چشم و نگاه (2) حالات چشم در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در مقاله گذشته، پیرامون نعمت چشم و وظیفه انسان در برابر آن مطالبى بیان شد. از نظر قرآن مجید بر اساس حالاتى که بر آن عارض مىشود، چشم انواع مختلفى دارد و هر نوع از آن، ویژگىها و خصایص منحصر به خود را دارد، که در این مقاله به بیان خصوصیات و ویژگىهاى هرکدام، اشاراتى گذرا خواهیم داشت.
1. چشم حسّ
دایره ادراک چشم فقط در محدوده محسوسات است و کسانى که مىخواهند فقط با دیدن ظاهرى به حقایق پى ببرند، مبناى سخنشان اصالت حسّ و امور مادّى است و آنها از پذیرش آنچه محسوس نباشد، سر باز مىزنند و هستى را همسان با مادّه مىپندارند و معتقدند، آنچه مادّى نیست، موجود نبوده و پندار و خرافهاى بیش نیست. این گروه، نه قائل به مبدأ فاعلى هستند و نه مبدأ غایى(1). در فرهنگ اینگونه افراد، عقل به منزله عینک چشم ظاهر است؛ یعنى عقل هرگز حقیقت جدیدى را ادراک نمىکند، بلکه تنها واسطه و وسیلهاى است براى ادراک بهتر مادّى، بدون آنکه حقیقتى افزون بر آنچه از طریق حس، تحصیل شده است، کشف نماید(2).
آن کس که جهان را بر اساس چشم حس مىشناسد و مطابق با معیارهاى حسّى ایمان مىآورد، اگر ابزار شناخت و حس او عوض شود، دست از عقیده خود برمىدارد و همچون قوم بنىاسرائیل مىشود؛ یعنى زمانى که عصا به صورت مار درآمد به حضرت موسى علیهالسلام ایمان آوردند ولى چون گوساله سامرى را مشاهده کردند، گوسالهپرست شدند. آنچه آنان از مار شدن عصا و صداى گوساله دریافت مىکردند، تنها یک امر حسى بود که با چشم ظاهر مشاهده مىکردند(3).
2. چشم یقین
یکى از باارزشترین لذایذ معنوى، آن است که محبوبِ جامعِ کلِ کمالات، نظر لطف به انسان بیفکند و با او سخن بگوید و از آن فراتر اینکه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاک پروردگار برسد؛ یعنى با چشم دل و یقین، او را ببیند و غرق دریاى جمال او گردد(4).
شهود مبدأ هستى با چشم یقین و ملکوتى صورت مىگیرد. اگر کسى فراسوى خود، این راه را گشود و به اندازه هستى خویش به شهود مبدأ و معاد بار یافت، همان معرفت بلندى را که با علمالیقین حاصل شده است، به دست مىآورد و در همین دنیا قادر به دیدن نشانههاى نهایى مانند بهشت و جهنّم مىشود و این همان شهودى است که پیامبران خدا و از جمله حضرت ابراهیم علیهالسلام با آن به دیدار باطن هستى و ملکوت آسمانها و زمین نایل شدند(5): «و کَذلِکَ نُرى ابراهیمَ مَلَکوتَ السَّمواتِ و الارْضِ وَ لِیَکونَ مِنَ الموقِنینَ(6)»:
«و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد».
البته این راه منحصر به پیامبران نیست، بلکه خداوند، دیگران را هم به پیمودن آن تشویق کرده و به نظرکردن در ملکوت هستى فرامىخواند. حصول معرفت حق با چشم یقین، انسان را به سرور و شادى دایم مىرساند و چون زمام و عنان خویش را به دست دوست مىبیند، نگران نیست؛ همچون حضرت زینب علیهاالسلام که در پاسخ ابن زیاد که گفت: «دیدى خدا با برادرت در کربلا چه کرد؟» با دیده یقین و با کمال صلابت فرمود: «همهچیز را زیبا دیدم».
حضرت زینب علیهاالسلام این سخن را در پى دیدن صحنههایى بر زبان مىراند که تاریخ، صحنهاى به تلخى و جانگدازى آنها نه دیده است و نه خواهد دید، اما او با شهود ملکوتى خود، پروردگار هستى را دیده و زمام عالم و آدم را در دست او مىبیند و آثار جمیل محض را با جمال مىنگرد و زیبایى شهادت را با چشم دل مشاهده مىکند(7).
3. چشم سفید
چشم سفید، همان چشم ظاهر است که ابتدا بیناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گریه و زارى، بینایى آن از بین مىرود که در زبان عربى به آن «عین بیضاء» مىگویند. بعضىها معتقدند که این نوع چشم، مقدار کمى بینایى دارد ولى مرحوم علامه طباطبایى (ره) در المیزان این مطلب را رد مىکند(8).
قرآن در ماجراى جدایى حضرت یعقوب علیهالسلام و فرزندش یوسف علیهالسلام مىفرماید:«...وابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الحُزْنِ...(9)»:
«از سوز هجران و داغ دل، چشمانش درانتظار یوسف، سفید شد».
4. چشم روشن
وقتى دل انسان مالامال از غم و اندوه است و ناگهان خبر مسرّتبخشى به او داده مىشود و دوران فراق و جدایى به پایان مىرسد، دلش از غم و حزن خالى مىشود و حالتى در چهره و چشمان او پدید مىآید که چشمش شاد و روشن مىگردد؛ همچون سرگذشت حضرت موسى علیهالسلام که وقتى به دامان پرمهر و محبّت مادر برمىگردد، دیده مادر به جمال ملکوتى او روشن مىشود و حزن و اندوهش برطرف مىگردد: «فَرَدَدْناهُ الى اُمِّهِ کَىْ تَقَرَّ عَیْنُها و لاتَحْزَن...(10)»: «ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد».
5. چشم اشکبار
شدت علاقه به امرى گاه چنان ذوقى در انسان پدید مىآورد که اگر از آن محروم شود، اشک افسوس و حسرت را سرازیر مىکند. چنانکه در جنگ تبوک، هفت نفر از فقراى مسلمانان خدمت پیامبر صلىاللهعلیهوآله رسیدند و تقاضا کردند تا مرکب و اسلحه، براى شرکت در جهاد در اختیار آنان گذارده شود، اما چون پیامبر صلىاللهعلیهوآله وسیلهاى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد. آنها با چشمهاى پر از اشک از محضر مبارک پیامبر صلىاللهعلیهوآله مرخص شدند و بعدا به نام «بُکّائون» مشهور گشتند(11). قرآن مجید درباره این عده که از شرکت در جهاد، محروم گشتند، مىگوید:
«... و أَعْیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنا أَلّا یَجِدوا مایُنْفِقونَ...(12)»:
«از نزد تو خارج شدند درحالىکه چشمانشان اشکبار بود و این اشک به خاطر اندوهى بود که از نداشتن وسیله براى انفاق در راه خدا، سرچشمه مىگرفت».
این نشان مىدهد که این گروه از یاران پیامبر صلىاللهعلیهوآله به قدرى شیفته و عاشق جهاد بودند که نه تنها از معافشدن، خوشحال نشدند، بلکه همچون کسى که بهترین عزیزانش را از دست داده است، در غم این محرومیت، اشک مىریختند.
6. چشم اعجازآمیز
گاهى اراده خداوند متعال بر آن تعلّق مىگیرد که چشم انسان، واقعیّت را به شکل و صورت دیگرى ببیند تا امیدوارى در قلب انسان جایگزین یأس و ناامیدى شود. در جنگ بدر، مسلمانان در پرتو بیانات گرم پیامبر صلىاللهعلیهوآله و توجه به وعدههاى الهى و مشاهده حوادثى از قبیل باران به موقع، براى رفع نیازهاى مسلمین و سفت شدن شنهاى روان زیر پاى آنها در میدان نبرد، روحیه تازهاى پیدا کردند و به پیروزى نهایى، امیدوار و دلگرم شدند(13) آنچنانکه به اراده خداوند، انبوه لشگر دشمن در برابر چشمان آنان کوچک شد و کم، جلوه کرد.
«در آن هنگام که در میدان نبرد با دشمن روبهرو شدید، خداوند آنها را به چشم شما، کم نشان داد و شما را نیز به چشمهاى آنان کم مىنمود تا خداوند کارى که مىبایست انجام بگیرد، صورت بخشد(14)».
این موضوع، اثر عمیقى در پیروزى مسلمانان داشت؛ زیرا از یکسو چشمان مؤمنان با حالت اعجازآمیز، تعداد نفرات دشمن را کم مىدید تا از اقدام به جنگ، ترس به خود راه ندهند و از سوى دیگر دشمنان، نفرات مسلمانان را کم مىدیدند تا از اقدام به جنگى که سرانجامش، شکست بود منصرف نشوند و به علاوه نیروى زیادترى در این راه، کسب نکنند و بر آمادگى جنگى خود به گمان اینکه ارتش اسلام کم است، نیفزایند(15).
7. چشم خاشع
چشمى است که در اثر نرمش دل و تسلیم در برابر حق و حقیقت، فروهشته و در مقابل عظمت خداوند و فزع قیامت، متواضع مىشود.
قرآن مجید در مواردى، به ویژه در خصوص قیامت، خشوع را به چشم نسبت مىدهد: «أَبْصارُها خاشِعَةٌ(16)»: «از ترس، چشمانشان به زیر افکنده مىشود».
خشوع، در حقیقت از حالات قلب است نه از خصوصیّات چشم. و نسبت دادن آن به چشم، به خاطر آن است که اثر ترس و خشیَت و دیگر صفات باطنى انسان بیش از هر عضو دیگر در چشمان انسان، ظاهر مىشود. از اینروست که انسان مىتواند از راه چشم و از کیفیّت نگاه افراد، باطن آنان را دریابد و از نیّت و حالت آنان آگاهى پیدا کند.
8. چشم لذّتبین
چشمى است که در بهشت، از نعمتهاى مادى نامحدود آن لذّت مىبرد:
«... و فیها ماتَشْتَهِیهِ الانْفُسُ و تَلَذُّ الاَعْیُنُ و انْتُم فیها خالِدونَ(17)»:
«و در آن (بهشت) هرچه نفوس را بر آن میل و رغبت باشد و چشمها را لذّت، مهیّا باشد و شما (مؤمنان) در آنجا جاویدان و متنعّم خواهید بود».
لذت نگاه در بهشت آنقدر اهمّیّت دارد که خداوند «لذت چشم» را بعد از «لذت نفس» آورده ؛ یعنى تمام لذتهاى نفس را یکجا گفته و لذت چشم را به صورت «ذکر خاص بعد از عام» مورد توجه قرار داده است؛ زیرا لذت بینایى، معادل لذت سایر اعضاست و یا بیشتر(18).
9. چشم زیبا
زیبایى انسان، قبل از هرچیز و بیش از هر چیز در چشمان اوست. چشم زیبا در صورتى ارزنده است که درون فرد، ایمان، وقار، پاکى، صداقت و... وجود داشته باشد. لذا قرآن مجید در مورد همسران بهشتى، روى زیبایى چشمان آنها تأکید کرده است(19). در چندین آیه از قرآن مجید از همسران بهشتى به «حورالعین» تعبیر شده است و در سوره دخان مىفرماید: «کَذلِکَ و زَوَّجْناهُم بِحورٍ عینٍ(20)»: «اینچنین حوریان درشتچشم را همسران آنان قرار مىدهیم».
10. چشم گواه
یکى از شاهدان عجیب در روز قیامت، «چشم» است که شهادتش به هیچوجه، قابل انکار نیست ؛ زیرا در تمام صحنهها حاضر بوده و لذا به فرمان الهى در قیامت به سخن مىآید و بر اعمال انسان، گواهى مىدهد: «حتّى اِذا ما جاءوُها شَهِدَ عَلَیْهِم سَمْعُهُم و اَبْصارُهُم و جُلُودُهُم بِما کانوا یَعْمَلونَ(21)»:
«چون در روز قیامت همگى در پیشگاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدنها بر گناهى که مرتکب شدهاند گواهى مىدهند».
11. چشم مسحور
وقتى انسان به بدترین مرحله عناد و لجاجت برسد بر اثر گناه و جهل، باطل را حق مىبیند تا آنجا که محکمترین دلایل عقلى و روشنترین دلایل حسى در دل او اثر نمىگذارد(22). مثلاً در تاریخ، درباره ساحران زمان حضرت موسى علیهالسلام مىخوانیم که براى مسحور کردن چشمان بینندگان و اغفال مردم، ریسمانها و عصاهایى را درست کرده بودند که بر اثر وسایل حرارتى یا مواد شیمیایى مخصوصى که درون آنها قرار داده بودند، به حرکت درمىآمدند و تماشاگران، خیال مىکردند آنها زنده هستند(23): «... فَاِذا حِبالُهُم و عِصِیُّهُم یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِم اَنَّها تَسْعى(24)»:
«ناگهان ریسمانها و عصاهاى آنها در اثر سحر به نظر مىرسید که حرکت مىکنند».
مفسران، عبارت «یُخَیَّلُ الَیهِ» را اثباتکننده «سحر تخییلى» مىدانند که ساحر، پدیدهاى را در نگاه و چشم مردم، غیرواقعى، جلوه مىدهد و مردم خیال مىکنند حقیقت است(25).
12. چشم شور
بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرد، ممکن است آن را از بین ببرد یا درهم بشکند و یا به نحوى به آن صدمه بزند و اگر انسان است او را بیمار یا دیوانه کند.
در روایات اسلامى، تعبیرات مختلفى دیده مىشود که وجود چنین امرى را تأیید مىکند. در نهجالبلاغه آمده است:
«العَیْنُ حقٌّ و الرُّقى حقٌّ(26)»:
«چشمزخم حق است و توسل به دعا براى دفع آن نیز حق است».
این حالت، ناشى از نوعى حسد است و انسان حسود وقتى چیزى را مشاهده مىکند که در نظرش بسیار شگفتآور باشد، حسدش تحریک شده و با همان نگاه، زهر خود را مىریزد(27).
قرآن مجید از تلاش کافران براى چشمزدن نسبت به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله خبر مىدهد (آیه «و ان یکاد»). همچنین حضرت یعقوب علیهالسلام براى اینکه فرزندانش توجه مردم را به خود جلب نکنند و چشمزخمى به آنها نرسد، طبق نقل قرآن، دستور داد که هنگام ورود به مصر از یک دروازه وارد نشوند بلکه از دروازههاى مختلف وارد شوند تا دشمن به آنها گزندى نرساند: «...یا بُنَىَّ لاتَدْخُلوا مِنْ بابٍ واحِدٍ...(28)»: «فرزندانم، از یک دروازه، وارد نشوید».
13. چشم کور
افراد منافق و بىایمان نه از خود نورى دارند که راه خدا را بپیمایند و نه از نور خدایى، بهرهمند هستند. آنها در تیرگىها به سر مىبرند و اگر هم نورى براى روشنکردن راه خود فراهم کنند، خداوند آن را فورا خاموش مىکند و آنها همواره متحیّر و سرگردان در تیرگىها رها هستند: «...و تَرَکَهُم فى ظُلُماتٍ لایُبْصِرونَ(29)». اینگونه افراد هم از نورى که راه را فرا رویشان روشن مىکند محروم هستند و هم از دیده بینا.
14. چشم حقارت
این نوع چشم، مخصوص افراد لجوج و مستکبر است که همهچیز را در مال و ثروت مىبینند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با دیده حقارت نگاه مىکنند و عامه مردم را جزو اراذل و اوباش مىپندارند:
«...و لااَقولُ لِلَّذینَ تَزْدَرى اَعْیُنُکُم لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْرا...(30)»:
«من هرگز درباره این افراد که در چشم شما حقیرند نمىگویم که خداوند هیچ خیر و پاداش نیکى به آنها نخواهد داد».
صاحبان این نوع چشم که معتقدند افراد صالح، لایق هیچگونه پاداش و مزدى نیستند، در پیش خداوند و وجدان، در صف ستمگران خواهند بود.
15. چشم خیانتکار
قرآن مجید برخى از چشمها را خیانتکار معرفى مىکند و آگاهى از آنها را در انحصار علم خدا مىداند و مىفرماید: «یَعْلَمُ خائِنَة الاعْیُنِ و ما تُخْفِىالصُّدورُ(31)»:
«خداوند به خیانت چشمها و اندیشههاى نهانى دلهاى مردم، آگاه است».
اگرچه هر عضوى از بدن انسان را خیانتى است چه در عیان و چه در نهان، ولى جز چشم؛ هیچیک از اعضا به عنوان عضو خائن معرفى نشده است؛ زیرا اولاً نگاه چشم سرّىتر، نفوذش سریعتر و فرجامش از سایر اعضا خطرناکتر است؛ ثانیا چشم در خیانت خود نیاز به مباشرت ندارد و از راه دور هم مىتواند از دیدن صحنهاى لذت ببرد؛ ثالثا چشم، منشأ خیانت سایر اعضا یا دستکم یارىبخش آنهاست، ولى سایر اعضا چنین نیستند.
16. چشم ناتوان
چشمى است که در پى جستجوى خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وى مىخواهد با پیداکردن نقص و کاستى، مجموعه جهان هستى را زیر سؤال ببرد، اما از دیدن نقص در عالم هستى درمانده مىشود و ناکام مىماند: «ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ اِلَیْکَ البَصَرُ خاسِئا و هُوَ حَسیرٌ»:
(ملک، آیه 4).
«بار دیگر (به عالم هستى) نگاه کن، سرانجام، چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان، ناکام مانده) به سوى تو باز مىگردد در حالىکه خسته و ناتوان است».
17. چشم خیره و بىحرکت
حالتى است که در محشر به کافران و گناهکاران دست مىدهد. مجازاتهاى آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران از شدت ترس، گردنهاى خود را برافراشته و به سوى آسمان بلند کرده و حتى پلکهایشان بىحرکت مىماند و گویى چشمانشان مىخواهد از حدقه بیرون بیاید و آنچنان وحشتى سراسر وجودشان را فرامى گیرد که چشمانشان از حرکت مىایستد و خیرهخیره به آن صحنه نگاه مىکنند:
«...انّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیِهِ الابْصارُ* مُهْطِعینَ مُقْنِعى رُؤُسِهِم لایَرْتَدُّ اِلَیْهِم طَرْفُهُم...».
(ابراهیم، آیات 43 و 42).
«خداوند کیفر آنان (ظالمان) را به تأخیر مىاندازد تا آن روزى که چشمها خیره و حیران مىشود. در آن روز سخت، ستمکاران، هراسان سر به طرف بالا مىبرند و چشمها بىحرکت و دلهایشان مضطرب خواهد بود».
________________________________________
1. شناختشناسى در قرآن، آیتاللّه جوادى آملى، ص 152.
2. همان، ص 159.
3. همان، ص 165.
4. تفسیر موضوعى پیام قرآن، آیتالله مکارم، ج 6، ص 296.
5. تفسیر موضوعى قرآن، صورت و سیرت انسان، آیتالله جوادى آملى، ج 14، ص 64.
6. انعام، آیه 75.
7. مأخذ قبل، ص 71.
8. قاموس قرآن، سید علىاکبر قرشى، ج 2 و 1، ص 252.
9. یوسف، آیه 84.
10. قصص، آیه 13.
11. تفسیر نمونه، ج 8، ص 80.
12. توبه، آیه 92.
13. مأخذ قبل،ج 7، ص 190.
14. انفال، آیه 44.
15. تفسیر نمونه، ج 7، ص 191.
16. نازعات، آیه 9.
17. زخرف، 71.
18. تفسیر موضوعى پیام قرآن، ج 6، ص 273.
19. همان، ص 261.
20. دخان، آیه 54.
21. فصّلت، آیه 20.
22. تفسیر نمونه، ج 11، ص 38.
23. همان، ج 1، ص 268.
24. طه، آیه 66.
25. قرآنپژوهى، بهاءالدین خرمشاهى، ج 2، ص 1194.
26.نهجالبلاغه، کلمات قصار، حکمت 400، ترجمه محمد دشتى
27. تفسیر مجمعالبیان، طبرسى، ج 10، ص 569.
28. یوسف، آیه 67.
29. بقره، آیه 17.
30. هود، آیه 31.
31. مؤمن (غافر)، آیه 19.
1. چشم حسّ
دایره ادراک چشم فقط در محدوده محسوسات است و کسانى که مىخواهند فقط با دیدن ظاهرى به حقایق پى ببرند، مبناى سخنشان اصالت حسّ و امور مادّى است و آنها از پذیرش آنچه محسوس نباشد، سر باز مىزنند و هستى را همسان با مادّه مىپندارند و معتقدند، آنچه مادّى نیست، موجود نبوده و پندار و خرافهاى بیش نیست. این گروه، نه قائل به مبدأ فاعلى هستند و نه مبدأ غایى(1). در فرهنگ اینگونه افراد، عقل به منزله عینک چشم ظاهر است؛ یعنى عقل هرگز حقیقت جدیدى را ادراک نمىکند، بلکه تنها واسطه و وسیلهاى است براى ادراک بهتر مادّى، بدون آنکه حقیقتى افزون بر آنچه از طریق حس، تحصیل شده است، کشف نماید(2).
آن کس که جهان را بر اساس چشم حس مىشناسد و مطابق با معیارهاى حسّى ایمان مىآورد، اگر ابزار شناخت و حس او عوض شود، دست از عقیده خود برمىدارد و همچون قوم بنىاسرائیل مىشود؛ یعنى زمانى که عصا به صورت مار درآمد به حضرت موسى علیهالسلام ایمان آوردند ولى چون گوساله سامرى را مشاهده کردند، گوسالهپرست شدند. آنچه آنان از مار شدن عصا و صداى گوساله دریافت مىکردند، تنها یک امر حسى بود که با چشم ظاهر مشاهده مىکردند(3).
2. چشم یقین
یکى از باارزشترین لذایذ معنوى، آن است که محبوبِ جامعِ کلِ کمالات، نظر لطف به انسان بیفکند و با او سخن بگوید و از آن فراتر اینکه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاک پروردگار برسد؛ یعنى با چشم دل و یقین، او را ببیند و غرق دریاى جمال او گردد(4).
شهود مبدأ هستى با چشم یقین و ملکوتى صورت مىگیرد. اگر کسى فراسوى خود، این راه را گشود و به اندازه هستى خویش به شهود مبدأ و معاد بار یافت، همان معرفت بلندى را که با علمالیقین حاصل شده است، به دست مىآورد و در همین دنیا قادر به دیدن نشانههاى نهایى مانند بهشت و جهنّم مىشود و این همان شهودى است که پیامبران خدا و از جمله حضرت ابراهیم علیهالسلام با آن به دیدار باطن هستى و ملکوت آسمانها و زمین نایل شدند(5): «و کَذلِکَ نُرى ابراهیمَ مَلَکوتَ السَّمواتِ و الارْضِ وَ لِیَکونَ مِنَ الموقِنینَ(6)»:
«و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد».
البته این راه منحصر به پیامبران نیست، بلکه خداوند، دیگران را هم به پیمودن آن تشویق کرده و به نظرکردن در ملکوت هستى فرامىخواند. حصول معرفت حق با چشم یقین، انسان را به سرور و شادى دایم مىرساند و چون زمام و عنان خویش را به دست دوست مىبیند، نگران نیست؛ همچون حضرت زینب علیهاالسلام که در پاسخ ابن زیاد که گفت: «دیدى خدا با برادرت در کربلا چه کرد؟» با دیده یقین و با کمال صلابت فرمود: «همهچیز را زیبا دیدم».
حضرت زینب علیهاالسلام این سخن را در پى دیدن صحنههایى بر زبان مىراند که تاریخ، صحنهاى به تلخى و جانگدازى آنها نه دیده است و نه خواهد دید، اما او با شهود ملکوتى خود، پروردگار هستى را دیده و زمام عالم و آدم را در دست او مىبیند و آثار جمیل محض را با جمال مىنگرد و زیبایى شهادت را با چشم دل مشاهده مىکند(7).
3. چشم سفید
چشم سفید، همان چشم ظاهر است که ابتدا بیناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گریه و زارى، بینایى آن از بین مىرود که در زبان عربى به آن «عین بیضاء» مىگویند. بعضىها معتقدند که این نوع چشم، مقدار کمى بینایى دارد ولى مرحوم علامه طباطبایى (ره) در المیزان این مطلب را رد مىکند(8).
قرآن در ماجراى جدایى حضرت یعقوب علیهالسلام و فرزندش یوسف علیهالسلام مىفرماید:«...وابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الحُزْنِ...(9)»:
«از سوز هجران و داغ دل، چشمانش درانتظار یوسف، سفید شد».
4. چشم روشن
وقتى دل انسان مالامال از غم و اندوه است و ناگهان خبر مسرّتبخشى به او داده مىشود و دوران فراق و جدایى به پایان مىرسد، دلش از غم و حزن خالى مىشود و حالتى در چهره و چشمان او پدید مىآید که چشمش شاد و روشن مىگردد؛ همچون سرگذشت حضرت موسى علیهالسلام که وقتى به دامان پرمهر و محبّت مادر برمىگردد، دیده مادر به جمال ملکوتى او روشن مىشود و حزن و اندوهش برطرف مىگردد: «فَرَدَدْناهُ الى اُمِّهِ کَىْ تَقَرَّ عَیْنُها و لاتَحْزَن...(10)»: «ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد».
5. چشم اشکبار
شدت علاقه به امرى گاه چنان ذوقى در انسان پدید مىآورد که اگر از آن محروم شود، اشک افسوس و حسرت را سرازیر مىکند. چنانکه در جنگ تبوک، هفت نفر از فقراى مسلمانان خدمت پیامبر صلىاللهعلیهوآله رسیدند و تقاضا کردند تا مرکب و اسلحه، براى شرکت در جهاد در اختیار آنان گذارده شود، اما چون پیامبر صلىاللهعلیهوآله وسیلهاى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد. آنها با چشمهاى پر از اشک از محضر مبارک پیامبر صلىاللهعلیهوآله مرخص شدند و بعدا به نام «بُکّائون» مشهور گشتند(11). قرآن مجید درباره این عده که از شرکت در جهاد، محروم گشتند، مىگوید:
«... و أَعْیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنا أَلّا یَجِدوا مایُنْفِقونَ...(12)»:
«از نزد تو خارج شدند درحالىکه چشمانشان اشکبار بود و این اشک به خاطر اندوهى بود که از نداشتن وسیله براى انفاق در راه خدا، سرچشمه مىگرفت».
این نشان مىدهد که این گروه از یاران پیامبر صلىاللهعلیهوآله به قدرى شیفته و عاشق جهاد بودند که نه تنها از معافشدن، خوشحال نشدند، بلکه همچون کسى که بهترین عزیزانش را از دست داده است، در غم این محرومیت، اشک مىریختند.
6. چشم اعجازآمیز
گاهى اراده خداوند متعال بر آن تعلّق مىگیرد که چشم انسان، واقعیّت را به شکل و صورت دیگرى ببیند تا امیدوارى در قلب انسان جایگزین یأس و ناامیدى شود. در جنگ بدر، مسلمانان در پرتو بیانات گرم پیامبر صلىاللهعلیهوآله و توجه به وعدههاى الهى و مشاهده حوادثى از قبیل باران به موقع، براى رفع نیازهاى مسلمین و سفت شدن شنهاى روان زیر پاى آنها در میدان نبرد، روحیه تازهاى پیدا کردند و به پیروزى نهایى، امیدوار و دلگرم شدند(13) آنچنانکه به اراده خداوند، انبوه لشگر دشمن در برابر چشمان آنان کوچک شد و کم، جلوه کرد.
«در آن هنگام که در میدان نبرد با دشمن روبهرو شدید، خداوند آنها را به چشم شما، کم نشان داد و شما را نیز به چشمهاى آنان کم مىنمود تا خداوند کارى که مىبایست انجام بگیرد، صورت بخشد(14)».
این موضوع، اثر عمیقى در پیروزى مسلمانان داشت؛ زیرا از یکسو چشمان مؤمنان با حالت اعجازآمیز، تعداد نفرات دشمن را کم مىدید تا از اقدام به جنگ، ترس به خود راه ندهند و از سوى دیگر دشمنان، نفرات مسلمانان را کم مىدیدند تا از اقدام به جنگى که سرانجامش، شکست بود منصرف نشوند و به علاوه نیروى زیادترى در این راه، کسب نکنند و بر آمادگى جنگى خود به گمان اینکه ارتش اسلام کم است، نیفزایند(15).
7. چشم خاشع
چشمى است که در اثر نرمش دل و تسلیم در برابر حق و حقیقت، فروهشته و در مقابل عظمت خداوند و فزع قیامت، متواضع مىشود.
قرآن مجید در مواردى، به ویژه در خصوص قیامت، خشوع را به چشم نسبت مىدهد: «أَبْصارُها خاشِعَةٌ(16)»: «از ترس، چشمانشان به زیر افکنده مىشود».
خشوع، در حقیقت از حالات قلب است نه از خصوصیّات چشم. و نسبت دادن آن به چشم، به خاطر آن است که اثر ترس و خشیَت و دیگر صفات باطنى انسان بیش از هر عضو دیگر در چشمان انسان، ظاهر مىشود. از اینروست که انسان مىتواند از راه چشم و از کیفیّت نگاه افراد، باطن آنان را دریابد و از نیّت و حالت آنان آگاهى پیدا کند.
8. چشم لذّتبین
چشمى است که در بهشت، از نعمتهاى مادى نامحدود آن لذّت مىبرد:
«... و فیها ماتَشْتَهِیهِ الانْفُسُ و تَلَذُّ الاَعْیُنُ و انْتُم فیها خالِدونَ(17)»:
«و در آن (بهشت) هرچه نفوس را بر آن میل و رغبت باشد و چشمها را لذّت، مهیّا باشد و شما (مؤمنان) در آنجا جاویدان و متنعّم خواهید بود».
لذت نگاه در بهشت آنقدر اهمّیّت دارد که خداوند «لذت چشم» را بعد از «لذت نفس» آورده ؛ یعنى تمام لذتهاى نفس را یکجا گفته و لذت چشم را به صورت «ذکر خاص بعد از عام» مورد توجه قرار داده است؛ زیرا لذت بینایى، معادل لذت سایر اعضاست و یا بیشتر(18).
9. چشم زیبا
زیبایى انسان، قبل از هرچیز و بیش از هر چیز در چشمان اوست. چشم زیبا در صورتى ارزنده است که درون فرد، ایمان، وقار، پاکى، صداقت و... وجود داشته باشد. لذا قرآن مجید در مورد همسران بهشتى، روى زیبایى چشمان آنها تأکید کرده است(19). در چندین آیه از قرآن مجید از همسران بهشتى به «حورالعین» تعبیر شده است و در سوره دخان مىفرماید: «کَذلِکَ و زَوَّجْناهُم بِحورٍ عینٍ(20)»: «اینچنین حوریان درشتچشم را همسران آنان قرار مىدهیم».
10. چشم گواه
یکى از شاهدان عجیب در روز قیامت، «چشم» است که شهادتش به هیچوجه، قابل انکار نیست ؛ زیرا در تمام صحنهها حاضر بوده و لذا به فرمان الهى در قیامت به سخن مىآید و بر اعمال انسان، گواهى مىدهد: «حتّى اِذا ما جاءوُها شَهِدَ عَلَیْهِم سَمْعُهُم و اَبْصارُهُم و جُلُودُهُم بِما کانوا یَعْمَلونَ(21)»:
«چون در روز قیامت همگى در پیشگاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدنها بر گناهى که مرتکب شدهاند گواهى مىدهند».
11. چشم مسحور
وقتى انسان به بدترین مرحله عناد و لجاجت برسد بر اثر گناه و جهل، باطل را حق مىبیند تا آنجا که محکمترین دلایل عقلى و روشنترین دلایل حسى در دل او اثر نمىگذارد(22). مثلاً در تاریخ، درباره ساحران زمان حضرت موسى علیهالسلام مىخوانیم که براى مسحور کردن چشمان بینندگان و اغفال مردم، ریسمانها و عصاهایى را درست کرده بودند که بر اثر وسایل حرارتى یا مواد شیمیایى مخصوصى که درون آنها قرار داده بودند، به حرکت درمىآمدند و تماشاگران، خیال مىکردند آنها زنده هستند(23): «... فَاِذا حِبالُهُم و عِصِیُّهُم یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِم اَنَّها تَسْعى(24)»:
«ناگهان ریسمانها و عصاهاى آنها در اثر سحر به نظر مىرسید که حرکت مىکنند».
مفسران، عبارت «یُخَیَّلُ الَیهِ» را اثباتکننده «سحر تخییلى» مىدانند که ساحر، پدیدهاى را در نگاه و چشم مردم، غیرواقعى، جلوه مىدهد و مردم خیال مىکنند حقیقت است(25).
12. چشم شور
بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرد، ممکن است آن را از بین ببرد یا درهم بشکند و یا به نحوى به آن صدمه بزند و اگر انسان است او را بیمار یا دیوانه کند.
در روایات اسلامى، تعبیرات مختلفى دیده مىشود که وجود چنین امرى را تأیید مىکند. در نهجالبلاغه آمده است:
«العَیْنُ حقٌّ و الرُّقى حقٌّ(26)»:
«چشمزخم حق است و توسل به دعا براى دفع آن نیز حق است».
این حالت، ناشى از نوعى حسد است و انسان حسود وقتى چیزى را مشاهده مىکند که در نظرش بسیار شگفتآور باشد، حسدش تحریک شده و با همان نگاه، زهر خود را مىریزد(27).
قرآن مجید از تلاش کافران براى چشمزدن نسبت به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله خبر مىدهد (آیه «و ان یکاد»). همچنین حضرت یعقوب علیهالسلام براى اینکه فرزندانش توجه مردم را به خود جلب نکنند و چشمزخمى به آنها نرسد، طبق نقل قرآن، دستور داد که هنگام ورود به مصر از یک دروازه وارد نشوند بلکه از دروازههاى مختلف وارد شوند تا دشمن به آنها گزندى نرساند: «...یا بُنَىَّ لاتَدْخُلوا مِنْ بابٍ واحِدٍ...(28)»: «فرزندانم، از یک دروازه، وارد نشوید».
13. چشم کور
افراد منافق و بىایمان نه از خود نورى دارند که راه خدا را بپیمایند و نه از نور خدایى، بهرهمند هستند. آنها در تیرگىها به سر مىبرند و اگر هم نورى براى روشنکردن راه خود فراهم کنند، خداوند آن را فورا خاموش مىکند و آنها همواره متحیّر و سرگردان در تیرگىها رها هستند: «...و تَرَکَهُم فى ظُلُماتٍ لایُبْصِرونَ(29)». اینگونه افراد هم از نورى که راه را فرا رویشان روشن مىکند محروم هستند و هم از دیده بینا.
14. چشم حقارت
این نوع چشم، مخصوص افراد لجوج و مستکبر است که همهچیز را در مال و ثروت مىبینند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با دیده حقارت نگاه مىکنند و عامه مردم را جزو اراذل و اوباش مىپندارند:
«...و لااَقولُ لِلَّذینَ تَزْدَرى اَعْیُنُکُم لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْرا...(30)»:
«من هرگز درباره این افراد که در چشم شما حقیرند نمىگویم که خداوند هیچ خیر و پاداش نیکى به آنها نخواهد داد».
صاحبان این نوع چشم که معتقدند افراد صالح، لایق هیچگونه پاداش و مزدى نیستند، در پیش خداوند و وجدان، در صف ستمگران خواهند بود.
15. چشم خیانتکار
قرآن مجید برخى از چشمها را خیانتکار معرفى مىکند و آگاهى از آنها را در انحصار علم خدا مىداند و مىفرماید: «یَعْلَمُ خائِنَة الاعْیُنِ و ما تُخْفِىالصُّدورُ(31)»:
«خداوند به خیانت چشمها و اندیشههاى نهانى دلهاى مردم، آگاه است».
اگرچه هر عضوى از بدن انسان را خیانتى است چه در عیان و چه در نهان، ولى جز چشم؛ هیچیک از اعضا به عنوان عضو خائن معرفى نشده است؛ زیرا اولاً نگاه چشم سرّىتر، نفوذش سریعتر و فرجامش از سایر اعضا خطرناکتر است؛ ثانیا چشم در خیانت خود نیاز به مباشرت ندارد و از راه دور هم مىتواند از دیدن صحنهاى لذت ببرد؛ ثالثا چشم، منشأ خیانت سایر اعضا یا دستکم یارىبخش آنهاست، ولى سایر اعضا چنین نیستند.
16. چشم ناتوان
چشمى است که در پى جستجوى خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وى مىخواهد با پیداکردن نقص و کاستى، مجموعه جهان هستى را زیر سؤال ببرد، اما از دیدن نقص در عالم هستى درمانده مىشود و ناکام مىماند: «ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ اِلَیْکَ البَصَرُ خاسِئا و هُوَ حَسیرٌ»:
(ملک، آیه 4).
«بار دیگر (به عالم هستى) نگاه کن، سرانجام، چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان، ناکام مانده) به سوى تو باز مىگردد در حالىکه خسته و ناتوان است».
17. چشم خیره و بىحرکت
حالتى است که در محشر به کافران و گناهکاران دست مىدهد. مجازاتهاى آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران از شدت ترس، گردنهاى خود را برافراشته و به سوى آسمان بلند کرده و حتى پلکهایشان بىحرکت مىماند و گویى چشمانشان مىخواهد از حدقه بیرون بیاید و آنچنان وحشتى سراسر وجودشان را فرامى گیرد که چشمانشان از حرکت مىایستد و خیرهخیره به آن صحنه نگاه مىکنند:
«...انّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیِهِ الابْصارُ* مُهْطِعینَ مُقْنِعى رُؤُسِهِم لایَرْتَدُّ اِلَیْهِم طَرْفُهُم...».
(ابراهیم، آیات 43 و 42).
«خداوند کیفر آنان (ظالمان) را به تأخیر مىاندازد تا آن روزى که چشمها خیره و حیران مىشود. در آن روز سخت، ستمکاران، هراسان سر به طرف بالا مىبرند و چشمها بىحرکت و دلهایشان مضطرب خواهد بود».
________________________________________
1. شناختشناسى در قرآن، آیتاللّه جوادى آملى، ص 152.
2. همان، ص 159.
3. همان، ص 165.
4. تفسیر موضوعى پیام قرآن، آیتالله مکارم، ج 6، ص 296.
5. تفسیر موضوعى قرآن، صورت و سیرت انسان، آیتالله جوادى آملى، ج 14، ص 64.
6. انعام، آیه 75.
7. مأخذ قبل، ص 71.
8. قاموس قرآن، سید علىاکبر قرشى، ج 2 و 1، ص 252.
9. یوسف، آیه 84.
10. قصص، آیه 13.
11. تفسیر نمونه، ج 8، ص 80.
12. توبه، آیه 92.
13. مأخذ قبل،ج 7، ص 190.
14. انفال، آیه 44.
15. تفسیر نمونه، ج 7، ص 191.
16. نازعات، آیه 9.
17. زخرف، 71.
18. تفسیر موضوعى پیام قرآن، ج 6، ص 273.
19. همان، ص 261.
20. دخان، آیه 54.
21. فصّلت، آیه 20.
22. تفسیر نمونه، ج 11، ص 38.
23. همان، ج 1، ص 268.
24. طه، آیه 66.
25. قرآنپژوهى، بهاءالدین خرمشاهى، ج 2، ص 1194.
26.نهجالبلاغه، کلمات قصار، حکمت 400، ترجمه محمد دشتى
27. تفسیر مجمعالبیان، طبرسى، ج 10، ص 569.
28. یوسف، آیه 67.
29. بقره، آیه 17.
30. هود، آیه 31.
31. مؤمن (غافر)، آیه 19.