معارف قرآنى دو مثل برای منافقان
آرشیو
چکیده
متن
«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نارًا فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فى ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ. أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَْعدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فى آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ. یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ اِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ اِنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ»(1).
«مَثَل آنها (منافقان) مثل کسى است که آتشى را برافروخت و چون آن آتش اطراف خود را روشن کرد، خداوند روشنایى آنها را از بین برد و آنها را در تاریکیهایى رها ساخت که جایى را نمىدیدند. آنها کران، گنگان و کوران هستند پس آنها از راه خود باز نمىگردند. یا مَثَل آنها مانند بارانى از آسمان است که در تاریکیهاى شب همراه با رعد و برق بر کسانى ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتان خود را در گوشهاى خود مىگذارند تا صاعقه را نشنوند و خدا بر کافران احاطه دارد. نزدیک است که برق چشمان آنها را از بین ببرد هرگاه که نور برق راه آنها را روشن مىکند، راه مىروند وچون خاموش مىشود مىایستند و اگر خدا بخواهد گوش آنها و چشمان آنها را از بین مىبرد همانا خداوند بر هر چیزى تواناست».
قرآن کریم در مطرح کردن مسائل تربیتى و معارف بلند خود، گاهى از تمثیل وتشبیه استفاده مىکند و با تشبیه مسائل غیر حسى به امور حسى، به مطلب عینیّت و تجسّم مىبخشد تا فهم آن براى مخاطب آسان گردد. در قرآن کریم حدود پنجاه مَثَل وجود دارد که همه آنها تشبیه معقول به محسوس است و در چندین آیه از قرآن کریم هدف از آوردن مثلها بیان شده است:
و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون(2)
و خداوند مثلها را براى مردم مىزند شاید آنها یادآور شوند.
و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون(3).
و این مثل ها را براى مردم مىزنیم شاید آنها اندیشه کنند.
در آیات شریفهاى که در آغاز سخن آوردیم، خداوند براى ترسیم حال منافقان دو مَثَل ذکر کرده که هر کدام بیانگر قسمتى از حالات روحى آنان است.
پس از آنکه خداوند درآیات پیشین، ویژگیهاى منافقان را بیان کرد، در پایان، براى اینکه حالات روحى آنان بیشتر شناخته گردد و هیچگونه ابهامى باقى نماند، با ذکر دو مَثَل که تجسمى از روحیات منافقان است، مطلب را به پایان مىبرد. این دو مثل مانند دو تابلو چهره واقعى منافقان را در برابر دیدگان خواننده قرار مىدهد.
در اولین مَثَل، منافقان را به کسى تشبیه مىکند که در یک بیابان در تاریکى مطلق قرار گرفته و نمىتواند راه به جایى ببرد، او براى رها شدن از این ظلمت، آتشى را مىافروزد با روشن شدن آتش، اطراف او روشن مىشود و تا آن شخص بخواهد از این روشنایى استفاده کند، آتش خاموش مىشود و بار دیگر تاریکى همه جا را فرامىگیرد و شخص نمىداند که در این ظلمت چه کند.
منافقان نیز همانند آن شخص هستند؛ کفر و نفاق ، جان و دل آنها را تاریک کرده و آنان در یک ظلمت قرار گرفتهاند، ظلمتى که خود براى خود خواستهاند. آنها در اثر عناد و لجاجت به جایى رسیدهاند که تمام راههاى هدایت به روى آنها بسته شده است ولى گاهى از روى نفاق و دورویى اظهار ایمان مىکنند و نام خداوند را به زبان مىآورند. اظهار ایمان و یاد خدا به هر دلیل که باشد ولو از روى نفاق ، خود داراى خاصیت است و نور مىدهد و یک لحظه راه منافقان را روشن مىسازد. اما چون این ایمان؛ بىپایه و بىریشه است، به زودى آن نور خاموش مىشود و آن روشنایى به تاریکى مىگراید و مجدداً نشانهها و علائم هدایت در آن تاریکى گم مىشود و منافقان نمىتوانند راه به جایى برند.
جالب اینکه در پایان همین مثل متذکر مىشود که منافقان، کر لال و کوران هستند و آنها از راه خود برنمىگردند، در واقع همانگونه که اگر کسى کر و لال و کور باشد، ارتباط او با واقعیتهاى خارج تقریبا قطع مىشود و کانالهاى مهم حسى او از کار مىافتد و او نمىتواند از واقعیتهایى که در پیرامون او وجود دارد به خوبى آگاه شود، همینگونه است منافقان کوردل که در اثر عناد و نفاق ، قواى درّاکه آنان از درک حقیقت عاجز مىماند و به همین سبب از راهى که پیش گرفتهاند، باز نمىگردند.
در مَثَل دوم حال منافقان به حال کسانى تشبیه شده است که در یک هواى تاریک که حتى ابرها جلو نور ستارگان را هم گرفتهاند ، در زیر باران تندى قرار بگیرند و با رعد و برق شدیدى هم مواجه شوند، محیط آنچنان خوفناک باشد که آنها بر جان خود بترسند و از اینکه هر لحظه ممکن است صاعقهاى آنها را بسوزاند، در وحشت شدید به سر برند و از شدت ترس انگشتان خود را بر گوشهایشان قرار بدهند. همچنین نور خیرهکننده برق به شدت برچشم آنها بزند و نزدیک باشد که نور چشمانشان را از بین ببرد. در چنین حالتى آنها به دنبال پناهگاه باشند ولى در اثر ظلمت شدید راه را نبینند و هرگاه که برق بزند و آنها لحظهاى پیشپاى خود را ببینند چند قدمى پیش روند و چون برق نزند بایستند و به هر حال راه به جایى نبرند.
منافقان عصر پیامبر نیز حالتى شبیه حالت چنین اشخاصى را داشتند، از یک سو در ظلمت کفر و ضلالت بودند و از سوى دیگر باران تند اسلام بر آنان باریدن گرفته بود و آنها از اسلام نفرت داشتند و از احکام نورانى اسلام همانند کسى که از رعد و برق بترسد مىهراسیدند و بخصوص احکامى چون جهاد با دشمن که با مذاق آنها جور در نمىآمد، مانند صاعقه بر آنان فرود مىآمد و آنها از مرگ خود مىترسیدند.
دیگر اینکه منافقان از مزایاى اسلام مانند ارث و نکاح و تقسیم غنائم و امنیت استفاده مىکردند ولى از لحاظ اعتقاد به مبانى اسلام در ظلمت بودند درست مثل همان شخص باران زده که از روشنایى برق استفاده مىکرد و چند قدمى راه مىرفت و چون برق نبود در ظلمت خود مىماند و حرکت نمىکرد.
در این آیات به دو نکته نیز اشاره شده است:
نکته اول اینکه خداوند بر کافران احاطه دارد و آنها هرگز نخواهند توانست که از حیطه قدرت او خارج شوند.
نکته دوم اینکه خداوند بر همه چیز قدرت دارد و اگر بخواهد مىتواند قواى مدرکه منافقان را به سبب عنادى که با حق دارند به کلى از بین ببرد و آنها براى همیشه از هدایت محروم شوند ولى چنین نکرده و راه را بر آنان باز گذاشته است هر چند که موانع بزرگى بر سر راه آنان است که خود به وجود آوردهاند.
پی نوشتها:
1. سوره بقره آیات 17-20.
2. ابراهیم / 25.
3. حشر / 21.