرزند او (ابو سعید بهادُر) را، در حالى که‌پسرى 9 ساله بود، به سلطانى برگزیدند.108
در آغاز حکومت که ابوسعید خردسال بود اهل سنّت میدان‌دارى مى‌کردند و سلطانبه عنوان سمبل و نماد ایلخانان احترام داشت‌. در زمان بزرگسالى‌، سلطان نسبت به دین ومذهب تعصب خاصى نداشت‌، ولى به خواست درباریان‌ِ مسلمان بر اجراى قوانین‌اسلام بر اساس مذهب سنّت تأکید داشت‌؛ از این رو میدان را تا حدى براى ادیان ومذاهب دیگر تنگ کرده بود.109 سلطان به هنگام خردسالى تابع رأى بزرگان بود و بزرگان‌دربارى حکومت و قدرت را به نام او و به روش خویش پیش گرفتند و پس از سپرى شدن‌دوران خردسالى هم ابوسعید که به تبعیت از آنها عادت کرده بود، تابع درباریان باقى ماند.
در پایان‌، حکومت ایلخانان به دست ایرانیان افتاد و دیگر صحبتى از مغولان کافرنبود و بیشتر مغولان یا مسلمان شدند و یا کاره‌اى نبودند، و حتى کار به جایى رسید که‌نام ابوسعید را در خطبه پس از نام خلیفه مصر ذکر مى‌کردند و در حقیقت حکومتایلخانى تابع خلافت مصر گردید.
در این زمان علماى شیعه به دلیل سخت‌گیرى‌هاى زیاد حکومتى‌، براى مدتى ازدخالت در سیاست کناره‌گیرى کردند و در راستاى تقویت شیعه‌، نقش دیگرى را درجامعه ایفا نمودند.
در پایان جدولى در مورد منابع این تحقیق ارایه مى‌گردد.110 و گرچه 48 کتاب موردبررسى آمارى قرار گرفته بود اما 36 کتاب به ترتیب سال وفات نویسنده تنظیم شده‌است‌، زیرا در بقیه کتاب‌ها مطلب مهمى وجود نداشت‌.
جدول بررسى اخبار مربوط به گرایش ایلخانان به تشیع در منابع‌
شماره‌ کتاب‌ . نویسنده‌ سال‌وفات‌ علت مرگ‌ علت گروش‌ علت برگشت الجایتو علت مرگ‌ توضیحات‌  غازان‌ الجایتو به تشیع‌ از تشیّع‌ الجایتو
1 جامع‌التاریخ . رشیدالدین‌فضل الله 718 ه¨ ق‌ بیمارى
2 تاریخ بناکتى . بناکتى‌ 730 ه¨ ق‌ سخنى از تشیّع ندارد بیمارى‌
3 تاریخ وصاف . وصاف الحضرة‌ بعداز 728 ه¨ق‌ + فتنه شهرها
4 المختصر فى اخبارالبشر . ابوالفداء 732 ه¨ق‌ بیمارى ـ غم‌ لشکرکشى الجایتو به مکه‌
5 العروة لاهل الخلوة والجلوة . سمنانى‌ 736 ه¨ ق‌
6 تاریخ الجایتو . القاشانى‌ 738 ه¨ق‌ بیمارى‌ لشکرکشى الجایتو به مکه‌
7 مجمع الانساب . شبانکاره‌اى‌ بعداز 738 ه¨ ق‌ + فتنه شهرها
8 سیراعلام النبلاء . ذهبى‌ 748 ه¨ ق‌
9 دول الاسلام . ذهبى‌ 748 ه¨ ق‌ سم‌
10 العبر . ذهبى‌ 748 ه¨.ق سم‌ اتهام سم‌
11 تاریخ ابن‌الوردى . ابن‌الوردى‌ 749 ه¨ ق‌ لشکرکشى الجایتو به مکه‌
12 تاریخ گزیده . مستوفى‌ 750 ه¨ ق‌ بیمارى‌
13 فوات الوفیات . ابن‌شاکر 764 ه¨ ق‌ سم‌
14 مرآة الجنان . یافعى‌ 768 ه¨ ق‌
15 طبقات الشافعیة . سُبکى‌ 771 ه¨ ق‌
16 البدایة و النهایة . ابن‌کثیر 774 ه¨ ق‌ گفته‌اند سم‌ سم‌ لشکرکشى الجایتو به مکه‌
17 سفرنامه ابن بطوطه . ابن بطوطه‌ 779 ه¨ ق‌ علاّمه حلّى‌ +
18 الوافى بالوفیات . صفدى‌ 797 ه¨ ق‌
19 العسجد المسبوک . غسانى‌ 803 ه¨ ق‌
20 تاریخ ابن‌خلدون . ابن‌خلدون‌ 808 ه¨ ق‌ بیمارى‌ـ غم‌ 111 گفته‌اند سم‌ لشکرکشى‌ الجایتو به‌ مکه‌
21 مآثر الانافة‌... . قلقشندى‌ 820 ه¨ ق‌ فرستادن لشکر
به مکه از جانب حاکم مصر، نه الجایتو
22 عمدة الطالب‌... . ابن عنبه‌ 828 ه¨ ق‌ لشکرکشى الجایتو به مکه‌
23 مجمع التواریخ . حافظ ابرو 834 ه¨ ق‌
24 زبدة التواریخ . حافظ ابرو 834 ه¨ ق‌ سخنى‌ازتشیّع‌ندارد
25 السلوک‌لمعرفة‌دول‌الملوک . مقریزى‌ 845 ه¨.ق لشکرکشى الجایتو به مکه‌
26 الدرر الکامنة . ابن حجر 852 ه¨ ق‌ اتهام سم‌ گفته‌اند؟+112 اتهام سم‌ لشکرکشى الجایتو به مکه‌
27 تاریخ جدید یزد . احمد کاتب‌ بعداز 862 ه¨ ق‌ خواب و علاّمه‌
28 النجوم الزاهرة . ابن تغرى بردى‌ 874 ه¨ ق‌ لشکرکشى الجایتو به مکه‌
و قصد نبش قبر عمرین‌
29 تاریخ یزد . جعفر جعفرى‌ قرن نهم ه¨ ق‌ علامه حلّى‌
30 روضة الصفا . میرخواند 903 ه¨ ق‌ بیمارى‌ بیمارى و سم‌
31 تاریخ الخلفاء . سیوطى‌ 911 ه¨ ق‌
32 حبیب السیر . خواندمیر 941 ه¨ ق‌ بیمارى‌
33 تاریخ الخمیس . دیاربکرى‌ 966 ه¨ ق‌ سم‌
34 خلاصة التواریخ . احمد قمى‌ بعداز 1015 ه¨ ق‌ 113
35 شذرات الذهب . ابن عماد 1089 ه¨ ق‌ سم‌ اتهام سم‌
36 البدر الطالع‌... . الشوکانى‌ 1250 ه¨ ق‌

کتاب‌نامه‌
1. تهرانى‌، آغا بزرگ‌؛ الذریعة الى تصانیف الشیعه‌؛ چاپ سوم‌؛ بیروت‌: دار الاضواء، 1403 ق‌.
2. ابن الوردى‌، زید الدین عمر بن مظفر؛ تاریخ ابن الوردى‌؛ 2 جلد؛ چاپ دوم‌؛ نجف‌:مطبعة الحیدریة‌، 1389 ق‌.
3. ابن بطوطه‌، سفرنامه ابن بطوطه‌؛ 2 جلد؛ ترجمه محمد على موحد؛ چاپ دوم‌؛ تهران‌:بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، 1359.
4. ابن خلدون‌، عبدالرحمن بن خلدون‌؛ تاریخ ابن خلدون‌؛ 8 جلد؛ چاپ دوم‌؛ بیروت‌:دارالفکر، 1408 ق‌.
5. ابن طقطقى‌، محمد بن على بن طباطبا؛ تاریخ فخرى‌؛ ترجمه محمد وحید گلپایگانى‌؛چاپ دوّم‌؛ تهران‌: بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، 1360.
6. ابن العبرى‌، ابوالفرج جمال الدین ابن العبرى‌؛ تاریخ مختصر الدول‌؛ ترجمه عبدالمحمدآیتى‌؛ چاپ اوّل‌؛ تهران‌: علمى و فرهنگى‌، 1377.
7. اشمیتکه‌، زابینه‌؛ اندیشه‌هاى کلامى علامه حلى‌؛ ترجمه احمد نمایى‌؛ مشهد: آستان قدس‌رضوى‌، بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى‌، 1378.
8. بناکتى‌، فخرالدین داود بن تاج الدین محمّد؛ تاریخ بناکتى‌ (روضة اولى الالباب فى‌معرفة التواریخ و الانساب‌)؛ به کوشش جعفر شعار؛ تهران‌: انجمن آثار ملى‌، 1348.
9. جعفرى‌، جعفر بن محمد بن حسن‌؛ تاریخ یزد؛ به کوشش ایرج افشار؛ تهران‌: بنگاه‌ترجمه و نشر کتاب‌، 1338.
10. حافظ ابرو؛ زبدة التواریخ‌؛ 2 جلد؛ تصحیح سید کمال حاج سید جوادى‌؛ چاپ اول‌؛تهران‌: نشر نى‌، 1372.
11. مجمع التواریخ السلطانیة‌؛ به کوشش محمد مدرسى زنجانى‌؛ چاپ اوّل‌؛تهران‌: اطلاعات‌، 1364.
12. خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین حسینى‌؛ تاریخ حبیب السیر؛ 4 جلد؛ زیر نظرمحمد دبیر سیاقى‌؛ چاپ سوم‌؛ تهران‌: کتاب‌فروشى خیام‌، 1362.
13. 14. رشیدالدین فضل الله بن عماد الدولة همدانى‌؛ تاریخ مبارک غازانى‌؛ به اهتمام‌کارل‌یان‌؛ انگلستان‌: مطبعة ستفن اوستین‌، 1358.
15. جامع التواریخ‌؛ 4 جلد؛ تصحیح محمد و مصطفى‌موسوى‌؛ چاپ اول‌؛ تهران‌: نشر البرز، 1373.
16. شبانکاره‌اى‌، محمد بن على بن محمد؛ مجمع‌ الانساب‌؛ تصحیح میرهاشم محدث‌؛چاپ دوم‌؛ تهران‌: امیرکبیر، 1376.
17. عمر بن فهد؛ اتحاف الورى باخبار ام القرى‌؛ تحقیق محمد شلتوت‌؛ قاهره‌: مکتبة‌الخانجى‌؛ [بى تا].
18. الشوکانى‌، محمد بن على‌؛ البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع‌؛ تحقیق حسین بن عبدالله العمرى‌؛ دمشق‌: دار الفکر، 1998 م‌.
19. علاء الدوله سمنانى بیابانکى‌، احمد بن محمد؛ العروة لاهل الخلوة و الجلوة‌؛ تصحیح‌مایل هروى‌؛ چاپ اول‌؛ تهران‌: نشر مولى‌، 1362.
20. عز الدین عبد العزیز بن عمر بن فهد هاشمى‌؛ غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام‌؛ تحقیق‌محمد شلتوت‌؛ چاپ اول‌؛ عربستان سعودى‌: جامعة ام القرى‌، 1409 ق‌.
21. کاتب‌، احمد بن حسین بن على‌؛ تاریخ جدید یزد؛ به کوشش ایرج افشار؛ چاپ دوم‌؛تهران‌: امیرکبیر، 1375.
22. القاشانى‌، ابوالقاسم عبدالله بن محمد؛ تاریخ الجایتو؛ به اهتمام مهین همبلى‌؛ تهران‌:بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، 1348.
23. مستوفى‌، حمدالله‌؛ تاریخ گزیده‌؛ به اهتمام عبدالحسین نوایى‌؛ چاپ سوم‌؛ تهران‌: امیرکبیر، 1364.
24. میرخواند، میر محمد بن سید برهان الدین خواوند شاه‌؛ تاریخ روضة الصفا؛ 10 جلد؛تهران‌: چاپخانه پیروز، 1338.
25. نخجوانى‌، هندو شاه بن سنجر صاحبى‌؛ تجارب السلف در تواریخ خلفاء و وزراى ایشان‌؛تصحیح عباس اقبال‌؛ چاپ سوم‌؛ تهران‌: کتابخانه طهورى‌، 1357.
26. وصاف الخصرة‌، عبدالله بن فضل الله شیرازى‌؛ تحریر تاریخ وصاف‌؛ به قلم عبدالمحمدآیتى‌؛ چاپ دوم‌؛ تهران‌: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى‌، 1372.
27. ابن تغرى بردى‌، جمال الدین ابو المحاسن یوسف بن تغرى اتابکى‌؛ النجوم الزاهرة فى‌ملوک مصر و القاهرة‌؛ 9 جلد؛ مصر: وزارة الثقافة و الارشاد القومى‌، 1383 ق‌.
28. ابن حجر عسقلانى‌، شهاب الدین احمد بن على‌؛ الدرر الکامنة فى اعیان المائة الثامنة‌؛ 4جلد؛ بیروت‌: دارالجیل‌، 1414 ق‌.
29. ابن شاکر، محمد بن شاکر کتبى‌؛ فوات الوفیات‌؛ 5 جلد و فهارس‌؛ تحقیق احسان‌عباس‌؛ بیروت‌: دار صادر، 1973 م‌.
30. ابن العبرى‌، ابوالفرج جمال الدین ابن العبرى‌؛ تاریخ الزمان‌؛ تعریب الاب اسحاق ارملة‌؛بیروت‌: دار المشرق‌، 1991 م‌.
31. ابن العماد، شهاب الدین عبدالحى بن احمد حنبلى دمشقى‌؛ شذرات الذهب فى أخبار منذهب‌؛ 7 جلد؛ بیروت‌: دار ابن الکثیر، 1412 ه¨. ق‌.
32. ابن فؤطى‌، کمال الدین عبدالرزاق بن احمد فؤطى شیبانى‌؛ کتاب الحوادث (حوادث‌الجامعة‌)؛ تحقیق بشار عواد معروف و عماد عبدالسلام رؤوف‌؛ چاپ اول‌؛ بیروت‌:دارالغرب الاسلامى‌، 1997 م‌.
33. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشى دمشقى‌؛ البدایة و النهایة‌؛ 14 جلد وفهارس‌؛ [بى‌جا]، [بى‌نا]، [بى‌تا].
34. ابوالفداء عماد الدین ابى الفداء اسماعیل بن على‌؛ تاریخ ابى الفداء (المختصر فى اخبارالبشر)؛ 2 جلد؛ تعلیق محمود دیوّب‌؛ چاپ اول‌؛ بیروت‌: دار الکتب العلمیة‌، 1417 ق‌.
35. ذهبى‌، شمس‌الدین محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام‌؛ 52 جلد؛تحقیق عمر عبدالاسلام تدمرى‌؛ چاپ دوم‌؛ بیروت‌: دارالکتاب العربى‌، 1409 ق‌.
36. سیر اعلام النبلاء؛ 23 جلد؛ تحقیق شعیب الارناؤوط و محمد نعیم‌العرقسوسى‌؛ چاپ نهم‌؛ بیروت‌: مؤسسة الرسالة‌، 1413 ق‌.
37. دول الاسلام‌؛ بیروت‌؛ موسسة اعلمى للمطبوعات‌، 1405 ق‌.
38. العبر فى اخبار من غبر؛ تحقیق صلاح الدین المنجد؛ چاپ دوم‌؛الکویت‌: مطبعة حکومة الکویت‌، 1948 م‌.
39. دیاربکرى‌، شیخ حسین بن محمد؛ تاریخ الخمیس فى احوال انفس نفیس‌؛ بیروت‌: دارصادر، [بى تا].
40. سُبکى‌، تاج الدین ابو نصر عبدالوهاب بن على‌؛ طبقات الشافعیّه الکبری‌َ؛ 10 جلد؛تحقیق عبد الفتاح محمد الحلو و محمود محمد الضاحى‌؛ بیروت‌: دار احیاء الکتب‌العربیة‌، [بى تا].
41. السیوطى‌، جلال الدین عبدالرحمن بن ابى بکر؛ تاریخ الخلفاء؛ تحقیق محمد محیى‌الدین عبدالحمید؛ چاپ اول‌؛ قم‌: انتشارات شریف رضى‌، 1411 ق‌.
42. الصفدى‌، صلاح الدین خلیل بن ایبک‌؛ الوافى بالوفیات‌؛ [بى جا]: دار النشر فرانز شنایز،1411 ق‌.
43. علّامه حِلّى‌، حسن بن یوسف‌؛ تذکرة الفقهاء؛ [بى جا]: مکتبة الرضویة لاحیاء الآثارالجعفریة‌، [بى تا].
44. قواعد الاحکام‌؛ چاپ اول‌؛ قم‌: مؤسسة النشر اسلامى‌، 1413 ق‌.
45. آستان قدس رضوى‌؛ فهرست کتب کتابخانه رضوى‌؛ مشهد: دار الطباعة‌، 1305 ش‌.
46. الغسانى الملک الاشرف‌؛ العسجد المسبوک و الجوهر المحکوک فى طبقات الخلفاء و الملوک‌؛تحقیق شاکر محمود عبدالمنعم‌؛ تصحیح على الخاقانى‌؛ بیروت‌: دار التراث الاسلامى‌،1395 ق‌.
47. قلفشندى‌، احمد بن عبدالله‌؛ مآثر الاناقة فى معالم الخلافة‌؛ تحقیق عبد الستار احمد فراج‌؛بیروت‌: عالم الکتب‌، [بى تا].
48. قمى‌، احمد؛ خلاصة التواریخ‌؛ تصحیح دکتر احسان اشراقى‌؛ تهران‌: دانشگاه تهران‌،1359.
49. المقریزى‌، احمد بن على‌؛ السلوک لمعرفة دول الملوک‌؛ 12 جلد؛ تصحیح محمد مصطفى‌زیادة‌؛ مصر. مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1376 ق‌.
50. الیافعى المکى‌، ابو محمد عبدالله بن اسعد؛ مرآة الجنان و عبرة الیقظان فى معرفة ما یعتبر من‌حوادث الزمان‌؛ 4 جلد؛ چاپ دوم‌؛ مصر: دار الکتاب الاسلامى‌، 1413 ق‌.
51. اشپولر، برتولد؛ تاریخ مغول در ایران‌؛ ترجمه محمود میر آفتاب‌؛ چاپ سوم‌؛ تهران‌:علمى و فرهنگى‌، 1368.
52. بویل‌، جى‌. آ؛ تاریخ ایران کمبریج (از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان‌)؛ 5 جلد؛ترجمه حسن انوشه‌؛ چاپ اول‌؛ تهران‌: امیر کبیر، 1366.
53. بیانى‌، شیرین‌؛ دین و دولت در ایران عهد مغول‌؛ چاپ دوم‌؛ تهران‌: مرکز نشر دانشگاهى‌،1370.
54. جعفریان‌، رسول‌؛ مقالات تاریخى‌؛ 5 جلد؛ چاپ اول‌؛ قم‌: نشر الهادى‌، 1376.
55. جعفریان‌، رسول‌؛ سلطان محمد خدابنده «الجایتو» و تشیع امامى در ایران‌؛ قم‌: کتابخانه‌تخصصى تاریخ اسلام و ایران‌، 1380.
56. رشیدوو، پى‌. نن‌؛ سقوط بغداد؛ ترجمه اسدالله آزاد؛ مشهد: آستان قدس‌، 1368.
57. الشیبى‌، کامل مصطفى‌؛ تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجرى‌؛ ترجمه علیرضا ذکاوتى‌قراگزلو؛ چاپ دوم‌؛ تهران‌: امیر کبیر، 1374.
58. مدرس تبریزى‌، میرزا محمد على‌؛ ریحانة الادب فى تراجم المعروفین بالکنیة و اللقب‌؛ 8جلد؛ چاپ سوم‌؛ تهران‌: کتابفروشى خیام‌، 1369.
59. مرتضوى‌، منوچهر؛ مسائل عصر ایلخانان‌؛ چاپ دوم‌؛ تبریز: آگاه‌، 1370.
60. میراحمدى‌، مریم‌؛ دین و مذهب در عصر صفوى‌؛ چاپ دوم‌؛ تهران‌: امیر کبیر، 1369.
61. الامین‌، سید محسن‌؛ اعیان الشیعة‌؛ 11 جلد؛ تحقیق حسن الامین‌؛ چاپ پنجم‌؛ بیروت‌:دار التعاریف للمطبوعات‌، [بى‌تا].
62. تهرانى‌، آغا بزرگ‌؛ طبقات اعلام الشیعه (انوار الساطعة‌)، 6 جلد؛ تحقیق على نقى منزوى‌؛چاپ دوم‌؛ قم‌: مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان‌، [بى‌تا].
63. ابن عنبه‌، احمد بن على داودى حسنى‌؛ عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب‌؛ نجف‌: مکتبة‌المرتضویه‌، 1337.
64. کرکوش الحلى‌، یوسف‌؛ تاریخ الحلة‌؛ 2 جلد؛ چاپ اول‌؛ قم‌: منشورات شریف رضى‌،1413 ق‌.
65. مارکوپولو؛ سفرنامه‌؛ با مقدمه جان ماسفیلد؛ ترجمه حبیب الله صحیحى‌؛ تهران‌: بنگاه‌ترجمه و نشر کتاب‌، 1350.
66. شیخ صدوق‌، محمد بن على بن بابویه‌؛ من لا یحضره الفقیه‌؛ تصحیح على اکبر غفارى‌؛چاپ دوم‌؛ قم‌: منشورات جامعة المدرسین‌، 1363.
67. ترابى طباطبایى‌، سید جمال‌؛ رسم الخط ایغورى‌؛ نشریه شماره 6 موزه آذربایجان‌، 1351.


--------------------------------------------------------------------------------

1. دانشجوى دوره دکتراى تاریخ‌.
2. مسایل عصر ایلخانان‌، ص 259.
3. دین و دولت در ایران عهد مغول‌، ج 2، ص 426.
4. رشیدالدین فضل الله همدانى در جامع التواریخ‌، ج 2، ص 820 و 821.به نقل از دین و دولت‌؛ ج‌2؛ ص 426.
5. تاریخ مغول در ایران‌، ص 188.
6. همان‌، ص 189.
7. تاریخ مختصر الدول‌، ص 398.
8. مسایل عصر ایلخانان‌، ص 196.
9. مجمع الانساب‌، ص 264.
10. مغولانى که در شمال دریاى خزر حکومت مى‌کردند.
11. نام حاکم مغول‌هاى اردوى زرین‌.
12. سقوط بغداد، ص 115.
13. همان‌، ص 195.
14. همان‌، ص 175.
15. حبیب السیر، ج 3، ص 119.
16. مارکوپولو، سفرنامه‌، با مقدمه جان ماسفیلد، ترجمه حبیب الله صحیحى‌، تهران‌، بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌،1350، ص 312 و 313.
17. جامع التواریخ‌، ج‌2، ص‌1331 به بعد.
18. دین و دولت‌...، ج 2، ص 443 به بعد.
19. همان‌.
20. جامع التواریخ‌، ج 2، ص 1331 به بعد.
21. همان‌، ج 2، ص 1255.
22. همان‌.
23. مسایل عصر ایلخانان‌، ص 61.
24. تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 379 و 380.
25. دین و دولت‌...، ج 2، ص 438. آنها، چهار شرط براى کمک به غازان داشتند: 1. پذیرش دین اسلام 2.خوش‌رفتارى با مسلمانان 3. سپردن موقوفات به دست مسلمانان 4. برقرارى صدقات و پرداخت مرسوم مقرر به‌وارثان کسانى که به دست بایدو کشته شده‌اند. غازان این شروط را پذیرفت و نامه‌اى به خط خود به صدر جهان داد.
26. جامع التواریخ‌، ج 2، ص 1255؛ تاریخ مبارک غازانى‌، رشید الدین فضل الله همدانى‌، به اهتمام کارل یان‌،انگلستان‌، مطبعة ستفن اوستین‌، 1358، ص 79.
27. همان‌.
28. سقوط بغداد، ص 201.
29. دین و دولت‌...، ج 2، ص 455 ـ 456.
30. وصاف الحضرة‌، ج 3، ص 327 ـ 328، به نقل از دین و دولت‌...، ج 2،ص 457 و حبیب السیر، ج 3، ص‌147ـ 148.
31. وصاف الحضرة‌، ج 3، ص 326 ـ 327، به نقل از دین و دولت‌...، ج 2، ج 454.
32. به نقل از دین و دولت‌...، ج 2، ص 455، به نقل از وصاف الحضرة‌، ج 3، ص 344ـ 345.
33. آ.ب‌، پطروشفسکى‌، «اوضاع اجتماعى ـ اقتصادى ایران در دوره ایلخانان‌»، ترجمه حسن انوشه‌، جى‌. آ،بویل‌، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان‌، کمبریج‌، ص 514.
34. دین و دولت‌، ج 2، ص 600، به نقل از تاریخ الجایتو، القاشانى‌، ص 90 ـ 95.
35. تشیع و تصوف تا...، ص 77.
36. تاریخ الحلة‌، ج 1، ص 83.
37. تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجرى‌، 1374، ص 77.
38. مجمع الانساب‌، شبانکاره‌اى‌، ص 268.
39. مجمع الانساب‌، شبانکاره‌اى‌، ص 268 و تشیع و تصوف تا...، ص 77.
40. همان‌.
41. تاریخ مبارک غازانى‌، ص 285 ـ 286، به نقل از مسایل عصر ایلخانان‌، ص 239.
42. تاریخ الجایتو، ص 93.
43. همان‌، ص 94.
44. تشیع و تصوف تا...، ص 77.
45. جامع التواریخ‌، ج 2، ص 1309.
46. همان‌، ص 1319.
47. تاریخ الجایتو، ص 95.
48. جامع التواریخ‌، ج 2، ص 1356.
49. تاریخ الجایتو، ص 90 ـ 95.
50. مجمع الانساب‌، ص 268؛ البدایة و النهایة‌، ج 14، ص 29.
51. تشیع و تصوف تا...، ص 77.
52. مسایل عصر ایلخانان‌، ص 234.
53. همان‌.
54. تاریخ حافظ ابرو، حافظ ابرو، ص 48، به نقل از تشیع و تصوف تا…، ص‌77.
55. تاریخ مبارک غازانى‌، ص 181 ـ
56. تشیع و تصوف تا...، ص 77.
57. تاریخ مبارک غازانى‌، ص 190.
58. جامع التواریخ‌، ج 2، ص 1356.
59. مسایل عصر ایلخانان‌، ص 234.
60. سقوط بغداد، ص 190.
61. جامع التواریخ‌، ج 2، ص 1356.
62. سقوط بغداد، همان‌.
63. تشیع و تصوف تا...، ص 77.
64. دین و دولت در...، ج 2، ص 450.
65. تاریخ الجایتو، ص 96.
66. سقوط بغداد، ص 190.
67. تاریخ الجایتو، ص 96؛ تشیع و تصوف تا...، ص 78.
68. رسم الخط ایغورى و سیرى در سکه‌شناسى‌، سید جمال ترابى طباطبایى‌، نشریه شماره 6 موزه آذربایجان‌،1351، ص 82. به نقل از دین و دولت در...، ج 2، ص 481.
69. عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب‌، احمد بن على داودى حسنى‌، نجف‌، مکتبة المرتضویه‌، 1337، ص‌342؛ تاریخ الحلة‌، ج 1، ص 89.
70. تاریخ الجایتو، ص 96.
71. همان‌، ص 98.
72. همان‌، ص 99.
73. همان‌، ص 99 ـ 100.
74. همان‌، ص 100.
75. تاریخ الجایتو، ص 100.
76. تاریخ روضة الصفا، ج 5، ص 426.
77. سفرنامه ابن بطوطه‌، ترجمه محمد على موحد، چاپ دوم‌، تهران‌، بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، 1359، ص‌196 و 197، به نقل از مسایل عصر ایلخانان‌، ص 248 و 255.
78. دین و دولت در...، ج 2، ص 605.
79. مجمع التواریخ‌، حافظ ابرو، نسخه ملک‌، ج 3، ص 237، به نقل از مسایل عصر ایلخانان‌، ص 248.
80. تاریخ الجایتو، ص 131؛ تاریخ الحلة‌، ج 1، ص 89.
81. اعیان الشیعه‌، ج 3، ص 627. آقاى امین نقل کرده که سید تاج الدین بعد از وفات سلطان الجایتو به دست‌اهل سنّت به قتل رسید؛ ولى این مطلب درست نیست و منابع‌، قتل او را در زمان خود سلطان محمد الجایتومى‌دانند.
82. تاریخ الجایتو، ص 128.
83. تشیّع و تصوف‌، ص 78.
84. مقالات تاریخى‌، دفتر چهارم‌، ص 83.
85. الذریعة الى تصانیف الشیعه‌، ج 1، ص 178
86. قواعد الاحکام‌، علامه حلى‌، ج 1، ص 83.
87. در این زمینه ابتدا خانم دکتر اشمیتکه و سپس جناب استاد آقاى رسول جعفریان نظریه برگشت الجایتو ازمذهب تشیع را رد کرده‌اند . در این نوشتار سعى شده که بررسى جدیدترى صورت گیرد که به ترتیب از کتاب‌هایآنان «اندیشه‌هاى کلامى علامه حلى‌» و (سلطان محمد خدابنده «الجایتو» و تشیع امامى در ایران‌) استفاده شدهاست‌.
88. نویسنده مى‌گوید: «اهل اصفهان به قدم ممانعت پیش آمده‌، قبول نمى‌کردند تا در شهور سنه عشر و سبعمائهجمعى از لشکریان خود را بدانجا فرستاد ... و در این اثنا پادشاه مرحوم فوت شده آن مدعا پیش نرفت‌.» این‌گفته گرچه شاهدى بر شیعه ماندن الجایتو مى‌باشد اما مشکل این است که بین فرستادن لشکر در سال 710 ه¨ ومرگ سلطان در 716 ه¨ شش سال فاصله زمانى است که این نقل را کم ارزش مى‌کند، زیرا هر قدر راه طولانى‌باشد این مدت بسیار بعید است‌.
89. تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 196،
90. تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 289.
91. تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 452.
92. فهرست کتب کتابخانه رضوى ،1305 ه¨.ش‌، ج 5، ص 383 به نقل از اندیشه‌هاى کلامى علامه حلى‌، ص 42
93. تاریخ الجایتو، ص 200؛ البدایة و النهایة‌، ابن کثیر، ج 14، ص 78؛ تاریخ ابن الوردى‌، ابن الوردى‌، ج 2، ص‌378.
94. عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب‌، ص 144.
95. سلطان محمد خدابنده «الجایتو» و تشیع امامى در ایران‌، رسول جعفریان‌، ص‌ 34 به نقل از مناقب العارفین‌،الافلاکى‌، ج 2، ص 759.
96. تاریخ بناکتى‌، بناکتى‌، ص 475
97. مجمع الانساب‌، ص 271.
98. نویسنده این عبارت را در سفر سال 1375 به سلطانیه دیده است‌.
99. مقالات تاریخى‌، دفتر چهارم‌، ص 83.
100. سفرنامه ابن بطوطه‌، ص 219 به بعد.
101. دین و مذهب در عصر صفوى‌، ص 17.
102. سفرنامه ابن بطوطه‌، ص 196؛ مجمع الانساب‌، ص 271؛ مسایل عصر ایلخانان‌، ص 255.
103. سفرنامه ابن بطوطه‌، ج 1، ص 224.
104. مسایل عصر ایلخانان‌، ص 238.
105. تاریخ الجایتو، ص 99؛ مسایل عصر ایلخانان‌، ص 230. پیش از این یادآورى شد که موروثى بودن امامت‌در تشیع‌، برداشت آنان بود، و امامت در واقع براساس تعیین اصلح از جانب خدا استوار است‌.
106. مجمع الانساب‌، ص 270.
107. ریحانة الادب‌، محمد على مدرس‌، ج 4، ص 169 به نقل از شرح من لایحضره الفقیه‌؛ تاریخ الحلة‌، ج 1،ص 87.
108. مجمع الانساب‌، ص 273؛ تاریخ گزیده‌، حمدالله مستوفى‌، به اهتمام عبدالحسین نوایى‌، چاپ سوم‌، تهران‌:انتشارات امیرکبیر، 1364، ص 611. در تاریخ گزیده آمده است که‌: ابو سعید در سال 717 ه¨ ق دوازده ساله بوده‌است‌.
109. در این جدول مسایل عصر ایلخانان‌، ص 232.
110. در این جدول علامت + و - نشانه پذیرفتن یا نپذیرفتن عنوان جدول مى‌باشد و علامت ــــــ نشانه «نداشتن‌مطلب‌» در این زمینه مى‌باشد و در بعضى از موارد به همراه علامت‌ها نیز توضیحى آمده است‌.
111.ج 5، ص 501. ابن خلدون مى‌گوید: «به عده‌اى که از مکه آمده بودند، کمک نظامى کرد ولى در این سال از دنیا رفت‌.» بنابراین مى‌توان گفت تا آخر شیعه بوده است‌.
112. ج 2، ص 199. نویسنده مى‌گوید که خدابنده حمیضه را براى تصرف مکه کمک نظامى کرد ولى کار حمیضه ناتمام ماند زیرا خدابنده مرد، که این نقل دلالت بر شیعه بودن سلطان تا آخر عمر دارد.
113. گرچه نویسنده مى‌گوید به دلیل مرگ سلطان هدف او پیش نرفت‌؛ که این نقل دلیل بر شیعه بودن الجایتو تا آخر عمر است‌، امّا در آغاز عبارت چنین آمده‌: سلطان در سال 710 ه¨ ق لشکرى براى سرکوبى مخالفان ودستگیرى ابو اسحاق فرستاد ولى در این احوال الجایتو مرد و مدعاى او پیش نرفت‌. سئوال این جااست که آیا زمان رفت و برگشت لشکر 6 سال طول کشیده است‌؟ به نظر مى‌رسد تناقضى در کار است‌.

تبلیغات