روشهاى تربیتى در نهجالبلاغه (3) تأثیر محیط در تربیت
آرشیو
چکیده
متن
در شماره پیش مطالبى درباره معنى و مفهوم تربیت و همچنین طبیعت و زیستشناسى کودک از دیدگاه امیرمؤمنان على علیهالسلام در نهجالبلاغه ارائه شد و اینک دیدگان آن حضرت در رابطه با تأثیر محیدط در انسانها، بالاخص کودکان:
محیط، مجموعه شرایط و عواملى است که انسان در میان آنها زندگى مىکند و بر روند زیست و حیات او تأثیر دارند. دقیقا این شرایط بدون رعایت مسأله «تربیت» ناممکن خواهد بود. البته، دورى و نزدیکى این عوامل و مناسبات، چندان تأثیر مهمى در شرایط محیطى ندارد. زیرا گاهى یک عامل بسیار نزدیک، تأثیر چشمگیرى در تربیت ندارد و احیانا یک عامل دوردست، آنچنان در تربیت مؤثر است که ممکن است مجراى تفکر و طبیعت زندگى آدمى را تغییر دهد.
نمونه بارز این عوامل، به تعبیر قرآن مجید، زندگى بادیهنشینانى است که ادعاى ایمان مىکردند و در جمع مؤمنان مىزیستند اما قرآن مجید آنها را از داشتن روح ایمان، محروم مىداند زیرا ایمان در اعماق دل آنها نفوذ نکرده بود:
«قالَتِ الاعرابُ امنّا قُل لَم تؤمنوا ولکِن قولوا أسْلَمْنا و لمّا یَدْخُلِ الایمانُ فى قُلوبِکُم(1)».
«بادیهنشینان مىگویند ما ایمان آوردهایم، به آنها بگو شما ایمان نیاوردهاید اما مىگویید اسلام آوردهایم در حالىکه ایمان در قلوب شما وارد نشده است».
ولى گاهى ما یک حادثه تاریخى را مىشنویم که سالها پیش اتفاق افتاده است و شاید در کشورهاى بسیار دورترى از مکان زندگى ما، اما با وجود این، ما از این مسأله تاریخى، متأثر مىشویم و در تفکر و حیات روحى ما اثر مىگذارد. مانند مسأله بردگى و آزادى آنها، جنگهاى شمال و جنوب و امثال اینها.
از اینجا روشن مىشود که محیط و شرایط اقلیمى و اجتماعى، کاملاً در روحیّات و تربیت انسان، اثر دارد و راههاى عقلانى و وجدانى و سلوکى آدمى را تعیین مىکند. لذا براى تمامى مربیان اجتماعى، ضرورت دارد که شرایط محیطى را کاملاً در تربیت کودک در نظر بگیرند و تأثیر قطعى آنرا در راه و روش زندگى، ملاحظه کنند.
در اینجا طرح سؤالات زیر، ضرورى مىنماید:
1. آیا باید کودک را در مجموع شرایط موجود، تربیت کرد یا او را براى زندگى آینده و جامعه فردا آماده ساخت؟
2. طرح و برنامه زندگى آینده چیست؟
دوباره به مسأله محیط و تأثیر آن در تربیت برمىگردیم. اصولاً عواملى که انسان را احاطه دارد و او را تحت تأثیر قرار مىدهد بر دو نوع است:
1. محیط مادى: منظور از محیط مادى، همان شرایط طبیعى و زیستى است که آدمى در متن آن رشد مىکند. زمین، آفتاب، ستارگان، شرایط جغرافیایى، معادن، آبها، گیاهان با انواع گوناگون آن و... محیط مادى را تشکیل مىدهند که در علوم طبیعى از آنها بحث مىشود. این شرایط، قطعا در کیفیت و صحت و چگونگى زندگى انسانها دخالت دارند.
2. محیط اجتماعى و فرهنگى: روابط افراد با یکدیگر و در سطوح مختلف و تمامى روابط اقتصادى، سیاسى، فنى، اخلاقى و روانى که آدمى در چارچوب آنها زندگى مىکند، بر شخصیت و تربیت او اثر مىگذارند. مجموعه این شرایط در علوم انسانى، مورد بحث مىباشد.
قطعا هریک از این دو محیط (طبیعى و اجتماعى) تابع یک سلسله قواعد و قوانین منطقى هستند که فرد تربیتپذیر، ضرورتا باید خود را با آنها تطبیق دهد و لوازم آنها را پیاده کند.
امام على علیهالسلام در بخشى از خطبههاى خود به شرایط محیط طبیعى اشاره مىکند و مىفرماید: خداوند این نعمتها را براى انسان آفریده که او به عنوان «خلیفةالله» از آنها استفاده کند و رسالت الهى خود را انجام دهد.
«فالله سُبْحانَه قَبْلَ أنْ یَخْلُقَ الانسان، خَلَقَ الکَوْنَ و رَتَّبَهُ أحْسَنَ ترتیب و نَظَّمَهُ أجْمَلَ تَنظیم. و قهد الارض و أتَمَّ مرافقها على اکملِ الوُجوُه فَخَلَقَ فیهَا الهَواءِ الطلق و أجْرى فیهَا العُیونَ و الانْهار و أعدّ انواعَ الاطْعمَة و الاشْربَة و مِن کُلِّ الثَّمَرات و أنبتَ فیها النّبات و الزّهر مختلفا الوانه... و بعد أنْ اتمها و جَمَعَ فیها ما تَشْتَهِى الانْفُسُ و تَلَذُّ الاعْیُن، أخْرَجَ الیها الانسان و أسْکَنَه فیها على أن یَکونَ «خَلیفَتُهُ» فى ارضِهِ یحیى فى کَنَفِها و یَعیش فى خَیْراتِها و یَمضى فى اقوالِهِ و افعالِهِ و نوایاه و مقاصِدِهِ وِفْقَ احْکامَ الله سبحانه و ارادته(2)».
«خداوند پیش از آنکه انسان را بیافریند، جهان را خلق کرد و آنرا با بهترین نسق و زیباترین نظام، مرتب ساخت و بیاراست. زمین را براى زندگى آماده ساخت و همه راهها و مرافق حیات را به بهترین صورت روى آن فراهم کرد. هواى آزاد آفرید و نهرها و چشمهسارهاى فراوان در آن جارى ساخت و انواع نعمتها و غذاها را، فراهم آورد از هرگونه گیاه و سبزى و گل و ریحان با رنگهاى گوناگون خلق کرد هنگامى که آفرینش آن به اتمام رسید و از همه جوانب، زندگى و شرایط آن فراهم شد، انسان را به وجود آورد و در زمین اسکان داد تا جانشین او گردیده و تا در زمین زندگى کرده و از خیرات آن بهرهمند شود و سرانجام زندگى و اقوال و افعال خود را طبق احکام خداوندى، انسجام بخشد».
و همینطور محیط اجتماعى و فرهنگى، داراى قواعد و قوانین منظمى است. همچون قوانین اقتصادى، سیاسى، اخلاقى، روانى و روابط مدنى، نظامى و انسانى. همه این نظامها در عرصه اجتماع، ممکن است با همدیگر تصادم داشته باشند. ضرورت دارد که براى «تربیت»، قواعد مناسبى در نظر گرفته شود که زندگى در سایه آنها کاملاً آرامشبخش و مطمئن شود. طبیعى است که این قواعد و نظامها، محصول یک روز و دو روز نیست، بلکه نتیجه سالها و قرنها تجربه مىباشد که در تطور ایّام و تحول روزگار به دست ما رسیده است.
امام مىفرماید:
«و مضَتِ الدُّهور و سَلَفَتِ الآباء و خَلَفَتِ الأبناء الى أنْ بَعَثَ الّله سبحانه، محمدا رسول الّله صلىاللهعلیهوآله . لإنجاز وَعْدِهِ و تَمامَ نُبُوَّتِهِ مأخوذا عَلَى النَّبیّین میثاقِهِ. مشهورةً سیماته، کریما میلاده و اهل الارض یومئذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ و أهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ و طوائق مُتشَتِّتَه بین مشبّه لله بخلقه أوْ مُلْحِدٌ فى اسْمِهِ أوْ مُشیرٌ الى غَیْرِهِ فَهَداهُم بِهِ مِنَ الضَّلالَة و أنْقَذَهُم بمَکانه من الجهالة... فقبضَه الیه کریما صلىاللهعلیهوآله و خَلَّفَ فیکُم ماخَلَفت الانبیاء فى اممها. إذْ لَمْ یَتْرَکوهم هملاً بغیر طریق واضح و لاعلمٍ قائمٍ. کتاب ربّکم فیکم مبینا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله(3)».
«و روزگار سپرى شد. پدران رفتند و پسران جاى آنان را گرفتند تا آنکه خداى سبحان، محمد صلىاللهعلیهوآله را پیامبرى داد تا دور رسالت را به پایان رساند و وعده حق را به وفا، مقرون گرداند. طومار نبوت او به مهر پیامبران، ممهور و نشانههاى او را در کتاب گذشتگان، مذکور و مقدم او بر همه مبارک و موجب سرور. درحالى که مردم زمین هر دسته به کیشى گردن نهاده بودند و هر گروه پى خواهشى افتاده و در خدمت آیینى ایستاده. یا خدا را همانند آفریدگان دانسته یا صفتى که سزاى او نیست بدو بسته یا به بتى پیوسته و از خدا گسسته. پروردگار آنان را بدور از گروهى به رستگارى کشاند و از تاریکى نادانى رهاند».
اینجا ضرورت دارد درباره آن راه روشنى که امام به آن اشاره دارد، توضیحى داده شود.
قانون تطوّر و ویژگیهاى آن
از خلال خطبههاى حضرت على علیهالسلام آشنا شدیم که حیات بشرى، مشمول قانون تطوّر و تحوّل است و این یک سنّت الهى است که بر حیات فردى و اجتماعى، به طور عموم حتّى رسالتهاى آسمانى نیز شامل است. امام علیهالسلام به سقوط تمدنها اشاره مىکند و به یاد مىآورد که چگونه آنها تغییر یافتند و ملّتهاى دیگر جایگزین آنها شدند تا اینکه رسالت آسمانى حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله نازل گردید «مضت الدهور و سلفت الآباء».
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمد که هدایت الهى را به اتمام رساند (و اتممت علیکم نعمتى) و حیات متحول بشرى را پاسخگو باشد و با تنظیم قوانین و نظامها حیاتى جامع و عادل، زندگى بشرى را هدایت کند. در تنظیم این قوانین و نظامها، چنان خاصیت انطباق و تحولپذیرى را رعایت کرده است که مىتواند کاملاً بر تطور زمان و زندگى نسلهاى آینده تطبیق شوند.
على علیهالسلام رسالت این دین آسمانى را در خطبه خود توضیح مىدهد:
«کتاب ربّکم فیکم مبیّنا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصته و عزائمه و خاصه و عامّه و عبره و امثاله و مرسله و محدوده و محکمه و متشابهه. مفسّرا مجمله و مبینا غوامضه بین مأخوذ میثاق علمه و موسّع على العباد فى جهله و بین مثبت فى الکتاب فرضه و معلوم... فى السّنّة أخذه و مرخص فى الکتاب ترکه و بین واجب بوقته و زائل فى مستقبله و مباین بین محارمه من کبیر أوعد علیه نیرانه أو صغیر أرصد له غفرانه و بین مقبول فى ادناه موسّع فى أقصاه(4)».
«کتاب پروردگارتان، در دسترس شماست حلال و حرام آن پیدا است. واجب و مستحب آن هویداست. ناسخ و منسوخش روشن و رخصت و عزیمت آن معیّن. خاص و عامّش معلوم، پند و مثلهایش مفهوم. مطلق و مقیّدش پدیدار و محکم و متشابهش آشکار. مجمل آن تفسیر شده و نامفهومش تعبیر شده. از حکمى که بدانند و انجام دادنى است و آنچه ندانند واگذاردنى است. حکمى است که وجوب آن در قرآن، معیّن و نسخ آن، در سنّت، مبرهن و حکمى که سنّت گوید، باید و کتاب رخصت دهد که ترک آن شاید. و حکمى که در وقتى خاص بر مکلّف نوشته است و چون وقتش سپرى شد، تکلیف، هشته است و حرامهایى ناهمسان کیفرهایى سخت و یا آسان. کتابى بزرگ که کیفرش آتش آن جهان است و گناه خرد که براى توبهکننده، امید غفران است یا آنچه مقبول میان دشوار و آسان».
ما مىبینیم تطوّر، یک قانون عام است که در بقاى اصلح در همه زمینههاى حیات بشرى تأثیر دارد. حتى رسالات آسمانى و حیات ملتها نیز مشمول چنین قانونى است(5).
هر پیام آسمانى و رسالت الهى که با روح زمان، هماهنگى داشته باشد و با تطور و تحول روزگار، همخوانى نماید، قطعا قابل دوام و بقاء مىباشد. همینطور جامعههایى که حیات معنوى آنها الهام گرفته از پیامهاى آسمانى است، قطعا در تطور زمان، قابل دوام است و همچنین انسانى که بتواند خود را مطابق اهداف حیاتى و روح پیام و رسالت زنده تطبیق دهد، مىتواند با عزّت و شرف زندگى کند و عضو مؤثرى از جامعه خود گردد. اما انسانى که از تطبیق خود با روح زمان عاجز است، قطعا راه پوسیدگى و فناء را مىپیماید.
از این نقطه نظر است که به اهمیت تربیت، در تکوین شخصیت فرد و تطبیق او با شرایط زندگى، پى مىبریم. در واقع، «تربیت»، عملى است که دانشآموز را با محیط خود و تطور آن، وفق مىدهد.
تغییر و دگرگونى دانشآموز
منظور از تغییر کودک دانشآموز، تحول درونى و نفسانى و تطور او در بهره گرفتن از امکانات و استعدادهاى خود در روند زمان است تا بتواند از زندگى خود به نحو احسن، بهرهمند شود و در اجتماع، یک عضو مفید و مؤثر باشد. و قطعا این تحول، بدون درک شرایط محیط و کشف اسرار آن میسر نمىشود. و لذا در این زمینه او نیاز دارد که به کسب معلومات و تحصیل علوم بپردازد و خود را براى زندگى آینده در اجتماع، آماده کند.
امام على علیهالسلام مىفرماید:
«یا کمیل: العِلْمُ خَیْرٌ مِنَ المال، العِلمُ یَحْرُسُک و أنتَ تَحْرُسُ المال و المال تَنْقُصُهُ النَّفَقَه و العلم یُزْکّوا على الإنفاق و ضیع المال یزول بزواله(6)».
«اى کمیل! دانش به از مال است که دانش، تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان، مال با هزینهکردن کم آید و دانش با پراکنده شدن بیفزاید و پرورده مال با رفتن مال نپاید».
و باز مىفرماید:
«العلمُ دین یُدانُ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الانسان الطّاعة فى حیاتِهِ و جمیل الاحدوثة بعد وفاتِهِ. والعلم حاکم و المال محکومٌ علیه(7)».
«اى پسر زیاد! شناخت دانش، دِیْن است که باید بدان گردن نهاد. آدمى در زندگى به دانش طاعت آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد و دانش فرمانگذار است و مال فرمانبردار».
آرى به وسیله علم، آدمى بر محیط مسلط مىشود و همه عوامل طبیعى و اجتماعى را به نفع خود استخدام مىکند. به وسیله علم، انسان بر نوامیس طبیعى و قوانین حیات تسلط مىیابد و آنها را در رفاه زندگى و رفع موانع و بهبود اوضاع، استخدام مىکند.
با آگاهى از علوم انسانى، انسان به توانایىها و استعدادهاى خود، پى مىبرد و روابطش را با افراد دیگر استحکام مىبخشد؛ محیط خود را ارزیابى کرده و بر تهیّه زندگى موفق، آماده مىشود.
على علیهالسلام به حدود این خودشناسى اشاره دارد و تأکید مىکند که نیروهاى جهل، آنجا روى مىآورد که انسان به ذات خویش ناآگاه باشد. «العالِمُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَه و کَفىَ المَرْءُ جَهْلاً أنْ لایعرف قدره(8)».
«دانا کسى است که قدر خود را بشناسد و در نادانى مرد این بس که پایه خود را نشناسد».
پس معرفت و شناخت، نزد امام على علیهالسلام ، محبت و حیات و تصدیق هستى است. اگر آدمى مىخواهد زنده بماند و جهان را در روش آن هماهنگى نماید، ضرورت دارد که آگاهیش را از خود و توانایىهایش، افزایش دهد.
علومى که آدمى به دست مىآورد، حتما باید نوعى عمل و تربیت را تقویت نمایند وگرنه انسان، چهارپایى است که کتاب و دفتر حمل مىکند. انسانى که در زندگى، از نظر عملى، گفتارش با کردارش وفق ندهد، شخصى زیانکار و خسارتدیده است. لذا امام علیهالسلام کسانى را که در زندگى خود معیارى صحیح و نیرانى درست در کارها و افکارشان ندارند، به سختى نکوهش مىکند و آنها را از هرگونه فضیلت، عارى مىداند.
«على اختلاف حججها فى دینها، لایقتصون اِثر نبىٍ و لایَقْتَدونَ یعمل وصىّ لایؤمِنونَ بِغَیْبٍ و لایَعْفونَ عَن عَیْبٍ. یعملون فِى الشُّبَهاتِ و یَسیرونَ فِى الشَّهَواتِ. المعروفُ فیهِم ماعَرَفوا و المنکَرُ عندَهُم ماانکروا. مفزعهم فى المعضلات الى انفسهم و تعویلهم فى المبهمات على آرائهم. کان کل أمرى منهم امام نفسه قد اخذ منها ما یَرى یعرى و ثقات و اسباب محکمات(9)».
«با گوناگونى حجتهاشان در دین، نه پى پیامبرى را مىگیرند و نه پذیراى کردار جانشیناند، نه غیب را باور دارند و نه عیب را وامىگذارند. به شبههها کار مىکنند و به راه شهوتها مىروند. معروف، نزدشان چیزى است که مىشناسند و بدان خرسندند و منکر، آن است که آن را نمىپسندند. در مشکلات، خود را پناه جاى شمارند و در گشودن مهمات، به رأى خویش تکیه دارند. گویى هر یک از آنان، امام خویش است که در حکمى که مىدهد -بىتشویش است- چنان مىبیند که به استوارترین دستاویزها چنگ زده و محکمترین وسیلتها را به کار برده».
این گروهى که مورد هجوم امام هستند، کسانىاند که به جز آنچه هواى نفس و امیالشان اقتضاء مىکند، از چیز دیگرى تبعیت نمىکنند. حق و باطل، معروف و منکر، چیزهایى است که آنها مىگویند نه اینکه از راه تجربه و استدلالهاى عقلانى به دست مىآیند و هیچگونه تقوایى بر زندگیشان حاکم نیست.
آرى این گروه، حتى علم و اندیشه را نیز در راه هوسها و امیال پست خود استخدام مىکنند و تنها هدفشان رسیدن به امیال نفسانى است. هرگونه اخلاق فاضله در زندگىشان تباه است و هیچگونه اعتبارى به درستکارى و صداقت، قائل نیستند.
________________________________________
1. حجرات، 14.
2. منبع التربیة عند الإمام على علیهالسلام ، محمدحسین ادیب، ص 33.
3. ترجمه نهجالبلاغه، دکتر جعفر شهیدى، ص 6.
4. ترجمه نهجالبلاغه، دکتر سید جعفر شهیدى، ص 7.
5. وَعَدَ الّله الّذینَ امنوا منکم و عَمِلوا الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهم فى الارض کما اسْتَخْلَفَ الّذینَ مِنْ قَبْلِهِم.
6. نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، ص 387.
7. همان، ص 387.
8. همان، ص 95.
9. نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، ص 70.
محیط، مجموعه شرایط و عواملى است که انسان در میان آنها زندگى مىکند و بر روند زیست و حیات او تأثیر دارند. دقیقا این شرایط بدون رعایت مسأله «تربیت» ناممکن خواهد بود. البته، دورى و نزدیکى این عوامل و مناسبات، چندان تأثیر مهمى در شرایط محیطى ندارد. زیرا گاهى یک عامل بسیار نزدیک، تأثیر چشمگیرى در تربیت ندارد و احیانا یک عامل دوردست، آنچنان در تربیت مؤثر است که ممکن است مجراى تفکر و طبیعت زندگى آدمى را تغییر دهد.
نمونه بارز این عوامل، به تعبیر قرآن مجید، زندگى بادیهنشینانى است که ادعاى ایمان مىکردند و در جمع مؤمنان مىزیستند اما قرآن مجید آنها را از داشتن روح ایمان، محروم مىداند زیرا ایمان در اعماق دل آنها نفوذ نکرده بود:
«قالَتِ الاعرابُ امنّا قُل لَم تؤمنوا ولکِن قولوا أسْلَمْنا و لمّا یَدْخُلِ الایمانُ فى قُلوبِکُم(1)».
«بادیهنشینان مىگویند ما ایمان آوردهایم، به آنها بگو شما ایمان نیاوردهاید اما مىگویید اسلام آوردهایم در حالىکه ایمان در قلوب شما وارد نشده است».
ولى گاهى ما یک حادثه تاریخى را مىشنویم که سالها پیش اتفاق افتاده است و شاید در کشورهاى بسیار دورترى از مکان زندگى ما، اما با وجود این، ما از این مسأله تاریخى، متأثر مىشویم و در تفکر و حیات روحى ما اثر مىگذارد. مانند مسأله بردگى و آزادى آنها، جنگهاى شمال و جنوب و امثال اینها.
از اینجا روشن مىشود که محیط و شرایط اقلیمى و اجتماعى، کاملاً در روحیّات و تربیت انسان، اثر دارد و راههاى عقلانى و وجدانى و سلوکى آدمى را تعیین مىکند. لذا براى تمامى مربیان اجتماعى، ضرورت دارد که شرایط محیطى را کاملاً در تربیت کودک در نظر بگیرند و تأثیر قطعى آنرا در راه و روش زندگى، ملاحظه کنند.
در اینجا طرح سؤالات زیر، ضرورى مىنماید:
1. آیا باید کودک را در مجموع شرایط موجود، تربیت کرد یا او را براى زندگى آینده و جامعه فردا آماده ساخت؟
2. طرح و برنامه زندگى آینده چیست؟
دوباره به مسأله محیط و تأثیر آن در تربیت برمىگردیم. اصولاً عواملى که انسان را احاطه دارد و او را تحت تأثیر قرار مىدهد بر دو نوع است:
1. محیط مادى: منظور از محیط مادى، همان شرایط طبیعى و زیستى است که آدمى در متن آن رشد مىکند. زمین، آفتاب، ستارگان، شرایط جغرافیایى، معادن، آبها، گیاهان با انواع گوناگون آن و... محیط مادى را تشکیل مىدهند که در علوم طبیعى از آنها بحث مىشود. این شرایط، قطعا در کیفیت و صحت و چگونگى زندگى انسانها دخالت دارند.
2. محیط اجتماعى و فرهنگى: روابط افراد با یکدیگر و در سطوح مختلف و تمامى روابط اقتصادى، سیاسى، فنى، اخلاقى و روانى که آدمى در چارچوب آنها زندگى مىکند، بر شخصیت و تربیت او اثر مىگذارند. مجموعه این شرایط در علوم انسانى، مورد بحث مىباشد.
قطعا هریک از این دو محیط (طبیعى و اجتماعى) تابع یک سلسله قواعد و قوانین منطقى هستند که فرد تربیتپذیر، ضرورتا باید خود را با آنها تطبیق دهد و لوازم آنها را پیاده کند.
امام على علیهالسلام در بخشى از خطبههاى خود به شرایط محیط طبیعى اشاره مىکند و مىفرماید: خداوند این نعمتها را براى انسان آفریده که او به عنوان «خلیفةالله» از آنها استفاده کند و رسالت الهى خود را انجام دهد.
«فالله سُبْحانَه قَبْلَ أنْ یَخْلُقَ الانسان، خَلَقَ الکَوْنَ و رَتَّبَهُ أحْسَنَ ترتیب و نَظَّمَهُ أجْمَلَ تَنظیم. و قهد الارض و أتَمَّ مرافقها على اکملِ الوُجوُه فَخَلَقَ فیهَا الهَواءِ الطلق و أجْرى فیهَا العُیونَ و الانْهار و أعدّ انواعَ الاطْعمَة و الاشْربَة و مِن کُلِّ الثَّمَرات و أنبتَ فیها النّبات و الزّهر مختلفا الوانه... و بعد أنْ اتمها و جَمَعَ فیها ما تَشْتَهِى الانْفُسُ و تَلَذُّ الاعْیُن، أخْرَجَ الیها الانسان و أسْکَنَه فیها على أن یَکونَ «خَلیفَتُهُ» فى ارضِهِ یحیى فى کَنَفِها و یَعیش فى خَیْراتِها و یَمضى فى اقوالِهِ و افعالِهِ و نوایاه و مقاصِدِهِ وِفْقَ احْکامَ الله سبحانه و ارادته(2)».
«خداوند پیش از آنکه انسان را بیافریند، جهان را خلق کرد و آنرا با بهترین نسق و زیباترین نظام، مرتب ساخت و بیاراست. زمین را براى زندگى آماده ساخت و همه راهها و مرافق حیات را به بهترین صورت روى آن فراهم کرد. هواى آزاد آفرید و نهرها و چشمهسارهاى فراوان در آن جارى ساخت و انواع نعمتها و غذاها را، فراهم آورد از هرگونه گیاه و سبزى و گل و ریحان با رنگهاى گوناگون خلق کرد هنگامى که آفرینش آن به اتمام رسید و از همه جوانب، زندگى و شرایط آن فراهم شد، انسان را به وجود آورد و در زمین اسکان داد تا جانشین او گردیده و تا در زمین زندگى کرده و از خیرات آن بهرهمند شود و سرانجام زندگى و اقوال و افعال خود را طبق احکام خداوندى، انسجام بخشد».
و همینطور محیط اجتماعى و فرهنگى، داراى قواعد و قوانین منظمى است. همچون قوانین اقتصادى، سیاسى، اخلاقى، روانى و روابط مدنى، نظامى و انسانى. همه این نظامها در عرصه اجتماع، ممکن است با همدیگر تصادم داشته باشند. ضرورت دارد که براى «تربیت»، قواعد مناسبى در نظر گرفته شود که زندگى در سایه آنها کاملاً آرامشبخش و مطمئن شود. طبیعى است که این قواعد و نظامها، محصول یک روز و دو روز نیست، بلکه نتیجه سالها و قرنها تجربه مىباشد که در تطور ایّام و تحول روزگار به دست ما رسیده است.
امام مىفرماید:
«و مضَتِ الدُّهور و سَلَفَتِ الآباء و خَلَفَتِ الأبناء الى أنْ بَعَثَ الّله سبحانه، محمدا رسول الّله صلىاللهعلیهوآله . لإنجاز وَعْدِهِ و تَمامَ نُبُوَّتِهِ مأخوذا عَلَى النَّبیّین میثاقِهِ. مشهورةً سیماته، کریما میلاده و اهل الارض یومئذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ و أهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ و طوائق مُتشَتِّتَه بین مشبّه لله بخلقه أوْ مُلْحِدٌ فى اسْمِهِ أوْ مُشیرٌ الى غَیْرِهِ فَهَداهُم بِهِ مِنَ الضَّلالَة و أنْقَذَهُم بمَکانه من الجهالة... فقبضَه الیه کریما صلىاللهعلیهوآله و خَلَّفَ فیکُم ماخَلَفت الانبیاء فى اممها. إذْ لَمْ یَتْرَکوهم هملاً بغیر طریق واضح و لاعلمٍ قائمٍ. کتاب ربّکم فیکم مبینا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله(3)».
«و روزگار سپرى شد. پدران رفتند و پسران جاى آنان را گرفتند تا آنکه خداى سبحان، محمد صلىاللهعلیهوآله را پیامبرى داد تا دور رسالت را به پایان رساند و وعده حق را به وفا، مقرون گرداند. طومار نبوت او به مهر پیامبران، ممهور و نشانههاى او را در کتاب گذشتگان، مذکور و مقدم او بر همه مبارک و موجب سرور. درحالى که مردم زمین هر دسته به کیشى گردن نهاده بودند و هر گروه پى خواهشى افتاده و در خدمت آیینى ایستاده. یا خدا را همانند آفریدگان دانسته یا صفتى که سزاى او نیست بدو بسته یا به بتى پیوسته و از خدا گسسته. پروردگار آنان را بدور از گروهى به رستگارى کشاند و از تاریکى نادانى رهاند».
اینجا ضرورت دارد درباره آن راه روشنى که امام به آن اشاره دارد، توضیحى داده شود.
قانون تطوّر و ویژگیهاى آن
از خلال خطبههاى حضرت على علیهالسلام آشنا شدیم که حیات بشرى، مشمول قانون تطوّر و تحوّل است و این یک سنّت الهى است که بر حیات فردى و اجتماعى، به طور عموم حتّى رسالتهاى آسمانى نیز شامل است. امام علیهالسلام به سقوط تمدنها اشاره مىکند و به یاد مىآورد که چگونه آنها تغییر یافتند و ملّتهاى دیگر جایگزین آنها شدند تا اینکه رسالت آسمانى حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله نازل گردید «مضت الدهور و سلفت الآباء».
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمد که هدایت الهى را به اتمام رساند (و اتممت علیکم نعمتى) و حیات متحول بشرى را پاسخگو باشد و با تنظیم قوانین و نظامها حیاتى جامع و عادل، زندگى بشرى را هدایت کند. در تنظیم این قوانین و نظامها، چنان خاصیت انطباق و تحولپذیرى را رعایت کرده است که مىتواند کاملاً بر تطور زمان و زندگى نسلهاى آینده تطبیق شوند.
على علیهالسلام رسالت این دین آسمانى را در خطبه خود توضیح مىدهد:
«کتاب ربّکم فیکم مبیّنا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصته و عزائمه و خاصه و عامّه و عبره و امثاله و مرسله و محدوده و محکمه و متشابهه. مفسّرا مجمله و مبینا غوامضه بین مأخوذ میثاق علمه و موسّع على العباد فى جهله و بین مثبت فى الکتاب فرضه و معلوم... فى السّنّة أخذه و مرخص فى الکتاب ترکه و بین واجب بوقته و زائل فى مستقبله و مباین بین محارمه من کبیر أوعد علیه نیرانه أو صغیر أرصد له غفرانه و بین مقبول فى ادناه موسّع فى أقصاه(4)».
«کتاب پروردگارتان، در دسترس شماست حلال و حرام آن پیدا است. واجب و مستحب آن هویداست. ناسخ و منسوخش روشن و رخصت و عزیمت آن معیّن. خاص و عامّش معلوم، پند و مثلهایش مفهوم. مطلق و مقیّدش پدیدار و محکم و متشابهش آشکار. مجمل آن تفسیر شده و نامفهومش تعبیر شده. از حکمى که بدانند و انجام دادنى است و آنچه ندانند واگذاردنى است. حکمى است که وجوب آن در قرآن، معیّن و نسخ آن، در سنّت، مبرهن و حکمى که سنّت گوید، باید و کتاب رخصت دهد که ترک آن شاید. و حکمى که در وقتى خاص بر مکلّف نوشته است و چون وقتش سپرى شد، تکلیف، هشته است و حرامهایى ناهمسان کیفرهایى سخت و یا آسان. کتابى بزرگ که کیفرش آتش آن جهان است و گناه خرد که براى توبهکننده، امید غفران است یا آنچه مقبول میان دشوار و آسان».
ما مىبینیم تطوّر، یک قانون عام است که در بقاى اصلح در همه زمینههاى حیات بشرى تأثیر دارد. حتى رسالات آسمانى و حیات ملتها نیز مشمول چنین قانونى است(5).
هر پیام آسمانى و رسالت الهى که با روح زمان، هماهنگى داشته باشد و با تطور و تحول روزگار، همخوانى نماید، قطعا قابل دوام و بقاء مىباشد. همینطور جامعههایى که حیات معنوى آنها الهام گرفته از پیامهاى آسمانى است، قطعا در تطور زمان، قابل دوام است و همچنین انسانى که بتواند خود را مطابق اهداف حیاتى و روح پیام و رسالت زنده تطبیق دهد، مىتواند با عزّت و شرف زندگى کند و عضو مؤثرى از جامعه خود گردد. اما انسانى که از تطبیق خود با روح زمان عاجز است، قطعا راه پوسیدگى و فناء را مىپیماید.
از این نقطه نظر است که به اهمیت تربیت، در تکوین شخصیت فرد و تطبیق او با شرایط زندگى، پى مىبریم. در واقع، «تربیت»، عملى است که دانشآموز را با محیط خود و تطور آن، وفق مىدهد.
تغییر و دگرگونى دانشآموز
منظور از تغییر کودک دانشآموز، تحول درونى و نفسانى و تطور او در بهره گرفتن از امکانات و استعدادهاى خود در روند زمان است تا بتواند از زندگى خود به نحو احسن، بهرهمند شود و در اجتماع، یک عضو مفید و مؤثر باشد. و قطعا این تحول، بدون درک شرایط محیط و کشف اسرار آن میسر نمىشود. و لذا در این زمینه او نیاز دارد که به کسب معلومات و تحصیل علوم بپردازد و خود را براى زندگى آینده در اجتماع، آماده کند.
امام على علیهالسلام مىفرماید:
«یا کمیل: العِلْمُ خَیْرٌ مِنَ المال، العِلمُ یَحْرُسُک و أنتَ تَحْرُسُ المال و المال تَنْقُصُهُ النَّفَقَه و العلم یُزْکّوا على الإنفاق و ضیع المال یزول بزواله(6)».
«اى کمیل! دانش به از مال است که دانش، تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان، مال با هزینهکردن کم آید و دانش با پراکنده شدن بیفزاید و پرورده مال با رفتن مال نپاید».
و باز مىفرماید:
«العلمُ دین یُدانُ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الانسان الطّاعة فى حیاتِهِ و جمیل الاحدوثة بعد وفاتِهِ. والعلم حاکم و المال محکومٌ علیه(7)».
«اى پسر زیاد! شناخت دانش، دِیْن است که باید بدان گردن نهاد. آدمى در زندگى به دانش طاعت آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد و دانش فرمانگذار است و مال فرمانبردار».
آرى به وسیله علم، آدمى بر محیط مسلط مىشود و همه عوامل طبیعى و اجتماعى را به نفع خود استخدام مىکند. به وسیله علم، انسان بر نوامیس طبیعى و قوانین حیات تسلط مىیابد و آنها را در رفاه زندگى و رفع موانع و بهبود اوضاع، استخدام مىکند.
با آگاهى از علوم انسانى، انسان به توانایىها و استعدادهاى خود، پى مىبرد و روابطش را با افراد دیگر استحکام مىبخشد؛ محیط خود را ارزیابى کرده و بر تهیّه زندگى موفق، آماده مىشود.
على علیهالسلام به حدود این خودشناسى اشاره دارد و تأکید مىکند که نیروهاى جهل، آنجا روى مىآورد که انسان به ذات خویش ناآگاه باشد. «العالِمُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَه و کَفىَ المَرْءُ جَهْلاً أنْ لایعرف قدره(8)».
«دانا کسى است که قدر خود را بشناسد و در نادانى مرد این بس که پایه خود را نشناسد».
پس معرفت و شناخت، نزد امام على علیهالسلام ، محبت و حیات و تصدیق هستى است. اگر آدمى مىخواهد زنده بماند و جهان را در روش آن هماهنگى نماید، ضرورت دارد که آگاهیش را از خود و توانایىهایش، افزایش دهد.
علومى که آدمى به دست مىآورد، حتما باید نوعى عمل و تربیت را تقویت نمایند وگرنه انسان، چهارپایى است که کتاب و دفتر حمل مىکند. انسانى که در زندگى، از نظر عملى، گفتارش با کردارش وفق ندهد، شخصى زیانکار و خسارتدیده است. لذا امام علیهالسلام کسانى را که در زندگى خود معیارى صحیح و نیرانى درست در کارها و افکارشان ندارند، به سختى نکوهش مىکند و آنها را از هرگونه فضیلت، عارى مىداند.
«على اختلاف حججها فى دینها، لایقتصون اِثر نبىٍ و لایَقْتَدونَ یعمل وصىّ لایؤمِنونَ بِغَیْبٍ و لایَعْفونَ عَن عَیْبٍ. یعملون فِى الشُّبَهاتِ و یَسیرونَ فِى الشَّهَواتِ. المعروفُ فیهِم ماعَرَفوا و المنکَرُ عندَهُم ماانکروا. مفزعهم فى المعضلات الى انفسهم و تعویلهم فى المبهمات على آرائهم. کان کل أمرى منهم امام نفسه قد اخذ منها ما یَرى یعرى و ثقات و اسباب محکمات(9)».
«با گوناگونى حجتهاشان در دین، نه پى پیامبرى را مىگیرند و نه پذیراى کردار جانشیناند، نه غیب را باور دارند و نه عیب را وامىگذارند. به شبههها کار مىکنند و به راه شهوتها مىروند. معروف، نزدشان چیزى است که مىشناسند و بدان خرسندند و منکر، آن است که آن را نمىپسندند. در مشکلات، خود را پناه جاى شمارند و در گشودن مهمات، به رأى خویش تکیه دارند. گویى هر یک از آنان، امام خویش است که در حکمى که مىدهد -بىتشویش است- چنان مىبیند که به استوارترین دستاویزها چنگ زده و محکمترین وسیلتها را به کار برده».
این گروهى که مورد هجوم امام هستند، کسانىاند که به جز آنچه هواى نفس و امیالشان اقتضاء مىکند، از چیز دیگرى تبعیت نمىکنند. حق و باطل، معروف و منکر، چیزهایى است که آنها مىگویند نه اینکه از راه تجربه و استدلالهاى عقلانى به دست مىآیند و هیچگونه تقوایى بر زندگیشان حاکم نیست.
آرى این گروه، حتى علم و اندیشه را نیز در راه هوسها و امیال پست خود استخدام مىکنند و تنها هدفشان رسیدن به امیال نفسانى است. هرگونه اخلاق فاضله در زندگىشان تباه است و هیچگونه اعتبارى به درستکارى و صداقت، قائل نیستند.
________________________________________
1. حجرات، 14.
2. منبع التربیة عند الإمام على علیهالسلام ، محمدحسین ادیب، ص 33.
3. ترجمه نهجالبلاغه، دکتر جعفر شهیدى، ص 6.
4. ترجمه نهجالبلاغه، دکتر سید جعفر شهیدى، ص 7.
5. وَعَدَ الّله الّذینَ امنوا منکم و عَمِلوا الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهم فى الارض کما اسْتَخْلَفَ الّذینَ مِنْ قَبْلِهِم.
6. نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، ص 387.
7. همان، ص 387.
8. همان، ص 95.
9. نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، ص 70.