ارتش و سیاست در پاکستان
آرشیو
چکیده
متن
یکی از وجوه مهم افتراق میان کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه نحوه حضور نظامیان در فعالیتهای سیاسی حکومت است. فقدان توان این کشورها در حفظ زیرساختهای مدنی، فرصت خوبی برای دخالت نظامیان در سیاست فراهم آورده که این امر به خودی خود حکومت را به سوی اقتدارگرایی و فساد سوق میدهد. پاکستان نیز در جنوب آسیا از چنین خصلتی برخوردار است. جدا از دخالت گسترده مستقیم و غیرمستقیم نظامیان در سیاست و اقتصاد، نزدیک یکسوم کل بودجه کشور به مصارف نظامی و هزینههای جاری ارتش اختصاص مییابد و این در حالی است که بیش از 40 درصد مردم پاکستان زیر خط فقر زندگی میکنند. پاکستان برخلاف هند دارای پایههایی قدرتمند برای حفظ ثبات و دموکراسی نیست. پاکستان از زمان استقلال در 1947 شاهد سه کودتای نظامی بوده است.
مساله حضور قدرتمند و همیشگی نظامیان در زندگی سیاسی و اجتماعی مردم پاکستان تابع دو دسته از عوامل داخلی و خارجی است که از منظر تاریخی میبایست مورد بررسی قرار گیرند. حضور نظامیان در سیاست پاکستان به آغازین سالهای تشکیل این کشور بازمیگردد. محمدعلی جناح به عنوان بنیانگذار استقلال پاکستان از هند، یک شخصیت غیرنظامی بود، اما نظامیان پاکستانی که قبلا بخشی از ارتش هند را تشکیل میدادند، در فرآیند استقلال و مهاجرت مسلمانان هند به پاکستان و همچنین تلاش برای جداسازی ایالت مسلماننشین کشمیر از هند دارای نقشی برجسته در قالب کمکهای لجستیکی و عملیاتی بودند. ارتش پاکستان در نگاه مردم به نگهبان هویت ملی در برابر تجاوز احتمالی هند تبدیل شد چرا که پاکستانیهای مسلمان هویت ملی خود را در چارچوب خصومت با هویت هندو تعریف میکردند.
از 1948 تا 1959 قریب به 60 درصد کل بودجه کشور صرف امور نظامی میشد. نیروهای ارتش در عین حال به دلیل فقدان تجربه نخبگان غیرنظامی برای اداره حکومت توانستند در نهادهای دولتی به کار مشغول شوند به ویژه آنکه اکثر سیاستمداران تنها آموزشهای اسلامی دیده بودند اما نظامیان در قالب ارتش هند تحت آموزش نیروهای انگلیسی قرار گرفته بودند یا تجربه تحصیلات آکادمیک در اروپا را داشتند. نفوذ نظامیان پاکستانی در ساختار حکومتی در کنار محبوبیت مردمی آنان در حالی افزایش مییافت که پاکستان دچار بیثباتی سیاسی شده بود و تصویب سند قانون اساسی این کشور به تاخیر افتاد.
بیثباتی سیاسی در پاکستان سبب شد تا ژنرال ایوب خان در 1958 اولین کودتای نظامی را صورت دهد و به ریاست حکومت نظامی برسد. در زمان او آزادیهای سیاسی محدود شد و نظامیان دخالت در فعالیتهای اقتصادی و سودآور را آغاز کردند. اما جنگ 1965 با هند و واگذاری امتیازات به رقیب دیرینه طی مذاکرات تاشکند در مورد مساله کشمیر پایههای حکومت ژنرال ایوب خان را لرزاند و وجهه نظامیان نزد مردم تضعیف شد. پس از این اتفاق بازهم در 1969 حکومت نظامی اعلام میشود. در همین زمان است که حکومت ژنرال یحیا که جانشین ژنرال ایوبخان شده بود، با مشکل جداییطلبی پاکستان شرقی ( بنگلادش امروزی ) روبهرو میشد. ژنرال یحیا به گزینه نظامی روی آورد اما پاکستان شرقی با کمک مستقیم هند مستقل شد و نام بنگلادش بر خود نهاد. این واقعه وجهه نظامیان را در میان افکار عمومی به شدت مخدوش ساخت.
در پی جدایی پاکستان شرقی، ژنرال یحیا قدرت را به صورت مسالمتآمیز به ذوالفقار علی بوتو واگذار کرد. بوتو بلافاصله سعی در تضعیف موقعیت نظامیان در حکومت و بسیاری از مقامات ارتش را برکنار کرد. دوره حکومت بوتو شاید تنها دوره در تاریخ پاکستان به حساب میآید که نظامیان از سیاست کنار گذاشته شدند. با این وجود بوتو در انتخابات 1977 به تقلب متهم شد و با آغاز یک بحران سیاسی دیگر، ژنرال ضیاء الحق طی یک کودتا ریاست حکومت نظامی را به دست گرفت و تا 11 سال حیات آن را تداوم بخشید. دوران حکومت ژنرال ضیاءالحق اوج قدرت نظامیان در پاکستان به شمار میرود. در این دوره تلاشهای پاکستان برای دستیابی به بمب اتم برای مقابله با هند شدت بخشیده شد و ضیاءالحق توانست به رغم نگرانیهای آمریکا از یک پاکستان اتمی، کشورش را به جبهه اول رویارویی با تهاجم نیروهای شوروی به افغانستان در 1979 تبدیل و کمکهای فراوانی از آمریکا اخذ کند.
در این دوره ایالات متحده به دلیل رقابت با شوروی به شدت موضع نظامیان در پاکستان را تقویت کند و به انعقاد قراردادهای مختلف نظامی و امنیتی با این کشور روی آورد. از سوی دیگر ژنرال ضیاءالحق برای کسب حمایت روحانیون و نهادهای اسلامی پاکستان، سازمان ارتش را به ایدئولوژی اسلامی مجهز ساخت. مرگ ضیاء الحق در 1988 پایان حکومت نظامیان در پاکستان بود. با این وجود نهادهای امنیتی و اطلاعاتی که نظامیان در آنها حضور داشتند، همچنان در روند انتخابات دخالت ورزیدهاند. کودتای ژنرال پرویز مشرف در سال 1999 علیه حکومت نواز شریف آغاز دورهای جدید از حکومت نظامیان در پاکستان است با این تفاوت که مشرف به دلیل همکاری با آمریکا در جنگ علیه تروریسم پس از 11 سپتامبر برخلاف ضیاءالحق یک چهره نامحبوب در میان بنیادگرایان اسلامی به شمار میرود.
مساله حضور قدرتمند و همیشگی نظامیان در زندگی سیاسی و اجتماعی مردم پاکستان تابع دو دسته از عوامل داخلی و خارجی است که از منظر تاریخی میبایست مورد بررسی قرار گیرند. حضور نظامیان در سیاست پاکستان به آغازین سالهای تشکیل این کشور بازمیگردد. محمدعلی جناح به عنوان بنیانگذار استقلال پاکستان از هند، یک شخصیت غیرنظامی بود، اما نظامیان پاکستانی که قبلا بخشی از ارتش هند را تشکیل میدادند، در فرآیند استقلال و مهاجرت مسلمانان هند به پاکستان و همچنین تلاش برای جداسازی ایالت مسلماننشین کشمیر از هند دارای نقشی برجسته در قالب کمکهای لجستیکی و عملیاتی بودند. ارتش پاکستان در نگاه مردم به نگهبان هویت ملی در برابر تجاوز احتمالی هند تبدیل شد چرا که پاکستانیهای مسلمان هویت ملی خود را در چارچوب خصومت با هویت هندو تعریف میکردند.
از 1948 تا 1959 قریب به 60 درصد کل بودجه کشور صرف امور نظامی میشد. نیروهای ارتش در عین حال به دلیل فقدان تجربه نخبگان غیرنظامی برای اداره حکومت توانستند در نهادهای دولتی به کار مشغول شوند به ویژه آنکه اکثر سیاستمداران تنها آموزشهای اسلامی دیده بودند اما نظامیان در قالب ارتش هند تحت آموزش نیروهای انگلیسی قرار گرفته بودند یا تجربه تحصیلات آکادمیک در اروپا را داشتند. نفوذ نظامیان پاکستانی در ساختار حکومتی در کنار محبوبیت مردمی آنان در حالی افزایش مییافت که پاکستان دچار بیثباتی سیاسی شده بود و تصویب سند قانون اساسی این کشور به تاخیر افتاد.
بیثباتی سیاسی در پاکستان سبب شد تا ژنرال ایوب خان در 1958 اولین کودتای نظامی را صورت دهد و به ریاست حکومت نظامی برسد. در زمان او آزادیهای سیاسی محدود شد و نظامیان دخالت در فعالیتهای اقتصادی و سودآور را آغاز کردند. اما جنگ 1965 با هند و واگذاری امتیازات به رقیب دیرینه طی مذاکرات تاشکند در مورد مساله کشمیر پایههای حکومت ژنرال ایوب خان را لرزاند و وجهه نظامیان نزد مردم تضعیف شد. پس از این اتفاق بازهم در 1969 حکومت نظامی اعلام میشود. در همین زمان است که حکومت ژنرال یحیا که جانشین ژنرال ایوبخان شده بود، با مشکل جداییطلبی پاکستان شرقی ( بنگلادش امروزی ) روبهرو میشد. ژنرال یحیا به گزینه نظامی روی آورد اما پاکستان شرقی با کمک مستقیم هند مستقل شد و نام بنگلادش بر خود نهاد. این واقعه وجهه نظامیان را در میان افکار عمومی به شدت مخدوش ساخت.
در پی جدایی پاکستان شرقی، ژنرال یحیا قدرت را به صورت مسالمتآمیز به ذوالفقار علی بوتو واگذار کرد. بوتو بلافاصله سعی در تضعیف موقعیت نظامیان در حکومت و بسیاری از مقامات ارتش را برکنار کرد. دوره حکومت بوتو شاید تنها دوره در تاریخ پاکستان به حساب میآید که نظامیان از سیاست کنار گذاشته شدند. با این وجود بوتو در انتخابات 1977 به تقلب متهم شد و با آغاز یک بحران سیاسی دیگر، ژنرال ضیاء الحق طی یک کودتا ریاست حکومت نظامی را به دست گرفت و تا 11 سال حیات آن را تداوم بخشید. دوران حکومت ژنرال ضیاءالحق اوج قدرت نظامیان در پاکستان به شمار میرود. در این دوره تلاشهای پاکستان برای دستیابی به بمب اتم برای مقابله با هند شدت بخشیده شد و ضیاءالحق توانست به رغم نگرانیهای آمریکا از یک پاکستان اتمی، کشورش را به جبهه اول رویارویی با تهاجم نیروهای شوروی به افغانستان در 1979 تبدیل و کمکهای فراوانی از آمریکا اخذ کند.
در این دوره ایالات متحده به دلیل رقابت با شوروی به شدت موضع نظامیان در پاکستان را تقویت کند و به انعقاد قراردادهای مختلف نظامی و امنیتی با این کشور روی آورد. از سوی دیگر ژنرال ضیاءالحق برای کسب حمایت روحانیون و نهادهای اسلامی پاکستان، سازمان ارتش را به ایدئولوژی اسلامی مجهز ساخت. مرگ ضیاء الحق در 1988 پایان حکومت نظامیان در پاکستان بود. با این وجود نهادهای امنیتی و اطلاعاتی که نظامیان در آنها حضور داشتند، همچنان در روند انتخابات دخالت ورزیدهاند. کودتای ژنرال پرویز مشرف در سال 1999 علیه حکومت نواز شریف آغاز دورهای جدید از حکومت نظامیان در پاکستان است با این تفاوت که مشرف به دلیل همکاری با آمریکا در جنگ علیه تروریسم پس از 11 سپتامبر برخلاف ضیاءالحق یک چهره نامحبوب در میان بنیادگرایان اسلامی به شمار میرود.