آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در مقاله گذشته، پیرامون نعمت چشم و وظیفه انسان در برابر آن مطالبى بیان شد. از نظر قرآن مجید بر اساس حالاتى که بر آن عارض مى‏شود، چشم انواع مختلفى دارد و هر نوع از آن، ویژگى‏ها و خصایص منحصر به خود را دارد، که در این مقاله به بیان خصوصیات و ویژگى‏هاى هرکدام، اشاراتى گذرا خواهیم داشت.
1. چشم حسّ
دایره ادراک چشم فقط در محدوده محسوسات است و کسانى که مى‏خواهند فقط با دیدن ظاهرى به حقایق پى ببرند، مبناى سخنشان اصالت حسّ و امور مادّى است و آنها از پذیرش آن‏چه محسوس نباشد، سر باز مى‏زنند و هستى را همسان با مادّه مى‏پندارند و معتقدند، آنچه مادّى نیست، موجود نبوده و پندار و خرافه‏اى بیش نیست. این گروه، نه قائل به مبدأ فاعلى هستند و نه مبدأ غایى(1). در فرهنگ این‏گونه افراد، عقل به منزله عینک چشم ظاهر است؛ یعنى عقل هرگز حقیقت جدیدى را ادراک نمى‏کند، بلکه تنها واسطه و وسیله‏اى است براى ادراک بهتر مادّى، بدون آنکه حقیقتى افزون بر آنچه از طریق حس، تحصیل شده است، کشف نماید(2).
آن کس که جهان را بر اساس چشم حس مى‏شناسد و مطابق با معیارهاى حسّى ایمان مى‏آورد، اگر ابزار شناخت و حس او عوض شود، دست از عقیده خود برمى‏دارد و همچون قوم بنى‏اسرائیل مى‏شود؛ یعنى زمانى که عصا به صورت مار درآمد به حضرت موسى علیه‏السلام ایمان آوردند ولى چون گوساله سامرى را مشاهده کردند، گوساله‏پرست شدند. آنچه آنان از مار شدن عصا و صداى گوساله دریافت مى‏کردند، تنها یک امر حسى بود که با چشم ظاهر مشاهده مى‏کردند(3).
2. چشم یقین
یکى از باارزش‏ترین لذایذ معنوى، آن است که محبوبِ جامعِ کلِ کمالات، نظر لطف به انسان بیفکند و با او سخن بگوید و از آن فراتر اینکه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاک پروردگار برسد؛ یعنى با چشم دل و یقین، او را ببیند و غرق دریاى جمال او گردد(4).
شهود مبدأ هستى با چشم یقین و ملکوتى صورت مى‏گیرد. اگر کسى فراسوى خود، این راه را گشود و به اندازه هستى خویش به شهود مبدأ و معاد بار یافت، همان معرفت بلندى را که با علم‏الیقین حاصل شده است، به دست مى‏آورد و در همین دنیا قادر به دیدن نشانه‏هاى نهایى مانند بهشت و جهنّم مى‏شود و این همان شهودى است که پیامبران خدا و از جمله حضرت ابراهیم علیه‏السلام با آن به دیدار باطن هستى و ملکوت آسمان‏ها و زمین نایل شدند(5): «و کَذلِکَ نُرى ابراهیمَ مَلَکوتَ السَّمواتِ و الارْضِ وَ لِیَکونَ مِنَ الموقِنینَ(6)»:
«و این چنین، ملکوت آسمان‏ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد».
البته این راه منحصر به پیامبران نیست، بلکه خداوند، دیگران را هم به پیمودن آن تشویق کرده و به نظرکردن در ملکوت هستى فرامى‏خواند. حصول معرفت حق با چشم یقین، انسان را به سرور و شادى دایم مى‏رساند و چون زمام و عنان خویش را به دست دوست مى‏بیند، نگران نیست؛ همچون حضرت زینب علیهاالسلام که در پاسخ ابن زیاد که گفت: «دیدى خدا با برادرت در کربلا چه کرد؟» با دیده یقین و با کمال صلابت فرمود: «همه‏چیز را زیبا دیدم».
حضرت زینب علیهاالسلام این سخن را در پى دیدن صحنه‏هایى بر زبان مى‏راند که تاریخ، صحنه‏اى به تلخى و جانگدازى آنها نه دیده است و نه خواهد دید، اما او با شهود ملکوتى خود، پروردگار هستى را دیده و زمام عالم و آدم را در دست او مى‏بیند و آثار جمیل محض را با جمال مى‏نگرد و زیبایى شهادت را با چشم دل مشاهده مى‏کند(7).
3. چشم سفید
چشم سفید، همان چشم ظاهر است که ابتدا بیناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گریه و زارى، بینایى آن از بین مى‏رود که در زبان عربى به آن «عین بیضاء» مى‏گویند. بعضى‏ها معتقدند که این نوع چشم، مقدار کمى بینایى دارد ولى مرحوم علامه طباطبایى (ره) در المیزان این مطلب را رد مى‏کند(8).
قرآن در ماجراى جدایى حضرت یعقوب علیه‏السلام و فرزندش یوسف علیه‏السلام مى‏فرماید:«...وابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الحُزْنِ...(9)»:
«از سوز هجران و داغ دل، چشمانش درانتظار یوسف، سفید شد».
4. چشم روشن
وقتى دل انسان مالامال از غم و اندوه است و ناگهان خبر مسرّت‏بخشى به او داده مى‏شود و دوران فراق و جدایى به پایان مى‏رسد، دلش از غم و حزن خالى مى‏شود و حالتى در چهره و چشمان او پدید مى‏آید که چشمش شاد و روشن مى‏گردد؛ همچون سرگذشت حضرت موسى علیه‏السلام که وقتى به دامان پرمهر و محبّت مادر برمى‏گردد، دیده مادر به جمال ملکوتى او روشن مى‏شود و حزن و اندوهش برطرف مى‏گردد: «فَرَدَدْناهُ الى اُمِّهِ کَىْ تَقَرَّ عَیْنُها و لاتَحْزَن...(10)»: «ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد».
5. چشم اشک‏بار
شدت علاقه به امرى گاه چنان ذوقى در انسان پدید مى‏آورد که اگر از آن محروم شود، اشک افسوس و حسرت را سرازیر مى‏کند. چنانکه در جنگ تبوک، هفت نفر از فقراى مسلمانان خدمت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسیدند و تقاضا کردند تا مرکب و اسلحه، براى شرکت در جهاد در اختیار آنان گذارده شود، اما چون پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسیله‏اى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد. آنها با چشم‏هاى پر از اشک از محضر مبارک پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مرخص شدند و بعدا به نام «بُکّائون» مشهور گشتند(11). قرآن مجید درباره این عده که از شرکت در جهاد، محروم گشتند، مى‏گوید:
«... و أَعْیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنا أَلّا یَجِدوا مایُنْفِقونَ...(12)»:
«از نزد تو خارج شدند درحالى‏که چشمانشان اشکبار بود و این اشک به خاطر اندوهى بود که از نداشتن وسیله براى انفاق در راه خدا، سرچشمه مى‏گرفت».
این نشان مى‏دهد که این گروه از یاران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به قدرى شیفته و عاشق جهاد بودند که نه تنها از معاف‏شدن، خوشحال نشدند، بلکه همچون کسى که بهترین عزیزانش را از دست داده است، در غم این محرومیت، اشک مى‏ریختند.
6. چشم اعجازآمیز
گاهى اراده خداوند متعال بر آن تعلّق مى‏گیرد که چشم انسان، واقعیّت را به شکل و صورت دیگرى ببیند تا امیدوارى در قلب انسان جایگزین یأس و ناامیدى شود. در جنگ بدر، مسلمانان در پرتو بیانات گرم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و توجه به وعده‏هاى الهى و مشاهده حوادثى از قبیل باران به موقع، براى رفع نیازهاى مسلمین و سفت شدن شن‏هاى روان زیر پاى آنها در میدان نبرد، روحیه تازه‏اى پیدا کردند و به پیروزى نهایى، امیدوار و دلگرم شدند(13) آنچنانکه به اراده خداوند، انبوه لشگر دشمن در برابر چشمان آنان کوچک شد و کم، جلوه کرد.
«در آن هنگام که در میدان نبرد با دشمن روبه‏رو شدید، خداوند آنها را به چشم شما، کم نشان داد و شما را نیز به چشم‏هاى آنان کم مى‏نمود تا خداوند کارى که مى‏بایست انجام بگیرد، صورت بخشد(14)».
این موضوع، اثر عمیقى در پیروزى مسلمانان داشت؛ زیرا از یک‏سو چشمان مؤمنان با حالت اعجازآمیز، تعداد نفرات دشمن را کم مى‏دید تا از اقدام به جنگ، ترس به خود راه ندهند و از سوى دیگر دشمنان، نفرات مسلمانان را کم مى‏دیدند تا از اقدام به جنگى که سرانجامش، شکست بود منصرف نشوند و به علاوه نیروى زیادترى در این راه، کسب نکنند و بر آمادگى جنگى خود به گمان اینکه ارتش اسلام کم است، نیفزایند(15).
7. چشم خاشع
چشمى است که در اثر نرمش دل و تسلیم در برابر حق و حقیقت، فروهشته و در مقابل عظمت خداوند و فزع قیامت، متواضع مى‏شود.
قرآن مجید در مواردى، به ویژه در خصوص قیامت، خشوع را به چشم نسبت مى‏دهد: «أَبْصارُها خاشِعَةٌ(16)»: «از ترس، چشمانشان به زیر افکنده مى‏شود».
خشوع، در حقیقت از حالات قلب است نه از خصوصیّات چشم. و نسبت دادن آن به چشم، به خاطر آن است که اثر ترس و خشیَت و دیگر صفات باطنى انسان بیش از هر عضو دیگر در چشمان انسان، ظاهر مى‏شود. از این‏روست که انسان مى‏تواند از راه چشم و از کیفیّت نگاه افراد، باطن آنان را دریابد و از نیّت و حالت آنان آگاهى پیدا کند.
8. چشم لذّت‏بین
چشمى است که در بهشت، از نعمت‏هاى مادى نامحدود آن لذّت مى‏برد:
«... و فیها ماتَشْتَهِیهِ الانْفُسُ و تَلَذُّ الاَعْیُنُ و انْتُم فیها خالِدونَ(17)»:
«و در آن (بهشت) هرچه نفوس را بر آن میل و رغبت باشد و چشم‏ها را لذّت، مهیّا باشد و شما (مؤمنان) در آن‏جا جاویدان و متنعّم خواهید بود».
لذت نگاه در بهشت آن‏قدر اهمّیّت دارد که خداوند «لذت چشم» را بعد از «لذت نفس» آورده ؛ یعنى تمام لذت‏هاى نفس را یک‏جا گفته و لذت چشم را به صورت «ذکر خاص بعد از عام» مورد توجه قرار داده است؛ زیرا لذت بینایى، معادل لذت سایر اعضاست و یا بیشتر(18).
9. چشم زیبا
زیبایى انسان، قبل از هرچیز و بیش از هر چیز در چشمان اوست. چشم زیبا در صورتى ارزنده است که درون فرد، ایمان، وقار، پاکى، صداقت و... وجود داشته باشد. لذا قرآن مجید در مورد همسران بهشتى، روى زیبایى چشمان آنها تأکید کرده است(19). در چندین آیه از قرآن مجید از همسران بهشتى به «حورالعین» تعبیر شده است و در سوره دخان مى‏فرماید: «کَذلِکَ و زَوَّجْناهُم بِحورٍ عینٍ(20)»: «این‏چنین حوریان درشت‏چشم را همسران آنان قرار مى‏دهیم».
10. چشم گواه
یکى از شاهدان عجیب در روز قیامت، «چشم» است که شهادتش به هیچ‏وجه، قابل انکار نیست ؛ زیرا در تمام صحنه‏ها حاضر بوده و لذا به فرمان الهى در قیامت به سخن مى‏آید و بر اعمال انسان، گواهى مى‏دهد: «حتّى اِذا ما جاءوُها شَهِدَ عَلَیْهِم سَمْعُهُم و اَبْصارُهُم و جُلُودُهُم بِما کانوا یَعْمَلونَ(21)»:
«چون در روز قیامت همگى در پیش‏گاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدن‏ها بر گناهى که مرتکب شده‏اند گواهى مى‏دهند».
11. چشم مسحور
وقتى انسان به بدترین مرحله عناد و لجاجت برسد بر اثر گناه و جهل، باطل را حق مى‏بیند تا آنجا که محکم‏ترین دلایل عقلى و روشن‏ترین دلایل حسى در دل او اثر نمى‏گذارد(22). مثلاً در تاریخ، درباره ساحران زمان حضرت موسى علیه‏السلام مى‏خوانیم که براى مسحور کردن چشمان بینندگان و اغفال مردم، ریسمان‏ها و عصاهایى را درست کرده بودند که بر اثر وسایل حرارتى یا مواد شیمیایى مخصوصى که درون آنها قرار داده بودند، به حرکت درمى‏آمدند و تماشاگران، خیال مى‏کردند آنها زنده هستند(23): «... فَاِذا حِبالُهُم و عِصِیُّهُم یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِم اَنَّها تَسْعى(24)»:
«ناگهان ریسمان‏ها و عصاهاى آنها در اثر سحر به نظر مى‏رسید که حرکت مى‏کنند».
مفسران، عبارت «یُخَیَّلُ الَیهِ» را اثبات‏کننده «سحر تخییلى» مى‏دانند که ساحر، پدیده‏اى را در نگاه و چشم مردم، غیرواقعى، جلوه مى‏دهد و مردم خیال مى‏کنند حقیقت است(25).
12. چشم شور
بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشم‏ها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرد، ممکن است آن را از بین ببرد یا درهم بشکند و یا به نحوى به آن صدمه بزند و اگر انسان است او را بیمار یا دیوانه کند.
در روایات اسلامى، تعبیرات مختلفى دیده مى‏شود که وجود چنین امرى را تأیید مى‏کند. در نهج‏البلاغه آمده است:
«العَیْنُ حقٌّ و الرُّقى حقٌّ(26)»:
«چشم‏زخم حق است و توسل به دعا براى دفع آن نیز حق است».
این حالت، ناشى از نوعى حسد است و انسان حسود وقتى چیزى را مشاهده مى‏کند که در نظرش بسیار شگفت‏آور باشد، حسدش تحریک شده و با همان نگاه، زهر خود را مى‏ریزد(27).
قرآن مجید از تلاش کافران براى چشم‏زدن نسبت به رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خبر مى‏دهد (آیه «و ان یکاد»). همچنین حضرت یعقوب علیه‏السلام براى اینکه فرزندانش توجه مردم را به خود جلب نکنند و چشم‏زخمى به آنها نرسد، طبق نقل قرآن، دستور داد که هنگام ورود به مصر از یک دروازه وارد نشوند بلکه از دروازه‏هاى مختلف وارد شوند تا دشمن به آنها گزندى نرساند: «...یا بُنَىَّ لاتَدْخُلوا مِنْ بابٍ واحِدٍ...(28)»: «فرزندانم، از یک دروازه، وارد نشوید».
13. چشم کور
افراد منافق و بى‏ایمان نه از خود نورى دارند که راه خدا را بپیمایند و نه از نور خدایى، بهره‏مند هستند. آنها در تیرگى‏ها به سر مى‏برند و اگر هم نورى براى روشن‏کردن راه خود فراهم کنند، خداوند آن را فورا خاموش مى‏کند و آنها همواره متحیّر و سرگردان در تیرگى‏ها رها هستند: «...و تَرَکَهُم فى ظُلُماتٍ لایُبْصِرونَ(29)». این‏گونه افراد هم از نورى که راه را فرا رویشان روشن مى‏کند محروم هستند و هم از دیده بینا.
14. چشم حقارت
این نوع چشم، مخصوص افراد لجوج و مستکبر است که همه‏چیز را در مال و ثروت مى‏بینند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با دیده حقارت نگاه مى‏کنند و عامه مردم را جزو اراذل و اوباش مى‏پندارند:
«...و لااَقولُ لِلَّذینَ تَزْدَرى اَعْیُنُکُم لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْرا...(30)»:
«من هرگز درباره این افراد که در چشم شما حقیرند نمى‏گویم که خداوند هیچ خیر و پاداش نیکى به آنها نخواهد داد».
صاحبان این نوع چشم که معتقدند افراد صالح، لایق هیچ‏گونه پاداش و مزدى نیستند، در پیش خداوند و وجدان، در صف ستمگران خواهند بود.
15. چشم خیانت‏کار
قرآن مجید برخى از چشم‏ها را خیانت‏کار معرفى مى‏کند و آگاهى از آنها را در انحصار علم خدا مى‏داند و مى‏فرماید: «یَعْلَمُ خائِنَة الاعْیُنِ و ما تُخْفِى‏الصُّدورُ(31)»:
«خداوند به خیانت چشم‏ها و اندیشه‏هاى نهانى دلهاى مردم، آگاه است».
اگرچه هر عضوى از بدن انسان را خیانتى است چه در عیان و چه در نهان، ولى جز چشم؛ هیچ‏یک از اعضا به عنوان عضو خائن معرفى نشده است؛ زیرا اولاً نگاه چشم سرّى‏تر، نفوذش سریع‏تر و فرجامش از سایر اعضا خطرناک‏تر است؛ ثانیا چشم در خیانت خود نیاز به مباشرت ندارد و از راه دور هم مى‏تواند از دیدن صحنه‏اى لذت ببرد؛ ثالثا چشم، منشأ خیانت سایر اعضا یا دست‏کم یارى‏بخش آنهاست، ولى سایر اعضا چنین نیستند.
16. چشم ناتوان
چشمى است که در پى جستجوى خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وى مى‏خواهد با پیداکردن نقص و کاستى، مجموعه جهان هستى را زیر سؤال ببرد، اما از دیدن نقص در عالم هستى درمانده مى‏شود و ناکام مى‏ماند: «ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ اِلَیْکَ البَصَرُ خاسِئا و هُوَ حَسیرٌ»:
(ملک، آیه 4).
«بار دیگر (به عالم هستى) نگاه کن، سرانجام، چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان، ناکام مانده) به سوى تو باز مى‏گردد در حالى‏که خسته و ناتوان است».
17. چشم خیره و بى‏حرکت
حالتى است که در محشر به کافران و گناه‏کاران دست مى‏دهد. مجازات‏هاى آن روز آن‏قدر وحشتناک است که این ستمگران از شدت ترس، گردن‏هاى خود را برافراشته و به سوى آسمان بلند کرده و حتى پلک‏هایشان بى‏حرکت مى‏ماند و گویى چشمانشان مى‏خواهد از حدقه بیرون بیاید و آنچنان وحشتى سراسر وجودشان را فرامى گیرد که چشمانشان از حرکت مى‏ایستد و خیره‏خیره به آن صحنه نگاه مى‏کنند:
«...انّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیِهِ الابْصارُ* مُهْطِعینَ مُقْنِعى رُؤُسِهِم لایَرْتَدُّ اِلَیْهِم طَرْفُهُم...».
(ابراهیم، آیات 43 و 42).
«خداوند کیفر آنان (ظالمان) را به تأخیر مى‏اندازد تا آن روزى که چشم‏ها خیره و حیران مى‏شود. در آن روز سخت، ستمکاران، هراسان سر به طرف بالا مى‏برند و چشم‏ها بى‏حرکت و دل‏هایشان مضطرب خواهد بود».

________________________________________
1. شناخت‏شناسى در قرآن، آیت‏اللّه جوادى آملى، ص 152.
2. همان، ص 159.
3. همان، ص 165.
4. تفسیر موضوعى پیام قرآن، آیت‏الله مکارم، ج 6، ص 296.
5. تفسیر موضوعى قرآن، صورت و سیرت انسان، آیت‏الله جوادى آملى، ج 14، ص 64.
6. انعام، آیه 75.
7. مأخذ قبل، ص 71.
8. قاموس قرآن، سید على‏اکبر قرشى، ج 2 و 1، ص 252.
9. یوسف، آیه 84.
10. قصص، آیه 13.
11. تفسیر نمونه، ج 8، ص 80.
12. توبه، آیه 92.
13. مأخذ قبل،ج 7، ص 190.
14. انفال، آیه 44.
15. تفسیر نمونه، ج 7، ص 191.
16. نازعات، آیه 9.
17. زخرف، 71.
18. تفسیر موضوعى پیام قرآن، ج 6، ص 273.
19. همان، ص 261.
20. دخان، آیه 54.
21. فصّلت، آیه 20.
22. تفسیر نمونه، ج 11، ص 38.
23. همان، ج 1، ص 268.
24. طه، آیه 66.
25. قرآن‏پژوهى، بهاءالدین خرمشاهى، ج 2، ص 1194.
26.نهج‏البلاغه، کلمات قصار، حکمت 400، ترجمه محمد دشتى
27. تفسیر مجمع‏البیان، طبرسى، ج 10، ص 569.
28. یوسف، آیه 67.
29. بقره، آیه 17.
30. هود، آیه 31.
31. مؤمن (غافر)، آیه 19.

تبلیغات